تحلیل انتقادی نظریه والتر بنیامین در باب زوال هاله هنر تجسمی در عصر بازتولیدپذیری تکنیکی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر به یکی از مهم ترین آثار نظری سده بیستم در حوزه فلسفه و هستی شناسی هنر می پردازد. ایده هایی که والتر بنیامین، نویسنده آلمانی از حلقه مکتب فرانکفورت، در مقاله مشهور خود با عنوان اثر هنری در عصر بازتولیدپذیری تکنیکی آن مطرح می کند، به رغم آن که تا حدی قبول عام یافته، مسئله برانگیز است. مهم ترین مسئله ای که بنیامین پیش می کشد طرح مفهوم «هاله» اثر هنری و زَوال آن با بازتولید تکنیکی آثار است. اما سؤال اصلی درباره ادعا و استدلال بنیامین، مبنی بر این که هاله آثار هنری در روزگار ما زوال یافته، این است که چه دلایلی له و علیه مدعای او وجود دارد؟ این پژوهش قصد دارد به تحلیل انتقادی نظریه «زوال هاله» بنیامین بپردازد، کاری که تاکنون کم تر در منابع فارسی انجام گرفته است. با توجه به این که این مقاله صرفاً عهده دار نقد آرای بنیامین در مقاله پیش گفته است، روش پژوهش بر مطالعه و تحلیل انتقادی متن، موشکافی استدلال های منطقی او، و نیز یاری گرفتن از حاصل پژوهش های پیشین محققان خارجی در خصوص مسئله «هاله» استوار است. بنابراین، مواد و منابع کتابخانه ای، به ویژه آثاری که به زبان انگلیسی درباره بنیامین تألیف شده اند، مبنای داده های کیفی ما را تشکیل می دهند. در تحلیل نهایی، می توان بر اساس دلایل متعددی که در متن مقاله ذکرشده نتیجه گرفت که نظریه پرداز «زوال هاله» گرچه اهمیت پدیده «بازتولید تکنیکی» را به خوبی دریافته، اما در ارزیابی پیامدهای آن خطاهایی جدی مرتکب شده است؛ به این معنا که به باور ما، هاله اثر هنری در دوران معاصر نه تنها زدوده نشده، که برعکس، ابعاد و دامنه تأثیر و نفوذ آن بیشتر و قوی تر شده است. هاله امروز نه فقط متعلق به شاهکارهای بزرگ هنری، بلکه از آنِ خود مفهوم «هنر»، و کیش و آئین هایی است که مناسبات سرمایه داری متأخر و اقتصاد هنر معاصر رقم زده اند.