"انسان در برابر گذر زمان وارد عمل شده از خود واکنش نشان می دهد. این واکنش ها، به واقع، به شکلی در خلال تصاویر شاعرانه آثار بشری نمود کرده اند. ژید، در کتاب مائده های زمینی، مثال های بارزی از این نمودها را به نمایش گذاشته است: وی در تصویری خویشتن را زندانی زمان چرخه ای در یک زندگی نباتی می بیند که هر چند تمایلاتی گذرا به لایتناهای عالم ملکوت دارد ولیکن دست و پای خویش را در خواهش هایی شدیدا زمینی، بسته می بیند به گونه ای که بهشت موعود را در همین عالم خاک می طلبد و در پی این طلب دست به دامان «حیله» هایی می شود تا او را به «آمیزه ای همگون» از تضادهای درونیش برسانند. با دست آویزی به «سیاست جدال با زمان» و با فرو رفتن در درون سیالیتی از زمان شبه برگسونی، ساری و جاری در بیکران فضا، ژید به زایشی از یک «جز کامل» رهایی بخش و بهشتی می رسد که در واقع خود، معنا و مفهوم زمان مطلق است. لیکن نکته اینجاست که این «جز کامل» پس از جستجوهای طولانی، نهایتا در تصویری از صحرای خشک زمینی حلول می کنند که سرزمین آرمانی او را می سازد یعنی همان بهشت مطلوب. حال سوال اینجاست که چرا صحرا؟ چه نوع تصویری از زمان این فرود به صحرا را پس از «سیاست جدال» در نزد ژید توجیه کرده است؟ ما همگام با ژید به چرخه هایی متفاوت از زمان بر می خوریم که مرتبا تکرار می شوند تا آنجا که در بیکران صحرا، در دانه های شن وارسته از قید زندگی نباتی، آینه ای از بینهایت خویش را در می یابند. آنجا تمامی چرخه های زمان به خودی خود از هم می گسلند و در چرخه ای واحد با جریانی یکتا پیش می روند و مفهومی از زمان خلق می کنند که دوام آن ابدی است، یکتاست و جاری در حال. زمانی که تمام چرخه های ذهنی و گذرا را در خود هضم نموده است.