بیتردید یکی از قدرت مندترین موضوعات شعر رودکی که به شکل ویژه و چند سویه رخ مینماید «مرگ» است. انگاره و تلقی رودکی از مرگ انگاره ای حکیمانه است.
جدای از آنکه مسألة مرگ در مراثی با دریغ و بصراحت عنوان و تبیین میگردد، این نگاه به مرگ و یادکرد همارة آن در رودکی شکلی از تفکّر خیامی را پدید میآورد که در آن دعوت به شادخواری و خُردانگاشتن جهان و غمان، تم اصلی و تکرار شونده است. افزون بر آن تجلی مرگ در شعر تغزلی رودکی هم خلق تصویری از خود پس از مرگ شاعر در گفتمان با معشوق که در واقع نوعی استرحام از معشوق است و بعدها به شکلی بدیع تر و جدیتر در ادب غنایی پارسی موجودیت مییابد، از فرعیات موضوع مورد بحث خواهد بود.