آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸

چکیده

حضور استعمار و ظهور دولت های استبدادی در جهان اسلام از عوامل زوال اندیشه سیاسی بوده است. درکنار این عامل تعاملات ساختاری استعمار و استبداد به ترویج سطحی نگری و گسترش اندیشه جبرگرایی نیز منجرشد. این نگرش ضمن تاثیر بر باورها و فرهنگ سیاسی مردم، دین را از اثرگذاری مطلوب بر حیات سیاسی و اجتماعی جامعه به حاشیه راند و آن را به عنوان امری شخصی و غیر اجتماعی در حوزه عبادات و اعمال فردی جای داد. به تریج در واکنش به انزوای دین در عرصه اجتماعی، مصلحانی برآمدند و بر آن شدند تا با بازتعریفی جدید از گزاره های دینی، آن را به حیات سیاسی و اجتماعی بازگردانند. مصلحان دینی در دو عرصه مبارزه با خرافات و تحجر دینی و مقابله با استعمار بر آن شدند تا ضمن تاکید بر اصل دین، آن را با شرایط و مقتضیات زمانی تطبیق دهند. برآمدن موج اول گفتمان اصلاح دینی در قرن نوزدهم در راستای پیرایش اندیشه دینی و محوریت دادن به آن و اصلاح جامعه بود. این گفتمان با بازتفسیری جدید از گزاره های دینی برآن شد تا دین را در متن کنش های سیاسی و اجتماعی قراردهد و از آن جهت، رهایی از پیامدهای نامطلوب استعمار و استبداد یاری طلبد. این گفتمان با رویکردی انتقادی نسبت به استعمار، پذیرش دست آوردهای علمی غرب و تلاش در جهت اصلاح نهاد استبداد، در صدد ایجاد قرائت جدیدی از گزاره های دینی برآمد. موج دوم اصلاح دینی یا همان گفتمان انقلاب اسلامی در تداوم مسیر موج اول ایجاد شد و ضمن بره گیری از گفتمان موج اول اصلاح دینی به صورت بنیادی و تکامل یافته تری، تقابل با استعمار و استبداد را به اوج خود رساند. این گفتمان با قرائت حداکثری از دین و تغییر نگرش از اصلاح به انقلاب، به ایجاد نظام سیاسی با محوریت اسلام و ضدیت با استبداد و استعمار منتهی شد. دستاورد پژوهش حاضر آن است که گفتمان انقلاب اسلامی علاوه بر تداوم آموزه های گفتمان اصلاح دینی، رویکردی متفاوت از این گفتمان را در پیش گرفت که بسیار کامل تر از آن به نظر می رسد.

تبلیغات