آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۰

چکیده

«تداوم و عدم تداومِ» سنت های علمی قرون میانه، و تأثیر آن ها در پیدایش و ظ هور رنسانس علمی، مسئله ای نسبتاً پیچیده است و به موضوعِ مناقشه ای جدی و دامنه دار بین دانشمندان و صاحب نظرانِ برجستة تاریخ علم در اوایل قرن بیستم بدل شده است. این مسئله از آن جا ناشی شد که برخی دانشمندان غربی به این باور رسیدند که آغاز و پیدایش رنسانس علمی صرفاً مدیون علم کلاسیک، زنجیره ای از کشفیات جدید و تحولات فکری، و دگرگونی در مفاهیم بنیادین است؛ از سوی دیگر بر این امر تأکید ورزیدند که نیرو و توان انقلاب علمی صرفاً از تصور جدیدی از طبیعت یا تصور جدیدی از روش خاص پژوهیدن در اسرار طبیعت برگرفته شده است. بر اساس این نظریه، مقوله ای به نام علم قرون میانه به طور اخص سنت های علمی اسلامی و استمرار و تداوم آن ها و همچنین نقش و تأثیرشان در پیدایش و شکل گیری رنسانس علمی بی معنی است. حال این سؤال مطرح می شود که «جایگاه علمی قرون میانه در عالم علم از چه قرار بوده است؟» یا «در دورانی نسبتاً طولانی از قرون میانه، که علم کلاسیک در غرب مسیحی در حال انحطاط به سر می برد، این سنت علمی در کجا و در چه نقطه ای از جهان، به جز پهنة وسیعی از حوزة تمدن اسلامی، پرورش یافت و بالید و سرانجام، با «استمرار و تداوم»، به صورت «انباشتی علمی» به غرب مسیحی انتقال یافت؟» مگر در آن جا (غرب مسیحی) نبود که دانشمندان غربی با «استادی یافتن» بر انبوهی از آثار و منابع علمی اسلامی و یونانی، و نقد و سنجش عالمانه و تحلیلی روش مندانه، حیات فکری و عقلانی آن سرزمین را از اساس تغییر دادند؟ بنابراین، علم کلاسیک و کشفیات و تحولات دوران نوزایی همة آن چیزی نیست که اسباب رنسانس علمی را فراهم کرد؛ از این رو، تداوم علمی قرون میانه و به خصوص سنت های علمی اسلامی، به منزلة بخش مهمی از مبانیِ رنسانس علمی، از جایگاه خاصی در این زمینه برخوردار است. تلاش این مقاله بر این است تا به برخی از عناصر سنت های علمی اسلامی و تداوم و تأثیر آن ها به منزلة دست مایة آغاز رنسانس علمی بپردازد

تبلیغات