پیدایش شهری آرمانی همواره در طول تاریخ، ذهن بشر را به خود معطوف داشته و افکار و آرای بسیاری از فلاسفه و اندیشمندان سیاسی اجتماعی را تحت تأثیر قرار داده است. پژوهش حاضر، به روش تحلیلی _ کیفی می کوشد با در نظر گرفتن تطور معنایی این اصطلاح در طول تاریخ، نحوه ورود آن به اندیشه فلسفی سیاسی و اجتماعی غرب و در پی آن، اثرپذیری نهاد های فرهنگی و آثار هنری و ادبی به ویژه تئاتر از این اندیشه را ارزیابی کند.
هدف مقاله حاضر آن است که خاستگاه اندیشه آرمانشهر در غرب و بازتاب آن در تئاتر معاصر را بررسی نماید. در این روی کرد، برخی فلاسفه با ارائه نظریه هایی درباره جامعه آرمانی کوشیده اند. افلاطون، مور و کامپانلا تنها طرحی ذهنی ارائه دادند و برخی دیگرچون مارکس و فوکویاما، این مقوله را تئوریزه کرده اند که حکومت هایی بر این اساس شکل گرفت.
پژوهشگر، با استناد به منابع پژوهشی معتبر به مهم ترین نظریه های آرمانشهرگرایانه در تاریخ اندیشه فلسفی سیاسی و اجتماعی غرب می پردازد و با تأکید بر اثرگذاری شرایط سیاسی فرهنگی و اجتماعی جوامع بر چارچوب های ایدئولوژیک این دیدگاه ها، نتیجه می گیرد که تئاتر، مهم ترین ابزار برای نقد جامعه آرمانی در هر دوره است.