از جمله چالش های جدی در عصر جدید که بعضی از اندیشمندان، آن را عصر پسامدرنیته می خوانند، نسبت میان شیوه زندگی مسلمانان و جوامع دینی با عصر جدید و دوران پسامدرن است. در این راستا این پرسش اساسی در حوزه هنر نیز خود را بازمی نمایاند و به صورت گفتمان طرح می گردد که با توجه به مبانی معرفتی هنر دینی و مهدوی و همچنین بر اساس مبانی معرفتی هنر پست مدرن آیا امکان سازگاری میان هنر مهدوی و هنر پست مدرن وجود دارد یا نه. در این مقاله دو الگو و نظریه مطرح و نقد و بررسی شده و سپس الگویی بر اساس زیسته فطری پیشنهاد گردیده است.