مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
ویرجینیا وولف
حوزه های تخصصی:
صادق هدایت، متفکر و هنرمندی بر آشوبنده، نا بهنگام، پی افکن و نویسنده ای صاحب سبک بود. به جریت می توان گفت که بوف کوراو درنیم قرن اخیر بیش ازهراثرادبی ایرانی دیگری مورد نقد و بررسی جدی قرار گرفته و هر روز منتقدان ابعاد تازه ای از این اثر را هویدا می کنند. آنها ابعاد سورریالیستی، سمبولیستی، اگزیستانسیالیستی، ناسیونالیستی، اکسپرسیونیستی و متافیزیکی این اثر را تجزیه تحلیل کرده اند. از دیدگاه ادبیات تطبیقی، از تاثیر پذیری هدایت از شوپنهاور، ژان پل سارتر، گی دو موپاسان، ژرار دونروال، فرانتس کافکا و دیگر ادیبان هم از بعد محتوایی و هم از بعد ساختاری قلم فرسایی ها شده است. پژوهش حاضر تاثیر پذیری و اشتراکات انکار ناپذیر و درعین حال کشف نشده ی بوف کور از رمان خیزابها ی ویرجینیا وولف را مورد نقد و موشکافی قرار می دهد. در این پژوهش، ارتباطات بینا متنی بوف کور با خیزابها از بعد مضمونی واکاوی شده و در این راستا پژواک یکی از مهمترین مضامین رمان خیزابها یعنی روایت زدگی در بوف کور رد یابی می شود. بر اساس تطبیق متنی نشان داده می شود که چطور برخی از جملات بوف کورشباهت خیره کننده ای به جملات کلیدی رمان خیزابها دارند.
نقش های زنانه در رمان های «پیرزاد» و «وولف» با تکیه بر نقش های کهن الگویی یونگ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش زبان و ادبیات فارسی پاییز ۱۳۹۸ شماره ۵۴
75-106
حوزه های تخصصی:
نقد کهن¬الگویی که بر پایه نظریّه¬های «کارل گوستاو یونگ» پایه گذاری شده است، کهن الگوها را در متن های ادبی می کاود و نقش ها، کارکردها و دگردیسی آنها را تبیین می کند. از جمله کهن الگوهایی که یونگ در آثارش برمی شمرد، می توان به چهار کهن الگوی زنانه اشاره کرد که به صورت نقش هایی زنانه در زندگی آنان نمود می یابد. این چهار نقش عبارتند از: نقش مادر، همسر، مدونا و نقش آمازون. این نقش ها در ارتباط با سایرین، محیط و فرهنگ حاکم بر محیط زندگی در رفتارهای زنان ظهور می یابد. با بررسی آثار ادبی زنان می توان چگونگی و میزان حضور این نقش ها را مشاهده کرد. رما ن نویسان زن غربی و ایرانی به فراخور محیط، فرهنگ و هنجارهای اجتماعی به این نقش ها پرداخته اند. در پژوهش حاضر به بررسی میزان نمود این نقش های زنانه و بررسی مقایسه ای آنها در رمان¬های «چراغ¬ها را من خاموش می¬کنم» و «عادت می¬کنیم» از زویا پیرزاد و «خانم دالوی» و «به سوی فانوس دریایی» از ویرجینیا وولف پرداخته شده است. نتیجه اجمالی پژوهش نشان می دهد که نقش های زنانه ای که بر اساس کهن الگوهای یونگ تبیین شده اند، در پیرزاد و وولف یکسان به کار گرفته نشده است. وولف به عنوان رمان نویس غربی به نقش های مادر و همسر به صورتی متعادل تر پرداخته است. در «به سوی فانوس دریایی» نقش مدونا حضور پررنگی دارد و در عوض در «خانم دالوی» آمازون توانسته است با قدرت کافی به نمایش خود بپردازد. در نوع پرداختن به این نقش ها، نگرش فمینیستی وولف بی تأثیر نبوده است. از این¬رو خصلت جنگندگی، کنشگری و استقلال زنان وولف بارزتر است. در آثار پیرزاد، نقش مادر را با رویکردی فداکارانه و نقش همسر را محافظه کارانه مشاهده می کنیم. وی برای نقش مدونا، جایگاه ویژه ای در نظر گرفته است و نقش آمازون را در چارچوب فرهنگ سنتی شرقی و به صورتی گام به گام و کم رنگ وارد آثارش کرده است.
گذر فمینیستی از جزیره سرگردانی و به سوی فانوس دریایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش ادبیات معاصر جهان دوره ۱۷ تابستان ۱۳۹۱ شماره ۲
25 - 40
حوزه های تخصصی:
نقد تطبیقی دیدگاه فمینیستی سیمون دوبووار، ویرجینیا وولف و سیمین دانشور در آثار داستانی
حوزه های تخصصی:
ادبیات تطبیقی حوزه ای از پژوهش های ادبی است که درآن آثار دو یا چند نویسنده ازدو زبان وملیت متفاوت با یکدیگرمقایسه می شوند.دراین مقاله آثار داستانی سه نویسنده زن، یعنی «ویرجینیا وولف»، «سیمون دوبووار» و «سیمین دانشور» از زاویه دید ادبیات فمینیستی و مکاتب فکری تأثیر گذار بر اندیشه آنان بررسی شده است. مطالعه و تحلیل آثارشان نشان می دهد که وجه مشترک ادبیات فمینیستی، تلاش برای احیای حقوق و نمایاندن مظلومیت زنان و شناساندن هویّت و جایگاه زن در نظام مردسالاری با توجه به نوع نگرش به هستی و انسان است. سیمین دانشور با تفکر ایرانی-اسلامی در پرتو ارزش های دینی و اخلاقی حقوق زن و مرد را برابر می داند، امّا سیمون دوبووار با دیدگاه سکولاریستی (اگزیستانسیالیستی) ویژگی های فطری زنان چون ازدواج، تشکیل خانواده و مادرشدن را مانعی در مسیر پیشرفت آنان می یابد. و ویرجینیا وولف، زنان را به کسب استقلال مالی وکوشش برای داشتن امتیازات همسان با مردان توصیه می کند.
بررسی ابعاد شخصیت آبجی خانم در داستان کوتاه صادق هدایت و دوشیزه کیلمن در رمان خانم دالووی اثر ویرجینیا وولف(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال چهاردهم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲۷
219 - 253
حوزه های تخصصی:
با آن که رمان خانم دالووی و داستان کوتاه آبجی خانم در دو سبک داستانی و در دو زمان و مکان متفاوت خلق شده؛ اما تیپ شخصیت دوشیزه دوریس کیلمن و آبجی خانم بسیار به یکدیگر نزدیک است. دوریس کیلمن متعلق به طبقه فرودست فرهنگ ویکتوریایی بعد از جنگ جهانی دوم و آبجی برآمده از فرهنگ خرافه زده طبقه فرودین ایران است. ویژگی های خلقی، ظاهر شخصی، مسائل تربیتی و عاطفی، طبقه اجتماعی، محدودیت های فردی، ذهن و روان و عوامل مهمی که موجب شکل گیری شخصیت یک انسان می شود و دلیل پیدا یا ناپیدای کنش و واکنش های اوست، در لایه های سطحی و عمقی هر دو داستان قرار داده شده و نویسندگان با آگاهی از این موارد شخصیت های خود را خلق کرده اند. این مقاله به بررسی وجوه شباهت های بنیادین میان این دو شخصیت پرداخته و سپس تفاوت های میان آن ها را _که بر آمده از زیست تاریخی_فرهنگی و رویکرد دو نویسنده نسبت به زن است_ تحلیل کرده است. هم چنین هر دو اثر متضمن نکات روان شناختی و نشان دهنده درک عمیق نویسندگان از روان انسان و ساختارهای سازنده شخصیت، در داستان هستند.
خیزاب در نقش استعاره ای برای توالی، روایت و هویت در رمان خیزاب های ویرجینیا وولف(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش ادبیات معاصر جهان دوره ۲۸ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱
271 - 288
حوزه های تخصصی:
رمان خیزابها (1356) تنش بین توالی و عدم توالی را به نمایش می گذارد. توالی زمانی که عنصری ثابت در شکل گیری روایت در داستان سرایی یا عبارت پردازی و در نها یت هویت فردی می باشد به شکل حرکت بی وقفه ی خیزاب ها به استعاره در آمده است. ویرجینیا وولف در این رمان ازحرکت مستمر و بی وقفه ی خیزاب ها که بر اساس توالی زمانی منظمی یکی پس از دیگری با الگو و ریتم خاصی پی در پی در جوش و خروشند به سان استعاره ای بسط یافته برای توالی زمانی در روایت بهره برده است. هویت فردی شخصیت ها نیز به دلیل اینکه زایییده ی زبان آنها می باشد در طول این روایت پردازی ها شکل می گیرد؛ از این رو، هویت نیز عنصری تابع توالی زمانی و روایت می شود چرا که مشمول قاعده ی الگوی توالی زمانی گذشته-حال-آینده می باشد. زمانی که خیزاب ها بالا میایند و شکل مشخصی به خود میگیرند مظهر تشکیل خود از طریق روایت زنجیره ای میباشند که فرایندی متوالی میباشد و زمانی که آنها در ساحل به عدم بدل میشوند مظهر زوال، انحلال و اضمحلال هویت میباشند. مقاله حاضر با روش توصیفی-تحلیلی استعاره ی بنیادین "خیزاب" که متضمن مفهوم شکل گیری خود، هویت و روایت از دیدگاه وولف میباشد را مورد واکاوی قرار می دهد و همچنین نشان می دهد که چگونه وولف بر این اساس زبانی طبیعی بر پایه ی ریتم و موسیقی بنا نهاده است.