ادبیات تطبیقی شاخه ای است از نقد ادبی که به بررسی روابط فرهنگی و ادبی میان ملت ها می پردازد. از این رو بررسی شباهت ها ی محتوایی و ساختاری میان آثار نویسندگان برخاسته از فرهنگ ها ی گوناگون شاخه ای از پژوهش های تطبیقی است، که همواره مورد توجه پژوهشگران بوده است. در این گفتار برآنیم تا به پژوهشی در این زمینه با نگاهی به آثار ویکتور هوگو و شاپور قریب بپردازیم. هوگو، در رمان مردی که می خندد می کوشد تا به روایت سرنوشت سیاه پسرکی زشت رو که همواره خنده ی موحشی بر چهره دارد، بپردازد. قریب، نویسنده ی معاصر ایرانی، نیز در داستان عذرا لندوکه به حکایت تیره روزی دخترکی زشت رو می پردازد. دو داستان تصویری است از زندگی انسان هایی که صورتی زشت اما سیرتی زیبا دارند. میان این دو اثر ، از نظر مضامین،گره خوردگی حوادث و شخصیت ها مشابهت هایی وجود دارد. در این جستار برآنیم تا با استفاده از ابزار های تطبیق و مقایسه به تحلیل تطبیقی محتوا و ساختار در دو اثر و نیز به مشخص کردن میزان و علت همانندی ها در دو جامعه متفاوت شرقی و غربی بپردازیم .