مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
عملکرد استقامتی
حوزه های تخصصی:
هدف از این تحقیق، تعیین تأثیر مصرف کوتاه مدت دو نوشیدنی بر عملکرد استقامتی دانشجویان پسر ورزشکار بود. به این منظور، پس از تکمیل پرسشنامة تندرستی و فعالیت بدنی، از میان افراد واجد شرایط، 10 نفر از دانشجویان پسر ورزشکار دانشگاه تهران (با میانگین سنی 07 /2±4 /22 سال، قد 67 /7±8 /180 سانتیمتر و وزن 52 /8±18 /74 کیلوگرم) به صورت تصادفی انتخاب شدند و سه جلسه آزمون بروس را به فاصلة چهار روز از یکدیگر انجام دادند. در هر جلسه با طرح دوسوکور، به طور تصادفی و در شرایط یکسان، 6 میلی لیتر به ازای هر کیلوگرم وزن بدن دارونما، ردبول و هایپ، 40 دقیقه قبل از آزمون مصرف و پس از ثبت ضربان قلب استراحت و سپس 5 دقیقه گرم کردن، آزمون بروس انجام شد. نتایج آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری
مکرر و آزمون تعقیبی LSD نشان داد در گروه ردبول و هایپ افزایش معنی داری در VO2max (001 /0=P) و زمان درماندگی (000 /0=P ) مشاهده شد، اما بین این دو گروه تفاوت معنی داری بین ضربان قلب پیش آزمون (592 /0=P) و پس آزمون (029 /0=P) مشاهده نشد. در نتیجه، به نظر می رسد مصرف کوتاه مدت دو نوشیدنی انرژی زای ردبول و هایپ احتمالاً اثر ارگوژنیکی بر عملکرد استقامتی دانشجویان پسر ورزشکار دارد.
تاثیر مصرف ترکیبی از دکستروز و فروکتوز بر عملکرد استقامتی ورزشکاران
حوزه های تخصصی:
تاثیر مصرف ترکیبی از دکستروز (75 درصد) و فروکتوز (25 درصد) و کربو هیدرات (5 درصد) در مقابل پلاسیبو بر عملکرد استقامتی ورزشکاران طی یک ساعت رکاب زدن روی دوچرخه کارسنج (با شدت حدود 75 درصد VO2max و تعداد تکرار 55 تا 60 دور در دقیقه) بررسی شد. 36 ورزشکار به طور تصادفی به سه گروه کربوهیدرات (15 نفر) دارونما (11 نفر) و کنترل (10 نفر) تقسیم شدند.
به آزمودنی ها 30 دقیقه قبل از فعالیت و هر 15 دقیقه در حین فعالیت و بعد از پایان آن نوشیدنی محتوی کربوهیدرات یا دارونما داده شد. از آنها برای بررسی تغییرات گلوکز سرم بلافاصله قبل از رکاب زدن و 15 تا 20 دقیقه بعد از آن نمونه خون گرفته شد. نتایج حاصله نشان دهنده افزایش معنی داری در میزان کالری مصرفی (P?0.009) مسافت طی شده (P?%18) و تعداد دورهای زده شده (P?%31) در گروه کربوهیدرات در مقایسه با گروه دارونما و کنترل بود.
الگوی تغییرات در مورد گلوکز پلاسما در بین سه گروه تفاوتی نداشت (P?0.291) نتیجه اینکه مصرف کربوهیدرات منتخب قبل و در طی فعالیت استقامتی می تواند سبب عملکرد شود. بدیهی است بررسی اثرات مصرف کربوهیدرات بر سایر جنبه های غعالیت های استقامتی تحقیقات بیشتری را در این زمینه می طلبد
تعیین تأثیر برنامه های تمرینی منتخب بر برخی متغیرهای پیشگو در عملکرد استقامتی دوندگان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تمرین از عوامل اصلی موفقیت در رشته های ورزشی است و از آنجا که نقش تمرینات مقاومتی، به ویژه به روش تناوبی بر عملکرد استقامتی تا حدی ناشناخته است، برای تعیین تأثیر برنامه های تمرینی منتخب (تداومی و تناوبی، هوازی و مقاومتی) بر برخی متغیرهای پیشگو (VO2max، vVO2max، Tmax ،vAT) در عملکرد استقامتی دوندگان، 24 دونده که زمان اجرای دو 3000 متر آن ها بین 07 :9 تا 39 :9 دقیقه بود، به صورت داوطلبانه در این تحقیق شرکت کردند. پس از سنجش اولیه VO2max، vVO2max، Tmax ،vAT، 1RM و زمان اجرای 3000 متر، آزمودنی ها بر اساس رکورد دو 3000 متر به گروه های قوی تا ضعیف تقسیم بندی و به صورت تصادفی در چهار گروه تمرینی قرار گرفتند. برنامه تمرینی ورزشکاران به چهار گروه تمرینات تداومی و تناوبی، هوازی (درصدی از vVO2max و Tmax) و مقاومتی (درصدی از یک تکرار بیشینه و سرعت اجرا) تقسیم بندی شد. ورزشکاران، به مدت هشت هفته، پنج جلسه در هفته در تمرینات حضور یافتند و سپس در میان آزمون و پس آزمون شرکت کردند. بررسی داده ها با آنالیز واریانس مولتی فاکتوریال نشان داد که اگرچه تمام برنامه های تمرینی تداومی و تناوبی، هوازی و مقاومتی سبب افزایش VO2max، vVO2max، Tmax وvAT در مجموع چهار و هشت هفته تمرین شدند، تمرینات تناوبی هوازی- تناوبی مقاومتی، در مقایسه با سایر روش های تمرینی، پیشرفت بیشتری در این متغیرها ایجاد کرد. نتایج نشان داد تمرینات مقاومتی و هوازی تناوبی احتمالاً از طریق تنظیم دخالت متابولیسم هوازی و غیرهوازی، بهبود ظرفیت هوازی، افزایشVO2max، افزایش vVO2max، افزایش آستانه بی هوازی و سرعت در آستانه بی هوازی (vAT)، بهبود در کارآیی حرکتی و افزایش در زمان رسیدن به خستگی (Tmax) سبب بهبود عملکرد استقامتی می شود.
تأثیر مصرف مکمل کوآنزیم Q10 در دورة تیپر بر برخی شاخص های عملکرد استقامتی دونده های نیمه استقامت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از مطالعه حاضر، تعیین اثر مصرف مکمل کوآنزیم Q10 در دوره تیپر بر برخی شاخص های عملکرد استقامتی دوندگان نیمه استقامتی بود. بدین منظور، 18 دوندة نیمه استقامت مرد تمرین کرده (سن 26/1±21 سال، وزن 7/4±6/65 کیلوگرم، قد 5/2±179 سانتی متر) به صورت هدفمند انتخاب شدند. روش تحقیق به صورت پیش آزمون ـ پس آزمون با یک گروه کنترل و دو گروه تجربی اجرا شد. آزمودنی ها به دنبال 10 هفته تمرینات ویژه جهت بهبود استقامت هوازی، بی هوازی، آستانة لاکتات، و تحمل لاکتات با شدت 70 تا 95 درصد ضربان قلب بیشینه و تواتر 4 جلسه در هفته (هر جلسه70 تا 90 دقیقه) برای پیش آزمون آماده شدند. سپس، پیش آزمون شامل ضربان قلب استراحتی، زیربیشینه، بیشینه، تست دوی یک مایل، و زمان رسیدن به واماندگی انجام شد (قبل از دورة تیپر) و آزمودنی ها به سه گروه همگن تقسیم شدند: گروه T+Q10 (یک هفته تیپر به همراه 120 میلی گرم کوآنزیم Q10 در روز)، گروه T (یک هفته تیپر به همراه دارونما)، و گروه C (با همان شدت و حجم تمرینات قبلی به همراه دارونما). اعمال تیپرینگ از طریق کاهش تدریجی حجم و افزایش تدریجی شدت تمرینات (تا 135 درصد Vo2max) و با حفظ فرکانس صورت گرفت. پس از اتمام دوره تیپر، همة آزمون هایی که قبل از تیپر انجام شده بود دوباره انجام شد. برای نشان دادن تفاوت های درون گروهی، پس از دورة تیپر، از آزمون T همبسته و برای نشان دادن تفاوت های بین گروهی از آزمون ANOVA استفاده شد. نتایج نشان داد که پس از یک هفته تیپر، ضربان قلب استراحتی و زیربیشینه در دو گروه T و T+Q10 به طور معنی داری کاهش، و رکورد دوی یک مایل و زمان رسیدن به واماندگی به طور معنی داری در دو گروه بهبود یافت (05/0>P)، ولی ضربان قلب بیشینه تغییری نداشت (05/0P>). اما از آنجایی که تفاوت معنی داری در هیچ یک از متغیرها، میان دو گروه T و T+Q10 (پس از یک هفته تیپر) دیده نشد، بنابراین، می توان گفت، در این تحقیق، مصرف کوآنزیم Q10 در دوره تیپر اثر معنی داری بر ضربان قلب استراحتی، ضربان قلب زیربیشینه، ضربان قلب بیشینه، زمان رسیدن به واماندگی، و رکورد دوی یک مایل نداشته است (05/0P>). همچنین، در گروه C، در هیچ یک از متغیرها، تغییر معنی داری دیده نشد (05/0P>). درنهایت، می توان گفت که یک هفته تیپر به همراه مصرف کوآنزیم Q10 بر عملکرد تأثیری نداشته است. درحالی که تیپر به تنهایی اثر معنی داری بر ضربان قلب استراحتی، ضربان قلب زیربیشینه، زمان رسیدن به واماندگی، و رکورد دوی یک مایل داشت، ضربان قلب بیشینه تحت تأثیر قرار نگرفت.
تأثیر یک دوره تمرین اینتروال و تیپر پلکانی بر شاخص های عملکردی رت های نر در حال بالیدگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف این پژوهش بررسی تأثیر یک دوره تمرین اینتروال و تیپرپلکانی بر تغییرات وزنی و عملکرد استقامتی رت های نر در حال بالیدگی بود.
در این مطالعه تجربی، 40 سر موش صحرایی ویستار نر سه هفته ای به طور تصادفی به گروه های کنترل و تمرین تقسیم شدند. گروه تمرین پس از پایان دوره شش هفته ای تمرین اینتروال فزاینده به سه گروه تیپر سه هفته ای کاهش شدت، تواتر و تکرار تقسیم شدند. وزن و شاخص های عملکردی ارزیابی شدند. یافته های پژوهش با استفاده از آنالیز واریانس دوطرفه و آزمون LSD در سطح 05/0α≤ تجزیه وتحلیل شد.
نتایج نشان داد تفاوت معنا داری بین زمان خستگی گروه های مختلف تیپر با یکدیگر (001/0P≤) و هفته های تیپر با دوره اینتروال (008/0P≤) وجود دارد. تیپر شدت با کاهش 57/28 درصدی در شدت تمرین، بهترین میانگین زمان خستگی، مسافت طی شده در آزمون و عملکرد (Pri) را نسبت به سایر گروه ها داشت. همچنین مسافت طی شده در آزمون و زمان واماندگی در هفته دوم تیپر به حداکثر خود رسید.
براساس نتایج پژوهش حاضر، تیپر پلکانی شدت موجب افزایش 13/52 درصدی عملکرد استقامتی می شود. همچنین دو هفته کاهش بار تمرینی آثار هم افزایی مؤثرتری با مداخله بر تغییرات وزنی و زمان واماندگی در پی دارد.
اثر مکمل پروتئین-کربوهیدرات پس از تخلیه گلیکوژن بر پاسخ انسولین و گلوکز پلاسما و عملکرد استقامتی دانشجویان فعال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف مطالعه حاضر تعیین اثر مکمل پروتئین-کربوهیدرات پس از تخلیه گلیکوژن بر پاسخ انسولین و گلوکز
پلاسما و عملکرد استقامتی دانشجویان فعال بود. 30 نفر از دانشجویان پسر کارشناسی رشته تربیت بدنی
174 سانتیمتر) که حداقل 4 نیمسال /05±5/ 70 کیلوگرم و قد 41 /13±9/ 22 سال، وزن 56 /53±1/ (سن 5
واحدهای عملی خود را گذرانده و به دلیل عضویت در تیمهای دانشگاه، یک رشته ورزشی اختصاصی را
بهطور منظم تمرین میکردند، بهطور تصادفی در چهار گروه مکمل پروتئین-کربوهیدرات ( 8 نفر)، مکمل
کربوهیدرات ( 8 نفر)، مکمل پروتئین ( 7 نفر) و دارونما ( 7 نفر) تقسیم شدند. هریک از آزمودنیها یک آزمون
و زمان رسیدن به واماندگی انجام دادند و 3 روز پس از تعیین Wmax فزاینده برای تعیین بازده توان بیشینه
و زمان رسیدن به واماندگی، پروتکل تخلیه گلیکوژن در ساعت 8:30 دقیقه صبح درحالیکه Wmax
آزمودنیها ناشتا بودند انجام شد. بلافاصله پس از انجام پروتکل تخلیه گلیکوژن از کلیه آزمودنیها مقدار
5 خون برای تعیین مقدار انسولین و گلوکز پلاسما گرفته شد. 10 دقیقه و دوباره 2 ساعت پس از تخلیه cc
گلیکوژن به آزمودنیها مکمل پروتئین -کربوهیدرات( 80 گرم کربوهیدرات، 28 گرم پروتئین، 6 گرم چربی)،
40 گرم پروتئین) و دارو نما (آب) داده شد / کربوهیدرات ( 108 گرم کربوهیدرات، 6 گرم چربی)، پروتئین ( 7
5 خون برای تعیین مقدار انسولین و گلوکز پلاسما cc و 30 دقیقه پس از دومین دوز مصرف مکمل مقدار
گرفته شد. همچنین 4 ساعت پس از انجام پروتکل تخلیه گلیکوژن و دریافت مکمل، زمان رسیدن به
وابسته و t واماندگی در یک آزمون استقامتی فزاینده تعیین شد. جهت تعیین اختلاف درونگروهی از آزمون
و آزمون تعقیبی توکی در سطح معنیداری ANOVA تعیین اختلاف بینگروهها از تحلیل واریانس
استفاده شد. نتایج تحقیق نشان داد پاسخ انسولین و گلوکز پلاسما و زمان رسیدن به واماندگی در P≤0.05
مکمل پروتئین -کربوهیدرات نسبت به کربوهیدرات و پروتئین، همچنین کربوهیدرات نسبت به پروتئین و
دارونما بیشتر بود. بنابراین پس از یک تمرین شدید، همراه با تخلیه گلیکوژن عضله، مکمل پروتئین -
و زمان P< کربوهیدرات نسبت به کربوهیدرات و پروتئین، بازیافت گلیکوژن عضله را سریعتر کرد 0.01
را برای نوبت بعدی تمرین یا مسابقه افزایش داد. P< رسیدن به واماندگی 0.01
تأثیر یک دوره تمرین عضلات دمی در ارتفاع به همراه تمرین اختصاصی در ارتفاع بالا و پایین بر اشباع اکسیژن سرخرگی و عملکرد دوندگان استقامت تیم ملی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر بررسی اثر یک دوره تمرین عضلات دمی در ارتفاع به همراه تمرین اختصاصی در ارتفاع بالا و پایین بر اشباع اکسیژن سرخرگی و عملکرد دوندگان تیم ملی استقامت بود. بدین منظور، 12 دونده مرد (با میانگین سنی 1/3±4/24 سال؛ قد 2/4±5/180 سانتی متر؛ وزن 4/3±7/66 کیلوگرم؛ شاخص توده بدن 0/1±5/20 کیلوگرم برمتر مربع) به طور تصادفی به دو گروه تمرین عضلات دمی و بدون آن، همراه با تمرین اختصاصی دویدن در ارتفاع پایین و بالا تقسیم شدند. جهت انجام پژوهش آزمون های 3000 متر، قدرت عضلات دمی، حجم ، جریان دمی و اشباع اکسیژن سرخرگی قبل و 24ساعت پس از دوره تمرین اجرا گردید. برنامه تمرینی شامل: تمرینات تداومی، تناوبی، هوازی و مقاومتی برای هر دو گروه بود. آزمودنی ها به طور میانگین 16 جلسه در هفته و به مدت چهار هفته زندگی در ارتفاع، تمرین در ارتفاع و تمرین در پایین (اجرای سه جلسه تمرین فقط در روزهای زوج در ارتفاع پایین و ادامه تمرینات به همراه خواب در ارتفاع بالا) را تمرین نمودند. تمرینات گروه عضلات دمی شامل 30 تکرار با بینی بسته به صورت دوبار در روز (صبح و عصر)، هفت روز در هفته و به مدت چهار هفته با 50 درصد حداکثر قدرت عضلات دمی در ارتفاع اجرا گردید. به منظور تحلیل داده ها از تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر با عامل بین گروهی در سطح معناداری (P≤0.05) استفاده شد. نتایج نشان می دهد که هایپوکسی منجر به کاهش معنادار زمان دوی 3000 متر در دو گروه و افزایش قدرت عضلات دمی و جریان دمی از قبل تا پس از تمرین در گروه تمرین عضلات دمی شده است؛ اما تفاوت معناداری در حجم و اشباع اکسیژن سرخرگی مشاهده نمی شود (P≤0.05). به طور کلی، به نظر می رسد که استفاده از تمرین عضلات دمی به همراه تمرین اختصاصی در هایپوکسی موجب افزایش قدرت عضلات و جریان دمی، کاهش تهویه و کاهش زمان دوی 3000 متر در ارتفاعات پایین تر می گردد.
تأثیر مصرف هم زمان مکمل های کافئین و ال-کارنیتین بر عملکرد هوازی و سوبسترای انتخابی هنگام فعالیت ورزشی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی زمستان ۱۳۹۸ شماره ۴۴
107-122
حوزه های تخصصی:
هدف از انجام پژوهش حاضر، تعیین تأثیر مصرف هم زمان مکمل های کافئین و ال-کارنیتین بر انتخاب سوبسترای مصرفی درحین تمرین و اثر احتمالی آن بر عملکرد استقامتی در مردان کاراته کار نخبه بود. تعداد 12 کاراته کار در چهار کوشش مجزا با فاصله زمانی یک هفته، مکمل دهی کافئین ( پنج میلی گرم بر کیلوگرم )، کارنیتین ( سه گرم )، کافئین-کارنیتین ( پنج میلی گرم بر گیلوگرم + سه گرم ) و دارونما ( 250 میلی گرم لاکتوز ) را دریافت کردند و نیز آزمون فزاینده ارگومتری را انجام دادند. گازهای تنفسی درخلال آزمون و نمونه خونی قبل و بعد از آزمون، جمع آوری شدند. نقاط Fatmax به عنوان نقطه ای که چربی بیشترین سهم را در انرژی مصرفی تمرین دارد و Cross over به عنوان نقطه ای که سوخت غالب از چربی به کربوهیدرات تغییر می کند، تعیین و بار کاری و اکسیژن مصرفی معادل با آن ها استخراج شد و با تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر بین کوشش ها مقایسه شدند. پس از مصرف کافئین و ترکیب کافئین و ال-کارنیتین، میزان تغییرات اسید چرب پلاسما ( FFA ) درحین تمرین، بار کاری و اکسیژن مصرفی معادل با آستانه بی هوازی، نقاط Cross over و Fatmax نسبت به کوشش کنترل بیشتر بود (همه 0.05 > P ). این متغیرها در کوشش مصرف ترکیبی به طور معنا داری مقادیر بیشتری نسبت به کوشش مصرف کافئین تنها داشتند ( 0.05 > P ). مصرف ال-کارنیتین تفاوتی در این متغیرهای مطالعه شده نسبت به کوشش کنترل ایجاد نکرد. به طورکلی، مصرف مکمل کافئین با تغییر در سوبسترای مصرفی به سمت چربی سبب بهبود عملکرد استقامتی می شود و مصرف هم زمان با ال-کارنیتین می تواند این اثر را تشدید کند.
اثر تمرین استقامتی، بی تمرینی و شوک تمرینی بر انتقال دهنده های لاکتات عضله دوقلو و عملکرد استقامتی موش های صحرایی نر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم زیستی ورزشی سال دوازدهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴ (پیاپی ۴۷)
437 - 452
حوزه های تخصصی:
تمرین هوازی می تواند با افزایش انتقال دهنده های لاکتات، تأثیر مهمی در به تأخیر انداختن خستگی داشته باشد. با این حال، تغییرات انتقال دهنده های مونوکربوکسیلات ها در دوره بی تمرینی و تأثیر تمرینات موسوم به شوک بر حفظ سازگاری های تمرین در دوره بی تمرینی ناشناخته است. بنابراین، هدف از پژوهش حاضر بررسی اثر تمرین استقامتی، بی تمرینی و تمرین شوک بر عملکرد استقامتی و میزان پروتئین انتقال دهنده های مونوکربوکسیلات (MCT1 و MCT4) عضله دوقلو موش های صحرایی نر بود. در این پژوهش آزمایشی، تعداد 24 موش صحرایی نر (75/6 ± 05/247 گرم) در چهار گروه کنترل، تمرین استقامتی، تمرین استقامتی+ بی تمرینی، و تمرین استقامتی + تمرین شوک قرار گرفتند. برنامه تمرین دویدن روی نوار گردان به مدت 12 هفته (5 جلسه در هفته با شدت حدود 85 درصد Vo2 max در هفته آخر) انجام گرفت؛ برنامه بی تمرینی یا تمرین شوک در گروه های مربوطه (هفته ای یک جلسه و به مدت 40 دقیقه و با سرعت 30-20 متر در دقیقه) از هفته 10 تا 12 اجرا شد. مقدار پروتئین MCT1 و MCT4 با استفاده از روش الایزا اندازه گیری شد. عملکرد استقامتی نیز با استفاده از آزمون وامانده ساز سنجیده شد. مقدار MCT1 عضله دوقلو در گروه تمرین استقامتی بیشتر از گروه کنترل بود (001/0=P). اما، سطح MCT1 گروه بی تمرین نسبت به تمرین استقامتی (000/1=P) و تمرین شوک (998/0=P) تفاوتی نداشت. به علاوه، تمرین استقامتی، بی تمرینی و تمرین شوک در مقدار MCT4 عضله دوقلو تغییرات معناداری را ایجاد نکرد (148/0=P). بی تمرینی موجب افت محسوس عملکرد استقامتی نسبت به گروه تمرین شد (001/0=P). با وجود کاهش معنادار عملکرد گروه شوک نسبت به گروه تمرین (001/0=P)، تمرین شوک از افت عملکرد ناشی از بی تمرینی جلوگیری کرد (006/0=P). تمرین استقامتی موجب افزایش مقدار MCT1 عضله دوقلو می شود. این افزایش، تحت تأثیر بی تمرینی یا تمرین شوک قرار نمی گیرد. با این حال، به نظر می رسد تمرین شوک بتواند از افت عملکرد استقامتی ناشی از بی تمرینی به طور معناداری بکاهد.
اثر غوطه وری در آب خنک بر زمان واماندگی، مقدار لاکتات و شاخص های الکترولیتی خون مردان تمرین نکرده متعاقب تمرین وامانده ساز در گرما(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم زیستی ورزشی سال سیزدهم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲ (پیاپی ۴۹)
195 - 212
حوزه های تخصصی:
هوای گرم و مرطوب، عامل محدودکننده برای فعالیت های بلندمدت است. هدف از پژوهش حاضر تعیین اثر پیش خنک سازی (PC) بر زمان واماندگی، سطوح لاکتات و الکترولیت های پلاسمای مردان تمرین نکرده در گرما بود. آزمودنی ها 20 مرد تمرین نکرده با دامنه سنی 21-19 سال بودند که به صورت تصادفی به دو گروه کنترل و تجربی تقسیم شدند (10=n). دمای مرکزی، دمای پوست، ضربان قلب، سطوح لاکتات و الکترولیت های پلاسما در سه مرحله: پایه، پس از گرم کردن و PC، و بعد از آزمون وامانده ساز اندازه گیری شد. PC شامل غوطه وری در آب خنک (26 درجه) به مدت 10 دقیقه (در دمای محیطی 34-32 درجه) بود. تمرین وامانده ساز شامل دویدن (در دمای 33 درجه، رطوبت 50%) روی تردمیل با سرعتkm/h 7 بود که به تدریج بهkm/h 10 افزایش یافته و تا رسیدن به واماندگی ادامه می یافت. تحلیل داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس مرکب (SPANOVA) انجام گرفت و معیار سطح معناداری 05/0≥ P در نظر گرفته شد. یافته ها نشان داد که زمان رسیدن به واماندگی در گروه PC طولانی تر از گروه کنترل بود (0001/0P<). درجه حرارت زیر زبانی (05/0P=) و دمای پوست (0001/0P<) و نیز سطح لاکتات (0001/0P<) در گروه PC پایین تر از کنترل بود؛ اما در غلظت سدیم و پتاسیم تفاوتی مشاهده نشد. در نتیجه، PC عملکرد استقامتی در محیط گرم را از طریق بهبود ذخیره گرمایی، کاهش سطوح لاکتات و فشار قلبی-عروقی، افزایش می دهد. هوای گرم و مرطوب، عامل محدودکننده برای فعالیت های بلندمدت است. هدف از پژوهش حاضر تعیین اثر پیش خنک سازی (PC) بر زمان واماندگی، سطوح لاکتات و الکترولیت های پلاسمای مردان تمرین نکرده در گرما بود. آزمودنی ها 20 مرد تمرین نکرده با دامنه سنی 21-19 سال بودند که به صورت تصادفی به دو گروه کنترل و تجربی تقسیم شدند (10=n). دمای مرکزی، دمای پوست، ضربان قلب، سطوح لاکتات و الکترولیت های پلاسما در سه مرحله: پایه، پس از گرم کردن و PC، و بعد از آزمون وامانده ساز اندازه گیری شد. PC شامل غوطه وری در آب خنک (26 درجه) به مدت 10 دقیقه (در دمای محیطی 34-32 درجه) بود. تمرین وامانده ساز شامل دویدن (در دمای 33 درجه، رطوبت 50%) روی تردمیل با سرعتkm/h 7 بود که به تدریج بهkm/h 10 افزایش یافته و تا رسیدن به واماندگی ادامه می یافت. تحلیل داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس مرکب (SPANOVA) انجام گرفت و معیار سطح معناداری 05/0≥ P در نظر گرفته شد. یافته ها نشان داد که زمان رسیدن به واماندگی در گروه PC طولانی تر از گروه کنترل بود (0001/0P<). درجه حرارت زیر زبانی (05/0P=) و دمای پوست (0001/0P<) و نیز سطح لاکتات (0001/0P<) در گروه PC پایین تر از کنترل بود؛ اما در غلظت سدیم و پتاسیم تفاوتی مشاهده نشد. در نتیجه، PC عملکرد استقامتی در محیط گرم را از طریق بهبود ذخیره گرمایی، کاهش سطوح لاکتات و فشار قلبی-عروقی، افزایش می دهد.