این مقاله می کوشد تا در پرتو نظریه دیرینه شناسانه فوکو، به تحلیل تطورات گفتمانی مفهوم شهروندی، از صورت کلاسیک آن به صورت متکثر و حساس به نیاز گروه های خاص، پرداخته و موانع «امکان شهروندی» پنج گروه اجتماعی خاص را مورد بررسی و طبقه بندی مجدد قرار دهد. همچنین تلاش شده در هر مورد، راهکارهای رفع «امتناع» شهروندی با توجه به مباحث نظری و تجربیات جهانی ارائه شود. تطور مباحث نظری انتقادی و تحولات نهادی شهروندی از یک سو و ایجاد نهادها، گرایش ها و مبانی نظری مستقل علوم اجتماعی در مورد گروه های خاص از دیگر سو، باعث تجدیدنظر در درک ما از شهروندی بر مبنای حقوق گروه های اجتماعی «خاص» شده است. دلایل مشترکی برای حذف کامل یا نسبی گروه های خاص مورد بررسی از حیطه شهروندی وجود دارد، مانند عدم موازنه حقوق و مسئولیت های شهروندی در میان این گروه ها، عدم دسترسی آنان به سپهرهای اجتماعی به معنای عام و دوری نسبی آنان از بازار کار.