تشیع در عصر غیبت صغرى، تداوم و تحول (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
غیبت امام دوازدهم وضعیت جدیدى را در جامعه شیعى پدید آورد که موجب تحولاتى در زمینههاى فرهنگى و علمى آن گردید.این تحولات در ابعاد مختلف فرهنگى به وجود آمد که مهمترین آن، تغییر مرجعیت علمى شیعیان بود.از ابعاد دیگر مىتوان به توسعه مکاتب جدید علمى و گسترش تالیف و تدوین کتب و مصادر علمى شیعیان اشاره نمود. بررسى وضعیت علمى عصر غیبت صغرى از آن جهتحایز اهمیت است که این عصر دوره گذار و انتقال از یک وضعیت ثابتبه وضعیت ثابت دیگر در جامعه شیعه بود.در حقیقت، غیبت صغرى که اتصال دهنده عصر حضور به عصر غیبت کبرى بود، دوره آمادهسازى و ایجاد زمینههاى لازم براى پذیرش غیبت طولانى امام (ع) محسوب گردیده و تحولات علمى پدید آمده در این عصر، گام اولیه براى شکوفایى علمى و فرهنگى تشیع بود.
تشیع در عصر غیبت صغرى; تداوم و تحول در زمان رحلت اما یازدهم در سال 260 هجرى فقط عده اندکى از خواص شیعیان و وکیلان آن حضرت از وجود فرزند ایشان یعنى امام دوازدهم با اطلاع بودند.این در حالى بود که خلیفه عباسى اقدامات وسیعى براى یافتن فرزند و جانشین امام یازدهم ترتیب داده و مدتها خانه و خانواده امام را تحت مراقبت قرار داده بود. (1) امام عسگرى (ع) پیش از رحلتخود، عثمانبن سعید عمروى از وکیلان و یاران خاص خویش را به عنوان نایب امام دوازدهم به اصحاب خود معرفى نمود.عمروى پس از برگذارى مراسم تدفین امام (ع)، از سامرا به بغداد عزیمت کرد و در آن جا سکونت گزید.از وقایع دوران نیابت او اطلاع زیادى در دست نیست و تنها مىدانیم که برخى توقیعات امام (ع) از طریق او به شیعیان مىرسیده است. (2) گویا تاریخ وفات او پس از 267 هجرى رخ داده است. عثمان به فرمان امام (ع) پسرش محمد را به نیابت منصوب کرد.دوران نیابت محمدبن عثمان دورانى طولانى همراه با سختىهاى زیاد بود.فشار و اختناق اعمال شده از طرف عباسیان، انحرافات دینى و فرقهاى، القاى شبهات گوناگون و حرکتهاى روبه تزاید سایر فرق شیعى مانند زیدیه و اسماعیلیه، مهمترین مشکلاتى بودند که او با آنها روبرو بود.محمدبن عثمان در سال 305 هجرى درگذشت و پس از او حسینبن روح نوبختى به نیابت منصوب شد.نوبختى که مدتها از دستیاران نایب دوم بود با تدبیر و کیاستخود توانست در اوج بحران، اوضاع مساعدى را براى جامعه شیعه فراهم سازد و تا حد ممکن از فشارهایى که از طرف حکومتبر آنها اعمال مىشد بکاهد.سیاست دینى وى که با تقیه شدید همراه بود هیچ تنش و عکسالعمل نامطلوبى را علیه شیعیان پدید نمىآورد.او با این روش توانسته بود در دربار و نزد عالمان سنى مذهب موقعیتخاصى بیابد. (3) با درگذشت نوبختى در سال 326 هجرى، محمدبن على سمرى به عنوان نایب چهارم معرفى شد.او در سال 329ه در گذشت و در آخرین توقیعى که شش روز پیش از وفاتش به دست او رسید، مامور گردید که پس از خود کسى را به عنوان نایب امام معرفى نکند. (4) این توقیع در واقع اعلام آغاز غیبت کبرى بود.
یکى از مشکلات اساسى در عصر غیبت، ظهور مدعیان نیابتبود که اغلب با ایجاد انحرافات و القاء شبهاتى همراه بود و خطر جدى براى جامعه شیعه به شمار مىرفت. مهمترین این مدعیان که حرکت انحرافى نسبتا گستردهاى را پدید آورد محمدبن على شلمغانى بود که توقیعى در ذم و لعن او صادر شد.در این توقیع نام چند تن دیگر از جمله احمدبن هلال عبرتایى، محمدبن نصیر نمیرى و محمدبن علىبن بلال نیز ذکر شده بود. (5) اما مهمترین مشکل شیعیان جو فشار و اختناق بود که از سوى حکومت علیه آنها ایجاد شده بود.با این حال، از اواخر سده سوم هجرى با فراهم شدن موقعیتهاى بهتر سیاسى براى شیعیان، از شدت فشار و اختناق مذکور کاسته شد.ضعف و سستى دستگاه خلافت و درگیرىهاى امرا و درباریان براى کسب قدرت بیشتر، زمینه مساعدى براى نفوذ شیعیان در دربار فراهم ساخته بود.از دوران خلافت مقتدر (295- 320ه) با نفوذ خاندان شیعه مذهب بنى فرات در دستگاه خلافت، روند تازهاى در موقعیتسیاسى شیعیان پدید آمد.علىبن محمدبن فرات معروف به ابن فرات اول و فضلبن جعفر معروف به ابن فرات دوم سالها تصدى مقام وزارت را به عهده داشتند. (6) حسینبن روح نوبختى سومین نایب امام نیز از موقعیتسیاسى خوبى برخوردار بود. (7) بىشک موقعیتهاى سیاسى مذکور تاثیر بسزایى در وضعیت اجتماعى و بالطبع اوضاع فرهنگى شیعیان داشت.
در کنار تحولات سیاسى که روندى کند و آرام داشت، فعالیتهاى علمى شیعیان در عصر غیبت صغرى از روندى روبه جلو و همراه با تحولات جدید در ابعاد مختلف برخوردار بود.در بررسى وضعیت علمى شیعیان، توجه به پراکندگى جمعیتى آنها از تشناختحوزههاى فعالیت علمى شیعه حایز اهمیت است.گزارشهایى که از منابع جغرافیایى و دیگر منابع به دست آمده، حاکى از آن است که شیعیان در نواحى مختلف سرزمینهاى اسلامى با تراکمهاى جمعیتى متفاوت مىزیستند.شهر قم مهمترین شهر شیعه مذهب بود و در میان آثار جغرافىنویسان قرن چهارم، به این خصلت معروف بود.بلخى در «المسالک و الممالک» گفته است که مردم قم همه مذهب تشیع داشتند. (8) همچنین، روایات متعددى درباره قم و شیعیان آن از امامان نقل شده است. (9) کوفه گرچه از جهتسابقه تاریخى، اولین شهر داراى گرایشهاى شیعى بود، اما از نظر تراکم جمعیتى، در رتبه دوم قرار داشت.مقدسى تاکید مىکند که برترى جمعیتى در کوفه - به جز در محله کناسه - با شیعیان بود. (10) در بغداد شیعیان قسمت عمدهاى از و دو محله کرخ و بابالطاق به ایشان اختصاص داشت. (12) در خراسان شهرهاى نیشابور و بیهق مرکز سکونتشیعیان بود. (13) وجود وکلاى متعدد امام دوازدهم در این نواحى شاهد این امر است. (14) بنابه گزارشهایى که مقدسى ارائه نموده است، شیعیان در گرگان و طبرستان، (15) اهواز، (16) فارس (17) و برخى شهرهاى شمال عراق (18) و در شام از جمله طبریه، نابلس و امان (19) و در اسکندریه مصر (20) مىزیستند.وجود وکلاى امام در این نواحى نیز گواه این مطلب است. (21) همچنین وجود وکیلان امام در شهرهاى دیگرى چون قزوین، همدان، کرمانشاه، آذربایجان و... نیز گزارش شده است. (22) از جمله شهرهاى مهم شیعهنشین در این عصر شهر رى بود که مردم آن از گزارشهاى قوى شیعى برخوردار بودند و محدثان و فقیهان بزرگ شیعه در این عصر ظهور یافتند.بدیهى است پراکندگى شیعیان در شهرها و نواحى مختلف تاثیر چشمگیرى در گسترش علوم و عقاید تشیع داشت و حوزههاى علمى متعددى را پدید مىآورد.در شهرهایى که شیعیان از برترى جمعیتى برخوردار بودند فعالیتهاى علمى آنها توسعه بیشترى داشت.غیبت امام (ع) موقعیتى را پدید آورده بود که بیش از پیش بر ضرورت فعالیتهاى علمى تاکید مىکرد.این موقعیت که به سبب تغییر در مبانى مرجعیت علمى تشیع پدید آمده بود منشا تحولات چشمگیرى در نظام علمى و اندیشهاى شیعیان گردید که شکلگیرى و تکوین اولیه این تحولات در عصر غیبت صغرى صورت گرفت و دستاوردهاى نهایى آن چند دهه پس از غیبت صغرى بروز یافت و دوران نوشکوفایى فرهنگى تشیع را پدید آورد.در بررسى وضعیت علمى عصر غیبت - همانند همه اعصار - بایستى شاخصهاى اصلى را به قرار زیر مورد توجه قرار داد: مرجعیت علمى، مکاتب علمى، حوزهها، دستاوردها، دانشمندان و اندیشمندان.
مرجعیت علمى
در دوران حضور ائمه (ع) مرجع اصلى و نخستین شیعیان در مسایل علمى، امامان معصوم بودند.شیعیان به طور مستقیم با آنها در تماس و ارتباط بودند و آن چه نیاز داشتند فراگرفته و براى دیگران نقل مىکردند و بدین ترتیب علوم اهل بیت در بلاد اسلام منتشر مىشد.راویان و محدثان، مرجع علمى بودند که دیدار امام بر ایشان میسر نبود.با شکل گرفتن نظام وکالت، مردم از شهرهاى دور و نزدیک به وکلاى امام مراجعه مىکردند.در واقع رابطه میان مردم و امام بودند و فاصله میان آنها را کوتاه مىکردند.
آغاز غیبت و عدم حضور امام (ع) که رکن اصلى تشیع و تکیهگاه شیعیان در مسایل علمى بود را مىتوان بحرانى در بعد علمى و فرهنگى در مذهب تشیع تلقى کرد.طبیعى بود که روبهرو شدن با این بحران پیامدها و دشوارىهاى بسیار سختى به همراه داشت; از این رو تاسیس نظام نیابت در این دوران در واقع حرکتى در جهت کاهش صدمات حاصل از آن بود.نواب خاص امام که از عالمان برجسته و اصحاب ائمه بوده و سالها با ایشان در ارتباط بودند اینک معتبرترین مصدر علمى محسوب مىشدند; زیرا آنها تنها راه ارتباط با امام غایب بودند.در واقع، یکى از وظایف مهم آنها حل مشکلات علمى و مسایل مستحدثه شیعیان بود.آنها در عصرى که امکان دسترسى به امام معصوم (ع) براى همگان میسر نبود در مسایل کلامى و عقیدتى مرجع تعیین حقانیت و جلوگیرى از انحرافات بودند.در این زمینه، به خصوص مقابله با عقاید فرقهها و نحلههاى مختلف اهمیت زیادى داشت; به عنوان مثال، وقتى شیعیان از محمدبن عثمان عمروى نایب دوم، درباره گفتار مفوضه و عقاید آنها سؤال کردند، او در پاسخ، عقاید مفوضه را در نسبت دادن خلق و رزق به ائمه (ع) تکذیب کرده و این افعال را از شؤون ذات مقدس الهى برشمرد. (23) توجه به این نکته که نواب خاص در ارتباط با امام هستند و مىتوانند از این طریق به حل و فصل مشکلات و مسایل علمى و عقیدتى شیعیان بپردازند نوعى یقین و اطمینان گفتار آنها براى شیعیان پدید مىآورد که پذیرش سخن ایشان را بدون هیچ شک و تردیدى امکانپذیر مىساخت.وقتى یکى از شیعیان از حسینبن روح درباره علت تسلط دشمنان بر امام حسین (ع) سؤال کرد، او پاسخ مفصل و قانع کنندهاى ارائه داد به طورى که راوى مىگوید:
«در این که او این پاسخها را از جانب خود مىگوید تردید کردم ولى بدون آن که سخنى بگویم او روبه من کرد و گفت: اگر آسمان بر سرم فرود آید یا بادهاى سهمگین برمن بوزد بهتر است از این که به راى و نظر خود در امور دینى سخن بگویم. این مطالب را از اصل یعنى حجتخدا شنیدم» . (24) این اطمینان و یقین، آرامشى را پدید مىآورد که از شدت بحران پیش آمده مىکاست.در نامههایى که از طرف امام به شیعیان مىرسید بر صیانت و مورد اعتماد بودن نایبان خاص تاکید مىشد.در نامهاى که به مسایل اسحقبن یعقوب جواب داده شده بود، آمده بود که محمدبن عثمان نایب دوم مورد اعتماد است و نامهها و جوابهاى او در حکم نامه و جواب آن حضرت است. (25) بر اساس برخى شواهد، به نظر مىرسد که نواب خاص به نوعى بر فعالیتهاى علمى شیعیان و نقل روایات و تالیف کتابها اشراف و نظارت داشتند; بطور مثال، پس از صدور توقیع امام (ع) مبنى بر ذم و لعن شلمغانى، یکى از مسایلى که راویان با آن روبهرو شدند نقل روایات او بود، اما حسینبن روح با استناد به گفتار ائمه (ع) این مشکل را این گونه رفع نمود که:
«من همان جوابى را به شما مىدهم که امام عسگرى در پاسخ به کسانى گفت که پرسیدند ما با کتابهاى بنى فضال چه کنیم که خانههاى ما از آنها پر است و حضرت فرمود: هر چه را روایت کردهاند بگیرید و آن چه خود نظر دادهاند رها کنید» . (26)
همچنین، نقل شده است که وقتى شلمغانى - پیش از انحراف اعتقادیش - کتاب «التکلیف» خود را نوشت، حسینبن روح آن کتاب را خواست و به طور کامل مطالعه کرد و مطلب نادرستى در آن ندید. (27) در موردى دیگر، او کتابى به نام «التادیب» را براى علماى قم فرستاد تا درباره صحت و سقم مطالب آن نظر دهند. (28) این اقدام نوبختى که نشان دهنده اهتمام او به بررسى علمى کتابهاى نوشته شده است را مىتوان در واقع اقدامى در جهتسنجش وضعیت علمى قم و عالمان آن دیار تلقى کرد; زیرا بدون شک براى او که نایب امام و در ارتباط مستقیم با امام (ع) بود تشخیص درستى و نادرستى مطالب کتاب مذکور به راحتى میسر بود.
نایبان خاص به رغم فعالیت گسترده علمى، به تالیف و نگارش کتاب یا رسالهاى دست نزدند و در این باره خبر یا گزارشى به دست ما نرسیده است.تنها خبرى که در این باره نقل شده این است که عثمان بن سعید نایب اول، برخى مسایل و احکام فرا گرفته از امام یازدهم همراه با مسایلى که از امام دوازدهم فرا گرفته بود را در مجموعهاى گرد آورده و به نایب دوم سپرد.بنا به نقل دختر او این مجموعه مسایل پس از مرگ نایب دوم به حسین بن روح نوبختى رسید و هم چنان در نزد او بود. (29) شاید عدم اقدام نایبان به تالیف کتاب جهت رعایت تقیه بوده است. موقعیتخطر آنها به گونهاى بود که مىبایست هر گونه مرجعیت دینى و علمى را از خود نفى کنند.
توجه به این نکته حایز اهمیت است که اتصال علمى شیعیان با امام غایب کاملا قطع نشده بود.این اتصال از طریق مکاتبه و نامهنگارى و توسط نواب خاص برقرار مانده بود.در موارد بسیارى، عالمان شیعه با ارسال نامه به امام (ع)، مسایل علمى خویش را از ایشان سؤال مىنمودند.این نامهها از طریق نواب خاص به امام (ع) مىرسید و جواب آنها باز گردانده مىشد.نمونه بارز آن، مکاتبات محمدبن عبدالله حمیرى است که جواب چهار نامه او نقل شده است.در این جوابیهها به تعداد زیادى از سؤالات پاسخ گفته شده است. (30) همچنین، مىتوان به جواب مسایل اسدى، وکیل امام، اشاره نمود. (31) گذشته از نایبان خاص، وکیلان امام در شهرهاى مختلف نیز مرجع علمى شیعیان در آن نواحى بودند.سیستم وکالت در عصر غیبتبه کار خود ادامه مىداد و در کلیه نواحى اى که شیعیان سکونت داشتند وکیلانى تعیین شده بودند.آنها رابطه مردم با نواب خاصه بودند.نام بسیارى از این وکیلان در ضمن اخبارى که نقل شده، ذکر گردیده است. (32) سومین مرجع علمى شیعیان در عصر غیبت، فقیهان و محدثان بودند.در واقع، مرجعیت این گروه امرى بود که مىبایست در این دوران تثبیت و تحکیم مىشد.اگر چه زمان حضور ائمه (ع) گاه فقیهان و محدثانى از طرف آنها به عنوان مرجع علمى شیعیان معرفى مىشدند، (33) اما با این حال، حضور امام موقعیت آنها را کاملا تحتالشعاع خود قرار مىداد.شرایط دوران غیبتبه گونهاى بود که این امر به قطعیت نسبى رسید، به خصوص که مساله مرجعیت علمى فقیهان و محدثان، مورد تاکید و تایید امام دوازدهم (ع) بود.اسحقبن یعقوب نقل کرده است که امام (ع) در جواب سؤالات او که از طریق نایب دوم به دستش رسید، فرموده بودند:
«در حوادث پیش آمده به راویان احادیث ما مراجعه کنید; آنها حجت من بر شمایند و من حجتخدا هستم» . (34)
باید توجه داشت که فقیهان شیعه در واقع همان راویان و محدثان بودند و اطلاق نام فقیه بر عالمان شیعه تا دوران غیبت صغرى چندان مرسوم و معمول نبود.بدین ترتیب، مرجعیت علمى فقیهان تا پایان عصر غیبت صغرى کاملا در جامعه شیعه نهادینه شد.
مکاتب علمى
در عصر غیبتبا توجه به موقعیت علمى آن، دو مکتب علمى عمده در مراکز علم و دانش شیعیان رواج داشت: مکتب کلامى و مکتب حدیثى، که هر یک تحت تاثیر عوامل و عناصر تاثیرگذار زمانى قرار داشت.علاوه بر این دو، مىتوان به وجود نوعى مکتب فقهى در این عصر اشاره کرد که با مکتب فقهى پیشین، یعنى زمان حضور امامان، و مکتب فقهى پس از آن - در اوایل قرن پنجم - تفاوت داشت.در واقع، مىتوان آن را انتقال از یک دوره دیگر تلقى کرد.
مکتب کلامى
گرچه طرح مباحث کلامى - به معناى اصطلاحى آن که از قرن دوم رواج یافت - در گفتار امامان (ع) به ویژه در کلام امیرالمؤمنین سابقه دیرینهاى داشت، اما شکلگیرى کلام شیعى را مىتوان به دوران امام صادق (ع) و شاگردان آن حضرت نسبت داد.طبقه اول متکلمان شیعه را شاگردان مبرز امام ششم و هفتم تشکیل مىدادند; کسانى چون هشامبن حکم، هشامبن سالم، محمدبن نعمان، مؤمن طاق و دیگران.مرکز بروز و ظهور کلام شیعى، شهر کوفه بود که اکثر این افراد در آن مىزیستند.عصر غیبت صغرى، دوران ظهور طبقه دوم متکلمان شیعه بود.کوفه تا این زمان مرکزیت مکتب کلامى شیعه را که در تقابل دایم با مکتب اعتزالى بصره بود حفظ کرده بود، اما با پیدایش شهر بغداد و به دلیل موقعیت ممتاز علمى آن، تا حد زیادى از همیتشهر کوفه کاسته شده بود و در این عصر، مرکزیت مکتب کلامى شیعه به بغداد انتقال یافته بود.بىشک در شکلگیرى مکتب کلامى فوق و تکوین آن در عصر غیبت صغرى، برخورد با نظرات کلامى معتزلیان و آراى فرقهها و نحلههاى مختلف اسلامى و غیر اسلامى که به وفور در بغداد حضور داشتند، بىتاثیر نبود.عالمان شیعه ناگزیر بودند براى پاسخگویى به حملات و شبهات مخالفان که در این عصر بیشتر داراى گرایشهاى کلامى و اعتزالى بودند، به شیوه و روش خود آنها متوسل شوند.اما باید توجه داشت که این امر دلیل بر وامگیرى و تاثیر پذیرى کلام شیعى و متکلمان شیعه از مکتب اعتزال - چنان که بسیارى از دانشمندان غربى و مسلمان باور دارند - نیست و در حقیقت، مبانى کلامى شیعى تفاوتهاى اساسى با کلام معتزله داشت.
در این عصر، متکلمان بزرگى در بغداد و دیگر شهرها و حوزههاى علمى شیعه ظهور کردند که مهمترین آنها خاندان نوبختى بودند.ابوسهل اسماعیلبن على نوبختى (متوفى 311ه) که ریاستشیعیان بغداد را به عهده داشت، برجستهترین فرد این خاندان بود که شیخ طوسى با القاب و عناوین والایى از او یاد کرده است. (35) پس از او، حسنبن موسى نوبختى (متوفى 310ه) متکلم و فیلسوف بزرگ شیعه در بغداد بود. (36) از دیگر حوزههاى شیعى که مکتب کلامى در آن رواج داشتشهر رى بود در این شهر به رغم تاثیر پذیرى شدید از مکتب حدیثى قم، کلام شیعى بروز و ظهور خاصى داشت.این امر بیشتر به جهت رویارویى عالمان شیعه با معتزلیان و زیدیان رى بود.ابن قبه رازى از متکلمان ممتاز این شهر بود. (37) در خراسان، شهر نیشابور داراى گرایشهاى کلامى بیشترى بود.متکلمان شیعه نیشابور مانند ابنعبدک جرجانى تحت تاثیر مکتب کلامى بغداد و متکلمان آن بودند. (38) رواج مکتب کلامى در عصر غیبت صغرى تالیف کتابهاى کلامى بسیارى را در بیان و اثبات عقاید شیعه و رد اقوال مخالفان در برداشتبخش عمده این تالیفات در بغداد انجام گرفت و سهم عمدهاى از آنها متعلق به ابوسهل نوبختى بود.شیخ طوسى بیش از سى کتاب از وى نام برده است; (39) ولى هیچ یکى از آثار او موجود نیست.حسنبن موسى نوبختى نیز که داراى تصنیفات متعددى بود، یک مجموعه کلامى به نام «الآراء و الدیانات» نوشته بود که موفق به اتمام آن نگردید. (40) ابنقبه رازى دو کتاب در باب امامتبه نامهاى «الانصاف» و «المستثبت» نوشت که در رد کتابهاى ابوالقاسم بلخى، متکلم خراسانى، بود. (41) متاسفانه از تالیفات کلامى این دوره اثرى باقى نمانده است.با توجه به برخى شواهد، کتاب «الیاقوت» نوشته ابواسحاق ابراهیمبن نوبخت نیز از تالیفات قرن ششم هجرى است. (42) به هر حال، مکتب کلامى این عصر دستاوردهاى ارزندهاى داشت که موجبات تکامل کلام شیعى در آغاز غیبت کبرى را فراهم ساخت.طبقه سوم متکلمان شیعه که در راس آنها شیخ مفید قرار داشت، در واقع شاگردان همین مکتب کلامى بودند که به اصلاح و تنقیح آراى کلامى آن پرداختند.از آثار ایشان، به ویژه شیخ مفید، مىتوان تا حدودى به آراى کلامى متکلمان عصر غیبت صغرى پىبرد.شیخ مفید در اوایل کتاب «المقالات» به نقد پارهاى از آراى نوبختیان پرداخته است. (43)
مکتب حدیثى
مکتب حدیثى شیعه مکتبى دیرپا و اصیل بود که حیات خود را با ظهور اسلام آغاز کرد.احادیث معصومین همواره منبع دانش شیعیان و فصل الخطاب مسایل اختلافى بوده است.در عصر غیبتبه رغم عدم دسترسى مستقیم به امام (ع)، شیعیان به جهت در اختیار داشتن انبوه احادیثى که در طى سالهاى متمادى گرد آورده بودند، از منبع علمى ممتازى برخوردار بودند.محدثان با استناد به برخى احادیث که از پرداختن به کلام و جدال نهى مىکردند، توجه به علم کلام و بهرهگیرى از آن را ضرورى نمىدانستند و حتى از آن پرهیز مىکردند.شیخ صدوق، ممتازترین پرورش یافته مکتب حدیثى این عصر، بخشى از این احادیث را در پایان کتاب «التوحید» خود آورده است. (44) به عقیده محدثان، تنوع موضوعى احادیث که تمامى ابواب و اصول و فروع و... را در بر مىگرفت، مىتوانست آنها را در پاسخ گویى به مسایل و مشکلات علمى یارى دهد.راویان احادیثى که فقیهان شیعه نیز از میان آنها ظهور مىکردند، در همه شهرهاى شیعه نشین حضور داشتند.با این حال، شهر قم را مىتوان مرکز مکتب حدیثى شیعه در این عصر دانست که هیچ گونه گرایش کلامى در آن وجود نداشت.این امر را باید ناشى از پاىبندى عالمان قم به مکتب حدیثى و نیز تشیع یکپارچه مردم قم و عدم حضور صاحبان ملل و نحل دیگر این شهر دانست. (45) عده بسیارى از محدثان شیعه در قم گرد آمده بودند که از گزارشهاى افراطى و تفریطى و فرقهاى به دور بودند.از میان آنها مىتوان به خاندانهاى اشعریان، آلبویه و خاندان برقى اشاره نمود.شهر رى به جهت مجاورت با قم بیشترین تاثیر را از مکتب حدیثى قم گرفته بود.ظهور محدثان بزرگى از این شهر چون محمدبن یعقوب کلینى که سرآمد محدثان این عصر بود، گواه بر این امر است.در کوفه و بغداد نیز پیروان مکتحدیثى وجود داشتند، اما مکتب حدیثى این دو شهر با مکتب حدیثى قم متفاوت بود.محدثان قمى بسیارى از راویان کوفى را به غلو و ارتقاع متهم مىکردند (46) و البته این امر تا حدى صحت داشت (47) و ناشى از جو مذهبى کوفه و وجود اندیشههاى افراطى و تفریطى در آن و نیز شیوه خاص محدثان قمى در برخورد با راویان و عقیده آنها در مساله غلو بود. (48) مکتب حدیثى این عصر دستاوردهاى علمى ارزندهاى در پىداشت که از همه مهمتر تالیف موسوعه حدیثى «الکافى» بود; مجموعهاى حاوى 16199 حدیث در ابواب مختلف اصول و فروع، اخلاق، سیره و آداب و سنن که با نظم و ترتیب خاصى به رشته تحریر درآمد.علاوه بر «کافى» ، تالیفات حدیثى دیگرى نیز در این عصر انجام پذیرفت.
مکتب فقهى
از میان مصادر تشریع احکام، سنت مهمترین و اساسىترین آنها به شمار مىآمده است.در زمان حضور ائمه (ع)، شیعیان احادیث احکام را به طور مستقیم از امامان فرا گرفته و به آن عمل مىکردند.راویان احادیث که در واقع حاملان فقه هلبیتبودند این احادیث را نقل و بدان استناد مىکردند.به تدریج، احادیث مزبور که همان احکام فقهى بودند، در کتابهایى به نام «اصل» جمعآورى گردیدند و پس از چندى، کتابهاى فقهى که شامل احادیث مربوط به موضوع فقهى خاصى بودند، به رشته تحریر درآمدند.تا اواخر قرن سوم، کتابهاى فقهى تحت عناوین «اصل» ، «جامع» ، «نوادر» ، «مسایل» ، و...توسط محدثان شیعه نوشته شدند که برخى مفصل و مبسوط و برخى مختصر بودند. در کلیه این کتابها روایات با سلسله سندهاى آنها که در نهایتبه امام (ع) منتهى مىشد ذکر نشده بود و فقها فقط به ذکر این روایات بسنده کرده و نیازى به بحث و درایت در آنها نمىدیدند. (49) اما در اواخر قرن سوم، یعنى در دوران غیبت صغرى، تحولى جدید صورت گرفت و فقیهان، شیوه فقاهتى خویش را تغییر دادند و روشى جدید در تدوین مصادر فقهى در پیش گرفتند.در این شیوه، فقها به جاى این که در هر مساله فقط به ذکر روایات آن بپردازند، به استخراج احکام شرعى از میان روایات و احادیث پرداختند.بدین ترتیب، فتواهاى شرعى فقیهان در هر باب، جاى بیان روایات و احادیث را گرفت. (50) آنها به جاى نقل احادیث فقهى براى مردم، به استنباط احکام از میان آنها پرداخته و نتیجه آن را که فتاواى شرعى بود بیان مىکردند.این شیوه هم قدرت استنباط فقهى فقیهان را تقویت مىکرد و هم براى عموم مردم که از آگاهى علمى و درک فقهى بالایى برخوردار نبودند مفید بود.مکتب فقهى جدید که مىتوان آن را فقه منصوص و یا به تعبیر آیةالله بروجردى، المسایل المتلقاه نامید، (51) نخستین بار توسط ابنبابویه (متوفى 329ه) محدث بزرگ قمى ابداع شد.او فتواهاى خود را در رسالهاى که براى فرزندش شیخ صدوق نوشت، بیان نمود و شیخ صدوق نیز بسیارى از آنها را در کتابهاى فقهى خود مانند «من لایحضره الفقیه» ، «المقنع» و «الهدایه» ذکر کرده و پس از پدر همین شیوه را دنبال نمود. (52) در ابتداى شکلگیرى مکتب جدید، فقها به جهتى رعایت احتیاط در بیان فتواهاى خود، عین الفاظ احادیث مربوط را مىآوردند و در واقع، فتواهاى مذکور، همان روایات بودند که سند و انتساب آنها به امام ذکر نشده بود.مکتب فقهىاى که در این عصر شکل گرفت در اوایل غیبت کبرى تکامل یافت و با ایجاد پارهاى تغییرات، مکتب فقهى جدیدى را پدید آورد که علاوه بر مصادر چهارگانه تشریع احکام، مبتنى بر علم اصول فقه بود و توسط شیخ طوسى به اوج تکامل رسید.
حوزهها
فعالیتهاى علمى شیعیان در دو قالب کلى آموزش و تالیف دنبال مىشد.حضور عالمان و اندیشمندان شیعى در هر شهر و ناحیه، حوزههاى علمى فعالى را پدید مىآورد که هر یک به فراخور حال و شرایط موجود، فعالیتهاى علمى ارایه مىدادند.در این میان، شهرهایى که جمعیتشیعى بیشترى داشتند و از حضور عالمان بیشترى بهرهمند بودند اهمیت زیادترى داشتند.
قم
تشیع در قم با مهاجرت گروهى از اشعریان کوفه به این شهر رواج یافت.اشعریان از خاندانهاى بنام و شیعه مذهب کوفه بودند.با گسترش تشیع در قم، مناسبات شیعیان با امامان (ع) گسترش یافت و این شهر خیلى زود به صورت یکى از مراکز اصلى تشیع و قطبهاى علمى آن در آمد و علوم اهل بیتبه طور وسیعى در آن رواج یافت. درباره نقش اساسى عالمان قم در حفظ و ترویج دین، روایاتى نقل شده است. (53) در آغاز غیبت صغرى، قم مجمع عالمان شیعه و محدثان بود و چندین خاندان علمى برجسته علاوه بر عده کثیرى از دانشمندان شیعه در این شهر مىزیستند.مهمترین آنها اشعریان بودند که از دیرباز زعامت دینى و علمى قم را به عهده داشتند.در اوایل عصر غیبت، احمدبن محمدبن عیسى اشعرى، محدث بزرگ، عهدهدار این امر بود.او روایات بسیارى از ائمه نقل کرد، و تالیفاتى نیز در عقاید و علوم قرآنى داشت. (54) محمدبن احمد اشعرى، از دیگر محدثان بزرگ قم، موسوعه «نوادرالحکم» را شامل 23 کتاب فقهى بود به رشته تحریر درآورد. (55) از همین خاندان مىتوان به سعدبن عبدالله اشاره کرد که موسوعه فقهى دیگرى به نام «کتاب الرحمه» نوشت. (56) خاندان بابویه نیز از خاندانهاى علمى معروف قم بودند.چهره شاخص این خاندان در عصر غیبت صغرى، علىبن حسین بابویه (متوفى 329ه) بود که پایهگذار مکتب جدید فقهى در این عصر بود.او تالیفات بسیارى در فقه و عقاید داشت که کتاب ارزشمند او به نام «الامام و التبصره من الحیره» در دسترس مىباشد. (57) احمدبن محمدبن خالد برقى نیز از محدثان بزرگ قمى بود که شیخ طوسى نزدیک به یکصد کتاب در موضوعات مختلف فقهى و قرآنى از وى نام برده است. (58) از دیگر دانشمندان حوزه قم باید به ابن قولویه، محمدبن حسن الصفار (متوفى 290ه)، عبداللهبن جعفر حمیرى (متوفى 298ه) و علىبن ابراهیم قمى اشاره کرد که هر یک داراى تالیفات متعددى بودند که برخى از آنها به جاى مانده است. عالمان قمى پیرو مکتب حدیثى بودند و جو علمى قم کاملا متاثر از این مکتب بود، به طورى که اندیشههاى کلامى در آن وجود نداشت.عالمان قم به شدت با مظاهر انحرافات عقیدتى و افراطىگرى مقابله مىکردند.آنها از نقل روایات ضعیف و احادیثى که شائبه غلو داشت جلوگیرى مىکردند و راویانى را که به غلو و انحرافات اعتقادى متهم بودند از شهر اخراج مىکردند. (59) جو حاکم بر حوزه علمى قم موقعیت علمى ثابت و مقبولى را پدید آورده بود که مىتوانست مرجع حل و فصل مسایل علمى باشد; به عنوان مثال - همان گونه که قبلا اشاره شد - حسینبن روح نوبختى کتابى را براى بررسى صحت و سقم مطالب آن به نزد علماى قم فرستاد. (60)
کوفه
شهر کوفه نخستین شهرى بود که تمایلات شیعى به طور وسیع در آن بروز و ظهور یافت. مراودات شیعیان کوفه با ائمه (ع) که در زمان امام صادق (ع) به اوج خود رسید، به موقعیت علمى کوفه شکل خاصى بخشید.بسیارى از اصحاب ائمه (ع) در این شهر سکونت داشتند. حوزه کوفه پیرو دو مکتب کلامى و حدیثى بود و متکلمان و محدثان شیعه حضور فعالى در این شهر داشتند.در عصر غیبت، این شهر گرچه موقعیت علمى خود را حفظ کرده بود، اما همانند گذشته نبود; زیرا ظهور شهر قم به عنوان مرکز مکتب حدیثى شیعى و شکلگیرى تدریجى حوزه بغداد، موجبات ضعف حوزه علمى کوفه را فراهم ساخت.
آلاعین بزرگترین خاندان شیعى کوفه دراین عصر بودند که زعامت علمى شهر را نیز داشتند.از عالمان این خاندان مىتوان به علىبن سلیمان، (61) علىبن یحیى زرارى (62) و محمدبن سلیمان (63) اشاره نمود.
از دیگر خاندانهاى علمى این شهر، آل نهیک بودند که نجاشى با عبارت «بیت من اصحابنا» از ایشان یاد کرده است. (64) یکى از امتیازات حوزه علمى کوفه، دسترسى عالمان کوفى به اصول اربعمائه بود که اساس فقه مکتوب شیعه را تشکیل مىداد. بیشتر این اصول در اختیار محدثان و راویان کوفى قرار داشت و آنها را روایت مىکردند.علىبن محمدبن زبیر (متوفى 248ه) و احمدبن محمدبن عمار (متوفى 346ه) از کسانى بودند که بیشتر این اصول را در دست داشتند. (65)
بغداد
حوزه علمى بغداد حوزهاى نوپا بود که تحت تاثیر مکتب حدیثى قم و مکتب کلامى کوفه قرار داشت.مهاجرت فقیهان و عالمان شیعه به این شهر که از اوایل قرن سوم شروع شد موجب شکلگیرى و تکوین حوزه بغداد شد.مهاجرت نایب اول از سامرا به بغداد و استقرار نواب اربعه در این شهر نوعى مرکزیت علمى براى آن پدید آورد.در میان طیف مهاجران به بغداد، نام محدثان و عالمان بسیارى از کوفه، بصره، قم، رى و حتى سمرقند به چشم مىخورد. (66) بدین ترتیب، حوزه بغداد تحت تاثیر مکتبهاى حدیثى و کلامى شکل گرفت; اما با این حال، گرایشهاى کلامى و مباحث عقلى در این حوزه غلبه داشت.این امر ناشى از مجاورت با مکتب کلامى کوفه و محیط خاص فرهنگى شهر بغداد بود.در بغداد متکلمان بزرگى ظهور یافتند که معروفترین آنها ابوسهل نوبختى و حسنبن موسى نوبختى بودند که بیشتر از آنها سخن به میان آمد.اما از فقیهان بزرگ بغدادى باید به ابنجنید اسکافى اشاره نمود که تالیفات بسیارى در فقه داشت، ولى بنا به گفته شیخ طوسى گویا به واسطه قایل بودن به حجیت قیاس، کتابهاى او مطرود و متروک مانده بود.او دو موسوعه فقهى به نامهاى «تهذیب الشیعه لاحکام الشریعه» در 20 جلد و «المختصر الاحمدى فى الفقه المحمدى» را به رشته تحریر درآورد. (67)
رى
حوزه علمى رى نیز همانند حوزه بغداد، حوزهاى نوپا بود که شدیدا تحت تاثیر حوزه قم و مکتب حدیثى آن قرار داشت.محدثان و راویان احادیث اهل بیت پیشگامان علم و دانش در آن بودند که برخى از ایشان از اصحاب امام یازدهم و برخى دیگر از شاگردان حوزه قم بودند. (68) به رغم تاثیرپذیرى شدید حوزه رى از حوزه قم، علم کلام از سوى برخى عالمان این حوزه مورد توجه و عنایت قرار گرفته بود.گرایشهاى کلامى در رى قوت زیادى داشت و متکلمان بزرگى در آن مىزیستند.پیشتر از ابنقبه رازى متکلم بزرگ شیعى در رى نام بردیم. (69) اما شخصیت ممتاز حوزه علمى رى محمدبن یعقوب کلینى (متوفى 329ه) محدث بزرگ و نویسنده کتاب «الکافى» بود که پرورش یافته مکتب حدیثى قم بود و اواخر عمر خویش را در بغداد گذرانید. (70)
خراسان و ماوراءالنهر
همان طور که قبلا اشاره شد، در خراسان در شهرهاى نیشابور و سبزوار و در ماوراءالنهر و در سمرقند کیش تشیع بروز و ظهور بیشترى داشت، نیشابور شهرى علم پرور بود که در اوایل عصر غیبت، عالمان نامدارى چون فضلبن شاذان در آن مىزیستند. فضل از اصحاب امام دهم و یازدهم بود و شاگردان او پس از وى گردانندگان حوزه نیشابور بودند که در منابع، نام برخى از ایشان مانند علىبن شاذان، محمدبن شاذان - که برادران فضل بودند - ، علىبن قتیبه نیشابورى و محمدبن اسماعیل بندقى که از مشایخ روایت کلینى بودند، (71) ذکر شده است.ابن عبدک جوجانى از متکلمان بزرگ شیعه در نیشابور بود که به شیوه متکلمان بغداد عمل مىکرد و تالیفات چندى داشت. (72) شهر سمرقند در این عصر از پایگاههاى علمى شیعیان به شمار مىرفت.موقعیت علمى این شهر را باید مرهون فعالیتهاى محمدبن مسعود عیاشى دانست.او از بزرگترین عالمان شیعه در این ناحیه بود.استادان و مشایخ او جمعى از محدثان قم، کوفه و بغداد بودند.عیاشى در منزل خود مجالس درس و بحثبسیارى داشت و اهل علم و طالبان دانش پیوسته در آن جا حضور داشته، به نسخه بردارى و قرائت و تصحیح و مقابله کتابها مىپرداختند.از شاگردان عیاشى مىتوان به ابوعمر و کشى صاحب رجال و محمدبن نعیم سمرقندى اشاره نمود، (73) از دیگر چهرههاى شاخص حوزه سمرقند، حسینبن اشکیب سمرقند، از اصحاب امام یازدهم، بود که پرورش یافته حوزه قم بود.او فقیهى متکلم بود و کتابهایى در رد مخالفان و زیدیه نوشت. (74) حوزه سمرقند که توسط عیاشى و ابن اشکیب شکل گرفت در طى دوران غیبت صغرى، توسط شاگردان این دو که مبرزترین آنها حیدربن محمدبن نعیم بود اداره مىشد.او تمام مصنفات و اصول شیعه را از طریق مشایخ قمى روایت مىکرد; همچنین، راوى کلیه مصنفات عیاشى بود. (75)
تالیفات و تصنیفات
در زمان غیبت صغرى، تالیفات علماى شیعه به نحو چشمگیرى افزایش یافت و به انسجام و تمرکز رسید.پیش از غیبت امام (ع) نیز کتابهاى بسیارى توسط دانشمندان و بزرگان شیعه نوشته شده بود که نمونه بارز آن «اصول اربعمائه» بود.با این حال، شرایط عصر غیبت اقتضا مىکرد که این امر با توسعه و گسترش بیشترى ادامه یابد.پراکندگى جغرافیایى شیعیان که دستیابى مستقیم به مراکز علمى و فرهنگى را دشوار مىساخت، در کنار غیبت و عدم حضور امام به عنوان نخستین مرجع در حل و فصل مسایل و مشکلات علمى، عوامل اساسى در این امر محسوب مىشدند.کسانى که در پى فراگیرى علوم اهل بیتبودند و یا آنانى که در مسایل و احکام دینشان دچار مشکل مىشدند نیازمند مرجع ذىصلاحى بودند که نیاز آنها را برآورد و عدم امکان دسترسى به امام این مشکل را دو چندان مىکرد.محدودیت زمانى و مکانى نواب خاصه و نیز مشکلات سیاسى و فشارهاى اعمال شده از سوى دستگاه حکومتى، بر این مشکلات مىافزود.از این رو، تنظیم و گردآورى علوم اهل بیت (ع) به صورت مدون و مکتوب و به گونهاى که در اختیار مردم قرار گیرد تا پاسخگوى مسایل و رفع کننده مشکلات آنها باشد ضرورت داشت.در همین حال، تقاضا براى ارائه چنین کتابهایى از طرف مردم و طالبان علم زیاد بود و اساسا برخى از کتابهاى معتبر نوشته شده در این عصر در پاسخ به این نیازها بود که نمونه بارز آن - چنانچه اشاره شد - کتاب «الکافى» کلینى است که در نوع خود مهمترین کتابى است که در این عصر تالیف شده است.کلینى در مقدمه کتابش تصریح کرده است که این کتاب را به درخواست کسى نوشت که از درک حقیقت روایات و علل و اسباب آنها اظهار عجز کرده و خواستار کتابى شده بود که او و برادران ایمانیش را هدایت کند. (76) از گفتار کلینى برمىآید که عدم دسترسى به عالمان فرهیخته و نیز کثرت روایات و آراى فقهى، درک و فهم مسایل را براى مردم دشوار ساخته بود.در حقیقت، این یک شکل عمومى بود که شیعیان در اکثر نواحى با آن روبرو بودند.در مراکز علمى چون قم و کوفه و بغداد که محدثان و فقیهان بزرگ حضور داشتند این مشکل قابل حل بود، ولى در دیگر نواحى، این مشکل هم چنان باقى بود، به طورى که شیخ صدوق چند دهه پس از غیبت صغرى، در ماوراءالنهر با همین مشکل روبرو شد. وى در ابتداى کتاب «من لایحضره الفقیه» اظهار داشته است که در ماوراءالنهر با یکى از سادات شیعى برخورد داشته و از او خواسته است تا کتابى بنویسد که مرجع و معتمد او باشد. (77) درک همین موقعیتبود که عالمان شیعه را بر آن داشت تا به طور گسترده به تالیف کتابهایى در موضوعات بپردازند.
مساله غیبتخود یک مشکل عقیدتى بود که شیعیان را به خود مشغول داشته بود.عالمان شیعه مدتها با پیروان سایر فرق شیعى - مانند اسماعیلیه، فطحیه و واقفیه - که معتقد به وجود امام غایب بودند در ستیز بود و اینک خود بدان اقرار مىکردند.این مساله به قدرى حساس و خطیر بود که طیف وسیعى از تالیفات در زمان غیبت را به خود اختصاص داد، به طورى که کتابهاى متعددى در زمینه تبیین مساله غیبت و رفع شبهات پیرامون آن و رد اقوال سایر فرقهها نوشته شد.این کتابها عمدتا تحت عنوان کلى «کتاب الغیبة» و یا «الغیبته و الحیره» و یا عناوینى مشابه اینها تالیف مىشد که خود اشاره به وضعیتشیعیان در این عصر داشت.کتاب «الامامه و التبصرة; من الحیره» نوشته ابنبابویه قمى یکى از بهترین مصادیق این کتابهاست، وى در آغاز کتاب خود از حیرت و سردرگمى عدهاى از شیعیان در عصر غیبتسخن گفته و هدف خود از تالیف این کتاب را گردآورى اخبار و روایاتى بیان کرده است که حیرت آنها را برطرف سازد و اندوه را از ایشان دور نماید. (78) مشابه همین سخنان را شیخ صدوق در آغاز غیبت کبرى در مقدمه کتاب «کمال الدین و تمام النعمه» بیان نموده است. (79) بدین ترتیب، در این عصر کتابهاى متعددى در موضوع غیبت نوشته شد.به جز کتاب ابنبابویه مىتوان کتابهاى «الغیبه و الحیرة» نوشته حمیرى قمى، کتاب «الغیبه و کشف الیحره» نوشته سلامةبن محمد ازونى و کتاب «الغیبه» شلمغانى اشاره کرد.
تحول جدیدى که در عصر غیبت در روند تالیفات شیعه پدید آمد، افزایش تالیفات مجموعهاى بود.بیشتر کتابهایى که تا این زمان نوشته مىشد به صورت تکنگارى بود; بدین ترتیب که هر کتاب در یک موضوع خاص فقهى، عقیدتى، تاریخى و...نوشته مىشد. از این قبیل کتابها مىتوان به انبوه تالیفات فقهى که هر یک تحت عنوان یک باب فقهى نوشته شده بود و یا کتابهاى تاریخى مانند مقتلها و تاریخ جنگلها اشاره کرد.در کلیه موضوعات، کتابهایى به این شیوه تالیف شده بود.نگارشى به این شیوه در عصر غیبت نیز رایجبود و بخش عمده کتابهاى نوشته شده، به این شیوه بود. اما تالیفات مجموعهاى به نحو چشمگیرى فزونى یافت.در این شیوه بر خلاف شیوه تکنگارى، مطالب کتاب در قالب یک عنوان و موضوع کلى و طرح مباحث گوناگون در ابواب مختلف نوشته مىشد.اولین تالیفات از این نمونه که در این عصر نوشته شد موسوعههاى فقهى بود که شاید اولین آنها کتاب «الرحمه» سعدبن عبدالله قمى باشد. این کتاب مشتمل بر چند باب فقهى طهارت، صلاة، زکاة، صوم و حجبود. (80) و به گفته شیخ صدوق، از کتابهاى فقهى معتبر و مرجع فقیهان در آن عصر بود. (81) کتاب «الجامع» نوشته محمدبن علىبن محبوب اشعرى قمى نیز همانند کتاب «الرحمه» در بردارنده همین ابواب فقهى بود.او کتاب دیگرى به نام «الضیاء و النور» نوشته بود که شامل احکام مربوط به نکاح، طلاق، رضاع، حدود، دیات و...بود. (82) بزرگترین و جامعترین موسوعههاى فقهى که در این عصر نگارش یافت کتابهاى ابنجنید اسکافىبغدادى بود.وى دو موسوعه فقهى بزرگ داشت; نخستین آنها کتاب «تهذیب الشیعه لاحکام الشریعه» بود که حدود 20 جلد و مشتمل بر کلیه ابواب فقهى بود و کتاب دیگر او «المختصر الاحمدى للفقه المحمدى» بود که آن نیز بر اساس ابواب فقهى مرتب شده بود. (83) هم زمان با تالیف موسوعههاى فقهى، کتابهاى موسوعهاى دیگرى به رشته تحریر در آمد که موضوع آنها فقط احکام و فقه نبود، بلکه در بر دارنده مباحث اعتقادى، تاریخى و آداب و سنن و گاه مباحث کلامى بود.یکى از این کتابها کتاب «نوادر الحکمه» نوشته محمدبن احمدبن یحیىقمى بود.این کتاب شامل 23 باب بود که علاوه بر ابواب فقهى، ابوابى نیز در توحید، تاریخ انبیا و مناقب داشت. (84) از همین قبیل مىتوان به کتاب «المحاسن» برقى اشاره کرد که ابواب مختلف اخلاقى در آداب و سنن را نیز دربر دارد. (85) در منابع، به تعداد زیادى از این کتابهاى موسوعهاى که با عنوان کلى و مشابه «النوادر» خوانده مىشدند، اشاره شده است. (86) کاملترین و شاید آخرین کتاب از این نمونه، کتاب «الکافى» کلینى است که موسوعهاى روایى مشتمل بر مباحث اصولى و اعتقادى، ابواب فقهى، آداب و سنن و اخلاق و...مىباشد.
پىنوشتها:
1.فضلبن حسن طبرسى، اعلام الورى، آلالبیت، قم، 1417، ج 2، ص 150.
2.محمدبن حسن طوسى، کتاب الغیبه، مؤسسه المعارف الاسلامیه، قم، 1411ه ، ص 127.
3.همان، ص 237.
4.احمدبن على طبرسى، الاحتجاج، نشر المرتضى، مشهد، 1403ه ، ج 2، ص 252.
5.طوسى، الغییه، ص 232.
6.ر.ک: زامبارز، نسب نامه خلفا و شهر یاران، ترجمه مشکور، نشر خیام، تهران، 1368 ص 6.
7.ر.ک: جاسم حسین، تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، ترجمه آیةاللهى، امیرکبیر، تهران، 1367، ص 300.
8.احمدبن سهل بلخى، المسالک و الممالک، لیدن، بریل، بىتا، ص 35.
9.ر.ک: عباس قمى، سفینة البحار، انتشارات عابدى، تهران، بىتا، ج 2، ص 447; ج 1، 55.
10.محمدبن احمد مقدسى، احسن التقاسیم، بریل، میدن، 1932، ص 120.
11.همان.
12.ر.ک: رسول جعفریان، جغرافیاى تاریخى و انسانى شیعه در جهان، انصاریان، 1369، ص 54.
13.مقدسى، احسن التقاسیم، ص 323.
14.ر.ک: محمدبن علىبن بابویه صدوق، کمالالدین و تمام النعمه، مؤسسه النشر الاسلامى، قم، 1390ه ، ص 504
15.مقدسى، ص 365.
16.همان، ص 415.
17.همان، ص 439.
18.همان، ص 141.
19.همان، ص 179.
20.همان، ص 200.
21.طوسى، کتاب الغیبه، ص 211، 415، 430 و....
22.احمدبن على نجاشى، الرجال النجاشى، مؤسسه النشر الاسلامى قم، 1407ه ، ص 243، ; طوسى، الغیبه، ص 210.
23.همان، ص 178.
24.کمالالدین صدوق، تمام النعمه، ص 507.
25.طبرسى، احتجاج، ج 2، ص 281.
26.طوسى، الغییه، ص 239.
27.همان.
28.همان، ص 240.
29.همان، ص 221.
30.طبرسى، احتجاج، ج 2، ص 301 و 303 و....
31.همان، ص 297.
32.ر.ک: صدوق، کمالالدین، ص 438 و بعد از آن.
33.ابوعمرو کشى، کتاب الرجال، طیع نجف، بىتا، ص 594.
34.کمالالدین صدوق، ص 484.
35.محمدبن حسن طوسى، فهرست کتب الشیعه و اصولهم، مکتبة المحقق الطباطبایى، قم، 1402ه ، ص 31.
36.همان، ص 121.
37.کمالالدین صدوق، ص 51 و ص 94.
38.طوسى، فهرست، ص 548.
39.همان، ص 31.
40.همان، ص 121.
41.نجاشى، الرجال، ص 265.
42.ر.ک: ابواسحقبن ابراهیم نوبخت، الیاقوت، تحقیق علىاکبر ضیایى، 1378ه ، مقدمه کتاب.
43.ر.ک: محمدبن نعمان مفید، اوایل المقالات، دانشگاه مشهد، ص 90 و 124.
44.ر.ک: محمدبن علىبن بابویه صدوق، التوحید، مؤسسه النشر الاسلامى، قم، 1398ه ، فصل آخر.
45.رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، سازمان تبلیغات اسلامى قم، 1371، ج 1، ص 209; به نقل از مقاله پروفسور مادلونگ درکیهان اندیشه، ش 52، ص 152.
46.ر.ک: محمدبن مصطفى، تفرشى، نقد الرجال، آلالبیت، 1418ه ، ج 1، ص 155.
47.ر.ک: نجاشى، رجال، 332.
48.عبدالله مامقانى، تنقیح المقال، مطبعه المرتضویه، نجف، 1352ه ، ج 3، ص 88.
49.ر.ک: محمدبن حسن طوسى، رسایل العشر، مؤسسه نشر اسلامى، قم، 1406ه ، ص 45 و 46.
50.همان، ص 46.
51.همان، ص 47.
52.همان.
53.ر.ک: جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ج 1، ص 52.
54.طوسى، فهرست، ص 61.
55.نجاشى، رجال، ص 245.
56.ر.ک: خویى، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث مطبعه الآداب، نجف، ج 9، ص 80.
57.ر.ک: ابنبابویه علىبن حسین، الامامه والبصره من الحیره، آلالبیت، 1407ه ، ص 142.
58.طوسى، فهرست، ص 51.
59.تفرشى، نقدالرجال، ج 1، ص 155.
60.طوسى، الغیبه، ص 240.
61.ابوغالب زرارى، رساله ابىغالب الزرارى، آلالبیت، قم، 1405ه ، ص 128.
62.همان، ص 219.
63.همان، ص 226.
64.نجاشى، رجال، ص 430.
65.محمدبن حسن طوس، رجال الطوسى، مطبعه الحیدریه نجف، 1380ه ، ص 430.
66.همان، ص 433.
67.طوسى، فهرست، 392.
68.نجاشى، ص 414.
69.طوسى، فهرست، ص 414.
70.ر.ک: محمدبن یعقوب کلینى، الکافى، شرح و ترجمه مصطفوى، بىتا.
71.على دوانى، مفاخر اسلام، امیرکبیر، تهران، ج 1، ص 161.
72.طوسى، فهرست، ص 548.
73.نجاشى، ص 354.
74.تفرشى، نقد الرجال، ج 2، ص 79.
75.طوسى، رجال، ص 463.
76.ر.ک: کلینى، اصول کافى، ج 1، مقدمه مؤلف.
77.ر.ک: محمدبن علىبن بابویه صدوق، من لا یحضره الفقیه، مؤسسه النشر الاسلامى، قم، مقدمه مؤلف.
78.ر.ک: ابن بابویه، الامامه و التبصره من الحیره، مقدمه.
79.صدوق، کمالالدین، ص 2.
80.طوسى، فهرست، ص 215.
81.ر.ک: صدوق، من لایحضره الفقیه، مقدمه.
82.طوسى، فهرست، ص 411.
83.همان، ص 392.
84.همان، ص 409.
85.ر.ک: احمدبن محمدبن خالد البرقى، المحاسن، مکتبه المرعشى، قم، 1407.
86.ر.ک: طوسى، فهرست، ص 62، 64، 70، 409 و....
منابع
- ابنبابویه علىبن حسین: الامامه والبصره من الحیره، آلالبیت، 1407ه.
- ابوغالب زرارى، رساله ابىغالب الزرارى، آلالبیت، قم، 1405ه.
- البرقى، احمدبن محمدبن خالد: المحاسن، مکتبه المرعشى، قم، 1407.
- بلخى، احمدبن سهل: المسالک و الممالک، لیدن، بریل، بىتا.
- جاسم حسین: تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، ترجمه آیةاللهى، امیرکبیر، تهران، 1367.
- جعفریان، رسول: تاریخ تشیع در ایران، سازمان تبلیغات اسلامى قم، 1371.به نقل از مقاله پروفسور مادلونگ درکیهان اندیشه.
- جعفریان، رسول: جغرافیاى تاریخى و انسانى شیعه در جهان، انصاریان، 1369.
- خویى، ابوالقاسم: معجم رجال الحدیث مطبعه الآداب، نجف.
- دوانى، على: مفاخر اسلام، امیرکبیر، تهران.
- زامبارز: نسب نامه خلفا و شهر یاران، ترجمه مشکور، نشر خیام، تهران، 1368.
- صدوق، محمدبن علىبن بابویه: التوحید، مؤسسه النشر الاسلامى، قم، 1398ه ، فصل آخر.
- صدوق، محمدبن علىبن بابویه: کمالالدین و تمام النعمه، مؤسسه النشر الاسلامى، قم، 1390ه، .
- صدوق، محمدبن علىبن بابویه: من لا یحضره الفقیه، مؤسسه النشر الاسلامى، قم، مقدمه مؤلف.
- طبرسى، احمدبن على: الاحتجاج، نشر المرتضى، مشهد، 1403ه.
- طبرسى، فضلبن حسن: اعلام الورى، آلالبیت، قم، 1417.
- طوسى، محمدبن حسن: فهرست کتب الشیعه و اصولهم، مکتبة المحقق الطباطبایى، قم، 1402ه.
- طوسى، محمدبن حسن: کتاب الغیبه، مؤسسه المعارف الاسلامیه، قم، 1411ه.
- قمى، عباس: سفینة البحار، انتشارات عابدى، تهران، بىتا.
- مامقانى، عبدالله: تنقیح المقال، مطبعه المرتضویه، نجف، 1352ه.
- مفید، محمدبن نعمان: اوایل المقالات، دانشگاه مشهد.
- مقدسى، محمدبن احمد: احسن التقاسیم، بریل، میدن، 1932.
- نجاشى، احمدبن على: الرجال النجاشى، مؤسسه النشر الاسلامى قم، 1407ه.
- نوبخت، ابواسحقبن ابراهیم: الیاقوت، تحقیق علىاکبر ضیایى، 1378ه ، مقدمه کتاب.
تشیع در عصر غیبت صغرى; تداوم و تحول در زمان رحلت اما یازدهم در سال 260 هجرى فقط عده اندکى از خواص شیعیان و وکیلان آن حضرت از وجود فرزند ایشان یعنى امام دوازدهم با اطلاع بودند.این در حالى بود که خلیفه عباسى اقدامات وسیعى براى یافتن فرزند و جانشین امام یازدهم ترتیب داده و مدتها خانه و خانواده امام را تحت مراقبت قرار داده بود. (1) امام عسگرى (ع) پیش از رحلتخود، عثمانبن سعید عمروى از وکیلان و یاران خاص خویش را به عنوان نایب امام دوازدهم به اصحاب خود معرفى نمود.عمروى پس از برگذارى مراسم تدفین امام (ع)، از سامرا به بغداد عزیمت کرد و در آن جا سکونت گزید.از وقایع دوران نیابت او اطلاع زیادى در دست نیست و تنها مىدانیم که برخى توقیعات امام (ع) از طریق او به شیعیان مىرسیده است. (2) گویا تاریخ وفات او پس از 267 هجرى رخ داده است. عثمان به فرمان امام (ع) پسرش محمد را به نیابت منصوب کرد.دوران نیابت محمدبن عثمان دورانى طولانى همراه با سختىهاى زیاد بود.فشار و اختناق اعمال شده از طرف عباسیان، انحرافات دینى و فرقهاى، القاى شبهات گوناگون و حرکتهاى روبه تزاید سایر فرق شیعى مانند زیدیه و اسماعیلیه، مهمترین مشکلاتى بودند که او با آنها روبرو بود.محمدبن عثمان در سال 305 هجرى درگذشت و پس از او حسینبن روح نوبختى به نیابت منصوب شد.نوبختى که مدتها از دستیاران نایب دوم بود با تدبیر و کیاستخود توانست در اوج بحران، اوضاع مساعدى را براى جامعه شیعه فراهم سازد و تا حد ممکن از فشارهایى که از طرف حکومتبر آنها اعمال مىشد بکاهد.سیاست دینى وى که با تقیه شدید همراه بود هیچ تنش و عکسالعمل نامطلوبى را علیه شیعیان پدید نمىآورد.او با این روش توانسته بود در دربار و نزد عالمان سنى مذهب موقعیتخاصى بیابد. (3) با درگذشت نوبختى در سال 326 هجرى، محمدبن على سمرى به عنوان نایب چهارم معرفى شد.او در سال 329ه در گذشت و در آخرین توقیعى که شش روز پیش از وفاتش به دست او رسید، مامور گردید که پس از خود کسى را به عنوان نایب امام معرفى نکند. (4) این توقیع در واقع اعلام آغاز غیبت کبرى بود.
یکى از مشکلات اساسى در عصر غیبت، ظهور مدعیان نیابتبود که اغلب با ایجاد انحرافات و القاء شبهاتى همراه بود و خطر جدى براى جامعه شیعه به شمار مىرفت. مهمترین این مدعیان که حرکت انحرافى نسبتا گستردهاى را پدید آورد محمدبن على شلمغانى بود که توقیعى در ذم و لعن او صادر شد.در این توقیع نام چند تن دیگر از جمله احمدبن هلال عبرتایى، محمدبن نصیر نمیرى و محمدبن علىبن بلال نیز ذکر شده بود. (5) اما مهمترین مشکل شیعیان جو فشار و اختناق بود که از سوى حکومت علیه آنها ایجاد شده بود.با این حال، از اواخر سده سوم هجرى با فراهم شدن موقعیتهاى بهتر سیاسى براى شیعیان، از شدت فشار و اختناق مذکور کاسته شد.ضعف و سستى دستگاه خلافت و درگیرىهاى امرا و درباریان براى کسب قدرت بیشتر، زمینه مساعدى براى نفوذ شیعیان در دربار فراهم ساخته بود.از دوران خلافت مقتدر (295- 320ه) با نفوذ خاندان شیعه مذهب بنى فرات در دستگاه خلافت، روند تازهاى در موقعیتسیاسى شیعیان پدید آمد.علىبن محمدبن فرات معروف به ابن فرات اول و فضلبن جعفر معروف به ابن فرات دوم سالها تصدى مقام وزارت را به عهده داشتند. (6) حسینبن روح نوبختى سومین نایب امام نیز از موقعیتسیاسى خوبى برخوردار بود. (7) بىشک موقعیتهاى سیاسى مذکور تاثیر بسزایى در وضعیت اجتماعى و بالطبع اوضاع فرهنگى شیعیان داشت.
در کنار تحولات سیاسى که روندى کند و آرام داشت، فعالیتهاى علمى شیعیان در عصر غیبت صغرى از روندى روبه جلو و همراه با تحولات جدید در ابعاد مختلف برخوردار بود.در بررسى وضعیت علمى شیعیان، توجه به پراکندگى جمعیتى آنها از تشناختحوزههاى فعالیت علمى شیعه حایز اهمیت است.گزارشهایى که از منابع جغرافیایى و دیگر منابع به دست آمده، حاکى از آن است که شیعیان در نواحى مختلف سرزمینهاى اسلامى با تراکمهاى جمعیتى متفاوت مىزیستند.شهر قم مهمترین شهر شیعه مذهب بود و در میان آثار جغرافىنویسان قرن چهارم، به این خصلت معروف بود.بلخى در «المسالک و الممالک» گفته است که مردم قم همه مذهب تشیع داشتند. (8) همچنین، روایات متعددى درباره قم و شیعیان آن از امامان نقل شده است. (9) کوفه گرچه از جهتسابقه تاریخى، اولین شهر داراى گرایشهاى شیعى بود، اما از نظر تراکم جمعیتى، در رتبه دوم قرار داشت.مقدسى تاکید مىکند که برترى جمعیتى در کوفه - به جز در محله کناسه - با شیعیان بود. (10) در بغداد شیعیان قسمت عمدهاى از و دو محله کرخ و بابالطاق به ایشان اختصاص داشت. (12) در خراسان شهرهاى نیشابور و بیهق مرکز سکونتشیعیان بود. (13) وجود وکلاى متعدد امام دوازدهم در این نواحى شاهد این امر است. (14) بنابه گزارشهایى که مقدسى ارائه نموده است، شیعیان در گرگان و طبرستان، (15) اهواز، (16) فارس (17) و برخى شهرهاى شمال عراق (18) و در شام از جمله طبریه، نابلس و امان (19) و در اسکندریه مصر (20) مىزیستند.وجود وکلاى امام در این نواحى نیز گواه این مطلب است. (21) همچنین وجود وکیلان امام در شهرهاى دیگرى چون قزوین، همدان، کرمانشاه، آذربایجان و... نیز گزارش شده است. (22) از جمله شهرهاى مهم شیعهنشین در این عصر شهر رى بود که مردم آن از گزارشهاى قوى شیعى برخوردار بودند و محدثان و فقیهان بزرگ شیعه در این عصر ظهور یافتند.بدیهى است پراکندگى شیعیان در شهرها و نواحى مختلف تاثیر چشمگیرى در گسترش علوم و عقاید تشیع داشت و حوزههاى علمى متعددى را پدید مىآورد.در شهرهایى که شیعیان از برترى جمعیتى برخوردار بودند فعالیتهاى علمى آنها توسعه بیشترى داشت.غیبت امام (ع) موقعیتى را پدید آورده بود که بیش از پیش بر ضرورت فعالیتهاى علمى تاکید مىکرد.این موقعیت که به سبب تغییر در مبانى مرجعیت علمى تشیع پدید آمده بود منشا تحولات چشمگیرى در نظام علمى و اندیشهاى شیعیان گردید که شکلگیرى و تکوین اولیه این تحولات در عصر غیبت صغرى صورت گرفت و دستاوردهاى نهایى آن چند دهه پس از غیبت صغرى بروز یافت و دوران نوشکوفایى فرهنگى تشیع را پدید آورد.در بررسى وضعیت علمى عصر غیبت - همانند همه اعصار - بایستى شاخصهاى اصلى را به قرار زیر مورد توجه قرار داد: مرجعیت علمى، مکاتب علمى، حوزهها، دستاوردها، دانشمندان و اندیشمندان.
مرجعیت علمى
در دوران حضور ائمه (ع) مرجع اصلى و نخستین شیعیان در مسایل علمى، امامان معصوم بودند.شیعیان به طور مستقیم با آنها در تماس و ارتباط بودند و آن چه نیاز داشتند فراگرفته و براى دیگران نقل مىکردند و بدین ترتیب علوم اهل بیت در بلاد اسلام منتشر مىشد.راویان و محدثان، مرجع علمى بودند که دیدار امام بر ایشان میسر نبود.با شکل گرفتن نظام وکالت، مردم از شهرهاى دور و نزدیک به وکلاى امام مراجعه مىکردند.در واقع رابطه میان مردم و امام بودند و فاصله میان آنها را کوتاه مىکردند.
آغاز غیبت و عدم حضور امام (ع) که رکن اصلى تشیع و تکیهگاه شیعیان در مسایل علمى بود را مىتوان بحرانى در بعد علمى و فرهنگى در مذهب تشیع تلقى کرد.طبیعى بود که روبهرو شدن با این بحران پیامدها و دشوارىهاى بسیار سختى به همراه داشت; از این رو تاسیس نظام نیابت در این دوران در واقع حرکتى در جهت کاهش صدمات حاصل از آن بود.نواب خاص امام که از عالمان برجسته و اصحاب ائمه بوده و سالها با ایشان در ارتباط بودند اینک معتبرترین مصدر علمى محسوب مىشدند; زیرا آنها تنها راه ارتباط با امام غایب بودند.در واقع، یکى از وظایف مهم آنها حل مشکلات علمى و مسایل مستحدثه شیعیان بود.آنها در عصرى که امکان دسترسى به امام معصوم (ع) براى همگان میسر نبود در مسایل کلامى و عقیدتى مرجع تعیین حقانیت و جلوگیرى از انحرافات بودند.در این زمینه، به خصوص مقابله با عقاید فرقهها و نحلههاى مختلف اهمیت زیادى داشت; به عنوان مثال، وقتى شیعیان از محمدبن عثمان عمروى نایب دوم، درباره گفتار مفوضه و عقاید آنها سؤال کردند، او در پاسخ، عقاید مفوضه را در نسبت دادن خلق و رزق به ائمه (ع) تکذیب کرده و این افعال را از شؤون ذات مقدس الهى برشمرد. (23) توجه به این نکته که نواب خاص در ارتباط با امام هستند و مىتوانند از این طریق به حل و فصل مشکلات و مسایل علمى و عقیدتى شیعیان بپردازند نوعى یقین و اطمینان گفتار آنها براى شیعیان پدید مىآورد که پذیرش سخن ایشان را بدون هیچ شک و تردیدى امکانپذیر مىساخت.وقتى یکى از شیعیان از حسینبن روح درباره علت تسلط دشمنان بر امام حسین (ع) سؤال کرد، او پاسخ مفصل و قانع کنندهاى ارائه داد به طورى که راوى مىگوید:
«در این که او این پاسخها را از جانب خود مىگوید تردید کردم ولى بدون آن که سخنى بگویم او روبه من کرد و گفت: اگر آسمان بر سرم فرود آید یا بادهاى سهمگین برمن بوزد بهتر است از این که به راى و نظر خود در امور دینى سخن بگویم. این مطالب را از اصل یعنى حجتخدا شنیدم» . (24) این اطمینان و یقین، آرامشى را پدید مىآورد که از شدت بحران پیش آمده مىکاست.در نامههایى که از طرف امام به شیعیان مىرسید بر صیانت و مورد اعتماد بودن نایبان خاص تاکید مىشد.در نامهاى که به مسایل اسحقبن یعقوب جواب داده شده بود، آمده بود که محمدبن عثمان نایب دوم مورد اعتماد است و نامهها و جوابهاى او در حکم نامه و جواب آن حضرت است. (25) بر اساس برخى شواهد، به نظر مىرسد که نواب خاص به نوعى بر فعالیتهاى علمى شیعیان و نقل روایات و تالیف کتابها اشراف و نظارت داشتند; بطور مثال، پس از صدور توقیع امام (ع) مبنى بر ذم و لعن شلمغانى، یکى از مسایلى که راویان با آن روبهرو شدند نقل روایات او بود، اما حسینبن روح با استناد به گفتار ائمه (ع) این مشکل را این گونه رفع نمود که:
«من همان جوابى را به شما مىدهم که امام عسگرى در پاسخ به کسانى گفت که پرسیدند ما با کتابهاى بنى فضال چه کنیم که خانههاى ما از آنها پر است و حضرت فرمود: هر چه را روایت کردهاند بگیرید و آن چه خود نظر دادهاند رها کنید» . (26)
همچنین، نقل شده است که وقتى شلمغانى - پیش از انحراف اعتقادیش - کتاب «التکلیف» خود را نوشت، حسینبن روح آن کتاب را خواست و به طور کامل مطالعه کرد و مطلب نادرستى در آن ندید. (27) در موردى دیگر، او کتابى به نام «التادیب» را براى علماى قم فرستاد تا درباره صحت و سقم مطالب آن نظر دهند. (28) این اقدام نوبختى که نشان دهنده اهتمام او به بررسى علمى کتابهاى نوشته شده است را مىتوان در واقع اقدامى در جهتسنجش وضعیت علمى قم و عالمان آن دیار تلقى کرد; زیرا بدون شک براى او که نایب امام و در ارتباط مستقیم با امام (ع) بود تشخیص درستى و نادرستى مطالب کتاب مذکور به راحتى میسر بود.
نایبان خاص به رغم فعالیت گسترده علمى، به تالیف و نگارش کتاب یا رسالهاى دست نزدند و در این باره خبر یا گزارشى به دست ما نرسیده است.تنها خبرى که در این باره نقل شده این است که عثمان بن سعید نایب اول، برخى مسایل و احکام فرا گرفته از امام یازدهم همراه با مسایلى که از امام دوازدهم فرا گرفته بود را در مجموعهاى گرد آورده و به نایب دوم سپرد.بنا به نقل دختر او این مجموعه مسایل پس از مرگ نایب دوم به حسین بن روح نوبختى رسید و هم چنان در نزد او بود. (29) شاید عدم اقدام نایبان به تالیف کتاب جهت رعایت تقیه بوده است. موقعیتخطر آنها به گونهاى بود که مىبایست هر گونه مرجعیت دینى و علمى را از خود نفى کنند.
توجه به این نکته حایز اهمیت است که اتصال علمى شیعیان با امام غایب کاملا قطع نشده بود.این اتصال از طریق مکاتبه و نامهنگارى و توسط نواب خاص برقرار مانده بود.در موارد بسیارى، عالمان شیعه با ارسال نامه به امام (ع)، مسایل علمى خویش را از ایشان سؤال مىنمودند.این نامهها از طریق نواب خاص به امام (ع) مىرسید و جواب آنها باز گردانده مىشد.نمونه بارز آن، مکاتبات محمدبن عبدالله حمیرى است که جواب چهار نامه او نقل شده است.در این جوابیهها به تعداد زیادى از سؤالات پاسخ گفته شده است. (30) همچنین، مىتوان به جواب مسایل اسدى، وکیل امام، اشاره نمود. (31) گذشته از نایبان خاص، وکیلان امام در شهرهاى مختلف نیز مرجع علمى شیعیان در آن نواحى بودند.سیستم وکالت در عصر غیبتبه کار خود ادامه مىداد و در کلیه نواحى اى که شیعیان سکونت داشتند وکیلانى تعیین شده بودند.آنها رابطه مردم با نواب خاصه بودند.نام بسیارى از این وکیلان در ضمن اخبارى که نقل شده، ذکر گردیده است. (32) سومین مرجع علمى شیعیان در عصر غیبت، فقیهان و محدثان بودند.در واقع، مرجعیت این گروه امرى بود که مىبایست در این دوران تثبیت و تحکیم مىشد.اگر چه زمان حضور ائمه (ع) گاه فقیهان و محدثانى از طرف آنها به عنوان مرجع علمى شیعیان معرفى مىشدند، (33) اما با این حال، حضور امام موقعیت آنها را کاملا تحتالشعاع خود قرار مىداد.شرایط دوران غیبتبه گونهاى بود که این امر به قطعیت نسبى رسید، به خصوص که مساله مرجعیت علمى فقیهان و محدثان، مورد تاکید و تایید امام دوازدهم (ع) بود.اسحقبن یعقوب نقل کرده است که امام (ع) در جواب سؤالات او که از طریق نایب دوم به دستش رسید، فرموده بودند:
«در حوادث پیش آمده به راویان احادیث ما مراجعه کنید; آنها حجت من بر شمایند و من حجتخدا هستم» . (34)
باید توجه داشت که فقیهان شیعه در واقع همان راویان و محدثان بودند و اطلاق نام فقیه بر عالمان شیعه تا دوران غیبت صغرى چندان مرسوم و معمول نبود.بدین ترتیب، مرجعیت علمى فقیهان تا پایان عصر غیبت صغرى کاملا در جامعه شیعه نهادینه شد.
مکاتب علمى
در عصر غیبتبا توجه به موقعیت علمى آن، دو مکتب علمى عمده در مراکز علم و دانش شیعیان رواج داشت: مکتب کلامى و مکتب حدیثى، که هر یک تحت تاثیر عوامل و عناصر تاثیرگذار زمانى قرار داشت.علاوه بر این دو، مىتوان به وجود نوعى مکتب فقهى در این عصر اشاره کرد که با مکتب فقهى پیشین، یعنى زمان حضور امامان، و مکتب فقهى پس از آن - در اوایل قرن پنجم - تفاوت داشت.در واقع، مىتوان آن را انتقال از یک دوره دیگر تلقى کرد.
مکتب کلامى
گرچه طرح مباحث کلامى - به معناى اصطلاحى آن که از قرن دوم رواج یافت - در گفتار امامان (ع) به ویژه در کلام امیرالمؤمنین سابقه دیرینهاى داشت، اما شکلگیرى کلام شیعى را مىتوان به دوران امام صادق (ع) و شاگردان آن حضرت نسبت داد.طبقه اول متکلمان شیعه را شاگردان مبرز امام ششم و هفتم تشکیل مىدادند; کسانى چون هشامبن حکم، هشامبن سالم، محمدبن نعمان، مؤمن طاق و دیگران.مرکز بروز و ظهور کلام شیعى، شهر کوفه بود که اکثر این افراد در آن مىزیستند.عصر غیبت صغرى، دوران ظهور طبقه دوم متکلمان شیعه بود.کوفه تا این زمان مرکزیت مکتب کلامى شیعه را که در تقابل دایم با مکتب اعتزالى بصره بود حفظ کرده بود، اما با پیدایش شهر بغداد و به دلیل موقعیت ممتاز علمى آن، تا حد زیادى از همیتشهر کوفه کاسته شده بود و در این عصر، مرکزیت مکتب کلامى شیعه به بغداد انتقال یافته بود.بىشک در شکلگیرى مکتب کلامى فوق و تکوین آن در عصر غیبت صغرى، برخورد با نظرات کلامى معتزلیان و آراى فرقهها و نحلههاى مختلف اسلامى و غیر اسلامى که به وفور در بغداد حضور داشتند، بىتاثیر نبود.عالمان شیعه ناگزیر بودند براى پاسخگویى به حملات و شبهات مخالفان که در این عصر بیشتر داراى گرایشهاى کلامى و اعتزالى بودند، به شیوه و روش خود آنها متوسل شوند.اما باید توجه داشت که این امر دلیل بر وامگیرى و تاثیر پذیرى کلام شیعى و متکلمان شیعه از مکتب اعتزال - چنان که بسیارى از دانشمندان غربى و مسلمان باور دارند - نیست و در حقیقت، مبانى کلامى شیعى تفاوتهاى اساسى با کلام معتزله داشت.
در این عصر، متکلمان بزرگى در بغداد و دیگر شهرها و حوزههاى علمى شیعه ظهور کردند که مهمترین آنها خاندان نوبختى بودند.ابوسهل اسماعیلبن على نوبختى (متوفى 311ه) که ریاستشیعیان بغداد را به عهده داشت، برجستهترین فرد این خاندان بود که شیخ طوسى با القاب و عناوین والایى از او یاد کرده است. (35) پس از او، حسنبن موسى نوبختى (متوفى 310ه) متکلم و فیلسوف بزرگ شیعه در بغداد بود. (36) از دیگر حوزههاى شیعى که مکتب کلامى در آن رواج داشتشهر رى بود در این شهر به رغم تاثیر پذیرى شدید از مکتب حدیثى قم، کلام شیعى بروز و ظهور خاصى داشت.این امر بیشتر به جهت رویارویى عالمان شیعه با معتزلیان و زیدیان رى بود.ابن قبه رازى از متکلمان ممتاز این شهر بود. (37) در خراسان، شهر نیشابور داراى گرایشهاى کلامى بیشترى بود.متکلمان شیعه نیشابور مانند ابنعبدک جرجانى تحت تاثیر مکتب کلامى بغداد و متکلمان آن بودند. (38) رواج مکتب کلامى در عصر غیبت صغرى تالیف کتابهاى کلامى بسیارى را در بیان و اثبات عقاید شیعه و رد اقوال مخالفان در برداشتبخش عمده این تالیفات در بغداد انجام گرفت و سهم عمدهاى از آنها متعلق به ابوسهل نوبختى بود.شیخ طوسى بیش از سى کتاب از وى نام برده است; (39) ولى هیچ یکى از آثار او موجود نیست.حسنبن موسى نوبختى نیز که داراى تصنیفات متعددى بود، یک مجموعه کلامى به نام «الآراء و الدیانات» نوشته بود که موفق به اتمام آن نگردید. (40) ابنقبه رازى دو کتاب در باب امامتبه نامهاى «الانصاف» و «المستثبت» نوشت که در رد کتابهاى ابوالقاسم بلخى، متکلم خراسانى، بود. (41) متاسفانه از تالیفات کلامى این دوره اثرى باقى نمانده است.با توجه به برخى شواهد، کتاب «الیاقوت» نوشته ابواسحاق ابراهیمبن نوبخت نیز از تالیفات قرن ششم هجرى است. (42) به هر حال، مکتب کلامى این عصر دستاوردهاى ارزندهاى داشت که موجبات تکامل کلام شیعى در آغاز غیبت کبرى را فراهم ساخت.طبقه سوم متکلمان شیعه که در راس آنها شیخ مفید قرار داشت، در واقع شاگردان همین مکتب کلامى بودند که به اصلاح و تنقیح آراى کلامى آن پرداختند.از آثار ایشان، به ویژه شیخ مفید، مىتوان تا حدودى به آراى کلامى متکلمان عصر غیبت صغرى پىبرد.شیخ مفید در اوایل کتاب «المقالات» به نقد پارهاى از آراى نوبختیان پرداخته است. (43)
مکتب حدیثى
مکتب حدیثى شیعه مکتبى دیرپا و اصیل بود که حیات خود را با ظهور اسلام آغاز کرد.احادیث معصومین همواره منبع دانش شیعیان و فصل الخطاب مسایل اختلافى بوده است.در عصر غیبتبه رغم عدم دسترسى مستقیم به امام (ع)، شیعیان به جهت در اختیار داشتن انبوه احادیثى که در طى سالهاى متمادى گرد آورده بودند، از منبع علمى ممتازى برخوردار بودند.محدثان با استناد به برخى احادیث که از پرداختن به کلام و جدال نهى مىکردند، توجه به علم کلام و بهرهگیرى از آن را ضرورى نمىدانستند و حتى از آن پرهیز مىکردند.شیخ صدوق، ممتازترین پرورش یافته مکتب حدیثى این عصر، بخشى از این احادیث را در پایان کتاب «التوحید» خود آورده است. (44) به عقیده محدثان، تنوع موضوعى احادیث که تمامى ابواب و اصول و فروع و... را در بر مىگرفت، مىتوانست آنها را در پاسخ گویى به مسایل و مشکلات علمى یارى دهد.راویان احادیثى که فقیهان شیعه نیز از میان آنها ظهور مىکردند، در همه شهرهاى شیعه نشین حضور داشتند.با این حال، شهر قم را مىتوان مرکز مکتب حدیثى شیعه در این عصر دانست که هیچ گونه گرایش کلامى در آن وجود نداشت.این امر را باید ناشى از پاىبندى عالمان قم به مکتب حدیثى و نیز تشیع یکپارچه مردم قم و عدم حضور صاحبان ملل و نحل دیگر این شهر دانست. (45) عده بسیارى از محدثان شیعه در قم گرد آمده بودند که از گزارشهاى افراطى و تفریطى و فرقهاى به دور بودند.از میان آنها مىتوان به خاندانهاى اشعریان، آلبویه و خاندان برقى اشاره نمود.شهر رى به جهت مجاورت با قم بیشترین تاثیر را از مکتب حدیثى قم گرفته بود.ظهور محدثان بزرگى از این شهر چون محمدبن یعقوب کلینى که سرآمد محدثان این عصر بود، گواه بر این امر است.در کوفه و بغداد نیز پیروان مکتحدیثى وجود داشتند، اما مکتب حدیثى این دو شهر با مکتب حدیثى قم متفاوت بود.محدثان قمى بسیارى از راویان کوفى را به غلو و ارتقاع متهم مىکردند (46) و البته این امر تا حدى صحت داشت (47) و ناشى از جو مذهبى کوفه و وجود اندیشههاى افراطى و تفریطى در آن و نیز شیوه خاص محدثان قمى در برخورد با راویان و عقیده آنها در مساله غلو بود. (48) مکتب حدیثى این عصر دستاوردهاى علمى ارزندهاى در پىداشت که از همه مهمتر تالیف موسوعه حدیثى «الکافى» بود; مجموعهاى حاوى 16199 حدیث در ابواب مختلف اصول و فروع، اخلاق، سیره و آداب و سنن که با نظم و ترتیب خاصى به رشته تحریر درآمد.علاوه بر «کافى» ، تالیفات حدیثى دیگرى نیز در این عصر انجام پذیرفت.
مکتب فقهى
از میان مصادر تشریع احکام، سنت مهمترین و اساسىترین آنها به شمار مىآمده است.در زمان حضور ائمه (ع)، شیعیان احادیث احکام را به طور مستقیم از امامان فرا گرفته و به آن عمل مىکردند.راویان احادیث که در واقع حاملان فقه هلبیتبودند این احادیث را نقل و بدان استناد مىکردند.به تدریج، احادیث مزبور که همان احکام فقهى بودند، در کتابهایى به نام «اصل» جمعآورى گردیدند و پس از چندى، کتابهاى فقهى که شامل احادیث مربوط به موضوع فقهى خاصى بودند، به رشته تحریر درآمدند.تا اواخر قرن سوم، کتابهاى فقهى تحت عناوین «اصل» ، «جامع» ، «نوادر» ، «مسایل» ، و...توسط محدثان شیعه نوشته شدند که برخى مفصل و مبسوط و برخى مختصر بودند. در کلیه این کتابها روایات با سلسله سندهاى آنها که در نهایتبه امام (ع) منتهى مىشد ذکر نشده بود و فقها فقط به ذکر این روایات بسنده کرده و نیازى به بحث و درایت در آنها نمىدیدند. (49) اما در اواخر قرن سوم، یعنى در دوران غیبت صغرى، تحولى جدید صورت گرفت و فقیهان، شیوه فقاهتى خویش را تغییر دادند و روشى جدید در تدوین مصادر فقهى در پیش گرفتند.در این شیوه، فقها به جاى این که در هر مساله فقط به ذکر روایات آن بپردازند، به استخراج احکام شرعى از میان روایات و احادیث پرداختند.بدین ترتیب، فتواهاى شرعى فقیهان در هر باب، جاى بیان روایات و احادیث را گرفت. (50) آنها به جاى نقل احادیث فقهى براى مردم، به استنباط احکام از میان آنها پرداخته و نتیجه آن را که فتاواى شرعى بود بیان مىکردند.این شیوه هم قدرت استنباط فقهى فقیهان را تقویت مىکرد و هم براى عموم مردم که از آگاهى علمى و درک فقهى بالایى برخوردار نبودند مفید بود.مکتب فقهى جدید که مىتوان آن را فقه منصوص و یا به تعبیر آیةالله بروجردى، المسایل المتلقاه نامید، (51) نخستین بار توسط ابنبابویه (متوفى 329ه) محدث بزرگ قمى ابداع شد.او فتواهاى خود را در رسالهاى که براى فرزندش شیخ صدوق نوشت، بیان نمود و شیخ صدوق نیز بسیارى از آنها را در کتابهاى فقهى خود مانند «من لایحضره الفقیه» ، «المقنع» و «الهدایه» ذکر کرده و پس از پدر همین شیوه را دنبال نمود. (52) در ابتداى شکلگیرى مکتب جدید، فقها به جهتى رعایت احتیاط در بیان فتواهاى خود، عین الفاظ احادیث مربوط را مىآوردند و در واقع، فتواهاى مذکور، همان روایات بودند که سند و انتساب آنها به امام ذکر نشده بود.مکتب فقهىاى که در این عصر شکل گرفت در اوایل غیبت کبرى تکامل یافت و با ایجاد پارهاى تغییرات، مکتب فقهى جدیدى را پدید آورد که علاوه بر مصادر چهارگانه تشریع احکام، مبتنى بر علم اصول فقه بود و توسط شیخ طوسى به اوج تکامل رسید.
حوزهها
فعالیتهاى علمى شیعیان در دو قالب کلى آموزش و تالیف دنبال مىشد.حضور عالمان و اندیشمندان شیعى در هر شهر و ناحیه، حوزههاى علمى فعالى را پدید مىآورد که هر یک به فراخور حال و شرایط موجود، فعالیتهاى علمى ارایه مىدادند.در این میان، شهرهایى که جمعیتشیعى بیشترى داشتند و از حضور عالمان بیشترى بهرهمند بودند اهمیت زیادترى داشتند.
قم
تشیع در قم با مهاجرت گروهى از اشعریان کوفه به این شهر رواج یافت.اشعریان از خاندانهاى بنام و شیعه مذهب کوفه بودند.با گسترش تشیع در قم، مناسبات شیعیان با امامان (ع) گسترش یافت و این شهر خیلى زود به صورت یکى از مراکز اصلى تشیع و قطبهاى علمى آن در آمد و علوم اهل بیتبه طور وسیعى در آن رواج یافت. درباره نقش اساسى عالمان قم در حفظ و ترویج دین، روایاتى نقل شده است. (53) در آغاز غیبت صغرى، قم مجمع عالمان شیعه و محدثان بود و چندین خاندان علمى برجسته علاوه بر عده کثیرى از دانشمندان شیعه در این شهر مىزیستند.مهمترین آنها اشعریان بودند که از دیرباز زعامت دینى و علمى قم را به عهده داشتند.در اوایل عصر غیبت، احمدبن محمدبن عیسى اشعرى، محدث بزرگ، عهدهدار این امر بود.او روایات بسیارى از ائمه نقل کرد، و تالیفاتى نیز در عقاید و علوم قرآنى داشت. (54) محمدبن احمد اشعرى، از دیگر محدثان بزرگ قم، موسوعه «نوادرالحکم» را شامل 23 کتاب فقهى بود به رشته تحریر درآورد. (55) از همین خاندان مىتوان به سعدبن عبدالله اشاره کرد که موسوعه فقهى دیگرى به نام «کتاب الرحمه» نوشت. (56) خاندان بابویه نیز از خاندانهاى علمى معروف قم بودند.چهره شاخص این خاندان در عصر غیبت صغرى، علىبن حسین بابویه (متوفى 329ه) بود که پایهگذار مکتب جدید فقهى در این عصر بود.او تالیفات بسیارى در فقه و عقاید داشت که کتاب ارزشمند او به نام «الامام و التبصره من الحیره» در دسترس مىباشد. (57) احمدبن محمدبن خالد برقى نیز از محدثان بزرگ قمى بود که شیخ طوسى نزدیک به یکصد کتاب در موضوعات مختلف فقهى و قرآنى از وى نام برده است. (58) از دیگر دانشمندان حوزه قم باید به ابن قولویه، محمدبن حسن الصفار (متوفى 290ه)، عبداللهبن جعفر حمیرى (متوفى 298ه) و علىبن ابراهیم قمى اشاره کرد که هر یک داراى تالیفات متعددى بودند که برخى از آنها به جاى مانده است. عالمان قمى پیرو مکتب حدیثى بودند و جو علمى قم کاملا متاثر از این مکتب بود، به طورى که اندیشههاى کلامى در آن وجود نداشت.عالمان قم به شدت با مظاهر انحرافات عقیدتى و افراطىگرى مقابله مىکردند.آنها از نقل روایات ضعیف و احادیثى که شائبه غلو داشت جلوگیرى مىکردند و راویانى را که به غلو و انحرافات اعتقادى متهم بودند از شهر اخراج مىکردند. (59) جو حاکم بر حوزه علمى قم موقعیت علمى ثابت و مقبولى را پدید آورده بود که مىتوانست مرجع حل و فصل مسایل علمى باشد; به عنوان مثال - همان گونه که قبلا اشاره شد - حسینبن روح نوبختى کتابى را براى بررسى صحت و سقم مطالب آن به نزد علماى قم فرستاد. (60)
کوفه
شهر کوفه نخستین شهرى بود که تمایلات شیعى به طور وسیع در آن بروز و ظهور یافت. مراودات شیعیان کوفه با ائمه (ع) که در زمان امام صادق (ع) به اوج خود رسید، به موقعیت علمى کوفه شکل خاصى بخشید.بسیارى از اصحاب ائمه (ع) در این شهر سکونت داشتند. حوزه کوفه پیرو دو مکتب کلامى و حدیثى بود و متکلمان و محدثان شیعه حضور فعالى در این شهر داشتند.در عصر غیبت، این شهر گرچه موقعیت علمى خود را حفظ کرده بود، اما همانند گذشته نبود; زیرا ظهور شهر قم به عنوان مرکز مکتب حدیثى شیعى و شکلگیرى تدریجى حوزه بغداد، موجبات ضعف حوزه علمى کوفه را فراهم ساخت.
آلاعین بزرگترین خاندان شیعى کوفه دراین عصر بودند که زعامت علمى شهر را نیز داشتند.از عالمان این خاندان مىتوان به علىبن سلیمان، (61) علىبن یحیى زرارى (62) و محمدبن سلیمان (63) اشاره نمود.
از دیگر خاندانهاى علمى این شهر، آل نهیک بودند که نجاشى با عبارت «بیت من اصحابنا» از ایشان یاد کرده است. (64) یکى از امتیازات حوزه علمى کوفه، دسترسى عالمان کوفى به اصول اربعمائه بود که اساس فقه مکتوب شیعه را تشکیل مىداد. بیشتر این اصول در اختیار محدثان و راویان کوفى قرار داشت و آنها را روایت مىکردند.علىبن محمدبن زبیر (متوفى 248ه) و احمدبن محمدبن عمار (متوفى 346ه) از کسانى بودند که بیشتر این اصول را در دست داشتند. (65)
بغداد
حوزه علمى بغداد حوزهاى نوپا بود که تحت تاثیر مکتب حدیثى قم و مکتب کلامى کوفه قرار داشت.مهاجرت فقیهان و عالمان شیعه به این شهر که از اوایل قرن سوم شروع شد موجب شکلگیرى و تکوین حوزه بغداد شد.مهاجرت نایب اول از سامرا به بغداد و استقرار نواب اربعه در این شهر نوعى مرکزیت علمى براى آن پدید آورد.در میان طیف مهاجران به بغداد، نام محدثان و عالمان بسیارى از کوفه، بصره، قم، رى و حتى سمرقند به چشم مىخورد. (66) بدین ترتیب، حوزه بغداد تحت تاثیر مکتبهاى حدیثى و کلامى شکل گرفت; اما با این حال، گرایشهاى کلامى و مباحث عقلى در این حوزه غلبه داشت.این امر ناشى از مجاورت با مکتب کلامى کوفه و محیط خاص فرهنگى شهر بغداد بود.در بغداد متکلمان بزرگى ظهور یافتند که معروفترین آنها ابوسهل نوبختى و حسنبن موسى نوبختى بودند که بیشتر از آنها سخن به میان آمد.اما از فقیهان بزرگ بغدادى باید به ابنجنید اسکافى اشاره نمود که تالیفات بسیارى در فقه داشت، ولى بنا به گفته شیخ طوسى گویا به واسطه قایل بودن به حجیت قیاس، کتابهاى او مطرود و متروک مانده بود.او دو موسوعه فقهى به نامهاى «تهذیب الشیعه لاحکام الشریعه» در 20 جلد و «المختصر الاحمدى فى الفقه المحمدى» را به رشته تحریر درآورد. (67)
رى
حوزه علمى رى نیز همانند حوزه بغداد، حوزهاى نوپا بود که شدیدا تحت تاثیر حوزه قم و مکتب حدیثى آن قرار داشت.محدثان و راویان احادیث اهل بیت پیشگامان علم و دانش در آن بودند که برخى از ایشان از اصحاب امام یازدهم و برخى دیگر از شاگردان حوزه قم بودند. (68) به رغم تاثیرپذیرى شدید حوزه رى از حوزه قم، علم کلام از سوى برخى عالمان این حوزه مورد توجه و عنایت قرار گرفته بود.گرایشهاى کلامى در رى قوت زیادى داشت و متکلمان بزرگى در آن مىزیستند.پیشتر از ابنقبه رازى متکلم بزرگ شیعى در رى نام بردیم. (69) اما شخصیت ممتاز حوزه علمى رى محمدبن یعقوب کلینى (متوفى 329ه) محدث بزرگ و نویسنده کتاب «الکافى» بود که پرورش یافته مکتب حدیثى قم بود و اواخر عمر خویش را در بغداد گذرانید. (70)
خراسان و ماوراءالنهر
همان طور که قبلا اشاره شد، در خراسان در شهرهاى نیشابور و سبزوار و در ماوراءالنهر و در سمرقند کیش تشیع بروز و ظهور بیشترى داشت، نیشابور شهرى علم پرور بود که در اوایل عصر غیبت، عالمان نامدارى چون فضلبن شاذان در آن مىزیستند. فضل از اصحاب امام دهم و یازدهم بود و شاگردان او پس از وى گردانندگان حوزه نیشابور بودند که در منابع، نام برخى از ایشان مانند علىبن شاذان، محمدبن شاذان - که برادران فضل بودند - ، علىبن قتیبه نیشابورى و محمدبن اسماعیل بندقى که از مشایخ روایت کلینى بودند، (71) ذکر شده است.ابن عبدک جوجانى از متکلمان بزرگ شیعه در نیشابور بود که به شیوه متکلمان بغداد عمل مىکرد و تالیفات چندى داشت. (72) شهر سمرقند در این عصر از پایگاههاى علمى شیعیان به شمار مىرفت.موقعیت علمى این شهر را باید مرهون فعالیتهاى محمدبن مسعود عیاشى دانست.او از بزرگترین عالمان شیعه در این ناحیه بود.استادان و مشایخ او جمعى از محدثان قم، کوفه و بغداد بودند.عیاشى در منزل خود مجالس درس و بحثبسیارى داشت و اهل علم و طالبان دانش پیوسته در آن جا حضور داشته، به نسخه بردارى و قرائت و تصحیح و مقابله کتابها مىپرداختند.از شاگردان عیاشى مىتوان به ابوعمر و کشى صاحب رجال و محمدبن نعیم سمرقندى اشاره نمود، (73) از دیگر چهرههاى شاخص حوزه سمرقند، حسینبن اشکیب سمرقند، از اصحاب امام یازدهم، بود که پرورش یافته حوزه قم بود.او فقیهى متکلم بود و کتابهایى در رد مخالفان و زیدیه نوشت. (74) حوزه سمرقند که توسط عیاشى و ابن اشکیب شکل گرفت در طى دوران غیبت صغرى، توسط شاگردان این دو که مبرزترین آنها حیدربن محمدبن نعیم بود اداره مىشد.او تمام مصنفات و اصول شیعه را از طریق مشایخ قمى روایت مىکرد; همچنین، راوى کلیه مصنفات عیاشى بود. (75)
تالیفات و تصنیفات
در زمان غیبت صغرى، تالیفات علماى شیعه به نحو چشمگیرى افزایش یافت و به انسجام و تمرکز رسید.پیش از غیبت امام (ع) نیز کتابهاى بسیارى توسط دانشمندان و بزرگان شیعه نوشته شده بود که نمونه بارز آن «اصول اربعمائه» بود.با این حال، شرایط عصر غیبت اقتضا مىکرد که این امر با توسعه و گسترش بیشترى ادامه یابد.پراکندگى جغرافیایى شیعیان که دستیابى مستقیم به مراکز علمى و فرهنگى را دشوار مىساخت، در کنار غیبت و عدم حضور امام به عنوان نخستین مرجع در حل و فصل مسایل و مشکلات علمى، عوامل اساسى در این امر محسوب مىشدند.کسانى که در پى فراگیرى علوم اهل بیتبودند و یا آنانى که در مسایل و احکام دینشان دچار مشکل مىشدند نیازمند مرجع ذىصلاحى بودند که نیاز آنها را برآورد و عدم امکان دسترسى به امام این مشکل را دو چندان مىکرد.محدودیت زمانى و مکانى نواب خاصه و نیز مشکلات سیاسى و فشارهاى اعمال شده از سوى دستگاه حکومتى، بر این مشکلات مىافزود.از این رو، تنظیم و گردآورى علوم اهل بیت (ع) به صورت مدون و مکتوب و به گونهاى که در اختیار مردم قرار گیرد تا پاسخگوى مسایل و رفع کننده مشکلات آنها باشد ضرورت داشت.در همین حال، تقاضا براى ارائه چنین کتابهایى از طرف مردم و طالبان علم زیاد بود و اساسا برخى از کتابهاى معتبر نوشته شده در این عصر در پاسخ به این نیازها بود که نمونه بارز آن - چنانچه اشاره شد - کتاب «الکافى» کلینى است که در نوع خود مهمترین کتابى است که در این عصر تالیف شده است.کلینى در مقدمه کتابش تصریح کرده است که این کتاب را به درخواست کسى نوشت که از درک حقیقت روایات و علل و اسباب آنها اظهار عجز کرده و خواستار کتابى شده بود که او و برادران ایمانیش را هدایت کند. (76) از گفتار کلینى برمىآید که عدم دسترسى به عالمان فرهیخته و نیز کثرت روایات و آراى فقهى، درک و فهم مسایل را براى مردم دشوار ساخته بود.در حقیقت، این یک شکل عمومى بود که شیعیان در اکثر نواحى با آن روبرو بودند.در مراکز علمى چون قم و کوفه و بغداد که محدثان و فقیهان بزرگ حضور داشتند این مشکل قابل حل بود، ولى در دیگر نواحى، این مشکل هم چنان باقى بود، به طورى که شیخ صدوق چند دهه پس از غیبت صغرى، در ماوراءالنهر با همین مشکل روبرو شد. وى در ابتداى کتاب «من لایحضره الفقیه» اظهار داشته است که در ماوراءالنهر با یکى از سادات شیعى برخورد داشته و از او خواسته است تا کتابى بنویسد که مرجع و معتمد او باشد. (77) درک همین موقعیتبود که عالمان شیعه را بر آن داشت تا به طور گسترده به تالیف کتابهایى در موضوعات بپردازند.
مساله غیبتخود یک مشکل عقیدتى بود که شیعیان را به خود مشغول داشته بود.عالمان شیعه مدتها با پیروان سایر فرق شیعى - مانند اسماعیلیه، فطحیه و واقفیه - که معتقد به وجود امام غایب بودند در ستیز بود و اینک خود بدان اقرار مىکردند.این مساله به قدرى حساس و خطیر بود که طیف وسیعى از تالیفات در زمان غیبت را به خود اختصاص داد، به طورى که کتابهاى متعددى در زمینه تبیین مساله غیبت و رفع شبهات پیرامون آن و رد اقوال سایر فرقهها نوشته شد.این کتابها عمدتا تحت عنوان کلى «کتاب الغیبة» و یا «الغیبته و الحیره» و یا عناوینى مشابه اینها تالیف مىشد که خود اشاره به وضعیتشیعیان در این عصر داشت.کتاب «الامامه و التبصرة; من الحیره» نوشته ابنبابویه قمى یکى از بهترین مصادیق این کتابهاست، وى در آغاز کتاب خود از حیرت و سردرگمى عدهاى از شیعیان در عصر غیبتسخن گفته و هدف خود از تالیف این کتاب را گردآورى اخبار و روایاتى بیان کرده است که حیرت آنها را برطرف سازد و اندوه را از ایشان دور نماید. (78) مشابه همین سخنان را شیخ صدوق در آغاز غیبت کبرى در مقدمه کتاب «کمال الدین و تمام النعمه» بیان نموده است. (79) بدین ترتیب، در این عصر کتابهاى متعددى در موضوع غیبت نوشته شد.به جز کتاب ابنبابویه مىتوان کتابهاى «الغیبه و الحیرة» نوشته حمیرى قمى، کتاب «الغیبه و کشف الیحره» نوشته سلامةبن محمد ازونى و کتاب «الغیبه» شلمغانى اشاره کرد.
تحول جدیدى که در عصر غیبت در روند تالیفات شیعه پدید آمد، افزایش تالیفات مجموعهاى بود.بیشتر کتابهایى که تا این زمان نوشته مىشد به صورت تکنگارى بود; بدین ترتیب که هر کتاب در یک موضوع خاص فقهى، عقیدتى، تاریخى و...نوشته مىشد. از این قبیل کتابها مىتوان به انبوه تالیفات فقهى که هر یک تحت عنوان یک باب فقهى نوشته شده بود و یا کتابهاى تاریخى مانند مقتلها و تاریخ جنگلها اشاره کرد.در کلیه موضوعات، کتابهایى به این شیوه تالیف شده بود.نگارشى به این شیوه در عصر غیبت نیز رایجبود و بخش عمده کتابهاى نوشته شده، به این شیوه بود. اما تالیفات مجموعهاى به نحو چشمگیرى فزونى یافت.در این شیوه بر خلاف شیوه تکنگارى، مطالب کتاب در قالب یک عنوان و موضوع کلى و طرح مباحث گوناگون در ابواب مختلف نوشته مىشد.اولین تالیفات از این نمونه که در این عصر نوشته شد موسوعههاى فقهى بود که شاید اولین آنها کتاب «الرحمه» سعدبن عبدالله قمى باشد. این کتاب مشتمل بر چند باب فقهى طهارت، صلاة، زکاة، صوم و حجبود. (80) و به گفته شیخ صدوق، از کتابهاى فقهى معتبر و مرجع فقیهان در آن عصر بود. (81) کتاب «الجامع» نوشته محمدبن علىبن محبوب اشعرى قمى نیز همانند کتاب «الرحمه» در بردارنده همین ابواب فقهى بود.او کتاب دیگرى به نام «الضیاء و النور» نوشته بود که شامل احکام مربوط به نکاح، طلاق، رضاع، حدود، دیات و...بود. (82) بزرگترین و جامعترین موسوعههاى فقهى که در این عصر نگارش یافت کتابهاى ابنجنید اسکافىبغدادى بود.وى دو موسوعه فقهى بزرگ داشت; نخستین آنها کتاب «تهذیب الشیعه لاحکام الشریعه» بود که حدود 20 جلد و مشتمل بر کلیه ابواب فقهى بود و کتاب دیگر او «المختصر الاحمدى للفقه المحمدى» بود که آن نیز بر اساس ابواب فقهى مرتب شده بود. (83) هم زمان با تالیف موسوعههاى فقهى، کتابهاى موسوعهاى دیگرى به رشته تحریر در آمد که موضوع آنها فقط احکام و فقه نبود، بلکه در بر دارنده مباحث اعتقادى، تاریخى و آداب و سنن و گاه مباحث کلامى بود.یکى از این کتابها کتاب «نوادر الحکمه» نوشته محمدبن احمدبن یحیىقمى بود.این کتاب شامل 23 باب بود که علاوه بر ابواب فقهى، ابوابى نیز در توحید، تاریخ انبیا و مناقب داشت. (84) از همین قبیل مىتوان به کتاب «المحاسن» برقى اشاره کرد که ابواب مختلف اخلاقى در آداب و سنن را نیز دربر دارد. (85) در منابع، به تعداد زیادى از این کتابهاى موسوعهاى که با عنوان کلى و مشابه «النوادر» خوانده مىشدند، اشاره شده است. (86) کاملترین و شاید آخرین کتاب از این نمونه، کتاب «الکافى» کلینى است که موسوعهاى روایى مشتمل بر مباحث اصولى و اعتقادى، ابواب فقهى، آداب و سنن و اخلاق و...مىباشد.
پىنوشتها:
1.فضلبن حسن طبرسى، اعلام الورى، آلالبیت، قم، 1417، ج 2، ص 150.
2.محمدبن حسن طوسى، کتاب الغیبه، مؤسسه المعارف الاسلامیه، قم، 1411ه ، ص 127.
3.همان، ص 237.
4.احمدبن على طبرسى، الاحتجاج، نشر المرتضى، مشهد، 1403ه ، ج 2، ص 252.
5.طوسى، الغییه، ص 232.
6.ر.ک: زامبارز، نسب نامه خلفا و شهر یاران، ترجمه مشکور، نشر خیام، تهران، 1368 ص 6.
7.ر.ک: جاسم حسین، تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، ترجمه آیةاللهى، امیرکبیر، تهران، 1367، ص 300.
8.احمدبن سهل بلخى، المسالک و الممالک، لیدن، بریل، بىتا، ص 35.
9.ر.ک: عباس قمى، سفینة البحار، انتشارات عابدى، تهران، بىتا، ج 2، ص 447; ج 1، 55.
10.محمدبن احمد مقدسى، احسن التقاسیم، بریل، میدن، 1932، ص 120.
11.همان.
12.ر.ک: رسول جعفریان، جغرافیاى تاریخى و انسانى شیعه در جهان، انصاریان، 1369، ص 54.
13.مقدسى، احسن التقاسیم، ص 323.
14.ر.ک: محمدبن علىبن بابویه صدوق، کمالالدین و تمام النعمه، مؤسسه النشر الاسلامى، قم، 1390ه ، ص 504
15.مقدسى، ص 365.
16.همان، ص 415.
17.همان، ص 439.
18.همان، ص 141.
19.همان، ص 179.
20.همان، ص 200.
21.طوسى، کتاب الغیبه، ص 211، 415، 430 و....
22.احمدبن على نجاشى، الرجال النجاشى، مؤسسه النشر الاسلامى قم، 1407ه ، ص 243، ; طوسى، الغیبه، ص 210.
23.همان، ص 178.
24.کمالالدین صدوق، تمام النعمه، ص 507.
25.طبرسى، احتجاج، ج 2، ص 281.
26.طوسى، الغییه، ص 239.
27.همان.
28.همان، ص 240.
29.همان، ص 221.
30.طبرسى، احتجاج، ج 2، ص 301 و 303 و....
31.همان، ص 297.
32.ر.ک: صدوق، کمالالدین، ص 438 و بعد از آن.
33.ابوعمرو کشى، کتاب الرجال، طیع نجف، بىتا، ص 594.
34.کمالالدین صدوق، ص 484.
35.محمدبن حسن طوسى، فهرست کتب الشیعه و اصولهم، مکتبة المحقق الطباطبایى، قم، 1402ه ، ص 31.
36.همان، ص 121.
37.کمالالدین صدوق، ص 51 و ص 94.
38.طوسى، فهرست، ص 548.
39.همان، ص 31.
40.همان، ص 121.
41.نجاشى، الرجال، ص 265.
42.ر.ک: ابواسحقبن ابراهیم نوبخت، الیاقوت، تحقیق علىاکبر ضیایى، 1378ه ، مقدمه کتاب.
43.ر.ک: محمدبن نعمان مفید، اوایل المقالات، دانشگاه مشهد، ص 90 و 124.
44.ر.ک: محمدبن علىبن بابویه صدوق، التوحید، مؤسسه النشر الاسلامى، قم، 1398ه ، فصل آخر.
45.رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، سازمان تبلیغات اسلامى قم، 1371، ج 1، ص 209; به نقل از مقاله پروفسور مادلونگ درکیهان اندیشه، ش 52، ص 152.
46.ر.ک: محمدبن مصطفى، تفرشى، نقد الرجال، آلالبیت، 1418ه ، ج 1، ص 155.
47.ر.ک: نجاشى، رجال، 332.
48.عبدالله مامقانى، تنقیح المقال، مطبعه المرتضویه، نجف، 1352ه ، ج 3، ص 88.
49.ر.ک: محمدبن حسن طوسى، رسایل العشر، مؤسسه نشر اسلامى، قم، 1406ه ، ص 45 و 46.
50.همان، ص 46.
51.همان، ص 47.
52.همان.
53.ر.ک: جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ج 1، ص 52.
54.طوسى، فهرست، ص 61.
55.نجاشى، رجال، ص 245.
56.ر.ک: خویى، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث مطبعه الآداب، نجف، ج 9، ص 80.
57.ر.ک: ابنبابویه علىبن حسین، الامامه والبصره من الحیره، آلالبیت، 1407ه ، ص 142.
58.طوسى، فهرست، ص 51.
59.تفرشى، نقدالرجال، ج 1، ص 155.
60.طوسى، الغیبه، ص 240.
61.ابوغالب زرارى، رساله ابىغالب الزرارى، آلالبیت، قم، 1405ه ، ص 128.
62.همان، ص 219.
63.همان، ص 226.
64.نجاشى، رجال، ص 430.
65.محمدبن حسن طوس، رجال الطوسى، مطبعه الحیدریه نجف، 1380ه ، ص 430.
66.همان، ص 433.
67.طوسى، فهرست، 392.
68.نجاشى، ص 414.
69.طوسى، فهرست، ص 414.
70.ر.ک: محمدبن یعقوب کلینى، الکافى، شرح و ترجمه مصطفوى، بىتا.
71.على دوانى، مفاخر اسلام، امیرکبیر، تهران، ج 1، ص 161.
72.طوسى، فهرست، ص 548.
73.نجاشى، ص 354.
74.تفرشى، نقد الرجال، ج 2، ص 79.
75.طوسى، رجال، ص 463.
76.ر.ک: کلینى، اصول کافى، ج 1، مقدمه مؤلف.
77.ر.ک: محمدبن علىبن بابویه صدوق، من لا یحضره الفقیه، مؤسسه النشر الاسلامى، قم، مقدمه مؤلف.
78.ر.ک: ابن بابویه، الامامه و التبصره من الحیره، مقدمه.
79.صدوق، کمالالدین، ص 2.
80.طوسى، فهرست، ص 215.
81.ر.ک: صدوق، من لایحضره الفقیه، مقدمه.
82.طوسى، فهرست، ص 411.
83.همان، ص 392.
84.همان، ص 409.
85.ر.ک: احمدبن محمدبن خالد البرقى، المحاسن، مکتبه المرعشى، قم، 1407.
86.ر.ک: طوسى، فهرست، ص 62، 64، 70، 409 و....
منابع
- ابنبابویه علىبن حسین: الامامه والبصره من الحیره، آلالبیت، 1407ه.
- ابوغالب زرارى، رساله ابىغالب الزرارى، آلالبیت، قم، 1405ه.
- البرقى، احمدبن محمدبن خالد: المحاسن، مکتبه المرعشى، قم، 1407.
- بلخى، احمدبن سهل: المسالک و الممالک، لیدن، بریل، بىتا.
- جاسم حسین: تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، ترجمه آیةاللهى، امیرکبیر، تهران، 1367.
- جعفریان، رسول: تاریخ تشیع در ایران، سازمان تبلیغات اسلامى قم، 1371.به نقل از مقاله پروفسور مادلونگ درکیهان اندیشه.
- جعفریان، رسول: جغرافیاى تاریخى و انسانى شیعه در جهان، انصاریان، 1369.
- خویى، ابوالقاسم: معجم رجال الحدیث مطبعه الآداب، نجف.
- دوانى، على: مفاخر اسلام، امیرکبیر، تهران.
- زامبارز: نسب نامه خلفا و شهر یاران، ترجمه مشکور، نشر خیام، تهران، 1368.
- صدوق، محمدبن علىبن بابویه: التوحید، مؤسسه النشر الاسلامى، قم، 1398ه ، فصل آخر.
- صدوق، محمدبن علىبن بابویه: کمالالدین و تمام النعمه، مؤسسه النشر الاسلامى، قم، 1390ه، .
- صدوق، محمدبن علىبن بابویه: من لا یحضره الفقیه، مؤسسه النشر الاسلامى، قم، مقدمه مؤلف.
- طبرسى، احمدبن على: الاحتجاج، نشر المرتضى، مشهد، 1403ه.
- طبرسى، فضلبن حسن: اعلام الورى، آلالبیت، قم، 1417.
- طوسى، محمدبن حسن: فهرست کتب الشیعه و اصولهم، مکتبة المحقق الطباطبایى، قم، 1402ه.
- طوسى، محمدبن حسن: کتاب الغیبه، مؤسسه المعارف الاسلامیه، قم، 1411ه.
- قمى، عباس: سفینة البحار، انتشارات عابدى، تهران، بىتا.
- مامقانى، عبدالله: تنقیح المقال، مطبعه المرتضویه، نجف، 1352ه.
- مفید، محمدبن نعمان: اوایل المقالات، دانشگاه مشهد.
- مقدسى، محمدبن احمد: احسن التقاسیم، بریل، میدن، 1932.
- نجاشى، احمدبن على: الرجال النجاشى، مؤسسه النشر الاسلامى قم، 1407ه.
- نوبخت، ابواسحقبن ابراهیم: الیاقوت، تحقیق علىاکبر ضیایى، 1378ه ، مقدمه کتاب.