در شمارة 2 مجلة جامعه شناسی ایران (تابستان 1394) مقاله ای با عنوان «یک ارزیابی درونی از کیفیت خروجی نظام آموزش جامعه شناسی درایران» از محمد فاضلی، سجاد فاتحی، معصومه اشتیاقی، و نسترن زنجان رفیعی به چاپ رسید که در آن نارسایی های مهمی به چشم می خورد که مبنای نقد حاضر قرار گرفته است. آگاهی از این نارسایی ها شاید بتواند مانع از تکرار آن ها شده و تحقیقات آتی را در مسیر درست تری قرار دهد. قبل از ارایة انتقادات، لازم است خلاصه ای کوتاه از مقالة مذکور ارائه گردد. فاضلی و همکاران (1394) استدلال نموده اند بهترین راه برای ارزیابی کارآمدی و کیفیت نظام آموزش جامعه شناسی در دانشگاه های ایران، ارزیابی وضعیت کیفی خروجی های این نظام است؛ و مهم ترین شاخص برای قضاوت در بارة کیفیت خروجی یک نظام آموزشی نیز عبارتست از میزان توانایی و سطح کیفی فارغ التحصیلان آن رشته در زمینة دانشی که به تحصیل آن پرداخته بودند. در این راستا، دو شاخص «سطح توانایی ها و انگیزه های دانشجویان» و «کیفیت پایان نامه های دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری» را برای سنجش خروجی های نظام آموزشِ جامعه شناسی و ارزیابی کیفیت و نحوة عملکرد آن در دانشگاه های ایران به کار گرفته اند. البته، این سنجش و ارزیابی از منظر کنشگران درون این نظام آموزشی یعنی برخی دانشجویان و اساتید جامعه شناسی انجام گرفته است که نتایج نهاییِ تحقیق نشان داد که از منظر این گروه از دانشجویان و اساتید جامعه شناسی، آموزش جامعه شناسی در ایران از کیفیت مناسبی برخوردار نیست. قبل از برشمردن برخی نارسایی های روشی، لازم است به تشریح ایراد مهمی بپردازیم که بر کلِ این مقاله وارد بوده و در عنوان نقدِ حاضر منعکس شده است.