در دو سده اخیر که جهان مدرن شاهد شکل گیری دولت - ملت ها بوده است، روس ها با چه راهبردهایی توانستند نیروی ناسیونالیسم قومی بیش از صد قوم را مهار و کنترل کنند؟ پاسخ به این سوال از آن نظر اهمیت دارد که یکی از آزمایشگاه های واقعی برای مطالعه چالش های ناسیونالیسم ملی با ناسیونالیسم قومی تجربه روس ها است (که مارکیست های ایرانی از این تجربه به عنوان جمهوری خلق ها یاد می کردند). این مقاله با دیدگاه تاریخی - ساختاری (و با استفاده از مفاهیم انسان شناسی سیاسی) سعی کرده است به سوال محوری مذکور و سایر سوالات مرتبط پاسخ دهد. این مطالعه نشان می دهد که چگونه سه راهبرد ذیل توسط روس ها اجرا شد: الف) راهبرد «ناسیونالیسم در شکل و سوسیالیسم در محتوا» که در دوره لنین جایگزین سیاست ناسیونالیسم مذهبی روسی در زمان تزارها شد؛ ب) راهبرد «سوسیالیسم در شکل و روسی کردن در محتوای استالین» که به جای راهبرد لنین در دستور کار قرار گرفت؛ ج) راهبرد «سوسیالیسم در شکل و پلورالیسم در محتوای گورباچف» که جایگزین راهبرد استالین شد. این مطالعه برای مخاطب ایرانی موجه می سازد که چرا «جمهوری خلق ها»، که مارکیست های ایرانی بر آن تاکید می کردند، در عمل افسانه ای بیش نبوده است.
انسان ها دارای دامنه نامحدودی از نیازها هستند که برحسب شرایط زمانی، مکانی و سطوح فرهنگی-اجتماعی تنوع می پذیرد. این نیازها به مثابه نیرویی برخاسته از ذهنیات و ادراک اندیشه و رفتارهای افراد را در جهت تغییر وضعیت موجود برای پاسخ به انتظارات تنظیم می کنند. بنابراین نیازها در سلسله مراتب خود انتظارات خاصی را به وجود می آورند که جامعه باید به آنها پاسخ دهد. نحوه پاسخگویی به نیازها در طول تاریخ و در جوامع مختلف یکسان نبوده و از شیوه های سنتی و غیر رسمی در قالب امور خیریه ای به شیوه های رسمی و سازمانی تبدیل شده است...در این مقاله که با استناد به یافته های پژوهشی تنظیم شده تلاش شده تا پیوند میان مباحث نظری و تجربی در میان بخشی از اعضای جامعه-بازماندگان کارکنان سازمان تامین اجتماعی- برقرار شود. این مطالعه با روش کمی و کیفی اطلاعات مورد نیاز را گردآوری و سپس مورد توصیف و تحلیل قرار داده است.
مقالهی حاضر در پی تبیین مفهوم و منزلت هویت، در آرای معرفتشناختی دکتر عبدالکریم سروش، بهعنوان یکی از روشنفکران دینی در ایران معاصر است، و فرض این است که هویتها اغلب مولود معانی و تعابیر روشنفکران و اندیشمندان است و در قالبهایی که آنها تعبیه میکنند ساخته و پرداخته میشود. نگارنده، به جستوجوی معنای هویت و مبانی نظری شناخت هویت در آرای ایشان پرداخته و به اتکای یافتههای خود، عناصر و دقایق گفتمان وی را تبیین و مولفههای هویت ایرانی را در نگاه او مشخص میکند. بر این اساس، پاسخ سروش به چرایی بحران هویت در میان ایرانیان، و راهبرد وی برای برون رفت از آن نیز تبیین شده و نگارنده را در نقد طرح فکری و چارچوبهای معرفتی او یاری میکند. نقدی که بیشتر بر تناقضات درونی طرح او تاکید دارد و شناخت او را از مولفههای هویت ایرانی و رویکرد نظریاش، ارج مینهد.