عرضه حدیث بر امامان(ع)-2
آرشیو
چکیده
متن
در قسمت نخست مقاله، پس از تبیین فضاى حاکم بر نقل حدیث، نمونه هاى متفاوت عرضه حدیث را تا دوران امام صادق(ع) ارائه دادیم. اینک با ادامه آنها، استمرار و امتداد جریان عرضه را تا پایان دوره حضور نشان داده، با بیان انگیزه هاى عرضه و چگونگى کاربرد آن در عصر غیبت، مقاله را پایان مى بخشیم.
عرضه حدیث بر امام کاظم(ع)
تلاشهاى راویان براى دستیابى به متنهاى تحریف ناشده و احادیث صحیح، در عصر امام کاظم(ع) نیز ادامه یافت. بقایاى برجا مانده از جریان غلو و دروغ بستن و جعل و دسّ کسانى همچون محمد بن بشیر،1 به این تلاش شدت بخشید؛ اما با استحکام شالوده هاى حکومت عباسى، فضاى نیمه آزاد دوره انتقالى امویان به عباسیان خاتمه یافت و ارتباط شیعیان با امام مشکل شد. از این رو، تعداد احادیث عرضه شده (برامام) که از این دوره به ما رسیده است، در مقایسه با دوره امام باقر و امام صادق(ع)، فراوان نیست.
نمونه ها را با احادیث فقهى آغاز مى کنیم:
یک.
اسحاق بن عمار: قلت لأبى ابراهیم: بلغنا عن أبیک أنّ الرجل اذا تزوّج المرأة فى عدّتها لم تحلّ له أبدا؟ فقال(ع): هذا اذا کان عالما؛ فاذا کان جاهلا فارقها و تعتدّ ثم یتزوّجها نکاحا جدیدا؛2
اسحاق بن عمار به امام کاظم عرض مى کند: از پدرتان به ما رسیده است که اگر مردى با زنى که در عدّه طلاق به سر مى برد ازدواج کند، هیچ گاه بر او حلال نمى شود.
امام مى فرماید: این حکم براى شخص آگاه (به حکم مسئله، یا در عدّه بودن زن) است؛ اما اگر جاهل باشد، از او جدا مى شود و پس از تمام شدن عدّه، از نو با او ازدواج مى کند.
گزارش دیگر کلینى نشان مى دهد که این عرضه، پس از پرسش و پاسخى میان امام کاظم(ع) و اسحاق بوده است. او بین پاسخ امام و روایت امام صادق(ع)، تنافى مى بیند و از این رو آن را عرضه مى کند.3
اسحاق بن عمار، حدیثهاى دیگرى نیز عرضه نموده که شیخ طوسى آنها را گزارش کرده است.4
دو.
شعیب العقرقوفى، عن أبى بصیر، قال: سألت أباعبداللّه عن امرأة تزوّجت ولها زوج فظهر علیها؟
قال: ترجم المرأة ویضرب الرجل مأة سوط لأنّه لم یسأل. قال شعیب: فدخلت على أبى الحسن فقلت له: امرأة تزوّجت ولها زوج؟ قال: ترجم المرأة ولا شىء على الرجل؛5
ابو بصیر به شعیب عقرقوفى مى گوید: از امام صادق، درباره زن شوهر دارى پرسیدم که ازدواج کرده و شوهرش این امر را آشکار کرده است. امام پاسخ داد: زن سنگسار مى شود و مرد صد تازیانه مى خورد، چون پرس و جو نکرده است.
شعیب مى گوید: به نزد امام کاظم رفتم و همین مسئله را باز گفتم.امام کاظم فرمود: زن سنگسار مى شود و بر مرد چیزى نیست.
با صرف نظر از قابلیت جمع فقهى بین دو روایت،6 این عرضه نیز نشان مى دهد که شأن و بزرگى استاد (ابوبصیر) مانع نمى شود که شاگرد (شعیب)، از نقد حدیث، تن زند و آن را با علم صحیح اهل البیت نسنجد؛ همانگونه که در عرضه حدیث زراره توسط کوفیان دیدیم.
سه.
الحسن بن صدقة: سألت أبالحسن فقلت: انّ بعض أصحابنا روى أنّ للرجل أن ینکح جاریة بنته، ولى ابنة ولابنتى جاریة اشتریتها لها من صداقها. أفیحلّ لى أن أطأها؟ فقال: لا، الاّ باذنها؛7
حسن بن صدقه مى گوید: از امام کاظم پرسیدم: فردى از دوستانمان روایت کرده است که مرد مى تواند با کنیز دخترش آمیزش کند و دختر من کنیزى دارد که از مهریه اش براى او خریده ام. آیا آمیزش با این کنیز بر من حلال است؟ حضرت فرمود: نه، مگر با اجازه دخترت.
امام(ع) در ادامه، صورتهاى مختلف مسئله و مفهوم حدیث عرضه شده را توضیح مى دهد.
چهار.
عرضه اى دیگر نیز از حسن بن صدقه گزارش شده است. سند این گزارش، متقن نیست؛ اما از فرهنگ عرضه حدیث حکایت دارد. حسن بن صدقه، مانند بیشتر شیعیان، نمى توانسته احادیث سهوالنبى را بپذیرد. از جمله این احادیث، حدیث مشهور ذوالشمالین است که مى گوید پیامبر در نماز چهار رکعتى، پس از تشهد رکعت دوم، سلام داد؛ ولى با یادآورى یکى از اصحاب برخاست و پس از نماز، سجده سهو به جا آورد. حسن بن صدقه به حضور امام مى آید و حدیث را عرضه مى کند.
گزارش او چنین است:
قلت لأبى الحسن الأول: أسلّم رسول اللّه فى الرکعتین الأولتین؟ فقال: نعم. قلت: حاله حاله؟ قال: انّما أراد اللّه عزّ وجلّ أن یفقّههم؛8
به امام کاظم عرض کردم: آیا حضرت رسول در دو رکعت نخست سلام داد؟ حضرت فرمود: بلى. گفتم: با این شأن و موقعیت؟! گفت: خدا مى خواست از این طریق به مردم فقه بیاموزد.
در روایت دیگرى، تمام واقعه گزارش شده؛ ولى سبب آن را رحمت خداوند دانسته است، تا مسلمانان این گونه اشتباهات را بریکدیگر عیب نگیرند و راه جبران معلوم شود.9
پنج.
حسن بن جهم که از خاندان زراره و یار دو امام بزرگ، حضرت کاظم و امام رضا(ع)، مى باشد (و بر هر یک، حدیثها را عرضه کرده است) مى گوید:
دخلت على أبى الحسن وقد اختضب بالسواد، فقلت: أراک قد اختضبت بالسواد! فقال: انّ فى الخضاب أجرا والخضاب التهیئة ممّا یزید اللّه ـ عزّ وجلّ ـ فى عفّة النساء، و لقد ترک النساء العفّة بترک أزواجهنّ لهنّ التهیئة.
قلت: بلغنا أنّ الحنّاء یزید فى الشیب. قال: أىّ شىء یزید فى الشیب؟ الشیب یزید فى کلّ یوم؛10
حسن بن جهم مى گوید: بر امام کاظم وارد شدم در حالى که موهایش را سیاهرنگ کرده بود. گفتم: مى بینم با رنگ سیاه خضاب کرده اید!
فرمود: همانا در خضاب، اجر است. خضاب، استفاده از نعمتى الهى است که بر عفت زنان مى افزاید. همانا زنان عفت را کنار گذاردند؛ چون همسرانشان آراستگى را کنار گذاردند.
گفتم: چنین به ما رسیده که حنا بر پیرى مى افزاید. امام فرمود: چه چیز بر پیرى مى افزاید؟! پیرى روز به روز زیاد مى شود.
حدیث تأثیر حنا بر پیرى، در «کافى» به امام باقر و امام صادق(ع) منسوب است.11 حسن بن جهم در ارتباط با این قبیل موضوعات، عرضه ضمنى دیگرى نیز دارد.12
در حوزه عقاید و اندیشه هاى کلامى نیز، عرضه هاى متعددى بر امام کاظم(ع) صورت گرفته که از موضوع مقاله بیرون است.13
در پایان این بخش، عرضه اى ضمنى را گزارش مى کنیم.
شش.
الحسن بن على بن مهران: دخلت على أبى الحسن موسى، وفى اصبعه خاتم، فصّه فیروزج، نقشه «اللّه الملک»، فأدمت النظر الیه فقال: مالک تدیم النظر الیه؟ فقلت: بلغنى أنّه کان لعلىّ أمیرالمؤمنین خاتم، فصّه فیروزج، نقشه «اللّه الملک». فقال أتعرفه؟ قلت: لا. فقال: هذا هو؛14
حسن بن على بن مهران مى گوید: بر امام موسى کاظم وارد شدم و در انگشت ایشان انگشترى یى از نقره با نگین فیروزه دیدم که نقش آن «اللّه الملک» بود. نگاهم را به آن دوختم، حضرت فرمود: چرا بدان چشم دوخته اى؟ گفتم: به من رسیده است که امیرمؤمنان على(ع) انگشترى نقره اى با نگین فیروزه داشت که نقش آن «اللّه الملک» بود. حضرت فرمود: آیا آن را مى شناسى؟ گفتم: نه. فرمود: این همان است.
عرضه هاى حدیثى، به این موارد محدود نیست و چند نمونه دیگر در بخش «انگیزه هاى عرضه» خواهد آمد.
عرضه حدیث برامام رضا(ع)
با وجود تلاشهاى پیگیر اصحاب امام صادق(ع) و امام کاظم(ع)، غالیان و منحرفان، به طور کامل از میان نرفتند. حبسهاى طولانى امام کاظم(ع) و دور نگه داشتن ایشان از حوزه علمى آن روزگار، به منحرفان جرأت داد تا دروغهاى خود ساخته و حدیثهاى جعلى را بپراکنند. اختناق سیاسى بر فضاى علمى نیز سایه انداخت و فرصت بحث و رد را از شیعیان راستین و عالمان حقیقى گرفت. گریزهاى ناگزیر و حبسهاى اصحاب امام صادق و امام کاظم(ع) نوشته هاى آنان را از سوى منافقان داخلى حوزه شیعه، آسیب پذیر مى ساخت و اعتماد محدّثان فقیه و فقیهان محدّث را کم رنگ مى نمود.15 مراجعه شیعه به «امام» محدود شد و دستور تقیه، تنها سپر حفظ حافظان میراث جعفرى شد. با رحلت امام کاظم(ع) برخى از وکیلان سودجو، به انکار امامت امام رضا(ع) برخاستند تا چشم طمع و هوس خویش را از اموال فرستاده شده براى امام پر کنند.16
این حادثه هولناک، توقّفى در عرضه و پالایش حدیث پدید آورد، تا اینکه راد مردى از تبار یقطینیان، به نام یونس بن عبدالرحمان، به پا خاست و از پس بیست سال سکوت و بیست سال سؤال و علم اندوزى، به میدان مبارزه پاگذارد؛ به کوفه آمد؛ میراث حدیثى شیعه را گردآورى کرد، به مدینه برد و بر امام زمان خویش عرضه کرد. او را مى توان قهرمان بزرگ عرضه حدیث نامید. مردى که با پایمردى اش در میدان اندیشه، توانست صافى پالاینده ذخیره گرانبهاى شیعه باشد.
او پس از انکار دسته بزرگى از احادیث از سوى امام رضا(ع)، به طرد آنها پرداخت و نزاعى پایان ناپذیر و گسترده را در همه عرصه ها با فریب کاران آغاز کرد؛ از اثبات اصل امامت امام رضا(ع)17 و عقاید شیعى، تا فقه و احکام عملى شیعه. او گرچه در این راه رنجها دید و تهمتها به جان خرید،18 امّا توانست به شیعیان، هشتمین چراغ هدایت و فرقان حقّ و باطل را بشناساند.
کشّى در احوال یکى از غالیان به نام مغیرة بن سعید، مذاکره اى را گزارش کرده است که زمینه و ضرورت عرضه اى چنین سترگ و پر رنج را تصویر مى کند.19 ما ترجمه قسمتى از آن را مى آوریم:
محمّد بن عیسى بن عبید مى گوید: در مجلسى بودم. شخصى از اصحاب به یونس گفت: چرا این قدر در حدیث، سختگیرى مى کنى؟ چرا این قدر به انکار احادیث مى پردازى؟ چه چیز تو را به ردّ احادیث وا مى دارد؟
یونس پاسخ داد: هشام بن حکم از امام صادق(ع) برایم حکایت کرد: هیچ حدیث نسبت داده شده به ما را نپذیرید، مگر اینکه موافق قرآن و سنّت باشد، یا شاهدى بر آن در حدیثهاى قبلى ما بیابید؛ زیرا مغیرة بن سعید در کتابهاى پدرم دست برد و در آنها احادیثى نهاد که پدرم نگفته بود. پس تقوا بورزید و آنچه مخالف گفته خدا و سنّت پیامبر است، بر ما نبندید؛ چون ما سخن که مى گوییم، گفته خدا و پیامبر را نقل مى کنیم.
یونس پس از نقل این حدیث، چنین ادامه داد:
من به عراق آمدم و در آنجا تعدادى از اصحاب امام باقر(ع) و عدّه فراوانى از اصحاب امام صادق(ع) را یافتم. از آنان حدیث شنیدم و کتابهایشان را گرفتم. سپس آنها را بر امام رضا(ع) عرضه نمودم. امام، بسیارى از آنها را انکار کرد و نپذیرفت که حدیث امام صادق(ع) باشد و به من فرمود: ابوالخطاب بر امام صادق(ع) دروغ بست؛ خدا لعنتش کند! و تا به امروز نیز پیروان ابوالخطاب، این حدیثهاى ساختگى را در کتابهاى اصحاب امام صادق(ع) مى گنجانند. پس نپذیرید که حدیث مخالف قرآن از ما باشد؛ چون هرگاه سخن بگوییم، موافق قرآن و سنّت مى گوییم.
یونس بن عبدالرحمان با شناختى که از مسیر انتقال حدیث به معاصران خود مى دهد، عرضه را به عنوان یکى از راه هاى نقّادى و پالایش «حدیث» و «مجموعه هاى حدیثى»، باز مى شناساند. او و ابن فضّال، خود، کتابهاى «فرائض» و «دیات» را بر امام رضا(ع) عرضه مى کنند.
از هر دو گونه عرضه (منفرد و مجموعه اى) بر امام رضا(ع)، نمونه هایى را ارائه مى کنیم:
الف. عرضه مجموعه احادیث
یک. کتاب فرائض: این کتاب، احکام ارث را در خود جاى داده است و به احتمال فراوان، جزئى از کتاب «جامعة» یعنى همان دستنوشته هاى حضرت على(ع) از املاى حضرت رسول(ص) است.20
زراره 21 و محمد بن مسلم22 و ابوبصیر23 این کتاب را دیده و احکام متعدّدى از آن نقل کرده اند. عبدالرحمان بن حجّاج نیز از آن، حدیث نقل کرده است.24
کلینى گزارش عرضه این کتاب را بر امام رضا(ع) از زبان یونس بن عبدالرحمان و ابن فضّال، این گونه آورده است:
عرضنا کتاب الفرائض عن أمیرالمؤمنین(ع) على أبی الحسن الرضا(ع). فقال: هو صحیح.25
کتاب فرائض از حضرت امیر(ع) را بر امام رضا(ع) عرضه کردیم. امام فرمود: آن درست است.
دو . کتاب دیات: این همان کتاب دیات ظریف بن ناصح و یا عبداللّه بن ابجر است که به جهت عرضه بر امام صادق(ع)، در بخش خود گذشت. این کتاب، دوباره از سوى یونس و ابن فضّال بر امام رضا(ع) عرضه مى شود، و امام مى فرماید:
نعم؛ هو حقّ و قد کان أمیرالمؤمنین(ع) یأمر عمّاله بذلک.
آرى، آن حق است و امیرمؤمنان، کار گزارانش را بدان امر مى کرد.26
حسن بن جهم نیز با عرضه این کتاب بر امام رضا(ع) اجازه روایت آن را گرفته است.27
نجاشى، عرضه این کتاب بر امام رضا(ع) را به عبداللّه بن ابجر نیز نسبت داده است.28
سه. مکاتبات: از دیگر عرضه هاى مجموعه اى بر امام رضا(ع)، مکاتبه عبداللّه بن محمد با ایشان است. او احادیث متعدّدى را که شنیده بود، در نامه اى مى نویسد و به خدمت امام مى فرستد تا درستى آنها را جویا شود. امام، بعضى از آنها را تأیید و بعضى دیگر را رد مى کند. این مکاتبه را على بن مهزیار دیده است و قسمتهایى از آن را نقل کرده است. کلینى و شیخ طوسى، مواردى را نقل کرده اند.29 و شیخ طوسى، افزون بر این، یک مورد هم از طریق على بن اسماعیل نقل مى کند.30 این نامه، خطاب به «ابوالحسن(ع)» نوشته شده که براى آگاهى از سبب تفسیر آن به امام رضا(ع) مى توانید به «قاموس الرجال» مراجعه فرمایید.31
ب. عرضه احادیث منفرد
یک.
أحمد بن محمد بن أبى نصر: قلت لأبى الحسن(ع): إن أصحابنا یروون أنّ حلق الرأس فى غیر حجّ ولا عمرة مثلة. فقال: کان أبوالحسن(ع) إذا قضى مناسکه عدل إلى قریة یقال لها سایة، فحلق.32
احمد بن محمد مى گوید به امام رضا(ع) عرض کردم: دوستان ما روایت مى کنند که تراشیدن سر در غیر از حج و عمره، مانند مثله کردن است. امام رضا(ع) فرمود: امام کاظم(ع)، هنگامى که اعمال حج را تمام کرد، به دهکده اى به نام سایه رفت و سرش را تراشید.
دو.
محمد بن اسماعیل بن بزیع: سألت أباالحسن الرضا(ع) عن آنیة الذهب والفضّة، فکرههما، فقلت: قد روى بعض أصحابنا أنّه کان لأبى الحسن(ع) مرآة ملبسه فضّة. فقال: لا والحمدللّه إنّما کانت لها حلقة من فضّة وهى عندى.33
محمد بن بزیع مى گوید: از امام رضا(ع) پرسیدیم ظرفهاى طلا و نقره چه حکمى دارند؟ حضرت، آن دو را ناپسند دانست. پس گفتم برخى دوستان روایت مى کنند که امام کاظم(ع) آینه اى با روکش نقره داشت. حضرت فرمود: نه؛ خدا را سپاس؛ تنها حلقه آن از نقره بود؛ و [اکنون] نزد من است.
حسن بن جهم نیز عرضه ضمنى حدیث داشته که شیخ طوسى آن را گزارش کرده است.34
سه.
در بخش نخست مقاله، آوردیم که امامان، افزون بر پاسدارى از میراث حدیثى شیعه، به رویارویى با اندیشه هاى مهاجم برخاستند و رسالت انتقال امانتدارانه میراث سترگ نبوى را بر عهده گرفتند. یکى از شخصیت هاى فعّال این عرصه در زمان امام رضا(ع)، حسین بن خالد است. ما یک نمونه را در این بخش، گزارش مى کنیم (و چند نمونه دیگر را در «انگیزه هاى عرضه» مى آوریم):
الحسین بن خالد عن أبى الحسن الثانى: قلت له: إنّا روینا فى الحدیث أن رسول اللّه کان یستنجى و خاتمه فى اصبعه وکذلک کان یفعل أمیرالمؤمنین(ع) وکان نقش خاتم رسول اللّه(ص) «محمد رسول اللّه». قال: صدقوا.
قلت: فینبغى لنا أن نفعل؟ قال: إنّ اولئک کانوا یتختّمون فى الید الیمنى و إنّکم أنتم تتختّمون فى الیسرى.35
حسین بن خالد به امام رضا(ع) مى گوید: براى ما چنین روایت شده که رسول خدا در همان حال که انگشتر به انگشت داشت، طهارت مى گرفت و حضرت امیر نیز این گونه مى کرد؛ در حالى که نقش انگشتر حضرت رسول، «محمد رسول اللّه» بود. امام رضا(ع) فرمود: راست گفتند.
گفتم: شایسته است، ما هم انجام دهیم؟ فرمود: آنان به دست راست انگشتر مى کردند و شما در دست چپ انگشتر مى کنید.
چهار.
آخرین عرضه اى که در این بخش به آن اشاره مى کنیم، عرضه مأمون (خلیفه عباسى) است. گزارشگر این عرضه، على بن محمد بن جهم است. او مى گوید:
سمعت المأمون یسأل الرضا، على بن موسى(ع)، عمّا یرویه الناس من أمر الزهرة، و إنّها کانت امرأة فتن بها هاروت و ماروت و ما یروونه من أمر سهیل وإنّه کان عشّارا بالیمن. فقال: کذبوا فى قولهم، إنّهما کوکبان….36
شنیدم که مأمون از امام رضا(ع) درباره آنچه مردم روایت مى کنند مى پرسد. روایت چنین است که ستاره زهره، زنى بوده است که هاروت و ماروت، شیفته اش شدند و سهیل، مردى باجگیر بوده است در یمن. حضرت رضا(ع) فرمود: به دروغ سخن گفتند؛ آن دو، دو ستاره اند….
گزارشهاى علامه مجلسى در باب «انواع المنسوخ»، نشانگر نسبت دادن این قول به پیامبر گرامى و دیگر معصومان است.37 داستان شیفتگى هاروت و ماروت را نیز مى توانید در «بحار» بنگرید.
عرضه هاى دیگرى بر امام رضا(ع) گزارش شده است که آنها را مى توان در جوامع روایى یافت.38
عرضه حدیث بر امام جواد(ع)
عرضه حدیث در این دوره نیز به هر دو شکل کلّى و جزئى بوده و براى هر یک از آنها نمونه هایى در دست است. شیعیان و اصحاب استوار و درست اندیش، در این برهه نیز سنّت حسنه عرضه را پاس داشتند و تأیید امامان را بر میراث و ذخیره گرانقدر شیعه، استمرار و اتصال بخشیدند. از این رو مى بینیم على بن مهزیار، با وجود عرضه قبلى حدیث توسط دیگر اصحاب و براى پایان دادن به اختلاف فقها، حدیث اتمام و قصر نماز در حرم مکّه و مدینه را دوبار بر امام جواد(ع) عرضه مى کند. او ابتدا مکاتبه مى کند و سپس در حضور امام، از درستى آن جویا مى شود. کلینى و شیخ طوسى این قضیه را نقل کرده اند.
یک.
الروایة قد اختلفت عن آبائک فى الإتمام والتقصیر فى الحرمین، فمنها بأن یتمّ الصلاة ولو صلاة واحدة ومنها أن یقصّر مالم ینو مقام عشرة أیّام. ولم أزل على الإتمام فیهما إلى أن صدرنا فى حجّنا فى عامنا هذا. فان فقهاء أصحابنا أشاروا علىّ بالتقصیر إذ کنت لا أنوى مقام عشرة أیّام فصرت إلى التقصیر وقد ضقت بذلک حتى أعرف رأیک.
فکتب الىّ بخطّه: قد علمت ـ یرحمک اللّه ـ فضل الصلاة فى الحرمین على غیرهما فإنّى أحبّ لک إذا دخلتهما أن لا تقصر و تکثر فیهما الصلاة.
فقلت له بعد ذلک بسنتین مشافهة: إنّى کتبت الیک بکذا فأجبتنى بکذا. فقال: نعم. فقلت: أىّ شىء تعنى بالحرمین؟ فقال: مکّة والمدینة.39
از آنجا که این عرضه، تکرار عرضه در زمان امام کاظم(ع) مى باشد و امام دوباره، بر اتمام نماز در دو حرم مکّه و مدینه تأکید ورزیده اند، از ترجمه آن صرف نظر مى نماییم.
دو.
از على بن مهزیار، عرضه دیگرى در دست مى باشد که در همه کتب اربعه به یک شکل آمده است و از آنجا که کلینى آن را پس از مکاتبه على بن مهزیار و امام جواد(ع) آورده است، آن را در این بخش جاى دادیم.
مضمون گزارش، امام را معین نمى کند.
على مهزیار: قلت: روى بعض موالیک عن آبائک(ع) انّ کلّ وقف إلى وقت معلوم فهو واجب على الورثة وکل وقف إلى غیر وقت معلوم، جهل مجهول باطل مردود على الورثة وأنت أعلم بقول آبائک.
فکتب(ع): هو عندى کذا.40
على بن مهزیار مى گوید: گفتم برخى از علاقه مندان شما از پدرانت نقل کرده اند که هر وقفى مدّت دار باشد، بر وارثان واجب مى شود و هر وقفى که مدّتش نامعلوم باشد، نامشخص و باطل است و به وارثان باز مى گردد؛ و تو به گفته پدرانت آگاهترى.
امام نوشت: نزد من نیز چنین است.
ناگفته نماند که این حدیث، سازگارى با فقه و احادیث دیگر ندارد. از این رو، باید همچون شیخ طوسى آن را تأویل کرد.
سه.
عرضه دیگرى که کشّى آن را گزارش کرده است، مربوط به شخصى به نام عبدالجبار بن مبارک، از اهالى نهاوند است که در جنگى اسیر شده و سپس فرار کرده است. او حدیثى مى شنود و آن را منطبق با وضعیتش مى یابد؛ از این رو به خدمت امام جواد(ع) مى رسد و حدیث را عرضه کرده، وضعیّت خود را شرح مى دهد. امام، حدیث را تأیید و مشکل او را هم حل مى کند. ما در اینجا قسمتى از گزارش را مى آوریم:
عبدالجبار بن المبارک النهاوندى: أتیت سیّدى سنة تسع ومأتین، فقلت له: جعلت فداک إنّى رویت عن آبائک أنّ کلّ فتح، فتح بضلال، فهو للإمام. فقال: نعم.41
عبدالجبار بن مبارک نهاوندى مى گوید: در سال دویست و نه، به خدمت سرورم رسیدم و عرض کردم فدایت شوم، براى من از پدرانت روایت شده که «غنایم جنگى» در زمان پیشوایان گمراه، براى امام عصر(ع) است. ایشان فرمود: آرى.
عبدالجبار پس از تأیید امام، خود را بنده ایشان مى خواند؛ سپس نسبت به ازدواج و حج و کسب و کارش از امام(ع) حلّیت مى طلبد و مدّتها بعد (و آن گونه که خود مى گوید، به سال دویست و سیزده) به خدمت امام مى رسد و آزادى خود را مى گیرد. امام، آزادى او را مکتوب هم مى کند.
حضرت آیة اللّه خویى(ره) به استناد نقل این واقعه از سوى ابن شهر آشوب در احوال امام باقر(ع)، و دلیلهاى دیگر، به گزارش کشّى اطمینان ندارد و بهتر آن مى داند که این عرضه را بر امام ابوجعفر محمد بن على الباقر(ع) بشمریم و نه امام ابوجعفر محمد بن على الجواد(ع).42 امّا با مراجعه به «قاموس الرجال» مى توان اطمینان یافت که این حدیث برامام جواد(ع) عرضه شده است.43
چهار.
محمد بن اسماعیل الرازى عن أبى جعفر الثانى(ع): قلت له: جعلت فداک، ما تقول فى الصوم؟ فإّنه قد روى أنّهم لایوفّقون لصوم. فقال: اما إنّه قد اجیبت دعوة الملک فیهم. فقلت: وکیف ذلک، جعلت فداک؟ قال: إنّ الناس لمّا قتلوا الحسین، صلوات اللّه علیه، أمر اللّه تبارک و تعالى ملکا ینادى: ایتها الأمّة الظالمة القاتلة عترة نبیّها، لاوفّقکم اللّه لصوم ولا فطر!44
محمّد رازى مى گوید به امام جواد عرض کردم: فدایت شوم، در مورد روزه چه مى گویى؟ چنین نقل شده که آنان موفق به روزه دارى نمى شوند. امام گفت: آگاه باش که نفرین فرشته در آنان کارساز شده است. گفتم: فدایت شوم! چگونه؟ فرمود: هنگامى که مردم حسین ـ صلوات اللّه علیه ـ را کشتند، خداوند ـ تبارک و تعالى ـ دستور داد که فرشته اى ندا دهد: اى امت ستمکار و قاتل فرزندان پیامبرتان، خداوند شما را به روزه و افطار موفق ندارد!
تفصیل واقعه و به عبارت دیگر، حدیث عرضه شده را کلینى و صدوق نقل کرده اند.45
پنج.
گونه دیگر عرضه بر امام جواد(ع)، عرضه کتاب هاى روایى اصحاب دو امام بزرگ، حضرت باقر و حضرت صادق(ع) است. کتاب هایى که بخش بزرگى از روایات اهل بیت را دربردارد. عرضه کننده این مجموعه بزرگ که تأیید کلّى امام را براى کتاب هاى شیعه به ارمغان مى آورد، از اشعریان قم است. محمّد بن الحسن بن ابى خالد، مشهور به شنبولة (یا شینولة) به امام جواد(ع) عرض مى کند:
جعلت فداک، إنّ مشایخنا رووا عن أبى جعفر وأبى عبداللّه(ع)؛ وکانت التقیّة شدیدة، فکتموا کتبهم فلم ترو عنهم، فلما ماتوا صارت تلک الکتب الینا.
فقال: حدّثوا بها، فإنّها حقّ؛46
فدایت گردم، استادان ما از امام باقر و امام صادق(ع) روایت کردند؛ ولى به سبب تقیّه شدید، کتاب هایشان را پنهان کردند. از این رو چیزى از آنها روایت نشد و چون مردند، آن کتاب ها به مارسید.
امام فرمود: از آنها حدیث نقل کنید؛ به درستى که آنها حق هستند.
درپى این تأیید، محمد بن حسن، کتاب هاى متعددى را نقل مى کند. نجاشى و شیخ طوسى، مواردى از روایت کتاب توسط او را گزارش کرده اند.47
عرضه کتاب «یوم ولیلة» اثر یونس بن عبدالرحمان نیز توسط کشّى گزارش شده است.48 تفصیل عرضه این کتاب را به جهت تکرارش بر امام دهم و امام یازدهم(ع) در بخش هاى آینده مى آوریم. امام جواد(ع) افزون بر تأیید، پس از عرضه به ایشان، خود نیز در ضمن عیادت از احمد بن ابى خلف، کتاب را مى بیند و پس از نگرش دقیق و صفحه به صفحه از آغاز تا پایان کتاب، با سه بار طلب رحمت براى نویسنده اش (یونس) آن را تأیید مى کند.
عرضه حدیث بر امام هادى(ع)
دوره امام هادى(ع)، آغاز مجدّد حبس آشکار امامان شیعه است. ظاهر سازى هاى مأمون و معتصم نسبت به امام رضا و امام جواد(ع) به پایان مى رسد و متوکّل عباسى، چهره حقیقى خلافت را نشان مى دهد. این معنا از القاب دو امام بزرگ، امام هادى(ع) (صاحب العسکر) وامام حسن عسکرى(ع) هویداست. به اقتضاى این وضعیت، تعداد فراوانى از نقلها و عرضه ها از طریق مکاتبه و نامه نگارى صورت مى گیرد. نمونه بارز این تلاش سخت، ابراهیم بن محمد همدانى است. او که از اصحاب چندین امام شمرده مى شود، در برخى مکاتبه هایش احکام فقهى را پرسیده است49 و گاه روایت مشتمل بر حکم را به جهت اختلاف در تفسیر آن، به امام عرضه کرده و معناى درست آن را جویا شده است.50 افزون بر اینها، روایات متعارض را عرضه نموده و تأیید امام را نسبت به یک طرف خواسته است. شیخ طوسى این نمونه را این گونه گزارش کرده است:
یک.
ابراهیم بن محمد الهمدانى قال: اختلفت الروایات فى الفطرة، فکتبت الى أبى الحسن صاحب العسکر(ع) أسأله عن ذلک.
فکتب: انّ الفطرة صاع من قوت بلدک….51
ابراهیم بن محمد همدانى مى گوید: چون روایات در معناى فطریه روزه مختلف شدند، به امام هادى(ع) نامه نوشتم و از مسئله جویا شدم. امام(ع) نوشت: همانا فطریه، یک صاع (یعنى سه کیلو) از خوراک معمولى محل زندگى ات مى باشد. [سپس امام به ذکر مثالها و سایر احکام زکات فطریه مى پردازد.]
دو.
من کتاب «مسائل الرجال» لمولانا أبى الحسن الهادى ـ ع ـ، قال محمد بن الحسن، قال محمد بن هارون الجلاّب: قلت: روینا عن آبائک إنّه یأتى على الناس زمان، لایکون شىء أعزّ من أخ أنیس أو کسب درهم من حلال.
فقال لى: یا أبا محمّد، إنّ العزیز موجود و لکنّک فى زمان لیس شىء أعسر من درهم حلال و أخ فى اللّه عزّ وجلّ.52
در کتاب «مسائل الرجال» (مسئله هایى که از امام هادى(ع) پرسیده شده و احمد بن اسحاق اشعرى آنها را جمع آورى کرده است53) چنین آمده است که محمد بن هارون به امام هادى(ع) عرض مى کند: از پدرانت به ما رسیده است که زمانى بر مردم مى گذرد که هیچ چیز کمیاب تر از برادر غمخوار یا درهم حلال نیست. حضرت هادى(ع) مى فرماید: اى ابو محمد، کمیاب، یافت مى شود؛ ولى تو در دورانى زندگى مى کنى که هیچ چیز نایاب تر از درهم حلال و برادرى به خاطر خدا نیست.
سه.
حفص جوهرى از دیگر راویانى است که بر امام هادى(ع) عرضه اى ضمنى داشته است. نکته جالب توجه در این عرضه، گزارش فعل و نه گفته امامان پیشین است. او که متوجّه اختلاف نظر در زمان سجده شکر بوده است، مى بیند که امام هادى(ع) بلافاصله پس از سه رکعت نماز مغرب، سجده نمى کند؛ بلکه پس از پایان چهار رکعت نماز نافله مغرب، سجده شکر مى گزارد. از این رو مى گوید:
قلت له: کان آباؤک یسجدون بعد الثلاثة.
فقال [ابوالحسن على بن محمّد(ع)]: ما کان أحد من آبائى یسجد الاّ بعد السبعة.54
به ایشان عرض کردم: پدرانت پس از سه رکعت نماز مغرب، سجده شکر مى گزاردند. امام هادى(ع) فرمود: هیچ یک از پدرانم سجده شکر نمى گزاردند، مگر پس از هفت رکعت (سه رکعت مغرب و چهار رکعت نافله آن).
روایت معارض با این گزارش را شیخ طوسى پس از نقل این عرضه آورده است؛55 امّا چگونگى تفسیر و جمع بین دو خبر را در «استبصار» بیان کرده است.56
چهار.
محمد بن الریّان: کتبت إلى العسکرى(ع): جعلت فداک، روى لنا أن لیس لرسول اللّه(ص) من الدنیا الا الخمس.
فجاء الجواب: أنّ الدنیا وما علیها لرسول اللّه.57
محمد بن ریّان58 مى گوید: به امام عسکرى نوشتم: فدایت گردم براى ما روایت شده که براى پیامبر خدا(ص) نصیبى از دنیا بجز خمس نیست. جواب آمد: دنیا و هر چه در آن است، براى پیامبر خداست.
پنج.
عرضه مجموعه هاى حدیثى بر امام هادى(ع) نیز گزارش شده است. سهل بن یعقوب بن اسحاق، مکنّى به ابو السرى و ملقب به أبو نؤاس که شیخ طوسى او را از اصحاب امام هادى(ع) شمرده است،59 به مجموعه اى از احادیث نحوست و سعد ایّام دست مى یابد. اگرچه او این مجموعه را از طریق سلسله راویان (مشایخ و شاگردان) اخذ کرده است، امّا آن را به حضور امام(ع) مى برد و مى گوید:
یا سیّدى، قد وقع لى اختیارات الأیّام عن سیّدنا الصادق(ع) مما حدّثنى به الحسن بن عبداللّه بن مطهّر عن محمد بن سلیمان عن أبیه عن سیّدنا الصادق(ع) فى کلّ شهر، فأعرضه علیک؟ فقال لى: افعل. فلمّا عرضته علیه و صححّته، قلت له: یا سیّدى فى أکثر هذه الأیّام قواطع عن المقاصد، لما ذکر فیها من التحذیر والمخاوف….60
اى سرور من! مجموعه «اختیارات الأیام» از امام صادق(ع) از طریق حسن بن مطهر از محمد بن سلیمان از پدرش از امام صادق(ع) به دستم رسیده است؛ آیا آن را بر شما عرضه کنم؟ امام فرمود: بکن. پس هنگامى که عرضه کردم و آن را تصحیح نمودم، گفتم: سرورم، در بیشتر این روزها آن قدر از خطرها سخن رفته و زینهار داده شده که انسان را از مقاصدش باز مى دارد….
حدیث ادامه دارد و امام، چاره را در ولایت خالصانه اهل بیت مى داند.
این مجموعه، به دو طریق دیگر هم گزارش شده است که شیخ حرّ عاملى هر دو را در «وسائل الشیعه» آورده است.61 گفته شیخ حر در پایان یکى از این دو، نشان دهنده بزرگى این مجموعه است که سید بن طاووس آن را در «الدروع الواقیة» نقل کرده است.62
کتاب «یوم ولیلة» نیز بر امام هادى(ع) عرضه شده است که در بخش «انگیزه عرضه» مى آید.
عرضه حدیث بر امام حسن عسکرى(ع)
با توجه به دوره بسیار کوتاه شش ساله امامت حضرت و حبس ایشان در پادگان نظامى، نمى توان عرضه هاى متعدّدى را انتظار داشت و کمى نمونه ها با وجود بررسى تقریبا تمام احادیث ایشان، نشانگر رکود جریان عرضه نیست. به عبارت دیگر، نسبت تعداد احادیث عرضه شده به احادیث نقل شده از ایشان، کمتر از همین نسبت در احادیث صادقین(ع) نیست. شکل عرضه در این دوره، تفاوتى با گذشته ندارد و در هر دو زمینه احادیث منفرد و مجموعه اى صورت گرفته است:
الف: احادیث منفرد
یک.
شیخ طوسى در «تهذیب» به طریقه خود از احمد بن محمّد بن مطهر نقل مى کند:
کتبت إلى أبى محمّد(ع): إنّ رجلا روى عن آبائک(ع): أنّ رسول اللّه(ص) ما کان یزید من الصلاة فى شهر رمضان على ما کان یصلّیه فى سائر الأیّام. فوقّع(ع): کذب؛ فضّ اللّه فاه! صلّ فى کلّ لیلة من شهر رمضان عشرین رکعة إلى عشرین من الشهر، وصلّ لیلة احدى وعشرین مأة رکعة، وصلّ لیلة ثلاث وعشرین مأة رکعة، وصلّ فى کلّ لیلة من العشر الأواخر ثلاثین رکعة.63
احمد بن محمد مطهّر مى گوید: به امام حسن عسکرى(ع) نوشتم که فردى روایت کرده است از پدران شما که رسول خدا در ماه مبارک رمضان، افزون بر دیگر روزها نماز نمى خواند.
امام در پاسخ نوشت: دروغ گفته است؛ خدا دهانش را خرد کند! در هر شب از ماه رمضان، بیست رکعت نماز بگذار تا بیستم ماه و در شب بیست و یکم، صد رکعت و در شب بیست و سوم نیز صد رکعت نماز بگذار و در هر یک از ده شب آخر، سى رکعت نماز بجا آر.
دو.
عرضه دیگرى که مى توان آن را حدّ میانه احادیث منفرد و مجموعه اى دانست، عرضه اى مربوط به احادیث وقف و صدقه مى باشد. مسئله چگونگى وقف و دائمى بودن یا نبودن و حالتها و صورتهاى گوناگون آن که بستگى فراوانى به خواسته ها و نیّت واقف دارد، پاسخها و راه حل هاى متفاوتى را در پى داشته است.64 بازتاب نخست این تعدّد، اختلاف بوده است و از این رو، صفّار (محدّث مشهور شیعى) به امام حسن عسکرى(ع) نامه مى نویسد و از سبب این اختلافها جویا مى شود. شیخ صدوق و شیخ طوسى این مکاتبه را گزارش کرده اند و کلینى نیز بدون نام بردن از صفّار، آن را آورده است. صدوق مى گوید:
کتب محمّد بن حسن الصفّار(رضى اللّه عنه) إلى أبى محمّد الحسن بن على(ع) فى الوقوف و ماروى فیها عن آبائه(ع)؛ فوقّع(ع): الوقوف تکون على حسب ما یوقف أهلها، إن شاء اللّه تعالى.65
صفّار به امام حسن عسکرى(ع) نامه مى نویسد و درباره وقفها و آنچه در مورد آن از پدرانش روایت رسیده، جویا مى گردد.
امام مى نگارد: وقفها بر طبق آنچه صاحبانشان وقف کرده اند، [اداره] مى شود، ان شاء اللّه!
از صفّار در همین موضوع، مکاتبه اى دیگر گزارش شده است که خود، عرضه اى مستقل به شمار مى آید.66از آنجا که مکاتبه به شکلهاى فقهى وقف مى پردازد و احتیاج به بررسى علمى دارد، از آوردن آن خوددارى مى کنیم.
ب:عرضه مجموعه هاى روایى
یک.
افزون بر احادیث منفرد، مجموعه هاى روایى متعددى بر امام حسن عسکرى(ع) عرضه شده است که بزرگترین آنها را مى توان مجموعه کتابهاى بنى فضّال دانست. بنى فضّال، خاندان بزرگى از شیعه بودند که راویان مشهورى در میان آنان پدید آمد. اینان در جریان انتقال امامت از امام صادق(ع) به امام کاظم(ع)، از صراط حق لغزیدند و معتقد به امامت عبداللّه افطح شدند. از این رو، مورد سوء ظنّ شیعیان قرار گرفتند و صحت روایات و کتابهایشان مورد تردید قرار گرفت و این در حالى بود که کتابهاى آنان در همه جا پخش شده بود. این مشکل همگانى سبب شد که شیعیان به امام حسن عسکرى(ع) مراجعه کنند و از درستى این کتاب ها جویا شوند و بگویند:
کیف نعمل بکتبهم و بیوتنا منها ملأ؟
فقال صلوات اللّه علیه: خذوا بما رووا و ذروا ما رأوا.67
با کتاب هاى بنى فضّال چه کنیم، در حالى که خانه هاى ما از آنها انباشته است؟ امام حسن عسکرى ـ صلوات اللّه علیه ـ فرمود: آنچه روایت کرده اند، بگیرید و آنچه نظر داده اند، رها کنید.
این عرضه کلّى و اجمالى، تأثیر بسزایى در غناى فرهنگ شیعه داشته است و حسین بن روح نوبختى، نائب امام مهدى(ع)، آن را به صورت یک قاعده مورد استفاده قرار مى دهد که در بخشهاى آینده بدان اشاره مى شود.
دو.
دو عرضه دیگر، ولى با یک موضوع، بر امام حسن عسکرى(ع) گزارش شده است. موضوع این دو، عرضه کتاب «یوم ولیله» یونس بن عبدالرحمان است که توسط دو راوى مختلف انجام گرفته است. راوى نخست، ابوهاشم جعفرى است که کتاب را بر امام هادى(ع) عرضه کرده است و دوباره آن را بر امام حسن عسکرى(ع) عرضه مى کند.68 راوى دیگر، بورق بوسنجانى است که به سامرا مى آید و پس از ورود بر امام عسکرى(ع)، کتاب را ارائه مى کند و از امام مى خواهد که در آن بنگرد. امام پس از نگرش دقیق و صفحه به صحفه، مى فرماید:
هذا صحیح؛ ینبغى أن یعمل به.69
این درست است؛ سزاوار است بدان عمل شود.
عرضه حدیث بر امام مهدى(عج)
با آغاز دوره غیبت و ارتباط شیعه و امام از طریق وکیلان و نائبان خاص، مشکلات جدیدى براى انتقال گفته ها، رهنمودها و پاسخهاى امام(عج) بروز نمود. پیدایش وکیلان و سفیران دروغین و تقیه شدید و اجبارى نائبان خاص، تردیدهایى را در برخى نامه ها و توقیعات منسوب به ناحیه مقدسه حضرت حجّت، برانگیخت. از این رو، بزرگان شیعه با مکاتبه ها و پرسشهاى فراوان، از درستى اصل و یا مضمون توقیعات، جویا مى شدند. نمونه هایى (از این نامه نگارى ها) را شیخ طوسى در کتاب «غیبت» خود آورده است70 و در یک تحقیق گسترده تر مى توان آنها را نیز در جریان عرضه حدیث، داخل دانست.
یک.
حمیرى مکاتبه اى دارد که طبرسى در «االحتجاج»، آن را نقل کرده است. از این مکاتبه، نمونه اى را مى آوریم که شبیه آن در بخش عرضه بر امام هادى(ع) ـ نمونه سوم ـ گذشت و کلام امام در اینجا مى تواند ناظر به آن باشد.
سئل عن سجدة الشکر بعد الفریضة، فإنّ بعض أصحابنا ذکر أنها «بدعة»؛ فهل یجوز أن یسجدها الرجل بعد الفریضة؟ وإن جاز، ففى صلاة المغرب هى بعد الفریضة أو بعد الأربع رکعات نافلة؟
فأجاب(ع): سجدة الشکر من ألزم السنن وأوجبها، ولم یقل إنّ هذه السجدة بدعة إلاّ من أراد أن یحدث بدعة فى دین اللّه. فأمّا الخبر المروى فیها بعد صلاة المغرب والاختلاف فى أنّها بعد الثلاث أو بعد الأربع؛ فإنّ فضل الدعاء والتسبیح بعد الفرائض على الدعاء بعقیب النوافل کفضل الفرائض على النوافل، والسجدة دعاء وتسبیح، فالأفضل أن تکون بعد الفرض، فإن جعلت بعد النوافل أیضا جاز.71
از سجده شکر پس از نماز واجب پرسید، زیرا برخى آن را بدعت مى دانند. آیا به جا آوردن آن پس از نماز، جائز است؟ و اگر جائز است، در نماز مغرب، پس از سه رکعت واجب است، یا پس از چهار رکعت نافله آن؟
امام پاسخ داد: سجده شکر از ضرورى ترین و لازم ترین سنّتهاست و کسى این سجده را بدعت نخوانده مگر شخصى که خود قصد بدعتگذارى در دین را دارد. امّا حدیث روایت شده مربوط به سجده شکر نماز مغرب که پس از سه رکعت است یا چهار رکعت، همانا برترى دعا و تسبیح پس از نماز واجب بر دعاى پس از نافله، مانند برترى خود واجب بر نافله است، و سجده شکر، دعا و تسبیح است. از این رو، بهتر است پس از سه رکعت واجب انجام شود، و اگر پس از چهار رکعت نافله هم آورده شود، جایز است.
دو.
از حمیرى، مکاتبه اى دیگر نیز در دست است که آن را در سال 308هجرى نگاشته و از دو مکاتبه قبلى، عرضه هاى بیشترى در بر دارد. عرضه هاى مربوط به روزه ماه رجب و فروش مال وقفى و مهریه زنان، از آن جمله اند. ما یک نمونه را براى زمینه سازى بحث (انگیزه هاى عرضه/تعارض) ذکر مى کنیم و دو نمونه دیگر را در همان جا مى آوریم.
الحمیرى: روى لنا عن صاحب العسکر(ع) أنه سئل عن الصلاة فى الخزّ الذّى یغش بوبر الأرانب؛ فوقّع: یجوز، و روى عنه أیضا: أنّه لایجوز. فاىّ الخبرین یعمل به؟
فأجاب: إنّما حرّم فى هذه الأوبار والجلود، فأمّا الأوبار وحدها فکلّ حلال.72
حمیرى: براى ما چنین روایت شده که از امام هادى(ع) درباره نماز در پوست خز که با کرک خرگوش پوشیده شده است، سئوال شد؛ امام نوشت: جایز است. و همچنین از او روایت شده که جایز نیست. به کدام روایت عمل شود؟
امام پاسخ داد: در نماز، استفاده از کرک و پوست، تحریم شده و امّا کرک به تنهایى حلال است.
حدیث عرضه شده نخست، در جوامع روایى نقل شده است و زمینه بحث و پرس و جو را روشن مى کند. دلیل تعبیر ما از «صاحب العسکر» به امام هادى(ع) همین گزارش است.73 هم حدیث عرضه شده و هم این توقیع، از نظر فقهى و موازین به دست آمده از سایر احادیث، نیازمند تفسیر هستند که در کتابهاى فقه، بدان پرداخته شده است. عرضه دیگرى از حمیرى در بخش «انگیزه عرضه» مى آید.
سه.
افزون بر حمیرى، محمد بن صالح همدانى نیز عرضه حدیثى داشته است. او که از وکیلان امام زمان(ع) بوده، 74 در معرض طعنه ها و زخم زبان هاى اطرافیان خود قرار گرفته است و در مکاتبه اى از این وضعیت، به امام، شکوه مى کند. او خود مى گوید:
کتبت إلى صاحب الزمان(ع): إن أهل بیتى یؤذونى و یقرعونى بالحدیث الذّى روى عن آبائک(ع) أنّهم قالوا: خدّامنا وقوّامنا شرار خلق اللّه. فکتب: ویحکم ما تقرؤون ما قال اللّه تعالى «وجعلنا بینهم و بین القرى الّتى بارکنا فیها قرى ظاهرة»؟! فنحن واللّه القرى الّتى بارک اللّه فیها وأنتم القرى الظاهرة.75
به امام زمان(عج) نوشتم: خانواده ام مرا مى آزارند و با حدیثى که به پدرانت نسبت مى دهند، مرا خوار و خفیف مى سازند. آنان نقل مى کنند که پدرانت گفته اند: خدمتگزاران و کارگزاران ما، بدترین مخلوقات خداوند هستند.
امام در پاسخم نگاشت: واى بر شما، مگر نخوانده اید که خداوند تعالى گفت: «وما میان آنان و شهرهایى که بدانها برکت دادیم، شهرهایى آشکار قرار دادیم». به خدا قسم ما آن شهرهاى مبارکیم و شما (خدمتگزاران ما) شهرهاى آشکارید.
این تفسیر زیبا و تمثیل گونه از کلام الهى که در جوامع روایى، آن را از امام سجاد و امام باقر(ع) نیز گزارش کرده اند،76 ما را به نتیجه گیرى از مقاله رهنمون مى سازد؛ یعنى روشن نمودن وظیفه فعلى در دوره اى که دست شیعه از خورشید ولایت کوتاه است و به نورى از پس ابر، قناعت دارد. امّا پیش از پرداختن به چگونگى پالایش حدیث در عصر غیبت، اهداف، انگیزه ها و دستاوردهاى عرضه حدیث را در طول دوره حضور، دسته بندى مى نماییم تا روش عرضه بتواند قابلیت خود را براى کاربردهاى گوناگون نشان دهد.
انگیزه ها و دستاوردهاى عرضه
توجه به چگونگى و ادب عرضه، مراحل متعدّد آن را روشن مى کند؛ مرحله هایى عقلایى، عمومى و جارى در هر گفته، یعنى همان: اطمینان از صدور، کشف مراد و مقصود اصلى و احراز جهت صدور. مى توان این بخش را همین گونه سامان داد؛ امّا از آنجا که گاه عرضه اى به جهت تردیدى آغاز شده و به دستاوردى دیگر و یا بیشتر رسیده است، مطالب و نمونه ها به گونه پیش رو، دسته بندى مى گردد:
1ـ شک در صدور حدیث
عامل مهم عرضه، شک و تردید در صدور روایت منسوب به یکى از معصومان است. این شک، سرچشمه هاى متعدّدى دارد. گاه طریق و مسیر روایت، معیّن و معتبر نیست، یا نارسایى متنى دارد و گاه چنان مضمون عجیبى دارد که باور آن در آغاز مشکل مى نماید. براى هر یک از این زمینه ها، نمونه هاى فراوانى وجود دارد که به برخى در سیر تاریخى عرضه اشاره شد و چند نمونه نیز در اینجا مى آوریم.
1ـ1. بى اعتمادى به طریق حدیث
مى توان بیشتر روایاتى را که گفته «مردم» (یقول الناس) یا «اهل مکه» و یا تعبیر «روى» و از این قبیل را بر امام عرضه مى کنند، از این نوع دانست. این تردید در هر دو حوزه حدیث شیعى و سنّى وجود داشته و گستره آن به پهناى نقل حدیث بوده است و شامل حدیثهاى منفرد و مجموعه اى و شنیده ها و نوشته هاست. این عرضه ها همیشه به ردّ و انکار حدیث، نینجامیده است:
یک.
یعقوب بن یزید، عن بعض أصحابنا قال: دخلت على أبى الحسن علىّ بن محمّد العسکرى(ع) یوم الأربعاء وهو یحتجم فقلت له: إنّ أهل الحرمین یروون عن رسول اللّه(ص) أنّه قال: من احتجم یوم الأربعاء فأصابه بیاض فلا یلومنّ إلاّ نفسه.
فقال: کذبوا، إنّما یصیب ذلک من حملته أمّه فى طمث.77
یعقوب یزید از یکى از یارانش نقل مى کند: بر امام هادى(ع) در روز چهارشنبه وارد شدم در حالى که حجامت مى کرد. به ایشان گفتم: اهل مکّه و مدینه از پیامبر خدا نقل مى کنند که هر کس روز چهارشنبه حجامت کرد و بدو سپیدى (برص) رسید، هیچ کس جز خود را سرزنش نکند.
حضرت فرمود: دروغ گفتند؛ این فقط براى کسى است که مادرش در حال حیض به او باردار شده است.
عرضه دیگرى که از سوى شعیب عقرقوفى انجام گرفته است،78 این حدیث را تأیید مى کند. با این همه، روایت عرضه شده هنوز در جوامع روایى موجود است.79
دو.
موسى بن عمر بن بزیع: قلت للرضا(ع): إنّ الناس رووا أنّ رسول اللّه(ص) کان اذا أخذ فى طریق رجع فى غیره، فهکذا کان یفعل؟ فقال: نعم فأنا أفعله کثیرا فافعله؛ ثم قال لى: أما إنّه أرزق لک.80
موسى بن عمر به امام رضا(ع) عرض مى کند: مردم روایت کرده اند که پیامبر خدا از راهى مى رفت و از راهى دیگر باز مى گشت. آیا این گونه مى کرد؟
امام رضا مى فرماید: بلى؛ من نیز غالبا چنین مى کنم؛ تو هم چنین کن.
موسى بن عمر مى گوید: سپس به من فرمود: آگاه باش که این کار روزى را بیشتر مى کند.
گفتنى است بى اعتمادى به گونه اى دیگر نیز اتفاق افتاده است. گاه راوى به گفته خود، جامه حدیث مى پوشانده و وقتى دیگر، سخن نغز معصوم را تراوش فکر خود قلمداد مى کرده است. نمونه هاى نوع اول بیشترند؛ ولى براى نوع دوم نیز نمونه اى در دست است و آن توقیعى است که حدیث نگاران قم، توسط حسین بن روح نوبختى، نایب سوم امام مهدى(عج)، عرضه کرده و صحّت و سقم آن را جویا شده اند. انگیزه عرضه قمیان، ادعاى شلمغانى (وکیل عزل شده امام و دروغ پرداز آن دوران) است که جوابهاى نوشته شده در توقیع را از آن خود مى خواند. حضرت حجت(عج) توسط نوبختى، ادعاى او را انکار و توقیع را تأیید مى کند. دنباله گزارش، از قدمت این جریان، خبر مى دهد.81 جالب توجه است که این توقیع، خود حاوى عرضه هاى متعدّدى است که به جهت اختصار ذکر نمى کنیم.82
براى عرضه مجموعه هاى روایى مى توان عرضه هاى «ابو خالد شنبولة» و «ابو نؤاس السرى» را مثال زد که در بخش امام جواد و امام هادى(ع) گذشت.
1ـ2. نارسایى متن
عبور برخى روایات از مسیرى غیر مطمئن، موجب تصحیفها و تحریفهاى ریز و درشتى شد. ناسازگارى این تغییرها با اصول اوّلیه عقلى و عقیدتى، درگیرى ذهنى محدّثان شیعه و در پى آن، عرضه هاى متعدّدى را سبب شده است. از این رو، راویان آگاه به فقه و کلام، با انگیزه زدودن تصحیفها و تردیدها به عرضه حدیث از هر راه ممکن پرداخته اند:
یک.
ابراهیم بن أبى محمود: قلت للرضا(ع) یا ابن رسول اللّه، ما تقول فى الحدیث الّذى یرویه الناس عن رسول اللّه، انّه قال: إنّ اللّه تبارک و تعالى ینزل فى کلّ لیلة جمعة إلى السماء الدنیا؛ فقال(ع): لعن اللّه المحرّفین الکلم عن مواضعه؛ واللّه ما قال رسول اللّه(ص) ذلک؛ إنّما قال: إنّ اللّه تبارک و تعالى ینزل ملکا إلى السماء الدنیا کلّ لیلة فى الثلث الأخیر ولیلة الجمعة فى أوّل اللیل فیأمره فینادى هل من سائل فأعطیه؟ هل من تائب فأتوب علیه؟83
ابراهیم پسر ابومحمود مى گوید: به امام رضا(ع) گفتم: اى پسر پیامبر خدا، چه مى گویى درباره حدیثى که مردم از رسول خدا روایت مى کنند که ایشان فرمود: خداوند ـ تبارک و تعالى ـ هر شب جمعه به آسمان دنیا فرو مى آید؟
حضرت رضا فرمود: خداوند تحریفگران کلام را لعنت کند. به خدا قسم، رسول خدا این را نگفت. او فقط گفت: خداوند ـ تبارک و تعالى ـ فرشته اى را در پاره سوم هر شب(سحر) به آسمان دنیا فرو مى فرستد و در شب جمعه، در آغاز آن؛ سپس به او امر مى کند که ندا دهد آیا خواهنده اى هست تا به او عطا کنم؟ آیا توبه کننده اى هست تا به او روى کنم؟
آنگاه حضرت بقیه حدیث و طریق و سند آن را تا رسول اللّه(ص) بیان مى کند.
دو.
در عصر غیبت صغرا و از راه مکاتبه نیز عرضه هایى این گونه داشته ایم. یکى از آنها همان نامه معروف محمد بن عبداللّه حمیرى است.
الحمیرى: روى لنا عن العالم(ع) أنّه سئل عن إمام قوم صلّى بهم بعض صلاتهم و حدثت حادثة؛ کیف یعمل من خلفه؟ فقال: یؤخّر و یقدّم بعضهم ویتمّ ویغتسل من مسّه.
التوقیع: لیس على من نحاه إلاّ غسل الید وإذا لم تحدث حادثة تقطع الصلاة، تمّم صلاته مع القوم.84
حمیرى مى پرسد: روایت شده که «از عالم(ع) مى پرسند: اگر براى امام جماعت در میان نماز حادثه اى رخ دهد (و او بمیرد) مأمومین چه کنند؟ و ایشان پاسخ مى دهد: امام را عقب مى برند و یک نفر به عنوان امام جلو مى آید و نماز را به پایان مى برد و آن که به امام دست زده، غسل مسّ میّت مى کند».
توقیع: بر شخصى که امام را دور کرده، فقط شستن دست لازم است و اگر حادثه منجر به قطع نماز نشود، نمازش را با جماعت به پایان مى برد.
1ـ3. بلندى مضمون حدیث
پیشوایان ما، هدایت همه انسانها و از جمله دانشمندان داراى اندیشه هاى ژرف را به عهده دارند. آنان اگر هم محبّانه و پدرانه و گاه کودکانه با ما و به مقدار عقلمان سخن مى گویند، 85 امّا هرگاه ظرفیّت و تحمّلى در راوى مى یافتند، او را از سرچشمه فیض خود، محروم نمى گذاشتند و علمى سنگین را به اندازه تحمّلش، زیور شانه هایش مى ساختند.86
این راویان مؤمن و کار آزموده، به حفظ و عدم انتقال این احادیث گرانبها به نامحرمان راز، مکلّف مى شدند و گاه که این مخزن، سر گشوده مى گشت و حدیثى از پرده بیرون مى افتاد، شنونده جان به لب رسیده، به حضور امام مى شتافت؛ زیرا او نیز مکلّف بود به انکار حدیث نپردازد و به دنبال معناى صحیح آن روان شود.87
ابان بن ابى عیاش، احساسى این گونه نسبت به برخى احادیث کتاب سلیم بن قیس هلالى پیدا مى کند که به امام سجاد(ع) عرض مى کند:
جعلت فداک!إنّه لیضیق صدرى ببعض ما فیه.88
فدایت شوم! از برخى احادیث آن، سینه ام تنگ شده است.
وحمزة بن طیّار به احادیثى همین گونه مى رسد که به هنگام عرضه خطبه هاى امام باقر بر امام صادق(ع)، خطاب «کفّ و اسکت؛ باز ایست و سکوت کن»89 را از ایشان دریافت مى کند؛ زیرا که «لایسعکم فى ما ینزل بکم ممّا لا تعلمون، إلاّ الکفّ عنه والتثبّت والردّ إلى أئمة الهدى؛90 در آنچه که به شما مى رسد و از آن سر در نمى آورید، چاره اى جز توقّف و سکون و بازگرداندن آن به پیشوایان هدایت ندارید».
عرضه هاى احادیث بلند مرتبه که همان عمل به وظیفه «ردّ إلى الإمام» و حدّ اعتدال انکار ناآگاهانه و باور ساده لوحانه است، نمونه هاى فراوانى دارد. عرضه احادیث اشاره کننده به طینت و خلقت انسان،91 احادیث شقاوت و سعادت، 92 احادیث علم امام و گستره آن 93 و احادیث حضور امامان بر بالین محتضر،94 همه از این نوع به شمار مى آیند که ما به جهت اختصار، به آوردن دو نمونه بسنده مى کنیم:
یک.
أحمد بن عمر: قلت للرضا(ع) انا روینا عن أبى عبداللّه(ع) انه قال: إنّ الأرض لاتبقى بغیر امام؛ أو تبقى ولا إمام فیها؟ فقال: معاذاللّه لا تبقى ساعة، اذا لساخت.95
احمد بن عمر به امام رضا(ع) مى گوید: از امام صادق(ع) براى ما نقل شده است که «زمین بدون وجود امام باقى نمى ماند»؛ آیا بدون امام باقى مى ماند؟
امام رضا(ع) فرمود: پناه بر خدا، لحظه اى باقى نمى ماند؛ در آن صورت، فرو مى ریزد.
او همچنین دو عرضه دیگر بر امام رضا(ع) را که مربوط به همین حدیث مى شود، گزارش کرده است.96 یکى از این عرضه ها از سوى محمد بن فضیل است که خود ناقل حدیث اصلى از شیخش، ابوحمزه ثمالى است و این، تأکید همان مطلبى است که پیشتر گذشت. جلالت و بزرگى راوى، حتى اگر استادى چون ابو حمزه ثمالى باشد، مانع تردید در حدیث و عرضه آن نمى گردد.
دو.
حمزة بن عبداللّه: کتبت فى ظهر قرطاس أنّ الدنیا ممثّلة للامام کفلقة الجوزة، فرفعته إلى أبى الحسن الرضا(ع) فقلت له: إنّ اصحابنا رووا حدیثا ما أنکرته غیر أنى احبّ أن أسمعه منک. فنظر فیه ثمّ طواه حتّى ظننت قد شقّ علیه؛ ثم قال: هو حقّ فحوّله فى أدیم.97
حمزة بن عبداللّه مى گوید: در پشت کاغذى نوشتم: دنیا براى امام، همچون پاره اى از گردوست. سپس آن را به امام رضا(ع) دادم و گفتم: دوستان ما حدیثى روایت کرده اند که انکارش نکرده ام؛ ولى مى خواهم آن را از شما بشنوم. امام بدان نگریست؛ سپس آن را پیچید، به گونه اى که گمان کردم این پرسش بر او گران آمد. اندکى بعد گفت: آن حق است؛ از کاغذ به پوست منتقلش کن.
در پایان این بخش، به نکته اى لطیف اشاره مى کنیم و آن عرضه خود احادیث «صعب مستصعب» بر امام صادق(ع) مى باشد.98
2ـ شک در دلالت و متن حدیث
راویان بسیارى، افزون بر جستجو در سند روایت، به کاوش در متن آن نیز اهمیت مى دادند. برخى از اینان، حتى روایتهایى معتبر یا مشهور را به جهت برداشت غیر مطابق با منظور اصلى گوینده اش، برنمى تابیدند و به عرضه آن مى پرداختند. گاه نیز راوى به دنبال دقیق تر کردن تصور خود، تصحیح متن و یا درک بیشتر و بیشتر از حدیث بود.
2ـ1. فهم نادرست
احادیث نیز مانند آیات قرآن، گاه در گذر زمان از فضاى خود جدا مى شوند و مفهوم روشن و زودیابشان به معنایى دور و تردیدانگیز، تغییر مى یابد. این تغییر مى تواند حاصل فراموشى یک معنا از چند معناى یک واژه یا یک ترکیب هم باشد.
از این رو، راویان اندیشمند در برخورد اوّلیه با این احادیث، به فهم سطحى و ظاهرى خود اکتفا نمى کردند و حدیث را همراه با تردیدهاى ذهنى شان به پیشوایان زمان خود عرضه مى کردند.
یک.
نمونه نخست این راویان، عبدالمؤمن انصارى است. او کلمه اختلاف را در حدیث «اختلاف امّتى رحمة؛99 ـ اختلاف امّت من رحمت است»، تفرقه و چند دستگى مى فهمد و چون آن را مخالف قرآن و عقل مى یابد، نمى تواند آن را باور کند و ناگزیر، آن را بر امام صادق(ع) عرضه مى کند و چون تأیید امام را مى شنود، مى گوید: «إن کان اختلافهم رحمة، فاجتماعهم عذاب؟! اگر اختلاف امّت رحمت باشد، اجتماع آنان، عذاب است!». امام در پاسخ، اختلاف را به معناى لغوى و نخست خود (یعنى آمد و شد) تفسیر مى کند و گفته حضرت رسول(ص) را اشاره به آیه «نفر»100 مى داند؛ یعنى از شهرها به مراکز علم بیایند و بروند تا دین را فراگیرند و بیاموزند؛ نه اینکه در آن اختلاف کنند.101
دو.
حسین بن خالد نیز به عرضه اى این گونه پرداخته است. عبداللّه بن بکیر از عبید بن زراره از امام صادق(ع) حدیثى را راجع به قیام پیش از نهضت حضرت مهدى(عج) براى حسین بن خالد نقل مى کند. ابن بکیر، خود به جهت معناى غریبى که از آن مى فهمیده به حدیث اعتماد نداشته است. حسین بن خالد حدیث را اخذ و بر امام رضا(ع) عرضه مى کند و امام رضا(ع) معناى درست آن را برایش توضیح مى دهد تا بتواند حدیث را تصدیق کند. ما از آوردن این گزارش، به جهت طولانى شدن مقاله، خوددارى مى کنیم و علاقه مندان را به «معانى الأخبار» ارجاع مى دهیم.102
2ـ 3. دستیابى به متن اصلى
اجازه نقل به معنا، مشروط به فهم درست و دقیق راوى و انتقال کامل معنا در هیئت و الفاظ دیگر بود. این آزادى، در ترویج و نشر حدیث تأثیرى بسزا داشت؛ ولى گاه براى راویان نکته اندیش، تردیدهایى به همراه مى آورد. اینان حدیث را اخذ مى کردند و سپس براى دستیابى به متن اصلى، آن را بر امام عرضه مى نمودند. زراره که از راویان خبره، فقیه و نکته سنج است مى گوید: عبدالواحد بن مختار برایم گفت که بر امام باقر(ع) وارد شد و امام به او فرمود:
أما علمت أنّ علیّا أحد الوالدین الذین قال اللّه(عزّوجلّ) «اشکرلى ولوالدیک»؟103
آیا نمى دانى که على(ع) یکى از دو پدر [این امت] است که خداوند به سپاسگزارى از خود و آن دو، در کنار هم دستور داده است؟
زراره، پیام اصلى حدیث را مى فهمد ـ على(ع) را چون رسول اللّه، پدر بدانید ـ و نیز اذعان دارد که مى توان آن را از قرآن استخراج کرد؛ امّا احتمال مى دهد که استفاده از خصوص این آیه، از سوى راوى رخ داده است؛ زیرا در قرآن، آیه هاى متعدّدى است که انسانها را به احسان به پدر و مادر ترغیب و سفارش کرده است104 و هر یک مى توانند در این مسئله مورد استناد قرار گیرند و در برخى حدیثها این استناد واقع شده است. به احتمال فراوان، زراره از آیه ها و استناد امامان به آنها آگاه بوده و همین موجب تردید او شده است. از این رو، مدّتها از خود مى پرسیده که آیه بیست و سوم سوره بنى اسراییل (وقضى ربّک…) منظور است یا همان آیه چهاردهم سوره لقمان که راوى گفته است. از این رو، در اولین فرصت به حضور امام باقر(ع) مى رسد و مى گوید:
جعلت فداک! حدیث جاء به عبدالواحد. قال: نعم! قلت: أیّة آیة هى؟ التى فى لقمان أو فى بنى اسرائیل؟ فقال: التى فى لقمان.105
فدایت شوم، حدیثى را عبدالواحد نقل کرده است. فرمود: آرى! گفتم: کدام آیه منظور است؟ آن که در سوره لقمان یا آن که در بنى اسرائیل است؟ فرمود: آن که در لقمان است.
در اینجا زراره احتمال زیاده کردن راوى (در روایت) را به امام عرضه کرده و پاسخ گرفته است.
زراره، خود نیز مرجعى براى دیگران است تا درستى و یا نادرستى نقل به معناى راوى را بنمایاند. عمر بن اذینه که در نقل و عرضه احادیث ارث کوشش فراوان کرده است، حدیثى (از امام باقر) را هم از محمد بن مسلم و هم از بکیر مى شنود؛ ولى الفاظ آن را حفظ نمى کند. او به حضور زراره مى رسد و مى گوید آنچه که از محمد بن مسلم شنیده، مانند همان است که بکیر برایش گفته است؛ ولى الفاظ حدیث را با همان تفصیل به خاطر نسپرده است؛ گرچه مضمون و معنا را مى داند. او سپس حدیث را عرضه مى کند و تأیید زراره را مى گیرد.
شیخ صدوق، نمونه دیگرى نیز گزارش کرده است که بر حدیث حضرت رسول(ص) عبارتى افزوده اند.
قیل للصادق(ع)إن الناس یروون عن رسول اللّه(ص) أنّه قال: «إنّ الصدقة لاتحلّ لغنىّ ولا لذى مرّة سوى».106
فقال(ع): قد قال: لغنىّ ولم یقل لذى مرّة سوىّ.
به امام صادق(ع) عرض شد: مردم از پیامبر خدا روایت مى کنند که فرمود: «همانا صدقه براى ثروتمند و کسى که بدنى سالم و قادر به کار دارد، حلال نیست».
امام صادق(ع) فرمود: پیامبر گفت براى ثروتمند و دیگر نفرمود براى شخص سالم و قادر به کار.
گزارش کلینى نشان مى دهد که عرضه کننده، معاویة بن وهب بوده است.107
2ـ4 . فهم بهتر
عرضه حدیث به جهت فهم بهتر، از آن رو انجام مى شود که راوى، رمز و راز نهفته حدیث را در نمى یابد؛ گرچه مشکل خاصّى نیز در روایت نمى بیند. دو نمونه از این نوع را حسین بن خالد عرضه کرده است. برخى نمونه هاى گفته شده در مقاله را نیز مى توان ارائه داد؛ چه، در بسیارى از عرضه ها، امام با نقل درست و یا تبیین حدیث، فهم بهتر و بیشترى را براى راوى میسّر ساخته است.
یک.
الحسین بن خالد: قلت لأبى الحسن(ع): إنّا روینا عن النّبى(ص) أنّه قال: من شرب الخمر لم تحتسب له صلاته أربعین یوما. فقال: صدقوا. قلت: و کیف لایحتسب صلاته أربعین صباحا لا أقلّ من ذلک ولاأکثر؟!…108
به ابوالحسن(ع) عرض کردم: چنین به ما رسیده که پیامبر فرمود: هر کس شراب بنوشد، نمازش تا چهل روز به حساب نمى آید. حضرت فرمود: راست گفته اند. گفتم: چگونه چهل روز، نه کمتر و نه بیشتر؟!…
امام پاسخى درخور مى دهند و این مدّت را برابر با زمان ماندگارى اثر شراب در بدن مى دانند.
دو.
الحسین بن خالد: قلت لأبى الحسن الرضا(ع) إنّ الناس یقولون: إنّ من لم یأکل اللحم ثلاثة أیّام ساء خلقه. فقال: کذبوا ولکن من لم یأکل اللحم أربعین یوما تغیّر خلقه وبدنه وذلک لانتقال النطفة فى مقدار أربعین یوما.109
حسین بن خالد به امام رضا(ع) عرض مى کند: مردم مى گویند هر کس سه روز گوشت نخورد، بد خلق مى شود. حضرت فرمود: دروغ گفتند؛ ولى هر کس چهل روز گوشت نخورد، خلق و خوى و جسمش دگرگون مى شود و این به جهت انتقال نطفه در چهل روز است.
دیگر نمونه ها را مى توانید در کتب اربعه مطالعه کنید.110
3ـ شک در جهت صدور حدیث
تقریبا تمام راویان عصر حضور مى دانستند که هر یک از امامان، محذورهایى اجتماعى و سیاسى دارند و از این رو، گاه پاسخ پرسشها و یا احادیث دیگر، ممکن است رنگ و بویى از تقیه داشته باشد. توجه به این نکته، ایجاب مى کرد که آنان گاه به گاه روایتها و شنیده هاى خود را بر اصحاب سر و خواصّ امام عرضه کنند تا احتمال تقیه، نفى و اثبات شود و گاه احتمال تقیه را بر خود امام(ع) عرضه مى کردند تا جهت صدور روایت را دریابند.
یک.
عبدالرحمان بن حجّاج که شیخ مفید او را از بزرگان و خواصّ اصحاب امام صادق(ع) مى خواند،111 از امام صادق(ع)اتمام و قصر نماز را در مکّه و مدینه مى پرسد و امام پاسخ مى دهد: «در آنجا لازم نیست مسافر قصد اقامت ده روزه کند تا بتواند نمازش را تمام بخواند؛ بلکه اگر حتى به مقدار یک نماز مى ماند، مى تواند آن را تمام به جا آورد».112 مدتى بعد، عبدالرحمان مى شنود که امام کاظم(ع)، هشام را به اتمام نماز دستور داده و دلیل آن را تقیه مى داند113 عبدالرحمان که از راویان آشنا با فقه و احکام بوده و به احتمال فراوان، روایات متعددى را در این موضوع مى دانسته است، این دلیل را نمى پذیرد؛ زیرا بعضى از روایتها، علّت تمام خواندن نماز را استحباب اکثار نماز در حرم مکّه و مدینه مى دانند.114 از این رو، به حضور امام کاظم(ع) مى رسد و حدیث هشام را عرضه مى کند. امام مى فرماید:
لا؛ کنت أنا ومن مضى من آبائى اذا وردنا مکّة أتممنا الصلاة واستترنا من الناس.115
نه؛ من و پدران درگذشته ام به هنگام ورود به مکّه، نماز را تمام مى خواندیم؛ در حالى که کسى هم ما را نمى دید تا بخواهیم تقیه کنیم.
دو.
سلمة بن محرز:قلت لأبى عبداللّه(ع) رجل مات وله عندى مال وله ابنة وله موالى. فقال لى: اذهب فأعط البنت النصف وأمسک عن الباقى. فلمّا جئت أخبرت بذلک أصحابنا، فقالوا: أعطاک من جراب النورة. فرجعت إلیه فقلت: إنّ أصحابنا قالوا: أعطاک من جراب النورة. فقال: ما أعطیتک من جراب النورة؛ علم بهذا أحد؟ قلت: لا. قال: فاذهب فأعط البنت الباقى.116
سلمة بن محرز مى گوید به امام صادق(ع) عرض کردم: مردى پیش من مالى داشت و مرد و یک دختر و چند مولى (بنده هاى آزاد کرده) باقى گذاشت. امام فرمود: برو و به دختر، نصف مال را بده و بقیه را نگه دار. پس آمدم و به یارانم این را گفتم؛ ولى آنها گفتند: از جراب نوره117 به تو عطا کرده است [تقیه کرده است]. پس باز گشتم و به امام گفتم: یارانمان مى گویند: از جراب نوره به تو عطا کرده است. امام فرمود: از جراب نوره به تو عطا نکرده ام. آیا کسى این موضوع (بودن دارایى در پیش تو) را مى داند؟ گفتم: نه؛ فرمود: برو و بقیه دارایى را نیز به دختر بده.
گفتنى است که امام از سلمه تقیه نکرده؛ بلکه براى او تقیه کرده است؛ زیرا اگر موضوع آشکار مى گشت، او مى بایست بر طبق حکم فقهى حاکمان وقت، نصف دیگر را به موالى مى داد و در حقیقت، نسبت به دختر، بدهکار مى گردید. کلینى دو حدیث با مضمونى مشابه همین روایت نقل کرده است؛ ولى راوى، عبداللّه بن محرز است.118
نمونه دیگرى که آن هم کوشش راوى براى فهم جهت صدور است، پرسش معمّر بن یحیى بن سالم از امام باقر(ع) است. او روایات مختلف مردم از حضرت امیر(ع) را در مورد احکام ازدواج و کنیزان، به گونه کلّى بر امام باقر(ع) عرضه مى کند و مى پرسد چرا حضرت در آنها تنها خود و پسرش را مخاطب قرار داده است؟ آیا ما نمى توانیم به آنها عمل کنیم؟ آیا عمومى نکردن خطاب، به جهت مدارا و تقیه بوده است و یا سببهاى دیگرى داشته است؟
امام(ع)، در جواب، سبب را هراس امیرالمؤمنین(ع) از مخالفت مردم دانسته است.119
4ـ دستیابى به اطمینان بیشتر
اگرچه جریان عرضه حدیث، بیشتر به جهت سنجش درستى روایت و فهم آن صورت گرفته است، امّا گاه احادیث مستقیم و بدون اشکال را نیز براى اطمینان قلبى و زدودن وسواسهاى ذهنى بر امامان عرضه کرده اند.
نمونه بزرگ این عرضه ها، گزارشى است که عمر بن اذینه از اسماعیل بن فضل هاشمى نقل مى کند. اسماعیل، جهت پرسش از احکام ازدواج موقّت، به حضور امام صادق(ع) مى رسد؛ امّا ایشان او را به عبدالملک بن جریح رهنمون مى شود.
او نزد عبدالملک مى آید و احادیثش را مى نویسد؛ امّا با وجود توصیه قبلى وتأیید ضمنى امام، نوشته هاى خود را به خدمت امام(ع) مى آورد و عرضه مى کند و آنگاه که امام تصدیق مى نماید، دلش آرام مى گیرد.120 مى توان علّت وسوسه ذهنى اسماعیل هاشمى را، سنّى بودن عبدالملک بن جریح دانست؛ زیرا عبدالملک، مطابق گفته کشّى، از رجال اهل سنّت است؛ گرچه تمایل و محبّت شدیدى نسبت به امام صادق(ع) داشته است.121
عرضه دیگر را ابوبصیر نابینا صورت داده است. او و على بن ابى حمزه به حمّام مى روند. در آنجا على بن ابى حمزه، امام صادق را در حال ازاله موهاى زائد بدن (چون زیر بغل) مى بیند و این مطلب را براى ابو بصیر مى گوید. ابو بصیر از على مى خواهد که او را به حضور امام ببرد تا خود بپرسد و حتى با تأکید على بن ابى حمزه، از تصمیمش منصرف نمى شود. على، دست ابوبصیر را مى گیرد و نزد امام صادق(ع) مى آورد. ابوبصیر، گفته او را عرضه مى کند و امام افزون بر تأیید، حکمت ازاله موى زیر بغل را هم مى فرماید.122
مى توان این گونه گفت که ابوبصیر، از این راه، طریقه خود را عالى نموده و واسطه میان خود و امام را حذف کرده است.
نمونه دیگرى نیز در دست است:
درست بن أبى منصور، عن عجلان، قال: قلت لأبى عبداللّه: متمتّعة قدمت مکّة فرأت الدم، کیف تصنع؟ قال: تسعى بین الصفا والمروة وتجلس فى بیتها، فان طهرت طافت بالبیت، وان لم تطهر فاذا کان یوم الترویة أفاضت علیها الماء وأهلّت بالحجّ وخرجت إلى منى فقضت المناسک کلّها، فاذا فعلت ذلک فقد حلّ لها کلّ شىء ما عدا فراش زوجها.
قال درست بن أبى منصور: وکنت أنا وعبیداللّه بن صالح سمعنا هذا الحدیث فى المسجد فدخل عبیداللّه على أبى الحسن فخرج الىّ فقال: قد سألت أباالحسن عن روایة عجلان، فحدثّنى بنحو ما سمعنا من عجلان.123
عجلان حدیثى را از امام صادق براى درست پسر ابو منصور نقل مى کند. حدیث، مربوط به زنى است که براى حجّ تمتّع به مکّه آمده است؛ ولى به جهت خون دیدن نمى تواند به داخل مسجد الحرام برود و طواف عمره تمتّع به جا آورد. امام مى فرماید: سعى صفا و مروه کند و در خانه بنشیند؛ اگر پاک شد، طواف کند و اگر تا روز ترویه پاک نشد، خود را مى شوید؛ احرام حج مى بندد؛ به منا مى رود و سپس همه مناسک را انجام مى دهد. هنگامى که اینها را انجام داد، محرّمات احرام بر او حلال مى گردد، جز بستر شوهرش.
درست مى گوید: من و عبیداللّه بن صالح این حدیث را در مسجد (شاید مسجد الحرام) شنیدیم؛ سپس عبیداللّه بر امام کاظم وارد شد و در بازگشت، به من گفت: از امام کاظم، روایت عجلان را پرسید. امام، همان گونه که از عجلان شنیدیم، حدیث را فرمود.
سه.
کشّى عرضه دیگرى از این دست را گزارش کرده است و آن، عرضه کتاب «یوم ولیلة» نوشته یونس بن عبدالرحمان است. این کتاب، بارها و بر سه امام، عرضه و در همه عرضه ها تأیید شده است. 124 مى توان سبب این عرضه هاى متعدّد و دقّت وسواس گونه را، فراوانى کتابهایى با این نام دانست که نویسندگان و راویان آنها، گاه از افراد ضعیف شمرده مى شده اند.125
کشّى عرضه را این گونه گزارش مى کند:
داوود بن القاسم، انّ أبا جعفر126 الجعفرى قال: أدخلت کتاب «یوم ولیلة» الذى ألّفه یونس بن عبدالرحمان على أبى الحسن العسکرى(ع) فنظر فیه وتصفّحه کلّه. ثم قال: هذا دینى و دین آبائى وهو الحقّ کلّه.
داوود بن قاسم جعفرى مى گوید: کتاب «یوم ولیلة» نگارش یونس را نزد امام هادى(ع) آوردم. امام در همه صفحات آن به دقّت نگریست و سپس فرمود: این، دین من و پدران من است و تمام آن حقّ است.
چند نمونه دیگر را نیز مى توان عرضه هایى در این راستا دانست که به جهت اختصار، از گزارش آنها خوددارى مى کنیم.127
5ـ حلّ تعارض روایات
امامان، اصحاب خود را به سنجیدن آنچه نام روایت داشت، با سنّت و بقیه احادیث، امر کرده بودند. از این رهگذر، احادیث متعارض نما پدید مى آمد که حلّ آنها را نیز امامان، خود بر عهده گرفته بودند. آن بزرگواران، افزون بر ارائه راه حلهاى دیگر، هر جا که امکان ردّ و عرضه بر امام وجود داشت، راویان را بدان تشویق مى کردند. از این رو، شاهد عرضه هاى متعدّدى هستیم که عرضه کننده، به تفصیل و یا اجمال، تعارض را نشان مى دهد و خواستار حلّ آن مى گردد.
یک.
علىّ بن مهزیار یکى از این عرضه ها را گزارش کرده است. او مى گوید:
قرأت فى کتاب لعبداللّه بن محمّد، إلى أبى الحسن(ع): اختلف أصحابنا فى روایاتهم عن أبى عبداللّه(ع) فى رکعتى الفجر فى السفر، فروى بعضهم صلّها فى المحمل، وروى بعضهم لاتصلّها إلاّ على الأرض.
فوقّع(ع): موسّع علیک بأیّة عملت.128
در نامه عبداللّه بن محمّد به ابوالحسن(ع) خواندم: یاران ما در روایتهاى خود از امام صادق(ع) در ارتباط با دو رکعت فجر (نافله صبح) اختلاف دارند. برخى روایت کرده اند آن را روى همان مرکب بخوان و برخى دیگر روایت کرده اند آن را جز بر زمین مخوان.
امام در پاسخ نگاشت: اجازه دارى به هر یک عمل کنى.
على بن مهزیار، خود نیز مکاتبه و مکالمه اى در مورد احادیث اختلافى قصر و اتمام نماز در مکّه و مدینه و عرضه آنها بر امام جواد(ع) دارد که در بخش خود گذشت.
دو.
خیران الخادم: کتبت الى الرجل(ع) أسأله عن السوق یصیبه الخمر ولحم الخنزیر، أیصلّى فیه أم لا؟ فإنّ اصحابنا قد اختلف فیه، فقال بعضهم: صلّ فیه فإنّ اللّه انّما حرّم شربها وقال بعضهم: لا تصلّ فیه.
فکتب(ع): لاتصلّ فیه فإنّه رجس.129
خیران خادم مى گوید: به امام هادى(ع)130 نامه نوشتم و پرسیدم که اگر به لباس، شراب و یا گوشت خوک برسد، مى توان با آن نماز خواند؟ چون اصحاب و یاران ما در این مسئله اختلاف کرده اند. برخى مى گویند: در آن لباس، نماز بخوان؛ چون خداوند فقط نوشیدن شراب را حرام کرده است؛ و برخى دیگر مى گویند: نماز نخوان!
امام(ع) نوشت: در آن نماز نخوان؛ چون رجس (پلیدى) است.
گزارشهاى شیخ طوسى، انتساب اختلاف را به روایات نشان مى دهد.131 عرضه حدیثى دیگر در همین موضوع، از قدمت این اختلاف خبر مى دهد.132
نمونه هاى بیشترى را در بخش عرضه بر امام هادى(ع) آوردیم و نیز نمونه دوم عرضه بر امام حسن عسکرى(ع) و برخى عرضه ها بر امام زمان(عج)، همه گواه بر «عرضه به قصد حلّ تعارض» هستند. در کنار این عرضه ها که به گونه اى مستقیم اختلاف را مى نمایانند، عرضه هایى ضمنى نیز داریم که راوى با توجه به اختلاف در مسئله، حکم را مى پرسد و سپس دو طرف اختلاف را با آن مى سنجد و از این طریق، تأیید و رد امام را نسبت به هر طرف به دست مى آورد. ما در اینجا به دادن نشانى آنها اکتفا مى کنیم.133
ارتباط عرضه و حل تعارض، گسترده تر از این است و در بحث «کاربرد عرضه و ارتباط آن با مرجّح احدثیت» قابل پیگیرى است. امید که اندیشمندان حوزه، با سرمایه هاى غنى خود، کاربردهاى نیکوى دیگرى را در عرصه بنمایانند.
کاربرد عرضه در دوران غیبت کبرا
چگونگى پاسخگویى پیشوایان متأخر و ایجاد ارتباطهاى غیر مستقیم از طریق وکلا، ترویج مکاتبه و عبارتهاى به کار رفته در توقیعات، نشانگر زمینه سازى براى مراجعه شیعیان به راویان فقیه و عالمان حدیث است. این، بدان معنا نیست که در زمانهاى پیشتر و در عصر صادقین(ع) این روش و مراجعه، وجود نداشته است؛ چه، نمونه هاى متعدّدى از عرضه حدیث بر زراره و یا فضیل بن یسار و دیگر اصحاب، در کتابهاى حدیث یافت مى شود؛134 بلکه منظور، رهنمون ساختن شیعه به تغییر روش عادى عرضه در دوران غیبت کبراست. امام هادى(ع) این زمینه سازى را آغاز مى کند و امام حسن عسکرى(ع) آن را ادامه مى دهد. حضرت هادى(ع) مى فرماید:
لولا من یبقى بعد غیبة قائمکم من العلماء الداعین الیه والدالّین علیه والذّابین عن دینه بحجج اللّه والمنقذین لضعفاء عباداللّه من شباک ابلیس ومردته ومن فخاخ النواصب، لما بقى أحد إلاّ ارتدّ عن دین اللّه ولکنّهم الّذین یمسکون أزمّة قلوب ضعفاء الشیعة کما یمسک صاحب السفینة سکّانها اولئک هم الأفضلون عنداللّه عزّوجلّ.135
اگر پس از غائب شدن حضرت قائم(عج)، عالمان الهى که به سوى او مى خوانند و رد مى نمایند و از دینش دفاع مى کنند و بندگان ناتوان خداوند را از تله شیطان و متجاوزانش و دامهاى دشمنان اهل بیت نجات مى دهند نبودند، هیچ کس نمى ماند مگر اینکه از دین بر مى گشت؛ ولى آنانند که زمام دلهاى ناتوانان شیعه را همچون سکّان در دست ناخداى کشتى به دست گرفته اند. اینان همان انسانهاى برتر نزد خداوندند.
سیره عملى عالمان، فقیهان و نائبان خاص حضرت مهدى(عج) نیز نمایانگر ترغیب به مراجعه به عالمان دین است. حسین بن روح نوبختى، نائب سوم حضرت، کتابهاى حدیث را به پیشگاه عالمان قم مى فرستد136 و نیز برخى مجموعه هاى حدیثى را مى طلبد.137 این سیره در میان دیگر شیعیان نیز جارى بوده است و آنها هم رساله هاى حدیثى را براى تأیید و تکذیب ارسال مى کرده اند.138 این روش، بعدها توسط بزرگان شیعه، همچون شیخ مفید(ره) نیز به کار برده شد. او در کتاب «تصحیح الاعتقاد»، فصلى مربوط به چگونگى عمل به احادیث مختلف و حلّ آنها گشوده است. در پایان این فصل، آنجا که از کتاب منسوب به سلیم بن قیس سخن مى گوید، آن را مطمئن و موثوق نمى داند و معتقد است در آن خلط و تدلیس راه یافته است. از این رو، حکم مى کند:
ینبغى للمتدّین أن یجتنب العمل بکلّ ما فیه، ولا یعول على جملته والتقلید لرواته ولیفزع إلى العلماء فیما تضمّنه من الأحادیث لیوقفوه على الصحیح منها والفاسد.139
شخص دیندار، از عمل به تمام آنچه در آن است بپرهیزد و بر تمام آن اعتماد و از روایاتش تقلید نکند و احادیث آن را نزد علما ببرد تا بر درست و نادرست آن، آگاهش کنند.
تا بدین جا وظیفه شیعیان در مراجعه به علما ثابت مى گردد؛ امّا پرسش این است که علما، خود به که روى آورند؟ در زمان حضور امامان، راویان و فقیهان با اندک تردید، به مخزن علم صحیح مراجعه مى کردند و از کوثر زلال اهل بیت سیراب مى گشتند؛ امّا اکنون چه؟ این نیز پاسخى مشروح و شایسته مى طلبد که در اینجا تنها فرصت اشاره اى کوتاه فراهم است.
از روایات، چنین فهمیده مى شود که افزون بر اخذ از اشخاص ثقه و کتابهاى معتبر، عرضه حدیث بر کتاب و سنّت و نسبت سنجى آن با عقل، وظیفه هر شنونده و گوینده حدیث است. نقل و فهم این روایات، خود سبب تدوین باب مستقلّى در جوامع روایى شده است.140 آنچه از این میان، ما را به کار مى آید و در راستاى روش بازگو شده در مقاله مى باشد، عرضه بر وجود علمى امامان(ع) است. گرچه پیشوایان دینى حضور ملموس در جامعه ندارند، امّا علم به یادگار مانده از آنان، در قالب حدیث هاى گفته یا نوشته شده، محک و عیار نقد گفته هاى تردید انگیز را به دست مى دهد. حدیثهایى که همگى از منبع فیضى واحد جوشیده و بدون اختلاف و تناقضى درونى، نورى از حق بر پیشانى دارند؛ نور و درخشندگى نمایانى که احادیث منسوب، ساختگى و بیرون از این پرتو را در تاریکى رها مى سازند. همین رها شدگى و فراموشى است که علماى علم رجال و حدیث، با عبارت «ماتفرّد به» به آن توجه مى دهند و ما را به دقّت و هشیارى فرا مى خوانند و گاه به عنوان محکى براى تعیین درستى روایت، کتاب و وضعیت برخى راویان از آن استفاده مى کنند.141
روشهاى اثبات وحدت و انفراد حدیث و یافتن احادیث غریب، و یا از دیگر سو، پیدا کردن مؤیّدها و مشابه ها (و به تعبیرى نو: خانواده حدیث)، در گفتارى دیگر خواهند آمد؛ إن شاء اللّه!
و در اینجا با سخنى از حضرت امیر مؤمنان(ع) مقاله را به پایان مى بریم.
اللّهمّ إنّه لابدّ لک من حجج فى أرضک، حجّة بعد حجّة على خلقک، یهدونهم الى دینک ویعلّمونهم علمک کیلا یتفرّق أتباع أولیائک، ظاهر غیر مطاع أو مکتتم یترقّب، إن غاب عن الناس شخصه فى حال هدنتهم فلم یغب عنهم قدیم مبثوث علمهم، وآدابهم فى قلوب المؤمنین مثبتة، فهم بها عاملون.142
خدایا! چنین است که در زمین باید حجّتهایى داشته باشى (بر آفریدگانت)، یکى پس از دیگرى، که آنان را به دین تو راهنمایى کنند و علم تو را تعلیم دهند تا پیروان اولیائت پراکنده نشوند؛ [حجّتهایى] آشکار و بى پیرو یا پنهان و منتظر؛ [حجّتهایى که] اگر جسمشان از دید مردم پنهان شده، علم گسترده و ماندگارشان پنهان نمانده است و آداب آنان در دلهاى مؤمنان راسخ است و بدان عامل اند.
________________________________________
1. بنگرید به: رجال الکشّى، ج2،ص774 تا 779
2. الکافى، ج5، ص428، ح10
3. همان، ج6، ص171، ح2 و تهذیب الأحکام، ج8، ص155، ح 138
4. تهذیب الأحکام، ج5، ص228و 111و ج8، ص71و 158
5. رجال الکشّى، ج1، ص171و 292
6. بنگرید به راه حل شیخ طوسى در: تهذیب الأحکام، ج7، ص487و 165 و ج10، ص25، ح76
7. الکافى، ج5، ص471، ح6
8. همان، ج3، ص356، ح3 و تهذیب الأحکام، ج2، ص345، ح1432
9. همان، ج3، ص357، ح6
10. همان، ج6، ص480، ح1؛من لایحضره الفقیه، ج1، ص122، ح276
11. همان، ج6، ص483، ح1و2
12. همان،ص522، ح2
13، برخى از این عرضه ها در نخستین جلد از: مسند امام کاظم(ع)، کتاب توحید، صفحه هاى 257، 259، 261و 271 آمده است.
14. الکافى، ج6، ص472، ح2
15. رجال الکشى، ج1، ص334، ح612؛ فهرست الطوسى، ص114، ح1096
16. همان، ج2، ص786ـ649؛ رجال النجاشى، ص446، ح1208
17. همان، ج2، ص787، 933و934
18.همان، ج2، ص782 ـ 786،841، ح1083
19. همان، ج2، ص489و401
20. الکافى، ج7، ص112، ح1و ص119، ح1 و ص125، ح2
21. همان، ص94، ح3و ص81، ح4
22. همان، ص93، ح1و ص113، ح5
23. همان، ص81، ح6 و ص119، ح1 و ص126، ح2
24. همان، ص136، ح1
25. ص330، ح1؛ بنگرید به: تهذیب الأحکام، ج10، ص285، ح1107
26. تهذیب الأحکام، ج10، ص295، ح26
27. الکافى، ج7، ص324، ح9
28. رجال النجاشى، ص217، ش56. این گفته با گزارش کلینى و شیخ طوسى سازگار نیست؛ زیرا مطابق گفته کلینى و شیخ طوسى، عبداللّه بن ابجر، کتاب را بر امام صادق(ع) عرضه کرده است، که اگر در آخرین سال حیات امام (148هجرى) و نخستین سالهاى تحمل حدیث او(یعنى حدود بیست سالگى) باشد، عمر او بیش از یک قرن مى شود؛ چون نجاشى سال وفات او را 240 هجرى ذکر کرده است! گفتنى است که این عمر، ممکن است و از این رو عرضه مکرر، محتمل است.
29. رجال النجاشى، ص217، ش56
30. الکافى، ج7، ص324، ح9وص330، ح2 وص362، ح9؛ تهذیب الأحکام، ج10، ص169، ح8 و ص258، ح52 و ص295، ح26
31. قاموس الرجال، ج6، ص576، ش4491 و ص581، ش4496
32. الکافى، ج6، ص484، ح3
33. همان، ج6، ص267، ح2
34. تهذیب الأحکام، ج2، ص221، ح870
35. الکافى، ج6، ص474، ح8
36. بحارالأنوار، ج59، ص323، ح4
37. همان، ج65، ص220، ح1و2 و ص222، ح4 وص224، ح5
38. همان، ج59، ص316، ح2
39. الکافى، ج4، ص525، ح8؛ تهذیب الأحکام، ج5، ص428، ح133
40. همان،ج7، ص36، ح1؛ همان، ج9، ص8، ح132؛ من لایحضره الفقیه، ج4، ص237، ح5569
41. رجال الکشّى، ج2، ص839، ح1076
42. معجم رجال الحدیث، ج9، ص264، ح6247
43. قاموس الرجال، ج6، ص60، ح3948 و بنگرید به: ج6، ص66، ح4484
44. همان، ج4، ص169، ح1 و بنگرید به: علل الشرائع، ج2، ص75
45. همان، ج4، ص170، ح3؛ الفقیه، ج2، ص175، ح2059
46. کافى، ج1، ص53، ح15
47. رجال النجاشى، ص104، ح259 و ص174، ح458؛ فهرست الطوسى، ص38، ح109 و ص73، ح298 و ص76، ح307
48. رجال الکشّى، ج2، ص484، ح916
49. براى آگاهى از این گونه مکاتبه هاى او بنگرید به: الکافى، ج1، ص102، ح5 و ج4، ص172، ح9 و ج5، ص270، ح2 و ج5، ص347، ح3 و ج7، ص36، ح32؛ تهذیب الأحکام، ج2، ص309، ح27 و ج7، ص207، ح56، ج8، ص57، ح105 و ج9، ص144، ح46 و ج9، ص242، ح29
50. بنگرید به: الکافى، ج1، ص47، ح5
51. تهذب الأحکام، ج4، ص79، ح1
52. الکافى، ج3، ص407، ح14؛ التهذیب، ج1، ص281، ح113
53. الأمان، ابن طاووس، ص58؛ بحارالأنوار، ج103، ص10، ح43
54. تهذیب الأحکام، ج2، ص114، ح194
55. همان، حدیث 195
56. الاستبصار، ج1، ص347
57. الکافى، ج1، ص409، ح6
58. محمد بن الریّان از اصحاب امام هادى(ع) است و روایتى از امام جواد(ع) نیز دارد. بنگرید به: معجم رجال الحدیث، ج16، ص83، ح10750
59. رجال الطوسى، ص415، ح3؛ قاموس الرجال، ج5، ص367، ح9834
60. بحارالأنوار، ج50، ص215، ح1 از «امالى» مفید و ج59، ص24، ح7 از «امالى» طوسى و ج59، ص56، ح7 از «الدروع الواقیة».
61. وسائل الشیعة، ح11، ص401 و ص404
62. الدروع الواقیة، ص47، 79، 259
63. تهذیب الأحکام، ج3، ص68، ح24 و بنگرید به الکافى، ج4، ص155، ح6
64. جهت آگاهى از این پرسشها و پاسخها، بنگرید به مکاتبه هاى شیعیان با امامان نهم و دهم و یازدهم در: وسائل الشیعه، ج19، ص175 (کتاب الوقوف، باب دوم).
65. الفقیه، ج4، ص237، 5567؛ تهذیب الأحکام، ج9، ص12، ح2؛ الکافى، ج7، ص37، ح34
66. تهذیب الأحکام، ج9، ص132، ح9
67. غیبة الطوسى، ص389، ح355؛ بحارالأنوار، ج2، ص252، ح72
68. النجاشى، ص447، ح445
69. الکشّى، ج2، ص817، ح1032
70. غیبة الطوسى، ص287، ح246 و ص290، ح247
71. الاحتجاج، ص485
72. الاحتجاج، ص492
73. وسائل الشیعة، ج4، ص362، ح2
74. معجم رجال الحدیث، ج16، ص184، ح10967
75. غیبة الطوسى، ص345، ح295؛ بحارالأنوار، ج51، ص343، ح1
76. بحارالأنوار،ج10، ص145، ح1 و ج24، ص232 و 234، ح1و2و3
77. الخصال، ص386؛ بحارالأنوار،ج59، ص43، ح2
78. بحارالأنوار،ج59، ص46، ح17
79. همان، ح16
80. الکافى، ج8، ص147، ح124
81. غیبة الطوسى، ص374، ذیل ح345
82. غیبة الطوسى، ص377
83. الفقیه، ج1، ص1421، ح1240
84. غیبة الطوسى، ص375 و بنگرید به: بحارالأنوار،ج53، ص152، ح1 و ج81، ص15، ح21
85. بحارالأنوار،ج1، ص85، ح7 و ص106، ح4
86. بنگرید به توصیف امام صادق(ع) از ذریح محاربى در: الکافى، ج4، ص549، ح4 که در بخش نخست مقاله نیز آمده است.
87. بنگرید به: بحارالأنوار،ج2، ص182 (باب «إنّ حدیثهم صعب مستصعب… والتسلیم لهم والنهى عن ردّ أخبارهم»).
88. کتاب سلیم، ج2، ص560
89. الکافى، ج8، ص51، ح10
90. بحارالأنوار،ج5، ص226، ح4 و ص241، ح28
91. الکافى، ج8، ص81، ح39، بحارالأنوار،ج5، ص157، ح10
92. بحارالأنوار،ج26، ص60، ح133 و ج2، ص145، ح11 و 12
93. الکافى، ج3، ص132، ح5؛ الزهد، حسین بن سعید اهوازى، ص84، ح226
94. بحارالأنوار،ج23، ص34، ح58 و نیز بنگرید به: ج23، ص28، ح41
95. الکافى، ج1، ص179، ح10
96. همان، ج1، ص179، ح11 و13
97. الاختصاص، ص217 و بنگرید به بحارالأنوار،ج2، ص145، ح11و 12
98. بحارالأنوار،ج2، ص184، ح7 و ص195، ح40
99. بحارالأنوار،ج77، ص166، ح2
100. سوره توبه، آیه 122
101. بحارالأنوار،ج1، ص227، ح19
102. رجال الکشّى، ج2، ص375، ح705؛ معانى الأخبار، ص266، ح1؛ بحارالأنوار،ج52، ص182، ح17
103. سوره لقمان، آیه 14: «ووصّینا الانسان بوالدیه…».
104.سوره بقره،آیه 83؛ سوره نساء، آیه36؛سوره انعام، آیه151؛ سوره بنى اسراییل،آیه23؛ سوره عنکبوت،آیه8؛ سوره لقمان،آیه14؛ سوره احقاف،آیه15
105. بحارالأنوار،ج22، ص209، ح25؛ ج23، ص269، ح19؛ ج36، ص8، ح8 و 9 و 10و 12 و 16
106. الفقیه، ح1773 و3671؛ نیز بنگرید به: بحارالأنوار،ج96، ص66، ح34
107. الکافى، ج6، ص402، ح12
108. الکافى، ج6و ص309، ح2؛ کنزالعمال، ج15، ص454، ح41804
زیرا ممکن است شخصى به علّت فراوانى افراد تحت تکفّل، حتى با وجود داشتن کار و درآمد، نتواند از عهده مخارجش برآید.
109. الکافى، ج1، ص547، ح24 و ج2، ص54، ح2 و ج6، ص136، ح2؛ تهذیب الأحکام، ج3، ص282، ح841؛ الاستبصار، ج4، ص189، ح1 و ص191، ح11
110. الکافى، ج3، ص562، ح12
111. الارشاد، ج2، ص216
112. تهذیب الأحکام، ج5، ص426، ح127
113. در جوامع روایى، به حدیث هشام دست نیافتم. مضمون آن، در عرضه اى بر امام صادق(ع) از معاویة بن وهب، گزارش شده است. (تهذیب الأحکام، ج5، ص428، ح131)
114. الکافى، ج4، ص524، ح1؛ تهذیب الأحکام، ج5، ص428، ح133
115. تهذیب الأحکام، ج5، ص428، ح132
116. تهذیب الأحکام، ج9، ص332، ح16
117. براى آگاهى از این اصطلاح و تفسیر آن به تقیه، بنگرید به گزارش مشابه کلینى از این حدیث در: الکافى(ج7، ص86، ح3) و به مقاله استاد محمد رضا حسینى جلالى در شماره دوم فصلنامه عربى «علوم الحدیث».
118. الکافى، ج7، ص87، ح7 و 9
119. بحارالأنوار،ج2، ص252، ح71
120. الکافى، ج5، ص451، ح6
121. رجال الکشّى، ج2، ص390، ح733
122. الکافى، ج6، ص498، ح9
123. تهذیب الأحکام، ج5، ص392، ح15
124. در بخش عرضه بر امام جواد(ع) و امام حسن عسکرى(ع) گذشت.
125. این کتابها به قصد ترغیب و تنظیم اعمال شبانه روز به رشته تحریر در مى آمده اند و تنها نجاشى نزدیک به بیست کتاب با همین نام گزارش کرده است: ص91، ح226 و ص123، ح318و ص214، ح558 و ص327، ح837 و…
126. همان گونه که نسخه «وسائل الشیعة» نشان مى دهد، عبارت (إنّ أبا جعفر) اضافى است و اساسا ما راوى یى به نام ابوجعفر الجعفرى نداریم و اگر هم در نسخه اصلى کلمه اى بوده است، باید «ابوهاشم» باشد که کنیه داوود بن قاسم جعفرى است؛ بنگرید به: وسائل، ج27، ص100، ح75
127.الکافى، ج4، ص277، ح13 و ج7، ص349، ح4
128. تهذیب الأحکام، ج3، ص228، ح29
129. الکافى، ج3، ص405، ح5؛ تهذیب الأحکام، ج1، ص279، ح106
130. جهت آگاهى از تفسیر «الرجل»به «امام هادى» بنگرید به: معجم رجال الحدیث، ج7، ص83 تا86
131.تهذیب الأحکام، ج1، ص280 تا 282
132. الکافى، ج3، ص407، ح14
133. همان، ج3، ص436، ح3 و ج7، ص85، ح2 و3؛ تهذیب الأحکام، ج2، ص6 و ج7، ص9 و 10و 12
134. الاحتجاج، ج2، ص260؛ بحارالأنوار،ج2، ص6، ح12
135. بنگرید به عرضه هاى حدیثى عمر بن أذینة وسلمة بن محرز و موسى بن بکر و… در: الکافى، ج7، ص91، ح1 و ص86، ح3 و ص104، ح7؛ کشف الغمة، ج1، ص553؛ بحارالأنوار،ج48، ص21، ح32 و ج86، ص238، ح8
136. غیبة الطوسى، ص390، ح357: «أنفذ الشیخ الحسین بن روح کتاب التأدیب الى قم وکتب إلى جماعة الفقهاء بها…».
137. همان، ص408، ح382: «لمّا عمل الشلمغانى کتاب التکلیف، قال [الشیخ النوبختى]: اطلبوه إلىّ لأنظره».
138. همان، ص374، ح345 و نیز بنگرید به: ص389، ح355
139. تصحیح الاعتقاد، ص149
140. براى نمونه بنگرید به: وسائل الشیعة، ج28 (أبواب صفات القاضى، باب9).
141. بنگرید به کاربرد آن در: رجال النجاشى، ص382 و 329 و 348؛ فهرست الطوسى، ص105، ش450 و ص143، ش601 و ص164، ش614؛ رجال الحلّى، ص45 و 200 و234 و 244؛ بحارالأنوار،ج42، ص301 و ج82، ص11 و…
142. الکافى، ج1، 339، ح13
عرضه حدیث بر امام کاظم(ع)
تلاشهاى راویان براى دستیابى به متنهاى تحریف ناشده و احادیث صحیح، در عصر امام کاظم(ع) نیز ادامه یافت. بقایاى برجا مانده از جریان غلو و دروغ بستن و جعل و دسّ کسانى همچون محمد بن بشیر،1 به این تلاش شدت بخشید؛ اما با استحکام شالوده هاى حکومت عباسى، فضاى نیمه آزاد دوره انتقالى امویان به عباسیان خاتمه یافت و ارتباط شیعیان با امام مشکل شد. از این رو، تعداد احادیث عرضه شده (برامام) که از این دوره به ما رسیده است، در مقایسه با دوره امام باقر و امام صادق(ع)، فراوان نیست.
نمونه ها را با احادیث فقهى آغاز مى کنیم:
یک.
اسحاق بن عمار: قلت لأبى ابراهیم: بلغنا عن أبیک أنّ الرجل اذا تزوّج المرأة فى عدّتها لم تحلّ له أبدا؟ فقال(ع): هذا اذا کان عالما؛ فاذا کان جاهلا فارقها و تعتدّ ثم یتزوّجها نکاحا جدیدا؛2
اسحاق بن عمار به امام کاظم عرض مى کند: از پدرتان به ما رسیده است که اگر مردى با زنى که در عدّه طلاق به سر مى برد ازدواج کند، هیچ گاه بر او حلال نمى شود.
امام مى فرماید: این حکم براى شخص آگاه (به حکم مسئله، یا در عدّه بودن زن) است؛ اما اگر جاهل باشد، از او جدا مى شود و پس از تمام شدن عدّه، از نو با او ازدواج مى کند.
گزارش دیگر کلینى نشان مى دهد که این عرضه، پس از پرسش و پاسخى میان امام کاظم(ع) و اسحاق بوده است. او بین پاسخ امام و روایت امام صادق(ع)، تنافى مى بیند و از این رو آن را عرضه مى کند.3
اسحاق بن عمار، حدیثهاى دیگرى نیز عرضه نموده که شیخ طوسى آنها را گزارش کرده است.4
دو.
شعیب العقرقوفى، عن أبى بصیر، قال: سألت أباعبداللّه عن امرأة تزوّجت ولها زوج فظهر علیها؟
قال: ترجم المرأة ویضرب الرجل مأة سوط لأنّه لم یسأل. قال شعیب: فدخلت على أبى الحسن فقلت له: امرأة تزوّجت ولها زوج؟ قال: ترجم المرأة ولا شىء على الرجل؛5
ابو بصیر به شعیب عقرقوفى مى گوید: از امام صادق، درباره زن شوهر دارى پرسیدم که ازدواج کرده و شوهرش این امر را آشکار کرده است. امام پاسخ داد: زن سنگسار مى شود و مرد صد تازیانه مى خورد، چون پرس و جو نکرده است.
شعیب مى گوید: به نزد امام کاظم رفتم و همین مسئله را باز گفتم.امام کاظم فرمود: زن سنگسار مى شود و بر مرد چیزى نیست.
با صرف نظر از قابلیت جمع فقهى بین دو روایت،6 این عرضه نیز نشان مى دهد که شأن و بزرگى استاد (ابوبصیر) مانع نمى شود که شاگرد (شعیب)، از نقد حدیث، تن زند و آن را با علم صحیح اهل البیت نسنجد؛ همانگونه که در عرضه حدیث زراره توسط کوفیان دیدیم.
سه.
الحسن بن صدقة: سألت أبالحسن فقلت: انّ بعض أصحابنا روى أنّ للرجل أن ینکح جاریة بنته، ولى ابنة ولابنتى جاریة اشتریتها لها من صداقها. أفیحلّ لى أن أطأها؟ فقال: لا، الاّ باذنها؛7
حسن بن صدقه مى گوید: از امام کاظم پرسیدم: فردى از دوستانمان روایت کرده است که مرد مى تواند با کنیز دخترش آمیزش کند و دختر من کنیزى دارد که از مهریه اش براى او خریده ام. آیا آمیزش با این کنیز بر من حلال است؟ حضرت فرمود: نه، مگر با اجازه دخترت.
امام(ع) در ادامه، صورتهاى مختلف مسئله و مفهوم حدیث عرضه شده را توضیح مى دهد.
چهار.
عرضه اى دیگر نیز از حسن بن صدقه گزارش شده است. سند این گزارش، متقن نیست؛ اما از فرهنگ عرضه حدیث حکایت دارد. حسن بن صدقه، مانند بیشتر شیعیان، نمى توانسته احادیث سهوالنبى را بپذیرد. از جمله این احادیث، حدیث مشهور ذوالشمالین است که مى گوید پیامبر در نماز چهار رکعتى، پس از تشهد رکعت دوم، سلام داد؛ ولى با یادآورى یکى از اصحاب برخاست و پس از نماز، سجده سهو به جا آورد. حسن بن صدقه به حضور امام مى آید و حدیث را عرضه مى کند.
گزارش او چنین است:
قلت لأبى الحسن الأول: أسلّم رسول اللّه فى الرکعتین الأولتین؟ فقال: نعم. قلت: حاله حاله؟ قال: انّما أراد اللّه عزّ وجلّ أن یفقّههم؛8
به امام کاظم عرض کردم: آیا حضرت رسول در دو رکعت نخست سلام داد؟ حضرت فرمود: بلى. گفتم: با این شأن و موقعیت؟! گفت: خدا مى خواست از این طریق به مردم فقه بیاموزد.
در روایت دیگرى، تمام واقعه گزارش شده؛ ولى سبب آن را رحمت خداوند دانسته است، تا مسلمانان این گونه اشتباهات را بریکدیگر عیب نگیرند و راه جبران معلوم شود.9
پنج.
حسن بن جهم که از خاندان زراره و یار دو امام بزرگ، حضرت کاظم و امام رضا(ع)، مى باشد (و بر هر یک، حدیثها را عرضه کرده است) مى گوید:
دخلت على أبى الحسن وقد اختضب بالسواد، فقلت: أراک قد اختضبت بالسواد! فقال: انّ فى الخضاب أجرا والخضاب التهیئة ممّا یزید اللّه ـ عزّ وجلّ ـ فى عفّة النساء، و لقد ترک النساء العفّة بترک أزواجهنّ لهنّ التهیئة.
قلت: بلغنا أنّ الحنّاء یزید فى الشیب. قال: أىّ شىء یزید فى الشیب؟ الشیب یزید فى کلّ یوم؛10
حسن بن جهم مى گوید: بر امام کاظم وارد شدم در حالى که موهایش را سیاهرنگ کرده بود. گفتم: مى بینم با رنگ سیاه خضاب کرده اید!
فرمود: همانا در خضاب، اجر است. خضاب، استفاده از نعمتى الهى است که بر عفت زنان مى افزاید. همانا زنان عفت را کنار گذاردند؛ چون همسرانشان آراستگى را کنار گذاردند.
گفتم: چنین به ما رسیده که حنا بر پیرى مى افزاید. امام فرمود: چه چیز بر پیرى مى افزاید؟! پیرى روز به روز زیاد مى شود.
حدیث تأثیر حنا بر پیرى، در «کافى» به امام باقر و امام صادق(ع) منسوب است.11 حسن بن جهم در ارتباط با این قبیل موضوعات، عرضه ضمنى دیگرى نیز دارد.12
در حوزه عقاید و اندیشه هاى کلامى نیز، عرضه هاى متعددى بر امام کاظم(ع) صورت گرفته که از موضوع مقاله بیرون است.13
در پایان این بخش، عرضه اى ضمنى را گزارش مى کنیم.
شش.
الحسن بن على بن مهران: دخلت على أبى الحسن موسى، وفى اصبعه خاتم، فصّه فیروزج، نقشه «اللّه الملک»، فأدمت النظر الیه فقال: مالک تدیم النظر الیه؟ فقلت: بلغنى أنّه کان لعلىّ أمیرالمؤمنین خاتم، فصّه فیروزج، نقشه «اللّه الملک». فقال أتعرفه؟ قلت: لا. فقال: هذا هو؛14
حسن بن على بن مهران مى گوید: بر امام موسى کاظم وارد شدم و در انگشت ایشان انگشترى یى از نقره با نگین فیروزه دیدم که نقش آن «اللّه الملک» بود. نگاهم را به آن دوختم، حضرت فرمود: چرا بدان چشم دوخته اى؟ گفتم: به من رسیده است که امیرمؤمنان على(ع) انگشترى نقره اى با نگین فیروزه داشت که نقش آن «اللّه الملک» بود. حضرت فرمود: آیا آن را مى شناسى؟ گفتم: نه. فرمود: این همان است.
عرضه هاى حدیثى، به این موارد محدود نیست و چند نمونه دیگر در بخش «انگیزه هاى عرضه» خواهد آمد.
عرضه حدیث برامام رضا(ع)
با وجود تلاشهاى پیگیر اصحاب امام صادق(ع) و امام کاظم(ع)، غالیان و منحرفان، به طور کامل از میان نرفتند. حبسهاى طولانى امام کاظم(ع) و دور نگه داشتن ایشان از حوزه علمى آن روزگار، به منحرفان جرأت داد تا دروغهاى خود ساخته و حدیثهاى جعلى را بپراکنند. اختناق سیاسى بر فضاى علمى نیز سایه انداخت و فرصت بحث و رد را از شیعیان راستین و عالمان حقیقى گرفت. گریزهاى ناگزیر و حبسهاى اصحاب امام صادق و امام کاظم(ع) نوشته هاى آنان را از سوى منافقان داخلى حوزه شیعه، آسیب پذیر مى ساخت و اعتماد محدّثان فقیه و فقیهان محدّث را کم رنگ مى نمود.15 مراجعه شیعه به «امام» محدود شد و دستور تقیه، تنها سپر حفظ حافظان میراث جعفرى شد. با رحلت امام کاظم(ع) برخى از وکیلان سودجو، به انکار امامت امام رضا(ع) برخاستند تا چشم طمع و هوس خویش را از اموال فرستاده شده براى امام پر کنند.16
این حادثه هولناک، توقّفى در عرضه و پالایش حدیث پدید آورد، تا اینکه راد مردى از تبار یقطینیان، به نام یونس بن عبدالرحمان، به پا خاست و از پس بیست سال سکوت و بیست سال سؤال و علم اندوزى، به میدان مبارزه پاگذارد؛ به کوفه آمد؛ میراث حدیثى شیعه را گردآورى کرد، به مدینه برد و بر امام زمان خویش عرضه کرد. او را مى توان قهرمان بزرگ عرضه حدیث نامید. مردى که با پایمردى اش در میدان اندیشه، توانست صافى پالاینده ذخیره گرانبهاى شیعه باشد.
او پس از انکار دسته بزرگى از احادیث از سوى امام رضا(ع)، به طرد آنها پرداخت و نزاعى پایان ناپذیر و گسترده را در همه عرصه ها با فریب کاران آغاز کرد؛ از اثبات اصل امامت امام رضا(ع)17 و عقاید شیعى، تا فقه و احکام عملى شیعه. او گرچه در این راه رنجها دید و تهمتها به جان خرید،18 امّا توانست به شیعیان، هشتمین چراغ هدایت و فرقان حقّ و باطل را بشناساند.
کشّى در احوال یکى از غالیان به نام مغیرة بن سعید، مذاکره اى را گزارش کرده است که زمینه و ضرورت عرضه اى چنین سترگ و پر رنج را تصویر مى کند.19 ما ترجمه قسمتى از آن را مى آوریم:
محمّد بن عیسى بن عبید مى گوید: در مجلسى بودم. شخصى از اصحاب به یونس گفت: چرا این قدر در حدیث، سختگیرى مى کنى؟ چرا این قدر به انکار احادیث مى پردازى؟ چه چیز تو را به ردّ احادیث وا مى دارد؟
یونس پاسخ داد: هشام بن حکم از امام صادق(ع) برایم حکایت کرد: هیچ حدیث نسبت داده شده به ما را نپذیرید، مگر اینکه موافق قرآن و سنّت باشد، یا شاهدى بر آن در حدیثهاى قبلى ما بیابید؛ زیرا مغیرة بن سعید در کتابهاى پدرم دست برد و در آنها احادیثى نهاد که پدرم نگفته بود. پس تقوا بورزید و آنچه مخالف گفته خدا و سنّت پیامبر است، بر ما نبندید؛ چون ما سخن که مى گوییم، گفته خدا و پیامبر را نقل مى کنیم.
یونس پس از نقل این حدیث، چنین ادامه داد:
من به عراق آمدم و در آنجا تعدادى از اصحاب امام باقر(ع) و عدّه فراوانى از اصحاب امام صادق(ع) را یافتم. از آنان حدیث شنیدم و کتابهایشان را گرفتم. سپس آنها را بر امام رضا(ع) عرضه نمودم. امام، بسیارى از آنها را انکار کرد و نپذیرفت که حدیث امام صادق(ع) باشد و به من فرمود: ابوالخطاب بر امام صادق(ع) دروغ بست؛ خدا لعنتش کند! و تا به امروز نیز پیروان ابوالخطاب، این حدیثهاى ساختگى را در کتابهاى اصحاب امام صادق(ع) مى گنجانند. پس نپذیرید که حدیث مخالف قرآن از ما باشد؛ چون هرگاه سخن بگوییم، موافق قرآن و سنّت مى گوییم.
یونس بن عبدالرحمان با شناختى که از مسیر انتقال حدیث به معاصران خود مى دهد، عرضه را به عنوان یکى از راه هاى نقّادى و پالایش «حدیث» و «مجموعه هاى حدیثى»، باز مى شناساند. او و ابن فضّال، خود، کتابهاى «فرائض» و «دیات» را بر امام رضا(ع) عرضه مى کنند.
از هر دو گونه عرضه (منفرد و مجموعه اى) بر امام رضا(ع)، نمونه هایى را ارائه مى کنیم:
الف. عرضه مجموعه احادیث
یک. کتاب فرائض: این کتاب، احکام ارث را در خود جاى داده است و به احتمال فراوان، جزئى از کتاب «جامعة» یعنى همان دستنوشته هاى حضرت على(ع) از املاى حضرت رسول(ص) است.20
زراره 21 و محمد بن مسلم22 و ابوبصیر23 این کتاب را دیده و احکام متعدّدى از آن نقل کرده اند. عبدالرحمان بن حجّاج نیز از آن، حدیث نقل کرده است.24
کلینى گزارش عرضه این کتاب را بر امام رضا(ع) از زبان یونس بن عبدالرحمان و ابن فضّال، این گونه آورده است:
عرضنا کتاب الفرائض عن أمیرالمؤمنین(ع) على أبی الحسن الرضا(ع). فقال: هو صحیح.25
کتاب فرائض از حضرت امیر(ع) را بر امام رضا(ع) عرضه کردیم. امام فرمود: آن درست است.
دو . کتاب دیات: این همان کتاب دیات ظریف بن ناصح و یا عبداللّه بن ابجر است که به جهت عرضه بر امام صادق(ع)، در بخش خود گذشت. این کتاب، دوباره از سوى یونس و ابن فضّال بر امام رضا(ع) عرضه مى شود، و امام مى فرماید:
نعم؛ هو حقّ و قد کان أمیرالمؤمنین(ع) یأمر عمّاله بذلک.
آرى، آن حق است و امیرمؤمنان، کار گزارانش را بدان امر مى کرد.26
حسن بن جهم نیز با عرضه این کتاب بر امام رضا(ع) اجازه روایت آن را گرفته است.27
نجاشى، عرضه این کتاب بر امام رضا(ع) را به عبداللّه بن ابجر نیز نسبت داده است.28
سه. مکاتبات: از دیگر عرضه هاى مجموعه اى بر امام رضا(ع)، مکاتبه عبداللّه بن محمد با ایشان است. او احادیث متعدّدى را که شنیده بود، در نامه اى مى نویسد و به خدمت امام مى فرستد تا درستى آنها را جویا شود. امام، بعضى از آنها را تأیید و بعضى دیگر را رد مى کند. این مکاتبه را على بن مهزیار دیده است و قسمتهایى از آن را نقل کرده است. کلینى و شیخ طوسى، مواردى را نقل کرده اند.29 و شیخ طوسى، افزون بر این، یک مورد هم از طریق على بن اسماعیل نقل مى کند.30 این نامه، خطاب به «ابوالحسن(ع)» نوشته شده که براى آگاهى از سبب تفسیر آن به امام رضا(ع) مى توانید به «قاموس الرجال» مراجعه فرمایید.31
ب. عرضه احادیث منفرد
یک.
أحمد بن محمد بن أبى نصر: قلت لأبى الحسن(ع): إن أصحابنا یروون أنّ حلق الرأس فى غیر حجّ ولا عمرة مثلة. فقال: کان أبوالحسن(ع) إذا قضى مناسکه عدل إلى قریة یقال لها سایة، فحلق.32
احمد بن محمد مى گوید به امام رضا(ع) عرض کردم: دوستان ما روایت مى کنند که تراشیدن سر در غیر از حج و عمره، مانند مثله کردن است. امام رضا(ع) فرمود: امام کاظم(ع)، هنگامى که اعمال حج را تمام کرد، به دهکده اى به نام سایه رفت و سرش را تراشید.
دو.
محمد بن اسماعیل بن بزیع: سألت أباالحسن الرضا(ع) عن آنیة الذهب والفضّة، فکرههما، فقلت: قد روى بعض أصحابنا أنّه کان لأبى الحسن(ع) مرآة ملبسه فضّة. فقال: لا والحمدللّه إنّما کانت لها حلقة من فضّة وهى عندى.33
محمد بن بزیع مى گوید: از امام رضا(ع) پرسیدیم ظرفهاى طلا و نقره چه حکمى دارند؟ حضرت، آن دو را ناپسند دانست. پس گفتم برخى دوستان روایت مى کنند که امام کاظم(ع) آینه اى با روکش نقره داشت. حضرت فرمود: نه؛ خدا را سپاس؛ تنها حلقه آن از نقره بود؛ و [اکنون] نزد من است.
حسن بن جهم نیز عرضه ضمنى حدیث داشته که شیخ طوسى آن را گزارش کرده است.34
سه.
در بخش نخست مقاله، آوردیم که امامان، افزون بر پاسدارى از میراث حدیثى شیعه، به رویارویى با اندیشه هاى مهاجم برخاستند و رسالت انتقال امانتدارانه میراث سترگ نبوى را بر عهده گرفتند. یکى از شخصیت هاى فعّال این عرصه در زمان امام رضا(ع)، حسین بن خالد است. ما یک نمونه را در این بخش، گزارش مى کنیم (و چند نمونه دیگر را در «انگیزه هاى عرضه» مى آوریم):
الحسین بن خالد عن أبى الحسن الثانى: قلت له: إنّا روینا فى الحدیث أن رسول اللّه کان یستنجى و خاتمه فى اصبعه وکذلک کان یفعل أمیرالمؤمنین(ع) وکان نقش خاتم رسول اللّه(ص) «محمد رسول اللّه». قال: صدقوا.
قلت: فینبغى لنا أن نفعل؟ قال: إنّ اولئک کانوا یتختّمون فى الید الیمنى و إنّکم أنتم تتختّمون فى الیسرى.35
حسین بن خالد به امام رضا(ع) مى گوید: براى ما چنین روایت شده که رسول خدا در همان حال که انگشتر به انگشت داشت، طهارت مى گرفت و حضرت امیر نیز این گونه مى کرد؛ در حالى که نقش انگشتر حضرت رسول، «محمد رسول اللّه» بود. امام رضا(ع) فرمود: راست گفتند.
گفتم: شایسته است، ما هم انجام دهیم؟ فرمود: آنان به دست راست انگشتر مى کردند و شما در دست چپ انگشتر مى کنید.
چهار.
آخرین عرضه اى که در این بخش به آن اشاره مى کنیم، عرضه مأمون (خلیفه عباسى) است. گزارشگر این عرضه، على بن محمد بن جهم است. او مى گوید:
سمعت المأمون یسأل الرضا، على بن موسى(ع)، عمّا یرویه الناس من أمر الزهرة، و إنّها کانت امرأة فتن بها هاروت و ماروت و ما یروونه من أمر سهیل وإنّه کان عشّارا بالیمن. فقال: کذبوا فى قولهم، إنّهما کوکبان….36
شنیدم که مأمون از امام رضا(ع) درباره آنچه مردم روایت مى کنند مى پرسد. روایت چنین است که ستاره زهره، زنى بوده است که هاروت و ماروت، شیفته اش شدند و سهیل، مردى باجگیر بوده است در یمن. حضرت رضا(ع) فرمود: به دروغ سخن گفتند؛ آن دو، دو ستاره اند….
گزارشهاى علامه مجلسى در باب «انواع المنسوخ»، نشانگر نسبت دادن این قول به پیامبر گرامى و دیگر معصومان است.37 داستان شیفتگى هاروت و ماروت را نیز مى توانید در «بحار» بنگرید.
عرضه هاى دیگرى بر امام رضا(ع) گزارش شده است که آنها را مى توان در جوامع روایى یافت.38
عرضه حدیث بر امام جواد(ع)
عرضه حدیث در این دوره نیز به هر دو شکل کلّى و جزئى بوده و براى هر یک از آنها نمونه هایى در دست است. شیعیان و اصحاب استوار و درست اندیش، در این برهه نیز سنّت حسنه عرضه را پاس داشتند و تأیید امامان را بر میراث و ذخیره گرانقدر شیعه، استمرار و اتصال بخشیدند. از این رو مى بینیم على بن مهزیار، با وجود عرضه قبلى حدیث توسط دیگر اصحاب و براى پایان دادن به اختلاف فقها، حدیث اتمام و قصر نماز در حرم مکّه و مدینه را دوبار بر امام جواد(ع) عرضه مى کند. او ابتدا مکاتبه مى کند و سپس در حضور امام، از درستى آن جویا مى شود. کلینى و شیخ طوسى این قضیه را نقل کرده اند.
یک.
الروایة قد اختلفت عن آبائک فى الإتمام والتقصیر فى الحرمین، فمنها بأن یتمّ الصلاة ولو صلاة واحدة ومنها أن یقصّر مالم ینو مقام عشرة أیّام. ولم أزل على الإتمام فیهما إلى أن صدرنا فى حجّنا فى عامنا هذا. فان فقهاء أصحابنا أشاروا علىّ بالتقصیر إذ کنت لا أنوى مقام عشرة أیّام فصرت إلى التقصیر وقد ضقت بذلک حتى أعرف رأیک.
فکتب الىّ بخطّه: قد علمت ـ یرحمک اللّه ـ فضل الصلاة فى الحرمین على غیرهما فإنّى أحبّ لک إذا دخلتهما أن لا تقصر و تکثر فیهما الصلاة.
فقلت له بعد ذلک بسنتین مشافهة: إنّى کتبت الیک بکذا فأجبتنى بکذا. فقال: نعم. فقلت: أىّ شىء تعنى بالحرمین؟ فقال: مکّة والمدینة.39
از آنجا که این عرضه، تکرار عرضه در زمان امام کاظم(ع) مى باشد و امام دوباره، بر اتمام نماز در دو حرم مکّه و مدینه تأکید ورزیده اند، از ترجمه آن صرف نظر مى نماییم.
دو.
از على بن مهزیار، عرضه دیگرى در دست مى باشد که در همه کتب اربعه به یک شکل آمده است و از آنجا که کلینى آن را پس از مکاتبه على بن مهزیار و امام جواد(ع) آورده است، آن را در این بخش جاى دادیم.
مضمون گزارش، امام را معین نمى کند.
على مهزیار: قلت: روى بعض موالیک عن آبائک(ع) انّ کلّ وقف إلى وقت معلوم فهو واجب على الورثة وکل وقف إلى غیر وقت معلوم، جهل مجهول باطل مردود على الورثة وأنت أعلم بقول آبائک.
فکتب(ع): هو عندى کذا.40
على بن مهزیار مى گوید: گفتم برخى از علاقه مندان شما از پدرانت نقل کرده اند که هر وقفى مدّت دار باشد، بر وارثان واجب مى شود و هر وقفى که مدّتش نامعلوم باشد، نامشخص و باطل است و به وارثان باز مى گردد؛ و تو به گفته پدرانت آگاهترى.
امام نوشت: نزد من نیز چنین است.
ناگفته نماند که این حدیث، سازگارى با فقه و احادیث دیگر ندارد. از این رو، باید همچون شیخ طوسى آن را تأویل کرد.
سه.
عرضه دیگرى که کشّى آن را گزارش کرده است، مربوط به شخصى به نام عبدالجبار بن مبارک، از اهالى نهاوند است که در جنگى اسیر شده و سپس فرار کرده است. او حدیثى مى شنود و آن را منطبق با وضعیتش مى یابد؛ از این رو به خدمت امام جواد(ع) مى رسد و حدیث را عرضه کرده، وضعیّت خود را شرح مى دهد. امام، حدیث را تأیید و مشکل او را هم حل مى کند. ما در اینجا قسمتى از گزارش را مى آوریم:
عبدالجبار بن المبارک النهاوندى: أتیت سیّدى سنة تسع ومأتین، فقلت له: جعلت فداک إنّى رویت عن آبائک أنّ کلّ فتح، فتح بضلال، فهو للإمام. فقال: نعم.41
عبدالجبار بن مبارک نهاوندى مى گوید: در سال دویست و نه، به خدمت سرورم رسیدم و عرض کردم فدایت شوم، براى من از پدرانت روایت شده که «غنایم جنگى» در زمان پیشوایان گمراه، براى امام عصر(ع) است. ایشان فرمود: آرى.
عبدالجبار پس از تأیید امام، خود را بنده ایشان مى خواند؛ سپس نسبت به ازدواج و حج و کسب و کارش از امام(ع) حلّیت مى طلبد و مدّتها بعد (و آن گونه که خود مى گوید، به سال دویست و سیزده) به خدمت امام مى رسد و آزادى خود را مى گیرد. امام، آزادى او را مکتوب هم مى کند.
حضرت آیة اللّه خویى(ره) به استناد نقل این واقعه از سوى ابن شهر آشوب در احوال امام باقر(ع)، و دلیلهاى دیگر، به گزارش کشّى اطمینان ندارد و بهتر آن مى داند که این عرضه را بر امام ابوجعفر محمد بن على الباقر(ع) بشمریم و نه امام ابوجعفر محمد بن على الجواد(ع).42 امّا با مراجعه به «قاموس الرجال» مى توان اطمینان یافت که این حدیث برامام جواد(ع) عرضه شده است.43
چهار.
محمد بن اسماعیل الرازى عن أبى جعفر الثانى(ع): قلت له: جعلت فداک، ما تقول فى الصوم؟ فإّنه قد روى أنّهم لایوفّقون لصوم. فقال: اما إنّه قد اجیبت دعوة الملک فیهم. فقلت: وکیف ذلک، جعلت فداک؟ قال: إنّ الناس لمّا قتلوا الحسین، صلوات اللّه علیه، أمر اللّه تبارک و تعالى ملکا ینادى: ایتها الأمّة الظالمة القاتلة عترة نبیّها، لاوفّقکم اللّه لصوم ولا فطر!44
محمّد رازى مى گوید به امام جواد عرض کردم: فدایت شوم، در مورد روزه چه مى گویى؟ چنین نقل شده که آنان موفق به روزه دارى نمى شوند. امام گفت: آگاه باش که نفرین فرشته در آنان کارساز شده است. گفتم: فدایت شوم! چگونه؟ فرمود: هنگامى که مردم حسین ـ صلوات اللّه علیه ـ را کشتند، خداوند ـ تبارک و تعالى ـ دستور داد که فرشته اى ندا دهد: اى امت ستمکار و قاتل فرزندان پیامبرتان، خداوند شما را به روزه و افطار موفق ندارد!
تفصیل واقعه و به عبارت دیگر، حدیث عرضه شده را کلینى و صدوق نقل کرده اند.45
پنج.
گونه دیگر عرضه بر امام جواد(ع)، عرضه کتاب هاى روایى اصحاب دو امام بزرگ، حضرت باقر و حضرت صادق(ع) است. کتاب هایى که بخش بزرگى از روایات اهل بیت را دربردارد. عرضه کننده این مجموعه بزرگ که تأیید کلّى امام را براى کتاب هاى شیعه به ارمغان مى آورد، از اشعریان قم است. محمّد بن الحسن بن ابى خالد، مشهور به شنبولة (یا شینولة) به امام جواد(ع) عرض مى کند:
جعلت فداک، إنّ مشایخنا رووا عن أبى جعفر وأبى عبداللّه(ع)؛ وکانت التقیّة شدیدة، فکتموا کتبهم فلم ترو عنهم، فلما ماتوا صارت تلک الکتب الینا.
فقال: حدّثوا بها، فإنّها حقّ؛46
فدایت گردم، استادان ما از امام باقر و امام صادق(ع) روایت کردند؛ ولى به سبب تقیّه شدید، کتاب هایشان را پنهان کردند. از این رو چیزى از آنها روایت نشد و چون مردند، آن کتاب ها به مارسید.
امام فرمود: از آنها حدیث نقل کنید؛ به درستى که آنها حق هستند.
درپى این تأیید، محمد بن حسن، کتاب هاى متعددى را نقل مى کند. نجاشى و شیخ طوسى، مواردى از روایت کتاب توسط او را گزارش کرده اند.47
عرضه کتاب «یوم ولیلة» اثر یونس بن عبدالرحمان نیز توسط کشّى گزارش شده است.48 تفصیل عرضه این کتاب را به جهت تکرارش بر امام دهم و امام یازدهم(ع) در بخش هاى آینده مى آوریم. امام جواد(ع) افزون بر تأیید، پس از عرضه به ایشان، خود نیز در ضمن عیادت از احمد بن ابى خلف، کتاب را مى بیند و پس از نگرش دقیق و صفحه به صفحه از آغاز تا پایان کتاب، با سه بار طلب رحمت براى نویسنده اش (یونس) آن را تأیید مى کند.
عرضه حدیث بر امام هادى(ع)
دوره امام هادى(ع)، آغاز مجدّد حبس آشکار امامان شیعه است. ظاهر سازى هاى مأمون و معتصم نسبت به امام رضا و امام جواد(ع) به پایان مى رسد و متوکّل عباسى، چهره حقیقى خلافت را نشان مى دهد. این معنا از القاب دو امام بزرگ، امام هادى(ع) (صاحب العسکر) وامام حسن عسکرى(ع) هویداست. به اقتضاى این وضعیت، تعداد فراوانى از نقلها و عرضه ها از طریق مکاتبه و نامه نگارى صورت مى گیرد. نمونه بارز این تلاش سخت، ابراهیم بن محمد همدانى است. او که از اصحاب چندین امام شمرده مى شود، در برخى مکاتبه هایش احکام فقهى را پرسیده است49 و گاه روایت مشتمل بر حکم را به جهت اختلاف در تفسیر آن، به امام عرضه کرده و معناى درست آن را جویا شده است.50 افزون بر اینها، روایات متعارض را عرضه نموده و تأیید امام را نسبت به یک طرف خواسته است. شیخ طوسى این نمونه را این گونه گزارش کرده است:
یک.
ابراهیم بن محمد الهمدانى قال: اختلفت الروایات فى الفطرة، فکتبت الى أبى الحسن صاحب العسکر(ع) أسأله عن ذلک.
فکتب: انّ الفطرة صاع من قوت بلدک….51
ابراهیم بن محمد همدانى مى گوید: چون روایات در معناى فطریه روزه مختلف شدند، به امام هادى(ع) نامه نوشتم و از مسئله جویا شدم. امام(ع) نوشت: همانا فطریه، یک صاع (یعنى سه کیلو) از خوراک معمولى محل زندگى ات مى باشد. [سپس امام به ذکر مثالها و سایر احکام زکات فطریه مى پردازد.]
دو.
من کتاب «مسائل الرجال» لمولانا أبى الحسن الهادى ـ ع ـ، قال محمد بن الحسن، قال محمد بن هارون الجلاّب: قلت: روینا عن آبائک إنّه یأتى على الناس زمان، لایکون شىء أعزّ من أخ أنیس أو کسب درهم من حلال.
فقال لى: یا أبا محمّد، إنّ العزیز موجود و لکنّک فى زمان لیس شىء أعسر من درهم حلال و أخ فى اللّه عزّ وجلّ.52
در کتاب «مسائل الرجال» (مسئله هایى که از امام هادى(ع) پرسیده شده و احمد بن اسحاق اشعرى آنها را جمع آورى کرده است53) چنین آمده است که محمد بن هارون به امام هادى(ع) عرض مى کند: از پدرانت به ما رسیده است که زمانى بر مردم مى گذرد که هیچ چیز کمیاب تر از برادر غمخوار یا درهم حلال نیست. حضرت هادى(ع) مى فرماید: اى ابو محمد، کمیاب، یافت مى شود؛ ولى تو در دورانى زندگى مى کنى که هیچ چیز نایاب تر از درهم حلال و برادرى به خاطر خدا نیست.
سه.
حفص جوهرى از دیگر راویانى است که بر امام هادى(ع) عرضه اى ضمنى داشته است. نکته جالب توجه در این عرضه، گزارش فعل و نه گفته امامان پیشین است. او که متوجّه اختلاف نظر در زمان سجده شکر بوده است، مى بیند که امام هادى(ع) بلافاصله پس از سه رکعت نماز مغرب، سجده نمى کند؛ بلکه پس از پایان چهار رکعت نماز نافله مغرب، سجده شکر مى گزارد. از این رو مى گوید:
قلت له: کان آباؤک یسجدون بعد الثلاثة.
فقال [ابوالحسن على بن محمّد(ع)]: ما کان أحد من آبائى یسجد الاّ بعد السبعة.54
به ایشان عرض کردم: پدرانت پس از سه رکعت نماز مغرب، سجده شکر مى گزاردند. امام هادى(ع) فرمود: هیچ یک از پدرانم سجده شکر نمى گزاردند، مگر پس از هفت رکعت (سه رکعت مغرب و چهار رکعت نافله آن).
روایت معارض با این گزارش را شیخ طوسى پس از نقل این عرضه آورده است؛55 امّا چگونگى تفسیر و جمع بین دو خبر را در «استبصار» بیان کرده است.56
چهار.
محمد بن الریّان: کتبت إلى العسکرى(ع): جعلت فداک، روى لنا أن لیس لرسول اللّه(ص) من الدنیا الا الخمس.
فجاء الجواب: أنّ الدنیا وما علیها لرسول اللّه.57
محمد بن ریّان58 مى گوید: به امام عسکرى نوشتم: فدایت گردم براى ما روایت شده که براى پیامبر خدا(ص) نصیبى از دنیا بجز خمس نیست. جواب آمد: دنیا و هر چه در آن است، براى پیامبر خداست.
پنج.
عرضه مجموعه هاى حدیثى بر امام هادى(ع) نیز گزارش شده است. سهل بن یعقوب بن اسحاق، مکنّى به ابو السرى و ملقب به أبو نؤاس که شیخ طوسى او را از اصحاب امام هادى(ع) شمرده است،59 به مجموعه اى از احادیث نحوست و سعد ایّام دست مى یابد. اگرچه او این مجموعه را از طریق سلسله راویان (مشایخ و شاگردان) اخذ کرده است، امّا آن را به حضور امام(ع) مى برد و مى گوید:
یا سیّدى، قد وقع لى اختیارات الأیّام عن سیّدنا الصادق(ع) مما حدّثنى به الحسن بن عبداللّه بن مطهّر عن محمد بن سلیمان عن أبیه عن سیّدنا الصادق(ع) فى کلّ شهر، فأعرضه علیک؟ فقال لى: افعل. فلمّا عرضته علیه و صححّته، قلت له: یا سیّدى فى أکثر هذه الأیّام قواطع عن المقاصد، لما ذکر فیها من التحذیر والمخاوف….60
اى سرور من! مجموعه «اختیارات الأیام» از امام صادق(ع) از طریق حسن بن مطهر از محمد بن سلیمان از پدرش از امام صادق(ع) به دستم رسیده است؛ آیا آن را بر شما عرضه کنم؟ امام فرمود: بکن. پس هنگامى که عرضه کردم و آن را تصحیح نمودم، گفتم: سرورم، در بیشتر این روزها آن قدر از خطرها سخن رفته و زینهار داده شده که انسان را از مقاصدش باز مى دارد….
حدیث ادامه دارد و امام، چاره را در ولایت خالصانه اهل بیت مى داند.
این مجموعه، به دو طریق دیگر هم گزارش شده است که شیخ حرّ عاملى هر دو را در «وسائل الشیعه» آورده است.61 گفته شیخ حر در پایان یکى از این دو، نشان دهنده بزرگى این مجموعه است که سید بن طاووس آن را در «الدروع الواقیة» نقل کرده است.62
کتاب «یوم ولیلة» نیز بر امام هادى(ع) عرضه شده است که در بخش «انگیزه عرضه» مى آید.
عرضه حدیث بر امام حسن عسکرى(ع)
با توجه به دوره بسیار کوتاه شش ساله امامت حضرت و حبس ایشان در پادگان نظامى، نمى توان عرضه هاى متعدّدى را انتظار داشت و کمى نمونه ها با وجود بررسى تقریبا تمام احادیث ایشان، نشانگر رکود جریان عرضه نیست. به عبارت دیگر، نسبت تعداد احادیث عرضه شده به احادیث نقل شده از ایشان، کمتر از همین نسبت در احادیث صادقین(ع) نیست. شکل عرضه در این دوره، تفاوتى با گذشته ندارد و در هر دو زمینه احادیث منفرد و مجموعه اى صورت گرفته است:
الف: احادیث منفرد
یک.
شیخ طوسى در «تهذیب» به طریقه خود از احمد بن محمّد بن مطهر نقل مى کند:
کتبت إلى أبى محمّد(ع): إنّ رجلا روى عن آبائک(ع): أنّ رسول اللّه(ص) ما کان یزید من الصلاة فى شهر رمضان على ما کان یصلّیه فى سائر الأیّام. فوقّع(ع): کذب؛ فضّ اللّه فاه! صلّ فى کلّ لیلة من شهر رمضان عشرین رکعة إلى عشرین من الشهر، وصلّ لیلة احدى وعشرین مأة رکعة، وصلّ لیلة ثلاث وعشرین مأة رکعة، وصلّ فى کلّ لیلة من العشر الأواخر ثلاثین رکعة.63
احمد بن محمد مطهّر مى گوید: به امام حسن عسکرى(ع) نوشتم که فردى روایت کرده است از پدران شما که رسول خدا در ماه مبارک رمضان، افزون بر دیگر روزها نماز نمى خواند.
امام در پاسخ نوشت: دروغ گفته است؛ خدا دهانش را خرد کند! در هر شب از ماه رمضان، بیست رکعت نماز بگذار تا بیستم ماه و در شب بیست و یکم، صد رکعت و در شب بیست و سوم نیز صد رکعت نماز بگذار و در هر یک از ده شب آخر، سى رکعت نماز بجا آر.
دو.
عرضه دیگرى که مى توان آن را حدّ میانه احادیث منفرد و مجموعه اى دانست، عرضه اى مربوط به احادیث وقف و صدقه مى باشد. مسئله چگونگى وقف و دائمى بودن یا نبودن و حالتها و صورتهاى گوناگون آن که بستگى فراوانى به خواسته ها و نیّت واقف دارد، پاسخها و راه حل هاى متفاوتى را در پى داشته است.64 بازتاب نخست این تعدّد، اختلاف بوده است و از این رو، صفّار (محدّث مشهور شیعى) به امام حسن عسکرى(ع) نامه مى نویسد و از سبب این اختلافها جویا مى شود. شیخ صدوق و شیخ طوسى این مکاتبه را گزارش کرده اند و کلینى نیز بدون نام بردن از صفّار، آن را آورده است. صدوق مى گوید:
کتب محمّد بن حسن الصفّار(رضى اللّه عنه) إلى أبى محمّد الحسن بن على(ع) فى الوقوف و ماروى فیها عن آبائه(ع)؛ فوقّع(ع): الوقوف تکون على حسب ما یوقف أهلها، إن شاء اللّه تعالى.65
صفّار به امام حسن عسکرى(ع) نامه مى نویسد و درباره وقفها و آنچه در مورد آن از پدرانش روایت رسیده، جویا مى گردد.
امام مى نگارد: وقفها بر طبق آنچه صاحبانشان وقف کرده اند، [اداره] مى شود، ان شاء اللّه!
از صفّار در همین موضوع، مکاتبه اى دیگر گزارش شده است که خود، عرضه اى مستقل به شمار مى آید.66از آنجا که مکاتبه به شکلهاى فقهى وقف مى پردازد و احتیاج به بررسى علمى دارد، از آوردن آن خوددارى مى کنیم.
ب:عرضه مجموعه هاى روایى
یک.
افزون بر احادیث منفرد، مجموعه هاى روایى متعددى بر امام حسن عسکرى(ع) عرضه شده است که بزرگترین آنها را مى توان مجموعه کتابهاى بنى فضّال دانست. بنى فضّال، خاندان بزرگى از شیعه بودند که راویان مشهورى در میان آنان پدید آمد. اینان در جریان انتقال امامت از امام صادق(ع) به امام کاظم(ع)، از صراط حق لغزیدند و معتقد به امامت عبداللّه افطح شدند. از این رو، مورد سوء ظنّ شیعیان قرار گرفتند و صحت روایات و کتابهایشان مورد تردید قرار گرفت و این در حالى بود که کتابهاى آنان در همه جا پخش شده بود. این مشکل همگانى سبب شد که شیعیان به امام حسن عسکرى(ع) مراجعه کنند و از درستى این کتاب ها جویا شوند و بگویند:
کیف نعمل بکتبهم و بیوتنا منها ملأ؟
فقال صلوات اللّه علیه: خذوا بما رووا و ذروا ما رأوا.67
با کتاب هاى بنى فضّال چه کنیم، در حالى که خانه هاى ما از آنها انباشته است؟ امام حسن عسکرى ـ صلوات اللّه علیه ـ فرمود: آنچه روایت کرده اند، بگیرید و آنچه نظر داده اند، رها کنید.
این عرضه کلّى و اجمالى، تأثیر بسزایى در غناى فرهنگ شیعه داشته است و حسین بن روح نوبختى، نائب امام مهدى(ع)، آن را به صورت یک قاعده مورد استفاده قرار مى دهد که در بخشهاى آینده بدان اشاره مى شود.
دو.
دو عرضه دیگر، ولى با یک موضوع، بر امام حسن عسکرى(ع) گزارش شده است. موضوع این دو، عرضه کتاب «یوم ولیله» یونس بن عبدالرحمان است که توسط دو راوى مختلف انجام گرفته است. راوى نخست، ابوهاشم جعفرى است که کتاب را بر امام هادى(ع) عرضه کرده است و دوباره آن را بر امام حسن عسکرى(ع) عرضه مى کند.68 راوى دیگر، بورق بوسنجانى است که به سامرا مى آید و پس از ورود بر امام عسکرى(ع)، کتاب را ارائه مى کند و از امام مى خواهد که در آن بنگرد. امام پس از نگرش دقیق و صفحه به صحفه، مى فرماید:
هذا صحیح؛ ینبغى أن یعمل به.69
این درست است؛ سزاوار است بدان عمل شود.
عرضه حدیث بر امام مهدى(عج)
با آغاز دوره غیبت و ارتباط شیعه و امام از طریق وکیلان و نائبان خاص، مشکلات جدیدى براى انتقال گفته ها، رهنمودها و پاسخهاى امام(عج) بروز نمود. پیدایش وکیلان و سفیران دروغین و تقیه شدید و اجبارى نائبان خاص، تردیدهایى را در برخى نامه ها و توقیعات منسوب به ناحیه مقدسه حضرت حجّت، برانگیخت. از این رو، بزرگان شیعه با مکاتبه ها و پرسشهاى فراوان، از درستى اصل و یا مضمون توقیعات، جویا مى شدند. نمونه هایى (از این نامه نگارى ها) را شیخ طوسى در کتاب «غیبت» خود آورده است70 و در یک تحقیق گسترده تر مى توان آنها را نیز در جریان عرضه حدیث، داخل دانست.
یک.
حمیرى مکاتبه اى دارد که طبرسى در «االحتجاج»، آن را نقل کرده است. از این مکاتبه، نمونه اى را مى آوریم که شبیه آن در بخش عرضه بر امام هادى(ع) ـ نمونه سوم ـ گذشت و کلام امام در اینجا مى تواند ناظر به آن باشد.
سئل عن سجدة الشکر بعد الفریضة، فإنّ بعض أصحابنا ذکر أنها «بدعة»؛ فهل یجوز أن یسجدها الرجل بعد الفریضة؟ وإن جاز، ففى صلاة المغرب هى بعد الفریضة أو بعد الأربع رکعات نافلة؟
فأجاب(ع): سجدة الشکر من ألزم السنن وأوجبها، ولم یقل إنّ هذه السجدة بدعة إلاّ من أراد أن یحدث بدعة فى دین اللّه. فأمّا الخبر المروى فیها بعد صلاة المغرب والاختلاف فى أنّها بعد الثلاث أو بعد الأربع؛ فإنّ فضل الدعاء والتسبیح بعد الفرائض على الدعاء بعقیب النوافل کفضل الفرائض على النوافل، والسجدة دعاء وتسبیح، فالأفضل أن تکون بعد الفرض، فإن جعلت بعد النوافل أیضا جاز.71
از سجده شکر پس از نماز واجب پرسید، زیرا برخى آن را بدعت مى دانند. آیا به جا آوردن آن پس از نماز، جائز است؟ و اگر جائز است، در نماز مغرب، پس از سه رکعت واجب است، یا پس از چهار رکعت نافله آن؟
امام پاسخ داد: سجده شکر از ضرورى ترین و لازم ترین سنّتهاست و کسى این سجده را بدعت نخوانده مگر شخصى که خود قصد بدعتگذارى در دین را دارد. امّا حدیث روایت شده مربوط به سجده شکر نماز مغرب که پس از سه رکعت است یا چهار رکعت، همانا برترى دعا و تسبیح پس از نماز واجب بر دعاى پس از نافله، مانند برترى خود واجب بر نافله است، و سجده شکر، دعا و تسبیح است. از این رو، بهتر است پس از سه رکعت واجب انجام شود، و اگر پس از چهار رکعت نافله هم آورده شود، جایز است.
دو.
از حمیرى، مکاتبه اى دیگر نیز در دست است که آن را در سال 308هجرى نگاشته و از دو مکاتبه قبلى، عرضه هاى بیشترى در بر دارد. عرضه هاى مربوط به روزه ماه رجب و فروش مال وقفى و مهریه زنان، از آن جمله اند. ما یک نمونه را براى زمینه سازى بحث (انگیزه هاى عرضه/تعارض) ذکر مى کنیم و دو نمونه دیگر را در همان جا مى آوریم.
الحمیرى: روى لنا عن صاحب العسکر(ع) أنه سئل عن الصلاة فى الخزّ الذّى یغش بوبر الأرانب؛ فوقّع: یجوز، و روى عنه أیضا: أنّه لایجوز. فاىّ الخبرین یعمل به؟
فأجاب: إنّما حرّم فى هذه الأوبار والجلود، فأمّا الأوبار وحدها فکلّ حلال.72
حمیرى: براى ما چنین روایت شده که از امام هادى(ع) درباره نماز در پوست خز که با کرک خرگوش پوشیده شده است، سئوال شد؛ امام نوشت: جایز است. و همچنین از او روایت شده که جایز نیست. به کدام روایت عمل شود؟
امام پاسخ داد: در نماز، استفاده از کرک و پوست، تحریم شده و امّا کرک به تنهایى حلال است.
حدیث عرضه شده نخست، در جوامع روایى نقل شده است و زمینه بحث و پرس و جو را روشن مى کند. دلیل تعبیر ما از «صاحب العسکر» به امام هادى(ع) همین گزارش است.73 هم حدیث عرضه شده و هم این توقیع، از نظر فقهى و موازین به دست آمده از سایر احادیث، نیازمند تفسیر هستند که در کتابهاى فقه، بدان پرداخته شده است. عرضه دیگرى از حمیرى در بخش «انگیزه عرضه» مى آید.
سه.
افزون بر حمیرى، محمد بن صالح همدانى نیز عرضه حدیثى داشته است. او که از وکیلان امام زمان(ع) بوده، 74 در معرض طعنه ها و زخم زبان هاى اطرافیان خود قرار گرفته است و در مکاتبه اى از این وضعیت، به امام، شکوه مى کند. او خود مى گوید:
کتبت إلى صاحب الزمان(ع): إن أهل بیتى یؤذونى و یقرعونى بالحدیث الذّى روى عن آبائک(ع) أنّهم قالوا: خدّامنا وقوّامنا شرار خلق اللّه. فکتب: ویحکم ما تقرؤون ما قال اللّه تعالى «وجعلنا بینهم و بین القرى الّتى بارکنا فیها قرى ظاهرة»؟! فنحن واللّه القرى الّتى بارک اللّه فیها وأنتم القرى الظاهرة.75
به امام زمان(عج) نوشتم: خانواده ام مرا مى آزارند و با حدیثى که به پدرانت نسبت مى دهند، مرا خوار و خفیف مى سازند. آنان نقل مى کنند که پدرانت گفته اند: خدمتگزاران و کارگزاران ما، بدترین مخلوقات خداوند هستند.
امام در پاسخم نگاشت: واى بر شما، مگر نخوانده اید که خداوند تعالى گفت: «وما میان آنان و شهرهایى که بدانها برکت دادیم، شهرهایى آشکار قرار دادیم». به خدا قسم ما آن شهرهاى مبارکیم و شما (خدمتگزاران ما) شهرهاى آشکارید.
این تفسیر زیبا و تمثیل گونه از کلام الهى که در جوامع روایى، آن را از امام سجاد و امام باقر(ع) نیز گزارش کرده اند،76 ما را به نتیجه گیرى از مقاله رهنمون مى سازد؛ یعنى روشن نمودن وظیفه فعلى در دوره اى که دست شیعه از خورشید ولایت کوتاه است و به نورى از پس ابر، قناعت دارد. امّا پیش از پرداختن به چگونگى پالایش حدیث در عصر غیبت، اهداف، انگیزه ها و دستاوردهاى عرضه حدیث را در طول دوره حضور، دسته بندى مى نماییم تا روش عرضه بتواند قابلیت خود را براى کاربردهاى گوناگون نشان دهد.
انگیزه ها و دستاوردهاى عرضه
توجه به چگونگى و ادب عرضه، مراحل متعدّد آن را روشن مى کند؛ مرحله هایى عقلایى، عمومى و جارى در هر گفته، یعنى همان: اطمینان از صدور، کشف مراد و مقصود اصلى و احراز جهت صدور. مى توان این بخش را همین گونه سامان داد؛ امّا از آنجا که گاه عرضه اى به جهت تردیدى آغاز شده و به دستاوردى دیگر و یا بیشتر رسیده است، مطالب و نمونه ها به گونه پیش رو، دسته بندى مى گردد:
1ـ شک در صدور حدیث
عامل مهم عرضه، شک و تردید در صدور روایت منسوب به یکى از معصومان است. این شک، سرچشمه هاى متعدّدى دارد. گاه طریق و مسیر روایت، معیّن و معتبر نیست، یا نارسایى متنى دارد و گاه چنان مضمون عجیبى دارد که باور آن در آغاز مشکل مى نماید. براى هر یک از این زمینه ها، نمونه هاى فراوانى وجود دارد که به برخى در سیر تاریخى عرضه اشاره شد و چند نمونه نیز در اینجا مى آوریم.
1ـ1. بى اعتمادى به طریق حدیث
مى توان بیشتر روایاتى را که گفته «مردم» (یقول الناس) یا «اهل مکه» و یا تعبیر «روى» و از این قبیل را بر امام عرضه مى کنند، از این نوع دانست. این تردید در هر دو حوزه حدیث شیعى و سنّى وجود داشته و گستره آن به پهناى نقل حدیث بوده است و شامل حدیثهاى منفرد و مجموعه اى و شنیده ها و نوشته هاست. این عرضه ها همیشه به ردّ و انکار حدیث، نینجامیده است:
یک.
یعقوب بن یزید، عن بعض أصحابنا قال: دخلت على أبى الحسن علىّ بن محمّد العسکرى(ع) یوم الأربعاء وهو یحتجم فقلت له: إنّ أهل الحرمین یروون عن رسول اللّه(ص) أنّه قال: من احتجم یوم الأربعاء فأصابه بیاض فلا یلومنّ إلاّ نفسه.
فقال: کذبوا، إنّما یصیب ذلک من حملته أمّه فى طمث.77
یعقوب یزید از یکى از یارانش نقل مى کند: بر امام هادى(ع) در روز چهارشنبه وارد شدم در حالى که حجامت مى کرد. به ایشان گفتم: اهل مکّه و مدینه از پیامبر خدا نقل مى کنند که هر کس روز چهارشنبه حجامت کرد و بدو سپیدى (برص) رسید، هیچ کس جز خود را سرزنش نکند.
حضرت فرمود: دروغ گفتند؛ این فقط براى کسى است که مادرش در حال حیض به او باردار شده است.
عرضه دیگرى که از سوى شعیب عقرقوفى انجام گرفته است،78 این حدیث را تأیید مى کند. با این همه، روایت عرضه شده هنوز در جوامع روایى موجود است.79
دو.
موسى بن عمر بن بزیع: قلت للرضا(ع): إنّ الناس رووا أنّ رسول اللّه(ص) کان اذا أخذ فى طریق رجع فى غیره، فهکذا کان یفعل؟ فقال: نعم فأنا أفعله کثیرا فافعله؛ ثم قال لى: أما إنّه أرزق لک.80
موسى بن عمر به امام رضا(ع) عرض مى کند: مردم روایت کرده اند که پیامبر خدا از راهى مى رفت و از راهى دیگر باز مى گشت. آیا این گونه مى کرد؟
امام رضا مى فرماید: بلى؛ من نیز غالبا چنین مى کنم؛ تو هم چنین کن.
موسى بن عمر مى گوید: سپس به من فرمود: آگاه باش که این کار روزى را بیشتر مى کند.
گفتنى است بى اعتمادى به گونه اى دیگر نیز اتفاق افتاده است. گاه راوى به گفته خود، جامه حدیث مى پوشانده و وقتى دیگر، سخن نغز معصوم را تراوش فکر خود قلمداد مى کرده است. نمونه هاى نوع اول بیشترند؛ ولى براى نوع دوم نیز نمونه اى در دست است و آن توقیعى است که حدیث نگاران قم، توسط حسین بن روح نوبختى، نایب سوم امام مهدى(عج)، عرضه کرده و صحّت و سقم آن را جویا شده اند. انگیزه عرضه قمیان، ادعاى شلمغانى (وکیل عزل شده امام و دروغ پرداز آن دوران) است که جوابهاى نوشته شده در توقیع را از آن خود مى خواند. حضرت حجت(عج) توسط نوبختى، ادعاى او را انکار و توقیع را تأیید مى کند. دنباله گزارش، از قدمت این جریان، خبر مى دهد.81 جالب توجه است که این توقیع، خود حاوى عرضه هاى متعدّدى است که به جهت اختصار ذکر نمى کنیم.82
براى عرضه مجموعه هاى روایى مى توان عرضه هاى «ابو خالد شنبولة» و «ابو نؤاس السرى» را مثال زد که در بخش امام جواد و امام هادى(ع) گذشت.
1ـ2. نارسایى متن
عبور برخى روایات از مسیرى غیر مطمئن، موجب تصحیفها و تحریفهاى ریز و درشتى شد. ناسازگارى این تغییرها با اصول اوّلیه عقلى و عقیدتى، درگیرى ذهنى محدّثان شیعه و در پى آن، عرضه هاى متعدّدى را سبب شده است. از این رو، راویان آگاه به فقه و کلام، با انگیزه زدودن تصحیفها و تردیدها به عرضه حدیث از هر راه ممکن پرداخته اند:
یک.
ابراهیم بن أبى محمود: قلت للرضا(ع) یا ابن رسول اللّه، ما تقول فى الحدیث الّذى یرویه الناس عن رسول اللّه، انّه قال: إنّ اللّه تبارک و تعالى ینزل فى کلّ لیلة جمعة إلى السماء الدنیا؛ فقال(ع): لعن اللّه المحرّفین الکلم عن مواضعه؛ واللّه ما قال رسول اللّه(ص) ذلک؛ إنّما قال: إنّ اللّه تبارک و تعالى ینزل ملکا إلى السماء الدنیا کلّ لیلة فى الثلث الأخیر ولیلة الجمعة فى أوّل اللیل فیأمره فینادى هل من سائل فأعطیه؟ هل من تائب فأتوب علیه؟83
ابراهیم پسر ابومحمود مى گوید: به امام رضا(ع) گفتم: اى پسر پیامبر خدا، چه مى گویى درباره حدیثى که مردم از رسول خدا روایت مى کنند که ایشان فرمود: خداوند ـ تبارک و تعالى ـ هر شب جمعه به آسمان دنیا فرو مى آید؟
حضرت رضا فرمود: خداوند تحریفگران کلام را لعنت کند. به خدا قسم، رسول خدا این را نگفت. او فقط گفت: خداوند ـ تبارک و تعالى ـ فرشته اى را در پاره سوم هر شب(سحر) به آسمان دنیا فرو مى فرستد و در شب جمعه، در آغاز آن؛ سپس به او امر مى کند که ندا دهد آیا خواهنده اى هست تا به او عطا کنم؟ آیا توبه کننده اى هست تا به او روى کنم؟
آنگاه حضرت بقیه حدیث و طریق و سند آن را تا رسول اللّه(ص) بیان مى کند.
دو.
در عصر غیبت صغرا و از راه مکاتبه نیز عرضه هایى این گونه داشته ایم. یکى از آنها همان نامه معروف محمد بن عبداللّه حمیرى است.
الحمیرى: روى لنا عن العالم(ع) أنّه سئل عن إمام قوم صلّى بهم بعض صلاتهم و حدثت حادثة؛ کیف یعمل من خلفه؟ فقال: یؤخّر و یقدّم بعضهم ویتمّ ویغتسل من مسّه.
التوقیع: لیس على من نحاه إلاّ غسل الید وإذا لم تحدث حادثة تقطع الصلاة، تمّم صلاته مع القوم.84
حمیرى مى پرسد: روایت شده که «از عالم(ع) مى پرسند: اگر براى امام جماعت در میان نماز حادثه اى رخ دهد (و او بمیرد) مأمومین چه کنند؟ و ایشان پاسخ مى دهد: امام را عقب مى برند و یک نفر به عنوان امام جلو مى آید و نماز را به پایان مى برد و آن که به امام دست زده، غسل مسّ میّت مى کند».
توقیع: بر شخصى که امام را دور کرده، فقط شستن دست لازم است و اگر حادثه منجر به قطع نماز نشود، نمازش را با جماعت به پایان مى برد.
1ـ3. بلندى مضمون حدیث
پیشوایان ما، هدایت همه انسانها و از جمله دانشمندان داراى اندیشه هاى ژرف را به عهده دارند. آنان اگر هم محبّانه و پدرانه و گاه کودکانه با ما و به مقدار عقلمان سخن مى گویند، 85 امّا هرگاه ظرفیّت و تحمّلى در راوى مى یافتند، او را از سرچشمه فیض خود، محروم نمى گذاشتند و علمى سنگین را به اندازه تحمّلش، زیور شانه هایش مى ساختند.86
این راویان مؤمن و کار آزموده، به حفظ و عدم انتقال این احادیث گرانبها به نامحرمان راز، مکلّف مى شدند و گاه که این مخزن، سر گشوده مى گشت و حدیثى از پرده بیرون مى افتاد، شنونده جان به لب رسیده، به حضور امام مى شتافت؛ زیرا او نیز مکلّف بود به انکار حدیث نپردازد و به دنبال معناى صحیح آن روان شود.87
ابان بن ابى عیاش، احساسى این گونه نسبت به برخى احادیث کتاب سلیم بن قیس هلالى پیدا مى کند که به امام سجاد(ع) عرض مى کند:
جعلت فداک!إنّه لیضیق صدرى ببعض ما فیه.88
فدایت شوم! از برخى احادیث آن، سینه ام تنگ شده است.
وحمزة بن طیّار به احادیثى همین گونه مى رسد که به هنگام عرضه خطبه هاى امام باقر بر امام صادق(ع)، خطاب «کفّ و اسکت؛ باز ایست و سکوت کن»89 را از ایشان دریافت مى کند؛ زیرا که «لایسعکم فى ما ینزل بکم ممّا لا تعلمون، إلاّ الکفّ عنه والتثبّت والردّ إلى أئمة الهدى؛90 در آنچه که به شما مى رسد و از آن سر در نمى آورید، چاره اى جز توقّف و سکون و بازگرداندن آن به پیشوایان هدایت ندارید».
عرضه هاى احادیث بلند مرتبه که همان عمل به وظیفه «ردّ إلى الإمام» و حدّ اعتدال انکار ناآگاهانه و باور ساده لوحانه است، نمونه هاى فراوانى دارد. عرضه احادیث اشاره کننده به طینت و خلقت انسان،91 احادیث شقاوت و سعادت، 92 احادیث علم امام و گستره آن 93 و احادیث حضور امامان بر بالین محتضر،94 همه از این نوع به شمار مى آیند که ما به جهت اختصار، به آوردن دو نمونه بسنده مى کنیم:
یک.
أحمد بن عمر: قلت للرضا(ع) انا روینا عن أبى عبداللّه(ع) انه قال: إنّ الأرض لاتبقى بغیر امام؛ أو تبقى ولا إمام فیها؟ فقال: معاذاللّه لا تبقى ساعة، اذا لساخت.95
احمد بن عمر به امام رضا(ع) مى گوید: از امام صادق(ع) براى ما نقل شده است که «زمین بدون وجود امام باقى نمى ماند»؛ آیا بدون امام باقى مى ماند؟
امام رضا(ع) فرمود: پناه بر خدا، لحظه اى باقى نمى ماند؛ در آن صورت، فرو مى ریزد.
او همچنین دو عرضه دیگر بر امام رضا(ع) را که مربوط به همین حدیث مى شود، گزارش کرده است.96 یکى از این عرضه ها از سوى محمد بن فضیل است که خود ناقل حدیث اصلى از شیخش، ابوحمزه ثمالى است و این، تأکید همان مطلبى است که پیشتر گذشت. جلالت و بزرگى راوى، حتى اگر استادى چون ابو حمزه ثمالى باشد، مانع تردید در حدیث و عرضه آن نمى گردد.
دو.
حمزة بن عبداللّه: کتبت فى ظهر قرطاس أنّ الدنیا ممثّلة للامام کفلقة الجوزة، فرفعته إلى أبى الحسن الرضا(ع) فقلت له: إنّ اصحابنا رووا حدیثا ما أنکرته غیر أنى احبّ أن أسمعه منک. فنظر فیه ثمّ طواه حتّى ظننت قد شقّ علیه؛ ثم قال: هو حقّ فحوّله فى أدیم.97
حمزة بن عبداللّه مى گوید: در پشت کاغذى نوشتم: دنیا براى امام، همچون پاره اى از گردوست. سپس آن را به امام رضا(ع) دادم و گفتم: دوستان ما حدیثى روایت کرده اند که انکارش نکرده ام؛ ولى مى خواهم آن را از شما بشنوم. امام بدان نگریست؛ سپس آن را پیچید، به گونه اى که گمان کردم این پرسش بر او گران آمد. اندکى بعد گفت: آن حق است؛ از کاغذ به پوست منتقلش کن.
در پایان این بخش، به نکته اى لطیف اشاره مى کنیم و آن عرضه خود احادیث «صعب مستصعب» بر امام صادق(ع) مى باشد.98
2ـ شک در دلالت و متن حدیث
راویان بسیارى، افزون بر جستجو در سند روایت، به کاوش در متن آن نیز اهمیت مى دادند. برخى از اینان، حتى روایتهایى معتبر یا مشهور را به جهت برداشت غیر مطابق با منظور اصلى گوینده اش، برنمى تابیدند و به عرضه آن مى پرداختند. گاه نیز راوى به دنبال دقیق تر کردن تصور خود، تصحیح متن و یا درک بیشتر و بیشتر از حدیث بود.
2ـ1. فهم نادرست
احادیث نیز مانند آیات قرآن، گاه در گذر زمان از فضاى خود جدا مى شوند و مفهوم روشن و زودیابشان به معنایى دور و تردیدانگیز، تغییر مى یابد. این تغییر مى تواند حاصل فراموشى یک معنا از چند معناى یک واژه یا یک ترکیب هم باشد.
از این رو، راویان اندیشمند در برخورد اوّلیه با این احادیث، به فهم سطحى و ظاهرى خود اکتفا نمى کردند و حدیث را همراه با تردیدهاى ذهنى شان به پیشوایان زمان خود عرضه مى کردند.
یک.
نمونه نخست این راویان، عبدالمؤمن انصارى است. او کلمه اختلاف را در حدیث «اختلاف امّتى رحمة؛99 ـ اختلاف امّت من رحمت است»، تفرقه و چند دستگى مى فهمد و چون آن را مخالف قرآن و عقل مى یابد، نمى تواند آن را باور کند و ناگزیر، آن را بر امام صادق(ع) عرضه مى کند و چون تأیید امام را مى شنود، مى گوید: «إن کان اختلافهم رحمة، فاجتماعهم عذاب؟! اگر اختلاف امّت رحمت باشد، اجتماع آنان، عذاب است!». امام در پاسخ، اختلاف را به معناى لغوى و نخست خود (یعنى آمد و شد) تفسیر مى کند و گفته حضرت رسول(ص) را اشاره به آیه «نفر»100 مى داند؛ یعنى از شهرها به مراکز علم بیایند و بروند تا دین را فراگیرند و بیاموزند؛ نه اینکه در آن اختلاف کنند.101
دو.
حسین بن خالد نیز به عرضه اى این گونه پرداخته است. عبداللّه بن بکیر از عبید بن زراره از امام صادق(ع) حدیثى را راجع به قیام پیش از نهضت حضرت مهدى(عج) براى حسین بن خالد نقل مى کند. ابن بکیر، خود به جهت معناى غریبى که از آن مى فهمیده به حدیث اعتماد نداشته است. حسین بن خالد حدیث را اخذ و بر امام رضا(ع) عرضه مى کند و امام رضا(ع) معناى درست آن را برایش توضیح مى دهد تا بتواند حدیث را تصدیق کند. ما از آوردن این گزارش، به جهت طولانى شدن مقاله، خوددارى مى کنیم و علاقه مندان را به «معانى الأخبار» ارجاع مى دهیم.102
2ـ 3. دستیابى به متن اصلى
اجازه نقل به معنا، مشروط به فهم درست و دقیق راوى و انتقال کامل معنا در هیئت و الفاظ دیگر بود. این آزادى، در ترویج و نشر حدیث تأثیرى بسزا داشت؛ ولى گاه براى راویان نکته اندیش، تردیدهایى به همراه مى آورد. اینان حدیث را اخذ مى کردند و سپس براى دستیابى به متن اصلى، آن را بر امام عرضه مى نمودند. زراره که از راویان خبره، فقیه و نکته سنج است مى گوید: عبدالواحد بن مختار برایم گفت که بر امام باقر(ع) وارد شد و امام به او فرمود:
أما علمت أنّ علیّا أحد الوالدین الذین قال اللّه(عزّوجلّ) «اشکرلى ولوالدیک»؟103
آیا نمى دانى که على(ع) یکى از دو پدر [این امت] است که خداوند به سپاسگزارى از خود و آن دو، در کنار هم دستور داده است؟
زراره، پیام اصلى حدیث را مى فهمد ـ على(ع) را چون رسول اللّه، پدر بدانید ـ و نیز اذعان دارد که مى توان آن را از قرآن استخراج کرد؛ امّا احتمال مى دهد که استفاده از خصوص این آیه، از سوى راوى رخ داده است؛ زیرا در قرآن، آیه هاى متعدّدى است که انسانها را به احسان به پدر و مادر ترغیب و سفارش کرده است104 و هر یک مى توانند در این مسئله مورد استناد قرار گیرند و در برخى حدیثها این استناد واقع شده است. به احتمال فراوان، زراره از آیه ها و استناد امامان به آنها آگاه بوده و همین موجب تردید او شده است. از این رو، مدّتها از خود مى پرسیده که آیه بیست و سوم سوره بنى اسراییل (وقضى ربّک…) منظور است یا همان آیه چهاردهم سوره لقمان که راوى گفته است. از این رو، در اولین فرصت به حضور امام باقر(ع) مى رسد و مى گوید:
جعلت فداک! حدیث جاء به عبدالواحد. قال: نعم! قلت: أیّة آیة هى؟ التى فى لقمان أو فى بنى اسرائیل؟ فقال: التى فى لقمان.105
فدایت شوم، حدیثى را عبدالواحد نقل کرده است. فرمود: آرى! گفتم: کدام آیه منظور است؟ آن که در سوره لقمان یا آن که در بنى اسرائیل است؟ فرمود: آن که در لقمان است.
در اینجا زراره احتمال زیاده کردن راوى (در روایت) را به امام عرضه کرده و پاسخ گرفته است.
زراره، خود نیز مرجعى براى دیگران است تا درستى و یا نادرستى نقل به معناى راوى را بنمایاند. عمر بن اذینه که در نقل و عرضه احادیث ارث کوشش فراوان کرده است، حدیثى (از امام باقر) را هم از محمد بن مسلم و هم از بکیر مى شنود؛ ولى الفاظ آن را حفظ نمى کند. او به حضور زراره مى رسد و مى گوید آنچه که از محمد بن مسلم شنیده، مانند همان است که بکیر برایش گفته است؛ ولى الفاظ حدیث را با همان تفصیل به خاطر نسپرده است؛ گرچه مضمون و معنا را مى داند. او سپس حدیث را عرضه مى کند و تأیید زراره را مى گیرد.
شیخ صدوق، نمونه دیگرى نیز گزارش کرده است که بر حدیث حضرت رسول(ص) عبارتى افزوده اند.
قیل للصادق(ع)إن الناس یروون عن رسول اللّه(ص) أنّه قال: «إنّ الصدقة لاتحلّ لغنىّ ولا لذى مرّة سوى».106
فقال(ع): قد قال: لغنىّ ولم یقل لذى مرّة سوىّ.
به امام صادق(ع) عرض شد: مردم از پیامبر خدا روایت مى کنند که فرمود: «همانا صدقه براى ثروتمند و کسى که بدنى سالم و قادر به کار دارد، حلال نیست».
امام صادق(ع) فرمود: پیامبر گفت براى ثروتمند و دیگر نفرمود براى شخص سالم و قادر به کار.
گزارش کلینى نشان مى دهد که عرضه کننده، معاویة بن وهب بوده است.107
2ـ4 . فهم بهتر
عرضه حدیث به جهت فهم بهتر، از آن رو انجام مى شود که راوى، رمز و راز نهفته حدیث را در نمى یابد؛ گرچه مشکل خاصّى نیز در روایت نمى بیند. دو نمونه از این نوع را حسین بن خالد عرضه کرده است. برخى نمونه هاى گفته شده در مقاله را نیز مى توان ارائه داد؛ چه، در بسیارى از عرضه ها، امام با نقل درست و یا تبیین حدیث، فهم بهتر و بیشترى را براى راوى میسّر ساخته است.
یک.
الحسین بن خالد: قلت لأبى الحسن(ع): إنّا روینا عن النّبى(ص) أنّه قال: من شرب الخمر لم تحتسب له صلاته أربعین یوما. فقال: صدقوا. قلت: و کیف لایحتسب صلاته أربعین صباحا لا أقلّ من ذلک ولاأکثر؟!…108
به ابوالحسن(ع) عرض کردم: چنین به ما رسیده که پیامبر فرمود: هر کس شراب بنوشد، نمازش تا چهل روز به حساب نمى آید. حضرت فرمود: راست گفته اند. گفتم: چگونه چهل روز، نه کمتر و نه بیشتر؟!…
امام پاسخى درخور مى دهند و این مدّت را برابر با زمان ماندگارى اثر شراب در بدن مى دانند.
دو.
الحسین بن خالد: قلت لأبى الحسن الرضا(ع) إنّ الناس یقولون: إنّ من لم یأکل اللحم ثلاثة أیّام ساء خلقه. فقال: کذبوا ولکن من لم یأکل اللحم أربعین یوما تغیّر خلقه وبدنه وذلک لانتقال النطفة فى مقدار أربعین یوما.109
حسین بن خالد به امام رضا(ع) عرض مى کند: مردم مى گویند هر کس سه روز گوشت نخورد، بد خلق مى شود. حضرت فرمود: دروغ گفتند؛ ولى هر کس چهل روز گوشت نخورد، خلق و خوى و جسمش دگرگون مى شود و این به جهت انتقال نطفه در چهل روز است.
دیگر نمونه ها را مى توانید در کتب اربعه مطالعه کنید.110
3ـ شک در جهت صدور حدیث
تقریبا تمام راویان عصر حضور مى دانستند که هر یک از امامان، محذورهایى اجتماعى و سیاسى دارند و از این رو، گاه پاسخ پرسشها و یا احادیث دیگر، ممکن است رنگ و بویى از تقیه داشته باشد. توجه به این نکته، ایجاب مى کرد که آنان گاه به گاه روایتها و شنیده هاى خود را بر اصحاب سر و خواصّ امام عرضه کنند تا احتمال تقیه، نفى و اثبات شود و گاه احتمال تقیه را بر خود امام(ع) عرضه مى کردند تا جهت صدور روایت را دریابند.
یک.
عبدالرحمان بن حجّاج که شیخ مفید او را از بزرگان و خواصّ اصحاب امام صادق(ع) مى خواند،111 از امام صادق(ع)اتمام و قصر نماز را در مکّه و مدینه مى پرسد و امام پاسخ مى دهد: «در آنجا لازم نیست مسافر قصد اقامت ده روزه کند تا بتواند نمازش را تمام بخواند؛ بلکه اگر حتى به مقدار یک نماز مى ماند، مى تواند آن را تمام به جا آورد».112 مدتى بعد، عبدالرحمان مى شنود که امام کاظم(ع)، هشام را به اتمام نماز دستور داده و دلیل آن را تقیه مى داند113 عبدالرحمان که از راویان آشنا با فقه و احکام بوده و به احتمال فراوان، روایات متعددى را در این موضوع مى دانسته است، این دلیل را نمى پذیرد؛ زیرا بعضى از روایتها، علّت تمام خواندن نماز را استحباب اکثار نماز در حرم مکّه و مدینه مى دانند.114 از این رو، به حضور امام کاظم(ع) مى رسد و حدیث هشام را عرضه مى کند. امام مى فرماید:
لا؛ کنت أنا ومن مضى من آبائى اذا وردنا مکّة أتممنا الصلاة واستترنا من الناس.115
نه؛ من و پدران درگذشته ام به هنگام ورود به مکّه، نماز را تمام مى خواندیم؛ در حالى که کسى هم ما را نمى دید تا بخواهیم تقیه کنیم.
دو.
سلمة بن محرز:قلت لأبى عبداللّه(ع) رجل مات وله عندى مال وله ابنة وله موالى. فقال لى: اذهب فأعط البنت النصف وأمسک عن الباقى. فلمّا جئت أخبرت بذلک أصحابنا، فقالوا: أعطاک من جراب النورة. فرجعت إلیه فقلت: إنّ أصحابنا قالوا: أعطاک من جراب النورة. فقال: ما أعطیتک من جراب النورة؛ علم بهذا أحد؟ قلت: لا. قال: فاذهب فأعط البنت الباقى.116
سلمة بن محرز مى گوید به امام صادق(ع) عرض کردم: مردى پیش من مالى داشت و مرد و یک دختر و چند مولى (بنده هاى آزاد کرده) باقى گذاشت. امام فرمود: برو و به دختر، نصف مال را بده و بقیه را نگه دار. پس آمدم و به یارانم این را گفتم؛ ولى آنها گفتند: از جراب نوره117 به تو عطا کرده است [تقیه کرده است]. پس باز گشتم و به امام گفتم: یارانمان مى گویند: از جراب نوره به تو عطا کرده است. امام فرمود: از جراب نوره به تو عطا نکرده ام. آیا کسى این موضوع (بودن دارایى در پیش تو) را مى داند؟ گفتم: نه؛ فرمود: برو و بقیه دارایى را نیز به دختر بده.
گفتنى است که امام از سلمه تقیه نکرده؛ بلکه براى او تقیه کرده است؛ زیرا اگر موضوع آشکار مى گشت، او مى بایست بر طبق حکم فقهى حاکمان وقت، نصف دیگر را به موالى مى داد و در حقیقت، نسبت به دختر، بدهکار مى گردید. کلینى دو حدیث با مضمونى مشابه همین روایت نقل کرده است؛ ولى راوى، عبداللّه بن محرز است.118
نمونه دیگرى که آن هم کوشش راوى براى فهم جهت صدور است، پرسش معمّر بن یحیى بن سالم از امام باقر(ع) است. او روایات مختلف مردم از حضرت امیر(ع) را در مورد احکام ازدواج و کنیزان، به گونه کلّى بر امام باقر(ع) عرضه مى کند و مى پرسد چرا حضرت در آنها تنها خود و پسرش را مخاطب قرار داده است؟ آیا ما نمى توانیم به آنها عمل کنیم؟ آیا عمومى نکردن خطاب، به جهت مدارا و تقیه بوده است و یا سببهاى دیگرى داشته است؟
امام(ع)، در جواب، سبب را هراس امیرالمؤمنین(ع) از مخالفت مردم دانسته است.119
4ـ دستیابى به اطمینان بیشتر
اگرچه جریان عرضه حدیث، بیشتر به جهت سنجش درستى روایت و فهم آن صورت گرفته است، امّا گاه احادیث مستقیم و بدون اشکال را نیز براى اطمینان قلبى و زدودن وسواسهاى ذهنى بر امامان عرضه کرده اند.
نمونه بزرگ این عرضه ها، گزارشى است که عمر بن اذینه از اسماعیل بن فضل هاشمى نقل مى کند. اسماعیل، جهت پرسش از احکام ازدواج موقّت، به حضور امام صادق(ع) مى رسد؛ امّا ایشان او را به عبدالملک بن جریح رهنمون مى شود.
او نزد عبدالملک مى آید و احادیثش را مى نویسد؛ امّا با وجود توصیه قبلى وتأیید ضمنى امام، نوشته هاى خود را به خدمت امام(ع) مى آورد و عرضه مى کند و آنگاه که امام تصدیق مى نماید، دلش آرام مى گیرد.120 مى توان علّت وسوسه ذهنى اسماعیل هاشمى را، سنّى بودن عبدالملک بن جریح دانست؛ زیرا عبدالملک، مطابق گفته کشّى، از رجال اهل سنّت است؛ گرچه تمایل و محبّت شدیدى نسبت به امام صادق(ع) داشته است.121
عرضه دیگر را ابوبصیر نابینا صورت داده است. او و على بن ابى حمزه به حمّام مى روند. در آنجا على بن ابى حمزه، امام صادق را در حال ازاله موهاى زائد بدن (چون زیر بغل) مى بیند و این مطلب را براى ابو بصیر مى گوید. ابو بصیر از على مى خواهد که او را به حضور امام ببرد تا خود بپرسد و حتى با تأکید على بن ابى حمزه، از تصمیمش منصرف نمى شود. على، دست ابوبصیر را مى گیرد و نزد امام صادق(ع) مى آورد. ابوبصیر، گفته او را عرضه مى کند و امام افزون بر تأیید، حکمت ازاله موى زیر بغل را هم مى فرماید.122
مى توان این گونه گفت که ابوبصیر، از این راه، طریقه خود را عالى نموده و واسطه میان خود و امام را حذف کرده است.
نمونه دیگرى نیز در دست است:
درست بن أبى منصور، عن عجلان، قال: قلت لأبى عبداللّه: متمتّعة قدمت مکّة فرأت الدم، کیف تصنع؟ قال: تسعى بین الصفا والمروة وتجلس فى بیتها، فان طهرت طافت بالبیت، وان لم تطهر فاذا کان یوم الترویة أفاضت علیها الماء وأهلّت بالحجّ وخرجت إلى منى فقضت المناسک کلّها، فاذا فعلت ذلک فقد حلّ لها کلّ شىء ما عدا فراش زوجها.
قال درست بن أبى منصور: وکنت أنا وعبیداللّه بن صالح سمعنا هذا الحدیث فى المسجد فدخل عبیداللّه على أبى الحسن فخرج الىّ فقال: قد سألت أباالحسن عن روایة عجلان، فحدثّنى بنحو ما سمعنا من عجلان.123
عجلان حدیثى را از امام صادق براى درست پسر ابو منصور نقل مى کند. حدیث، مربوط به زنى است که براى حجّ تمتّع به مکّه آمده است؛ ولى به جهت خون دیدن نمى تواند به داخل مسجد الحرام برود و طواف عمره تمتّع به جا آورد. امام مى فرماید: سعى صفا و مروه کند و در خانه بنشیند؛ اگر پاک شد، طواف کند و اگر تا روز ترویه پاک نشد، خود را مى شوید؛ احرام حج مى بندد؛ به منا مى رود و سپس همه مناسک را انجام مى دهد. هنگامى که اینها را انجام داد، محرّمات احرام بر او حلال مى گردد، جز بستر شوهرش.
درست مى گوید: من و عبیداللّه بن صالح این حدیث را در مسجد (شاید مسجد الحرام) شنیدیم؛ سپس عبیداللّه بر امام کاظم وارد شد و در بازگشت، به من گفت: از امام کاظم، روایت عجلان را پرسید. امام، همان گونه که از عجلان شنیدیم، حدیث را فرمود.
سه.
کشّى عرضه دیگرى از این دست را گزارش کرده است و آن، عرضه کتاب «یوم ولیلة» نوشته یونس بن عبدالرحمان است. این کتاب، بارها و بر سه امام، عرضه و در همه عرضه ها تأیید شده است. 124 مى توان سبب این عرضه هاى متعدّد و دقّت وسواس گونه را، فراوانى کتابهایى با این نام دانست که نویسندگان و راویان آنها، گاه از افراد ضعیف شمرده مى شده اند.125
کشّى عرضه را این گونه گزارش مى کند:
داوود بن القاسم، انّ أبا جعفر126 الجعفرى قال: أدخلت کتاب «یوم ولیلة» الذى ألّفه یونس بن عبدالرحمان على أبى الحسن العسکرى(ع) فنظر فیه وتصفّحه کلّه. ثم قال: هذا دینى و دین آبائى وهو الحقّ کلّه.
داوود بن قاسم جعفرى مى گوید: کتاب «یوم ولیلة» نگارش یونس را نزد امام هادى(ع) آوردم. امام در همه صفحات آن به دقّت نگریست و سپس فرمود: این، دین من و پدران من است و تمام آن حقّ است.
چند نمونه دیگر را نیز مى توان عرضه هایى در این راستا دانست که به جهت اختصار، از گزارش آنها خوددارى مى کنیم.127
5ـ حلّ تعارض روایات
امامان، اصحاب خود را به سنجیدن آنچه نام روایت داشت، با سنّت و بقیه احادیث، امر کرده بودند. از این رهگذر، احادیث متعارض نما پدید مى آمد که حلّ آنها را نیز امامان، خود بر عهده گرفته بودند. آن بزرگواران، افزون بر ارائه راه حلهاى دیگر، هر جا که امکان ردّ و عرضه بر امام وجود داشت، راویان را بدان تشویق مى کردند. از این رو، شاهد عرضه هاى متعدّدى هستیم که عرضه کننده، به تفصیل و یا اجمال، تعارض را نشان مى دهد و خواستار حلّ آن مى گردد.
یک.
علىّ بن مهزیار یکى از این عرضه ها را گزارش کرده است. او مى گوید:
قرأت فى کتاب لعبداللّه بن محمّد، إلى أبى الحسن(ع): اختلف أصحابنا فى روایاتهم عن أبى عبداللّه(ع) فى رکعتى الفجر فى السفر، فروى بعضهم صلّها فى المحمل، وروى بعضهم لاتصلّها إلاّ على الأرض.
فوقّع(ع): موسّع علیک بأیّة عملت.128
در نامه عبداللّه بن محمّد به ابوالحسن(ع) خواندم: یاران ما در روایتهاى خود از امام صادق(ع) در ارتباط با دو رکعت فجر (نافله صبح) اختلاف دارند. برخى روایت کرده اند آن را روى همان مرکب بخوان و برخى دیگر روایت کرده اند آن را جز بر زمین مخوان.
امام در پاسخ نگاشت: اجازه دارى به هر یک عمل کنى.
على بن مهزیار، خود نیز مکاتبه و مکالمه اى در مورد احادیث اختلافى قصر و اتمام نماز در مکّه و مدینه و عرضه آنها بر امام جواد(ع) دارد که در بخش خود گذشت.
دو.
خیران الخادم: کتبت الى الرجل(ع) أسأله عن السوق یصیبه الخمر ولحم الخنزیر، أیصلّى فیه أم لا؟ فإنّ اصحابنا قد اختلف فیه، فقال بعضهم: صلّ فیه فإنّ اللّه انّما حرّم شربها وقال بعضهم: لا تصلّ فیه.
فکتب(ع): لاتصلّ فیه فإنّه رجس.129
خیران خادم مى گوید: به امام هادى(ع)130 نامه نوشتم و پرسیدم که اگر به لباس، شراب و یا گوشت خوک برسد، مى توان با آن نماز خواند؟ چون اصحاب و یاران ما در این مسئله اختلاف کرده اند. برخى مى گویند: در آن لباس، نماز بخوان؛ چون خداوند فقط نوشیدن شراب را حرام کرده است؛ و برخى دیگر مى گویند: نماز نخوان!
امام(ع) نوشت: در آن نماز نخوان؛ چون رجس (پلیدى) است.
گزارشهاى شیخ طوسى، انتساب اختلاف را به روایات نشان مى دهد.131 عرضه حدیثى دیگر در همین موضوع، از قدمت این اختلاف خبر مى دهد.132
نمونه هاى بیشترى را در بخش عرضه بر امام هادى(ع) آوردیم و نیز نمونه دوم عرضه بر امام حسن عسکرى(ع) و برخى عرضه ها بر امام زمان(عج)، همه گواه بر «عرضه به قصد حلّ تعارض» هستند. در کنار این عرضه ها که به گونه اى مستقیم اختلاف را مى نمایانند، عرضه هایى ضمنى نیز داریم که راوى با توجه به اختلاف در مسئله، حکم را مى پرسد و سپس دو طرف اختلاف را با آن مى سنجد و از این طریق، تأیید و رد امام را نسبت به هر طرف به دست مى آورد. ما در اینجا به دادن نشانى آنها اکتفا مى کنیم.133
ارتباط عرضه و حل تعارض، گسترده تر از این است و در بحث «کاربرد عرضه و ارتباط آن با مرجّح احدثیت» قابل پیگیرى است. امید که اندیشمندان حوزه، با سرمایه هاى غنى خود، کاربردهاى نیکوى دیگرى را در عرصه بنمایانند.
کاربرد عرضه در دوران غیبت کبرا
چگونگى پاسخگویى پیشوایان متأخر و ایجاد ارتباطهاى غیر مستقیم از طریق وکلا، ترویج مکاتبه و عبارتهاى به کار رفته در توقیعات، نشانگر زمینه سازى براى مراجعه شیعیان به راویان فقیه و عالمان حدیث است. این، بدان معنا نیست که در زمانهاى پیشتر و در عصر صادقین(ع) این روش و مراجعه، وجود نداشته است؛ چه، نمونه هاى متعدّدى از عرضه حدیث بر زراره و یا فضیل بن یسار و دیگر اصحاب، در کتابهاى حدیث یافت مى شود؛134 بلکه منظور، رهنمون ساختن شیعه به تغییر روش عادى عرضه در دوران غیبت کبراست. امام هادى(ع) این زمینه سازى را آغاز مى کند و امام حسن عسکرى(ع) آن را ادامه مى دهد. حضرت هادى(ع) مى فرماید:
لولا من یبقى بعد غیبة قائمکم من العلماء الداعین الیه والدالّین علیه والذّابین عن دینه بحجج اللّه والمنقذین لضعفاء عباداللّه من شباک ابلیس ومردته ومن فخاخ النواصب، لما بقى أحد إلاّ ارتدّ عن دین اللّه ولکنّهم الّذین یمسکون أزمّة قلوب ضعفاء الشیعة کما یمسک صاحب السفینة سکّانها اولئک هم الأفضلون عنداللّه عزّوجلّ.135
اگر پس از غائب شدن حضرت قائم(عج)، عالمان الهى که به سوى او مى خوانند و رد مى نمایند و از دینش دفاع مى کنند و بندگان ناتوان خداوند را از تله شیطان و متجاوزانش و دامهاى دشمنان اهل بیت نجات مى دهند نبودند، هیچ کس نمى ماند مگر اینکه از دین بر مى گشت؛ ولى آنانند که زمام دلهاى ناتوانان شیعه را همچون سکّان در دست ناخداى کشتى به دست گرفته اند. اینان همان انسانهاى برتر نزد خداوندند.
سیره عملى عالمان، فقیهان و نائبان خاص حضرت مهدى(عج) نیز نمایانگر ترغیب به مراجعه به عالمان دین است. حسین بن روح نوبختى، نائب سوم حضرت، کتابهاى حدیث را به پیشگاه عالمان قم مى فرستد136 و نیز برخى مجموعه هاى حدیثى را مى طلبد.137 این سیره در میان دیگر شیعیان نیز جارى بوده است و آنها هم رساله هاى حدیثى را براى تأیید و تکذیب ارسال مى کرده اند.138 این روش، بعدها توسط بزرگان شیعه، همچون شیخ مفید(ره) نیز به کار برده شد. او در کتاب «تصحیح الاعتقاد»، فصلى مربوط به چگونگى عمل به احادیث مختلف و حلّ آنها گشوده است. در پایان این فصل، آنجا که از کتاب منسوب به سلیم بن قیس سخن مى گوید، آن را مطمئن و موثوق نمى داند و معتقد است در آن خلط و تدلیس راه یافته است. از این رو، حکم مى کند:
ینبغى للمتدّین أن یجتنب العمل بکلّ ما فیه، ولا یعول على جملته والتقلید لرواته ولیفزع إلى العلماء فیما تضمّنه من الأحادیث لیوقفوه على الصحیح منها والفاسد.139
شخص دیندار، از عمل به تمام آنچه در آن است بپرهیزد و بر تمام آن اعتماد و از روایاتش تقلید نکند و احادیث آن را نزد علما ببرد تا بر درست و نادرست آن، آگاهش کنند.
تا بدین جا وظیفه شیعیان در مراجعه به علما ثابت مى گردد؛ امّا پرسش این است که علما، خود به که روى آورند؟ در زمان حضور امامان، راویان و فقیهان با اندک تردید، به مخزن علم صحیح مراجعه مى کردند و از کوثر زلال اهل بیت سیراب مى گشتند؛ امّا اکنون چه؟ این نیز پاسخى مشروح و شایسته مى طلبد که در اینجا تنها فرصت اشاره اى کوتاه فراهم است.
از روایات، چنین فهمیده مى شود که افزون بر اخذ از اشخاص ثقه و کتابهاى معتبر، عرضه حدیث بر کتاب و سنّت و نسبت سنجى آن با عقل، وظیفه هر شنونده و گوینده حدیث است. نقل و فهم این روایات، خود سبب تدوین باب مستقلّى در جوامع روایى شده است.140 آنچه از این میان، ما را به کار مى آید و در راستاى روش بازگو شده در مقاله مى باشد، عرضه بر وجود علمى امامان(ع) است. گرچه پیشوایان دینى حضور ملموس در جامعه ندارند، امّا علم به یادگار مانده از آنان، در قالب حدیث هاى گفته یا نوشته شده، محک و عیار نقد گفته هاى تردید انگیز را به دست مى دهد. حدیثهایى که همگى از منبع فیضى واحد جوشیده و بدون اختلاف و تناقضى درونى، نورى از حق بر پیشانى دارند؛ نور و درخشندگى نمایانى که احادیث منسوب، ساختگى و بیرون از این پرتو را در تاریکى رها مى سازند. همین رها شدگى و فراموشى است که علماى علم رجال و حدیث، با عبارت «ماتفرّد به» به آن توجه مى دهند و ما را به دقّت و هشیارى فرا مى خوانند و گاه به عنوان محکى براى تعیین درستى روایت، کتاب و وضعیت برخى راویان از آن استفاده مى کنند.141
روشهاى اثبات وحدت و انفراد حدیث و یافتن احادیث غریب، و یا از دیگر سو، پیدا کردن مؤیّدها و مشابه ها (و به تعبیرى نو: خانواده حدیث)، در گفتارى دیگر خواهند آمد؛ إن شاء اللّه!
و در اینجا با سخنى از حضرت امیر مؤمنان(ع) مقاله را به پایان مى بریم.
اللّهمّ إنّه لابدّ لک من حجج فى أرضک، حجّة بعد حجّة على خلقک، یهدونهم الى دینک ویعلّمونهم علمک کیلا یتفرّق أتباع أولیائک، ظاهر غیر مطاع أو مکتتم یترقّب، إن غاب عن الناس شخصه فى حال هدنتهم فلم یغب عنهم قدیم مبثوث علمهم، وآدابهم فى قلوب المؤمنین مثبتة، فهم بها عاملون.142
خدایا! چنین است که در زمین باید حجّتهایى داشته باشى (بر آفریدگانت)، یکى پس از دیگرى، که آنان را به دین تو راهنمایى کنند و علم تو را تعلیم دهند تا پیروان اولیائت پراکنده نشوند؛ [حجّتهایى] آشکار و بى پیرو یا پنهان و منتظر؛ [حجّتهایى که] اگر جسمشان از دید مردم پنهان شده، علم گسترده و ماندگارشان پنهان نمانده است و آداب آنان در دلهاى مؤمنان راسخ است و بدان عامل اند.
________________________________________
1. بنگرید به: رجال الکشّى، ج2،ص774 تا 779
2. الکافى، ج5، ص428، ح10
3. همان، ج6، ص171، ح2 و تهذیب الأحکام، ج8، ص155، ح 138
4. تهذیب الأحکام، ج5، ص228و 111و ج8، ص71و 158
5. رجال الکشّى، ج1، ص171و 292
6. بنگرید به راه حل شیخ طوسى در: تهذیب الأحکام، ج7، ص487و 165 و ج10، ص25، ح76
7. الکافى، ج5، ص471، ح6
8. همان، ج3، ص356، ح3 و تهذیب الأحکام، ج2، ص345، ح1432
9. همان، ج3، ص357، ح6
10. همان، ج6، ص480، ح1؛من لایحضره الفقیه، ج1، ص122، ح276
11. همان، ج6، ص483، ح1و2
12. همان،ص522، ح2
13، برخى از این عرضه ها در نخستین جلد از: مسند امام کاظم(ع)، کتاب توحید، صفحه هاى 257، 259، 261و 271 آمده است.
14. الکافى، ج6، ص472، ح2
15. رجال الکشى، ج1، ص334، ح612؛ فهرست الطوسى، ص114، ح1096
16. همان، ج2، ص786ـ649؛ رجال النجاشى، ص446، ح1208
17. همان، ج2، ص787، 933و934
18.همان، ج2، ص782 ـ 786،841، ح1083
19. همان، ج2، ص489و401
20. الکافى، ج7، ص112، ح1و ص119، ح1 و ص125، ح2
21. همان، ص94، ح3و ص81، ح4
22. همان، ص93، ح1و ص113، ح5
23. همان، ص81، ح6 و ص119، ح1 و ص126، ح2
24. همان، ص136، ح1
25. ص330، ح1؛ بنگرید به: تهذیب الأحکام، ج10، ص285، ح1107
26. تهذیب الأحکام، ج10، ص295، ح26
27. الکافى، ج7، ص324، ح9
28. رجال النجاشى، ص217، ش56. این گفته با گزارش کلینى و شیخ طوسى سازگار نیست؛ زیرا مطابق گفته کلینى و شیخ طوسى، عبداللّه بن ابجر، کتاب را بر امام صادق(ع) عرضه کرده است، که اگر در آخرین سال حیات امام (148هجرى) و نخستین سالهاى تحمل حدیث او(یعنى حدود بیست سالگى) باشد، عمر او بیش از یک قرن مى شود؛ چون نجاشى سال وفات او را 240 هجرى ذکر کرده است! گفتنى است که این عمر، ممکن است و از این رو عرضه مکرر، محتمل است.
29. رجال النجاشى، ص217، ش56
30. الکافى، ج7، ص324، ح9وص330، ح2 وص362، ح9؛ تهذیب الأحکام، ج10، ص169، ح8 و ص258، ح52 و ص295، ح26
31. قاموس الرجال، ج6، ص576، ش4491 و ص581، ش4496
32. الکافى، ج6، ص484، ح3
33. همان، ج6، ص267، ح2
34. تهذیب الأحکام، ج2، ص221، ح870
35. الکافى، ج6، ص474، ح8
36. بحارالأنوار، ج59، ص323، ح4
37. همان، ج65، ص220، ح1و2 و ص222، ح4 وص224، ح5
38. همان، ج59، ص316، ح2
39. الکافى، ج4، ص525، ح8؛ تهذیب الأحکام، ج5، ص428، ح133
40. همان،ج7، ص36، ح1؛ همان، ج9، ص8، ح132؛ من لایحضره الفقیه، ج4، ص237، ح5569
41. رجال الکشّى، ج2، ص839، ح1076
42. معجم رجال الحدیث، ج9، ص264، ح6247
43. قاموس الرجال، ج6، ص60، ح3948 و بنگرید به: ج6، ص66، ح4484
44. همان، ج4، ص169، ح1 و بنگرید به: علل الشرائع، ج2، ص75
45. همان، ج4، ص170، ح3؛ الفقیه، ج2، ص175، ح2059
46. کافى، ج1، ص53، ح15
47. رجال النجاشى، ص104، ح259 و ص174، ح458؛ فهرست الطوسى، ص38، ح109 و ص73، ح298 و ص76، ح307
48. رجال الکشّى، ج2، ص484، ح916
49. براى آگاهى از این گونه مکاتبه هاى او بنگرید به: الکافى، ج1، ص102، ح5 و ج4، ص172، ح9 و ج5، ص270، ح2 و ج5، ص347، ح3 و ج7، ص36، ح32؛ تهذیب الأحکام، ج2، ص309، ح27 و ج7، ص207، ح56، ج8، ص57، ح105 و ج9، ص144، ح46 و ج9، ص242، ح29
50. بنگرید به: الکافى، ج1، ص47، ح5
51. تهذب الأحکام، ج4، ص79، ح1
52. الکافى، ج3، ص407، ح14؛ التهذیب، ج1، ص281، ح113
53. الأمان، ابن طاووس، ص58؛ بحارالأنوار، ج103، ص10، ح43
54. تهذیب الأحکام، ج2، ص114، ح194
55. همان، حدیث 195
56. الاستبصار، ج1، ص347
57. الکافى، ج1، ص409، ح6
58. محمد بن الریّان از اصحاب امام هادى(ع) است و روایتى از امام جواد(ع) نیز دارد. بنگرید به: معجم رجال الحدیث، ج16، ص83، ح10750
59. رجال الطوسى، ص415، ح3؛ قاموس الرجال، ج5، ص367، ح9834
60. بحارالأنوار، ج50، ص215، ح1 از «امالى» مفید و ج59، ص24، ح7 از «امالى» طوسى و ج59، ص56، ح7 از «الدروع الواقیة».
61. وسائل الشیعة، ح11، ص401 و ص404
62. الدروع الواقیة، ص47، 79، 259
63. تهذیب الأحکام، ج3، ص68، ح24 و بنگرید به الکافى، ج4، ص155، ح6
64. جهت آگاهى از این پرسشها و پاسخها، بنگرید به مکاتبه هاى شیعیان با امامان نهم و دهم و یازدهم در: وسائل الشیعه، ج19، ص175 (کتاب الوقوف، باب دوم).
65. الفقیه، ج4، ص237، 5567؛ تهذیب الأحکام، ج9، ص12، ح2؛ الکافى، ج7، ص37، ح34
66. تهذیب الأحکام، ج9، ص132، ح9
67. غیبة الطوسى، ص389، ح355؛ بحارالأنوار، ج2، ص252، ح72
68. النجاشى، ص447، ح445
69. الکشّى، ج2، ص817، ح1032
70. غیبة الطوسى، ص287، ح246 و ص290، ح247
71. الاحتجاج، ص485
72. الاحتجاج، ص492
73. وسائل الشیعة، ج4، ص362، ح2
74. معجم رجال الحدیث، ج16، ص184، ح10967
75. غیبة الطوسى، ص345، ح295؛ بحارالأنوار، ج51، ص343، ح1
76. بحارالأنوار،ج10، ص145، ح1 و ج24، ص232 و 234، ح1و2و3
77. الخصال، ص386؛ بحارالأنوار،ج59، ص43، ح2
78. بحارالأنوار،ج59، ص46، ح17
79. همان، ح16
80. الکافى، ج8، ص147، ح124
81. غیبة الطوسى، ص374، ذیل ح345
82. غیبة الطوسى، ص377
83. الفقیه، ج1، ص1421، ح1240
84. غیبة الطوسى، ص375 و بنگرید به: بحارالأنوار،ج53، ص152، ح1 و ج81، ص15، ح21
85. بحارالأنوار،ج1، ص85، ح7 و ص106، ح4
86. بنگرید به توصیف امام صادق(ع) از ذریح محاربى در: الکافى، ج4، ص549، ح4 که در بخش نخست مقاله نیز آمده است.
87. بنگرید به: بحارالأنوار،ج2، ص182 (باب «إنّ حدیثهم صعب مستصعب… والتسلیم لهم والنهى عن ردّ أخبارهم»).
88. کتاب سلیم، ج2، ص560
89. الکافى، ج8، ص51، ح10
90. بحارالأنوار،ج5، ص226، ح4 و ص241، ح28
91. الکافى، ج8، ص81، ح39، بحارالأنوار،ج5، ص157، ح10
92. بحارالأنوار،ج26، ص60، ح133 و ج2، ص145، ح11 و 12
93. الکافى، ج3، ص132، ح5؛ الزهد، حسین بن سعید اهوازى، ص84، ح226
94. بحارالأنوار،ج23، ص34، ح58 و نیز بنگرید به: ج23، ص28، ح41
95. الکافى، ج1، ص179، ح10
96. همان، ج1، ص179، ح11 و13
97. الاختصاص، ص217 و بنگرید به بحارالأنوار،ج2، ص145، ح11و 12
98. بحارالأنوار،ج2، ص184، ح7 و ص195، ح40
99. بحارالأنوار،ج77، ص166، ح2
100. سوره توبه، آیه 122
101. بحارالأنوار،ج1، ص227، ح19
102. رجال الکشّى، ج2، ص375، ح705؛ معانى الأخبار، ص266، ح1؛ بحارالأنوار،ج52، ص182، ح17
103. سوره لقمان، آیه 14: «ووصّینا الانسان بوالدیه…».
104.سوره بقره،آیه 83؛ سوره نساء، آیه36؛سوره انعام، آیه151؛ سوره بنى اسراییل،آیه23؛ سوره عنکبوت،آیه8؛ سوره لقمان،آیه14؛ سوره احقاف،آیه15
105. بحارالأنوار،ج22، ص209، ح25؛ ج23، ص269، ح19؛ ج36، ص8، ح8 و 9 و 10و 12 و 16
106. الفقیه، ح1773 و3671؛ نیز بنگرید به: بحارالأنوار،ج96، ص66، ح34
107. الکافى، ج6، ص402، ح12
108. الکافى، ج6و ص309، ح2؛ کنزالعمال، ج15، ص454، ح41804
زیرا ممکن است شخصى به علّت فراوانى افراد تحت تکفّل، حتى با وجود داشتن کار و درآمد، نتواند از عهده مخارجش برآید.
109. الکافى، ج1، ص547، ح24 و ج2، ص54، ح2 و ج6، ص136، ح2؛ تهذیب الأحکام، ج3، ص282، ح841؛ الاستبصار، ج4، ص189، ح1 و ص191، ح11
110. الکافى، ج3، ص562، ح12
111. الارشاد، ج2، ص216
112. تهذیب الأحکام، ج5، ص426، ح127
113. در جوامع روایى، به حدیث هشام دست نیافتم. مضمون آن، در عرضه اى بر امام صادق(ع) از معاویة بن وهب، گزارش شده است. (تهذیب الأحکام، ج5، ص428، ح131)
114. الکافى، ج4، ص524، ح1؛ تهذیب الأحکام، ج5، ص428، ح133
115. تهذیب الأحکام، ج5، ص428، ح132
116. تهذیب الأحکام، ج9، ص332، ح16
117. براى آگاهى از این اصطلاح و تفسیر آن به تقیه، بنگرید به گزارش مشابه کلینى از این حدیث در: الکافى(ج7، ص86، ح3) و به مقاله استاد محمد رضا حسینى جلالى در شماره دوم فصلنامه عربى «علوم الحدیث».
118. الکافى، ج7، ص87، ح7 و 9
119. بحارالأنوار،ج2، ص252، ح71
120. الکافى، ج5، ص451، ح6
121. رجال الکشّى، ج2، ص390، ح733
122. الکافى، ج6، ص498، ح9
123. تهذیب الأحکام، ج5، ص392، ح15
124. در بخش عرضه بر امام جواد(ع) و امام حسن عسکرى(ع) گذشت.
125. این کتابها به قصد ترغیب و تنظیم اعمال شبانه روز به رشته تحریر در مى آمده اند و تنها نجاشى نزدیک به بیست کتاب با همین نام گزارش کرده است: ص91، ح226 و ص123، ح318و ص214، ح558 و ص327، ح837 و…
126. همان گونه که نسخه «وسائل الشیعة» نشان مى دهد، عبارت (إنّ أبا جعفر) اضافى است و اساسا ما راوى یى به نام ابوجعفر الجعفرى نداریم و اگر هم در نسخه اصلى کلمه اى بوده است، باید «ابوهاشم» باشد که کنیه داوود بن قاسم جعفرى است؛ بنگرید به: وسائل، ج27، ص100، ح75
127.الکافى، ج4، ص277، ح13 و ج7، ص349، ح4
128. تهذیب الأحکام، ج3، ص228، ح29
129. الکافى، ج3، ص405، ح5؛ تهذیب الأحکام، ج1، ص279، ح106
130. جهت آگاهى از تفسیر «الرجل»به «امام هادى» بنگرید به: معجم رجال الحدیث، ج7، ص83 تا86
131.تهذیب الأحکام، ج1، ص280 تا 282
132. الکافى، ج3، ص407، ح14
133. همان، ج3، ص436، ح3 و ج7، ص85، ح2 و3؛ تهذیب الأحکام، ج2، ص6 و ج7، ص9 و 10و 12
134. الاحتجاج، ج2، ص260؛ بحارالأنوار،ج2، ص6، ح12
135. بنگرید به عرضه هاى حدیثى عمر بن أذینة وسلمة بن محرز و موسى بن بکر و… در: الکافى، ج7، ص91، ح1 و ص86، ح3 و ص104، ح7؛ کشف الغمة، ج1، ص553؛ بحارالأنوار،ج48، ص21، ح32 و ج86، ص238، ح8
136. غیبة الطوسى، ص390، ح357: «أنفذ الشیخ الحسین بن روح کتاب التأدیب الى قم وکتب إلى جماعة الفقهاء بها…».
137. همان، ص408، ح382: «لمّا عمل الشلمغانى کتاب التکلیف، قال [الشیخ النوبختى]: اطلبوه إلىّ لأنظره».
138. همان، ص374، ح345 و نیز بنگرید به: ص389، ح355
139. تصحیح الاعتقاد، ص149
140. براى نمونه بنگرید به: وسائل الشیعة، ج28 (أبواب صفات القاضى، باب9).
141. بنگرید به کاربرد آن در: رجال النجاشى، ص382 و 329 و 348؛ فهرست الطوسى، ص105، ش450 و ص143، ش601 و ص164، ش614؛ رجال الحلّى، ص45 و 200 و234 و 244؛ بحارالأنوار،ج42، ص301 و ج82، ص11 و…
142. الکافى، ج1، 339، ح13