چکیده

"در ادبیات معاصر، بازگشت به گذشته مضمونی ست که به توالی به آن بر می خوریم، مخصوصا در کتاب های نویسندگان زن که در آنها خوشبختی در زندگی روزمره و حال به ندرت به چشم می خورد. این مضمون مربوط به حسرت گذشته و زاده پیوستگی چهره ها و مکان های معرف گذشته، زمانی که هنوز آرزوها بر باد نرفته بودند، می شود. در این مقاله، پیوستگی مضمون پدر و خانه کودکی - یا ساختمانی قدیمی که یادآور پدر و خوشبختی از دست رفته باشد - در سه نوشته زویا پیرزاد بررسی می شود. زندگی شخصیت اصلی این سه داستان، زنی ست با تجربه ای ناموفق از زندگی مشترک، غرق در فراموشی خود برای راحتی کسانی که او را نادیده می انگارند. هویت او بر مکان هایی که خاطرات پدر را زنده نگه می دارد و زمانی که پدر او را دوست می داشت و حمایت می کرد، حک شده است."

تبلیغات