تحلیل عناصر روایی در وصف های ادبی منظومه یوسف و زلیخای جامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متن پژوهی ادبی تالستان ۱۳۹۹شماره ۸۴
33 - 58
حوزه های تخصصی:
شعرا در منظومه های روایی برای خلق روایت جذاب و پر کشش از دو سازه مهم روایت گری و وصف استفاده می کنند. «وصف» ابزاری است که خالق اثر برای برجسته سازی درکلام به کار می برد، اما جنبه بدون زمان متن روایی است. «روایت» بازنمایی یک رخداد یا سلسله ای از رخدادها است. این دو وجه مهم از نظر زمان سخن و داستان در تقابل و مغایرت با یکدیگر قرار می گیرند. بنابراین، باید ارتباط این دو سازه مهم در نظریه های مختلف روایت و روی متون روایی بررسی شود. نظریه پردازانی چون توماشفسکی، بارت و ژنت به بررسی وصف و ارتباط آن با روایت و روایت گری پرداخته اند. در تمام نظریه های روایت، «وصف» جنبه ایستای متن روایی است که با هدف ایجاد متنی تأثیر گذار در روایت به بافت کلام اضافه می شود. در این پژوهش رابطه وصف و روایت گری در منظومه یوسف و زلیخای جامی و با تکیه بر دیدگاه توماشفسکی، بارت و ژنت تحلیل شده است و به این پرسش پاسخ می دهد که در روایت یوسف و زلیخا، وصف های ادبی با روایت گری چه ارتباطی دارد. در این منظومه براساس نظریه توماشفسکی، «وصف» بن مایه آزاد و ایستای متن است و با توجه به نظریه بارت در دسته نمایه های خاص و آگاهانندگان قرار می گیرد. از دیدگاه ژنت، «وصف» موجب ایجاد شتاب منفی در روایت شده و در این منظومه، کارکرد تزیینی و نمادین پیدا می کند. علاوه بر این، گزاره های موجود در «وصف» همگی از نوع گزاره های هستی به حساب می آید.