غدیریه واله افشار
آرشیو
چکیده
متن
حاج میرزا على مشهور به «صدر الذاکرین» فرزند عبدالحسین در سال 1260 هـ.ق در ارومیه چشم به جهان گشود. او داراى طبعى روان و ذوقى سلیم بود و در اشعارش به «واله» تخلص مى کرد. او از جهت تعلق به قبیله افشار به «واله افشار» مشهور است.
از خصوصیات زندگانى و فعالیتهاى اجتماعى و تحصیلات واله، اطلاعى در دست نیست، جز اینکه از اشتهارش به صدرالذاکرین مى توان حدس زد که عمده کار او موعظه و پند و اندرز مردم و ذکر مصیبت بوده است.
ناشر کتاب «توان و روان» در مقدمه آن درباره واله چنین مى نویسد:
این صحیفه منیفه دلپذیر و این مجموعه شریفه بى نظیر که مسمى به توان و روان است، از نتایج سحر پرداز و بدایع آثار معجز طرازِ محدث فاضل و فرزانه و محقق کامل یگانه، وحید العصر و الزمان و فرید العهد و الاوان، ادیب صاحب قدر حاج میرزا على صدر المتخلص به «واله» ـ اکرمه الله بنواله ـ مى باشد.
آن مرحوم داراى فنون علومیه و از مشاهیر اهل ارومیه مى باشد و در میدان بلاغت و سخندانى گوى سبقت از همگان ربوده و در شیوه شیواى املا و انشاء در میان اهل تحریر، فرد اکمل و در فنّ وعظ و رثا در بین اهل تقریر نمره اول محسوب مى شد.1
از سخن ناشر که واله را درک کرده، استنباط مى شود که واله علاوه بر وعظ، به نوشتن اسناد از قبیل سجلات، عقدنامه، طلاقنامه و… نیز اشتغال داشته است.
واله داراى فرزندى بوده به نام حاج میرزا على اصغر (متولد 1251ش، متوفاى 1320ش) او نیز مانند پدرش داراى طبعى سلیم و ذوقى لطیف بوده و در اشعارش «محیط» تخلص مى کرده است.2
واله پس از عمرى خدمت به دین در سال 1330قمرى رخت از این سراى فانى به دار باقى کشید.3 فرزند محیط در مرگ وى این ماده تاریخ را سروده است:
چون نواى «ارجعى» از جانب رب جلیل از سروش آمد به گوش هوش، حاجى صدر را
سوى عقبى شد روان دامن کشان از این جهان بهر خود بگزید جا در بزم جنّت صدر را
پرتو طبعش به هنگام اداى نظم و نثر خیره کردى در فلک از روشنایى بدر را
دیده گریان بهر تاریخش «محیط» زار گفت: «داد حق منزل ز صدر سدره حاجى صدر را»
نمونه اى از اشعار واله، قطعه زیر است که در مدح امیرمؤمنان على(ع) سروده است:
على نور بخشد به افلاکیان چو استاره اى صبح بر خاکیان
على آن که داده ست نور و بها عبادت دلیل سعادت بود
على یاد کردن عبادت بود به عرش و به کرسى به ارض و سما
به روى على دیدن عادت کنید خدا را از این رو عبادت کنید
به خلقت نبود ار على را وجود به صدیقه در دهر کفوى نبود
على پور بوطالب آن شاه دین خداوند را بود حبل متین
از واله دو اثر درباره حضرت على(ع) در دست است:
1 ـ توان و روان یا اربعین4
منظومه اى است در شرح و ترجمه چهل حدیث نبوى در فضایل حضرت على(ع) . مؤلف ابتدا متن حدیث را بدون نقل سند، به عربى مى آورد و پس از آن با شعر فارسى به ترجمه و تفسیر آن مى پردازد، واله این اثرخود را در سال 1316قمرى به پایان رسانیده و در ماده تاریخ آن گوید:
دوباره به تاریخ گفتـم روان: «توانِ روان کرد طبعم روان»
واله پس از چند سال در سال 1322 قمرى در کتاب تجدید نظر نموده و ماده تاریخ را این چنین اصلاح نموده است:
به تـاریـخ تألیـف گفتـه روان: «توان و روان کرد طبعم روان»
واله در کتاب توان و روان این چهل حدیث را شرح نموده است:
1 ـ عنوان صحیفة المؤمن حبّ على بن ابى طالب(ع).
2 ـ قل لمن أحبّ علیاً یتهیأ لدخول الجنة.
3 ـ کفّى و کفّ علىٍّ فى العدل سواء.
4 ـ القرآن مع علىّ وعلىّ مع القرآن.
5 ـ من اذى علیاً فقد اذانى.
6 ـ انا و علىّ من شجرة واحدة والناس من شجر شتّى.
7 ـ انا المنذر وعلىّ الهادى و بک یا علىّ یهتدى المهتدون.
8 ـ علىّ منى بمنزلة الرأس من بدنى.
9 ـ علىّ فى الجنة کالکوب الصبحة لاهل الدنیا.
10 ـ علىّ باب من دخل منه کان مؤمنا و من خرج عنه کان کافرا.
11 ـ ذکر علىّ (ع) عبادة.
12 ـ النظر الى وجه علىّ عبادة.
13 ـ لو لم یخلق علىّ لم یکن لفاطمة کفو.
14 ـ لو اجتمع الناس على حب علىّ لما خلق اللّه النار ابداً.
15 ـ یسئل الناس یوم القیامة عن الاقرار بولایة علىّ.
16 ـ سیکون من بعدى فتنة فاذا کان ذلک فالزموا علیّا فانه الفارق بین الحق والباطل.
17 ـ علىّ منّى وأنا منه وهو ولىّ کل مؤمن و مؤمنة.
18 ـ علىّ وشیعته الفائزون یوم القیامة.
19 ـ علىّ خیر البشر من ابى فقد کفر.
20 ـ مثل علىّ فى الناس کمثل قل هو اللّه احد فى القرآن.
21 ـ لکل نبىّ صاحب سرّ و صاحب سرّى على بن ابى طالب.
22 ـ انا مدینة العلم وعلىّ بابها ومن اراد المدینة فلیأتها من بابها.
23 ـ یا علىّ انت یعسوب المؤمنین والمال یعسوب الظالمین.
24 ـ انّ الله جعل ذریّة کل نبى فى صلبه وجعل ذرّیتى فى صلب على بن ابیطالب.
25 ـ قسّم الحکمة عشرة اجزاء فاعطى علىّ تسعة والناس جزءً واحدا.
26 ـ لکل نبىّ ووصىّ وارث وان علیّا وصیّى و وارثى.
27 ـ انا وعلىّ هذا حُجّة الله على خلقه.
28 ـ سئل النبى: من عنده علم الکتاب؟ قال: انما ذلک علىّ.
29 ـ حبّ علىّ یأ کل الذنوب کما تأکل النار الحطب.
30 ـ مثل اهل بیتى کمثل سفینة نوح، من رکبها نجى ومن تخلف عنها غرق.
31 ـ مثل اهل بیتى کمثل باب حطّة، من دخل غفر له.
32 ـ إنّا اهل بیت اختار اللّه لنا الآخرة على الدنیا.
33 ـ سئلت ربى ان لایدخل احدا من اهل بیتى النار فاعطانیها.
34 ـ اللهم انّ هؤلاء اهل بیتى ولحمتى، یؤلمنى ما یؤلمهم ویجرحنى ما یجرحهم.
35 ـ حبّ آل محمد یوما خیر من عبادة سنة.
36 ـ حبّ علىّ براءة من النار.
37 ـ من مات فى حب آل محمد فقد مات شهیداً و من مات فى بغض آل محمد مات میتة جاهلیة.
38 ـ اللهم لاتمتنى حتى ترینى وجه علىّ(ع).
39 ـ من ذکر فضیلة من فضائل علىّ(ع) مقراً بها غفراللّه له ما تقدم من ذنبه وما تأخر.
40 ـ لو أنّ الریاض أقلام والبحر مداد والجن حُسّاب والانس کتّاب ما احصوا فضائل علىّ بن ابیطالب(ع).5
2 ـ غدیریه
واله این غدیریه را درتخمیس قصیده مشهور ملامهرعلى خویى سروده است. شایان ذکر است که ملا مهر على خویى متخلص به «فدوى» (1182 ـ 1263ق) غدیریه اى در مدح حضرت على(ع) سروده است که مشهور است و با این بیت شروع مى شود:
ها علىّ بشر کیف بشر ربـه فیـه تجلّـى و ظهـر
قصیده فدوى را شاعران زیادى استقبال و تخمیس کرده اند که ما همه آنها را در کتاب «ولایت نامه» (غدیریه) ملامهرعلى فدوى خویى آورده ایم. واله نیز قصیده فدوى را در بیست ونه بند تخمیس نموده که تا به حال منتشر نشده است. قبل از درج اصل تخمیس دو مطلب را باید در این باره تذکر داد:
الف: شاعر دیگرى با تخلص واله این قصیده را تخمیس نموده که غیر از واله افشار است. این شاعر ملاعلى فرزند عبدالعظیم خیابانى تبریزى معروف به على مجتهد تبریزى (متوفاى 1340ق) است. تخمیس او با این بند آغاز مى شود:
فى علىّ حار عقلى و حسر فى علىّ طار قلبى و نفر
فى على ضلّ قوم و کفر ها علىّ بشر کیف بشر
ربـّه فـیـه تـجـلـى و ظـهــر6
ب: مرحوم شیخ جابر فاضلى خویى در کتاب «تذکرة الفضلا»7 در شرح حال ملاعلى خویى (متوفاى1256ق) بند اول تخمیس واله افشار را ذکر نموده و آن را به ملاعلى خویى نسبت داده است که صحیح نیست؛ زیرا شاعر بودن ملاعلى خویى مورد تردید است و در صورت سرودن شعر تخلص وى واله نبوده در حالى که شاعر در پایان تخمیس تخلص خود را آورده و مى گوید:
«واله» المـادح الله حماه و وفیه الحظ فى نیل مناه
غدیریه
منکر المولى اذا فات و مرّ فى الجزا سیّان صلى ام فجر
ویل من أخرّه بعد اُخر ها على بشر کیف بشر
ربّه فیه تجلى و ظهر
أنا مَن أین و من أین الثناء إنّما القیت دلوى فى الدّلاء
هو والعالم ماه و رحى هو والمبدء شمس وضیا
هو والواجب نور و قمر
حُبّه اضمر فى مضمارى حطّة عنّى غداً اوزارى
قدرة اللّه قضاء الجارى اُذن اللّه و عین البارى
یا له صاحب سمع و بصر
هو عبداللّه قوم عبدوه واخو الهادى اناس جحدوه
نور الانوار اردوا یطفوه جنس الاجناس علىّ و بنوه
نوع الانواع الى حادى عشر
ایها الناصب یاحد جدلاً حقّق الظن واحسن عملا
فى البرایا لیس منه بدلا یضرب اللّه بشىءٍ مثلا8
معه الله کنار و حجر
عالم الغیب و علاّم اما کان فى الاعلام علماً علما
خیرة الاکوان ارضاً وسما علة الکون فلولاه لما
کان للعالم عین و أثر
مستّسر السرّ لایحمله ملک والخلق لایکفله
لم اقل آدم ماینسله وله ابدع ما تعقله
من عقول و نفوس وصور
ودّه حسبک کشفاً للغموم ما به اختصّ محال للعموم
قالع الباب و ابواب العلوم فلک فى فلک فیه نجوم
صدف فى صدف فیه دُرر
علم اللّه وإنّى معلن معه الحق وقلبى موقن
قل لمن شاء الهدى فلیؤمن مظهر الواجب یا للممکن
صورة الجاعل یا للمظهر
حجة الرحمان نفس المصطفى ما راى من ذنب إلا و عفى
ما اتى عهد إلاّ و وفى ما رمى رمیةً إلاّ وکفى
ما غزا غزوة الاّ وظفر
نجم افضاله فى الآفاق لاح والِهِ والآل ان شئت النجاح
ذکر القابه للروح راح اسد اللّه اذا جال و صاح
ابوالایتام اذا جاد وبر
من تولاه و ذو قلب سلیم لایخاف قطّ من حرّ الحجیم
هو للجنة و النار قسیم حبّه مبدءُ خلدٍ و نعیم
بغضه مبدء نار و سقر
…و ابوالاطهار من یقشفه السن ما کذبت توصفه
هو فى الجلباب ما یکشفه کل من مات و لم یعرفه
موته موت حمار و بقر
جاحدوا فضله فى النکر طغوا عدلوا عن نهج حق وبغوا
لیس ینفعهم وان دهراً بکوا خصمه ابغضه اللّه ولو
حمد اللّه واثنى وشکر
…کلمة اللّه تعالى العلیا قاصم الکفر مبید الاعداء
بالنبى کان له الاستعلاء من له صاحبة کالزهراء
وسلیل کشبیر و شبر
مطلع النور و مصباح الظلم ضوء مشکوة الهدى هادى الامم
عالم اللوح بما یجرى القلم عنه دیوان علوم وحکم
فیه طومار عظات و عبر
…سمح فى دارها اصل الکرم بالسخا ماحى اسم الحاتم
فضله شاع ببذل الخاتم بو تراب و کنوز العالمم
عنده نحو سفال و مدر
دع دعاة الغى و اطلب و رشداً اعتصم بالحبل و اترک حسداً
وانصر الحق لساناً ویداً ایها الخصم تذکرو سنداً
متنه صح بنص و خبر
ابشروا یا قوم بالنار السعیر ما لکم من شافع او من نصیر
کیف انکرتم ألستم بخبیر اذا اتى احمد فى خمّ غدیر
بعلىٍّ وعلى الرحل نبر
بالملأ من نفسه أدناه آخذاً ساعده علاّه
امره المستور قد اجلاه قال من کنت أنا مولاه
فعلىّ له مولا و مفر
مع انّ الله بالمن جدیر ولما شاء ففعّال قدیر
ارسل الرسل على الناس نذیر قبل تعیین وصىّ و وزیر
هل ترى مات نبى و هجر
من فتوحاته حصن بقموص هربت منه الکماة کاللصوص
ناطق فى بطشه خیر النصوص من اتى فیه نصوص بخصوص
هل باجماع………ینکر
هنّوه ببخٍ بخٍ فى العلن بمحل قد حباه ذوالمنن
جاء هذا فى الصحاح والسنن آیة الله وهل یجحد من
خصّه الله بآىٍ و سور
خاب من خان علیاً واهان و به یسلک نحو الرضوان
إنّه اتضح الامر و بان ودّه اوجب ما فى القرآن
اوجب اللّه علینا وامر
«واله» المادح اللّه حماه و وفیه الحظ فى نیل مناه
کل من عاداه لایرضى لقاه مدعى حبّ على وعداه
مثل من انکر حقّاً واقر
________________________________________
1 . تذکره شعراى آذربایجان، محمد دیهیم، تبریز، چاپ آذر آبادگان، 1367ش، ج1، ص414
2 . براى آگاهى از شرح حال محیط افشار رجوع شود به: تذکره شعراى آذربایجان، ج1، ص390 و 484؛ سخنوران آذربایجان، عزیز دولت آبادى، تبریز، دانشکده ادبیات و علوم انسانى، 1355ش، ج2، ص923؛ بزرگان و سخن سرایان آذربایجان غربى، محمود رامیان با همکارى محمد تمدن و علاء الدین تکش، تهران، 1344 ش، ص272؛ علماى معاصرین، ص82؛ مواد التواریخ، ص22 و 250 و 434
3 . براى آگاهى بیشتر از شرح حال واله، رجوع شود به: نقباء البشر، آقابزرگ تهرانى، چاپ دوم، مشهد، نشر مرتضى، 1440ق، ج4، ص1466، شماره1979؛ الذریعة الى تصانیف الشیعة، همو، بیروت، دارالاضواء ج9، ص1255 و ج4، ص475؛ تذکره شعراى آذربایجان، ج1، ص414 ـ 416؛ بزرگان و سخن سرایان آذربایجان غربى، ص373 ـ 375؛ سخنوران آذربایجان، ج2، ص931 و 932؛ فهرست آستان قدس رضوى، مشهد، 1329ش،ج5، ص252؛ الحدیقة المبهجة، شیخ محمدعلى ارودبارى، مخطوط.
4. الذریعه، ج4، ص475؛ فهرست نسخه هاى خطى کتابخانه مجلس شوراى اسلامى، ج37، شماره 13879؛ فهرست کتابهاى چاپى فارسى، خان بابامشار، ج1، ص1439. کتاب توان و روان در سال 1335ق. در 390 صفحه به چاپ رسیده است.
5. رساله اى با عنوان «صحیفة المحبة» شامل چهل حدیث در فضایل على(ع) در کتابخانه آیة اللّه مرعشى به شماره 8084 موجود است که در فهرست آن کتابخانه (ج21 ص86) معرفى شده است. احادیث آن رساله با احادیث شرح شده در توان و روان یکى است و اندک تفاوتى در ترتیب احادیث دارد.
6 .ما تمامى تخمیس واله تبریزى را در کتاب ولایت نامه(ص39 ـ 41) درجه نموده ایم.
7 . این کتاب خطى است و تا به حال به چاپ نرسیده، نسخه خطى آن به ضمیمه کتاب توان و روان در کتابخانه مجلس شوراى اسلامى به شماره 13879 موجود است.
8 . «ما هو اللّه ولکن مثلا» (ولایت نامه، ص31).
از خصوصیات زندگانى و فعالیتهاى اجتماعى و تحصیلات واله، اطلاعى در دست نیست، جز اینکه از اشتهارش به صدرالذاکرین مى توان حدس زد که عمده کار او موعظه و پند و اندرز مردم و ذکر مصیبت بوده است.
ناشر کتاب «توان و روان» در مقدمه آن درباره واله چنین مى نویسد:
این صحیفه منیفه دلپذیر و این مجموعه شریفه بى نظیر که مسمى به توان و روان است، از نتایج سحر پرداز و بدایع آثار معجز طرازِ محدث فاضل و فرزانه و محقق کامل یگانه، وحید العصر و الزمان و فرید العهد و الاوان، ادیب صاحب قدر حاج میرزا على صدر المتخلص به «واله» ـ اکرمه الله بنواله ـ مى باشد.
آن مرحوم داراى فنون علومیه و از مشاهیر اهل ارومیه مى باشد و در میدان بلاغت و سخندانى گوى سبقت از همگان ربوده و در شیوه شیواى املا و انشاء در میان اهل تحریر، فرد اکمل و در فنّ وعظ و رثا در بین اهل تقریر نمره اول محسوب مى شد.1
از سخن ناشر که واله را درک کرده، استنباط مى شود که واله علاوه بر وعظ، به نوشتن اسناد از قبیل سجلات، عقدنامه، طلاقنامه و… نیز اشتغال داشته است.
واله داراى فرزندى بوده به نام حاج میرزا على اصغر (متولد 1251ش، متوفاى 1320ش) او نیز مانند پدرش داراى طبعى سلیم و ذوقى لطیف بوده و در اشعارش «محیط» تخلص مى کرده است.2
واله پس از عمرى خدمت به دین در سال 1330قمرى رخت از این سراى فانى به دار باقى کشید.3 فرزند محیط در مرگ وى این ماده تاریخ را سروده است:
چون نواى «ارجعى» از جانب رب جلیل از سروش آمد به گوش هوش، حاجى صدر را
سوى عقبى شد روان دامن کشان از این جهان بهر خود بگزید جا در بزم جنّت صدر را
پرتو طبعش به هنگام اداى نظم و نثر خیره کردى در فلک از روشنایى بدر را
دیده گریان بهر تاریخش «محیط» زار گفت: «داد حق منزل ز صدر سدره حاجى صدر را»
نمونه اى از اشعار واله، قطعه زیر است که در مدح امیرمؤمنان على(ع) سروده است:
على نور بخشد به افلاکیان چو استاره اى صبح بر خاکیان
على آن که داده ست نور و بها عبادت دلیل سعادت بود
على یاد کردن عبادت بود به عرش و به کرسى به ارض و سما
به روى على دیدن عادت کنید خدا را از این رو عبادت کنید
به خلقت نبود ار على را وجود به صدیقه در دهر کفوى نبود
على پور بوطالب آن شاه دین خداوند را بود حبل متین
از واله دو اثر درباره حضرت على(ع) در دست است:
1 ـ توان و روان یا اربعین4
منظومه اى است در شرح و ترجمه چهل حدیث نبوى در فضایل حضرت على(ع) . مؤلف ابتدا متن حدیث را بدون نقل سند، به عربى مى آورد و پس از آن با شعر فارسى به ترجمه و تفسیر آن مى پردازد، واله این اثرخود را در سال 1316قمرى به پایان رسانیده و در ماده تاریخ آن گوید:
دوباره به تاریخ گفتـم روان: «توانِ روان کرد طبعم روان»
واله پس از چند سال در سال 1322 قمرى در کتاب تجدید نظر نموده و ماده تاریخ را این چنین اصلاح نموده است:
به تـاریـخ تألیـف گفتـه روان: «توان و روان کرد طبعم روان»
واله در کتاب توان و روان این چهل حدیث را شرح نموده است:
1 ـ عنوان صحیفة المؤمن حبّ على بن ابى طالب(ع).
2 ـ قل لمن أحبّ علیاً یتهیأ لدخول الجنة.
3 ـ کفّى و کفّ علىٍّ فى العدل سواء.
4 ـ القرآن مع علىّ وعلىّ مع القرآن.
5 ـ من اذى علیاً فقد اذانى.
6 ـ انا و علىّ من شجرة واحدة والناس من شجر شتّى.
7 ـ انا المنذر وعلىّ الهادى و بک یا علىّ یهتدى المهتدون.
8 ـ علىّ منى بمنزلة الرأس من بدنى.
9 ـ علىّ فى الجنة کالکوب الصبحة لاهل الدنیا.
10 ـ علىّ باب من دخل منه کان مؤمنا و من خرج عنه کان کافرا.
11 ـ ذکر علىّ (ع) عبادة.
12 ـ النظر الى وجه علىّ عبادة.
13 ـ لو لم یخلق علىّ لم یکن لفاطمة کفو.
14 ـ لو اجتمع الناس على حب علىّ لما خلق اللّه النار ابداً.
15 ـ یسئل الناس یوم القیامة عن الاقرار بولایة علىّ.
16 ـ سیکون من بعدى فتنة فاذا کان ذلک فالزموا علیّا فانه الفارق بین الحق والباطل.
17 ـ علىّ منّى وأنا منه وهو ولىّ کل مؤمن و مؤمنة.
18 ـ علىّ وشیعته الفائزون یوم القیامة.
19 ـ علىّ خیر البشر من ابى فقد کفر.
20 ـ مثل علىّ فى الناس کمثل قل هو اللّه احد فى القرآن.
21 ـ لکل نبىّ صاحب سرّ و صاحب سرّى على بن ابى طالب.
22 ـ انا مدینة العلم وعلىّ بابها ومن اراد المدینة فلیأتها من بابها.
23 ـ یا علىّ انت یعسوب المؤمنین والمال یعسوب الظالمین.
24 ـ انّ الله جعل ذریّة کل نبى فى صلبه وجعل ذرّیتى فى صلب على بن ابیطالب.
25 ـ قسّم الحکمة عشرة اجزاء فاعطى علىّ تسعة والناس جزءً واحدا.
26 ـ لکل نبىّ ووصىّ وارث وان علیّا وصیّى و وارثى.
27 ـ انا وعلىّ هذا حُجّة الله على خلقه.
28 ـ سئل النبى: من عنده علم الکتاب؟ قال: انما ذلک علىّ.
29 ـ حبّ علىّ یأ کل الذنوب کما تأکل النار الحطب.
30 ـ مثل اهل بیتى کمثل سفینة نوح، من رکبها نجى ومن تخلف عنها غرق.
31 ـ مثل اهل بیتى کمثل باب حطّة، من دخل غفر له.
32 ـ إنّا اهل بیت اختار اللّه لنا الآخرة على الدنیا.
33 ـ سئلت ربى ان لایدخل احدا من اهل بیتى النار فاعطانیها.
34 ـ اللهم انّ هؤلاء اهل بیتى ولحمتى، یؤلمنى ما یؤلمهم ویجرحنى ما یجرحهم.
35 ـ حبّ آل محمد یوما خیر من عبادة سنة.
36 ـ حبّ علىّ براءة من النار.
37 ـ من مات فى حب آل محمد فقد مات شهیداً و من مات فى بغض آل محمد مات میتة جاهلیة.
38 ـ اللهم لاتمتنى حتى ترینى وجه علىّ(ع).
39 ـ من ذکر فضیلة من فضائل علىّ(ع) مقراً بها غفراللّه له ما تقدم من ذنبه وما تأخر.
40 ـ لو أنّ الریاض أقلام والبحر مداد والجن حُسّاب والانس کتّاب ما احصوا فضائل علىّ بن ابیطالب(ع).5
2 ـ غدیریه
واله این غدیریه را درتخمیس قصیده مشهور ملامهرعلى خویى سروده است. شایان ذکر است که ملا مهر على خویى متخلص به «فدوى» (1182 ـ 1263ق) غدیریه اى در مدح حضرت على(ع) سروده است که مشهور است و با این بیت شروع مى شود:
ها علىّ بشر کیف بشر ربـه فیـه تجلّـى و ظهـر
قصیده فدوى را شاعران زیادى استقبال و تخمیس کرده اند که ما همه آنها را در کتاب «ولایت نامه» (غدیریه) ملامهرعلى فدوى خویى آورده ایم. واله نیز قصیده فدوى را در بیست ونه بند تخمیس نموده که تا به حال منتشر نشده است. قبل از درج اصل تخمیس دو مطلب را باید در این باره تذکر داد:
الف: شاعر دیگرى با تخلص واله این قصیده را تخمیس نموده که غیر از واله افشار است. این شاعر ملاعلى فرزند عبدالعظیم خیابانى تبریزى معروف به على مجتهد تبریزى (متوفاى 1340ق) است. تخمیس او با این بند آغاز مى شود:
فى علىّ حار عقلى و حسر فى علىّ طار قلبى و نفر
فى على ضلّ قوم و کفر ها علىّ بشر کیف بشر
ربـّه فـیـه تـجـلـى و ظـهــر6
ب: مرحوم شیخ جابر فاضلى خویى در کتاب «تذکرة الفضلا»7 در شرح حال ملاعلى خویى (متوفاى1256ق) بند اول تخمیس واله افشار را ذکر نموده و آن را به ملاعلى خویى نسبت داده است که صحیح نیست؛ زیرا شاعر بودن ملاعلى خویى مورد تردید است و در صورت سرودن شعر تخلص وى واله نبوده در حالى که شاعر در پایان تخمیس تخلص خود را آورده و مى گوید:
«واله» المـادح الله حماه و وفیه الحظ فى نیل مناه
غدیریه
منکر المولى اذا فات و مرّ فى الجزا سیّان صلى ام فجر
ویل من أخرّه بعد اُخر ها على بشر کیف بشر
ربّه فیه تجلى و ظهر
أنا مَن أین و من أین الثناء إنّما القیت دلوى فى الدّلاء
هو والعالم ماه و رحى هو والمبدء شمس وضیا
هو والواجب نور و قمر
حُبّه اضمر فى مضمارى حطّة عنّى غداً اوزارى
قدرة اللّه قضاء الجارى اُذن اللّه و عین البارى
یا له صاحب سمع و بصر
هو عبداللّه قوم عبدوه واخو الهادى اناس جحدوه
نور الانوار اردوا یطفوه جنس الاجناس علىّ و بنوه
نوع الانواع الى حادى عشر
ایها الناصب یاحد جدلاً حقّق الظن واحسن عملا
فى البرایا لیس منه بدلا یضرب اللّه بشىءٍ مثلا8
معه الله کنار و حجر
عالم الغیب و علاّم اما کان فى الاعلام علماً علما
خیرة الاکوان ارضاً وسما علة الکون فلولاه لما
کان للعالم عین و أثر
مستّسر السرّ لایحمله ملک والخلق لایکفله
لم اقل آدم ماینسله وله ابدع ما تعقله
من عقول و نفوس وصور
ودّه حسبک کشفاً للغموم ما به اختصّ محال للعموم
قالع الباب و ابواب العلوم فلک فى فلک فیه نجوم
صدف فى صدف فیه دُرر
علم اللّه وإنّى معلن معه الحق وقلبى موقن
قل لمن شاء الهدى فلیؤمن مظهر الواجب یا للممکن
صورة الجاعل یا للمظهر
حجة الرحمان نفس المصطفى ما راى من ذنب إلا و عفى
ما اتى عهد إلاّ و وفى ما رمى رمیةً إلاّ وکفى
ما غزا غزوة الاّ وظفر
نجم افضاله فى الآفاق لاح والِهِ والآل ان شئت النجاح
ذکر القابه للروح راح اسد اللّه اذا جال و صاح
ابوالایتام اذا جاد وبر
من تولاه و ذو قلب سلیم لایخاف قطّ من حرّ الحجیم
هو للجنة و النار قسیم حبّه مبدءُ خلدٍ و نعیم
بغضه مبدء نار و سقر
…و ابوالاطهار من یقشفه السن ما کذبت توصفه
هو فى الجلباب ما یکشفه کل من مات و لم یعرفه
موته موت حمار و بقر
جاحدوا فضله فى النکر طغوا عدلوا عن نهج حق وبغوا
لیس ینفعهم وان دهراً بکوا خصمه ابغضه اللّه ولو
حمد اللّه واثنى وشکر
…کلمة اللّه تعالى العلیا قاصم الکفر مبید الاعداء
بالنبى کان له الاستعلاء من له صاحبة کالزهراء
وسلیل کشبیر و شبر
مطلع النور و مصباح الظلم ضوء مشکوة الهدى هادى الامم
عالم اللوح بما یجرى القلم عنه دیوان علوم وحکم
فیه طومار عظات و عبر
…سمح فى دارها اصل الکرم بالسخا ماحى اسم الحاتم
فضله شاع ببذل الخاتم بو تراب و کنوز العالمم
عنده نحو سفال و مدر
دع دعاة الغى و اطلب و رشداً اعتصم بالحبل و اترک حسداً
وانصر الحق لساناً ویداً ایها الخصم تذکرو سنداً
متنه صح بنص و خبر
ابشروا یا قوم بالنار السعیر ما لکم من شافع او من نصیر
کیف انکرتم ألستم بخبیر اذا اتى احمد فى خمّ غدیر
بعلىٍّ وعلى الرحل نبر
بالملأ من نفسه أدناه آخذاً ساعده علاّه
امره المستور قد اجلاه قال من کنت أنا مولاه
فعلىّ له مولا و مفر
مع انّ الله بالمن جدیر ولما شاء ففعّال قدیر
ارسل الرسل على الناس نذیر قبل تعیین وصىّ و وزیر
هل ترى مات نبى و هجر
من فتوحاته حصن بقموص هربت منه الکماة کاللصوص
ناطق فى بطشه خیر النصوص من اتى فیه نصوص بخصوص
هل باجماع………ینکر
هنّوه ببخٍ بخٍ فى العلن بمحل قد حباه ذوالمنن
جاء هذا فى الصحاح والسنن آیة الله وهل یجحد من
خصّه الله بآىٍ و سور
خاب من خان علیاً واهان و به یسلک نحو الرضوان
إنّه اتضح الامر و بان ودّه اوجب ما فى القرآن
اوجب اللّه علینا وامر
«واله» المادح اللّه حماه و وفیه الحظ فى نیل مناه
کل من عاداه لایرضى لقاه مدعى حبّ على وعداه
مثل من انکر حقّاً واقر
________________________________________
1 . تذکره شعراى آذربایجان، محمد دیهیم، تبریز، چاپ آذر آبادگان، 1367ش، ج1، ص414
2 . براى آگاهى از شرح حال محیط افشار رجوع شود به: تذکره شعراى آذربایجان، ج1، ص390 و 484؛ سخنوران آذربایجان، عزیز دولت آبادى، تبریز، دانشکده ادبیات و علوم انسانى، 1355ش، ج2، ص923؛ بزرگان و سخن سرایان آذربایجان غربى، محمود رامیان با همکارى محمد تمدن و علاء الدین تکش، تهران، 1344 ش، ص272؛ علماى معاصرین، ص82؛ مواد التواریخ، ص22 و 250 و 434
3 . براى آگاهى بیشتر از شرح حال واله، رجوع شود به: نقباء البشر، آقابزرگ تهرانى، چاپ دوم، مشهد، نشر مرتضى، 1440ق، ج4، ص1466، شماره1979؛ الذریعة الى تصانیف الشیعة، همو، بیروت، دارالاضواء ج9، ص1255 و ج4، ص475؛ تذکره شعراى آذربایجان، ج1، ص414 ـ 416؛ بزرگان و سخن سرایان آذربایجان غربى، ص373 ـ 375؛ سخنوران آذربایجان، ج2، ص931 و 932؛ فهرست آستان قدس رضوى، مشهد، 1329ش،ج5، ص252؛ الحدیقة المبهجة، شیخ محمدعلى ارودبارى، مخطوط.
4. الذریعه، ج4، ص475؛ فهرست نسخه هاى خطى کتابخانه مجلس شوراى اسلامى، ج37، شماره 13879؛ فهرست کتابهاى چاپى فارسى، خان بابامشار، ج1، ص1439. کتاب توان و روان در سال 1335ق. در 390 صفحه به چاپ رسیده است.
5. رساله اى با عنوان «صحیفة المحبة» شامل چهل حدیث در فضایل على(ع) در کتابخانه آیة اللّه مرعشى به شماره 8084 موجود است که در فهرست آن کتابخانه (ج21 ص86) معرفى شده است. احادیث آن رساله با احادیث شرح شده در توان و روان یکى است و اندک تفاوتى در ترتیب احادیث دارد.
6 .ما تمامى تخمیس واله تبریزى را در کتاب ولایت نامه(ص39 ـ 41) درجه نموده ایم.
7 . این کتاب خطى است و تا به حال به چاپ نرسیده، نسخه خطى آن به ضمیمه کتاب توان و روان در کتابخانه مجلس شوراى اسلامى به شماره 13879 موجود است.
8 . «ما هو اللّه ولکن مثلا» (ولایت نامه، ص31).