مطالب مرتبط با کلیدواژه

مدرک


۱.

چگونه در ویتگنشتاین سالیپسیزم به رآلیزم می رسد(مقاله علمی وزارت علوم)

نویسنده:

کلیدواژه‌ها: سالیپسیزم رآلیزم ایده‏الیزم نظریه تصویرى مدرک

حوزه‌های تخصصی:
  1. حوزه‌های تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه تحلیلی آباء فلسفه تحلیلی
  2. حوزه‌های تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه تحلیلی پوزیتیویسم منطقی
  3. حوزه‌های تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه تحلیلی عبور از پوزیتیویسم منطقی
  4. حوزه‌های تخصصی فلسفه و منطق گروه های ویژه تاریخ فلسفه
تعداد بازدید : ۲۳۰۷
چکیده: از جمله دستاوردهاى نظریه تصویرى، ریشه یابى مغالطاتى است که تاریخ فلسفه آکنده از آن است. نزاع سالیپسیزم که افراطى‏ترین شاخه ایده‏الیزم بشمار مى‏رود، با رآلیزم بر پایه نظریه تصویرى راه حل بدیعى مى‏یابد که ویتگنشتاین به اجمال بیان کرده است. انکار عالم واقع از موضع سالیپسیزم ریشه در خلط بین دو نقش متفاوت زبان، دو حیث مجزاى مُدرِک و مرزهاى گفتمان فلسفى و علمى دارد. با تحلیل درست، مى‏توان نشان داد که مطلوب سالیپسیت، اساسا بیان کردنى نیست، و غفلت از فرق حیث مُدرِکیت با حیث وجودى مُدرِک بعلاوه دست درازى ناروا به معرفت تجربى، به انکار واقع منجر مى‏شود. اگر آگاهانه این تمایزها را رعایت کنیم، سالیپسیزم با رآلیزم آشتى مى‏کند. گزاره‏هاى متضمن اعمال نفسانى مانند «احمد معتقد است که حسن برنده شد» در تحلیل دقیق، نه دلیلى بر تبعیت واقع از ذهن و نه مثال نقض قاعده گسترش پذیرى، بلکه جمله‏هاى دو پهلویى است که یا به گزاره‏هاى روانشناختى تجربى تحویل مى‏شود و آنگاه هیچ ارزش فلسفى ندارد و یا به توتولژى‏هاى ضرورى الصدقى تأویل مى‏شود که هیچ ربطى به ایده آلیزم ندارد و البته شبه گزاره خواهد بود.
۳.

تحلیل مفهوم «مدرک» از منظر سنت دکومانتاسیون و نئودکومانتاسیون(مقاله علمی وزارت علوم)

تعداد بازدید : ۱۷۷ تعداد دانلود : ۱۹۵
جنبش دکومانتاسیون به رهبری پل اتله و هنری لافونتن در اواخر قرن نوزدهم در اروپا شکل گرفت و هدف اولیه آن ایجاد سازوکارهای فراملی در حوزه سازماندهی اطلاعات و دانش بود تا از طریق آن بتوان همه انواع مدارک را گردآوری، سازماندهی، و دسترس پذیر نمود. یکی از ویژگی های این رویداد تاریخی، پرداختن بیش از پیش نظری به مفهوم مدرک به عنوان یک مفهوم گفتمانی در حوزه اطلاعات بود. این رویکرد در سال های اخیر تحت عنوان نئودکومانتاسیون، دوباره در حال احیاء شدن است. هدف از این پژوهش، واکاوی ابعاد مفهومی «مدرک» از منظر ادبیات دکومانتاسیون و به طور ویژه نئودکومانتاسیون است. در حیطه بررسی ادبیات دکومانتاسیون بر نظریات پل اتله و سوزان برید، و در حوزه بررسی ادبیات نئودکومانتاسیون  بر نظریات لوند، باکلند، ارواین-اسمیت، و یورلند، تاکید شده است. پژوهش از حیث هدف، بنیادی و از حیث روش انجام و گردآوری داده ها از نوع تحلیل مفهومی است. همچنین در این تحقیق، تحلیل مفهومی با هدف «تفسیر مفهوم» و به دست دادن فهمِ حتی الامکان دقیق تری از مفهوم مورد بررسی به کار گرفته شده است. نتایج تحقیق نشان داد که پژوهش های مروری پیشین در موضوع مورد بررسی، دو رویکرد کلی در زمینه مفهوم سازی مدرک را شناسایی کرده اند که عبارتند از «رویکرد مدرک به منزله شیء (با الهام از پوزیتیویسم و تاکید بر مولفه عینیت)» و «رویکرد مدرک به منزله میانجی» (با الهام از سنت هرمنوتیکی). پژوهش حاضر سه رویکرد دیگر را نیز شناسایی و به این تقسیم بندی افزوده است که عبارتند از: «رویکرد یکپارچه» (با تاکید فراگیر بر جنبه های فیزیکی، ذهنی، و اجتماعی مدرک)، «رویکرد مدرک به منزله عامل» (با تاکید بر مفهوم عاملیت)، و «رویکرد درون رشت ه ای یورلند» (با تاکید بر مفهوم بافت، ارجاع به سنت دکومانتاسیون، و پارادایم کتاب شناختی). همچنین پژوهشگران، افزودن بُعد جدیدی را بر آن چه در رویکرد یکپارچه گرا مد نظر است، پیشنهاد داده اند. به نظر پژوهشگران، با توجه به اهمیت مولفه «قدرت» و «گفتمان» در رابطه با دانش، اطلاعات، و مدرک، افزودن «بُعدِ مناسبات قدرت» به رویکرد یکپارچه گرای لوند می تواند به فهم همه جانبه مدرک از ابعاد گوناگون فنی، اجتماعی، فکری-محتوایی، و نیز گفتمانی، کمک کند.
۴.

از جمادی تا آدمیت (نگاهی به جایگاه آگاهی و ادراک از منظر عرفانی مولانا و پدیدارشناسی مرلوپونتی)(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: مولوی مرلوپونتی ادراک پدیدارشناسی تن آگاه مدرک

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۱۶ تعداد دانلود : ۹۵
آگاهی و ادراک از جمله مسائلی هستند که از دیرباز مورد بحث و بررسی محققان، فلاسفه و حکما بوده با وجود این که هیچ نظریه مورد اتفاقی درباره آگاهی وجود ندارد، اجماعی گسترده درباره این رأی وجود دارد که تبیین بسنده ای از ابعاد مختلف روحانی و جسمانی انسان مستلزم فهم روشنی از آگاهی و جایگاه آن در هستی و خلقت است، مرلوپونتی با طرح دیدگاه (conscious- bodyبدن/تن- آگاه)، بدن را به عنوان آگاهی پدیدارشناسی معرفی می کند و نه صرفاً به عنوان جسم دارای امتداد، از این رو بدن خودِ آگاهی است نه واسطه آگاهی و عالم و ظهور آگاهی ما به صورت بدن است؛ یعنی آگاهی بدنمند،طرح چنین مسائلی از دیرباز در عرفان شرق نیز به اشکال گوناگون دیده شده است، اینکه ادراک و آگاهی چگونه وجود مدرِک را دستخوش تغییر و دگرگونی قرار می دهنداز جمله در اشعار مولانا عارف بزرگ اسلامی نیز این سیر تحول مشهود است،به عبارت دیگر،بانگاهی نو به متون عرفانی کلاسیک چون مولانا،بسیاری ازنظریه های مدرن را می توان بررسی کرد؛به عبارت دیگر، نمود نظریه های مدرن را درمتون کلاسیک نشان داد وبه تازگی ها در آن دست یافت، نگارنده در پژوهش حاضر به روش پژوهشی توصیفی- تحلیلی ازنوع کیفی،در نظر دارد با طرح مسأله آگاهی و ادراک از منظراین دو عارف و فیلسوف، به تبیین دیدگاه های آنان پرداخته و وجوه شباهت و افتراق آنان را مورد تحلیل و بررسی قرار دهد