در نگاهی کلی می توان در سه سطح به موضوع نسبت احزاب و ثبات در رویکردها و ایستارهای موجود سیاسی در داخل پرداخت: رویکرد اسناد بالادستی و قوانین رویکرد فعالان عرصه سیاسی رویکردهای علمی. از منظری فرضی، نتیجه تأمل درباره چنین نسبتی به شکل گیری نگرش های متفاوت انجامیده است. در ارتباط با یافته های تحقیق، مقاله حاضر با احصاء رویکردها در سه سطح و با مرور در ادبیات، ضمن صورت بندی چارچوب مفهومی از منظر تحلیلی نشان می دهد ارتباط معناداری در نسبت احزاب و بی ثباتی سیاسی وجود دارد و همچنین بین ادبیات و شاخص های ثبات و بی ثباتی سیاسی دیوید ساندرز، تا چه میزان ارتباط تئوریک وجود دارد. بر این اساس، به دو فرض رویکردی پرداخته می شود که احزاب سیاسی دارای صلاحیت و شرایط ضروری موجد امنیت و ثبات اند و در مقابل فرضیه ای که احزاب و نهادهای مدنی را به واسطه ناهنجاری ناشی از کنش سیاسی خاص مخل امنیت و ثبات می داند.