آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۰

چکیده

متن

شریح بن حارث کندى - مشهور به شریح قاضى - از چهره‏هاى اجتماعى - قضایى و تا حدى سیاسى صدر اسلام مى‏باشد . بنا به نوشته مورخان و نسب شناسان، سراسر تاریخ زندگانى این شخص پر از ابهام و تناقض بوده و همین عامل سبب گشته تا برخى از محققان وى را شخصیتى افسانه‏اى بپندارند .
در این مقاله ضمن رد این پندار و اثبات واقعى بودن این شخصیت، کوشش مى‏گردد تا زوایاى دیگرى از زندگى او همچون: ایرانى بودن، صحابى یا تابعى بودن وى، دلایل تداوم منصب قضاى او، بررسى اتهام مداخله در امضاى استشهاد نامه علیه حجربن عدى و از همه مهم‏تر، بررسى درستى یا نادرستى صدور فتوا از جانب او علیه امام حسین علیه السلام روشن گردد .
مقدمه
پرداختن به شخصیت‏هاى گوناگون تاریخى، علاوه بر این که زوایاى تاریک حیات تاریخى شخص مورد نظر را مشخص مى‏سازد، تا حدى تناقضات میان روایات مختلف راویان آن را هم برطرف مى‏نماید . بررسى حیات تاریخى شریح نیز یکى از همین مقوله‏هاست . از آن جا که درباره تاریخ حیات او اختلاف زیادى وجود دارد و این اختلافات سبب شده تا شخصیت او از سوى محققین غربى همچون: تیان، (× اشنایدر، شاخت و . . . افسانه‏اى و جعلى قلمداد شود، این نوشتار کوتاه تا حدى به روشن شدن این قضایا کمک خواهد کرد . به طور خلاصه مى‏توان گفت که شریح یکى از معدود فعالان عرصه قضا و داورى مى‏باشد که عمر طولانى یافت و مدت مدیدى از آن را در کار قضا سپرى نمود . دلایل چنین دوام طولانى شغلى نیز یکى از چارچوب‏هاى مورد بحث در این مقاله خواهد بود . سعى نگارنده بر این بوده است تا با ذکر اخبار مربوط به شریح، بر اساس توالى زمانى و تحلیل بعضى از قضایا، به پرسش‏ها و ابهامات موجود در این رابطه پاسخ دهد .
شریح; افسانه یا واقعیت
در منابع تحقیقاتى غربى‏ها (1) در کنار بررسى علم قضا در اسلام، دانش حدیث و کاوش در شناخت مکتب‏هاى نخستین اسلامى، از شریح به عنوان شخصیتى نیمه افسانه‏اى یا جعلى یاد شده است . دلیل این نگرش و قضاوت، به میزان تناقض در روایات راجع به حیات او بر مى‏گردد . از دیدگاه آن‏ها شریح شخصیتى است که روایات مربوط به وى غیر واقعى و غیر قابل باور مى‏باشد . مثلا امیل تیان (Emile Tyan) مهم‏ترین دلیل افسانه‏اى بودن او را در غیر ممکن بودن مدت قضاوت طولانى او (75 سال)، با توجه به اتفاقات سیاسى و عزل و نصب‏هاى گوناگون زمان او دانسته است . (2) این نکته از چند جهت قابل نقد و بررسى مى‏باشد:
1- کمبود مطالعات عمیق و مؤثر نویسنده در باب شخصیت و تاریخ حیات او، صرف نظر از مطالعات قضایى تیان .
2- نقصان اطلاع و آگاهى او نسبت‏به خصوصیات اخلاقى و ویژگى‏هاى رفتارى شریح و حالت تسلیم و رضاى او به حکومت وقت . (3)
3- سازش و مداراى شریح با هر حاکم و خلیفه، به گونه‏اى که رضایت او را در تثبیت مقامش جلب نماید .
شاخت (Schacht) دیگر نویسنده غربى که شخصیت‏شریح را ساختگى فرض کرده است، از شریح نه به عنوان فردى خاص، بلکه به عنوان نظریه‏اى از انواع نظریات مورد استناد در میان اهل عراق یاد کرده است . (4) در عین حال، در جایى دیگر از شریح به عنوان طراح قدیمى مکتب عراق یاد مى‏کند که اشاره به وجود فردى خاص دارد . (5)
گرچه بعضى از روایات موجود در مورد شریح متناقض و گاه اغراق‏آمیز است، ولى دلیل بر غیر تاریخى بودن این چهره نمى‏باشد . در کتاب «یکصد و پنجاه صحابى ساختگى‏» علامه عسکرى نیز اشاره‏اى به جعلى و ساختگى بودن شخصیت‏شریح نشده است . هم‏چنین، نامه ذکر شده در نهج‏البلاغه از جانب امام على علیه السلام به این شخص و نمونه‏هایى از قضاوت‏هاى وى و راهنمایى‏هاى على علیه السلام و احادیثى که به نقل از شریح در کتب معتبر حدیث آمده، در کنار اشعار به جاى مانده از او، بر واقعى بودن این شخص مهر تایید مى‏زند .
بررسى حیات تاریخى شریح تا قبل از تصدى مقام قضاوت
در این که اصل و نسب شریح متعلق به کدام سرزمین و ملیت‏بوده است، میان تاریخ نویسان، عالمان انساب و تذکره نویسان اختلاف نظر کلى وجود دارد . اکثر نویسندگان با توجه به شجره‏نامه اجدادى او اظهار داشته‏اند که جد پنجم شریح - رائش - از سپاهیان انوشیروان (6) بوده که به فرماندهى سیف‏بن ذى یزن، براى جنگ با حبشه به سرزمین یمن آمده و تابعیت قبیله معروف کنده را پذیرفته و در آن جا ماندگار شده بودند (7) و به همین دلیل جزء هم‏پیمانان (حلفاى) کنده محسوب گردیدند و خود شریح نیز بر این نکته (حلیف بودنش) تاکید کرده است . (8)
ابن سعد در معرفى نام و نسب او نوشته است: «وى شریح‏بن حارث‏بن قیس‏بن جهم معاویة‏بن عماربن رائش‏بن حارث‏بن معاویة‏بن ثورین مرتع از نسل کنده بود» . (9) این نسب نامه از حیث قدمت‏سند و به لحاظ تاریخى، بر دیگر روایات ترجیح دارد، هر چند ایرانى بودن وى را زیر سؤال مى‏برد .
شریح داراى القاب و کنیه‏هایى همچون: ابوامیه کندى، (10) ابوعبدالرحمن، (11) ابوعمر، (12) شریح قاضى، (13) اباعبدالله، (14) قاضى کاذب (17) و . . . بوده است .
منابع، تاریخ دقیق تولد شریح را به خاطر گمنامى و ناشناس بودن وى در آن زمان ذکر نکرده‏اند، ولى با توجه به این که اکثر منابع معتبر، سال وفات او را 78 یا 80 هجرى و سن او را در هنگام مرگ 106 تا 110 سال دانسته‏اند، تاریخ ولادت او، حدودا 30 سال قبل از هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله بوده است، اما مطابق روایت ابن‏حجر (18) تاریخ ولادت او حدودا با زمان تولد امام على علیه السلام یکسان بوده است .
از دوران کودکى و نوجوانى او جز چند خبر کوتاه، مطلبى نگاشته نشده است; یکى از این خبرها مربوط به اسارت وى و مادرش در دوران نوجوانى (19) و دیگرى در رابطه با خبر ازدواج وى با دخترى از بنى‏تمیم - به نام زینب (20) - مى‏باشد . هم‏چنین، خبرى بسیار کوتاه از تعلیم و آموزش دیدن او در نزد معاذبن جبل وجود دارد . (21)
اکثر منابع، مهاجرت شریح از یمن به حجاز را تایید کرده‏اند . بعضى مقصد وى را شهر مدینه ذکر کرده اند (22) و برخى دیگر از ذکر مقصد وى خوددارى نموده‏اند . (23) درباره تاریخ این مهاجرت هم اختلاف مى‏باشد; تعدادى از مورخان، زمان آن را در دوران پیامبر صلى الله علیه و آله (24) و عده‏اى آن را بعد از وفات پیامبر صلى الله علیه و آله، یعنى در دوران خلافت ابوبکر، ذکر کرده‏اند . (25)
شریح; صحابى یا تابعى؟
در مورد این که شریح از صحابه بود یا تابعین، میان مورخان و عالمان رجال اختلاف نظر وجود دارد . بعضى او را در ردیف تابعین به حساب آورده‏اند که زمان جاهلیت را هم درک نموده است، (26) اما ابن‏حجر گزارشى از ملاقات کوتاه او با پیامبر صلى الله علیه و آله آورده و کوشش دارد که وى را جزء صحابه به حساب آورد . (27) در حالى که ذهبى، صحابى بودن او را رد مى‏نماید . (28) ابن وکیع اسلام آوردن شریح را قبل از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله تایید کرده، ولى ملاقات او با پیامبر صلى الله علیه و آله را مردود مى‏داند . (29) به طور خلاصه مى‏توان گفت که شریح قاضى جزء بزرگان تابعینى بوده که با صحابه بزرگى همچون: على علیه السلام، عمر، زیدبن ثابت، عبدالله مسعود و غیره مصاحبت داشته و از آن‏ها علوم مختلف و به ویژه حدیث را فرا گرفته است .
شریح در دوره خلافت ابوبکر
در این زمان، شریح از جمله تازه مسلمانان به شمار مى‏رفت; به همین دلیل، عنصر مهمى در شهر مدینه به حساب نمى‏آمد . این امر سبب ناشناخته ماندن شخصیت وى و عدم کسب مسؤولیت دولتى در دوره ابوبکر گردیده و اعتراضات مردم مدینه، پس از انتخاب شریح به قضاوت در کوفه نیز این گفته را تایید مى‏کند . (30)
شریح در زمان خلافت عمر
جهت‏بیان اخبار شریح در دوره عمر، ناچاریم که دوران ده ساله خلافت عمر را به دو دوره پنج‏ساله تقسیم کنیم . دوره پنج‏ساله اول، مربوط به دورانى است که شریح هم‏چنان در شهر مدینه ساکن بود، ولى سمت دولتى نداشت . با گسترش دامنه فتوحات مسلمین در زمان خلافت عمر، وى منصب قضا را، بر حسب ضرورت، به دیگران تفویض کرد . (31) این افراد نیز - بر خلاف شیوه انتخاب ابوبکر (32) - اغلب اشخاصى غیر معروف بودند که سابقه چندانى در اسلام نداشتند; زیرا عمر ترجیح مى‏داد که صحابه و اشخاص معروف و سرشناس اسلام را به عنوان مشاور و رایزن در مدینه و نزد خود نگه دارد . (33) این مرام خلیفه دوم زمینه را براى چهره شدن افرادى همچون شریح فراهم ساخت و یکى از دلایل اصلى انتخاب شریح نیز همین اصرار عمر در به کارگیرى این شیوه در انتخاب این افراد بود .
وى از جمله افراد با سواد مدینه در دوران عمر محسوب مى‏شد که در شاعرى و علم انساب نیز خبره بود . (34) بنا به گفته یک محقق عرب، (35) شریح در زمان انتخاب شدن به سمت قضاوت در کوفه، متولى شهر مدینه بود و همین ویژگى‏ها نیز در انتخاب او مؤثر بود . عامل مهم دیگرى که اکثر منابع از آن به عنوان علت انتخاب شریح به سمت قضاى کوفه یاد کرده‏اند، چگونگى قضاوت شریح میان عمر و مردى که بر سر اسبى مرافعه کرده بودند، مى‏باشد که طى آن عمر نحوه قضاوت شریح را پسندیده و او را به قضاى کوفه برگزید . (36) این اولین آشنایى عمر با شریح بود که در دوران پنچ ساله دوم خلافت عمر انجام گرفت .
شریح به هنگام تصدى قضاوت در کوفه - سال 18ه - مردى چهل ساله بود . (37) وى به همراه چندتن دیگر همچون: کعب‏بن سوارازدى، ابوموسى اشعرى و عبدالله‏بن مسعود از جمله قضات مستقلى بودند که به طور مستقیم از طرف خلیفه براى تصدى این مقام انتخاب شده و تحت امر خلیفه بودند، نه والى او . (38)
عمربن خطاب هنگامى که شریح را به منصب قضاى کوفه مى‏فرستاد، نامه‏اى به او نوشت و نحوه قضاوت اسلامى را به او تعلیم داد . (39) همین دستور، به علاوه راهنمایى‏هاى دیگر عمر و خلفاى هم دوره او، ملاک اصلى قضاوت شریح در میان اهالى کوفه; و اصلى‏ترین علل تداوم منصب قضایى او بود گرچه در برخى اوقات با نقایضى از طرف او همراه بود .
در منابع آمده است که عمر ماهانه یکصد درهم بابت دستمزد به او مى‏پرداخت . (40) عمر یکى از دو تن بدریونى بود که شریح در احادیث و روایات خود به او استناد مى‏کرد . (41) و بیش‏تر احادیثى که وى از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل کرده است، از زبان و قول عمر مى‏باشد . مى‏توان گفت که روابط این دو در دوران پنج‏ساله دوم، تا حد زیادى مسالمت‏آمیز بوده است .
شریح در دوره خلافت عثمان
در زمان خلافت عثمان، منصب قضاى شریح از طرف خلیفه تثبیت گردید و او توانست، در مدت خلافت دوازده ساله عثمان، با شگرد مخصوص به خود، سمت قضاى کوفه را حفظ نماید . (42) رفتار شریح و میزان تاثیرپذیرى و الگو بردارى وى از عثمان، سبت‏به عمر، بسیار کم‏تر بوده است و روایاتى را که از عثمان نقل مى‏کند، بسیار کم‏تر از روایات منقول از عمر مى‏باشد . سمت قضاى کوفه در این زمان نیز ظاهرا از لحاظ عملکرد و نحوه قضاوت، با مشکلى برخورد نکرد و شریح بدون هیچ گونه دردسر و مشکل خاصى به کار خود مشغول بود . اخبار و اطلاعات راجع به شریح در دوره عثمان، همانند دوره ابوبکر، بسیار کم و محدود مى‏باشد . ظاهرا رابطه او با عثمان خوب بوده ولى این رابطه به گرمى رابطه با خلیفه دوم نبوده است .
شریح در دوران حکومت على علیه السلام
به گفته ابن عساکر، در ابتداى خلافت على علیه السلام، سه نفر به نام‏هاى مره، میسره و شریح قاضى مورد اتهام قرار نگرفته بودند . (43) بنابراین، با آغاز خلافت على علیه السلام شریح از مقام خود عزل نگردید و حضرت وى را به همراه برخى قضات دیگر که مورد تایید او بودند، براى قضاوت به شهرهاى دور و نزدیک فرستاد . (44) به تصریح منابع، مقام شریح در این دوره با عزل و نصب هم روبرو گردید، (45) اما در عین حال، به هنگام شهادت على علیه السلام، شریح بر مسند قضاوت کوفه قرار داشت . (46)
شریح در زمان حکومت على علیه السلام به خاطر بعضى از قضاوت‏هاى نادرستش، از طرف حضرت مورد مؤاخذه و بازخواست قرار گرفت . از جمله این قضاوت‏ها، طبق گفته ابونعیم اصفهانى، قضاوت نادرست او در مورد اختلاف امام با مرد یهودى بر سر یک زره بود که پس از آن وى به منطقه بانقیا (یکى از مناطق یهودى نشین نزدیک کوفه در آن زمان) تبعید شد . (47) ظاهرا تنفیذ منصب قضاى شریح از طرف على علیه السلام مشروط به امورى بود که یکى از آن‏ها، نظارت حضرت بر نحوه قضاوت‏هاى او بود . (48)
از مهم‏ترین قضایایى که در آن، رفتار و عملکرد شریح توسط امیرالمؤمنین علیه السلام نکوهش شده تا جایى که امام با نوشتن نامه‏اى به او از کار اشتباهش انتقاد نموده است، موضوع خرید خانه‏اى مجلل به قیمت 80 دینار در دوران تصدى مقام قضاوت بوده است که شرح آن، همراه با نامه امام علیه السلام در کتاب «نهج البلاغه‏» آمده است . (49) شریح بابت قضاوت در زمان على علیه السلام ماهانه پانصد درهم (50) دستمزد دریافت مى‏کرده است . (51)
شریح در دوران حکومت‏حسن‏بن على علیه السلام
با این که این دوران کوتاه بود، اما همین دوران کوتاه نیز با جنگ و درگیرى میان امام علیه السلام و معاویه سپرى گردید; به همین دلیل امام فرصت رتق و فتق امور اجرایى و به خصوص امور قضایى را به دست نیاورد . به گفته مسعودى، شریح در این دوران نیز هم چنان به شغل قضا اشتغال داشته است . (52)
شریح در زمان خلافت معاویه
پس از غصب خلافت توسط معاویه، وى با کیاست و زیرکى خود، بیش از بیست‏سال سمت‏خلاف مسلمین را در اختیار گرفت . ابن‏خلدون مى‏نویسد: «معاویه پس از به دست گرفتن خلافت، عمال خود را به شهرها فرستاد; از جمله شریح قاضى را بر مسند قضاى کوفه نشاند» . (53)
شریح و امارت زیاد بن ابیه بر کوفه
در زمان‏هاى بعد، وقتى معاویه امارت شهر کوفه را به زیادبن ابیه واگذار کرد; وى مانند حاکمى مستقل عمل نمود و از این رو، شریح براى اولین بار از تحت نظارت مستقیم خلیفه خارج شد . شریح در ابتداى حکومت زیاد بر کوفه، همراه وى به بصره رفت و براى مدتى در آن جا مشغول قضاوت بود و دوباره جهت قضاوت، به کوفه بازگشت . (54) شریح یکى از مشاوران مخصوص زیاد بود که در امور خاص مورد مشورت او قرار مى‏گرفت و اکثرا نظر وى را مورد پذیرش قرار مى‏داد . از جمله این مشورت‏ها، نظر خواهى از شریح در مورد قطع کردن یا نکردن دست راستش به دلیل طاعون بود . (55)
مهم‏ترین رویداد دوران حکومت زیاد و قضاوت شریح در کوفه که اعتراض بسیارى از مسلمانان را در پى‏داشت و حتى باعث‏شد که مسلمانان زیاد را مورد لعن و نفرین خود قرار داده و عمل او را اتهامى علیه شریح قلمداد کنند، تنظیم استشهاد نامه‏اى علیه حجر و جعل امضاى شریح قاضى و شریح‏بن هانى بود . شریح‏بن هانى پس از اطلاع یافتن از این موضوع، با جسارت و بى‏باکى، طى نامه‏اى که براى معاویه فرستاد، خیانت زیاد را نسبت‏به خود فاش ساخت; (56) اما مصلحت طلبى، سکوت بى‏مورد به جاى حقیقت گویى، ترس از زیاد و عوامل دیگر، مانع از تلاش شریح براى رفع این اتهام از خود گردید .
در رابطه با وضعیت‏شریح در ابتداى خلافت‏یزید و قبل از نهضت کربلا، خبرى در دست نیست .
شریح قبل و بعد از حادثه کربلا
اولین مداخله شریح در آغاز نهضت کربلا، مربوط به بیعت هفتاد تن از بزرگان کوفه همچون: حبیب‏بن مظاهر، محمدبن اشعث . ، مختار ثقفى، عمربن سعد و . . . در حضور شریح و شاهد گرفتن وى بر هوادارى آل‏على علیه السلام و دعوت از امام حسین علیه السلام براى سپردن حکومت کوفه به او بود . (57) ولى صرف نظر از پیمان شکنى بیش‏تر این بزرگان، خود شریح نیز به محض ورود عبیدالله به کوفه در دارالاماره او حضور یافت و بدون در نظر گرفتن تعهد بر وفادارى با آل‏على، به جرگه مخالفین آن‏ها پیوست و یکى از مشاورین درگاه عبیدالله گردید. (58) و عبیدالله نیز که جهت رسیدن به مقاصد خود به حمایت اشخاصى همچون شریح قاضى - که در میان مردم مقدس مآب کوفه، از شخصیت ممتازى برخوردار بود - نیاز داشت، از او استقبال کرد . (59)
در ماجراى دیگرى، از نقش شریح به عنوان پیام رسان عبیدالله به قبیله هانى، در رابطه با رساندن خبر زنده بودن هانى و پراکنده شدن آن‏ها از اطراف دارالاماره، یاد شده است . (60) نقشى را که شریح در چنین لحظه حساسى در صحنه سیاسى - نظامى ایفا کرد، به اندازه‏اى مهم و حیاتى بود - به خصوص براى ابن‏زیاد - که به قیمت‏به دست گرفتن امارت از طرف عبیدالله، به قتل رسیدن هانى و مسلم و از همه مهم‏تر، اتفاق افتادن حادثه کربلا تمام شد .
هم‏چنین از شریح به عنوان امانتدار مسلم، در محافظت از بچه‏هاى وى نام برده شده. (61) و گفته شده است که شریح از ترس تهدیدهاى عبیدالله، آن‏ها را بى‏سرپرست در شهر رها ساخت تا خطرى در این زمینه متوجه او نگردد . (62)
تحلیلى در فتواى شریح بر ضد امام حسین علیه السلام
یکى از مهم‏ترین ابهامات راجع به نقش شریح در جریان نهضت کربلا این است که آیا فتواى شریح مبنى بر وجوب جهاد با امام حسین علیه السلام واقعیت داشته است‏یا خیر . مبناى این تردید، مربوط به ضرب‏المثلى در زبان فارسى است که علامه دهخدا به آن اشاره دارد و در میان مردم به خصوص شیعیان شایع است . (63) البته خود دهخدا نیز تاکید کرده است که این خبر سند ندارد . اگر چنین خبرى صحت داشته باشد، مى‏توان گفت که یکى از عوامل اصلى و بسیار مهم در بسیج مردم کوفه و شام علیه امام حسین علیه السلام، صدور چنین (64) فتوایى از شخصى فقیه، مجتهد، مفسر، ملا و قاضى خلفاى راشدین بوده است . با این که در منابع قدیمى چنین خبرى مشاهده نمى‏گردد اما شواهدى مبنى بر تصدیق و تایید آن موجود است که عبارتنداز:
الف) سازگارى شریح با تمامى اندیشه‏هاى خلفاى معاصر خود .
ب) تمایل و گرایش سریع به قدرت برتر (عبیدالله) و سهیم شدن در برنامه‏هاى او در مخالفت‏با طرفداران آل‏على علیه السلام .
ج) ضعف نفس و محتاط و ترسو بودن و حساب بردن از عبیدالله، که ابن سعد هم در کتاب خود به آن اشاره مى‏کند . (65)
د) چنین فتوایى به طور مستقیم از طرف شریح مطرح نشده است، ولى حرف و حدیثى کلى در این رابطه در میان بوده که در کنار عوامل دیگرى همچون: جبن و ترس، عافیت‏طلبى، ریاکارى، دو پهلو سخن گفتن، دروغ‏گویى، و ریاکارى شریح، از یک طرف و ترفندها، سیاست‏بازى‏ها، سوء استفاده از مقام مذهبى افراد، جعل امضا و نتیجه‏گیرى غلط و قیاس به باطل توسط ابن زیاد، همراه با زودباورى و عدم آشنایى کوفیان با سیاست روز، از طرف دیگر، سخن و نظر کلى شریح را تبدیل به فتوایى برضد امام حسین علیه السلام، براى تهییج کوفیان زودباور علیه نوه پیامبر صلى الله علیه و آله مى‏کند که مسبب اصلى آن نیز خود شریح و اهمال‏وسستى‏اوبوده است .
شریح در زمان شورش ابن زبیر و قیام مختار
به جز آن چه در مورد شریح، در دوران امارت عبیدالله و خلافت‏یزید گفته شد، اخبارى در مورد استعفاى وى از منصب قضاوت در زمان شورش ابن زبیر در منابع نیامده است . در این رابطه ابن سعد و ابن خلدون گفته‏اند که شریح در فاصله سال‏هاى بحرانى، پس از استعفاى معاویه دوم - 64 تا 73ه - به مدت 9 سال در کار خود درنگ نمود (66) و حتى به مدت سه سال از منصب قضاوت کناره‏گیرى کرد . (67) علت این امر طبق گفته ابن‏سعد، (68) ترس او از عدم امنیت جانى در هنگام تصدى این منصب بوده است .
ابن خلدون آورده است: مختار پس از تسلط بر کوفه و آرام کردن اوضاع این شهر، شریح قاضى را که به دنبال بروز فتنه در جهان اسلام، از منصب قضاى کوفه استعفا کرده و خانه نشین شده بود، به کار قضاوت برگرداند . سپاهیان مختار و به خصوص شیعیان او، با این کار مخالفت نموده و از مختار خواستند که وى را عزل کند . آن‏ها دلایل مخالفت‏خود را عثمانى بودن شریح، (69) مغضوب على علیه السلام قرار گرفتن و تبعید او به بانقیا توسط امام، (70) گواهى دادن علیه حجربن عدى و کوتاهى ورزیدن در پیام رسانى به هم قبیلگان او (71) ذکر مى‏کردند . شریح نیز پس از شنیدن این اعتراضات، خود را به بیمارى زد، در نتیجه مختار نیز که تاب تحمل اعتراضات بسیار یاران خود را نداشت، شریح را از کار برکنار نمود . (72)
به نظر مى‏رسد که دلیل اصلى انصراف شریح از مسند قضاوت کوفه در زمان فتنه، غیر از آن چه که گفته شد، همان عوامل مصلحت‏طلبى و عافیت جویى وى، به خصوص در شرایط حاد و بحرانى، بوده است; زیرا وى مى‏دانست که چنین قیام‏هایى گذرا و موقتى بوده و دوام چندانى نخواهد داشت، از این رو صلاح کار خود را در انصراف از دستگاه قضایى براى متهم نشدن و جان سالم در بردن از معرکه‏ها مى‏دید .
شریح در دوران خلافت عبدالملک و امارت حجاج تا وفات وى
پس از برقرارى خلافت عبدالملک و تسلط او بر کوفه، شریح توسط این خلیفه مجددا به مسند قضاوت باز گردانده شد . (73) ابن وکیع جریان گمارده شدن شریح بر مسند قضاوت را در کتاب خود آورده است . (74)
پس از به دست گرفتن امارت کوفه توسط حجاج، وى مقام قضاى این شهر را تثبیت نمود (75) و شریح علاوه بر اشتغال بر این امر، از مشاوران حجاج نیز به شمار مى‏رفت . وى تا سال 78 هجرى به امر قضاوت مشغول بود و در این سال از حجاج تقاضاى کناره‏گیرى از مسؤولیت نمود که حجاج نیز با درخواست او موافقت نمود . (76) منابع، علت استعفاى او را پند و اندرز مردى دانا عنوان کرده و نوشته‏اند که آن مرد به او توصیه کرده بود که به علت رشوه‏خوارى فرزندش و هم‏چنین پیرى و ناتوانى خودش، از سمت‏خود استفعا دهد . (77) وى پس از این استعفا خانه‏نشین شد و در این مدت حقوق و مستمرى دریافتى خود از دولت را قطع نمود و با همین وضعیت نیز در گذشت . (78)
سال وفات و سن او در هنگام مرگ
سن شریح در هنگام مرگ از یکصد تا یکصد و بیست و هفت‏سال گزارش شده است . ظن قوى وجود دارد که سن او در هنگام مرگ 106 تا 110 سال بوده است . دلایل اختلاف اخبار، نامشخص بودن سال دقیق تولد و وفات او و دور شدن وى از کارهاى مهم جامعه در واپسین سال‏هاى عمر بوده است . منابع مختلف، سال وفات او را از سال 72 تا 99 هجرى گزارش کرده‏اند . (79)
مدت قضاوت شریح
در رابطه با مدت زمان قضاوت شریح، از آن جا که در تاریخ وفات او تناقض وجود دارد، بالطبع روایات مختلفى موجود است که آن را از 53 تا 75 سال ذکر کرده‏اند . (80) دلیل دیگر اختلاف روایات، اختلاف نظر نویسندگان بر سر کناره‏گیرى شریح از قضاوت و مدت زمان آن و به حساب آوردن یا نیاوردن این مدت مى‏باشد . اگر چه نباید از کم دقتى و ملاحظه کارى نویسندگان آن دوره نیز غفلت کرد . ابن‏ابى الحدید مدت زمان قضاوت او را 57 سال ذکر کرده است که یک سال از آن نیز در بصره بوده است . (81)
نام فرزندان و برادر او
برخى از منابع ضمن شرح وقایع مختلف، نام چند تن از فرزندان شریح را نیز آورده‏اند . یکى از این فرزندان، عبدالله مى‏باشد که به علت قضاوت پدر علیه او به زندان افتاده بود و خود شریح برایش غذا مى‏برد . (82) هم‏چنین از دو پسر دیگر او به نام‏هاى میسره و عبدالرحمن یاد شده که روایاتى توسط آن‏ها از قول پدرشان نقل شده است . (83) نام پسر دیگر او اسد بود که در قضیه پسران مسلم از او یاد شده است . (84) در «جمهرة الانساب العرب‏» ابن حزم نیز نام عبیدالله یکى از برادران شریح، ذکر شده است . (85)
خصوصیات ظاهرى و اخلاقى شریح
از نظر شکل ظاهرى، چهره او به دلیل این که هیچ مویى در صورتش نروییده بود شبیه چهره نوجوانان بود (86) و به همین دلیل، یکى از چهارتن سادات طلس (87) به حساب مى‏آمد . علاوه بر این، فردى کریه المنظر بود و بنا به گفته اصمعى، ناقص الاسنان نیز بوده است . (88) به لحاظ اخلاقى داراى خصلت‏هایى همچون عجب و خودپسندى بود . (89) خصوصیات دیگر او را شوخ طبعى ذکر کرده و روایت‏هایى نیز در این باره آورده‏اند . (90)
ویژگى‏هاى دیگر شریح
منابع از وى به عنوان فردى فقیه، مفسر، مجتهد، عالم به علم قضا، ثقه در علم حدیث و نسب شناس یاد کرده و حتى او را عالم‏ترین افراد در علم قضا به حساب آورده‏اند . (91) خود او گفته است که این علوم را از طریق مباحثه و مناظره با اهل علم آموخته است . (92) وى در شعر و شاعرى نیز تبحرى خاص داشت و از جمله شعراى مخضرم به حساب مى‏آمد . (93) اما با وجود همه این خصلت‏ها شیعیان از عملکرد او راضى نیستند . (94)
وى از صحابه معروفى همچون: على‏ابى ابى‏طالب، عمر، زیدبن ثابت، عبدالرحمن‏بن ابوبکر، عبدالله‏بن مسعود و عروة‏بن ابى الجعد بارقى روایت نقل کرده است . (95) هم‏چنین افرادى از وى روایت نقل کرده‏اند که معروف‏ترین آن‏ها ضحاک، مقدادبن ابى‏فروه، شعبى، ابراهیم نخعى، قاسم‏بن عبدالرحمن، یحیى طایى، محمدبن سیرین، انس‏بن سیرین و . . . مى‏باشند . (96)
نتیجه‏گیرى
از مجموع آن چه که بیان شد مى‏توان نتیجه گرفت که: طبق نقل قول اکثر مورخین و محدثین شریح به عنوان شخصیتى تاریخى، عینیت و وجود خارجى داشته و به هیچ وجه شخصیتى افسانه‏اى نبوده است . گرچه راجع به او و وقایع دوران حیاتش تناقضات و اختلافات فراوانى در منابع به چشم مى‏خورد، اما این مساله یک امر طبیعى در تاریخ اسلامى به شمار مى‏آید; زیرا از دوران جاهلیت و حتى یکى، دو سده پس از هجرت، اخبار بدون نقص و تواریخ مکتوبى وجود نداشته و بیش‏تر این اخبار بر اساس نقل قول و روایات شفاهى راویان هر واقعه، یا شایعات میان مردم نگاشته شده است و چنین ابهامات تاریخى نه تنها در زندگانى شخصیتى همچون شریح - قبل از تصدى مقام قضاوت و یا پس از کناره‏گیرى از آن - وجود دارد، بلکه در مورد زندگانى شخصیت‏هاى ممتاز و معروف هم به چشم مى‏خورد .
شریح قاضى گرچه شخصیتى فقیه، مفسر، نساب، ثقه در حدیث و مهم‏تر از همه، اعلم در علم قضاوت - بنا به گفته منابع - (97) به حساب مى‏آمد، ولى از نظر خصوصیات اخلاقى، فردى مصلحت‏جو و فرصت طلب بود که براى رسیدن به مقام و منصب و تثبیت آن، با هر نوع حکومت و خلافت و ایده‏هاى مختلف امراى آن، کنار مى‏آمد و در این مدارا و سازش، گاهى مجبور مى‏شد که حقیقت را فداى مصلحت‏طلبى خود کند; درست همان کارى که در برابر سوء استفاده‏هاى «زیاد» و پسرش عبیدالله انجام داد، تا جایى که عبیدالله از کم‏ترین سخن او فتوایى ساخت و از آن براى بسیج مردم کوفه علیه حسین‏بن على علیه السلام استفاده کرد و او که شاهد چنین سوء استفاده‏هایى از گفته خود بود، مهر سکوت بر لب نهاد و به دلیل ترس، مصلحت جویى و عافیت‏طلبى خود کوچک‏ترین اعتراضى نکرد و به این وسیله کفه ترازوى دشمن را در مقابل آل‏على سنگین‏تر نمود و چنین شد که قرن‏ها بعد از آن واقعه، از او شخصیتى منفور در نزد شیعیان ساخت .
منابع
- ابن اثیر جزرى، عزالدین: اسدالغابه فى معرفة الصحابه، (بیروت دارالکتب العلمیه، بى‏تا .)
- - : الکامل فى التاریخ، ترجمه دکتر روحانى، (چاپ اول، تهران، انتشارات اساطیر، 1373ش .)
- ابن‏ایبک الصفدى، صلاح‏الدین خلیل: الوافى بالوفیات، (بیروت، داراحیاء، 1402ه .)
- ابن جوزى، جمال‏الدین ابى‏الفرج: صفة الصفوة، (چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1403ه .)
- ابن حبان، محمدبن احمد: مشاهیر علماء الامصار و اعلام فقهاء الاقطار، (چاپ اول، بیروت، مؤسسه الکتب الثقافیه، 1408ه .)
- ابن‏حجر عسقلانى، شهاب‏الدین: تهذیب التهذیب، (بیروت، داراحیاء، بى‏تا .)
- ابن‏حزم اندلسى، ابى‏محمد: جمهرة الانساب العرب، (چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1403ه .)
- ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه، ترجمه محمدپروین گنابادى، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1336ش .)
- ابن‏خلکان، احمدبن محمدبن ابراهیم: وفیات الاعیان و انباء الابناء الزمان، (بیروت، دارصادر، بى‏تا .)
- ابن‏سعد، محمد: طبقات کبرى، (بیروت، دارصادر، بى‏تا .)
- ابن‏عبدربه اندلسى، احمدبن محمد: العقد الفرید، (بیروت، دارالکتب العلمیه، بى‏تا .)
- ابن‏عساکر، ابى‏القاسم على‏بن حسن شافعى: تاریخ مدینه دمشق، (بیروت، دارالفکر، 1415ه .)
- ابن قنفذ، احمدبن خطیب: الوفیات، چاپ چهارم، (بیروت، دارالافاق الجدیده، 1403ه .)
- ابن کثیر، ابى‏الفداء: البدایة و النهایه، (چاپ پنجم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1409ه .)
- ابن منظور: لسان العرب، چاپ دوم، (بیروت، داراحیاء، 1412ه .)
- ابن وکیع، محمدبن خلف‏بن حیان: اخبار القضاة، (بیروت، عالم الکتب، بى‏تا .)
- اصفهانى، ابونعیم احمدبن عبدالله: حلیة‏الاولیاء و طبقات الاصفیاء، (بى‏جا، مطبعة السعاده، 1394ه .)
- ابن حجر، الاصابه فى تمییز الصحابه، چاپ اول، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ه .)
الراوى، ثابت اسماعیل، العراق فى العصر الاموى، (چاپ دوم، بغداد، منشورات مکتبه الاندلس، 1970م .)
- النوى، محى‏الدین‏بن شرف: تهذیب الاسماء و اللغات، (بیروت، دارالکتب العلمیه، بى‏تا .)
- بخارى جعفى، ابى‏عبدالله اسماعیل‏بن ابراهیم: تاریخ الکبیر، (بیروت، دارالکتب العلمیه، بى‏تا .)
- براقى نجفى، سیدحسن سیداحمد، تاریخ الکوفه، (چاپ چهارم، بیروت دارالاضواء، 1407ه .)
- ذهبى شمس الدین محمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، (چاپ دوم، بى‏جا، دارالکتب العربى، 1418ه .)
- تسترى، شیخ محمدتقى، قاموس الرجال، (چاپ دوم، قم، مؤسسه نشر اسلامى، 1414ه .)
- حسینى دشتى، معارف و معاریف، (چاپ سوم، بى‏جا، مؤسسه فرهنگى آرایه، 1379ش .)
- ذهبى، شمس‏الدین محمد: سیر اعلام النبلاء ، (چاپ هفتم، بیروت، مؤسسة الرساله، 1410ه .)
- شیخ مفید: الارشاد، ترجمه رسولى محلاتى، (چاپ چهارم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1378ش .)
- طبرى، محمدبن جریر: تاریخ الطبرى، (بیروت دارالتراث، بى‏تا .)
- طبرى، محمدبن جریر، تاریخ طبرى، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (تهران انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1353ش .)
- على الانبارى، دکتر عبدالرزاق، منصب قاضى القضاة، (چاپ اول، بى‏جا، دارالعربیه، بى‏تا .)
- قرطبى، ابى‏عمر: الاستیعاب فى معرفة الاصحاب، (چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ه .)
- مادلونگ، ویلفرد، جانشینى حضرت محمد، ترجمه احمد نمایى و دیگران، (چاپ اول، مشهد، بنیاد پژوهش‏هاى اسلامى، آستان قدس رضوى، 1377 ش .)
- مسعودى، ابوالحسن على‏بن حسین: التنبیه و الاشراف، (بى‏جا، دارالصاوى، بى‏تا .)
- نویرى، شهاب‏الدین احمد، نهایه الارب فى فنون الادب، ترجمه مهدوى دامغانى، (چاپ اول، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1366ش .)
- یوسف المزى، ابى‏الحجاج: تهذیب الکمال فى اسماء الرجال، به تحقیق دکتر بشار عواد معروف، (چاپ اول، بیروت، مؤسسه الرساله، 1408ه .)
- . C. E. Bosworth, The encylopeadia of Islam, Edited leiden briil, 1997.
- Schacht. Joseph, The origins of mohammadan Jurisprudence, Oxford . University press. 1979.
An introduction to islamic law, Oxford clarendon press, 1964.
- Tyan, emile, historie de|l organisation Judiciaire en pays d| islam, 2 ed, leiden, E.J Brill. 1960.

تبلیغات