شریح قاضى; زندگىنامه و عملکرد (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
شریح بن حارث کندى - مشهور به شریح قاضى - از چهرههاى اجتماعى - قضایى و تا حدى سیاسى صدر اسلام مىباشد . بنا به نوشته مورخان و نسب شناسان، سراسر تاریخ زندگانى این شخص پر از ابهام و تناقض بوده و همین عامل سبب گشته تا برخى از محققان وى را شخصیتى افسانهاى بپندارند .
در این مقاله ضمن رد این پندار و اثبات واقعى بودن این شخصیت، کوشش مىگردد تا زوایاى دیگرى از زندگى او همچون: ایرانى بودن، صحابى یا تابعى بودن وى، دلایل تداوم منصب قضاى او، بررسى اتهام مداخله در امضاى استشهاد نامه علیه حجربن عدى و از همه مهمتر، بررسى درستى یا نادرستى صدور فتوا از جانب او علیه امام حسین علیه السلام روشن گردد .
مقدمه
پرداختن به شخصیتهاى گوناگون تاریخى، علاوه بر این که زوایاى تاریک حیات تاریخى شخص مورد نظر را مشخص مىسازد، تا حدى تناقضات میان روایات مختلف راویان آن را هم برطرف مىنماید . بررسى حیات تاریخى شریح نیز یکى از همین مقولههاست . از آن جا که درباره تاریخ حیات او اختلاف زیادى وجود دارد و این اختلافات سبب شده تا شخصیت او از سوى محققین غربى همچون: تیان، (× اشنایدر، شاخت و . . . افسانهاى و جعلى قلمداد شود، این نوشتار کوتاه تا حدى به روشن شدن این قضایا کمک خواهد کرد . به طور خلاصه مىتوان گفت که شریح یکى از معدود فعالان عرصه قضا و داورى مىباشد که عمر طولانى یافت و مدت مدیدى از آن را در کار قضا سپرى نمود . دلایل چنین دوام طولانى شغلى نیز یکى از چارچوبهاى مورد بحث در این مقاله خواهد بود . سعى نگارنده بر این بوده است تا با ذکر اخبار مربوط به شریح، بر اساس توالى زمانى و تحلیل بعضى از قضایا، به پرسشها و ابهامات موجود در این رابطه پاسخ دهد .
شریح; افسانه یا واقعیت
در منابع تحقیقاتى غربىها (1) در کنار بررسى علم قضا در اسلام، دانش حدیث و کاوش در شناخت مکتبهاى نخستین اسلامى، از شریح به عنوان شخصیتى نیمه افسانهاى یا جعلى یاد شده است . دلیل این نگرش و قضاوت، به میزان تناقض در روایات راجع به حیات او بر مىگردد . از دیدگاه آنها شریح شخصیتى است که روایات مربوط به وى غیر واقعى و غیر قابل باور مىباشد . مثلا امیل تیان (Emile Tyan) مهمترین دلیل افسانهاى بودن او را در غیر ممکن بودن مدت قضاوت طولانى او (75 سال)، با توجه به اتفاقات سیاسى و عزل و نصبهاى گوناگون زمان او دانسته است . (2) این نکته از چند جهت قابل نقد و بررسى مىباشد:
1- کمبود مطالعات عمیق و مؤثر نویسنده در باب شخصیت و تاریخ حیات او، صرف نظر از مطالعات قضایى تیان .
2- نقصان اطلاع و آگاهى او نسبتبه خصوصیات اخلاقى و ویژگىهاى رفتارى شریح و حالت تسلیم و رضاى او به حکومت وقت . (3)
3- سازش و مداراى شریح با هر حاکم و خلیفه، به گونهاى که رضایت او را در تثبیت مقامش جلب نماید .
شاخت (Schacht) دیگر نویسنده غربى که شخصیتشریح را ساختگى فرض کرده است، از شریح نه به عنوان فردى خاص، بلکه به عنوان نظریهاى از انواع نظریات مورد استناد در میان اهل عراق یاد کرده است . (4) در عین حال، در جایى دیگر از شریح به عنوان طراح قدیمى مکتب عراق یاد مىکند که اشاره به وجود فردى خاص دارد . (5)
گرچه بعضى از روایات موجود در مورد شریح متناقض و گاه اغراقآمیز است، ولى دلیل بر غیر تاریخى بودن این چهره نمىباشد . در کتاب «یکصد و پنجاه صحابى ساختگى» علامه عسکرى نیز اشارهاى به جعلى و ساختگى بودن شخصیتشریح نشده است . همچنین، نامه ذکر شده در نهجالبلاغه از جانب امام على علیه السلام به این شخص و نمونههایى از قضاوتهاى وى و راهنمایىهاى على علیه السلام و احادیثى که به نقل از شریح در کتب معتبر حدیث آمده، در کنار اشعار به جاى مانده از او، بر واقعى بودن این شخص مهر تایید مىزند .
بررسى حیات تاریخى شریح تا قبل از تصدى مقام قضاوت
در این که اصل و نسب شریح متعلق به کدام سرزمین و ملیتبوده است، میان تاریخ نویسان، عالمان انساب و تذکره نویسان اختلاف نظر کلى وجود دارد . اکثر نویسندگان با توجه به شجرهنامه اجدادى او اظهار داشتهاند که جد پنجم شریح - رائش - از سپاهیان انوشیروان (6) بوده که به فرماندهى سیفبن ذى یزن، براى جنگ با حبشه به سرزمین یمن آمده و تابعیت قبیله معروف کنده را پذیرفته و در آن جا ماندگار شده بودند (7) و به همین دلیل جزء همپیمانان (حلفاى) کنده محسوب گردیدند و خود شریح نیز بر این نکته (حلیف بودنش) تاکید کرده است . (8)
ابن سعد در معرفى نام و نسب او نوشته است: «وى شریحبن حارثبن قیسبن جهم معاویةبن عماربن رائشبن حارثبن معاویةبن ثورین مرتع از نسل کنده بود» . (9) این نسب نامه از حیث قدمتسند و به لحاظ تاریخى، بر دیگر روایات ترجیح دارد، هر چند ایرانى بودن وى را زیر سؤال مىبرد .
شریح داراى القاب و کنیههایى همچون: ابوامیه کندى، (10) ابوعبدالرحمن، (11) ابوعمر، (12) شریح قاضى، (13) اباعبدالله، (14) قاضى کاذب (17) و . . . بوده است .
منابع، تاریخ دقیق تولد شریح را به خاطر گمنامى و ناشناس بودن وى در آن زمان ذکر نکردهاند، ولى با توجه به این که اکثر منابع معتبر، سال وفات او را 78 یا 80 هجرى و سن او را در هنگام مرگ 106 تا 110 سال دانستهاند، تاریخ ولادت او، حدودا 30 سال قبل از هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله بوده است، اما مطابق روایت ابنحجر (18) تاریخ ولادت او حدودا با زمان تولد امام على علیه السلام یکسان بوده است .
از دوران کودکى و نوجوانى او جز چند خبر کوتاه، مطلبى نگاشته نشده است; یکى از این خبرها مربوط به اسارت وى و مادرش در دوران نوجوانى (19) و دیگرى در رابطه با خبر ازدواج وى با دخترى از بنىتمیم - به نام زینب (20) - مىباشد . همچنین، خبرى بسیار کوتاه از تعلیم و آموزش دیدن او در نزد معاذبن جبل وجود دارد . (21)
اکثر منابع، مهاجرت شریح از یمن به حجاز را تایید کردهاند . بعضى مقصد وى را شهر مدینه ذکر کرده اند (22) و برخى دیگر از ذکر مقصد وى خوددارى نمودهاند . (23) درباره تاریخ این مهاجرت هم اختلاف مىباشد; تعدادى از مورخان، زمان آن را در دوران پیامبر صلى الله علیه و آله (24) و عدهاى آن را بعد از وفات پیامبر صلى الله علیه و آله، یعنى در دوران خلافت ابوبکر، ذکر کردهاند . (25)
شریح; صحابى یا تابعى؟
در مورد این که شریح از صحابه بود یا تابعین، میان مورخان و عالمان رجال اختلاف نظر وجود دارد . بعضى او را در ردیف تابعین به حساب آوردهاند که زمان جاهلیت را هم درک نموده است، (26) اما ابنحجر گزارشى از ملاقات کوتاه او با پیامبر صلى الله علیه و آله آورده و کوشش دارد که وى را جزء صحابه به حساب آورد . (27) در حالى که ذهبى، صحابى بودن او را رد مىنماید . (28) ابن وکیع اسلام آوردن شریح را قبل از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله تایید کرده، ولى ملاقات او با پیامبر صلى الله علیه و آله را مردود مىداند . (29) به طور خلاصه مىتوان گفت که شریح قاضى جزء بزرگان تابعینى بوده که با صحابه بزرگى همچون: على علیه السلام، عمر، زیدبن ثابت، عبدالله مسعود و غیره مصاحبت داشته و از آنها علوم مختلف و به ویژه حدیث را فرا گرفته است .
شریح در دوره خلافت ابوبکر
در این زمان، شریح از جمله تازه مسلمانان به شمار مىرفت; به همین دلیل، عنصر مهمى در شهر مدینه به حساب نمىآمد . این امر سبب ناشناخته ماندن شخصیت وى و عدم کسب مسؤولیت دولتى در دوره ابوبکر گردیده و اعتراضات مردم مدینه، پس از انتخاب شریح به قضاوت در کوفه نیز این گفته را تایید مىکند . (30)
شریح در زمان خلافت عمر
جهتبیان اخبار شریح در دوره عمر، ناچاریم که دوران ده ساله خلافت عمر را به دو دوره پنجساله تقسیم کنیم . دوره پنجساله اول، مربوط به دورانى است که شریح همچنان در شهر مدینه ساکن بود، ولى سمت دولتى نداشت . با گسترش دامنه فتوحات مسلمین در زمان خلافت عمر، وى منصب قضا را، بر حسب ضرورت، به دیگران تفویض کرد . (31) این افراد نیز - بر خلاف شیوه انتخاب ابوبکر (32) - اغلب اشخاصى غیر معروف بودند که سابقه چندانى در اسلام نداشتند; زیرا عمر ترجیح مىداد که صحابه و اشخاص معروف و سرشناس اسلام را به عنوان مشاور و رایزن در مدینه و نزد خود نگه دارد . (33) این مرام خلیفه دوم زمینه را براى چهره شدن افرادى همچون شریح فراهم ساخت و یکى از دلایل اصلى انتخاب شریح نیز همین اصرار عمر در به کارگیرى این شیوه در انتخاب این افراد بود .
وى از جمله افراد با سواد مدینه در دوران عمر محسوب مىشد که در شاعرى و علم انساب نیز خبره بود . (34) بنا به گفته یک محقق عرب، (35) شریح در زمان انتخاب شدن به سمت قضاوت در کوفه، متولى شهر مدینه بود و همین ویژگىها نیز در انتخاب او مؤثر بود . عامل مهم دیگرى که اکثر منابع از آن به عنوان علت انتخاب شریح به سمت قضاى کوفه یاد کردهاند، چگونگى قضاوت شریح میان عمر و مردى که بر سر اسبى مرافعه کرده بودند، مىباشد که طى آن عمر نحوه قضاوت شریح را پسندیده و او را به قضاى کوفه برگزید . (36) این اولین آشنایى عمر با شریح بود که در دوران پنچ ساله دوم خلافت عمر انجام گرفت .
شریح به هنگام تصدى قضاوت در کوفه - سال 18ه - مردى چهل ساله بود . (37) وى به همراه چندتن دیگر همچون: کعببن سوارازدى، ابوموسى اشعرى و عبداللهبن مسعود از جمله قضات مستقلى بودند که به طور مستقیم از طرف خلیفه براى تصدى این مقام انتخاب شده و تحت امر خلیفه بودند، نه والى او . (38)
عمربن خطاب هنگامى که شریح را به منصب قضاى کوفه مىفرستاد، نامهاى به او نوشت و نحوه قضاوت اسلامى را به او تعلیم داد . (39) همین دستور، به علاوه راهنمایىهاى دیگر عمر و خلفاى هم دوره او، ملاک اصلى قضاوت شریح در میان اهالى کوفه; و اصلىترین علل تداوم منصب قضایى او بود گرچه در برخى اوقات با نقایضى از طرف او همراه بود .
در منابع آمده است که عمر ماهانه یکصد درهم بابت دستمزد به او مىپرداخت . (40) عمر یکى از دو تن بدریونى بود که شریح در احادیث و روایات خود به او استناد مىکرد . (41) و بیشتر احادیثى که وى از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل کرده است، از زبان و قول عمر مىباشد . مىتوان گفت که روابط این دو در دوران پنجساله دوم، تا حد زیادى مسالمتآمیز بوده است .
شریح در دوره خلافت عثمان
در زمان خلافت عثمان، منصب قضاى شریح از طرف خلیفه تثبیت گردید و او توانست، در مدت خلافت دوازده ساله عثمان، با شگرد مخصوص به خود، سمت قضاى کوفه را حفظ نماید . (42) رفتار شریح و میزان تاثیرپذیرى و الگو بردارى وى از عثمان، سبتبه عمر، بسیار کمتر بوده است و روایاتى را که از عثمان نقل مىکند، بسیار کمتر از روایات منقول از عمر مىباشد . سمت قضاى کوفه در این زمان نیز ظاهرا از لحاظ عملکرد و نحوه قضاوت، با مشکلى برخورد نکرد و شریح بدون هیچ گونه دردسر و مشکل خاصى به کار خود مشغول بود . اخبار و اطلاعات راجع به شریح در دوره عثمان، همانند دوره ابوبکر، بسیار کم و محدود مىباشد . ظاهرا رابطه او با عثمان خوب بوده ولى این رابطه به گرمى رابطه با خلیفه دوم نبوده است .
شریح در دوران حکومت على علیه السلام
به گفته ابن عساکر، در ابتداى خلافت على علیه السلام، سه نفر به نامهاى مره، میسره و شریح قاضى مورد اتهام قرار نگرفته بودند . (43) بنابراین، با آغاز خلافت على علیه السلام شریح از مقام خود عزل نگردید و حضرت وى را به همراه برخى قضات دیگر که مورد تایید او بودند، براى قضاوت به شهرهاى دور و نزدیک فرستاد . (44) به تصریح منابع، مقام شریح در این دوره با عزل و نصب هم روبرو گردید، (45) اما در عین حال، به هنگام شهادت على علیه السلام، شریح بر مسند قضاوت کوفه قرار داشت . (46)
شریح در زمان حکومت على علیه السلام به خاطر بعضى از قضاوتهاى نادرستش، از طرف حضرت مورد مؤاخذه و بازخواست قرار گرفت . از جمله این قضاوتها، طبق گفته ابونعیم اصفهانى، قضاوت نادرست او در مورد اختلاف امام با مرد یهودى بر سر یک زره بود که پس از آن وى به منطقه بانقیا (یکى از مناطق یهودى نشین نزدیک کوفه در آن زمان) تبعید شد . (47) ظاهرا تنفیذ منصب قضاى شریح از طرف على علیه السلام مشروط به امورى بود که یکى از آنها، نظارت حضرت بر نحوه قضاوتهاى او بود . (48)
از مهمترین قضایایى که در آن، رفتار و عملکرد شریح توسط امیرالمؤمنین علیه السلام نکوهش شده تا جایى که امام با نوشتن نامهاى به او از کار اشتباهش انتقاد نموده است، موضوع خرید خانهاى مجلل به قیمت 80 دینار در دوران تصدى مقام قضاوت بوده است که شرح آن، همراه با نامه امام علیه السلام در کتاب «نهج البلاغه» آمده است . (49) شریح بابت قضاوت در زمان على علیه السلام ماهانه پانصد درهم (50) دستمزد دریافت مىکرده است . (51)
شریح در دوران حکومتحسنبن على علیه السلام
با این که این دوران کوتاه بود، اما همین دوران کوتاه نیز با جنگ و درگیرى میان امام علیه السلام و معاویه سپرى گردید; به همین دلیل امام فرصت رتق و فتق امور اجرایى و به خصوص امور قضایى را به دست نیاورد . به گفته مسعودى، شریح در این دوران نیز هم چنان به شغل قضا اشتغال داشته است . (52)
شریح در زمان خلافت معاویه
پس از غصب خلافت توسط معاویه، وى با کیاست و زیرکى خود، بیش از بیستسال سمتخلاف مسلمین را در اختیار گرفت . ابنخلدون مىنویسد: «معاویه پس از به دست گرفتن خلافت، عمال خود را به شهرها فرستاد; از جمله شریح قاضى را بر مسند قضاى کوفه نشاند» . (53)
شریح و امارت زیاد بن ابیه بر کوفه
در زمانهاى بعد، وقتى معاویه امارت شهر کوفه را به زیادبن ابیه واگذار کرد; وى مانند حاکمى مستقل عمل نمود و از این رو، شریح براى اولین بار از تحت نظارت مستقیم خلیفه خارج شد . شریح در ابتداى حکومت زیاد بر کوفه، همراه وى به بصره رفت و براى مدتى در آن جا مشغول قضاوت بود و دوباره جهت قضاوت، به کوفه بازگشت . (54) شریح یکى از مشاوران مخصوص زیاد بود که در امور خاص مورد مشورت او قرار مىگرفت و اکثرا نظر وى را مورد پذیرش قرار مىداد . از جمله این مشورتها، نظر خواهى از شریح در مورد قطع کردن یا نکردن دست راستش به دلیل طاعون بود . (55)
مهمترین رویداد دوران حکومت زیاد و قضاوت شریح در کوفه که اعتراض بسیارى از مسلمانان را در پىداشت و حتى باعثشد که مسلمانان زیاد را مورد لعن و نفرین خود قرار داده و عمل او را اتهامى علیه شریح قلمداد کنند، تنظیم استشهاد نامهاى علیه حجر و جعل امضاى شریح قاضى و شریحبن هانى بود . شریحبن هانى پس از اطلاع یافتن از این موضوع، با جسارت و بىباکى، طى نامهاى که براى معاویه فرستاد، خیانت زیاد را نسبتبه خود فاش ساخت; (56) اما مصلحت طلبى، سکوت بىمورد به جاى حقیقت گویى، ترس از زیاد و عوامل دیگر، مانع از تلاش شریح براى رفع این اتهام از خود گردید .
در رابطه با وضعیتشریح در ابتداى خلافتیزید و قبل از نهضت کربلا، خبرى در دست نیست .
شریح قبل و بعد از حادثه کربلا
اولین مداخله شریح در آغاز نهضت کربلا، مربوط به بیعت هفتاد تن از بزرگان کوفه همچون: حبیببن مظاهر، محمدبن اشعث . ، مختار ثقفى، عمربن سعد و . . . در حضور شریح و شاهد گرفتن وى بر هوادارى آلعلى علیه السلام و دعوت از امام حسین علیه السلام براى سپردن حکومت کوفه به او بود . (57) ولى صرف نظر از پیمان شکنى بیشتر این بزرگان، خود شریح نیز به محض ورود عبیدالله به کوفه در دارالاماره او حضور یافت و بدون در نظر گرفتن تعهد بر وفادارى با آلعلى، به جرگه مخالفین آنها پیوست و یکى از مشاورین درگاه عبیدالله گردید. (58) و عبیدالله نیز که جهت رسیدن به مقاصد خود به حمایت اشخاصى همچون شریح قاضى - که در میان مردم مقدس مآب کوفه، از شخصیت ممتازى برخوردار بود - نیاز داشت، از او استقبال کرد . (59)
در ماجراى دیگرى، از نقش شریح به عنوان پیام رسان عبیدالله به قبیله هانى، در رابطه با رساندن خبر زنده بودن هانى و پراکنده شدن آنها از اطراف دارالاماره، یاد شده است . (60) نقشى را که شریح در چنین لحظه حساسى در صحنه سیاسى - نظامى ایفا کرد، به اندازهاى مهم و حیاتى بود - به خصوص براى ابنزیاد - که به قیمتبه دست گرفتن امارت از طرف عبیدالله، به قتل رسیدن هانى و مسلم و از همه مهمتر، اتفاق افتادن حادثه کربلا تمام شد .
همچنین از شریح به عنوان امانتدار مسلم، در محافظت از بچههاى وى نام برده شده. (61) و گفته شده است که شریح از ترس تهدیدهاى عبیدالله، آنها را بىسرپرست در شهر رها ساخت تا خطرى در این زمینه متوجه او نگردد . (62)
تحلیلى در فتواى شریح بر ضد امام حسین علیه السلام
یکى از مهمترین ابهامات راجع به نقش شریح در جریان نهضت کربلا این است که آیا فتواى شریح مبنى بر وجوب جهاد با امام حسین علیه السلام واقعیت داشته استیا خیر . مبناى این تردید، مربوط به ضربالمثلى در زبان فارسى است که علامه دهخدا به آن اشاره دارد و در میان مردم به خصوص شیعیان شایع است . (63) البته خود دهخدا نیز تاکید کرده است که این خبر سند ندارد . اگر چنین خبرى صحت داشته باشد، مىتوان گفت که یکى از عوامل اصلى و بسیار مهم در بسیج مردم کوفه و شام علیه امام حسین علیه السلام، صدور چنین (64) فتوایى از شخصى فقیه، مجتهد، مفسر، ملا و قاضى خلفاى راشدین بوده است . با این که در منابع قدیمى چنین خبرى مشاهده نمىگردد اما شواهدى مبنى بر تصدیق و تایید آن موجود است که عبارتنداز:
الف) سازگارى شریح با تمامى اندیشههاى خلفاى معاصر خود .
ب) تمایل و گرایش سریع به قدرت برتر (عبیدالله) و سهیم شدن در برنامههاى او در مخالفتبا طرفداران آلعلى علیه السلام .
ج) ضعف نفس و محتاط و ترسو بودن و حساب بردن از عبیدالله، که ابن سعد هم در کتاب خود به آن اشاره مىکند . (65)
د) چنین فتوایى به طور مستقیم از طرف شریح مطرح نشده است، ولى حرف و حدیثى کلى در این رابطه در میان بوده که در کنار عوامل دیگرى همچون: جبن و ترس، عافیتطلبى، ریاکارى، دو پهلو سخن گفتن، دروغگویى، و ریاکارى شریح، از یک طرف و ترفندها، سیاستبازىها، سوء استفاده از مقام مذهبى افراد، جعل امضا و نتیجهگیرى غلط و قیاس به باطل توسط ابن زیاد، همراه با زودباورى و عدم آشنایى کوفیان با سیاست روز، از طرف دیگر، سخن و نظر کلى شریح را تبدیل به فتوایى برضد امام حسین علیه السلام، براى تهییج کوفیان زودباور علیه نوه پیامبر صلى الله علیه و آله مىکند که مسبب اصلى آن نیز خود شریح و اهمالوسستىاوبوده است .
شریح در زمان شورش ابن زبیر و قیام مختار
به جز آن چه در مورد شریح، در دوران امارت عبیدالله و خلافتیزید گفته شد، اخبارى در مورد استعفاى وى از منصب قضاوت در زمان شورش ابن زبیر در منابع نیامده است . در این رابطه ابن سعد و ابن خلدون گفتهاند که شریح در فاصله سالهاى بحرانى، پس از استعفاى معاویه دوم - 64 تا 73ه - به مدت 9 سال در کار خود درنگ نمود (66) و حتى به مدت سه سال از منصب قضاوت کنارهگیرى کرد . (67) علت این امر طبق گفته ابنسعد، (68) ترس او از عدم امنیت جانى در هنگام تصدى این منصب بوده است .
ابن خلدون آورده است: مختار پس از تسلط بر کوفه و آرام کردن اوضاع این شهر، شریح قاضى را که به دنبال بروز فتنه در جهان اسلام، از منصب قضاى کوفه استعفا کرده و خانه نشین شده بود، به کار قضاوت برگرداند . سپاهیان مختار و به خصوص شیعیان او، با این کار مخالفت نموده و از مختار خواستند که وى را عزل کند . آنها دلایل مخالفتخود را عثمانى بودن شریح، (69) مغضوب على علیه السلام قرار گرفتن و تبعید او به بانقیا توسط امام، (70) گواهى دادن علیه حجربن عدى و کوتاهى ورزیدن در پیام رسانى به هم قبیلگان او (71) ذکر مىکردند . شریح نیز پس از شنیدن این اعتراضات، خود را به بیمارى زد، در نتیجه مختار نیز که تاب تحمل اعتراضات بسیار یاران خود را نداشت، شریح را از کار برکنار نمود . (72)
به نظر مىرسد که دلیل اصلى انصراف شریح از مسند قضاوت کوفه در زمان فتنه، غیر از آن چه که گفته شد، همان عوامل مصلحتطلبى و عافیت جویى وى، به خصوص در شرایط حاد و بحرانى، بوده است; زیرا وى مىدانست که چنین قیامهایى گذرا و موقتى بوده و دوام چندانى نخواهد داشت، از این رو صلاح کار خود را در انصراف از دستگاه قضایى براى متهم نشدن و جان سالم در بردن از معرکهها مىدید .
شریح در دوران خلافت عبدالملک و امارت حجاج تا وفات وى
پس از برقرارى خلافت عبدالملک و تسلط او بر کوفه، شریح توسط این خلیفه مجددا به مسند قضاوت باز گردانده شد . (73) ابن وکیع جریان گمارده شدن شریح بر مسند قضاوت را در کتاب خود آورده است . (74)
پس از به دست گرفتن امارت کوفه توسط حجاج، وى مقام قضاى این شهر را تثبیت نمود (75) و شریح علاوه بر اشتغال بر این امر، از مشاوران حجاج نیز به شمار مىرفت . وى تا سال 78 هجرى به امر قضاوت مشغول بود و در این سال از حجاج تقاضاى کنارهگیرى از مسؤولیت نمود که حجاج نیز با درخواست او موافقت نمود . (76) منابع، علت استعفاى او را پند و اندرز مردى دانا عنوان کرده و نوشتهاند که آن مرد به او توصیه کرده بود که به علت رشوهخوارى فرزندش و همچنین پیرى و ناتوانى خودش، از سمتخود استفعا دهد . (77) وى پس از این استعفا خانهنشین شد و در این مدت حقوق و مستمرى دریافتى خود از دولت را قطع نمود و با همین وضعیت نیز در گذشت . (78)
سال وفات و سن او در هنگام مرگ
سن شریح در هنگام مرگ از یکصد تا یکصد و بیست و هفتسال گزارش شده است . ظن قوى وجود دارد که سن او در هنگام مرگ 106 تا 110 سال بوده است . دلایل اختلاف اخبار، نامشخص بودن سال دقیق تولد و وفات او و دور شدن وى از کارهاى مهم جامعه در واپسین سالهاى عمر بوده است . منابع مختلف، سال وفات او را از سال 72 تا 99 هجرى گزارش کردهاند . (79)
مدت قضاوت شریح
در رابطه با مدت زمان قضاوت شریح، از آن جا که در تاریخ وفات او تناقض وجود دارد، بالطبع روایات مختلفى موجود است که آن را از 53 تا 75 سال ذکر کردهاند . (80) دلیل دیگر اختلاف روایات، اختلاف نظر نویسندگان بر سر کنارهگیرى شریح از قضاوت و مدت زمان آن و به حساب آوردن یا نیاوردن این مدت مىباشد . اگر چه نباید از کم دقتى و ملاحظه کارى نویسندگان آن دوره نیز غفلت کرد . ابنابى الحدید مدت زمان قضاوت او را 57 سال ذکر کرده است که یک سال از آن نیز در بصره بوده است . (81)
نام فرزندان و برادر او
برخى از منابع ضمن شرح وقایع مختلف، نام چند تن از فرزندان شریح را نیز آوردهاند . یکى از این فرزندان، عبدالله مىباشد که به علت قضاوت پدر علیه او به زندان افتاده بود و خود شریح برایش غذا مىبرد . (82) همچنین از دو پسر دیگر او به نامهاى میسره و عبدالرحمن یاد شده که روایاتى توسط آنها از قول پدرشان نقل شده است . (83) نام پسر دیگر او اسد بود که در قضیه پسران مسلم از او یاد شده است . (84) در «جمهرة الانساب العرب» ابن حزم نیز نام عبیدالله یکى از برادران شریح، ذکر شده است . (85)
خصوصیات ظاهرى و اخلاقى شریح
از نظر شکل ظاهرى، چهره او به دلیل این که هیچ مویى در صورتش نروییده بود شبیه چهره نوجوانان بود (86) و به همین دلیل، یکى از چهارتن سادات طلس (87) به حساب مىآمد . علاوه بر این، فردى کریه المنظر بود و بنا به گفته اصمعى، ناقص الاسنان نیز بوده است . (88) به لحاظ اخلاقى داراى خصلتهایى همچون عجب و خودپسندى بود . (89) خصوصیات دیگر او را شوخ طبعى ذکر کرده و روایتهایى نیز در این باره آوردهاند . (90)
ویژگىهاى دیگر شریح
منابع از وى به عنوان فردى فقیه، مفسر، مجتهد، عالم به علم قضا، ثقه در علم حدیث و نسب شناس یاد کرده و حتى او را عالمترین افراد در علم قضا به حساب آوردهاند . (91) خود او گفته است که این علوم را از طریق مباحثه و مناظره با اهل علم آموخته است . (92) وى در شعر و شاعرى نیز تبحرى خاص داشت و از جمله شعراى مخضرم به حساب مىآمد . (93) اما با وجود همه این خصلتها شیعیان از عملکرد او راضى نیستند . (94)
وى از صحابه معروفى همچون: علىابى ابىطالب، عمر، زیدبن ثابت، عبدالرحمنبن ابوبکر، عبداللهبن مسعود و عروةبن ابى الجعد بارقى روایت نقل کرده است . (95) همچنین افرادى از وى روایت نقل کردهاند که معروفترین آنها ضحاک، مقدادبن ابىفروه، شعبى، ابراهیم نخعى، قاسمبن عبدالرحمن، یحیى طایى، محمدبن سیرین، انسبن سیرین و . . . مىباشند . (96)
نتیجهگیرى
از مجموع آن چه که بیان شد مىتوان نتیجه گرفت که: طبق نقل قول اکثر مورخین و محدثین شریح به عنوان شخصیتى تاریخى، عینیت و وجود خارجى داشته و به هیچ وجه شخصیتى افسانهاى نبوده است . گرچه راجع به او و وقایع دوران حیاتش تناقضات و اختلافات فراوانى در منابع به چشم مىخورد، اما این مساله یک امر طبیعى در تاریخ اسلامى به شمار مىآید; زیرا از دوران جاهلیت و حتى یکى، دو سده پس از هجرت، اخبار بدون نقص و تواریخ مکتوبى وجود نداشته و بیشتر این اخبار بر اساس نقل قول و روایات شفاهى راویان هر واقعه، یا شایعات میان مردم نگاشته شده است و چنین ابهامات تاریخى نه تنها در زندگانى شخصیتى همچون شریح - قبل از تصدى مقام قضاوت و یا پس از کنارهگیرى از آن - وجود دارد، بلکه در مورد زندگانى شخصیتهاى ممتاز و معروف هم به چشم مىخورد .
شریح قاضى گرچه شخصیتى فقیه، مفسر، نساب، ثقه در حدیث و مهمتر از همه، اعلم در علم قضاوت - بنا به گفته منابع - (97) به حساب مىآمد، ولى از نظر خصوصیات اخلاقى، فردى مصلحتجو و فرصت طلب بود که براى رسیدن به مقام و منصب و تثبیت آن، با هر نوع حکومت و خلافت و ایدههاى مختلف امراى آن، کنار مىآمد و در این مدارا و سازش، گاهى مجبور مىشد که حقیقت را فداى مصلحتطلبى خود کند; درست همان کارى که در برابر سوء استفادههاى «زیاد» و پسرش عبیدالله انجام داد، تا جایى که عبیدالله از کمترین سخن او فتوایى ساخت و از آن براى بسیج مردم کوفه علیه حسینبن على علیه السلام استفاده کرد و او که شاهد چنین سوء استفادههایى از گفته خود بود، مهر سکوت بر لب نهاد و به دلیل ترس، مصلحت جویى و عافیتطلبى خود کوچکترین اعتراضى نکرد و به این وسیله کفه ترازوى دشمن را در مقابل آلعلى سنگینتر نمود و چنین شد که قرنها بعد از آن واقعه، از او شخصیتى منفور در نزد شیعیان ساخت .
منابع
- ابن اثیر جزرى، عزالدین: اسدالغابه فى معرفة الصحابه، (بیروت دارالکتب العلمیه، بىتا .)
- - : الکامل فى التاریخ، ترجمه دکتر روحانى، (چاپ اول، تهران، انتشارات اساطیر، 1373ش .)
- ابنایبک الصفدى، صلاحالدین خلیل: الوافى بالوفیات، (بیروت، داراحیاء، 1402ه .)
- ابن جوزى، جمالالدین ابىالفرج: صفة الصفوة، (چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1403ه .)
- ابن حبان، محمدبن احمد: مشاهیر علماء الامصار و اعلام فقهاء الاقطار، (چاپ اول، بیروت، مؤسسه الکتب الثقافیه، 1408ه .)
- ابنحجر عسقلانى، شهابالدین: تهذیب التهذیب، (بیروت، داراحیاء، بىتا .)
- ابنحزم اندلسى، ابىمحمد: جمهرة الانساب العرب، (چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1403ه .)
- ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه، ترجمه محمدپروین گنابادى، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1336ش .)
- ابنخلکان، احمدبن محمدبن ابراهیم: وفیات الاعیان و انباء الابناء الزمان، (بیروت، دارصادر، بىتا .)
- ابنسعد، محمد: طبقات کبرى، (بیروت، دارصادر، بىتا .)
- ابنعبدربه اندلسى، احمدبن محمد: العقد الفرید، (بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا .)
- ابنعساکر، ابىالقاسم علىبن حسن شافعى: تاریخ مدینه دمشق، (بیروت، دارالفکر، 1415ه .)
- ابن قنفذ، احمدبن خطیب: الوفیات، چاپ چهارم، (بیروت، دارالافاق الجدیده، 1403ه .)
- ابن کثیر، ابىالفداء: البدایة و النهایه، (چاپ پنجم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1409ه .)
- ابن منظور: لسان العرب، چاپ دوم، (بیروت، داراحیاء، 1412ه .)
- ابن وکیع، محمدبن خلفبن حیان: اخبار القضاة، (بیروت، عالم الکتب، بىتا .)
- اصفهانى، ابونعیم احمدبن عبدالله: حلیةالاولیاء و طبقات الاصفیاء، (بىجا، مطبعة السعاده، 1394ه .)
- ابن حجر، الاصابه فى تمییز الصحابه، چاپ اول، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ه .)
الراوى، ثابت اسماعیل، العراق فى العصر الاموى، (چاپ دوم، بغداد، منشورات مکتبه الاندلس، 1970م .)
- النوى، محىالدینبن شرف: تهذیب الاسماء و اللغات، (بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا .)
- بخارى جعفى، ابىعبدالله اسماعیلبن ابراهیم: تاریخ الکبیر، (بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا .)
- براقى نجفى، سیدحسن سیداحمد، تاریخ الکوفه، (چاپ چهارم، بیروت دارالاضواء، 1407ه .)
- ذهبى شمس الدین محمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، (چاپ دوم، بىجا، دارالکتب العربى، 1418ه .)
- تسترى، شیخ محمدتقى، قاموس الرجال، (چاپ دوم، قم، مؤسسه نشر اسلامى، 1414ه .)
- حسینى دشتى، معارف و معاریف، (چاپ سوم، بىجا، مؤسسه فرهنگى آرایه، 1379ش .)
- ذهبى، شمسالدین محمد: سیر اعلام النبلاء ، (چاپ هفتم، بیروت، مؤسسة الرساله، 1410ه .)
- شیخ مفید: الارشاد، ترجمه رسولى محلاتى، (چاپ چهارم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1378ش .)
- طبرى، محمدبن جریر: تاریخ الطبرى، (بیروت دارالتراث، بىتا .)
- طبرى، محمدبن جریر، تاریخ طبرى، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (تهران انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1353ش .)
- على الانبارى، دکتر عبدالرزاق، منصب قاضى القضاة، (چاپ اول، بىجا، دارالعربیه، بىتا .)
- قرطبى، ابىعمر: الاستیعاب فى معرفة الاصحاب، (چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ه .)
- مادلونگ، ویلفرد، جانشینى حضرت محمد، ترجمه احمد نمایى و دیگران، (چاپ اول، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، آستان قدس رضوى، 1377 ش .)
- مسعودى، ابوالحسن علىبن حسین: التنبیه و الاشراف، (بىجا، دارالصاوى، بىتا .)
- نویرى، شهابالدین احمد، نهایه الارب فى فنون الادب، ترجمه مهدوى دامغانى، (چاپ اول، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1366ش .)
- یوسف المزى، ابىالحجاج: تهذیب الکمال فى اسماء الرجال، به تحقیق دکتر بشار عواد معروف، (چاپ اول، بیروت، مؤسسه الرساله، 1408ه .)
- . C. E. Bosworth, The encylopeadia of Islam, Edited leiden briil, 1997.
- Schacht. Joseph, The origins of mohammadan Jurisprudence, Oxford . University press. 1979.
An introduction to islamic law, Oxford clarendon press, 1964.
- Tyan, emile, historie de|l organisation Judiciaire en pays d| islam, 2 ed, leiden, E.J Brill. 1960.
در این مقاله ضمن رد این پندار و اثبات واقعى بودن این شخصیت، کوشش مىگردد تا زوایاى دیگرى از زندگى او همچون: ایرانى بودن، صحابى یا تابعى بودن وى، دلایل تداوم منصب قضاى او، بررسى اتهام مداخله در امضاى استشهاد نامه علیه حجربن عدى و از همه مهمتر، بررسى درستى یا نادرستى صدور فتوا از جانب او علیه امام حسین علیه السلام روشن گردد .
مقدمه
پرداختن به شخصیتهاى گوناگون تاریخى، علاوه بر این که زوایاى تاریک حیات تاریخى شخص مورد نظر را مشخص مىسازد، تا حدى تناقضات میان روایات مختلف راویان آن را هم برطرف مىنماید . بررسى حیات تاریخى شریح نیز یکى از همین مقولههاست . از آن جا که درباره تاریخ حیات او اختلاف زیادى وجود دارد و این اختلافات سبب شده تا شخصیت او از سوى محققین غربى همچون: تیان، (× اشنایدر، شاخت و . . . افسانهاى و جعلى قلمداد شود، این نوشتار کوتاه تا حدى به روشن شدن این قضایا کمک خواهد کرد . به طور خلاصه مىتوان گفت که شریح یکى از معدود فعالان عرصه قضا و داورى مىباشد که عمر طولانى یافت و مدت مدیدى از آن را در کار قضا سپرى نمود . دلایل چنین دوام طولانى شغلى نیز یکى از چارچوبهاى مورد بحث در این مقاله خواهد بود . سعى نگارنده بر این بوده است تا با ذکر اخبار مربوط به شریح، بر اساس توالى زمانى و تحلیل بعضى از قضایا، به پرسشها و ابهامات موجود در این رابطه پاسخ دهد .
شریح; افسانه یا واقعیت
در منابع تحقیقاتى غربىها (1) در کنار بررسى علم قضا در اسلام، دانش حدیث و کاوش در شناخت مکتبهاى نخستین اسلامى، از شریح به عنوان شخصیتى نیمه افسانهاى یا جعلى یاد شده است . دلیل این نگرش و قضاوت، به میزان تناقض در روایات راجع به حیات او بر مىگردد . از دیدگاه آنها شریح شخصیتى است که روایات مربوط به وى غیر واقعى و غیر قابل باور مىباشد . مثلا امیل تیان (Emile Tyan) مهمترین دلیل افسانهاى بودن او را در غیر ممکن بودن مدت قضاوت طولانى او (75 سال)، با توجه به اتفاقات سیاسى و عزل و نصبهاى گوناگون زمان او دانسته است . (2) این نکته از چند جهت قابل نقد و بررسى مىباشد:
1- کمبود مطالعات عمیق و مؤثر نویسنده در باب شخصیت و تاریخ حیات او، صرف نظر از مطالعات قضایى تیان .
2- نقصان اطلاع و آگاهى او نسبتبه خصوصیات اخلاقى و ویژگىهاى رفتارى شریح و حالت تسلیم و رضاى او به حکومت وقت . (3)
3- سازش و مداراى شریح با هر حاکم و خلیفه، به گونهاى که رضایت او را در تثبیت مقامش جلب نماید .
شاخت (Schacht) دیگر نویسنده غربى که شخصیتشریح را ساختگى فرض کرده است، از شریح نه به عنوان فردى خاص، بلکه به عنوان نظریهاى از انواع نظریات مورد استناد در میان اهل عراق یاد کرده است . (4) در عین حال، در جایى دیگر از شریح به عنوان طراح قدیمى مکتب عراق یاد مىکند که اشاره به وجود فردى خاص دارد . (5)
گرچه بعضى از روایات موجود در مورد شریح متناقض و گاه اغراقآمیز است، ولى دلیل بر غیر تاریخى بودن این چهره نمىباشد . در کتاب «یکصد و پنجاه صحابى ساختگى» علامه عسکرى نیز اشارهاى به جعلى و ساختگى بودن شخصیتشریح نشده است . همچنین، نامه ذکر شده در نهجالبلاغه از جانب امام على علیه السلام به این شخص و نمونههایى از قضاوتهاى وى و راهنمایىهاى على علیه السلام و احادیثى که به نقل از شریح در کتب معتبر حدیث آمده، در کنار اشعار به جاى مانده از او، بر واقعى بودن این شخص مهر تایید مىزند .
بررسى حیات تاریخى شریح تا قبل از تصدى مقام قضاوت
در این که اصل و نسب شریح متعلق به کدام سرزمین و ملیتبوده است، میان تاریخ نویسان، عالمان انساب و تذکره نویسان اختلاف نظر کلى وجود دارد . اکثر نویسندگان با توجه به شجرهنامه اجدادى او اظهار داشتهاند که جد پنجم شریح - رائش - از سپاهیان انوشیروان (6) بوده که به فرماندهى سیفبن ذى یزن، براى جنگ با حبشه به سرزمین یمن آمده و تابعیت قبیله معروف کنده را پذیرفته و در آن جا ماندگار شده بودند (7) و به همین دلیل جزء همپیمانان (حلفاى) کنده محسوب گردیدند و خود شریح نیز بر این نکته (حلیف بودنش) تاکید کرده است . (8)
ابن سعد در معرفى نام و نسب او نوشته است: «وى شریحبن حارثبن قیسبن جهم معاویةبن عماربن رائشبن حارثبن معاویةبن ثورین مرتع از نسل کنده بود» . (9) این نسب نامه از حیث قدمتسند و به لحاظ تاریخى، بر دیگر روایات ترجیح دارد، هر چند ایرانى بودن وى را زیر سؤال مىبرد .
شریح داراى القاب و کنیههایى همچون: ابوامیه کندى، (10) ابوعبدالرحمن، (11) ابوعمر، (12) شریح قاضى، (13) اباعبدالله، (14) قاضى کاذب (17) و . . . بوده است .
منابع، تاریخ دقیق تولد شریح را به خاطر گمنامى و ناشناس بودن وى در آن زمان ذکر نکردهاند، ولى با توجه به این که اکثر منابع معتبر، سال وفات او را 78 یا 80 هجرى و سن او را در هنگام مرگ 106 تا 110 سال دانستهاند، تاریخ ولادت او، حدودا 30 سال قبل از هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله بوده است، اما مطابق روایت ابنحجر (18) تاریخ ولادت او حدودا با زمان تولد امام على علیه السلام یکسان بوده است .
از دوران کودکى و نوجوانى او جز چند خبر کوتاه، مطلبى نگاشته نشده است; یکى از این خبرها مربوط به اسارت وى و مادرش در دوران نوجوانى (19) و دیگرى در رابطه با خبر ازدواج وى با دخترى از بنىتمیم - به نام زینب (20) - مىباشد . همچنین، خبرى بسیار کوتاه از تعلیم و آموزش دیدن او در نزد معاذبن جبل وجود دارد . (21)
اکثر منابع، مهاجرت شریح از یمن به حجاز را تایید کردهاند . بعضى مقصد وى را شهر مدینه ذکر کرده اند (22) و برخى دیگر از ذکر مقصد وى خوددارى نمودهاند . (23) درباره تاریخ این مهاجرت هم اختلاف مىباشد; تعدادى از مورخان، زمان آن را در دوران پیامبر صلى الله علیه و آله (24) و عدهاى آن را بعد از وفات پیامبر صلى الله علیه و آله، یعنى در دوران خلافت ابوبکر، ذکر کردهاند . (25)
شریح; صحابى یا تابعى؟
در مورد این که شریح از صحابه بود یا تابعین، میان مورخان و عالمان رجال اختلاف نظر وجود دارد . بعضى او را در ردیف تابعین به حساب آوردهاند که زمان جاهلیت را هم درک نموده است، (26) اما ابنحجر گزارشى از ملاقات کوتاه او با پیامبر صلى الله علیه و آله آورده و کوشش دارد که وى را جزء صحابه به حساب آورد . (27) در حالى که ذهبى، صحابى بودن او را رد مىنماید . (28) ابن وکیع اسلام آوردن شریح را قبل از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله تایید کرده، ولى ملاقات او با پیامبر صلى الله علیه و آله را مردود مىداند . (29) به طور خلاصه مىتوان گفت که شریح قاضى جزء بزرگان تابعینى بوده که با صحابه بزرگى همچون: على علیه السلام، عمر، زیدبن ثابت، عبدالله مسعود و غیره مصاحبت داشته و از آنها علوم مختلف و به ویژه حدیث را فرا گرفته است .
شریح در دوره خلافت ابوبکر
در این زمان، شریح از جمله تازه مسلمانان به شمار مىرفت; به همین دلیل، عنصر مهمى در شهر مدینه به حساب نمىآمد . این امر سبب ناشناخته ماندن شخصیت وى و عدم کسب مسؤولیت دولتى در دوره ابوبکر گردیده و اعتراضات مردم مدینه، پس از انتخاب شریح به قضاوت در کوفه نیز این گفته را تایید مىکند . (30)
شریح در زمان خلافت عمر
جهتبیان اخبار شریح در دوره عمر، ناچاریم که دوران ده ساله خلافت عمر را به دو دوره پنجساله تقسیم کنیم . دوره پنجساله اول، مربوط به دورانى است که شریح همچنان در شهر مدینه ساکن بود، ولى سمت دولتى نداشت . با گسترش دامنه فتوحات مسلمین در زمان خلافت عمر، وى منصب قضا را، بر حسب ضرورت، به دیگران تفویض کرد . (31) این افراد نیز - بر خلاف شیوه انتخاب ابوبکر (32) - اغلب اشخاصى غیر معروف بودند که سابقه چندانى در اسلام نداشتند; زیرا عمر ترجیح مىداد که صحابه و اشخاص معروف و سرشناس اسلام را به عنوان مشاور و رایزن در مدینه و نزد خود نگه دارد . (33) این مرام خلیفه دوم زمینه را براى چهره شدن افرادى همچون شریح فراهم ساخت و یکى از دلایل اصلى انتخاب شریح نیز همین اصرار عمر در به کارگیرى این شیوه در انتخاب این افراد بود .
وى از جمله افراد با سواد مدینه در دوران عمر محسوب مىشد که در شاعرى و علم انساب نیز خبره بود . (34) بنا به گفته یک محقق عرب، (35) شریح در زمان انتخاب شدن به سمت قضاوت در کوفه، متولى شهر مدینه بود و همین ویژگىها نیز در انتخاب او مؤثر بود . عامل مهم دیگرى که اکثر منابع از آن به عنوان علت انتخاب شریح به سمت قضاى کوفه یاد کردهاند، چگونگى قضاوت شریح میان عمر و مردى که بر سر اسبى مرافعه کرده بودند، مىباشد که طى آن عمر نحوه قضاوت شریح را پسندیده و او را به قضاى کوفه برگزید . (36) این اولین آشنایى عمر با شریح بود که در دوران پنچ ساله دوم خلافت عمر انجام گرفت .
شریح به هنگام تصدى قضاوت در کوفه - سال 18ه - مردى چهل ساله بود . (37) وى به همراه چندتن دیگر همچون: کعببن سوارازدى، ابوموسى اشعرى و عبداللهبن مسعود از جمله قضات مستقلى بودند که به طور مستقیم از طرف خلیفه براى تصدى این مقام انتخاب شده و تحت امر خلیفه بودند، نه والى او . (38)
عمربن خطاب هنگامى که شریح را به منصب قضاى کوفه مىفرستاد، نامهاى به او نوشت و نحوه قضاوت اسلامى را به او تعلیم داد . (39) همین دستور، به علاوه راهنمایىهاى دیگر عمر و خلفاى هم دوره او، ملاک اصلى قضاوت شریح در میان اهالى کوفه; و اصلىترین علل تداوم منصب قضایى او بود گرچه در برخى اوقات با نقایضى از طرف او همراه بود .
در منابع آمده است که عمر ماهانه یکصد درهم بابت دستمزد به او مىپرداخت . (40) عمر یکى از دو تن بدریونى بود که شریح در احادیث و روایات خود به او استناد مىکرد . (41) و بیشتر احادیثى که وى از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل کرده است، از زبان و قول عمر مىباشد . مىتوان گفت که روابط این دو در دوران پنجساله دوم، تا حد زیادى مسالمتآمیز بوده است .
شریح در دوره خلافت عثمان
در زمان خلافت عثمان، منصب قضاى شریح از طرف خلیفه تثبیت گردید و او توانست، در مدت خلافت دوازده ساله عثمان، با شگرد مخصوص به خود، سمت قضاى کوفه را حفظ نماید . (42) رفتار شریح و میزان تاثیرپذیرى و الگو بردارى وى از عثمان، سبتبه عمر، بسیار کمتر بوده است و روایاتى را که از عثمان نقل مىکند، بسیار کمتر از روایات منقول از عمر مىباشد . سمت قضاى کوفه در این زمان نیز ظاهرا از لحاظ عملکرد و نحوه قضاوت، با مشکلى برخورد نکرد و شریح بدون هیچ گونه دردسر و مشکل خاصى به کار خود مشغول بود . اخبار و اطلاعات راجع به شریح در دوره عثمان، همانند دوره ابوبکر، بسیار کم و محدود مىباشد . ظاهرا رابطه او با عثمان خوب بوده ولى این رابطه به گرمى رابطه با خلیفه دوم نبوده است .
شریح در دوران حکومت على علیه السلام
به گفته ابن عساکر، در ابتداى خلافت على علیه السلام، سه نفر به نامهاى مره، میسره و شریح قاضى مورد اتهام قرار نگرفته بودند . (43) بنابراین، با آغاز خلافت على علیه السلام شریح از مقام خود عزل نگردید و حضرت وى را به همراه برخى قضات دیگر که مورد تایید او بودند، براى قضاوت به شهرهاى دور و نزدیک فرستاد . (44) به تصریح منابع، مقام شریح در این دوره با عزل و نصب هم روبرو گردید، (45) اما در عین حال، به هنگام شهادت على علیه السلام، شریح بر مسند قضاوت کوفه قرار داشت . (46)
شریح در زمان حکومت على علیه السلام به خاطر بعضى از قضاوتهاى نادرستش، از طرف حضرت مورد مؤاخذه و بازخواست قرار گرفت . از جمله این قضاوتها، طبق گفته ابونعیم اصفهانى، قضاوت نادرست او در مورد اختلاف امام با مرد یهودى بر سر یک زره بود که پس از آن وى به منطقه بانقیا (یکى از مناطق یهودى نشین نزدیک کوفه در آن زمان) تبعید شد . (47) ظاهرا تنفیذ منصب قضاى شریح از طرف على علیه السلام مشروط به امورى بود که یکى از آنها، نظارت حضرت بر نحوه قضاوتهاى او بود . (48)
از مهمترین قضایایى که در آن، رفتار و عملکرد شریح توسط امیرالمؤمنین علیه السلام نکوهش شده تا جایى که امام با نوشتن نامهاى به او از کار اشتباهش انتقاد نموده است، موضوع خرید خانهاى مجلل به قیمت 80 دینار در دوران تصدى مقام قضاوت بوده است که شرح آن، همراه با نامه امام علیه السلام در کتاب «نهج البلاغه» آمده است . (49) شریح بابت قضاوت در زمان على علیه السلام ماهانه پانصد درهم (50) دستمزد دریافت مىکرده است . (51)
شریح در دوران حکومتحسنبن على علیه السلام
با این که این دوران کوتاه بود، اما همین دوران کوتاه نیز با جنگ و درگیرى میان امام علیه السلام و معاویه سپرى گردید; به همین دلیل امام فرصت رتق و فتق امور اجرایى و به خصوص امور قضایى را به دست نیاورد . به گفته مسعودى، شریح در این دوران نیز هم چنان به شغل قضا اشتغال داشته است . (52)
شریح در زمان خلافت معاویه
پس از غصب خلافت توسط معاویه، وى با کیاست و زیرکى خود، بیش از بیستسال سمتخلاف مسلمین را در اختیار گرفت . ابنخلدون مىنویسد: «معاویه پس از به دست گرفتن خلافت، عمال خود را به شهرها فرستاد; از جمله شریح قاضى را بر مسند قضاى کوفه نشاند» . (53)
شریح و امارت زیاد بن ابیه بر کوفه
در زمانهاى بعد، وقتى معاویه امارت شهر کوفه را به زیادبن ابیه واگذار کرد; وى مانند حاکمى مستقل عمل نمود و از این رو، شریح براى اولین بار از تحت نظارت مستقیم خلیفه خارج شد . شریح در ابتداى حکومت زیاد بر کوفه، همراه وى به بصره رفت و براى مدتى در آن جا مشغول قضاوت بود و دوباره جهت قضاوت، به کوفه بازگشت . (54) شریح یکى از مشاوران مخصوص زیاد بود که در امور خاص مورد مشورت او قرار مىگرفت و اکثرا نظر وى را مورد پذیرش قرار مىداد . از جمله این مشورتها، نظر خواهى از شریح در مورد قطع کردن یا نکردن دست راستش به دلیل طاعون بود . (55)
مهمترین رویداد دوران حکومت زیاد و قضاوت شریح در کوفه که اعتراض بسیارى از مسلمانان را در پىداشت و حتى باعثشد که مسلمانان زیاد را مورد لعن و نفرین خود قرار داده و عمل او را اتهامى علیه شریح قلمداد کنند، تنظیم استشهاد نامهاى علیه حجر و جعل امضاى شریح قاضى و شریحبن هانى بود . شریحبن هانى پس از اطلاع یافتن از این موضوع، با جسارت و بىباکى، طى نامهاى که براى معاویه فرستاد، خیانت زیاد را نسبتبه خود فاش ساخت; (56) اما مصلحت طلبى، سکوت بىمورد به جاى حقیقت گویى، ترس از زیاد و عوامل دیگر، مانع از تلاش شریح براى رفع این اتهام از خود گردید .
در رابطه با وضعیتشریح در ابتداى خلافتیزید و قبل از نهضت کربلا، خبرى در دست نیست .
شریح قبل و بعد از حادثه کربلا
اولین مداخله شریح در آغاز نهضت کربلا، مربوط به بیعت هفتاد تن از بزرگان کوفه همچون: حبیببن مظاهر، محمدبن اشعث . ، مختار ثقفى، عمربن سعد و . . . در حضور شریح و شاهد گرفتن وى بر هوادارى آلعلى علیه السلام و دعوت از امام حسین علیه السلام براى سپردن حکومت کوفه به او بود . (57) ولى صرف نظر از پیمان شکنى بیشتر این بزرگان، خود شریح نیز به محض ورود عبیدالله به کوفه در دارالاماره او حضور یافت و بدون در نظر گرفتن تعهد بر وفادارى با آلعلى، به جرگه مخالفین آنها پیوست و یکى از مشاورین درگاه عبیدالله گردید. (58) و عبیدالله نیز که جهت رسیدن به مقاصد خود به حمایت اشخاصى همچون شریح قاضى - که در میان مردم مقدس مآب کوفه، از شخصیت ممتازى برخوردار بود - نیاز داشت، از او استقبال کرد . (59)
در ماجراى دیگرى، از نقش شریح به عنوان پیام رسان عبیدالله به قبیله هانى، در رابطه با رساندن خبر زنده بودن هانى و پراکنده شدن آنها از اطراف دارالاماره، یاد شده است . (60) نقشى را که شریح در چنین لحظه حساسى در صحنه سیاسى - نظامى ایفا کرد، به اندازهاى مهم و حیاتى بود - به خصوص براى ابنزیاد - که به قیمتبه دست گرفتن امارت از طرف عبیدالله، به قتل رسیدن هانى و مسلم و از همه مهمتر، اتفاق افتادن حادثه کربلا تمام شد .
همچنین از شریح به عنوان امانتدار مسلم، در محافظت از بچههاى وى نام برده شده. (61) و گفته شده است که شریح از ترس تهدیدهاى عبیدالله، آنها را بىسرپرست در شهر رها ساخت تا خطرى در این زمینه متوجه او نگردد . (62)
تحلیلى در فتواى شریح بر ضد امام حسین علیه السلام
یکى از مهمترین ابهامات راجع به نقش شریح در جریان نهضت کربلا این است که آیا فتواى شریح مبنى بر وجوب جهاد با امام حسین علیه السلام واقعیت داشته استیا خیر . مبناى این تردید، مربوط به ضربالمثلى در زبان فارسى است که علامه دهخدا به آن اشاره دارد و در میان مردم به خصوص شیعیان شایع است . (63) البته خود دهخدا نیز تاکید کرده است که این خبر سند ندارد . اگر چنین خبرى صحت داشته باشد، مىتوان گفت که یکى از عوامل اصلى و بسیار مهم در بسیج مردم کوفه و شام علیه امام حسین علیه السلام، صدور چنین (64) فتوایى از شخصى فقیه، مجتهد، مفسر، ملا و قاضى خلفاى راشدین بوده است . با این که در منابع قدیمى چنین خبرى مشاهده نمىگردد اما شواهدى مبنى بر تصدیق و تایید آن موجود است که عبارتنداز:
الف) سازگارى شریح با تمامى اندیشههاى خلفاى معاصر خود .
ب) تمایل و گرایش سریع به قدرت برتر (عبیدالله) و سهیم شدن در برنامههاى او در مخالفتبا طرفداران آلعلى علیه السلام .
ج) ضعف نفس و محتاط و ترسو بودن و حساب بردن از عبیدالله، که ابن سعد هم در کتاب خود به آن اشاره مىکند . (65)
د) چنین فتوایى به طور مستقیم از طرف شریح مطرح نشده است، ولى حرف و حدیثى کلى در این رابطه در میان بوده که در کنار عوامل دیگرى همچون: جبن و ترس، عافیتطلبى، ریاکارى، دو پهلو سخن گفتن، دروغگویى، و ریاکارى شریح، از یک طرف و ترفندها، سیاستبازىها، سوء استفاده از مقام مذهبى افراد، جعل امضا و نتیجهگیرى غلط و قیاس به باطل توسط ابن زیاد، همراه با زودباورى و عدم آشنایى کوفیان با سیاست روز، از طرف دیگر، سخن و نظر کلى شریح را تبدیل به فتوایى برضد امام حسین علیه السلام، براى تهییج کوفیان زودباور علیه نوه پیامبر صلى الله علیه و آله مىکند که مسبب اصلى آن نیز خود شریح و اهمالوسستىاوبوده است .
شریح در زمان شورش ابن زبیر و قیام مختار
به جز آن چه در مورد شریح، در دوران امارت عبیدالله و خلافتیزید گفته شد، اخبارى در مورد استعفاى وى از منصب قضاوت در زمان شورش ابن زبیر در منابع نیامده است . در این رابطه ابن سعد و ابن خلدون گفتهاند که شریح در فاصله سالهاى بحرانى، پس از استعفاى معاویه دوم - 64 تا 73ه - به مدت 9 سال در کار خود درنگ نمود (66) و حتى به مدت سه سال از منصب قضاوت کنارهگیرى کرد . (67) علت این امر طبق گفته ابنسعد، (68) ترس او از عدم امنیت جانى در هنگام تصدى این منصب بوده است .
ابن خلدون آورده است: مختار پس از تسلط بر کوفه و آرام کردن اوضاع این شهر، شریح قاضى را که به دنبال بروز فتنه در جهان اسلام، از منصب قضاى کوفه استعفا کرده و خانه نشین شده بود، به کار قضاوت برگرداند . سپاهیان مختار و به خصوص شیعیان او، با این کار مخالفت نموده و از مختار خواستند که وى را عزل کند . آنها دلایل مخالفتخود را عثمانى بودن شریح، (69) مغضوب على علیه السلام قرار گرفتن و تبعید او به بانقیا توسط امام، (70) گواهى دادن علیه حجربن عدى و کوتاهى ورزیدن در پیام رسانى به هم قبیلگان او (71) ذکر مىکردند . شریح نیز پس از شنیدن این اعتراضات، خود را به بیمارى زد، در نتیجه مختار نیز که تاب تحمل اعتراضات بسیار یاران خود را نداشت، شریح را از کار برکنار نمود . (72)
به نظر مىرسد که دلیل اصلى انصراف شریح از مسند قضاوت کوفه در زمان فتنه، غیر از آن چه که گفته شد، همان عوامل مصلحتطلبى و عافیت جویى وى، به خصوص در شرایط حاد و بحرانى، بوده است; زیرا وى مىدانست که چنین قیامهایى گذرا و موقتى بوده و دوام چندانى نخواهد داشت، از این رو صلاح کار خود را در انصراف از دستگاه قضایى براى متهم نشدن و جان سالم در بردن از معرکهها مىدید .
شریح در دوران خلافت عبدالملک و امارت حجاج تا وفات وى
پس از برقرارى خلافت عبدالملک و تسلط او بر کوفه، شریح توسط این خلیفه مجددا به مسند قضاوت باز گردانده شد . (73) ابن وکیع جریان گمارده شدن شریح بر مسند قضاوت را در کتاب خود آورده است . (74)
پس از به دست گرفتن امارت کوفه توسط حجاج، وى مقام قضاى این شهر را تثبیت نمود (75) و شریح علاوه بر اشتغال بر این امر، از مشاوران حجاج نیز به شمار مىرفت . وى تا سال 78 هجرى به امر قضاوت مشغول بود و در این سال از حجاج تقاضاى کنارهگیرى از مسؤولیت نمود که حجاج نیز با درخواست او موافقت نمود . (76) منابع، علت استعفاى او را پند و اندرز مردى دانا عنوان کرده و نوشتهاند که آن مرد به او توصیه کرده بود که به علت رشوهخوارى فرزندش و همچنین پیرى و ناتوانى خودش، از سمتخود استفعا دهد . (77) وى پس از این استعفا خانهنشین شد و در این مدت حقوق و مستمرى دریافتى خود از دولت را قطع نمود و با همین وضعیت نیز در گذشت . (78)
سال وفات و سن او در هنگام مرگ
سن شریح در هنگام مرگ از یکصد تا یکصد و بیست و هفتسال گزارش شده است . ظن قوى وجود دارد که سن او در هنگام مرگ 106 تا 110 سال بوده است . دلایل اختلاف اخبار، نامشخص بودن سال دقیق تولد و وفات او و دور شدن وى از کارهاى مهم جامعه در واپسین سالهاى عمر بوده است . منابع مختلف، سال وفات او را از سال 72 تا 99 هجرى گزارش کردهاند . (79)
مدت قضاوت شریح
در رابطه با مدت زمان قضاوت شریح، از آن جا که در تاریخ وفات او تناقض وجود دارد، بالطبع روایات مختلفى موجود است که آن را از 53 تا 75 سال ذکر کردهاند . (80) دلیل دیگر اختلاف روایات، اختلاف نظر نویسندگان بر سر کنارهگیرى شریح از قضاوت و مدت زمان آن و به حساب آوردن یا نیاوردن این مدت مىباشد . اگر چه نباید از کم دقتى و ملاحظه کارى نویسندگان آن دوره نیز غفلت کرد . ابنابى الحدید مدت زمان قضاوت او را 57 سال ذکر کرده است که یک سال از آن نیز در بصره بوده است . (81)
نام فرزندان و برادر او
برخى از منابع ضمن شرح وقایع مختلف، نام چند تن از فرزندان شریح را نیز آوردهاند . یکى از این فرزندان، عبدالله مىباشد که به علت قضاوت پدر علیه او به زندان افتاده بود و خود شریح برایش غذا مىبرد . (82) همچنین از دو پسر دیگر او به نامهاى میسره و عبدالرحمن یاد شده که روایاتى توسط آنها از قول پدرشان نقل شده است . (83) نام پسر دیگر او اسد بود که در قضیه پسران مسلم از او یاد شده است . (84) در «جمهرة الانساب العرب» ابن حزم نیز نام عبیدالله یکى از برادران شریح، ذکر شده است . (85)
خصوصیات ظاهرى و اخلاقى شریح
از نظر شکل ظاهرى، چهره او به دلیل این که هیچ مویى در صورتش نروییده بود شبیه چهره نوجوانان بود (86) و به همین دلیل، یکى از چهارتن سادات طلس (87) به حساب مىآمد . علاوه بر این، فردى کریه المنظر بود و بنا به گفته اصمعى، ناقص الاسنان نیز بوده است . (88) به لحاظ اخلاقى داراى خصلتهایى همچون عجب و خودپسندى بود . (89) خصوصیات دیگر او را شوخ طبعى ذکر کرده و روایتهایى نیز در این باره آوردهاند . (90)
ویژگىهاى دیگر شریح
منابع از وى به عنوان فردى فقیه، مفسر، مجتهد، عالم به علم قضا، ثقه در علم حدیث و نسب شناس یاد کرده و حتى او را عالمترین افراد در علم قضا به حساب آوردهاند . (91) خود او گفته است که این علوم را از طریق مباحثه و مناظره با اهل علم آموخته است . (92) وى در شعر و شاعرى نیز تبحرى خاص داشت و از جمله شعراى مخضرم به حساب مىآمد . (93) اما با وجود همه این خصلتها شیعیان از عملکرد او راضى نیستند . (94)
وى از صحابه معروفى همچون: علىابى ابىطالب، عمر، زیدبن ثابت، عبدالرحمنبن ابوبکر، عبداللهبن مسعود و عروةبن ابى الجعد بارقى روایت نقل کرده است . (95) همچنین افرادى از وى روایت نقل کردهاند که معروفترین آنها ضحاک، مقدادبن ابىفروه، شعبى، ابراهیم نخعى، قاسمبن عبدالرحمن، یحیى طایى، محمدبن سیرین، انسبن سیرین و . . . مىباشند . (96)
نتیجهگیرى
از مجموع آن چه که بیان شد مىتوان نتیجه گرفت که: طبق نقل قول اکثر مورخین و محدثین شریح به عنوان شخصیتى تاریخى، عینیت و وجود خارجى داشته و به هیچ وجه شخصیتى افسانهاى نبوده است . گرچه راجع به او و وقایع دوران حیاتش تناقضات و اختلافات فراوانى در منابع به چشم مىخورد، اما این مساله یک امر طبیعى در تاریخ اسلامى به شمار مىآید; زیرا از دوران جاهلیت و حتى یکى، دو سده پس از هجرت، اخبار بدون نقص و تواریخ مکتوبى وجود نداشته و بیشتر این اخبار بر اساس نقل قول و روایات شفاهى راویان هر واقعه، یا شایعات میان مردم نگاشته شده است و چنین ابهامات تاریخى نه تنها در زندگانى شخصیتى همچون شریح - قبل از تصدى مقام قضاوت و یا پس از کنارهگیرى از آن - وجود دارد، بلکه در مورد زندگانى شخصیتهاى ممتاز و معروف هم به چشم مىخورد .
شریح قاضى گرچه شخصیتى فقیه، مفسر، نساب، ثقه در حدیث و مهمتر از همه، اعلم در علم قضاوت - بنا به گفته منابع - (97) به حساب مىآمد، ولى از نظر خصوصیات اخلاقى، فردى مصلحتجو و فرصت طلب بود که براى رسیدن به مقام و منصب و تثبیت آن، با هر نوع حکومت و خلافت و ایدههاى مختلف امراى آن، کنار مىآمد و در این مدارا و سازش، گاهى مجبور مىشد که حقیقت را فداى مصلحتطلبى خود کند; درست همان کارى که در برابر سوء استفادههاى «زیاد» و پسرش عبیدالله انجام داد، تا جایى که عبیدالله از کمترین سخن او فتوایى ساخت و از آن براى بسیج مردم کوفه علیه حسینبن على علیه السلام استفاده کرد و او که شاهد چنین سوء استفادههایى از گفته خود بود، مهر سکوت بر لب نهاد و به دلیل ترس، مصلحت جویى و عافیتطلبى خود کوچکترین اعتراضى نکرد و به این وسیله کفه ترازوى دشمن را در مقابل آلعلى سنگینتر نمود و چنین شد که قرنها بعد از آن واقعه، از او شخصیتى منفور در نزد شیعیان ساخت .
منابع
- ابن اثیر جزرى، عزالدین: اسدالغابه فى معرفة الصحابه، (بیروت دارالکتب العلمیه، بىتا .)
- - : الکامل فى التاریخ، ترجمه دکتر روحانى، (چاپ اول، تهران، انتشارات اساطیر، 1373ش .)
- ابنایبک الصفدى، صلاحالدین خلیل: الوافى بالوفیات، (بیروت، داراحیاء، 1402ه .)
- ابن جوزى، جمالالدین ابىالفرج: صفة الصفوة، (چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1403ه .)
- ابن حبان، محمدبن احمد: مشاهیر علماء الامصار و اعلام فقهاء الاقطار، (چاپ اول، بیروت، مؤسسه الکتب الثقافیه، 1408ه .)
- ابنحجر عسقلانى، شهابالدین: تهذیب التهذیب، (بیروت، داراحیاء، بىتا .)
- ابنحزم اندلسى، ابىمحمد: جمهرة الانساب العرب، (چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1403ه .)
- ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه، ترجمه محمدپروین گنابادى، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1336ش .)
- ابنخلکان، احمدبن محمدبن ابراهیم: وفیات الاعیان و انباء الابناء الزمان، (بیروت، دارصادر، بىتا .)
- ابنسعد، محمد: طبقات کبرى، (بیروت، دارصادر، بىتا .)
- ابنعبدربه اندلسى، احمدبن محمد: العقد الفرید، (بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا .)
- ابنعساکر، ابىالقاسم علىبن حسن شافعى: تاریخ مدینه دمشق، (بیروت، دارالفکر، 1415ه .)
- ابن قنفذ، احمدبن خطیب: الوفیات، چاپ چهارم، (بیروت، دارالافاق الجدیده، 1403ه .)
- ابن کثیر، ابىالفداء: البدایة و النهایه، (چاپ پنجم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1409ه .)
- ابن منظور: لسان العرب، چاپ دوم، (بیروت، داراحیاء، 1412ه .)
- ابن وکیع، محمدبن خلفبن حیان: اخبار القضاة، (بیروت، عالم الکتب، بىتا .)
- اصفهانى، ابونعیم احمدبن عبدالله: حلیةالاولیاء و طبقات الاصفیاء، (بىجا، مطبعة السعاده، 1394ه .)
- ابن حجر، الاصابه فى تمییز الصحابه، چاپ اول، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ه .)
الراوى، ثابت اسماعیل، العراق فى العصر الاموى، (چاپ دوم، بغداد، منشورات مکتبه الاندلس، 1970م .)
- النوى، محىالدینبن شرف: تهذیب الاسماء و اللغات، (بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا .)
- بخارى جعفى، ابىعبدالله اسماعیلبن ابراهیم: تاریخ الکبیر، (بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا .)
- براقى نجفى، سیدحسن سیداحمد، تاریخ الکوفه، (چاپ چهارم، بیروت دارالاضواء، 1407ه .)
- ذهبى شمس الدین محمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، (چاپ دوم، بىجا، دارالکتب العربى، 1418ه .)
- تسترى، شیخ محمدتقى، قاموس الرجال، (چاپ دوم، قم، مؤسسه نشر اسلامى، 1414ه .)
- حسینى دشتى، معارف و معاریف، (چاپ سوم، بىجا، مؤسسه فرهنگى آرایه، 1379ش .)
- ذهبى، شمسالدین محمد: سیر اعلام النبلاء ، (چاپ هفتم، بیروت، مؤسسة الرساله، 1410ه .)
- شیخ مفید: الارشاد، ترجمه رسولى محلاتى، (چاپ چهارم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1378ش .)
- طبرى، محمدبن جریر: تاریخ الطبرى، (بیروت دارالتراث، بىتا .)
- طبرى، محمدبن جریر، تاریخ طبرى، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (تهران انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1353ش .)
- على الانبارى، دکتر عبدالرزاق، منصب قاضى القضاة، (چاپ اول، بىجا، دارالعربیه، بىتا .)
- قرطبى، ابىعمر: الاستیعاب فى معرفة الاصحاب، (چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ه .)
- مادلونگ، ویلفرد، جانشینى حضرت محمد، ترجمه احمد نمایى و دیگران، (چاپ اول، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، آستان قدس رضوى، 1377 ش .)
- مسعودى، ابوالحسن علىبن حسین: التنبیه و الاشراف، (بىجا، دارالصاوى، بىتا .)
- نویرى، شهابالدین احمد، نهایه الارب فى فنون الادب، ترجمه مهدوى دامغانى، (چاپ اول، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1366ش .)
- یوسف المزى، ابىالحجاج: تهذیب الکمال فى اسماء الرجال، به تحقیق دکتر بشار عواد معروف، (چاپ اول، بیروت، مؤسسه الرساله، 1408ه .)
- . C. E. Bosworth, The encylopeadia of Islam, Edited leiden briil, 1997.
- Schacht. Joseph, The origins of mohammadan Jurisprudence, Oxford . University press. 1979.
An introduction to islamic law, Oxford clarendon press, 1964.
- Tyan, emile, historie de|l organisation Judiciaire en pays d| islam, 2 ed, leiden, E.J Brill. 1960.