مشکله فرهنگ در تاریخ نگارى یعقوبى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
میراث مکتوب مسلمانان در عرصه تاریخنگارى، گنجینه گرانسنگى است که بسیارى از زوایاى پنهان آن همچنان در محاق باقى مانده است.بدون تردید یکى از مصادیق عینى براى این ادعا مىتواند مورخ توانا و صاحب سبک، ابن واضح یعقوبى باشد که آنچنانکه بایسته و شایسته اوست، مورد توجه قرار نگرفته است.او به عنوان یک تاریخنگار مسلمان نه تنها صرفا تابع سنت پیشینیان خود نبوده است، بلکه در جاى خود، در سپهر فرهنگ اسلامى تا مقام یک مورخ مبدع نیز اوج گرفته است. بهکارگیرى شیوههاى نه چندان رایج و اما علمى در قلمرو تاریخنگارى، یعقوبى را در سطح تاریخ نویسان عالیقدرى همانند مسعودى و ابن مسکویه قرار داده است.
در نوشتار حاضر بعد از بحث مقدماتى درباره زیستنامه و مذهب یعقوبى، مختصات تاریخنگارى یعقوبى و نوآورىهاى روشى او در این عرصه و توجه ویژه او به فرهنگهاى پیرامونى مورد تامل قرار گرفته است.
1- زیست نامه
1- 1 نیا و نسب:
نیاى «احمدبن ابى یعقوب اسحاقبن جعفربن وهببن واضح الکاتب العباسى» ایرانى و از مردم اصفهان بوده است.ثعالبى، احمدبن واضح را در شمار شعراى اصفهان به حساب آورده و اجدادش را اصفهانى دانسته است.تعلق خاطر یعقوبى به تشیع و ارادت او به ائمه اطهار (ع) و علویان و اشتهار خاندان او به عنوان موالى بنى هاشم، مىتواند مؤید ایرانى الاصل بودن او هم باشد.به احتمال قوى نیاى یعقوبى از زمان واضح و یا پدرش در سلک موالى بنىعباس در آمدهاند; یعنى درست زمانى که دعات بنىعباس در خراسان و مناطق مختلف ایران، نفوذ و اقتدارى در دل مریدان آل على و ارادتمندان الرضا من آل محمد پیدا کرده بودند.اما اینکه خاندان «واضح» کى و چگونه از اصفهان به عراق کوچیدهاند، نه خود یعقوبى اطلاعاتى در این باره ارائه داده و نه منابع و مآخذ و تراجم احوال.همین قدر مسلم است که این خاندان هم زمان با فراهم آمدن زمینههاى برافتادن دولتبنىامیه و گسترش دعوت نقباى بنىعباس، از موالى بنىهاشم بودهاند و هنگام پیروزى عباسیان بر امویان، چون «واضح» مولاى ابى جعفر منصور (دوانیقى) و صالحبن منصور بوده است، در دستگاه ابى جعفر خلیفه عباسى نفوذ قابل ملاحظهاى داشته و از موالى بسیار مورد اعتماد و نزدیک او به شمار مىرفته است، تا آنجا که در زمان خلافت وى بسیارى از امور به واضح واگذار شد.یعقوبى خود در «البلدان» و کتاب «تاریخ» عمومى خویش به امارت و نفوذ اجدادش در دستگاه خلافت منصور اشاراتى دارد. (1) به واسطه همین نفوذ و وابستگى به دستگاه خلافت منصور، و بعدها مهدى و هادى، بود که خاندان یعقوبى به «عباسى» نیز اشتهار یافتند; به ویژه در جریان بناى بغداد و تاسیس محلات و کوىها و ربضهاى آن، «واضح» از دستاندرکاران و ناظران امور بوده و در پیشبرد کارها نقش اساسى داشته است.
2- 1- تولد، تربیت و زندگى
از تاریخ دقیق تولد یعقوبى و چگونگى نشو و نماى او اخبار و اطلاعات چندانى به دست نیامده است.خود او نیز در این باره به جز اشاراتى ابهامآمیز، سکوت اختیار کرده است.
با توجه به قرائن موجود، به نظر مىرسد تولد و نشو و نماى او در بغداد بوده است. یادآورى پارهاى اشارات در باب امارت اجدادش در بغداد، علاقه خاص وى به این شهر به عنوان «ناف دنیا» و بهترین و پاکترین و نیکوترین و معتدلترین شهرهاى جهان و نیز بیان شرح و توصیف این شهر در آغاز کتاب «البلدان» و برخى آثار و نامهایى که در زمان خود از نیاکان بر روى بناها و آثار شهر باقى مانده است، همه نشان دهنده علاقه وطنى وى به بغداد بوده است; به ویژه آنکه شرح و توصیف آن شهر و جزئیات آن را به تفصیل برگزار کرده است. (2) این وابستگى خاطر، به وضوح در عبارات زیر نمایان است:
«...تنها بدان جهت ابتدا به عراق کردم که عراق وسط دنیا و ناف زمین است و بغداد را بدان جهت آغاز کردم که در وسط عراق واقع است...بغداد علاوه بر آنچه که گفتیم، شهر بنىهاشم و دارالملک ایشان و مرکز سلطنت آنان است و هیچ کس پیش از ایشان آن را آغاز نکرده و پادشاهانى جز اینان در آن سکونت نگزیدهاند.دیگر بدان جهت که نیاکان من آنجا اقامت داشتهاند و یکى از ایشان آنجا فرمانروا بوده است.» (3) درباره تاریخ وفات یعقوبى نیز روایات متفاوت و گاه متناقض گزارش شده است.محمد ابراهیم آیتى، در مقدمه «البلدان» ، ویلیام ملورد در مقدمه کتاب «مشاکلة الناس لزمانهم» و نیز محسن امین در «اعیان شیعه» بر اختلافات فاحش منابع در این باره اشاره کردهاند، که ضرورتى به ذکر آنها در اینجا نیست.تنها به موردى که یعقوبى در تاریخ آلطولون بیان کرده و نشان دهنده حیات و فعالیت علمى و فکرى وى تا سال 292ه است اشاره مىکنیم.در ملحقات کتاب «البلدان» در این باب سند قاطعى است که نشان مىدهد مرگ یعقوبى مىبایستحداقل در سال 292ه و یا مدتى پس از آن روى داده باشد:
«و محمد (احمد) بن ابى یعقوب کاتب خبر داد و گفت: چون شب عید فطر سال دویست و نود و دو پیش آمد، وضع خوبى را که خاندان ابن طولون در چنین شبى داشتند و آن همه اسلحه و علمهاى رنگارنگ بزرگ و پرچمها و جامههاى فاخر و اسبان بسیار و آواز بوقها و طبلها را یادآور شدم و بدان جهت اندیشهاى مرا فرا گرفت و در همان شب خوابیدم و هاتفى را شنیدم که مىگوید:
ذهب الملک و التملک و الز ینة لمامضى بنوطولون پادشاهى و جهاندارى و آراستگى با رفتن خاندان طولون از میان رفت.» (4) سند مذکور و نیز توضیح یعقوبى در باب اخلاق و رفتار معتضد در کتاب «مشاکلة الناس لزمانهم» که در مورد اخلاق شاهان و خلفاى هر عصر و تقلید مردم زمانه از آنان مىباشد، نشان مىدهد که او تا عصر خلافت المعتضد، خلیفه عباسى، در قید حیات بوده است. (5)
3- 1- مذهب
از چگونگى اسلام آوردن خاندان واضح - نیاکان یعقوبى - گزارش و اطلاعات دقیقى به دست نرسیده است.تنها این نکته مسلم است که آنها از موالى ایرانى الاصل بودهاند. ارادت و علایق «واضح» به خاندان على (ع) و مساله نجات دادن ادریسبن عبدالله و کشته شدن خود واضح به دست هادى خلیفه عباسى، نسبت رافضى بستن (6) به او از سوى مورخانى چون طبرى، و روایت ابن اثیر درباره شیعىگرى او (7) همگى مىتواند دلالتبر این امر نماید که خاندان واضح و یا حداقل خود وى از شیعیان على (ع) بوده و جان خود را نیز در سر پیروى از این مرام از دست داده است.
یعقوبى نیز مانند جدش از ارادتمندان آلعلى بوده است و گرایش او به تشیع (2×) در آثارش نمایان است.پیگیرى مداوم و مستمر اخبار علویان، قیامها و خیزشهاى شیعى، ذکر اخبار ائمه معصومین (ع) و نقل احادیث متعدد از آنان، بیان عناوین و القاب احترامآمیز نسبتبه آنها، ذکر فضایل و خصلتهاى پسندیده آن بزرگواران و ارائه گزارشهاى مفصل درباره حضرت على (ع) و ذکر احادیثى از پیامبر در مدح آن حضرت، بیان حدیث غدیرخم و برخى احادیث معروف در باب اهل بیت و توصیفاتى که از آنها دارد، به خوبى بیان کننده این مدعا است; به ویژه آنکه اخبار دوره خلافتحضرت على (ع) را به صورت مفصل انعکاس داده است. (8) این شیوه به کار رفته از طرف یعقوبى نشان دهنده علایق شیعى وى و ارادتش به خاندان علىبن ابىطالب است.در زمانى که هیچ کدام از مورخین در ذکر تاریخ خاندان على (ع) در عصر پرخوف و وحشت امویان و عباسیان که پیروان آن حضرت را «خارجى» و «رافضى» مىنامیدند، سخنى بر زبان نمىآوردند و حتى کسانى چون طبرى با تمام تلاششان براى رعایت عدالت و انصاف در تاریخ، شیعیان را «رافضى خبیث» مىنامیدند، یعقوبى بىمحابا تاریخ آلعلى و حرکتهاى شیعى را به طور مبسوط دنبال مىکند و با این حال تمام سعى خود را به کار مىبرد تا از دایره اعتدال خارج نشود، تا آنجا که حتى ماجراى قتل پدرش واضح که به دست هادى اتفاق افتاده بود را بیان نمىکند تا مبادا از سوى مخالفیناش به هوادارى متهم شود.
4- 1- دانش، روش و سفرهاى تحقیقاتى
یعقوبى نخستین دانشمند و مورخ مسلمان است که با در پیش گرفتن روش معاینه و مشاهده، به تالیف آثار جغرافیایى و تاریخى اقدام کرده و در صدد تلفیق این دو دانش برآمده و کوشید تا میان زمان و مکان پیوند عمیقى به لحاظ روششناسى برقرار کند. او به سیر و سیاحت مىپرداخت و اختصاصات اقالیم و شهرها و مناطق مختلف را مورد مشاهده و معاینه قرار مىداد و به طور دقیق، توصیفات جالب توجهى از آن مناطق ارائه مىکرد.وى به گفته خودش از آغاز دوران نوجوانى مشتاق بوده است تا شهرها، مناطق و اقالیم مختلف را از نزدیک ببیند و فاصله راهها و بلاد و ممالک متعدد را بپیماید.به سبب این علاقه بود که هنوز چند صباحى از عمرش نمىگذشت که قدم در راه سیر و سفر نهاد و به سیاحت در بلاد اسلامى و غیر اسلامى پرداخت و به ویژه از تمام ممالک و شهرهاى مهم اسلامى دیدن کرد.مدتها در ارمنستان و تفلیس اقامت گزید. روزگارى را در خراسان و هند به سر برد و در اواخر عمرش نیز در دیار مصر و مغرب متوطن گشت، به طورى که برخى او را «مصرى» نامیدند.
در همین سفرهاى تحقیقاتى و علمى بود که یعقوبى براى به دست آوردن اخبار تاریخى درباره سوابق، محصولات و امرا و فاتحان شهرها، به روشهاى دیگرى براى کسب خبر و نقد آن روى آورد که به زبان علمى امروز از آن به عنوان «تحقیق میدانى» یاد مىشود.روش مصاحبه و گفتوگوى حضورى، اطلاعات بسیار ارزشمندى را در اختیار یعقوبى قرار مىداد و به همین دلیل هرگاه با کسى برخوردى داشت، از وطن و شهرش مىپرسید و اینکه محصول عمده آن منطقه چیست؟ ساکنانش چه کسانى هستند؟ خوراک، پوشاک و عقاید و مرام و مسلک آنها چه بوده است؟ در همین ارتباط در مقدمه «البلدان» مىنویسد:
«...احمدبن ابىیعقوب گوید من در عنفوان جوانى و هنگام سال گشتسن و تندى ذهنم، به دانستن اخبار بلاد و مسافت میان هر سرزمین تا سرزمین دیگر علاقهمند بودم و در پىآن رنجبردم; چه در آغاز جوانى پا به سفر نهادم و سفرهاى من پیوسته گشت و دور ماندنم (از وطن) ادامه یافت، پس چنان بود که هرگاه به مردى از آن بلاد برخوردم، وى را از وطنش و شهرش پرسش نمودم، و آنگاه که میهن و جایگاه خود را براى من مىگفت، او را از همان سرزمینش پرسش مىنمودم، درباره [ اینکه] ساکنان آن از عرب و عجم و... (و همچنین از) آب آشامیدنى اهالى آنجا، تا آنجا که از پوشاکشان پرسش مىکردم...و هم از کیشها و عقاید و گفتارهاى آنان و کسانى که بر آنجا دستیافتهاند و آنانى که در آنجا سرورى دارند (و نیز از) مسافت آن سرزمین و سرزمینهاى نزدیک به آن و...کاروانها، سپس گزارشهاى هر کسى را که به راست گویى او وثوق داشتم، مىنگاشتم، و به پرسش گروهى پس از گروهى یارى مىجستم، تا آنکه از خلقى بسیار و جهانى از مردم خاور و باختر در موسم (فراهم شدن حاجیان) و غیر موسم، پرسش نمودم و اخبارشان را نوشتم و احادیث آنان را روایت کردم و یکایک خلفا و امرا را که سرزمینى را فتح کرده و به کشورى سپاه تاخته است، و هم مبلغ خراج آن و میزان درآمد و دارایى آن را ذکر کردم. پیوسته این خبرها را مىنوشتم و در مدتى دراز این کتاب را تالیف کردم و هر خبرى را به سرزمین آن ملحق ساختم و هر چه را از مردم مورد وثوق اهالى شهرها شنیدم با آنچه پیشتر شناخته بودم ضمیمه ساختم...» . (9) شور و شوق یعقوبى در کسب اخبار مورد اعتماد باعث مىشد که هیچگاه از این کار خسته نشود.سوگمندانه باید گفت درباره سیر جغرافیایى سفرهاى یعقوبى اطلاعات دقیقى در دست نیست و در جریان سفرهایش چندان اشاراتى به مسیر حرکتخود ندارد. (10) از اینرو بازسازى نقشه حرکت و سیاحتهاى او مشکل است.
ایجاد پیوند میان دو حوزه کلان از دانشهاى مسلمین در آن زمان - جغرافیا و تاریخ - و نوآورى در این زمینه سبب شد که بسیارى از جغرافیانگاران و تاریخدانان پس از وى مانند مسعودى، ابوریحان بیرونى و...به روش وى توجه خاصى مبذول دارند. (11) توجه به تاریخ اقتصادى، طبیعى، اجتماعى، فرهنگى، سیاسى و بررسى اوضاع و احوال جغرافیایى اقالیم و سرزمینهاى مختلف و اهتمام ویژه به «تاریخ جهانى» (3×) مىتواند بیانگر بینش فکرى عمیق مورخ در نوع نگاه او به تاریخ باشد.
5- 1- یعقوبى: پدر علم جغرافیاى مسلمین
یعقوبى در دانش جغرافیا از نوابغ جهان اسلام در قرن سوم به شمار مىرود; نه تنها به این دلیل که او دانش جغرافیا را به طور منسجم و مشخصى بنا نهاد، بلکه از آن لحاظ که نوآورىهاى بدیعى در جغرافیانگارى پدید آورده است، به ویژه در جغرافیاى تاریخى و انسانى.اگر چه پیش از وى جغرافیانگارانى چون هشامبن محمدالکلبى ظهور کردهاند که در آثار تاریخى خود مباحثى در باب جغرافیا به ویژه جغرافیاى جزیرةالعرب آورده است و حتى در این باره کتابى هم تالیف نموده - که البته چیزى از آن باقى نمانده است - و با خوارزمى که علاوه بر توجهاش به علومى نظیر ریاضیات و نجوم، در علم جغرافیا نیز از پیشتازان محسوب مىشود و حتى کتابى به نام «صورةالارض» در این باره نوشته است و یا پس از وى ابویوسف یعقوبى کندى (حدود 260ه) که اثرى به نام «رسم العمور فى الارض» از او باقى مانده است و پس از او، شاگردش احمدبن طبیب سرخسى کتابى به نام «المسالک و الممالک» تالیف کرده و رسالهاى در باب کوهها، رودها و آبها با عنوان «فى البحار و المیاة و الجبال» داشته است (12) و ابن خردادبه (متوفى 300ه) که «المسالک و الممالک» را نگاشته است (13) و صد البته کارى شایسته تحسین و ستایش مىباشد.اما یعقوبى دانش جغرافیا را به معناى واقعى آن بنا نهاد. از اینرو او را «پدر علم جغرافیاى مسلمین» (14) خواندهاند.او در حوزه علم جغرافیا با اثر معروف خود با عنوان «البلدان» که خود در مقدمه بیشتر مایل بوده آن را «مختصرالبلدان» بنامد، شناخته مىشود که بدون اغراق باید گفت اثرى بدیع و فرهنگ نامهاى بدیل در علم جغرافیاست که متاسفانه فصولى از آنکه در باب جغرافیاى هند و چین و امپراطورى بیزانس بوده از بین رفته است.وى آثار مستقل دیگرى نیز در باب دانش جغرافیا داشته است; از جمله اثرى در مورد جغرافیاى بیزانس و کتابى با عنوان «المسالک و الممالک» که هر دوى این آثار از بین رفتهاند.روش او در گردآورى اطلاعات جغرافیایى و توجه به جنبههاى مختلف این دانش و سیر و سفرهاى بسیارش، تحسین مستشرقین را برانگیخته است.او که از دوره نوجوانى به مناطقى چون ارمنستان و آذربایجان و خراسان و ایران شرقى سفر کرده و پس از آن هند و سند و حدود چین و آسیاى جنوب شرقى را دیده و سپس به سوى بلاد شام و سرزمینهاى عرب نشین بازگشته و فلسطین، نوبه و مغرب را در نوردیده و مدتها در مصر اقامت کرده است، مجموعه دستآوردهاى خود را در دو کتاب «البلدان» و «تاریخ یعقوبى» و کتاب کوچک دیگرى به نام «مشاکلة الناس لزمانهم» براى ما به یادگار نهاده است.مؤلف در «البلدان» با دقت، وثاقت، امانت و حساسیتخاص، بسیارى از مسائل مناطق محل گذر و مورد مطالعه خویش را ثبت و ضبط کرده است.وى در گردآورى اخبار و اطلاعات جغرافیایى هر منطقه از روشهاى مصاحبه و معاینه بهره برده و خود نیز در مقدمه «البلدان» - چنانکه در بخش روش یعقوبى اشاره رفت - از آن یاد کرده است. (15) سابقه شهرها، عادات مردم آن مناطق، رسوم مردم هر منطقه، عقاید رایج آنها، انواع و اقسام خوراکىها و تولیدات هر منطقه اعم از کشاورزى و دامى، اشربه و اطعمه آنان، حکام و فرمانروایان و فاتحان آن منطقه، تعیین فاصله راهها بر حسب روز و منزل و دور و نزدیکى بلاد از یکدیگر و جهات جغرافیایى، از موضوعاتى است که مورد توجه این مورخ برجسته بوده است. (16) وى براى ارائه اطلاعات دقیق جغرافیایى تلاش داشته است اطلاعات و اخبارى را که از طریق پرسش و مصاحبه به دست آورده به تایید یکى از راستگوترین افراد منطقه برساند. (17) در «البلدان» به جغرافیاى تاریخى - انسانى و اقتصادى نیز توجه ویژهاى شده است. بنابراین از چگونگى ورود اسلام به منطقه، سابقه تاریخى هر محل و بناى آن، ذکر خصوصیات شهر، ذکر فتوحات، کیفیت فتوحات، اسامى افراد فاتح، مشایخ و قضات آن منطقه، رهبران و امرایى که در فتح آن نقش داشتهاند و میزان مالیات، خراج و جزیه آن مناطق را به طور دقیق مورد امعان نظر قرار داده است.این دقتها و نکته سنجىهاست که یعقوبى را سرآمد بسیارى از جغرافیادانان عالم اسلام قرار داده است.به طور کلى مىتوان ویژگىهاى تاریخ جغرافیانگارانه یعقوبى را به شرح زیر خلاصه کرد:
1- به کارگیرى روش مشاهده و معاینه در مطالعه پدیدههاى جغرافیایى به وسیله سیر و سیاحت.
2- استفاده از روش مصاحبه براى آگاهى بر اخبار شفاهى مناطق، محلها، رودها، دریاها و....
3- مکاننگارى و توجه به جغرافیاى شهرى و توصیف بلاد.
4- توجه به جغرافیاى تاریخى، سابقه و تاریخچه و بناى شهرها و تحولات آن.
5- توجه به جمعیتشناسى و مردمنگارى و مردمشناسى، ذکر آداب، رسوم و عادات مردم مناطق و جنبههاى آمارى آن.
6- توجه به جغرافیاى تجارتى و اقلام و محصولات کشاورزى.
7- توجه به جغرافیاى راهها و بیان فاصله شهرها و راهها از یکدیگر.
2- رهیافتهاى فرهنگى در تاریخنگارى یعقوبى
1- 2- یعقوبى و دانش تاریخ
در دانش تاریخ نیز یعقوبى نوآور و خلاق بود.او و هم عصرش ابوحنیفه دینورى (18) به جاى نگارش تاریخ بر محور سالنگارى، به فصلبندى تاریخ بر حول موضوعات و مقولات روى آوردند.وى شیوه تاریخنگارى موضوعى را به نحوى با تاریخنگارى مبتنى بر حولیات پیوند داده است.او بر خلاف تصوراتى که تاریخ را به صورت یک مقوله طولى و با بیان زماننگارانه و سال نگارانهاى دنبال مىکرد، دوران خلافتخلفا، جنگها و رویدادها را محور و عنوان تاریخنگارى خویش قرار داد، ولى در عین حال در هر دوره سعى کرده استبه نحوى رعایت توالى و ترتیب اتفاقات را در بستر زمان نیز دنبال کند.
علاوه بر آن، یعقوبى شیوه نقلى در تاریخنگارى و کاربرد روش حدیثى را کنار گذاشت و بر خلاف مورخان پیش از خود و برخى معاصران و اسلاف معروف چون طبرى، از ذکر سلسله اسناد که به صورت حدیثى در مقدمه اخبار تاریخى مىآمد، خوددارى کرده و اخبار و اطلاعات خود را بدون ذکر سلسله اسناد بیان داشته است.بعدها مسعودى نیز این شیوه نگارش را به کار گرفت و آن را تعالى و ترقى بخشید.البته این بدان معنا نیست که یعقوبى در وثاقت اخبار و یا گرفتن اطلاعات و اخبار تاریخى از سر منشاهاى اصلى و مورد اعتماد غافل بوده استبلکه بر عکس، یکى از حساسیتها و دقتهاى علمى یعقوبى توجه جدى به درستى و صحت روایت است; از اینرو او روایتهایى را برگزیده که به راویان آنها و اخبارشان اعتماد داشته، و بدین جهت لزومى نمىدیده است که سلسله اسامى روات را که به طور معمول در شیوههاى حدیثى حجم بسیارى از آثار تاریخى را به خود اختصاص مىدهند ذکر کند، بلکه به جاى آن روش نوینى را ابداع کرد و بر اساس آن، منابع و اسناد خود را که به روات و اقوال آنان اعتماد کرده بود، به صورت یک جا آورده است. (4×)
اهم منابع رجالى روایات یعقوبى عبارتنداز:
1- اسحاقبن سلیمان بن على هاشمى که از بزرگان بنىهاشم بوده است 2- ابوالبخترى وهببن وهب قرشى 3- جعفربن محمد و رجال حدیث او 4- ابان بن عثمان از جعفربن محمد 5- محمدبن عمر واقدى 6- موسى بن عقبه و کسانى که از او نقل کردهاند 7- عبدالملک بن هشامبن ایوب حمیرى مغافرى بصرى که راوى سیره ابناسحاق از زیادبن عبدالله بکایى بوده است 8- محمدبن اسحاق مطلبى 9- ابوحسان حسن بن عثمان زیادى 10- ابوالمنذر هشام بن محمدبن سائب کلبى نسابه معروف و رجال حدیث و اقوال او 11- عیسىبن یزدبن داب بکرى حجازى، شاعر و خطیب و عالم نسابه که در عصر مهدى و هادى از خلفاى عباسى زندگى مىکرده 12- میثم بن عدى طائى 13- عبداللهبن عباس همدانى 14- محمدبن کثیر قرشى از ابوصالح و از دیگر رجال حدیث او 15- على بن محمدبن عبداللهبن ابى سیف مدائنى 16- ابومعشر مدنى 17- محمدبن موسى خوارزمى منجم 18- ماشاءالله منجم و.... (19) سوگمندانه باید گفت مقدمه جلد نخست تاریخ عمومى یعقوبى که به تاریخ ملل و اقوام مختلف پرداخته و یحتمل مانند جلد دوم داراى مقدمه مفصلى بوده که منابع را در جلد اول مشخص مىکرده، مفقود شده است.بنابراین، درباره منابع یعقوبى جز آنچه که از محتواى آن بر مىآید، اطلاعاتى نداریم.آنچه در باب منابع جلد اول مسلم است این که بیشتر اطلاعات آن برگرفته از کتب مذهبى یهودیان، مسیحیان و آثار علمى و فرهنگى مترجمان عصر «نهضت ترجمه» در عهد نخستین عباسى است. همچنین، بسیارى از آگاهىهاى او مبتنى بر مشاهدات و پرس و جوهایى است که در سفرهاى خود از مردم مناطق مختلف به عمل آورده است.
2- 2- ویژگىهاى تاریخنگارى یعقوبى
1- تلفیق دانش تاریخ و جغرافیا و تقریب معرفتهاى بشرى در تاریخنگارى.
2- جهان نگرى و طرح مباحث ملل مختلف در قالب تاریخ جهانى.
3- رویکرد اجتماعى و مردمشناسانه به تاریخ و پرداختن به مباحث اجتماعى و مردمى.
4- دقت و وثاقت علمى در جمعآورى اطلاعات.
5- ذکر روایات تاریخى شیعیان درحالىکه دیگر مورخین عصر او در این زمینه بیشتر سکوت اختیار کرده بودند.
6- تبویب و تنظیم تاریخنگارى خود به شیوه موضوعنگارى، نه بر اساس حولیات.
7- امانت دارى و ذکر منابع تاریخنگارى خویش به شکلى منظم در آغاز کتاب و حذف سلسله روات - در یک اقدام ابتکارى.
8- جمعآورى روایات شفاهى از طریق گفتوگوى حضورى.
9- به کارگیرى روش «مشاهده» و «معاینه» براى دستیابى به اطلاعات دقیقتر - تحقیق میدانى.
10- طرح مباحث علمى و رویکرد فرهنگى و فلسفى به تاریخ.
11- پرهیز از جانبدارى و قضاوت یک طرفه در باب حوادث تاریخى تا حد امکان.
12- پیوند دادن علم نجوم با علم تاریخ و تطبیق تقویمهاى مختلف با یکدیگر.
3- 2- ابواب و محتواى تاریخ یعقوبى
تاریخ یعقوبى نخستین اثر در تاریخنگارى مسلمین است که با بینش عمیق و با یک رویکرد جهانى به تاریخ، نگاشته شده است. (20) این اثر احتمالا به طور کامل به دست ما نرسیده است، زیرا بدون مقدمه و با قصه آدم و حوا آغاز شده است و اگر شیوه یعقوبى را در جلد دوم این اثر مورد توجه قرار دهیم، نمىتوانیم بپذیریم که او کتابش را بىمقدمه آغاز کرده باشد.به احتمال بسیار زیاد تاریخ عمومى یعقوبى داراى مقدمهاى در باب تالیف کتاب و مقدمهاى در باب آفرینش بوده که از بین رفته است.
در مجموع، این اثر عظیم و ارزنده را بایستى به دو بخش کلى تقسیم کرد:
1- قبل از اسلام (جلد اول) .
2- بعد از اسلام (جلد دوم) .
این اثر به صورت موضوعى با عناوینى چون پیامبران، ملوک، علما و فلاسفه، کتابها و اقوام، کیشها، آداب، سرزمینها و کشورها و خلفا، با عطف توجه به ترتیب و ترتب زمانى آنها تنظیم و تدوین گردیده و در هر موضوع به مطالب و مباحثخاص آن موضوع و تحولات مربوط به آن پرداخته شده است.
4- 2- رویکرد فرهنگى در تاریخنگارى یعقوبى
یکى از وجوه مشخصه تاریخنگارى اسلامى از آغاز قرن سوم به بعد، رویکرد مورخان اسلامى به تاریخ، فرهنگ و تمدن ملل دیگر مىباشد.این رویکرد بدون تردید معلول علل و عوامل گوناگونى بوده است.فروکش کردن دامنه فتوحات اسلامى و پایان عصر فتوح، ایجاد ارتباط و برقرارى رابطه فرهنگى با سایر ملل متمدن دنیا، جذب و نقل آثار علمى و فرهنگى ملل دیگر و نیز ضرورت نیاز مسلمین به تفسیر و تحلیل میراث عهد پیامبر اسلام (ص) در تاکید بر ایجاد یک جامعه متعالى و پویا، و توصیفات قرآن و پیامبر از دانش و دانایى و ارجمندى مقام طالب علم و دانش، هم از عوامل زمینه ساز و مؤثر در توجه مسلمین به فرهنگ و تمدن ملل دیگر در اقصى نقاط عالم بود.
تاریخنگارى اسلامى نیز همپاى این تحولات و متاثر از آنها، تحولات خاصى را به خود دید و از آغاز قرن سوم هجرى با توسعه دامنه دانش و دانایى و تکریم مقام علم و علما، به عنوان یکى از دانشهاى ارزنده در تمدن اسلامى شناخته شد که متناسب با نیاز جامعه اسلامى براى شناخت عصر بعثت، عصر خلفا و دیگر تحولات اساسى تاریخ اسلام، با سرعت در دامن جامعه اسلامى رخ نموده و پدیدار گردید.اما آنچه بیشتر در حوزه کار مورخان اخبارى و اهل حدیثبه عنوان علم تاریخ تلقى مىشد عبارت از همان تاریخ عصر پیامبر (ص) و وقایع سیاسى آن بود.اما با آغاز دوره عباسى به ویژه از عصر منصور، جامعه اسلامى با فراهم آمدن زمینههاى لازم، شروع به جذب عناصر فرهنگى دیگر جوامع بشرى کرد و با حرکت عظیم «نهضت ترجمه» امکانات و تدارکات بسیارى براى بهرهمندى از آن فرهنگها فراهم آمد و خلفا و وزرا و امرا هر کدام به نوبه خود در این راه کوشیدند تا علوم و معارف سرزمینهاى همجوار و یا مفتوحه، وارد حوزه تمدنى اسلام گردد.تاریخنگارى اسلامى نیز به نوبه خود تحت تاثیر این جریانهاى فرهنگى و نقل و انتقال علوم مختلف به جهان اسلام قرار گرفت و ضرورت پرداختن به مباحث فرهنگى و علمى و تمدنى سایر ملل مورد توجه برخى از تاریخنگاران مسلمان قرار گرفت.از مورخان طراز اولى که این ضرورت را در سطحى بسیار عالى احساس نمود و در اثر تاریخى خود به آن پرداخت، «ابنواضح یعقوبى» است.
در سه اثر بازمانده از یعقوبى توجه او به علوم مختلفه، فرهنگ و حیات اجتماعى قابل ستایش و تحسین برانگیز است.در «البلدان» در توصیف برخى از شهرها، به مراکز علمى و فرهنگى توجه خاصى نموده است.در «مشاکلة الناس لزمانهم» در بیان عادات و سلوک خلفا و امراى دانش دوست و فرهنگپرور و نقش آنها در توسعه دانش و رواج مسلک دانش پرورى در جامعه اسلامى، توضیح مىدهد که چگونه زمانى که حاکم و امیرى داراى خصایل فرهنگى و دوستدار علم و دانش و دانایى باشد، این روحیه در میان افراد جامعه شیوع پیدا مىکند و کانونهاى علمى و فرهنگى متعددى شکل گرفته و همه به نحوى سعى مىکنند روحیهاى را که خلیفه، امیر و یا وزیرى مىپذیرد اتخاذ کنند و بدینگونه علما و دانایان بسیار مىشوند و توجه مردم به علوم فزونى مىیابد. (5×)
چنانکه در همان کتاب در مورد عصر ابوجعفر منصور خلیفه عباسى آورده است:
«و کان اول خلیفة اتخذ المنجمین و عمل بالنجوم و کان اول خلیفة ترجم الکتب القدیمه العجمیة و نقلها الى اللسان العربی و فى ایامه ترجم کتاب کلیلة و دمنه و ترجم کتاب السند هند و ترجم کتب ارسطاطالیس و کتاب المجسطى لبطلمیوس و کتاب اقلیدس و کتاب الدر ثماطیقى و سائر الکتب العجمیه فى النجوم و الحساب و الطب و الفلسفة و غیر ذلک و تنظر فیها الناس» .
و فى ایامه ایضا وضع محمدبن اسحاق بن بشار کتب المغازى و لم تکن قبل ذلک مجموعة و لامعروفة و کان اول خلیفه، بنى فنزلها و هى مدینه بغداد و اخذ له الطالع فى الوقت الذی اتخذ بنیانها.فقیل له انه لایموت بها خلیفة و کان ابوجعفر قد نظر فی العلم و روى الحدیث و کثرت علوم الناس و روایاتهم فی ایامه....» (21) در همین زمینه در کتاب مورد نظر، مثالهایى از عصر هارون و مامون نیز آمده است. (22) در «تاریخ یعقوبى» نیز مؤلف اثر خود را با یک رویکرد فرهنگى و با توجه ویژهاى به تاریخ علم، تحولات علوم، نام و زندگى برخى از علما و دانشمندان ملل دیگر چون یونانیان، رومیان، ایرانیان و هندیان و آثار علمى بزرگان و علمایى چون برهمن کبیر، بقراط، ارسطو، افلاطون، مانى، بطلمیوس و...آغاز کرده و بدینوسیله از قالب کلیشهاى «تواریخ عمومى» که در تاریخ سیاسى باقى مىماندند، خارج شده است.بنا به نظر روزنتال، یعقوبى در هر جایى که دسترسى به تاریخ سیاسى یک عصر نداشته است، توجه به مسائل فرهنگى را در اولویت قرار داده است. (23) البته بایستى یادآور شد که یعقوبى روند مشخصى را در توجه به مسائل فرهنگى و علمى ملل و اقوام مختلف در پیش نگرفته است.به عنوان نمونه، نسبتبه برخى از علماى ایرانى نظیر ابن مقفع که از نخستین مترجمان کتب فارسى به زبان عربى بوده است، و یا نسبتبه تحولات علمى «عصر ترجمه» و نشاط علمى و فرهنگى عهد هارون و مامون با بىاعتنایى و کم توجهى گذشته است و این بىمحلى از یعقوبى که فردى بسیار حساس نسبتبه این مسائل است، جاى شگفتى دارد.البته ناگفته نماند که او بسیارى از علوم و دانشهاى انتقالى به جهان اسلام را که در همین عصر، ترجمه شده است، در ضمن بیان مواریث فرهنگى یونانیان و رومیان یادآور شده است.
یعقوبى در جلد نخست کتاب خود که به تاریخ عمومى قبل از اسلام اختصاص دارد و در شش باب تنظیم شده است، چند باب را به طور جدى به مباحث فرهنگى اختصاص داده است. باب اول دربر گیرنده اطلاعات تاریخى ماخوذ از اسرائیلیات و منابع دینى یهودیان و نصارى است. (24) از باب دوم که به تاریخ هندوستان مىپردازد رویکرد فرهنگى و علمى یعقوبى در تاریخنگارى شروع مىشود. (25) باب سوم به طور کامل با یک نگاه فرهنگى و علمى به علوم و آثار علمى یونانیان و رومیان و ذکر برخى حوادث سیاسى و نام برخى ملوک یونانى و رومى آغاز و به انجام رسیده است. (26) او در باب چهارم با وجود اینکه فصل مشروحى را به تاریخ ایران اختصاص داده است، اما چندان به آثار علمى و فرهنگى ایرانیان توجه نکرده و نگاهش به مسائل فرهنگى کمرنگ شده و فقط به یادآورى پارهاى از آثار مانوى اکتفا نموده است. (27) البته با این تفاوت که به تحولات مذهبى و دینى توجه ویژه داشته و به امور اعتقادى و آئینى ایرانیان و نیز به پارهاى امور دیوانى و ادارى اشارات مفصلى دارد. (28) در باب پنجم، از چینیان و مصریان و قبایل نوبه و بجه، و در باب ششم در مورد تاریخ قدیم اعراب و کیشها و آداب و رسوم آنها سخن گفته و به طرح برخى مباحث فرهنگى و آئینى اعراب مبادرت ورزیده است.
در جلد دوم کتاب، وجه غالب رویکرد یعقوبى در تاریخنگارى، پرداختن به تاریخ سیاسى است و کمتر به اوضاع اجتماعى و فرهنگى خلافت عباسیان توجه نموده است. از اینرو در جلد دوم به جز پارهاى از پندها و اندرزها و نکات حکمتآمیز در باب دانش و علم و دانایى، مطلب قابل توجهى در ارتباط با مسائل فرهنگى به چشم نمىخورد.اما نکاتى که در مقدمه جلد دوم آورده استبسیار پسندیده است و توجه او را به دانش و دانایى و خردمندى و خردورزى نشان داده و بیانگر عمق اندیشه وى در باب اهمیت علم و دانش و جایگاه متعالى جویندگان آن مىباشد.بر همین اساس است که او اطلاعات و اخبار تاریخى خود را بر مبناى روایتگران صادق و دانا قرار داده و آنها را به تایید راویان مطلع و دانا مىرسانید. (29) با وجود این، مؤلف بر این امر واقف است که هیچ کس بر تمام علوم و دانایىها اشراف ندارد و آدمى به ویژه از این باب دچار محدودیت است و نمىتواند به تمام دریاى بىکران دانش دستیابد، اما خردمندى حکم مىکند که بکوشد تا آنچه را که ندانستن آن نارواست، بداند. (30) گفتارى که یعقوبى در مقدمه جلد دوم تاریخ خود آورده استبه خوبى نشان دهنده قوت حس حقیقتجویى و دانشپژوهشى او است.امرى که جان مایه تاریخنگارى او را شکل مىداده است تا بر اساس آن، آنچه را از مختصر دانش خود به نسل بعدى مىسپارد خلاف خردمندى نباشد: (31) «...سپس خواستم آنچه را از هر یک از آنان به ما رسیده است جمعآورى کنم، چه یک نفر به تمام دانش احاطه پیدا نمىکند و امیر مؤمنان علىبن ابىطالب گفته است: العلم اکثر من ان یحفظ فخذوا من کل علم محاسنه; علم بیش از آن است که جمعآورى شود، پس از هر علمى قسمتهاى برجسته آن را فراگیر» .
در میان مورخان مسلمان کمتر مورخى را مىتوان سراغ گرفت که تا این حد به مقام والاى علم و دانش و گردآورى آن اهمیت داده باشد.
پس از ذکر مقدمات بالا در مورد توجه یعقوبى به مسائل علمى و فرهنگى، به باب دوم و سوم تاریخ یعقوبى یعنى ابوابى که مؤلف به جاى ذکر وقایع سیاسى، به مباحث علمى و فرهنگى کانونهاى مهم علمى جهان باستان نظیر هند، یونان، روم و ایران پرداخته و تحولات علمى را در آن حوزهها مورد مداقه قرار داده است، نظرى مىافکنیم تا رویکرد فرهنگى او در تاریخنگارى بیشتر نمایان گردد.بدون تردید این شیوه عمل مؤلف متاثر از تکاپوى عظیم علمى مسلمین در عصر نهضت ترجمه و برگردان آثار علمى اندیشمندان مختلف از زبانهاى یونانى، سانسکریتى، پهلوى و سریانى به زبان عربى است و یعقوبى متاثر از این جنبش و نهضت علمى، بخش پایانى کتاب خویش را بیشتر به جریانها، شخصیتها و آثار علمى و فرهنگى آن کانونها اختصاص داده است. به عبارت دیگر، «نهضت ترجمه» راهى را پیش پاى یعقوبى نهاده که به جاى ذکر وقایع سیاسى ناقص این سرزمینها، رخدادهاى علمى و فرهنگى آنها را که بر تمدن اسلامى نیز تاثیرگذار بودهاند مورد توجه قرار دهد.
مؤلف، این رویکرد را به صورت کمرنگ از صفحات پایانى باب اول آغاز مىکند و در آنجا توضیحات مفصلى در مورد کتب اربعه مسیحیت و آراى فرق مسیحى در باب مسیح ارائه مىکند و بعد در بیان تاریخ بابل به رشد علومى مانند نجوم و ریاضیات پرداخته و آنگاه به صورتى جدىتر از هند آغاز مىکند.
5- 2- نگاه فرهنگى و علمى به تاریخ هند
در باب مربوط به هند، یعقوبى رشته کلام را با بیان احوال دانایان هند و برهمنان آغاز مىکند و در شرح احوال برهمن کبیر - که بنا به نقل مطلعان هندى و دانایان آنها نخستین پادشاه هندوستان بوده که جمله هندیان بر پادشاهى او اتفاق کرده بودند - از دانشمندى و دانایى او سخن به میان آورده و او را بانى علم نجوم و دانش ستارهشناسى لقب داده و از ابتکارات او در این علم که به تاسیس بنیاد عظیمى به نام «السند هند» منجر شده یاد مىکند. (32) آنگاه نقش این اثر عظیم هندیان باستان را در نجوم یونانى و اسلامى و بناى زیجهاى بعدى یادآور شده (33) و سپس به ذکر تاریخچه علم حساب هندى و اختراع حساب هندى و ارقام هندى به وسیله برهمن کبیر و نقش آن ارقام نهگانه در علم حساب و شمارش مىپردازد. (34) یعقوبى از جمله مباحث عمده دیگرى که در باب هندیان یادآور مىشود تفکر اقلیمشناسى و تقسیمات ارضى و جغرافیایى در باب محیط فلک از منظر هندیان است که نشان دهنده مبناى فکرى هندیان باستان در توجهشان به جهان بوده است.یادآورى این نکته ضرورى است که آنان جهان را به اقالیم هفتگانه با حدود و ثغور مشخصى تقسیم کرده و طول و عرض و وسط و حدود اقالیم را بیان مىکردند.
مبحث دیگر درباره اندیشه و تفکر هندیان باستان که یعقوبى از آن یاد مىکند، در باب خلقت و اندیشههاى کیهانشناسى و گیتى شناختى است.مساله خلقت، گردش شب و روز و چرخش ستارگان، طول روزها، جهانشناسى هندیان و دیگر اندیشههاى آنان در باب سرنوشت جهان، به همراه برخى روایات اساطیرى، از مسائل مورد توجه و اشاره مؤلف مىباشد. (35) به دنبال آن، وى ضمن اشاره کوتاهى در باب چیرگى اسکندر بر سرزمین هند و پادشاه آن سرزمین، باز به مسائل علمى و فرهنگى توجه نموده و پس از آن تنها از آن دسته از پادشاهان هندى یاد مىکند که به دانش دوستى و علم و دانایى مشهورند. بنابراین، مبناى تاریخنگارى او در باب هند حتى در روند حوادث سیاسى نیز با یک رویکرد فرهنگى همراه است; از اینرو، به سرنوشت و اقدامات شاهانى چون: «کیهن» و «دبشلیم» بیشتر مىپردازد. «کیهن» مردى با هوش و ادیب بوده و ظاهرا فرمان پادشاهى هند را از اسکندر مقدونى دریافت کرده است.سخنان یعقوبى در باب این پادشاه خردمند و تصورات او از جهان و طبیعت نشانگر آن است که وى پادشاهى فیلسوفمنش بوده و به نحوى به اصالت تصور قائل بوده است و سودمندى و غیر سودمندى جهان را بر اساس تصور سودمند و غیر سودمند از جهان معنا مىکرده است.چنانکه درباره او آورده است:
«کیهن اهل اندیشه و اول کسى است که مىگفت طبیعتبه تصور و اندیشه باز مىگردد; آنچه را سودمند پنداشتسود مىدهد و آنچه را زیان بخش تصور کرد ضرر خواهد داد» . (36) پادشاه دیگر «دبشلیم» است; شخصیتى که نام و نشان او با کتاب کلیله و دمنه و فلیسوف معروف عصرش «بیدپا» از حکما و فضلاى هند پیوند خورده است.یعقوبى در بیان پادشاهى او به این مساله اشاره دارد و به تشریح و تفصیل از کتاب کلیله و دمنه و اهمیت آن یاد کرده و به توصیف ابواب دهگانه کتاب پرداخته است. (37) به طور کلى آنچه را که یعقوبى در باب تاریخ هند آورده استباید تاریخ فرهنگى و علمى هند در عهد باستان نامید که در محورهاى زیر خلاصه مىشود:
1- شرح حال پادشاهان علم پرور و دانش دوست مانند: برهمن کبیر، کیهن، دبشلیم، هشیران، بلهیت، حوسر و کوش.
2- شرح اقدامات و ابتکارات برخى از علما و اندیشمندان هندى نظیر بیدپا (بیدبا) فیلسوف و دانشمند بزرگ هندى مؤلف کلیله و دمنه، و قفلان مبتکر بازى نرد، و تفکر او در باب طبیعت و عناصر چهارگانه آن (آتش، هوا، زمین و آب) و تقسیمات سه گانه وى در باب نامى - و کسانى چون برهمن دانا مخترع شطرنج و حکمت آن - و سندباد حکیم.
3- شرح معرفتدانى و اسراردانى هندوان و بر شمردن آثار علمى و فکرى فلسفى آنان. چنانکه در این مورد مىگوید:
«...هندیان اهل دانش و اندیشه و بر همه مردم در هر دانش برترى دارند، گفتار آنها در علم نجوم درست ترین گفتارهاست، کتاب نجومشان «السند هند» است و هر علمى از علوم که یونانیان و پارسیان و جز آنان در آن سخن گفتهاند از آن گرفته شده...» . (38)
1- 5- 2- فهرست آثار فکرى و علمى هندیان باستان در تاریخ یعقوبى
1- «السند هند» : تالیف برهمن کبیر نخستین پادشاه هند، که آثارى نظیر ارجبهر و مجسطى از آن مختصر شدهاند.
2- مجموعه ارقام نه گانه هند که برهمن کبیر بنا نهاده است.
3- کلیله و دمنه نوشته بیدپاى فیلسوف عصر دبشلیم پادشاه دانشپرور هند.
4- اختراع بازى نرد ساخته قفلان دانشمند و فیلسوف هندى در عهد پادشاه هشیران.
5- بازى شطرنج اختراع قفلان یاد شده.
6- سسرد کتابى در باب بیمارىها و نشانههاى آن و راه درمان آنها و داروهاى مخصوص درمان آن بیمارىها.
7- شرک در علم پزشکى که همان سرک (سیرک) است که پس از آنکه از هندى به فارسى ترجمه شده بود، عبداللهبن على آن را از فارسى به عربى درآورد.
8- ندان در علم پزشکى که مشتمل بر شناخت نشانه علایم چهارصد و چهار بیمارى است. البته اشارهاى به راههاى درمان آن ندارد.
9- سندهشان که همان کتاب صروة النجح مىباشد که ابندهن به تشویق آلبرمک آن را ترجمه کرد.
10- کتابى درباره آنچه هندیان و رومیان از گرم و سرد و آثار داروها و فصول سال، درباره آن اختلاف دارند.
11- کتابى در باب نامهاى داروها.
12- طوفا در علم منطق و حدود آن.
13- کتابى در اختلاف فیلسوفان هندى و رومى در باب مسائل مختلف. (39)
6- 2- نگاه فرهنگى و علمى به تاریخ یونان و روم
در فصل مربوط به تاریخ یونانیان، آنچه که در تاریخ یعقوبى نما و برجستگى ویژهاى دارد تاریخ علم و اندیشه اندیشمندان یونان و آثار فکرى آنان است.مؤلف حثخود را از حکما و فلاسفه یونان و تبحر و تخصص آنان در علوم مختلف به ویژه علم پزشکى، علم حساب و شمارش، علم افلاک و ستارهشناسى، هندسه، کیمیا و اکسید آغاز مىکند. شرح احوال اندیشمندان یونانى را با واضع علم طب «ابقراط [بقراط] اقلیدس» آغاز کرده و به توضیح آثار فکرى او در زمینه طب و سایر علوم پرداخته و نقش و جایگاه او را در دانش یونانیان و همچنین در پرورش شاگردان دانا و دانشور یادآور مىشود. (40) تمام آنچه که یعقوبى درباره تاریخ یونان آورده است، شرح مفصل درباره علما و اندیشمندان آن دیار و آموزههاى فکرى و آثار علمى آنان است و نخبگان فکرى آن سرزمین را که نمایندگان اصلى افکار و اندیشههاى جهانى یونانى هستند و به نحوى مىتوان گفت که اندیشهها و آثار آنان در عصر ترجمه (نهضت ترجمه) به تمدن اسلامى انتقال یافته است، مورد توجه قرار داده و به شرح ابواب و فصول مختلف آن آثار پرداخته و تعالیم آنان را توضیح و محتواى برخى از آن کتب را به اختصار شرح داده است.پس تاریخنگارى یعقوبى درباره تاریخ یونان را مىتوان بر اساس محورهاى زیر دستهبندى نمود: (41)
1- شرح احوال بقراط حکیم و آثار علمى و فکرى او.2- شرح احوال جالینوس و آثار علمى و فکرى او.3- شرح احوال سقراط و آثار علمى و فکرى او.4- شرح احوال افلاطون و آثار علمى و فکرى او.5- شرح احوال اقلیدس و آثار علمى و فکرى او.6- شرح احوال نیکوماخوس و آثار علمى و فکرى او.7- شرح احوال بطلمیوس و آثار علمى و فکرى او.
مؤلف علاوه بر شرح و توصیف محورهاى مذکور، بحثهاى پراکنده و کوتاهى درباره سایر علماى یونانى و آثار علمى آنان دارد.در مورد هر کدام از حکماى معروف و شناخته شده یونان که در بالا یاد شد، فصلى آورده و از آثار آنان یاد کرده، که به ترتیب، فهرست آثار علمى آنان در پى مىآید:
1- 6- 2- فهرست آثار بقراط در تاریخ یعقوبى
1- کتاب الفصول.2- کتاب البلدان و المیاه و الاهویه.3- کتاب ماءالشعیر.4- کتاب تقدمه المعرفة.5- کتاب الجنین.6- کتاب الارکان.7- کتاب الغذا.8- کتاب اوجاع النساء.9- کتاب ابیذیمیا.
یعقوبى ضمن بیان آثار بقراط، به شرح تعلیمات و اصول و فصول این آثار نیز پرداخته است.در شرح کتاب، فصول پنجاه و هفتباب کتاب را توضیح داده (42) و در کتاب «تقدمة المعرفة» به شرح و معرفى فصول سه گانه و تعالیم بیست گانه بقراط اقدام کرده است. (43) آنگاه به شرح کتاب «در هواها و زمانها و آبها و شهرها» پرداخته و به بیمارىهاى مختلف آنها که در نه باب مىباشد اشاره کرده است. (44) همچنین به گفتارهاى سهگانهاش در مورد وضعیتسرزمینها و بادها و هواها پرداخته و نسبت انواع سرزمینها و هواها را با امراض، در علم پزشکى یادآور شده است. (45) در پایان فصل مربوط به بقراط نیز در مورد دو اثر دیگر بقراط، «ماءالشعیر» و «ارکان» ، توضیحاتى ارائه داده است. (46)
2- 6- 2- جالینوس و فهرست آثار وى در تاریخ یعقوبى
شرح احوال و آثار جالینوس فیلسوف، پزشک و دانشمند بزرگ یونانى که تاثیرات فراوانى از بقراط پذیرفته است چند صفحهاى را از کتاب یعقوبى به خود اختصاص داده و آثار زیر به او نسبت داده شده است.
1- کتاب زدن رگها.2- کتاب تشریح اعضا.3- کتاب تشریح رگها و وریهها.4- دو مقاله در بیمارىهاى نفس.5- کتاب خوراکىها.6- چهار مقاله در باب صداها.7- کتاب هفده مقاله.8- کتاب تشریح رحم.9- کتابى درنشانههاى چشم.10- کتابى در پزشکى اصحاب تجربه.11- سه مقاله در حرکتشش و سینه.12- کتاب فوائد عضوها.13- کتاب بزرگ تشریح در پانزده گفتار در باب قسمتهاى مختلف اعضاى انسان و کارکرد آنها.علاوه بر این، کتاب دیگرى در تشریح به نام «چند مقاله» داشته است که یعقوبى به طور مفصل آن را توضیح دادهاست. (47) 14- دو مقاله در بیمارىهاى نفس.15- کتابى در نیروهاى طبیعى و کارهاى نفسانى.16- مقالهاى درباره پیشاب از خون.17- مقالهاى درباره داروهاى مسهل.18- کتابى در مورد آراء بقراط و افلاطون درباره نیروهاى نفس ناطقه که تخیل و تفکر و حافظه باشد.19- دو مقاله در باب نیروهایى که بدن به وسیله آنها استوار است.20- فوائد اعضا در هفده مقاله.21- کتاب عناصر، که درباره عناصر و اجسام سرد و گرم وتر و خشک و نسبت آن با عناصر چهارگانه (زمین، آتش، هوا و آب) است.22- کتاب امزجه در سیزده مقاله.23- کتابى در حفظ تندرستى.24- کتابى در انواع خوراکىها.25- کتابى در کیموس خوب و بد.26- کتابى در وسایل تلطیف.27- کتابى در تقسیم بیمارىها.28- کتابى در علل بیمارىها.29- کتابى در تنگى نفس.30- کتابى در بحرانها.31- کتابى در انواع نبضها.32- کتابى در چاره بهبودى و راه بهبودى انواع بیمارىها.33- کتابى در دسته اصحاب چارها.34- مقالهاى در امتلا. 35- دو مقاله در تقسیم تبها و بیمارىهاى درونى.36- مقالهاى در مورد سل.37- مقالهاى در مورد رگ زدن.38- مقالهاى درباره دستور بقراط در مورد بیمارىهاى تند و حاد.39- شرح و تفسیرهایى درباره آثار بقراط. (48) پس از آن، مؤلف به طور بسیار مختصرى به شرح دانش و حکمت نزد یونانیانى نظیر سقراط، فیثاغورس، اوجانس (دیوجانس حکیم)، افلیموس (افلیمون)، ذیمقراطوس و افلاطون پرداخته و نقش و جایگاه هریک از آنها در توسعه برخى از دانشها در یونان باستان را یادآور شده (49) و بحثى درباره افلاطون و آراى او در باب نفس و قواى سه گانه ارائه داده است.
3- 6- 2- اقلیدس و آرا و آثار او در تاریخ یعقوبى
یعقوبى یک فصل طولانى را به اقلیدوس و دانش او درباره افلاک و ستارگان، نظریاتش درباره نجوم و تعدیل مسیر ستارگان، طول، عرض، سرعت، کندى، استقامت، رجوع، طلوع و غروب کواکب و شعاع آنها، ساعات روز و شب، مطالع برجها و اختلاف آنها در سرزمینهاى مختلف اختصاص داده و سیزده مقاله اقلیدوس و موضوع هر یک از آنها را یادآور شده و دیدگاهش درباره چگونگى حصول به علم و راه حلهاى دستیابى به آن نظیر: خبر، مثال، خلف، ترتیب، فصل، برهان و تمام را بیان نموده است. (50) مؤلف تنها به دو اثر از اقلیدوس اشاره کرده است:
1- سیزده مقاله.
2- کتاب در مناظر و اختلاف آنهایى که [اختلافشان] ناشى از مخارج چشمها و شعاع مىباشد.
4- 6- 2- آرا و آثار نیقوماخوس (نیکوماخوس) در تاریخ یعقوبى
یعقوبى پس از بیان آثار اقلیدوس، فصلى از کتابش را به توضیح درباره آثار و نظریات پدر ارسطاطالیس (ارسطو) اختصاص داده (51) و به نظرات او در باب فضیلت، حکمت و دیدگاه فلاسفه پیشین در این باره پرداخته و نظریه اعدادى نیکوماخوس درباره اینکه همه امور در طبیعتبه عدد وابستهاند را بیان کرده و اشارهاى به محتواى کتاب ارثماطیقى و گفتارهاى سه گانه او در مورد تشاکل و تجانس، زوجیت، فردیت و تقسیمات آن و کمیت مفرده، اعداد زاید و عدد معتدل و عدد ناقص، کمیت مضاف معادل و تقسیمات چندگانه آنها و سایر تقسیمات اعدادى نموده و بیان کرده است که او نخستین کسى بوده که نظریه بیضى شکل بودن فلک را ارائه کرده و برجها را بر اساس آن تصویر کرده است. (52)
5- 6- 2- ارسطو، آثار علمى و افکار او در تاریخ یعقوبى
ارسطو فرزند نیکوماخوس، دانشمند، فیلسوف و نظریهپرداز سیاسى یونان باستان نیز بخشى از کتاب یعقوبى را به خود اختصاص داده است.مؤلف پس از توضیحى مختصر، فهرست مفصلى از آثار فکرى این عالم برجسته یونانى را به شرح زیر ارائه کرده و درباره هر یک از آنها نیز بر حسب ضرورت توضیحاتى داده است:
1- کتب مدخل، معروف به ایساغوجى در فلسفه.
2- کتابى در باب فلسفه و آنکه چگونه مشتق شده است.
3- کتابى در منطق.
4- کتابى در قواى نفس که ناشى از فکر و غضب و شهوت است.
5- کتابى در تقسیم چیزها به دو قسم.
6- کتابى درباره واجب، ممکن و ممتنع.
7- کتابى در جنس (جنس عادت و جنس طبیعت...) .
8- کتابى در مناسبت.
9- کتابى در چهار نوع (منطقیات، طبیعیات، اجسام و غیر اجسام) .
10- کتاب قاطیغوریاس (لتگورس) در مقولات ده گانه (جوهر، کمیت، کیفیت، مضاف، این، متى، فاعل، مفعول، وضع، جده) .
11- کتاب تفسیر در منطق که گفتارى است در باب مقدمات و قضایاى اخبارى، ایجابى و سلبى.
12- کتاب انولیطیقا که اثرى است در منطق و روش ساختن جوامع مرسله.
13- کتاب ابووقطیقا در منطق و امور واضح برهانى که به «بیان و برهان» معروف است و ارسطو در این کتاب روش متمایز حق و باطل و راست و دروغ را بیان مىکند.
14- کتاب طوبیقا در منطق و نامهاى پنجگانه مثل: جنس، نوع، فصل، خاصه و عرض (عام) .
15- کتاب سوفسطیقا در منطق که درباره مسائل مغالطه و انواع آن و مقابله با مغالطههاى سوفسطائىها است.
16- کتاب فوایطیقا در منطق که گفتارى است در وضعیتشعر و اوزان آن.
17- کتاب ریطوریقا در منطق که محتواى آن درباره فن بلاغت مىباشد.
18- کتاب سمع الکیان در طبیعیات که درباره سماع طبیعى و طبیعتها (عنصر، صورت، مکان، حرکت، زمان) مىباشد.
19- کتاب کون و فساد در طبیعتها و حقیقت کون و فساد آب و هوا و....
20- کتاب شرایع در طبیعیات که گفتارى است در آثار علوى و سماوى.
21- کتب اسماء العالم در طبیعیات که بحثى است در باب فلکیات و عناصر مستدیر الشکل و غیر مستدیر.
22- کتاب معادن در طبیعیات که بحثى در باب اجسام زیرزمینى و چگونگى خواص آنها است.
23- کتاب نبات در طبیعیات که بحثى است در باب پیدایش نباتات و اعراض خاصه و عامه و پیدایش اعضاى آن.
24.کتاب نفس که درباره امور نفسانى، حقیقت نفس، علل قوام و فصول آن، فضایل نفس و عادات و امور ستوده آن چون: منطق، عدالت، حکمت، دانش، علم و...و امور مذموم چون: جور، نفاق، فسق، دروغ و بیداد مىباشد.
25- کتابى در گفتار روحانى، قواى روحانى، ذکر صورت مجرد از هیولا که در عالم برین است و شناخت پیوستگى قوههاى روحانى و طبیعى یا مادى و چیستى عقل.
26- کتاب حس در مورد حس و امور محسوس و علل و اسباب حسى و محسوسات و چیستى حس.
27- کتاب توحید.
28- کتاب اخلاق نفس در اخلاق.
29- کتاب سیاست و تدبیر در اخلاق.
30- کتاب تدبیر عامه و خاصه در اخلاق. (53)
6- 6- 2- فهرست آثار و افکار بطلمیوس در تاریخ یعقوبى
یعقوبى در فصلى که به بطلمیوس اختصاص داده استبه توضیح آثار ارزشمند او در باب نجوم، فلک محیط و سیر حرکات ماه و خورشید و ستارگان پرداخته و چهار کتاب برجسته او را به ترتیب زیر معرفى نموده و توضیح داده است:
1- مجسطى (کتاب کبیر) : کتابى است در علم نجوم و حرکات کواکب.یعقوبى چهار مقاله از سیزده مقاله این کتاب را توضیح داده است.مقاله اول در سه باب، مقاله دوم در سیزده باب، مقاله سوم در ده باب و در مورد حرکات خورشید، اختلاف روزها، سیر متوسط و مقاله چهارم در یازده باب درباره انواع حرکات و نه مقاله دیگر در توصیف مرکزها و تقویم حرکت تدویر و وضع جدولهاى حرکت، جداول طول کوکب و....
2- کتاب ذات الحق: کتابى است در باب نمایش دوایر منطقة البروج، معدل النهار، نصف النهار و چگونگى تعیین میل و طول و عرض کواکب، که به وسیله نه حلقه نمایش داده شده و در هر بابى به مبحثخاصى پرداخته شده است.
3- کتاب ذات الصفائح (اصطرلاب) که مشتمل بر بیستباب بوده است.
4- کتاب قانون بطلمیوس در علم نجوم و حساب که ابواب مختلفى به شرح زیر داشته است: تقویم تعدیلهاى کواکب، تقویم ساعات و تعدیل آنها، عرض و طول شهرها، انحراف قمر، عرض شش کوکب سیار و دور آنها، چگونگى مسیر ستارگان در هر روز، مسیر خورشید، مسیر اوج قمر، مسیر زحل، مسیر مشترى، مسیر مریخ، مسیر زهره، مسیر عطارد، مسیر قلب اسد و.... (54) در بخش پایانى تاریخ یونان و روم، مؤلف به بیان اندیشه دینى، فلسفى و مذهبى یونان چون سوفسطائیان و دهریون پرداخته و بحثى را نیز به مذهب نصرانیان و ملوک نصرانى روم و اختلافات مذهبى و دینى فرق مختلف نصرانى اختصاص داده است. (55) اندیشههاى مذهبى و کیشهاى یونانیان و رومیان در تاریخ یعقوبى 1- پیروان صابئیان و حنفا، که معتقدان به هرمس عابیدیمون و اورانى هستند، خداوند را علت علتها دانسته که جهان را به یک باره آفریده است و معتقد بودهاند که ادراک و تعقل خداوند دشوار و وصف آن غیر ممکن مىباشد. (56)
2- سوفسطائیان یا پیروان زنون، که اهل تناقضگویى و مغالطهاند و معتقدند که گفتارهاى مردم اتفاقپذیر نیست; نه علتى وجود دارد و نه معلولى; هیچ راهى براى رسیدن به علم و رسیدن به حقیقت وجود ندارد.
3- دهریه، که معتقدند انسان همواره بوده و همیشه خواهد بود; آغاز و انجامى بر جهان متصور نیست; حدوث و قدمى وجود ندارد و ایجاد و فنایى در کار نیست; نیک و بد و معاد و حساب و کتاب و پروردگار و دین و رسالت و برانگیختنى وجود نداشته و روزگار آغاز و انجامى ندارد. (57) یعقوبى پس از معرفى این سه گروه، مباحثى را به بنیادها و اندیشههاى طوایف و گروههاى دیگرى از مذاهب و متکلمان و فیلسوفان و حکماى صاحب نظر یونانى چون اصحاب اصول چهارگانه که بنیاد همه چیز را در عالم حرارت و برودت و رطوبت و یبوست مىدانند و اصحاب جوهر یعنى پیروان ارسطو که هر چیز را به دو قسم جوهر و عرض تقسیم مىکنند و سایر گروههاى دیگر که در یونان بودهاند، اختصاص داده است. (58) فهرستآثارعلمى و فکرى ایرانیان در تاریخ یعقوبى و مشاکلة الناس یعقوبى در «مشاکلة الناس لزمانهم» از نقش علماى ایرانى در آغاز خلافتبنىعباس در ترجمه آثار ایرانى و هندى و همچنین، از ابن مقفع که آثارى از کتب مانى و ابن دیصان را به زبان عربى ترجمه کرده استیاد مىکند، ولى متاسفانه نام این آثار را ذکر نکرده و به طور مفصل به آنها نپرداخته است. (59) ولى در کتاب تاریخ عمومى، مبانى اندیشهاى، اصول و آئین او را مورد بحث قرار داده و آثار او را متذکر شده است، که از آن جمله است: (60)
1- کنزالاحیاء، درباره آنچه از نجات نورى و تباهى ظلمانى در نفس که کارهاى پست آن را به ظلمت نسبت مىدهد، مىباشد.
2- شاپورقان، که در آن از نفس خالصه و نفس آمیخته با شیاطین و بیمارىها و فلک مسطح و دانش صحبت مىکند.
3- کتاب الهدى و التدبیر که درباره نماز و آنچه در خلاصى روح مؤثر است، مىباشد.
4- کتاب سفرالاسرار که در آن بر آیات پیامبران طعن مىزند.
5- کتاب سفر الجبابره.
یعقوبى غیر از اشاراتى که درباره ابن مقفع و مانى داشته است، به دیگر اندیشمندان ایرانى نپرداخته و ذکرى از آنها به میان نیاورده است.تنها در پایان باب مربوط به تاریخ ایران، مطالبى درباره آیین زردشتى و اصول و عادات و شعائر آن و امور دیوانى و ادارى و عنوانها و القاب سیاسى ادارى ساسانیان، بیان نموده است. (61) اما بازنگارنده اذعان دارد که پاسخ قانع کنندهاى براى این پرسش که چرا یعقوبى در توجه به فرهنگها کمترین عنایت را به فرهنگ ایرانى داشته است پیدا نکرد.
پىنوشتها:
×1) عضو هیات علمى مؤسسه آموزش عالى باقرالعلوم (ع) .
×2) خواننده محترمتوجه دارند که «تشیع» خود مفهومى تاریخى است و در اعصار مختلف متغیر بوده و دایره شمول آنگاه منقبض و زمانى منبسط مىشده است.آنچه در باب شیعىگرى یعقوبى آمده استبا توجه به این نکته مهم و حساس مىباشد.
×3) نیاز به توضیح ندارد که «تاریخ جهانى» به طور کامل با «تاریخ عمومى» تفاوت داشته و نباید با هم خلط شده و به یک معنا به کار روند.
×4) ناگفته نماند که مؤلف در بخش دوم تاریخ عمومى خود که اختصاص به تاریخ اسلام دارد این شیوه را به کار برده است.
×5) ضربالمثل «الناس على دین ملوکهم» هم مىتواند مؤید این مطلب باشد.
1.ابن واضح یعقوبى، البلدان، ترجمه محمدابراهیم آیتى (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 2536) ص 5، 11، 12، 13 و 18، 19.
2.ر.ک: البلدان، پیشین، ص 4- 26.
3.البلدان، پیشین، ص 4- 5.
4.البلدان، پیشین، ص 154- 155.
5.همان، ص 18.
6.همان، ص 5.
7.تاریخ یعقوبى، ترجمه، محمدابراهیم آیتى (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1366) ج 2، ص 362- 363.
8.همان، ص 395.
9.ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبین، شرح و تحقیق سیداحمد صقر، (بیروت - لبنان، منشورات مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1419ه) ص 406- 407; محمدبن جریرطبرى تاریخ طبرى، ج 12، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: انتشارات اساطیر، 1363، ص 5182- 5183; عزالدینابن اثیر، الکافى فى التاریخ، المجلد السادس، دارصادر، داربیروت، بیروت - لبنان: 1385ه/1965م، ص 92- 93.
10.تاریخ یعقوبى، ج 2، همان، ص 407.
11.براى اطلاع بیشتر از عنوانها و القابى که به این مورخ داده شده ر.ک: مقدمه محمدابراهیم آیتى بر کتاب البلدان، ص 10- 13.
12.ر.ک: البلدان، پیشین، ص 4- 26.
13.البلدان، پیشین، ص 4- 5.
14.البلدان، پیشین، ص 1.
15.رسول جعفریان، منابع تاریخ اسلام، قم: نشر انصاریان، 1376، ص 154- 155.
16.ر.ک: مقدمه محمدابراهیم آیتى بر کتاب تاریخ یعقوبى، ص 21.
17.علىبن حسین مسعودى: مروج الذهب و معادن جوهر، ج 1، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: نشر علمى و فرهنگى، سال 1370، ص 33.
18.البلدان، پیشین، ص 154- 155
19.ابن واضح یعقوبى، مشاکلة الناس لزمانهم، تحقیق ویلیام ملورد، دارالکتاب الحدید، بیروت - لبنان: 1962، ص 35 و نیز ر.ک: عبدالله عبدالغنى، معجم المورخین المسلمین، ص 191- 192.
20.محمدبن جریرطبرى، پیشین، ص 5182- 5183.
21.عزیزالدینبن اثیر، پیشین، ص 93.
22.ر.ک: تاریخ یعقوبى، پیشین، ج 2، ذکر حدیث غدیر و حدیث ثقلین، ص 502- 509.
23.البلدان، پیشین، ص 2- 1.
24.آدام متز، تمدن اسلامى در قرن چهارم، ترجمه علیرضا ذکاوتى قراگوزلو، تهران: امیرکبیر، 1364، ص 313.
25.فرانتس روزنتال، تاریخ تاریخنگارى در اسلام، ج 1، ترجمه اسدالله آزاد، آستان قدس، 1366، ص 126.
26.احمد نفیس، خدمات مسلمین به جغرافیا، ترجمه حسن لاهوتى، نشر آستان قدس، 1374، ص 30- 31.
27.ر.ک: عبیداللهبن عبداللهبن خرداذبه، المسالک و الممالک، ترجمه سعید خاکرند، تهران: مؤسسه فرهنگى حنفاء نشر میراث ملل، 1371، مقدمه درباره مؤلف.
28.احمد نفیس، ص 33.
29.البلدان، پیشین، ص 1- 3.
30.عبدالله عبدالغنى، پیشین، ص 190.
31.البلدان، صفحات مختلف و نیز ر.ک: عبدالحسین زرینکوب، کارنامه اسلام، نشر امیر کبیر، 1369، ص 77.
32.درباره دینورى ر.ک: ابوحنیفه دینورى، اخبار الطوال، ترجمه مهدوى دامغانى، تهران: نشر نى، 1368.
33.دراین باره ر.ک: یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 357- 358 و توضیحات مترجم محمدابراهیم آیتى در پاورقى.
34.صادق آینهوند، علم تاریخ در گستره تمدن اسلامى، مجلد 1، تهران: پژوهشگاه، علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1377، ص 138.
35.مشاکلة الناس لزمانهم، ص 23.
36.همان، ص 25- 28.
37.فرانتس روزنتال، پیشین، ص 126- 127.
38.تاریخ یعقوبى، ص 1- 102.
39.تاریخ یعقوبى، ص 103- 116.
40.تاریخ یعقوبى، ص 117- 193.
41.همان، ص 193- 220.
42.همان، ص 116- 120.
43.البلدان، ص 2- 3.
44.تاریخ یعقوبى، ص 365.
45.همانجا.
46.تاریخ یعقوبى، ج 1، ص 102- 103.
47.تاریخ یعقوبى، ج 1، ص 103.
48.همان.
49.تاریخ یعقوبى، ج 1، ص 106.
50.تاریخ یعقوبى، ج 1، ص 107.
51.همان، ص 110- 107.
52.همان، ج 1، ص 115.
53.همان، ج 1، ص 102- 116.
54.همان، ج 1، ص 116- 140.
55.در این زمینه به طور مشروح ر.ک: تاریخ یعقوبى، ج 1، ص 116- 174.
56.تاریخ یعقوبى، ج 1، ص 117- 126.
57.همان، ص 126- 129.
58.همان، ص 129- 131.
59.همان، ص 131- 137.
60.همان، ص 139.
61.همان، ج 1، ص 141- 142.
منابع:
- آئینهوند، صادق: علم تاریخ در گستره تمدن اسلامى، تهران: پژوهشگاه، علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1377.
- ابن اثیر، عزالدین: الکامل فى التاریخ، المجلد السادس، دارصادر، داربیروت، بیروت - لبنان: 1358ه/1965م.
- اصفهانى، ابوالفرج: مقاتل الطالبین، شرح و تحقیق سیداحمد صقر، (بیروت - لبنان، منشورات مؤسسه الاعلمى.
- جعفریان، رسول: منابع تاریخ اسلام، قم: نشر انصاریان، 1376.
- ابن خرداذبه، عبیداللهبن عبداللهبن: المسالک و الممالک، ترجمه سعید خاکرند، تهران: ماسسه فرهنگى حنفاء نشر میراث ملل، 1371، مقدمه درباره مؤلف.
- دینورى، ابوحنیفه: اخبار الطوال، ترجمه مهدوى دامغانى، تهران: نشر نى، 1368.
- روزنتال، فرانتس: تاریخ تاریخنگارى در اسلام، ترجمه اسدالله آزاد، آستان قدس، 1366.
- زرینکوب، عبدالحسین: کارنامه اسلام، نشر امیر کبیر، 1369.
- محمدبن، جریرطبرى: تاریخ طبرى، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: انتشارات اساطیر، 1363.
- متز، آدام: تمدن اسلامى در قرن چهارم، ترجمه علیرضا ذکاوتى قراگوزلو، تهران: امیرکبیر، 1364.
- مسعودى، علىبن حسین: مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: نشر علمى و فرهنگى، سال 1370.
- نفیس، احمد: خدمات مسلمین به جغرافیا، ترجمه حسن لاهوتى، نشر آستان قدس، 1374.
- یعقوبى، ابن واضح البلدان، ترجمه محمدابراهیم آیتى (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 2536) .
- یعقوبى، ابن واضح مشاکلة الناس لزمانهم، تحقیق ویلیام ملورد، دارالکتاب الحدید، بیروت - لبنان: 1962، عبدالله عبدالغنى، معجم المورخین المسلمین.
در نوشتار حاضر بعد از بحث مقدماتى درباره زیستنامه و مذهب یعقوبى، مختصات تاریخنگارى یعقوبى و نوآورىهاى روشى او در این عرصه و توجه ویژه او به فرهنگهاى پیرامونى مورد تامل قرار گرفته است.
1- زیست نامه
1- 1 نیا و نسب:
نیاى «احمدبن ابى یعقوب اسحاقبن جعفربن وهببن واضح الکاتب العباسى» ایرانى و از مردم اصفهان بوده است.ثعالبى، احمدبن واضح را در شمار شعراى اصفهان به حساب آورده و اجدادش را اصفهانى دانسته است.تعلق خاطر یعقوبى به تشیع و ارادت او به ائمه اطهار (ع) و علویان و اشتهار خاندان او به عنوان موالى بنى هاشم، مىتواند مؤید ایرانى الاصل بودن او هم باشد.به احتمال قوى نیاى یعقوبى از زمان واضح و یا پدرش در سلک موالى بنىعباس در آمدهاند; یعنى درست زمانى که دعات بنىعباس در خراسان و مناطق مختلف ایران، نفوذ و اقتدارى در دل مریدان آل على و ارادتمندان الرضا من آل محمد پیدا کرده بودند.اما اینکه خاندان «واضح» کى و چگونه از اصفهان به عراق کوچیدهاند، نه خود یعقوبى اطلاعاتى در این باره ارائه داده و نه منابع و مآخذ و تراجم احوال.همین قدر مسلم است که این خاندان هم زمان با فراهم آمدن زمینههاى برافتادن دولتبنىامیه و گسترش دعوت نقباى بنىعباس، از موالى بنىهاشم بودهاند و هنگام پیروزى عباسیان بر امویان، چون «واضح» مولاى ابى جعفر منصور (دوانیقى) و صالحبن منصور بوده است، در دستگاه ابى جعفر خلیفه عباسى نفوذ قابل ملاحظهاى داشته و از موالى بسیار مورد اعتماد و نزدیک او به شمار مىرفته است، تا آنجا که در زمان خلافت وى بسیارى از امور به واضح واگذار شد.یعقوبى خود در «البلدان» و کتاب «تاریخ» عمومى خویش به امارت و نفوذ اجدادش در دستگاه خلافت منصور اشاراتى دارد. (1) به واسطه همین نفوذ و وابستگى به دستگاه خلافت منصور، و بعدها مهدى و هادى، بود که خاندان یعقوبى به «عباسى» نیز اشتهار یافتند; به ویژه در جریان بناى بغداد و تاسیس محلات و کوىها و ربضهاى آن، «واضح» از دستاندرکاران و ناظران امور بوده و در پیشبرد کارها نقش اساسى داشته است.
2- 1- تولد، تربیت و زندگى
از تاریخ دقیق تولد یعقوبى و چگونگى نشو و نماى او اخبار و اطلاعات چندانى به دست نیامده است.خود او نیز در این باره به جز اشاراتى ابهامآمیز، سکوت اختیار کرده است.
با توجه به قرائن موجود، به نظر مىرسد تولد و نشو و نماى او در بغداد بوده است. یادآورى پارهاى اشارات در باب امارت اجدادش در بغداد، علاقه خاص وى به این شهر به عنوان «ناف دنیا» و بهترین و پاکترین و نیکوترین و معتدلترین شهرهاى جهان و نیز بیان شرح و توصیف این شهر در آغاز کتاب «البلدان» و برخى آثار و نامهایى که در زمان خود از نیاکان بر روى بناها و آثار شهر باقى مانده است، همه نشان دهنده علاقه وطنى وى به بغداد بوده است; به ویژه آنکه شرح و توصیف آن شهر و جزئیات آن را به تفصیل برگزار کرده است. (2) این وابستگى خاطر، به وضوح در عبارات زیر نمایان است:
«...تنها بدان جهت ابتدا به عراق کردم که عراق وسط دنیا و ناف زمین است و بغداد را بدان جهت آغاز کردم که در وسط عراق واقع است...بغداد علاوه بر آنچه که گفتیم، شهر بنىهاشم و دارالملک ایشان و مرکز سلطنت آنان است و هیچ کس پیش از ایشان آن را آغاز نکرده و پادشاهانى جز اینان در آن سکونت نگزیدهاند.دیگر بدان جهت که نیاکان من آنجا اقامت داشتهاند و یکى از ایشان آنجا فرمانروا بوده است.» (3) درباره تاریخ وفات یعقوبى نیز روایات متفاوت و گاه متناقض گزارش شده است.محمد ابراهیم آیتى، در مقدمه «البلدان» ، ویلیام ملورد در مقدمه کتاب «مشاکلة الناس لزمانهم» و نیز محسن امین در «اعیان شیعه» بر اختلافات فاحش منابع در این باره اشاره کردهاند، که ضرورتى به ذکر آنها در اینجا نیست.تنها به موردى که یعقوبى در تاریخ آلطولون بیان کرده و نشان دهنده حیات و فعالیت علمى و فکرى وى تا سال 292ه است اشاره مىکنیم.در ملحقات کتاب «البلدان» در این باب سند قاطعى است که نشان مىدهد مرگ یعقوبى مىبایستحداقل در سال 292ه و یا مدتى پس از آن روى داده باشد:
«و محمد (احمد) بن ابى یعقوب کاتب خبر داد و گفت: چون شب عید فطر سال دویست و نود و دو پیش آمد، وضع خوبى را که خاندان ابن طولون در چنین شبى داشتند و آن همه اسلحه و علمهاى رنگارنگ بزرگ و پرچمها و جامههاى فاخر و اسبان بسیار و آواز بوقها و طبلها را یادآور شدم و بدان جهت اندیشهاى مرا فرا گرفت و در همان شب خوابیدم و هاتفى را شنیدم که مىگوید:
ذهب الملک و التملک و الز ینة لمامضى بنوطولون پادشاهى و جهاندارى و آراستگى با رفتن خاندان طولون از میان رفت.» (4) سند مذکور و نیز توضیح یعقوبى در باب اخلاق و رفتار معتضد در کتاب «مشاکلة الناس لزمانهم» که در مورد اخلاق شاهان و خلفاى هر عصر و تقلید مردم زمانه از آنان مىباشد، نشان مىدهد که او تا عصر خلافت المعتضد، خلیفه عباسى، در قید حیات بوده است. (5)
3- 1- مذهب
از چگونگى اسلام آوردن خاندان واضح - نیاکان یعقوبى - گزارش و اطلاعات دقیقى به دست نرسیده است.تنها این نکته مسلم است که آنها از موالى ایرانى الاصل بودهاند. ارادت و علایق «واضح» به خاندان على (ع) و مساله نجات دادن ادریسبن عبدالله و کشته شدن خود واضح به دست هادى خلیفه عباسى، نسبت رافضى بستن (6) به او از سوى مورخانى چون طبرى، و روایت ابن اثیر درباره شیعىگرى او (7) همگى مىتواند دلالتبر این امر نماید که خاندان واضح و یا حداقل خود وى از شیعیان على (ع) بوده و جان خود را نیز در سر پیروى از این مرام از دست داده است.
یعقوبى نیز مانند جدش از ارادتمندان آلعلى بوده است و گرایش او به تشیع (2×) در آثارش نمایان است.پیگیرى مداوم و مستمر اخبار علویان، قیامها و خیزشهاى شیعى، ذکر اخبار ائمه معصومین (ع) و نقل احادیث متعدد از آنان، بیان عناوین و القاب احترامآمیز نسبتبه آنها، ذکر فضایل و خصلتهاى پسندیده آن بزرگواران و ارائه گزارشهاى مفصل درباره حضرت على (ع) و ذکر احادیثى از پیامبر در مدح آن حضرت، بیان حدیث غدیرخم و برخى احادیث معروف در باب اهل بیت و توصیفاتى که از آنها دارد، به خوبى بیان کننده این مدعا است; به ویژه آنکه اخبار دوره خلافتحضرت على (ع) را به صورت مفصل انعکاس داده است. (8) این شیوه به کار رفته از طرف یعقوبى نشان دهنده علایق شیعى وى و ارادتش به خاندان علىبن ابىطالب است.در زمانى که هیچ کدام از مورخین در ذکر تاریخ خاندان على (ع) در عصر پرخوف و وحشت امویان و عباسیان که پیروان آن حضرت را «خارجى» و «رافضى» مىنامیدند، سخنى بر زبان نمىآوردند و حتى کسانى چون طبرى با تمام تلاششان براى رعایت عدالت و انصاف در تاریخ، شیعیان را «رافضى خبیث» مىنامیدند، یعقوبى بىمحابا تاریخ آلعلى و حرکتهاى شیعى را به طور مبسوط دنبال مىکند و با این حال تمام سعى خود را به کار مىبرد تا از دایره اعتدال خارج نشود، تا آنجا که حتى ماجراى قتل پدرش واضح که به دست هادى اتفاق افتاده بود را بیان نمىکند تا مبادا از سوى مخالفیناش به هوادارى متهم شود.
4- 1- دانش، روش و سفرهاى تحقیقاتى
یعقوبى نخستین دانشمند و مورخ مسلمان است که با در پیش گرفتن روش معاینه و مشاهده، به تالیف آثار جغرافیایى و تاریخى اقدام کرده و در صدد تلفیق این دو دانش برآمده و کوشید تا میان زمان و مکان پیوند عمیقى به لحاظ روششناسى برقرار کند. او به سیر و سیاحت مىپرداخت و اختصاصات اقالیم و شهرها و مناطق مختلف را مورد مشاهده و معاینه قرار مىداد و به طور دقیق، توصیفات جالب توجهى از آن مناطق ارائه مىکرد.وى به گفته خودش از آغاز دوران نوجوانى مشتاق بوده است تا شهرها، مناطق و اقالیم مختلف را از نزدیک ببیند و فاصله راهها و بلاد و ممالک متعدد را بپیماید.به سبب این علاقه بود که هنوز چند صباحى از عمرش نمىگذشت که قدم در راه سیر و سفر نهاد و به سیاحت در بلاد اسلامى و غیر اسلامى پرداخت و به ویژه از تمام ممالک و شهرهاى مهم اسلامى دیدن کرد.مدتها در ارمنستان و تفلیس اقامت گزید. روزگارى را در خراسان و هند به سر برد و در اواخر عمرش نیز در دیار مصر و مغرب متوطن گشت، به طورى که برخى او را «مصرى» نامیدند.
در همین سفرهاى تحقیقاتى و علمى بود که یعقوبى براى به دست آوردن اخبار تاریخى درباره سوابق، محصولات و امرا و فاتحان شهرها، به روشهاى دیگرى براى کسب خبر و نقد آن روى آورد که به زبان علمى امروز از آن به عنوان «تحقیق میدانى» یاد مىشود.روش مصاحبه و گفتوگوى حضورى، اطلاعات بسیار ارزشمندى را در اختیار یعقوبى قرار مىداد و به همین دلیل هرگاه با کسى برخوردى داشت، از وطن و شهرش مىپرسید و اینکه محصول عمده آن منطقه چیست؟ ساکنانش چه کسانى هستند؟ خوراک، پوشاک و عقاید و مرام و مسلک آنها چه بوده است؟ در همین ارتباط در مقدمه «البلدان» مىنویسد:
«...احمدبن ابىیعقوب گوید من در عنفوان جوانى و هنگام سال گشتسن و تندى ذهنم، به دانستن اخبار بلاد و مسافت میان هر سرزمین تا سرزمین دیگر علاقهمند بودم و در پىآن رنجبردم; چه در آغاز جوانى پا به سفر نهادم و سفرهاى من پیوسته گشت و دور ماندنم (از وطن) ادامه یافت، پس چنان بود که هرگاه به مردى از آن بلاد برخوردم، وى را از وطنش و شهرش پرسش نمودم، و آنگاه که میهن و جایگاه خود را براى من مىگفت، او را از همان سرزمینش پرسش مىنمودم، درباره [ اینکه] ساکنان آن از عرب و عجم و... (و همچنین از) آب آشامیدنى اهالى آنجا، تا آنجا که از پوشاکشان پرسش مىکردم...و هم از کیشها و عقاید و گفتارهاى آنان و کسانى که بر آنجا دستیافتهاند و آنانى که در آنجا سرورى دارند (و نیز از) مسافت آن سرزمین و سرزمینهاى نزدیک به آن و...کاروانها، سپس گزارشهاى هر کسى را که به راست گویى او وثوق داشتم، مىنگاشتم، و به پرسش گروهى پس از گروهى یارى مىجستم، تا آنکه از خلقى بسیار و جهانى از مردم خاور و باختر در موسم (فراهم شدن حاجیان) و غیر موسم، پرسش نمودم و اخبارشان را نوشتم و احادیث آنان را روایت کردم و یکایک خلفا و امرا را که سرزمینى را فتح کرده و به کشورى سپاه تاخته است، و هم مبلغ خراج آن و میزان درآمد و دارایى آن را ذکر کردم. پیوسته این خبرها را مىنوشتم و در مدتى دراز این کتاب را تالیف کردم و هر خبرى را به سرزمین آن ملحق ساختم و هر چه را از مردم مورد وثوق اهالى شهرها شنیدم با آنچه پیشتر شناخته بودم ضمیمه ساختم...» . (9) شور و شوق یعقوبى در کسب اخبار مورد اعتماد باعث مىشد که هیچگاه از این کار خسته نشود.سوگمندانه باید گفت درباره سیر جغرافیایى سفرهاى یعقوبى اطلاعات دقیقى در دست نیست و در جریان سفرهایش چندان اشاراتى به مسیر حرکتخود ندارد. (10) از اینرو بازسازى نقشه حرکت و سیاحتهاى او مشکل است.
ایجاد پیوند میان دو حوزه کلان از دانشهاى مسلمین در آن زمان - جغرافیا و تاریخ - و نوآورى در این زمینه سبب شد که بسیارى از جغرافیانگاران و تاریخدانان پس از وى مانند مسعودى، ابوریحان بیرونى و...به روش وى توجه خاصى مبذول دارند. (11) توجه به تاریخ اقتصادى، طبیعى، اجتماعى، فرهنگى، سیاسى و بررسى اوضاع و احوال جغرافیایى اقالیم و سرزمینهاى مختلف و اهتمام ویژه به «تاریخ جهانى» (3×) مىتواند بیانگر بینش فکرى عمیق مورخ در نوع نگاه او به تاریخ باشد.
5- 1- یعقوبى: پدر علم جغرافیاى مسلمین
یعقوبى در دانش جغرافیا از نوابغ جهان اسلام در قرن سوم به شمار مىرود; نه تنها به این دلیل که او دانش جغرافیا را به طور منسجم و مشخصى بنا نهاد، بلکه از آن لحاظ که نوآورىهاى بدیعى در جغرافیانگارى پدید آورده است، به ویژه در جغرافیاى تاریخى و انسانى.اگر چه پیش از وى جغرافیانگارانى چون هشامبن محمدالکلبى ظهور کردهاند که در آثار تاریخى خود مباحثى در باب جغرافیا به ویژه جغرافیاى جزیرةالعرب آورده است و حتى در این باره کتابى هم تالیف نموده - که البته چیزى از آن باقى نمانده است - و با خوارزمى که علاوه بر توجهاش به علومى نظیر ریاضیات و نجوم، در علم جغرافیا نیز از پیشتازان محسوب مىشود و حتى کتابى به نام «صورةالارض» در این باره نوشته است و یا پس از وى ابویوسف یعقوبى کندى (حدود 260ه) که اثرى به نام «رسم العمور فى الارض» از او باقى مانده است و پس از او، شاگردش احمدبن طبیب سرخسى کتابى به نام «المسالک و الممالک» تالیف کرده و رسالهاى در باب کوهها، رودها و آبها با عنوان «فى البحار و المیاة و الجبال» داشته است (12) و ابن خردادبه (متوفى 300ه) که «المسالک و الممالک» را نگاشته است (13) و صد البته کارى شایسته تحسین و ستایش مىباشد.اما یعقوبى دانش جغرافیا را به معناى واقعى آن بنا نهاد. از اینرو او را «پدر علم جغرافیاى مسلمین» (14) خواندهاند.او در حوزه علم جغرافیا با اثر معروف خود با عنوان «البلدان» که خود در مقدمه بیشتر مایل بوده آن را «مختصرالبلدان» بنامد، شناخته مىشود که بدون اغراق باید گفت اثرى بدیع و فرهنگ نامهاى بدیل در علم جغرافیاست که متاسفانه فصولى از آنکه در باب جغرافیاى هند و چین و امپراطورى بیزانس بوده از بین رفته است.وى آثار مستقل دیگرى نیز در باب دانش جغرافیا داشته است; از جمله اثرى در مورد جغرافیاى بیزانس و کتابى با عنوان «المسالک و الممالک» که هر دوى این آثار از بین رفتهاند.روش او در گردآورى اطلاعات جغرافیایى و توجه به جنبههاى مختلف این دانش و سیر و سفرهاى بسیارش، تحسین مستشرقین را برانگیخته است.او که از دوره نوجوانى به مناطقى چون ارمنستان و آذربایجان و خراسان و ایران شرقى سفر کرده و پس از آن هند و سند و حدود چین و آسیاى جنوب شرقى را دیده و سپس به سوى بلاد شام و سرزمینهاى عرب نشین بازگشته و فلسطین، نوبه و مغرب را در نوردیده و مدتها در مصر اقامت کرده است، مجموعه دستآوردهاى خود را در دو کتاب «البلدان» و «تاریخ یعقوبى» و کتاب کوچک دیگرى به نام «مشاکلة الناس لزمانهم» براى ما به یادگار نهاده است.مؤلف در «البلدان» با دقت، وثاقت، امانت و حساسیتخاص، بسیارى از مسائل مناطق محل گذر و مورد مطالعه خویش را ثبت و ضبط کرده است.وى در گردآورى اخبار و اطلاعات جغرافیایى هر منطقه از روشهاى مصاحبه و معاینه بهره برده و خود نیز در مقدمه «البلدان» - چنانکه در بخش روش یعقوبى اشاره رفت - از آن یاد کرده است. (15) سابقه شهرها، عادات مردم آن مناطق، رسوم مردم هر منطقه، عقاید رایج آنها، انواع و اقسام خوراکىها و تولیدات هر منطقه اعم از کشاورزى و دامى، اشربه و اطعمه آنان، حکام و فرمانروایان و فاتحان آن منطقه، تعیین فاصله راهها بر حسب روز و منزل و دور و نزدیکى بلاد از یکدیگر و جهات جغرافیایى، از موضوعاتى است که مورد توجه این مورخ برجسته بوده است. (16) وى براى ارائه اطلاعات دقیق جغرافیایى تلاش داشته است اطلاعات و اخبارى را که از طریق پرسش و مصاحبه به دست آورده به تایید یکى از راستگوترین افراد منطقه برساند. (17) در «البلدان» به جغرافیاى تاریخى - انسانى و اقتصادى نیز توجه ویژهاى شده است. بنابراین از چگونگى ورود اسلام به منطقه، سابقه تاریخى هر محل و بناى آن، ذکر خصوصیات شهر، ذکر فتوحات، کیفیت فتوحات، اسامى افراد فاتح، مشایخ و قضات آن منطقه، رهبران و امرایى که در فتح آن نقش داشتهاند و میزان مالیات، خراج و جزیه آن مناطق را به طور دقیق مورد امعان نظر قرار داده است.این دقتها و نکته سنجىهاست که یعقوبى را سرآمد بسیارى از جغرافیادانان عالم اسلام قرار داده است.به طور کلى مىتوان ویژگىهاى تاریخ جغرافیانگارانه یعقوبى را به شرح زیر خلاصه کرد:
1- به کارگیرى روش مشاهده و معاینه در مطالعه پدیدههاى جغرافیایى به وسیله سیر و سیاحت.
2- استفاده از روش مصاحبه براى آگاهى بر اخبار شفاهى مناطق، محلها، رودها، دریاها و....
3- مکاننگارى و توجه به جغرافیاى شهرى و توصیف بلاد.
4- توجه به جغرافیاى تاریخى، سابقه و تاریخچه و بناى شهرها و تحولات آن.
5- توجه به جمعیتشناسى و مردمنگارى و مردمشناسى، ذکر آداب، رسوم و عادات مردم مناطق و جنبههاى آمارى آن.
6- توجه به جغرافیاى تجارتى و اقلام و محصولات کشاورزى.
7- توجه به جغرافیاى راهها و بیان فاصله شهرها و راهها از یکدیگر.
2- رهیافتهاى فرهنگى در تاریخنگارى یعقوبى
1- 2- یعقوبى و دانش تاریخ
در دانش تاریخ نیز یعقوبى نوآور و خلاق بود.او و هم عصرش ابوحنیفه دینورى (18) به جاى نگارش تاریخ بر محور سالنگارى، به فصلبندى تاریخ بر حول موضوعات و مقولات روى آوردند.وى شیوه تاریخنگارى موضوعى را به نحوى با تاریخنگارى مبتنى بر حولیات پیوند داده است.او بر خلاف تصوراتى که تاریخ را به صورت یک مقوله طولى و با بیان زماننگارانه و سال نگارانهاى دنبال مىکرد، دوران خلافتخلفا، جنگها و رویدادها را محور و عنوان تاریخنگارى خویش قرار داد، ولى در عین حال در هر دوره سعى کرده استبه نحوى رعایت توالى و ترتیب اتفاقات را در بستر زمان نیز دنبال کند.
علاوه بر آن، یعقوبى شیوه نقلى در تاریخنگارى و کاربرد روش حدیثى را کنار گذاشت و بر خلاف مورخان پیش از خود و برخى معاصران و اسلاف معروف چون طبرى، از ذکر سلسله اسناد که به صورت حدیثى در مقدمه اخبار تاریخى مىآمد، خوددارى کرده و اخبار و اطلاعات خود را بدون ذکر سلسله اسناد بیان داشته است.بعدها مسعودى نیز این شیوه نگارش را به کار گرفت و آن را تعالى و ترقى بخشید.البته این بدان معنا نیست که یعقوبى در وثاقت اخبار و یا گرفتن اطلاعات و اخبار تاریخى از سر منشاهاى اصلى و مورد اعتماد غافل بوده استبلکه بر عکس، یکى از حساسیتها و دقتهاى علمى یعقوبى توجه جدى به درستى و صحت روایت است; از اینرو او روایتهایى را برگزیده که به راویان آنها و اخبارشان اعتماد داشته، و بدین جهت لزومى نمىدیده است که سلسله اسامى روات را که به طور معمول در شیوههاى حدیثى حجم بسیارى از آثار تاریخى را به خود اختصاص مىدهند ذکر کند، بلکه به جاى آن روش نوینى را ابداع کرد و بر اساس آن، منابع و اسناد خود را که به روات و اقوال آنان اعتماد کرده بود، به صورت یک جا آورده است. (4×)
اهم منابع رجالى روایات یعقوبى عبارتنداز:
1- اسحاقبن سلیمان بن على هاشمى که از بزرگان بنىهاشم بوده است 2- ابوالبخترى وهببن وهب قرشى 3- جعفربن محمد و رجال حدیث او 4- ابان بن عثمان از جعفربن محمد 5- محمدبن عمر واقدى 6- موسى بن عقبه و کسانى که از او نقل کردهاند 7- عبدالملک بن هشامبن ایوب حمیرى مغافرى بصرى که راوى سیره ابناسحاق از زیادبن عبدالله بکایى بوده است 8- محمدبن اسحاق مطلبى 9- ابوحسان حسن بن عثمان زیادى 10- ابوالمنذر هشام بن محمدبن سائب کلبى نسابه معروف و رجال حدیث و اقوال او 11- عیسىبن یزدبن داب بکرى حجازى، شاعر و خطیب و عالم نسابه که در عصر مهدى و هادى از خلفاى عباسى زندگى مىکرده 12- میثم بن عدى طائى 13- عبداللهبن عباس همدانى 14- محمدبن کثیر قرشى از ابوصالح و از دیگر رجال حدیث او 15- على بن محمدبن عبداللهبن ابى سیف مدائنى 16- ابومعشر مدنى 17- محمدبن موسى خوارزمى منجم 18- ماشاءالله منجم و.... (19) سوگمندانه باید گفت مقدمه جلد نخست تاریخ عمومى یعقوبى که به تاریخ ملل و اقوام مختلف پرداخته و یحتمل مانند جلد دوم داراى مقدمه مفصلى بوده که منابع را در جلد اول مشخص مىکرده، مفقود شده است.بنابراین، درباره منابع یعقوبى جز آنچه که از محتواى آن بر مىآید، اطلاعاتى نداریم.آنچه در باب منابع جلد اول مسلم است این که بیشتر اطلاعات آن برگرفته از کتب مذهبى یهودیان، مسیحیان و آثار علمى و فرهنگى مترجمان عصر «نهضت ترجمه» در عهد نخستین عباسى است. همچنین، بسیارى از آگاهىهاى او مبتنى بر مشاهدات و پرس و جوهایى است که در سفرهاى خود از مردم مناطق مختلف به عمل آورده است.
2- 2- ویژگىهاى تاریخنگارى یعقوبى
1- تلفیق دانش تاریخ و جغرافیا و تقریب معرفتهاى بشرى در تاریخنگارى.
2- جهان نگرى و طرح مباحث ملل مختلف در قالب تاریخ جهانى.
3- رویکرد اجتماعى و مردمشناسانه به تاریخ و پرداختن به مباحث اجتماعى و مردمى.
4- دقت و وثاقت علمى در جمعآورى اطلاعات.
5- ذکر روایات تاریخى شیعیان درحالىکه دیگر مورخین عصر او در این زمینه بیشتر سکوت اختیار کرده بودند.
6- تبویب و تنظیم تاریخنگارى خود به شیوه موضوعنگارى، نه بر اساس حولیات.
7- امانت دارى و ذکر منابع تاریخنگارى خویش به شکلى منظم در آغاز کتاب و حذف سلسله روات - در یک اقدام ابتکارى.
8- جمعآورى روایات شفاهى از طریق گفتوگوى حضورى.
9- به کارگیرى روش «مشاهده» و «معاینه» براى دستیابى به اطلاعات دقیقتر - تحقیق میدانى.
10- طرح مباحث علمى و رویکرد فرهنگى و فلسفى به تاریخ.
11- پرهیز از جانبدارى و قضاوت یک طرفه در باب حوادث تاریخى تا حد امکان.
12- پیوند دادن علم نجوم با علم تاریخ و تطبیق تقویمهاى مختلف با یکدیگر.
3- 2- ابواب و محتواى تاریخ یعقوبى
تاریخ یعقوبى نخستین اثر در تاریخنگارى مسلمین است که با بینش عمیق و با یک رویکرد جهانى به تاریخ، نگاشته شده است. (20) این اثر احتمالا به طور کامل به دست ما نرسیده است، زیرا بدون مقدمه و با قصه آدم و حوا آغاز شده است و اگر شیوه یعقوبى را در جلد دوم این اثر مورد توجه قرار دهیم، نمىتوانیم بپذیریم که او کتابش را بىمقدمه آغاز کرده باشد.به احتمال بسیار زیاد تاریخ عمومى یعقوبى داراى مقدمهاى در باب تالیف کتاب و مقدمهاى در باب آفرینش بوده که از بین رفته است.
در مجموع، این اثر عظیم و ارزنده را بایستى به دو بخش کلى تقسیم کرد:
1- قبل از اسلام (جلد اول) .
2- بعد از اسلام (جلد دوم) .
این اثر به صورت موضوعى با عناوینى چون پیامبران، ملوک، علما و فلاسفه، کتابها و اقوام، کیشها، آداب، سرزمینها و کشورها و خلفا، با عطف توجه به ترتیب و ترتب زمانى آنها تنظیم و تدوین گردیده و در هر موضوع به مطالب و مباحثخاص آن موضوع و تحولات مربوط به آن پرداخته شده است.
4- 2- رویکرد فرهنگى در تاریخنگارى یعقوبى
یکى از وجوه مشخصه تاریخنگارى اسلامى از آغاز قرن سوم به بعد، رویکرد مورخان اسلامى به تاریخ، فرهنگ و تمدن ملل دیگر مىباشد.این رویکرد بدون تردید معلول علل و عوامل گوناگونى بوده است.فروکش کردن دامنه فتوحات اسلامى و پایان عصر فتوح، ایجاد ارتباط و برقرارى رابطه فرهنگى با سایر ملل متمدن دنیا، جذب و نقل آثار علمى و فرهنگى ملل دیگر و نیز ضرورت نیاز مسلمین به تفسیر و تحلیل میراث عهد پیامبر اسلام (ص) در تاکید بر ایجاد یک جامعه متعالى و پویا، و توصیفات قرآن و پیامبر از دانش و دانایى و ارجمندى مقام طالب علم و دانش، هم از عوامل زمینه ساز و مؤثر در توجه مسلمین به فرهنگ و تمدن ملل دیگر در اقصى نقاط عالم بود.
تاریخنگارى اسلامى نیز همپاى این تحولات و متاثر از آنها، تحولات خاصى را به خود دید و از آغاز قرن سوم هجرى با توسعه دامنه دانش و دانایى و تکریم مقام علم و علما، به عنوان یکى از دانشهاى ارزنده در تمدن اسلامى شناخته شد که متناسب با نیاز جامعه اسلامى براى شناخت عصر بعثت، عصر خلفا و دیگر تحولات اساسى تاریخ اسلام، با سرعت در دامن جامعه اسلامى رخ نموده و پدیدار گردید.اما آنچه بیشتر در حوزه کار مورخان اخبارى و اهل حدیثبه عنوان علم تاریخ تلقى مىشد عبارت از همان تاریخ عصر پیامبر (ص) و وقایع سیاسى آن بود.اما با آغاز دوره عباسى به ویژه از عصر منصور، جامعه اسلامى با فراهم آمدن زمینههاى لازم، شروع به جذب عناصر فرهنگى دیگر جوامع بشرى کرد و با حرکت عظیم «نهضت ترجمه» امکانات و تدارکات بسیارى براى بهرهمندى از آن فرهنگها فراهم آمد و خلفا و وزرا و امرا هر کدام به نوبه خود در این راه کوشیدند تا علوم و معارف سرزمینهاى همجوار و یا مفتوحه، وارد حوزه تمدنى اسلام گردد.تاریخنگارى اسلامى نیز به نوبه خود تحت تاثیر این جریانهاى فرهنگى و نقل و انتقال علوم مختلف به جهان اسلام قرار گرفت و ضرورت پرداختن به مباحث فرهنگى و علمى و تمدنى سایر ملل مورد توجه برخى از تاریخنگاران مسلمان قرار گرفت.از مورخان طراز اولى که این ضرورت را در سطحى بسیار عالى احساس نمود و در اثر تاریخى خود به آن پرداخت، «ابنواضح یعقوبى» است.
در سه اثر بازمانده از یعقوبى توجه او به علوم مختلفه، فرهنگ و حیات اجتماعى قابل ستایش و تحسین برانگیز است.در «البلدان» در توصیف برخى از شهرها، به مراکز علمى و فرهنگى توجه خاصى نموده است.در «مشاکلة الناس لزمانهم» در بیان عادات و سلوک خلفا و امراى دانش دوست و فرهنگپرور و نقش آنها در توسعه دانش و رواج مسلک دانش پرورى در جامعه اسلامى، توضیح مىدهد که چگونه زمانى که حاکم و امیرى داراى خصایل فرهنگى و دوستدار علم و دانش و دانایى باشد، این روحیه در میان افراد جامعه شیوع پیدا مىکند و کانونهاى علمى و فرهنگى متعددى شکل گرفته و همه به نحوى سعى مىکنند روحیهاى را که خلیفه، امیر و یا وزیرى مىپذیرد اتخاذ کنند و بدینگونه علما و دانایان بسیار مىشوند و توجه مردم به علوم فزونى مىیابد. (5×)
چنانکه در همان کتاب در مورد عصر ابوجعفر منصور خلیفه عباسى آورده است:
«و کان اول خلیفة اتخذ المنجمین و عمل بالنجوم و کان اول خلیفة ترجم الکتب القدیمه العجمیة و نقلها الى اللسان العربی و فى ایامه ترجم کتاب کلیلة و دمنه و ترجم کتاب السند هند و ترجم کتب ارسطاطالیس و کتاب المجسطى لبطلمیوس و کتاب اقلیدس و کتاب الدر ثماطیقى و سائر الکتب العجمیه فى النجوم و الحساب و الطب و الفلسفة و غیر ذلک و تنظر فیها الناس» .
و فى ایامه ایضا وضع محمدبن اسحاق بن بشار کتب المغازى و لم تکن قبل ذلک مجموعة و لامعروفة و کان اول خلیفه، بنى فنزلها و هى مدینه بغداد و اخذ له الطالع فى الوقت الذی اتخذ بنیانها.فقیل له انه لایموت بها خلیفة و کان ابوجعفر قد نظر فی العلم و روى الحدیث و کثرت علوم الناس و روایاتهم فی ایامه....» (21) در همین زمینه در کتاب مورد نظر، مثالهایى از عصر هارون و مامون نیز آمده است. (22) در «تاریخ یعقوبى» نیز مؤلف اثر خود را با یک رویکرد فرهنگى و با توجه ویژهاى به تاریخ علم، تحولات علوم، نام و زندگى برخى از علما و دانشمندان ملل دیگر چون یونانیان، رومیان، ایرانیان و هندیان و آثار علمى بزرگان و علمایى چون برهمن کبیر، بقراط، ارسطو، افلاطون، مانى، بطلمیوس و...آغاز کرده و بدینوسیله از قالب کلیشهاى «تواریخ عمومى» که در تاریخ سیاسى باقى مىماندند، خارج شده است.بنا به نظر روزنتال، یعقوبى در هر جایى که دسترسى به تاریخ سیاسى یک عصر نداشته است، توجه به مسائل فرهنگى را در اولویت قرار داده است. (23) البته بایستى یادآور شد که یعقوبى روند مشخصى را در توجه به مسائل فرهنگى و علمى ملل و اقوام مختلف در پیش نگرفته است.به عنوان نمونه، نسبتبه برخى از علماى ایرانى نظیر ابن مقفع که از نخستین مترجمان کتب فارسى به زبان عربى بوده است، و یا نسبتبه تحولات علمى «عصر ترجمه» و نشاط علمى و فرهنگى عهد هارون و مامون با بىاعتنایى و کم توجهى گذشته است و این بىمحلى از یعقوبى که فردى بسیار حساس نسبتبه این مسائل است، جاى شگفتى دارد.البته ناگفته نماند که او بسیارى از علوم و دانشهاى انتقالى به جهان اسلام را که در همین عصر، ترجمه شده است، در ضمن بیان مواریث فرهنگى یونانیان و رومیان یادآور شده است.
یعقوبى در جلد نخست کتاب خود که به تاریخ عمومى قبل از اسلام اختصاص دارد و در شش باب تنظیم شده است، چند باب را به طور جدى به مباحث فرهنگى اختصاص داده است. باب اول دربر گیرنده اطلاعات تاریخى ماخوذ از اسرائیلیات و منابع دینى یهودیان و نصارى است. (24) از باب دوم که به تاریخ هندوستان مىپردازد رویکرد فرهنگى و علمى یعقوبى در تاریخنگارى شروع مىشود. (25) باب سوم به طور کامل با یک نگاه فرهنگى و علمى به علوم و آثار علمى یونانیان و رومیان و ذکر برخى حوادث سیاسى و نام برخى ملوک یونانى و رومى آغاز و به انجام رسیده است. (26) او در باب چهارم با وجود اینکه فصل مشروحى را به تاریخ ایران اختصاص داده است، اما چندان به آثار علمى و فرهنگى ایرانیان توجه نکرده و نگاهش به مسائل فرهنگى کمرنگ شده و فقط به یادآورى پارهاى از آثار مانوى اکتفا نموده است. (27) البته با این تفاوت که به تحولات مذهبى و دینى توجه ویژه داشته و به امور اعتقادى و آئینى ایرانیان و نیز به پارهاى امور دیوانى و ادارى اشارات مفصلى دارد. (28) در باب پنجم، از چینیان و مصریان و قبایل نوبه و بجه، و در باب ششم در مورد تاریخ قدیم اعراب و کیشها و آداب و رسوم آنها سخن گفته و به طرح برخى مباحث فرهنگى و آئینى اعراب مبادرت ورزیده است.
در جلد دوم کتاب، وجه غالب رویکرد یعقوبى در تاریخنگارى، پرداختن به تاریخ سیاسى است و کمتر به اوضاع اجتماعى و فرهنگى خلافت عباسیان توجه نموده است. از اینرو در جلد دوم به جز پارهاى از پندها و اندرزها و نکات حکمتآمیز در باب دانش و علم و دانایى، مطلب قابل توجهى در ارتباط با مسائل فرهنگى به چشم نمىخورد.اما نکاتى که در مقدمه جلد دوم آورده استبسیار پسندیده است و توجه او را به دانش و دانایى و خردمندى و خردورزى نشان داده و بیانگر عمق اندیشه وى در باب اهمیت علم و دانش و جایگاه متعالى جویندگان آن مىباشد.بر همین اساس است که او اطلاعات و اخبار تاریخى خود را بر مبناى روایتگران صادق و دانا قرار داده و آنها را به تایید راویان مطلع و دانا مىرسانید. (29) با وجود این، مؤلف بر این امر واقف است که هیچ کس بر تمام علوم و دانایىها اشراف ندارد و آدمى به ویژه از این باب دچار محدودیت است و نمىتواند به تمام دریاى بىکران دانش دستیابد، اما خردمندى حکم مىکند که بکوشد تا آنچه را که ندانستن آن نارواست، بداند. (30) گفتارى که یعقوبى در مقدمه جلد دوم تاریخ خود آورده استبه خوبى نشان دهنده قوت حس حقیقتجویى و دانشپژوهشى او است.امرى که جان مایه تاریخنگارى او را شکل مىداده است تا بر اساس آن، آنچه را از مختصر دانش خود به نسل بعدى مىسپارد خلاف خردمندى نباشد: (31) «...سپس خواستم آنچه را از هر یک از آنان به ما رسیده است جمعآورى کنم، چه یک نفر به تمام دانش احاطه پیدا نمىکند و امیر مؤمنان علىبن ابىطالب گفته است: العلم اکثر من ان یحفظ فخذوا من کل علم محاسنه; علم بیش از آن است که جمعآورى شود، پس از هر علمى قسمتهاى برجسته آن را فراگیر» .
در میان مورخان مسلمان کمتر مورخى را مىتوان سراغ گرفت که تا این حد به مقام والاى علم و دانش و گردآورى آن اهمیت داده باشد.
پس از ذکر مقدمات بالا در مورد توجه یعقوبى به مسائل علمى و فرهنگى، به باب دوم و سوم تاریخ یعقوبى یعنى ابوابى که مؤلف به جاى ذکر وقایع سیاسى، به مباحث علمى و فرهنگى کانونهاى مهم علمى جهان باستان نظیر هند، یونان، روم و ایران پرداخته و تحولات علمى را در آن حوزهها مورد مداقه قرار داده است، نظرى مىافکنیم تا رویکرد فرهنگى او در تاریخنگارى بیشتر نمایان گردد.بدون تردید این شیوه عمل مؤلف متاثر از تکاپوى عظیم علمى مسلمین در عصر نهضت ترجمه و برگردان آثار علمى اندیشمندان مختلف از زبانهاى یونانى، سانسکریتى، پهلوى و سریانى به زبان عربى است و یعقوبى متاثر از این جنبش و نهضت علمى، بخش پایانى کتاب خویش را بیشتر به جریانها، شخصیتها و آثار علمى و فرهنگى آن کانونها اختصاص داده است. به عبارت دیگر، «نهضت ترجمه» راهى را پیش پاى یعقوبى نهاده که به جاى ذکر وقایع سیاسى ناقص این سرزمینها، رخدادهاى علمى و فرهنگى آنها را که بر تمدن اسلامى نیز تاثیرگذار بودهاند مورد توجه قرار دهد.
مؤلف، این رویکرد را به صورت کمرنگ از صفحات پایانى باب اول آغاز مىکند و در آنجا توضیحات مفصلى در مورد کتب اربعه مسیحیت و آراى فرق مسیحى در باب مسیح ارائه مىکند و بعد در بیان تاریخ بابل به رشد علومى مانند نجوم و ریاضیات پرداخته و آنگاه به صورتى جدىتر از هند آغاز مىکند.
5- 2- نگاه فرهنگى و علمى به تاریخ هند
در باب مربوط به هند، یعقوبى رشته کلام را با بیان احوال دانایان هند و برهمنان آغاز مىکند و در شرح احوال برهمن کبیر - که بنا به نقل مطلعان هندى و دانایان آنها نخستین پادشاه هندوستان بوده که جمله هندیان بر پادشاهى او اتفاق کرده بودند - از دانشمندى و دانایى او سخن به میان آورده و او را بانى علم نجوم و دانش ستارهشناسى لقب داده و از ابتکارات او در این علم که به تاسیس بنیاد عظیمى به نام «السند هند» منجر شده یاد مىکند. (32) آنگاه نقش این اثر عظیم هندیان باستان را در نجوم یونانى و اسلامى و بناى زیجهاى بعدى یادآور شده (33) و سپس به ذکر تاریخچه علم حساب هندى و اختراع حساب هندى و ارقام هندى به وسیله برهمن کبیر و نقش آن ارقام نهگانه در علم حساب و شمارش مىپردازد. (34) یعقوبى از جمله مباحث عمده دیگرى که در باب هندیان یادآور مىشود تفکر اقلیمشناسى و تقسیمات ارضى و جغرافیایى در باب محیط فلک از منظر هندیان است که نشان دهنده مبناى فکرى هندیان باستان در توجهشان به جهان بوده است.یادآورى این نکته ضرورى است که آنان جهان را به اقالیم هفتگانه با حدود و ثغور مشخصى تقسیم کرده و طول و عرض و وسط و حدود اقالیم را بیان مىکردند.
مبحث دیگر درباره اندیشه و تفکر هندیان باستان که یعقوبى از آن یاد مىکند، در باب خلقت و اندیشههاى کیهانشناسى و گیتى شناختى است.مساله خلقت، گردش شب و روز و چرخش ستارگان، طول روزها، جهانشناسى هندیان و دیگر اندیشههاى آنان در باب سرنوشت جهان، به همراه برخى روایات اساطیرى، از مسائل مورد توجه و اشاره مؤلف مىباشد. (35) به دنبال آن، وى ضمن اشاره کوتاهى در باب چیرگى اسکندر بر سرزمین هند و پادشاه آن سرزمین، باز به مسائل علمى و فرهنگى توجه نموده و پس از آن تنها از آن دسته از پادشاهان هندى یاد مىکند که به دانش دوستى و علم و دانایى مشهورند. بنابراین، مبناى تاریخنگارى او در باب هند حتى در روند حوادث سیاسى نیز با یک رویکرد فرهنگى همراه است; از اینرو، به سرنوشت و اقدامات شاهانى چون: «کیهن» و «دبشلیم» بیشتر مىپردازد. «کیهن» مردى با هوش و ادیب بوده و ظاهرا فرمان پادشاهى هند را از اسکندر مقدونى دریافت کرده است.سخنان یعقوبى در باب این پادشاه خردمند و تصورات او از جهان و طبیعت نشانگر آن است که وى پادشاهى فیلسوفمنش بوده و به نحوى به اصالت تصور قائل بوده است و سودمندى و غیر سودمندى جهان را بر اساس تصور سودمند و غیر سودمند از جهان معنا مىکرده است.چنانکه درباره او آورده است:
«کیهن اهل اندیشه و اول کسى است که مىگفت طبیعتبه تصور و اندیشه باز مىگردد; آنچه را سودمند پنداشتسود مىدهد و آنچه را زیان بخش تصور کرد ضرر خواهد داد» . (36) پادشاه دیگر «دبشلیم» است; شخصیتى که نام و نشان او با کتاب کلیله و دمنه و فلیسوف معروف عصرش «بیدپا» از حکما و فضلاى هند پیوند خورده است.یعقوبى در بیان پادشاهى او به این مساله اشاره دارد و به تشریح و تفصیل از کتاب کلیله و دمنه و اهمیت آن یاد کرده و به توصیف ابواب دهگانه کتاب پرداخته است. (37) به طور کلى آنچه را که یعقوبى در باب تاریخ هند آورده استباید تاریخ فرهنگى و علمى هند در عهد باستان نامید که در محورهاى زیر خلاصه مىشود:
1- شرح حال پادشاهان علم پرور و دانش دوست مانند: برهمن کبیر، کیهن، دبشلیم، هشیران، بلهیت، حوسر و کوش.
2- شرح اقدامات و ابتکارات برخى از علما و اندیشمندان هندى نظیر بیدپا (بیدبا) فیلسوف و دانشمند بزرگ هندى مؤلف کلیله و دمنه، و قفلان مبتکر بازى نرد، و تفکر او در باب طبیعت و عناصر چهارگانه آن (آتش، هوا، زمین و آب) و تقسیمات سه گانه وى در باب نامى - و کسانى چون برهمن دانا مخترع شطرنج و حکمت آن - و سندباد حکیم.
3- شرح معرفتدانى و اسراردانى هندوان و بر شمردن آثار علمى و فکرى فلسفى آنان. چنانکه در این مورد مىگوید:
«...هندیان اهل دانش و اندیشه و بر همه مردم در هر دانش برترى دارند، گفتار آنها در علم نجوم درست ترین گفتارهاست، کتاب نجومشان «السند هند» است و هر علمى از علوم که یونانیان و پارسیان و جز آنان در آن سخن گفتهاند از آن گرفته شده...» . (38)
1- 5- 2- فهرست آثار فکرى و علمى هندیان باستان در تاریخ یعقوبى
1- «السند هند» : تالیف برهمن کبیر نخستین پادشاه هند، که آثارى نظیر ارجبهر و مجسطى از آن مختصر شدهاند.
2- مجموعه ارقام نه گانه هند که برهمن کبیر بنا نهاده است.
3- کلیله و دمنه نوشته بیدپاى فیلسوف عصر دبشلیم پادشاه دانشپرور هند.
4- اختراع بازى نرد ساخته قفلان دانشمند و فیلسوف هندى در عهد پادشاه هشیران.
5- بازى شطرنج اختراع قفلان یاد شده.
6- سسرد کتابى در باب بیمارىها و نشانههاى آن و راه درمان آنها و داروهاى مخصوص درمان آن بیمارىها.
7- شرک در علم پزشکى که همان سرک (سیرک) است که پس از آنکه از هندى به فارسى ترجمه شده بود، عبداللهبن على آن را از فارسى به عربى درآورد.
8- ندان در علم پزشکى که مشتمل بر شناخت نشانه علایم چهارصد و چهار بیمارى است. البته اشارهاى به راههاى درمان آن ندارد.
9- سندهشان که همان کتاب صروة النجح مىباشد که ابندهن به تشویق آلبرمک آن را ترجمه کرد.
10- کتابى درباره آنچه هندیان و رومیان از گرم و سرد و آثار داروها و فصول سال، درباره آن اختلاف دارند.
11- کتابى در باب نامهاى داروها.
12- طوفا در علم منطق و حدود آن.
13- کتابى در اختلاف فیلسوفان هندى و رومى در باب مسائل مختلف. (39)
6- 2- نگاه فرهنگى و علمى به تاریخ یونان و روم
در فصل مربوط به تاریخ یونانیان، آنچه که در تاریخ یعقوبى نما و برجستگى ویژهاى دارد تاریخ علم و اندیشه اندیشمندان یونان و آثار فکرى آنان است.مؤلف حثخود را از حکما و فلاسفه یونان و تبحر و تخصص آنان در علوم مختلف به ویژه علم پزشکى، علم حساب و شمارش، علم افلاک و ستارهشناسى، هندسه، کیمیا و اکسید آغاز مىکند. شرح احوال اندیشمندان یونانى را با واضع علم طب «ابقراط [بقراط] اقلیدس» آغاز کرده و به توضیح آثار فکرى او در زمینه طب و سایر علوم پرداخته و نقش و جایگاه او را در دانش یونانیان و همچنین در پرورش شاگردان دانا و دانشور یادآور مىشود. (40) تمام آنچه که یعقوبى درباره تاریخ یونان آورده است، شرح مفصل درباره علما و اندیشمندان آن دیار و آموزههاى فکرى و آثار علمى آنان است و نخبگان فکرى آن سرزمین را که نمایندگان اصلى افکار و اندیشههاى جهانى یونانى هستند و به نحوى مىتوان گفت که اندیشهها و آثار آنان در عصر ترجمه (نهضت ترجمه) به تمدن اسلامى انتقال یافته است، مورد توجه قرار داده و به شرح ابواب و فصول مختلف آن آثار پرداخته و تعالیم آنان را توضیح و محتواى برخى از آن کتب را به اختصار شرح داده است.پس تاریخنگارى یعقوبى درباره تاریخ یونان را مىتوان بر اساس محورهاى زیر دستهبندى نمود: (41)
1- شرح احوال بقراط حکیم و آثار علمى و فکرى او.2- شرح احوال جالینوس و آثار علمى و فکرى او.3- شرح احوال سقراط و آثار علمى و فکرى او.4- شرح احوال افلاطون و آثار علمى و فکرى او.5- شرح احوال اقلیدس و آثار علمى و فکرى او.6- شرح احوال نیکوماخوس و آثار علمى و فکرى او.7- شرح احوال بطلمیوس و آثار علمى و فکرى او.
مؤلف علاوه بر شرح و توصیف محورهاى مذکور، بحثهاى پراکنده و کوتاهى درباره سایر علماى یونانى و آثار علمى آنان دارد.در مورد هر کدام از حکماى معروف و شناخته شده یونان که در بالا یاد شد، فصلى آورده و از آثار آنان یاد کرده، که به ترتیب، فهرست آثار علمى آنان در پى مىآید:
1- 6- 2- فهرست آثار بقراط در تاریخ یعقوبى
1- کتاب الفصول.2- کتاب البلدان و المیاه و الاهویه.3- کتاب ماءالشعیر.4- کتاب تقدمه المعرفة.5- کتاب الجنین.6- کتاب الارکان.7- کتاب الغذا.8- کتاب اوجاع النساء.9- کتاب ابیذیمیا.
یعقوبى ضمن بیان آثار بقراط، به شرح تعلیمات و اصول و فصول این آثار نیز پرداخته است.در شرح کتاب، فصول پنجاه و هفتباب کتاب را توضیح داده (42) و در کتاب «تقدمة المعرفة» به شرح و معرفى فصول سه گانه و تعالیم بیست گانه بقراط اقدام کرده است. (43) آنگاه به شرح کتاب «در هواها و زمانها و آبها و شهرها» پرداخته و به بیمارىهاى مختلف آنها که در نه باب مىباشد اشاره کرده است. (44) همچنین به گفتارهاى سهگانهاش در مورد وضعیتسرزمینها و بادها و هواها پرداخته و نسبت انواع سرزمینها و هواها را با امراض، در علم پزشکى یادآور شده است. (45) در پایان فصل مربوط به بقراط نیز در مورد دو اثر دیگر بقراط، «ماءالشعیر» و «ارکان» ، توضیحاتى ارائه داده است. (46)
2- 6- 2- جالینوس و فهرست آثار وى در تاریخ یعقوبى
شرح احوال و آثار جالینوس فیلسوف، پزشک و دانشمند بزرگ یونانى که تاثیرات فراوانى از بقراط پذیرفته است چند صفحهاى را از کتاب یعقوبى به خود اختصاص داده و آثار زیر به او نسبت داده شده است.
1- کتاب زدن رگها.2- کتاب تشریح اعضا.3- کتاب تشریح رگها و وریهها.4- دو مقاله در بیمارىهاى نفس.5- کتاب خوراکىها.6- چهار مقاله در باب صداها.7- کتاب هفده مقاله.8- کتاب تشریح رحم.9- کتابى درنشانههاى چشم.10- کتابى در پزشکى اصحاب تجربه.11- سه مقاله در حرکتشش و سینه.12- کتاب فوائد عضوها.13- کتاب بزرگ تشریح در پانزده گفتار در باب قسمتهاى مختلف اعضاى انسان و کارکرد آنها.علاوه بر این، کتاب دیگرى در تشریح به نام «چند مقاله» داشته است که یعقوبى به طور مفصل آن را توضیح دادهاست. (47) 14- دو مقاله در بیمارىهاى نفس.15- کتابى در نیروهاى طبیعى و کارهاى نفسانى.16- مقالهاى درباره پیشاب از خون.17- مقالهاى درباره داروهاى مسهل.18- کتابى در مورد آراء بقراط و افلاطون درباره نیروهاى نفس ناطقه که تخیل و تفکر و حافظه باشد.19- دو مقاله در باب نیروهایى که بدن به وسیله آنها استوار است.20- فوائد اعضا در هفده مقاله.21- کتاب عناصر، که درباره عناصر و اجسام سرد و گرم وتر و خشک و نسبت آن با عناصر چهارگانه (زمین، آتش، هوا و آب) است.22- کتاب امزجه در سیزده مقاله.23- کتابى در حفظ تندرستى.24- کتابى در انواع خوراکىها.25- کتابى در کیموس خوب و بد.26- کتابى در وسایل تلطیف.27- کتابى در تقسیم بیمارىها.28- کتابى در علل بیمارىها.29- کتابى در تنگى نفس.30- کتابى در بحرانها.31- کتابى در انواع نبضها.32- کتابى در چاره بهبودى و راه بهبودى انواع بیمارىها.33- کتابى در دسته اصحاب چارها.34- مقالهاى در امتلا. 35- دو مقاله در تقسیم تبها و بیمارىهاى درونى.36- مقالهاى در مورد سل.37- مقالهاى در مورد رگ زدن.38- مقالهاى درباره دستور بقراط در مورد بیمارىهاى تند و حاد.39- شرح و تفسیرهایى درباره آثار بقراط. (48) پس از آن، مؤلف به طور بسیار مختصرى به شرح دانش و حکمت نزد یونانیانى نظیر سقراط، فیثاغورس، اوجانس (دیوجانس حکیم)، افلیموس (افلیمون)، ذیمقراطوس و افلاطون پرداخته و نقش و جایگاه هریک از آنها در توسعه برخى از دانشها در یونان باستان را یادآور شده (49) و بحثى درباره افلاطون و آراى او در باب نفس و قواى سه گانه ارائه داده است.
3- 6- 2- اقلیدس و آرا و آثار او در تاریخ یعقوبى
یعقوبى یک فصل طولانى را به اقلیدوس و دانش او درباره افلاک و ستارگان، نظریاتش درباره نجوم و تعدیل مسیر ستارگان، طول، عرض، سرعت، کندى، استقامت، رجوع، طلوع و غروب کواکب و شعاع آنها، ساعات روز و شب، مطالع برجها و اختلاف آنها در سرزمینهاى مختلف اختصاص داده و سیزده مقاله اقلیدوس و موضوع هر یک از آنها را یادآور شده و دیدگاهش درباره چگونگى حصول به علم و راه حلهاى دستیابى به آن نظیر: خبر، مثال، خلف، ترتیب، فصل، برهان و تمام را بیان نموده است. (50) مؤلف تنها به دو اثر از اقلیدوس اشاره کرده است:
1- سیزده مقاله.
2- کتاب در مناظر و اختلاف آنهایى که [اختلافشان] ناشى از مخارج چشمها و شعاع مىباشد.
4- 6- 2- آرا و آثار نیقوماخوس (نیکوماخوس) در تاریخ یعقوبى
یعقوبى پس از بیان آثار اقلیدوس، فصلى از کتابش را به توضیح درباره آثار و نظریات پدر ارسطاطالیس (ارسطو) اختصاص داده (51) و به نظرات او در باب فضیلت، حکمت و دیدگاه فلاسفه پیشین در این باره پرداخته و نظریه اعدادى نیکوماخوس درباره اینکه همه امور در طبیعتبه عدد وابستهاند را بیان کرده و اشارهاى به محتواى کتاب ارثماطیقى و گفتارهاى سه گانه او در مورد تشاکل و تجانس، زوجیت، فردیت و تقسیمات آن و کمیت مفرده، اعداد زاید و عدد معتدل و عدد ناقص، کمیت مضاف معادل و تقسیمات چندگانه آنها و سایر تقسیمات اعدادى نموده و بیان کرده است که او نخستین کسى بوده که نظریه بیضى شکل بودن فلک را ارائه کرده و برجها را بر اساس آن تصویر کرده است. (52)
5- 6- 2- ارسطو، آثار علمى و افکار او در تاریخ یعقوبى
ارسطو فرزند نیکوماخوس، دانشمند، فیلسوف و نظریهپرداز سیاسى یونان باستان نیز بخشى از کتاب یعقوبى را به خود اختصاص داده است.مؤلف پس از توضیحى مختصر، فهرست مفصلى از آثار فکرى این عالم برجسته یونانى را به شرح زیر ارائه کرده و درباره هر یک از آنها نیز بر حسب ضرورت توضیحاتى داده است:
1- کتب مدخل، معروف به ایساغوجى در فلسفه.
2- کتابى در باب فلسفه و آنکه چگونه مشتق شده است.
3- کتابى در منطق.
4- کتابى در قواى نفس که ناشى از فکر و غضب و شهوت است.
5- کتابى در تقسیم چیزها به دو قسم.
6- کتابى درباره واجب، ممکن و ممتنع.
7- کتابى در جنس (جنس عادت و جنس طبیعت...) .
8- کتابى در مناسبت.
9- کتابى در چهار نوع (منطقیات، طبیعیات، اجسام و غیر اجسام) .
10- کتاب قاطیغوریاس (لتگورس) در مقولات ده گانه (جوهر، کمیت، کیفیت، مضاف، این، متى، فاعل، مفعول، وضع، جده) .
11- کتاب تفسیر در منطق که گفتارى است در باب مقدمات و قضایاى اخبارى، ایجابى و سلبى.
12- کتاب انولیطیقا که اثرى است در منطق و روش ساختن جوامع مرسله.
13- کتاب ابووقطیقا در منطق و امور واضح برهانى که به «بیان و برهان» معروف است و ارسطو در این کتاب روش متمایز حق و باطل و راست و دروغ را بیان مىکند.
14- کتاب طوبیقا در منطق و نامهاى پنجگانه مثل: جنس، نوع، فصل، خاصه و عرض (عام) .
15- کتاب سوفسطیقا در منطق که درباره مسائل مغالطه و انواع آن و مقابله با مغالطههاى سوفسطائىها است.
16- کتاب فوایطیقا در منطق که گفتارى است در وضعیتشعر و اوزان آن.
17- کتاب ریطوریقا در منطق که محتواى آن درباره فن بلاغت مىباشد.
18- کتاب سمع الکیان در طبیعیات که درباره سماع طبیعى و طبیعتها (عنصر، صورت، مکان، حرکت، زمان) مىباشد.
19- کتاب کون و فساد در طبیعتها و حقیقت کون و فساد آب و هوا و....
20- کتاب شرایع در طبیعیات که گفتارى است در آثار علوى و سماوى.
21- کتب اسماء العالم در طبیعیات که بحثى است در باب فلکیات و عناصر مستدیر الشکل و غیر مستدیر.
22- کتاب معادن در طبیعیات که بحثى در باب اجسام زیرزمینى و چگونگى خواص آنها است.
23- کتاب نبات در طبیعیات که بحثى است در باب پیدایش نباتات و اعراض خاصه و عامه و پیدایش اعضاى آن.
24.کتاب نفس که درباره امور نفسانى، حقیقت نفس، علل قوام و فصول آن، فضایل نفس و عادات و امور ستوده آن چون: منطق، عدالت، حکمت، دانش، علم و...و امور مذموم چون: جور، نفاق، فسق، دروغ و بیداد مىباشد.
25- کتابى در گفتار روحانى، قواى روحانى، ذکر صورت مجرد از هیولا که در عالم برین است و شناخت پیوستگى قوههاى روحانى و طبیعى یا مادى و چیستى عقل.
26- کتاب حس در مورد حس و امور محسوس و علل و اسباب حسى و محسوسات و چیستى حس.
27- کتاب توحید.
28- کتاب اخلاق نفس در اخلاق.
29- کتاب سیاست و تدبیر در اخلاق.
30- کتاب تدبیر عامه و خاصه در اخلاق. (53)
6- 6- 2- فهرست آثار و افکار بطلمیوس در تاریخ یعقوبى
یعقوبى در فصلى که به بطلمیوس اختصاص داده استبه توضیح آثار ارزشمند او در باب نجوم، فلک محیط و سیر حرکات ماه و خورشید و ستارگان پرداخته و چهار کتاب برجسته او را به ترتیب زیر معرفى نموده و توضیح داده است:
1- مجسطى (کتاب کبیر) : کتابى است در علم نجوم و حرکات کواکب.یعقوبى چهار مقاله از سیزده مقاله این کتاب را توضیح داده است.مقاله اول در سه باب، مقاله دوم در سیزده باب، مقاله سوم در ده باب و در مورد حرکات خورشید، اختلاف روزها، سیر متوسط و مقاله چهارم در یازده باب درباره انواع حرکات و نه مقاله دیگر در توصیف مرکزها و تقویم حرکت تدویر و وضع جدولهاى حرکت، جداول طول کوکب و....
2- کتاب ذات الحق: کتابى است در باب نمایش دوایر منطقة البروج، معدل النهار، نصف النهار و چگونگى تعیین میل و طول و عرض کواکب، که به وسیله نه حلقه نمایش داده شده و در هر بابى به مبحثخاصى پرداخته شده است.
3- کتاب ذات الصفائح (اصطرلاب) که مشتمل بر بیستباب بوده است.
4- کتاب قانون بطلمیوس در علم نجوم و حساب که ابواب مختلفى به شرح زیر داشته است: تقویم تعدیلهاى کواکب، تقویم ساعات و تعدیل آنها، عرض و طول شهرها، انحراف قمر، عرض شش کوکب سیار و دور آنها، چگونگى مسیر ستارگان در هر روز، مسیر خورشید، مسیر اوج قمر، مسیر زحل، مسیر مشترى، مسیر مریخ، مسیر زهره، مسیر عطارد، مسیر قلب اسد و.... (54) در بخش پایانى تاریخ یونان و روم، مؤلف به بیان اندیشه دینى، فلسفى و مذهبى یونان چون سوفسطائیان و دهریون پرداخته و بحثى را نیز به مذهب نصرانیان و ملوک نصرانى روم و اختلافات مذهبى و دینى فرق مختلف نصرانى اختصاص داده است. (55) اندیشههاى مذهبى و کیشهاى یونانیان و رومیان در تاریخ یعقوبى 1- پیروان صابئیان و حنفا، که معتقدان به هرمس عابیدیمون و اورانى هستند، خداوند را علت علتها دانسته که جهان را به یک باره آفریده است و معتقد بودهاند که ادراک و تعقل خداوند دشوار و وصف آن غیر ممکن مىباشد. (56)
2- سوفسطائیان یا پیروان زنون، که اهل تناقضگویى و مغالطهاند و معتقدند که گفتارهاى مردم اتفاقپذیر نیست; نه علتى وجود دارد و نه معلولى; هیچ راهى براى رسیدن به علم و رسیدن به حقیقت وجود ندارد.
3- دهریه، که معتقدند انسان همواره بوده و همیشه خواهد بود; آغاز و انجامى بر جهان متصور نیست; حدوث و قدمى وجود ندارد و ایجاد و فنایى در کار نیست; نیک و بد و معاد و حساب و کتاب و پروردگار و دین و رسالت و برانگیختنى وجود نداشته و روزگار آغاز و انجامى ندارد. (57) یعقوبى پس از معرفى این سه گروه، مباحثى را به بنیادها و اندیشههاى طوایف و گروههاى دیگرى از مذاهب و متکلمان و فیلسوفان و حکماى صاحب نظر یونانى چون اصحاب اصول چهارگانه که بنیاد همه چیز را در عالم حرارت و برودت و رطوبت و یبوست مىدانند و اصحاب جوهر یعنى پیروان ارسطو که هر چیز را به دو قسم جوهر و عرض تقسیم مىکنند و سایر گروههاى دیگر که در یونان بودهاند، اختصاص داده است. (58) فهرستآثارعلمى و فکرى ایرانیان در تاریخ یعقوبى و مشاکلة الناس یعقوبى در «مشاکلة الناس لزمانهم» از نقش علماى ایرانى در آغاز خلافتبنىعباس در ترجمه آثار ایرانى و هندى و همچنین، از ابن مقفع که آثارى از کتب مانى و ابن دیصان را به زبان عربى ترجمه کرده استیاد مىکند، ولى متاسفانه نام این آثار را ذکر نکرده و به طور مفصل به آنها نپرداخته است. (59) ولى در کتاب تاریخ عمومى، مبانى اندیشهاى، اصول و آئین او را مورد بحث قرار داده و آثار او را متذکر شده است، که از آن جمله است: (60)
1- کنزالاحیاء، درباره آنچه از نجات نورى و تباهى ظلمانى در نفس که کارهاى پست آن را به ظلمت نسبت مىدهد، مىباشد.
2- شاپورقان، که در آن از نفس خالصه و نفس آمیخته با شیاطین و بیمارىها و فلک مسطح و دانش صحبت مىکند.
3- کتاب الهدى و التدبیر که درباره نماز و آنچه در خلاصى روح مؤثر است، مىباشد.
4- کتاب سفرالاسرار که در آن بر آیات پیامبران طعن مىزند.
5- کتاب سفر الجبابره.
یعقوبى غیر از اشاراتى که درباره ابن مقفع و مانى داشته است، به دیگر اندیشمندان ایرانى نپرداخته و ذکرى از آنها به میان نیاورده است.تنها در پایان باب مربوط به تاریخ ایران، مطالبى درباره آیین زردشتى و اصول و عادات و شعائر آن و امور دیوانى و ادارى و عنوانها و القاب سیاسى ادارى ساسانیان، بیان نموده است. (61) اما بازنگارنده اذعان دارد که پاسخ قانع کنندهاى براى این پرسش که چرا یعقوبى در توجه به فرهنگها کمترین عنایت را به فرهنگ ایرانى داشته است پیدا نکرد.
پىنوشتها:
×1) عضو هیات علمى مؤسسه آموزش عالى باقرالعلوم (ع) .
×2) خواننده محترمتوجه دارند که «تشیع» خود مفهومى تاریخى است و در اعصار مختلف متغیر بوده و دایره شمول آنگاه منقبض و زمانى منبسط مىشده است.آنچه در باب شیعىگرى یعقوبى آمده استبا توجه به این نکته مهم و حساس مىباشد.
×3) نیاز به توضیح ندارد که «تاریخ جهانى» به طور کامل با «تاریخ عمومى» تفاوت داشته و نباید با هم خلط شده و به یک معنا به کار روند.
×4) ناگفته نماند که مؤلف در بخش دوم تاریخ عمومى خود که اختصاص به تاریخ اسلام دارد این شیوه را به کار برده است.
×5) ضربالمثل «الناس على دین ملوکهم» هم مىتواند مؤید این مطلب باشد.
1.ابن واضح یعقوبى، البلدان، ترجمه محمدابراهیم آیتى (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 2536) ص 5، 11، 12، 13 و 18، 19.
2.ر.ک: البلدان، پیشین، ص 4- 26.
3.البلدان، پیشین، ص 4- 5.
4.البلدان، پیشین، ص 154- 155.
5.همان، ص 18.
6.همان، ص 5.
7.تاریخ یعقوبى، ترجمه، محمدابراهیم آیتى (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1366) ج 2، ص 362- 363.
8.همان، ص 395.
9.ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبین، شرح و تحقیق سیداحمد صقر، (بیروت - لبنان، منشورات مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1419ه) ص 406- 407; محمدبن جریرطبرى تاریخ طبرى، ج 12، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: انتشارات اساطیر، 1363، ص 5182- 5183; عزالدینابن اثیر، الکافى فى التاریخ، المجلد السادس، دارصادر، داربیروت، بیروت - لبنان: 1385ه/1965م، ص 92- 93.
10.تاریخ یعقوبى، ج 2، همان، ص 407.
11.براى اطلاع بیشتر از عنوانها و القابى که به این مورخ داده شده ر.ک: مقدمه محمدابراهیم آیتى بر کتاب البلدان، ص 10- 13.
12.ر.ک: البلدان، پیشین، ص 4- 26.
13.البلدان، پیشین، ص 4- 5.
14.البلدان، پیشین، ص 1.
15.رسول جعفریان، منابع تاریخ اسلام، قم: نشر انصاریان، 1376، ص 154- 155.
16.ر.ک: مقدمه محمدابراهیم آیتى بر کتاب تاریخ یعقوبى، ص 21.
17.علىبن حسین مسعودى: مروج الذهب و معادن جوهر، ج 1، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: نشر علمى و فرهنگى، سال 1370، ص 33.
18.البلدان، پیشین، ص 154- 155
19.ابن واضح یعقوبى، مشاکلة الناس لزمانهم، تحقیق ویلیام ملورد، دارالکتاب الحدید، بیروت - لبنان: 1962، ص 35 و نیز ر.ک: عبدالله عبدالغنى، معجم المورخین المسلمین، ص 191- 192.
20.محمدبن جریرطبرى، پیشین، ص 5182- 5183.
21.عزیزالدینبن اثیر، پیشین، ص 93.
22.ر.ک: تاریخ یعقوبى، پیشین، ج 2، ذکر حدیث غدیر و حدیث ثقلین، ص 502- 509.
23.البلدان، پیشین، ص 2- 1.
24.آدام متز، تمدن اسلامى در قرن چهارم، ترجمه علیرضا ذکاوتى قراگوزلو، تهران: امیرکبیر، 1364، ص 313.
25.فرانتس روزنتال، تاریخ تاریخنگارى در اسلام، ج 1، ترجمه اسدالله آزاد، آستان قدس، 1366، ص 126.
26.احمد نفیس، خدمات مسلمین به جغرافیا، ترجمه حسن لاهوتى، نشر آستان قدس، 1374، ص 30- 31.
27.ر.ک: عبیداللهبن عبداللهبن خرداذبه، المسالک و الممالک، ترجمه سعید خاکرند، تهران: مؤسسه فرهنگى حنفاء نشر میراث ملل، 1371، مقدمه درباره مؤلف.
28.احمد نفیس، ص 33.
29.البلدان، پیشین، ص 1- 3.
30.عبدالله عبدالغنى، پیشین، ص 190.
31.البلدان، صفحات مختلف و نیز ر.ک: عبدالحسین زرینکوب، کارنامه اسلام، نشر امیر کبیر، 1369، ص 77.
32.درباره دینورى ر.ک: ابوحنیفه دینورى، اخبار الطوال، ترجمه مهدوى دامغانى، تهران: نشر نى، 1368.
33.دراین باره ر.ک: یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 357- 358 و توضیحات مترجم محمدابراهیم آیتى در پاورقى.
34.صادق آینهوند، علم تاریخ در گستره تمدن اسلامى، مجلد 1، تهران: پژوهشگاه، علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1377، ص 138.
35.مشاکلة الناس لزمانهم، ص 23.
36.همان، ص 25- 28.
37.فرانتس روزنتال، پیشین، ص 126- 127.
38.تاریخ یعقوبى، ص 1- 102.
39.تاریخ یعقوبى، ص 103- 116.
40.تاریخ یعقوبى، ص 117- 193.
41.همان، ص 193- 220.
42.همان، ص 116- 120.
43.البلدان، ص 2- 3.
44.تاریخ یعقوبى، ص 365.
45.همانجا.
46.تاریخ یعقوبى، ج 1، ص 102- 103.
47.تاریخ یعقوبى، ج 1، ص 103.
48.همان.
49.تاریخ یعقوبى، ج 1، ص 106.
50.تاریخ یعقوبى، ج 1، ص 107.
51.همان، ص 110- 107.
52.همان، ج 1، ص 115.
53.همان، ج 1، ص 102- 116.
54.همان، ج 1، ص 116- 140.
55.در این زمینه به طور مشروح ر.ک: تاریخ یعقوبى، ج 1، ص 116- 174.
56.تاریخ یعقوبى، ج 1، ص 117- 126.
57.همان، ص 126- 129.
58.همان، ص 129- 131.
59.همان، ص 131- 137.
60.همان، ص 139.
61.همان، ج 1، ص 141- 142.
منابع:
- آئینهوند، صادق: علم تاریخ در گستره تمدن اسلامى، تهران: پژوهشگاه، علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1377.
- ابن اثیر، عزالدین: الکامل فى التاریخ، المجلد السادس، دارصادر، داربیروت، بیروت - لبنان: 1358ه/1965م.
- اصفهانى، ابوالفرج: مقاتل الطالبین، شرح و تحقیق سیداحمد صقر، (بیروت - لبنان، منشورات مؤسسه الاعلمى.
- جعفریان، رسول: منابع تاریخ اسلام، قم: نشر انصاریان، 1376.
- ابن خرداذبه، عبیداللهبن عبداللهبن: المسالک و الممالک، ترجمه سعید خاکرند، تهران: ماسسه فرهنگى حنفاء نشر میراث ملل، 1371، مقدمه درباره مؤلف.
- دینورى، ابوحنیفه: اخبار الطوال، ترجمه مهدوى دامغانى، تهران: نشر نى، 1368.
- روزنتال، فرانتس: تاریخ تاریخنگارى در اسلام، ترجمه اسدالله آزاد، آستان قدس، 1366.
- زرینکوب، عبدالحسین: کارنامه اسلام، نشر امیر کبیر، 1369.
- محمدبن، جریرطبرى: تاریخ طبرى، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: انتشارات اساطیر، 1363.
- متز، آدام: تمدن اسلامى در قرن چهارم، ترجمه علیرضا ذکاوتى قراگوزلو، تهران: امیرکبیر، 1364.
- مسعودى، علىبن حسین: مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: نشر علمى و فرهنگى، سال 1370.
- نفیس، احمد: خدمات مسلمین به جغرافیا، ترجمه حسن لاهوتى، نشر آستان قدس، 1374.
- یعقوبى، ابن واضح البلدان، ترجمه محمدابراهیم آیتى (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 2536) .
- یعقوبى، ابن واضح مشاکلة الناس لزمانهم، تحقیق ویلیام ملورد، دارالکتاب الحدید، بیروت - لبنان: 1962، عبدالله عبدالغنى، معجم المورخین المسلمین.