آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

خلق مضامین جدید و غریب از ویژگی های شاعران عصر مدرن و پسامدرن است. آن ها سعی دارند تا غبار عادات را از رخ مضامین و مفاهیم کهنه بزدایند و با دیدگاهی نو به آن مضامین و مفاهیم بنگرند؛ همچنین خوانندگان را به این مسیر بکشانند و با این دیدگاه به درک مضمون ها و مفهوم های پیچیده نایل آیند. چنین فنی، آشنایی زدایی نامیده می شود. آشنایی زدایی نخستین بار با عنوان «هنر به عنوان ابزار» به وسیله ی شکلوفسکی مطرح شد. او معتقد بود که اگر شیوه ی نگرش ما به آثار هنری توأم با نوعی عادت باشد، دیگر نمی توانیم نگرشی نو نسبت به آن آثار داشته باشیم؛ در نتیجه تأثیر آن در زندگی ما عادی خواهد شد. از آنجا که تا به حال کمتر تحقیقی درباره ی فن آشنایی زدایی در آثار شاعران صورت گرفته، این مقاله بر آن است تا به تحلیل و بررسی رد پای این فن در برخی اشعار توماس استون الیوت و سهراب سپهری بپردازد.  

STUDY OF VIKTOR SHKLOVSKY’S IDEAS IN THE POETY OF SOHRAB SEPEHRY AND THOMAS STEARNS ELIOT

Creating new and strange themes is a characteristic of the modern and postmodern era poets. They try to dust the habits from the old themes and concepts and take a new look at them. They also try to direct the readers to the same path and thus, letting them understand the complex themes and concepts. This technique is called defamiliarization. Defamiliarization was first introduced by Shklovsky’s art as device theory. He believed that if the way we look at artistic works is based on our habits, we cannot have a new understanding of it and as a result its impact on our life will be habitual. The present article tries to study this technique in the poetry of Sohrab Sepehry and Thomas Stearns Eliot.

تبلیغات