در بسیاری از کشورهای حاشیه خلیج فارس اختلافات سرزمینی وجود دارد؛ امّا موضوع دعاوی در قبال جزایر سه گانه ایرانی تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی به یکی از جنجال برانگیزترین این اختلافات تبدیل شده است. پیگیری های بسیار جدی و مستمر امارات متحده عربی در این دعاوی و حمایت-های غیرمسئولانه کشورهای عربی-خصوصاً اعضای شورای همکاری خلیج فارس- و شیطنت های قدرت های فرا منطقه ای،همچون انگلیس که در طول تاریخ معاصر ما نقش قیّم را برای شیوخ عرب بازی می کرد، بارها مورد اعتراض دولت ایران قرار گرفته است. ادعایی که از اویل قرن بیستم از سوی بریتانیا، با عنوان حمایت از حقوق شیوخ شارجه و رأس الخیمه، آغاز گشت و همواره نیز با مواضع قاطع دولتهای ایران مواجه شد. به طوریکه حاصل اعتراضات مستدل ایران به این دعاوی، واگذاری این جزایر در سال 1971م به ایران بود. این مقاله درصدد است با تکیه بر مناقشات صورت گرفته بین ایران و انگلیس- به عنوان قیّم شیوخ عرب منطقه- مواضع دولت های ایران را در قبال حاکمیت بر جزایر سه گانه، در دوران حکومت های پهلوی اول و دوم با روش توصیفی- تحلیلی مورد کنکاش قرار دهد.
شورش های اعتراض آمیز که واکنشی به اوضاع نامطلوب حاکم بر جامعه محسوب می شوند، علت های مختلفی دارند که بازشناسی آنها رهیافتی به زندگی اجتماعی مردم و بازیابی تاریخ اجتماعی است. بررسی شورش های دوره صفویه نیز از این قاعده مستثنا نیست؛ به ویژه که در تاریخ نگاری این دوره، زندگی اجتماعی مردم و طبقات فرودست، جز اشاراتی واگذاشته شده است. شورش مردم گیلان در آغاز پادشاهی صفی که به نام شورش غریب شاه شناخته می شود، نمونه مهمی از شورش های گروه های فرودست است که این پژوهش علت ها و عوامل مؤثر در آن را بررسی می کند. این بررسی مبتنی بر دو دسته از گزارش ها و نوشته هاست: گزارش های مورخان دوره صفویه و نظریه ها و تحلیل های پژوهشگران معاصر. بررسی دقیق گزار ش ها نشان می دهد که شورش گیلان در آغاز پادشاهی شاه صفی، به طور مشخص اعتراض به پادشاهی شاه صفی نیست بلکه ریشه ها و زمینه های آن را باید در دوره پادشاهی شاه عباس جستجو کرد. مهم ترین علت ها در نحوه حکومت و اداره ایالت گیلان و فشارهای مالیاتی در قالب گرفتن اخراجات گوناگون است که موجب سلب امنیت اقتصادی مردم این ایالت در دوره شاه عباس اول شد. این پژوهش به شیوه توصیفی تحلیلی و با استفاده از گزارش های تاریخی و اسناد و تحلیل های پژوهشگران به موضوع می پردازد.
چگونگی کنش پادشاهان صفوی با طبقه کشاورز و روستایی، یا به عبارت دیگر میزان رعیت مداری این حاکمان، از موضوعاتی است که ابعاد آن چندان شناخته شده نیست. چنین کنشی در این مقاله از دو منظر مورد مطالعه قرار می گیرد : یکی از منظر وضع دادرسی و رفع ستم از رعایا و دیگر از دیدگاه توجه به وضعیت زیستی آنان (و به طور مشخص تر کم و کیف بخشش ها، کاهش و تخفیف های مالیاتی و بیگاری ها). بر این اساس، این پرسش بنیادی در اینجا مطرح است که کنش وکارکرد پادشاهان صفوی در این موارد با طبقه کشاورزان چگونه بود و چه تاثیری بر زندگی آنان داشته است؟ در این رابطه باید گفت که در دوره صفویان، در مجموع مالیات ها و بیگاری ها بر دوش رعایا سنگینی می کردند. لذا کاهش و بخشش های مالیاتی و نیز دادرسی هایی که در هر دوره ای توسط پادشاهان صفوی کما بیش صورت می گرفت، می توانست تا اندازه ای از این فشارها بکاهد. برای بررسی موضوعات یادشده، نخست چگونگی کنش شهریاران صفوی با طبقه کشاورز، در سه دوره متفاوت (متقدم، میانی و پایانی) مورد مطالعه قرار می گیرد تا تصویر روشنتری از آن بدست دهد. سپس در پایان نیز با ارزیابی این داده های تاریخی، یک تحلیل کلی از نتایج و تاثیرات چنین کنشی بر وضع این طبقه ارائه خواهد شد.