آرشیو

آرشیو شماره‌ها:
۳۳

چکیده

یکی از مفاهیم اساسی که اندیشمندانی را که در چارچوب لیبرالیسم سخن می گویند به گروه های مختلف تقسیم می کند، خودفرمانی و حدود و ثغور آن است. از جمله می توان به تقسیم بندی میان حامیان بی طرفی و کمال گرایی حکومت، یا به عبارت دیگر طرفداران عدم دخالت یا دخالت حکومت در قبال برداشت های مختلف از زندگی نیک اشاره کرد که اندیشمندان لیبرال را از نظر حد و مرزی که برای آن قائلند، در دو اردوگاه متفاوت جای می دهد. «دورکین»، نظریه برابری خود را بر دو اصل دغدغه و احترام برابر و مسئولیت ویژه مبتنی ساخته و بی طرفی حکومت و خودفرمانی را از این دو اصل استخراج می کند. او نیز همچون بسیاری از اندیشمندان حامی بی طرفی حکومت، برای خودفرمانی نقش مهمی قائل است؛ ولی به خودفرمانی تمام عیار قائل نیست و برای آن حد و مرزی قائل است. او به تمایز میان خودفرمانی و اصالت قائل است و برای خودفرمانی، دایره ای محدودتر از اصالت در نظر می گیرد. دورکین ضمن مخالفت با اتخاذ سیاست های پدرسالارانه از طرف حکومت، دخالت حکومت در حوزه های مختلف حیات سیاسی و اجتماعی را یکسره نفی نمی کند و چنین دخالت هایی را تاحدی ضروری و اجتناب ناپذیر می داند. مقاله حاضر با بهره گیری از روش توصیفی- تحلیلی به بررسی انتقادی مفهوم خودفرمانی و جایگاه آن در منظومه فکری دورکین می پردازد و می کوشد به این پرسش پاسخ دهد که خودفرمانی و به تبع آن بی طرفی در اندیشه دورکین، چه جایگاهی دارد. در نهایت این مقاله نتیجه می گیرد که هرچند محدودیت خودفرمانی در آرای وی، به ویژه در رابطه با برابری در منابع، بیش از چیزی است که اذعان می کند و نگاه پدرسالارانه در بخش هایی از نظریه برابری منابع وی به چشم می خورد.

تبلیغات