تمدن اسلامى مبانى و مؤلفههاى اساسى آن (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
اسلام به عنوان دینى تمدن ساز (1) در منطقهاى ظهور کرد که از هر سو، تمدنهایى بزرگ آن را احاطه کرده بود. اما همان گونه که سرزمین خشک جزیرة العرب از رطوبت دریاهاى اطراف محروم بود، نسیم فرهنگ و اندیشه تمدنهاى پیرامون نیز در این سرزمین چندان وزیدن نگرفت. نیز اسلام در هنگامهاى پا به عرصه گیتى نهاد که به علل مختلف، تمدنهاى منطقهاى دوره بالندگى خودرا پشتسرگذاشته، رو به ضعف مىرفتند و این خود یکى از عوامل مؤثر در گسترش اسلام بود.
دینى که حضرت محمدصلى الله علیه وآله وسلم آورد به زودى از مرزهاى جزیرة العرب گذشت و امپراتورىهاى بزرگ را به چالش واداشت، از اندلس در غرب تا مرزهاى چین را در شرق در نوردید و تمدن و فرهنگى بنانهاد که نقش مهمى در تاریخ تمدن بشرى ایفا کرد و هنوز هم یکى از حوزههاى بالقوه تمدن ساز محسوب مىگردد.
همانگونه که در شماره قبل متذکر شدیم، برخى مستشرقان و محققان ضمن تعریف و تمجیدهاى فراوان از فرهنگ و تمدن اسلامى، آن را امرى تاریخى و مربوط به گذشته مىدانند. از نظر اینان فرهنگ به مثابه ارگانیسمى زنده است که فقط داراى یک دور زندگى است; موجى است که اوج مىگیرد و سپس فرو مىافتد و هرگز دوباره به اوج نمىرسد. این دیدگاه، اوج ترقى فرهنگ اسلامى را قرون سوم تا ششم قمرى مىداند که بعد از آن به انحطاط دچار گردیده و دیگر تمدنساز نیست. سخن در مورد علل افول و راههاى احیاى فرهنگ و تمدن اسلامى و اصولا این موضوع که آیا اسلام مىتواند مجددا تمدن سازى کند یا خیر، از مسائل مناقشهانگیز عرصه فرهنگ و تمدن در عصر حاضر بوده و هست و خود تحقیقى جداگانه مىطلبد. به طور خلاصه باید گفت:
دولتها پدید مىآیند و مىروند ولى فرهنگها هرگز نه چون ارگانیسم پدید مىآیند و نه چون ارگانیسم نابود مىشوند. یونان باستان به عنوان یک دولت مرد، اما پس از مرگ، قسمتبزرگى از فرهنگ آن به سراسر عالم گسترش یافت و هنوز هم چون عنصر مهمى در فرهنگهاى اروپایى به حیات خود ادامه مىدهد. روىهم رفته هر فرهنگى ممکن است چندین قله داشته باشد; ممکن است اوج و حضیضهایى را به خود ببیند و هیچ چیزى که مخالف امکان تجدید حیات آن باشد وجود ندارد. (2)
بنابراین فرق است میان فرهنگ اسلام و آنچه به عنوان خلافت اسلامى در تاریخ شناخته شدهاست. با انحطاط و سقوط خلافت، فرهنگ اسلامى مضمحل نشد. تمدنى که اسلام بنا کرد گرچه دورههاى ضعف و رکود داشت اما منحط نشد و در زمانها و مکانهاى مختلف از مدینه و کوفه و شام و بغداد و قاهره و قرطبه تا هرات و استانبول و اصفهان و دهلى در چرخش بود.
دستهاى دیگر از محققان نیز نقش فرهنگ و تمدن اسلامى را بیشتر واسطه و حلقه انتقال فرهنگ یونان باستان به اروپاى قرون وسطى از طریق اندلس و جنگهاى صلیبى مىدانند و نقش نهضت ترجمه در بلوغ فرهنگ و تمدن اسلامى را بیش از حد جلوه مىدهند. اما حقیقت آن است که فرهنگ یونانى فقط یکى از عناصرى بود که در هاضمه قوى تمدن اسلامى هضم شد. ضمن اینکه همین فرهنگ یونانى قبلا یکبار دیگر پس از حمله اسکندر به شرق و در نهضت هلنیسم، این منطقه را فرا گرفت اما در آن دوره شاهد چنین نهضت علمى گستردهاى که در دوره اسلامى ظهور کرد، نیستیم. حال به قول دکتر زرین کوب:
اگر هنوز در مغرب زمین، تاریخ نویس ساده دلى هست که خالصانه گمان مىکند اسلام هیچ فرهنگ تازهاى به وجود نیاوردهاست و جز آنکه فرهنگ یونان قدیم را به دنیاى غرب منتقل کند کارى نکرده است، عذرش روشن است.... (3)
فرهنگى که اسلام بنانهاد جامع الاطراف بود ولى توحید جوهره اصلى آن محسوب مىشد. از این رو مبانى و منابع تمدن اسلامى را باید در خود اسلام جستوجو کرد نه بیرون از آن.
اصولا در نظام فرهنگى اسلام، دین عنصرى در کنار سایر عناصر نیست، بلکه محور و اساس فرهنگ اسلامى است و تجلى آن در تمامى مظاهر فرهنگى از معمارى تا ادبیات و از پزشکى تا آداب و رسوم قابل مشاهده است. پارهاى از مهمترین مؤلفههاى فرهنگ و تمدن اسلامى که به موفقیت و پیشرفتسریع آن یارى رساندند عبارتاند از:
1- جهانى اندیشیدن، جهانشمول بودن و مرز نشناختن;
2- تساهل و مدارا، گشادگى مشرب و آمادگى براى پذیرش افکار تازه و عناصر فرهنگى دیگران و منطبق ساختن آن با روح توحیدى اسلام;
3- تبلیغى و باز بودن اسلام در مقایسه با آیینهاى بستهاى چون یهودى و زرتشتى;
4- تعادل در نگرش میان دنیا و عقبا و نیز توجه به سیاست و اجتماع;
5- تاکید بر عدالت و برابرى نژادها و احترام به حقوق ملل و مذاهب دیگر;
6- ایجاد زمینه فکرى براى گسترش نهضت علمى با تاکید بر تجربى اندیشیدن و توجه دادن انسان به نظام طبیعى و اسرار آن.
شرح و بسط هر یک از مباحث فوق فرصتى دیگر مىطلبد اما در یک کلام، فرهنگ اسلامى با حفظ اصول اساسى خود تالیفى و ترکیبى بود. این فرهنگ عظیم یکباره برنیامد بلکه برشالوده تمدنهاى پیشین بنا گشت و مصالح را از تمدنهاى قبل از خود گرفت اما روح آن از اسلام بود.
فصلنامه «تاریخ اسلام» کاوش و تتبع در ابعاد مختلف فرهنگ و تمدن اسلامى را وظیفه اصلى خویش مىشمرد و مسئولین و دستاندرکاران آن به جد معتقدند این امر جز با کمک و مساعدت علمى عالمان و اندیشمندان عرصه تحقیقات اسلامى میسر نمىشود، خداى رحمان و رحیم را سپاسگزاریم که اولین شماره فصلنامه را در آستانه میلاد با سعادت رسول خاتمصلى الله علیه وآله وسلم تقدیم علاقهمندان کردیم و دومین شماره آن زمانى آماده مىشود که جهان اسلام در عید مبعثخاتم النبیینصلى الله علیه وآله وسلم غرق در سرور و شادى است. این مهم را بهفال نیک گرفته و توفیق بهرهمندى بیشتر از میراث نبىمکرم اسلام را از درگاه احدیت آرزو مىکنیم.
بمنه و کرمه
پىنوشتها:
1. نقش اسلام در این زمینه از آن جهتبسیار جالب است که خود بنیانگذار یک تمدن است نه اینکه تمدنى به آن بگرود، چنانکه تمدن رومى، به مسیحیت گروید.
2. شریف، م.م، تاریخ فلسفه در اسلام، زیر نظر نصرالله پور جوادى (چاپ اول: تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 1362) ج1، ص 4 - 5.
3. عبدالحسین زرین کوب، کارنامه اسلام (چاپ سوم: تهران، امیرکبیر، 1362) ص 32.