آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۷

چکیده

متن

در این مقاله از احادیث «من بلغ» و یک حدیث نبوى و حدیث «الشوم فى ثلاثة» دفاع شده است.
11 ـ دفاع از احادیث «من بلغ»
نقد احادیث «من بلغ» از سوى کتاب الموضوعات فى الآثار والأخبار مجموعه اى از روایات در مجامع روایى و کتابهاى فقهى و اصولى با عنوان «احادیث من بلغ» شناخته مى شود.
مفاد این بخش از روایات چنین است: کسى که به او خبر رسد، عملى چنان ثوابى دارد و براى رسیدن به آن ثواب، آن عمل را به جا آورد، خداوند آن پاداش را به او مى دهد گرچه در واقع عمل انجام شده داراى چنان ثوابى نباشد.
در کتاب الموضوعات فى الآثار والأخبار تألیف سید هاشم معروف الحسنى، این بخش از روایات جعلى دانسته شده است. مؤلف معتقد شده است که این دسته از روایات از سوى جاعلان در میان شیعه و سنى وضع شده است تا روایات جعلى دیگر آنان را مشروعیّت بخشد؛ آنان که در بخشهاى مختلف دین روایاتى را جعل کرده اند و بدعتهایى را به اسم دین به پیامبر و امام مستند نموده اند براى از میان بردن دغدغه حجیّت آن روایات، روایات «من بلغ» را نیز جعل کرده اند تا به پشتوانه این روایات، حجیّت روایات جعلى خویش را شرعیّت دهند.
مرحوم سید هاشم معروف الحسنى همچنین مى افزاید که: در فرض صحّت این روایات باید گفت که بلوغ در این روایات همان بلوغ معتبر و مطمئن است. یعنى استحقاق ثواب در مقابل انجام عمل در صورتى است که براى عملى جز ثواب و پاداش از راه شرعى و اطمینان بخش برسد و… بدین شکل ایشان احادیث «من بلغ» را اساساً مجعول مى داند و در فرض صحّت و پذیرش صدور این روایات، هرگز تساهل و تسامحى را از آن استفاده نمى کند.
اکنون متن سخن ایشان را مى آوریم و آن گاه به دفاع از این روایات مى پردازیم:
نباید نادیده گرفت که محدّثان سنّى از اواسط قرن پنجم نسبت به خطرهایى که حدیث را تهدید مى کرده، درک بیشتر و توجه عمیقتر داشتند تا محدّثان شیعه. آنان افزون بر تألیف کتابهاى روایى و رجالى، در خلال دو قرن دهها کتاب درباره روایات جعلى و ساختگى نگاشتند… ولى شیعه نسبت به این امر مهمّ تجاهل مى کرد و گویا این مهمّ برایش مطرح نبود، در حالى که احادیث جعلى در میان روایات شیعه کمتر از آنچه در میان روایات سنّى دیده مى شود نیست و خطرهایش هم به همین شکل. همه کارى که شیعه در این زمینه انجام داده همین است که نابسامانیهاى حدیث را از راه تألیف کتابهایى درباره علم رجال و درایه سامان بخشید و معیارهاى عمومى جهت تعیین روایات صحیح و باطل بدست داده ولى شیعه هرگز تلاش نکرد حتّى یک کتاب درباره روایات جعلى بنگارد و نمونه هایى از روایات جعلى را مشخص سازد، و این در حالى بودکه شیعه همیشه آثار سوء روایات جعلى را بر مرام خود احساس مى کرد و از آن رنج مى برد؛ مرامى که از تک رویهاى غلط و افسانه ها و خرافه هایى که مزدوران حکّام و حدیث پردازان و رهبران گروهها مى ساختند و در میان روایات داخل مى کردند، به دور بود.
در کنار این دسته از مزدوران حدیث پرداز، گروهى نیز به گونه اى دیگر حدیث مى ساختند: احادیثى را از زبان امامان شیعه و به انگیزه غیرت اسلامى در زمینه هاى ترغیب و تخویف پدید مى آوردند و این گفته هاى ساختگى خود را با روایاتى به این مفاد که: پیامبر و امامان(ع) فرمودند: «هرکس به او خبر رسد که فلان کار چنین ثوابى دارد و به قصد آن ثواب بدان عمل بپردازد، آن ثواب به او داده مى شود گرچه پیامبر نفرموده باشد» تأیید مى کردند. این کار را براى تقرّب به خدا انجام مى دادند و مى پنداشتند که کارخوبى مى کنند.
این دسته از روایات جعلى در میان شیعه و سنّى رواج یافت و دروغ پردازان در این گیرودار توانستند افسانه هاى پرداخته ذهن خویش را ـ که کتابهاى شیعه و سنى را پر کرده ـ توجیه کنند. نتیجه این کار آن شد که روایات صحیح در میان روایات دروغ و جعلى سرگردان و بلاتکلیف بماند و دشمنان کینه توز اسلام و تشیّع براى منحرف ساختن ذهنها و دادن نسبت هاى ناروا به شیعه میدان یافتند؛ کارى که از هر سلاحى برنده تر بود و کشتارش بیش از کشتار سلاحهاى مشرکان و دشمنان اهل بیت(ع) مانند «محبّ الدین خطیب» و گروههاى وهّابى و همپالگیهاى آنان از مزدوران و دشمنان بود.1
مؤلف در بخش دیگر از همین کتاب نیز به احادیث «من بلغ» مى پردازد و چنین مى نویسد:
براى آنکه شک به روایات جعلى راه نیابد و روایات جعلى براى عامّه مردم همچنان کارساز و پرجاذبه باقى بماند و آنان را به مساجد و محافل حدیثى بکشاند و از این راه جاعلان به درآمد مادى و دنیاى خوبى نیز برسند، حدیث پردازان احادیثى را ساختند تا روایات و افسانه هاى خویش را محکم سازند. براى ارتباط دادن این احادیث ساختگى به پیامبر و امام ـ به شیوه اى که صحت آن روایات را نشان دهد ـ سندهایى پرداختند و در نتیجه چنین روایت کردند که امام(ع) فرمود: «هرکس خبر ثواب عملى به او رسد و آن عمل را به امید ثواب به جاى آورد، آن ثواب را به او مى دهند گرچه پیامبر نگفته باشد»، و نیز روایت کردند که پیامبر فرمود: «هرکس حدیثى که مورد رضاى الهى است از من نقل کند، همان گفته من است و من براى همین مبعوث شده ام».
شیعه و سنى این روایات ساختگى را پذیرفت و شیعه از آن قاعده اى ساخت و پرداخت و آن قاعده را ضمیمه مدارک و اصول احکام کرد و نام آن را «قاعده تسامح در ادله سنن» گذاشت. این در حالى است که مى دانیم سندهاى این روایات، واجد شرایط عمل به آنها نیست، چرا که در اسناد آن کسانى هستند که از نظر دینى و اعتقادى، متهم و یا مجهول الهویه هستند، البته به استثناى یک روایت که بعضى از محدّثان آن را «صحیح» به حساب آورده اند؛ زیرا راوى آن در کتابهاى رجالى مدح شده است، با این که مى دانیم صرف درستى سند یک روایت ـ در صورتى که روایت، مخالف قرآن و یا خبر قطعى الصدور باشد ـ مانع از ردّ روایت نمى شود. به علاوه بر فرض صحّت صدور این دسته از روایات جعلى (اخبار من بلغ) قطعاً منظور از بلوغ در آنها، بلوغ از راههایى است که انسان اطمینان پیدا مى کند نه غیر از این.
… شگفت آور این که فقیهان خود دروغ را از گناهان کبیره مى شناسند ولى با این حال در این دسته از احادیث دروغ، سهل انگارى کرده اند. اینان در برسى ادلّه احکام چه ازنظر سندى و چه دلالى، تأمّلى ژرف دارند و به دلیل کوچکترین شبهه در سند و یا متن حدیث را تضعیف مى کنند و از درجه اعتبار ساقط مى سازند، ولى چون به احادیث ترغیبى و ترهیبى در محور مستحبات و احادیث فضیلتى مى رسند، همه آنچه را که در اصول و فقه گفته و پذیرفته بودند فراموش مى کنند و این احادیث را بدون کمترین تأمل مى پذیرند؛ این عمل در نظر فقیهان هیچ دلیلى ندارد جز اینکه جاعلان وحدیث پردازان این روایت را از پیامبر و امام نقل کرده اند فرمودند: «هر کس جز ثواب کارى به او برسد و آن کار را به جا آورد، آن ثواب به او داده مى شود گرچه پیامبر نفرموده باشد.»
شگفت آورتر اینکه عالمان متأخر شیعه که صاحب کتابهاى اصولى اند ـ این دسته از روایات (احادیث من بلغ) را بدون آنکه در محتوایش تحقیق و سندهایش را وارسى کنند پذیرفتند و بر پایه همین روایات اعلام کردند که مى توان محتواى روایات مربوط به مستحبات را (همانند روایاتى که بر زبان واعظان و دیگران جارى است چه مسند و چه مرسل) به دلیل قاعده تسامح در ادله سنن، راجح و یا مستحب دانست گرچه حتّى از معصوم صادر نشده باشد. این گروه، این قاعده را از احادیث «من بلغ» استخراج بودند، احایثى که همچون وحى آسمانى بود، با این ادّعا که مفاد احادیث «من بلغ» از ین سه بیرون نیست.

1 ـ احادیث «من بلغ» ناظر به دست یابى به ثوابى است که گوینده خبر وعده مى دهد؛ ثواب از هر نوع مقدار که باشد، در صورتى که فرد، آن عمل را به امید آن ثواب به جاى آورده باشد.

2 ـ احادیث «من بلغ» دستور مى دهد عملى را که ثواب آن را واعظ و یا راوى گفته است به جاى آوریم و آن عمل است به این شکل مستحب و راجح مى شود و جمله «فعمله ابتغاء ذلک الثواب اوتیه» گویاى دستور به جاى آورى آن عمل است که در قالب جمله خبرى آمده است. بنابراین منظور از جمله «من بلغه…» این است که: آنچه را که ثوابش برایتان گفته شده است، به جاى آورد.

3 ـ احادیث «من بلغ» نشان مى دهد که مى توان در باب مستحبّات به روایات ضعیف عمل کرد؛ به این معنى که شرایط حجیت خبر مانند وثاقت و عدالت راوى، پیوستگى سند و عدم ارسال موافقت با قرآن و دیگر شرایط، در این دسته از روایات امور مستحبى معتبر نیست. بنابراین احادیث «من بلغ» رو در روى ادلّه اى قرار مى گیرد که براى پذیرش خبر واحد این شرایط را لازم مى داند، و در این رو در رویى احادیث «من بلغ» حاکم و مقدم است.
این سه بیان در باب توجیه احادیث «من بلغ» و نیز توجیه ها و تأویلهاى دیگر، همه از مفاد ظاهرى این احادیث به دور است؛ چرا که مفاد ظاهرى این احادیث، از بیان و تقریب اول فراتر نمى رود. بعلاوه، در صورتى مى توانیم این احادیث را بپذیریم که صدور آن از پیامبر و معصوم ثابت باشد، ولى اشاره کردیم که سند احادیث «من بلغ» شرایط حجیّت را ندارد و کلاً جعلى و ساختگى است. این احادیث را ساخته اند تا روایات دروغ مستحبى را محکم کنند و مردم را به سوى روایات جعلى خود در ابواب استحبابى جلب کنند. بر فرض صحت احادیث «من بلغ» بلوغ در دین روایات همان بلوغ از راههاى اطمینان بخش است ـ آن گونه که به آن اشاره رفت ـ.
گفتنى است که گوینده این سخن، بعید نمى داند که از میان گفته هاى جاعلان و حدیث پردازان و راویان غیر موثق، احادیث درستى به دست آید ـ گرچه شرایط مطلوب راوى و روایت را نداشته باشد ـ چون راویان غیرموثق هم همیشه دروغ نمى گویند. سخن من این است که اگر بنا باشد همه روایاتشان را اخذ کنیم و براى آنها اعتبارى همسطح با روایات صحیح قائل باشیم آن گونه که از احادیث «من بلغ» به دست مى آید ( با این که مى دانیم بسیارى از احادیثشان دروغ و مبالغه است به گونه اى که عقل سالم آن را روا نمى داند و منطق ادیان الهى آن را نمى پذیرد) این عمل در این حدّ باعث مى شود که دروغ گویان و جیره خواران، دین فروشى کنند و عموم مردم مستضعف را به بند کشند….2
دفاع
براى دفاع از احادیث «من بلغ» پیش از پرداختن به اعتبار و دلالت آن، لازم است مجموعه این بخش از روایات آورده شود.

1 ـ احادیث «من بلغ»
در این زمینه تاکنون به پنج روایت با مضمون مشابه دست یافته ایم. از این تعداد دو روایت در کافى شریف، یک روایت در ثواب الأعمال و دو روایت دیگر در المحاسن برقى آمده است.

یک:علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبداللّه(ع) قال: من سمع شیئاً من الثواب على شىء فصنعه کان له وان لم یکن على ما بلغه؛3
هرکس بشنود که عملى پاداش دارد پس بدان عمل بپردازد، آن پاداش از براى او خواهد بود، گرچه حقیقت آن گونه نباشد که به او رسیده است.

دو: محمد بن یحیى، عن محمّد بن الحسین، عن محمدبن سنان، عن عمران الزعفرانی، عن محمّد بن مروان قال سمعت أباجعفر(ع) یقول: من بلغه ثواب من اللّه على عمل فعمل ذلک العمل التماس ذلک الثواب أوتیه وإن لم یکن الحدیث کما بلغه؛4
کسى که خبر پاداش الهى براى عملى به او برسد و آن عمل را در پى دستیابى به آن پاداش به جاى آورد، آن پاداش به او داده خواهد شد گرچه حدیث آن گونه که بدو رسیده نباشد.

سه : أبی رحمه اللّه قال: حدّثنى علیّ بن موسى، عن أحمد بن محمد، عن علیّ بن الحکم، عن هشام، عن صفوان، عن أبی عبداللّه(ع) قال: من بلغه شىء من الثواب على خیر فعمله کان له أجز ذلک وان کان رسول اللّه(ص) لم یقله؛5
کسى که خبر پاداش کار خیرى به او برسد و آن کار را به جاى آورد، پاداش آن کار به او داده خواهد شد گرچه در واقع پیامبر(ص) نفرموده باشد.

چهار: أحمد بن أبى عبداللّه البرقى، عن أبیه، عن أحمد بن النضر، عن محمد بن مروان، عن أبى عبداللّه(ع) قال: من بلغه عن النبی(ص) شىء فیه الثواب ففعل ذلک طلب قول النبى(ص) کان له ذلک الثواب وإن کان النّبی(ص) لم یقله؛6
هرکس خبر کارى با ثواب از پیامبر به او برسد و آن را براى رسیدن به گفته پیامبر(ص) عملى سازد، آن پاداش از آن او خواهد بود، گرچه پیامبر نفرموده باشد.

پنج: وعنه، عن علیّ بن الحکم؛ عن هشام بن سالم، عن أبی عبداللّه(ع) قال: من بلغه عن النّبیّ شیء من الثواب فعمله کان أجر ذلک له وان کان رسول اللّه(ص) لم یقله؛7

هرکس خبر پاداش از پیامبر(ص) به او برسد و آن را عملى سازد، پاداش آن عمل براى او خواهد بود، گرچه پیامبر خدا نفرموده باشد.
این بخش معروف از روایات در کتاب اقبال الاعمال مرحوم سیّد بن طاوس، عدّة الداعى ابن فهد حلّى، وسائل الشیعة مرحوم شیخ حرّ عاملى و بحارالأنوار مرحوم مجلسى نیز آمده است.

2 ـ اعتبار احادیث «من بلغ»
این دسته از روایات از سوى همه عالمان پذیرفته شده و هیچ کس در اعتبار و صدور آنها خدشه اى نداشته است؛ البتّه در تفسیر و تبیین مفاد آنها وجوه گوناگونى بیان شده است.
سند برخى از این روایات بسیار عالى است: راویان روایت که در کافى است، همه از بزرگان تشیّع هستند.
در ارجمندى راویان روایت سوم که در ثواب الاعمال آمده نیز جاى بحث و گفتگو نیست: پدر مرحوم شیخ صدوق، «على بن الحسین بن بابویه القمى» شخصیت برجسته و ممتاز شیعه در قم بوده است. «على بن موسى بن جعفر بن أبى جعفر الکمندانی» از مشایخ مرحوم کلینى و مرحوم شیخ صدوق است؛ وى از گروهى است که مرحوم کلینى با عنوان «عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن عیسى» همیشه از او یاد مى کند. «علیّ بن الحکم بن الزبیر الکوفی النخعی ابوالحسن الضریر» و «هشام بن سالم» و «صفوان بن یحیى» نیز از شخصیتهاى بزرگ و توثیق شده شیعه هستند.
راویان روایت پنجم نیز که در محاسن آمده است، در اوج وثاقتند: «محمد بن خالد أبوعبداللّه البرقى» پدر «أحمد بن محمدبن خالد البرقى» و «على بن الحکم» و «هشام بن سالم» هر سه از صالحان و ثقات شیعه هستند.
این روایات مستفیض و محفوف به قراین بسیار ـ که در کتابهاى معتبر شیعى آمده و مورد توجه و عنایت همه عالمان قرار گرفته است ـ به پایه اى از اعتبار و اطمینان به صدور رسیده است که بر هیچ مبنایى قابل مناقشه سندى نیست نه بر مبناى کسانى که در پذیرش سند روایات سختگیرى دارند، و نه بر مبناى آنان که خبر واحد را در غیر احکام حجت نمى دانند.
این بخش از روایات با توجّه به نکات یاد شده، صدورى اطمینان بخش و اعتبارى قطعى مى یابد و با این وجود قول به جعل و وضع جدّا به دور از انصاف است. در این میان تنها مرحوم سیّد هاشم معروف الحسنى است که این روایات را جعلى مى داند.
شیخ انصارى در رساله التسامح فى ادلّة السنن مى نویسد:
وهذه الأخبار مع صحّة بعضها غنیّة عن ملاحظة سندها لتعاضدها وتلقّیها بالقبول بین الفحول نعم ربّما اعترض علیها من غیر جهة السند بوجوه.8
نیازى به بررسى سندى این روایات نیست؛ چرا که این دسته از روایات یکدیگر را تقویت مى کنند، و از سوى دیگر همه بزرگان این روایات را پذیرفته اند؛ بگذریم که برخى از این روایات از جهت سندى نیز صحیح و استوار است.
مى بینیم که با توجّه به اعتبار روشن احادیث «من بلغ» از جهت صدور و سند، سخن مرحوم هاشم معروف الحسنى دور از حقیقت است نگاهى دوباره به بخشهایى از سخنان او، نادرستى آنها را نشان مى دهد؛ او مى گوید:
… این در حالى است که مى دانیم سندهاى این روایات، واجد شرایط عمل به آنها نیست، چرا که در اسناد آن کسانى هستند که از نظر دینى و اعتقادى، متهم و یا مجهول الهویه هستند….9
مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى در الذریعه به نه رساله و کتاب مستقل در باب «تسامح درادلّه سنن» اشاره دارد که عالمانى چون مرحوم میرزاى قمى و مرحوم شیخ انصارى از مؤلفان این دسته رساله ها هستند.10 در کتابهاى اصولى چون رسائل، کفایه و همه شروح بر کفایه، این احادیث در «تنبیهات برائت» مورد توجه و بررسى، قرارگرفته است؛ با این حال ـ چنانکه اشاره کردیم ـ مرحوم هاشم معروف الحسنى معتقد مى شود که عالمان شیعه بدون هیچ گونه تحقیق در محتواى این احادیث و بى هیچ گونه بررسى سندى، آنها را پذیرفتند.
ما بیش از این به بررسى اعتبار سندى این روایات نمى پردازیم و از ردّ جزئیات سخن هاشم معروف الحسنى در این باره در مى گذریم؛ چرا که سخن ایشان در کتاب الموضوعات فى الآثار والاخبار گاه چنان است که شکیب از ما مى برد؛ بنابراین در پایان این بخش تنها به ذکر چند نمونه دیگر در باب اعتبار سندى این روایات بسنده مى کنیم:
سیّدبن طاوس در کتاب اقبال الاعمال مى نویسد:
… فسوف نذکر احادیث سندة عن الثقات انّه من بلغه…11
و نیز مرحوم شیخ بهایى در الاربعون حدیثاً خویش آورده است:
هذا الحدیث حسن الطریق متلقّى بالقبول وقد تأیّد باخباراخرى.12
مرحوم آیت الله العظمى خوئى در مصباح الاصول درباره احادیث «من بلغ» مى نویسد:
والتکلّم فى سند هذه الروایات غیر لازم اذمنها ما هو صحیح من حیث السند فراجع.13

3 ـ مفاد احادیث «من بلغ»
از این روایات به راحتى مى توان استفاده کرد که در محدوده مورد توجّه این روایات، سختگیرى سندى لازم نیست. البته این نکته قابل توجّه است که آن عمل باید خیر باشد وهیچ گونه شبهه و احتمال حرمت در او راه نداشته باشد. در چنین مواردى است که دقت و سختگیرى سندى لازم نیست؛ مثلاً در محدوده مستحبّات اگر ثوابى براى عمل نقل شد، گرچه در واقع آن عمل چنین ثوابى نداشته باشد، خداوند به کسى که آن عمل را انجام دهد از روى تفضّل همان ثواب را کرامت مى کند.
جمله اولیّه وان لم یکن الحدیث کما بلغه و نیز جمله من سمع شیئاً و من بلغه نیز این تساهل و تسامح را مى رساند. گفتنى است فهم تساهل و تسامح از این روایات نیازمند وقتى است که با به کارگیرى آن مشکل دیگرى بر سر راه نیست. عالمان از این احادیث شریف چنین استفاده کرده اند (وحقّاً جاى چنین برداشتى هست) که دغدغه احراز واقع و اثبات اعتبار نقل در محدوده مستحبّات، در میان نیست.
البته عالمانى در تحلیل این حقیقت که با توجه به احادیث «من بلغ» آیا آن عمل مستحب است و یا صرفاً رجحان آن استفاده مى شود، یا آن ثواب برحالت انقیاد شخص مترتب است، بیانهاى گوناگونى دارند که در جاى خود قابل دقت است، ولى همه معتقدند که در مستحبّات تساهلى وجود دارد.
مواردى که دروغ بودن، خیر نبودن و بدعت بودن عمل، ثابت باشد، قطعاً مشمول روایت نیست، و به این شکل این احادیث هرگز نمى تواند پشتوانه قبول روایات جعلى بشود. بدعتها با این احادیث ترغیب پیدا نمى کند و زشتیها چهره نیک به خود نمى گیرد.
فرض کنید در روایتى چنین آمده است که: هرکس در شب جمعه سوره جمعه را بخواند پاداشى چنین دارد؛ انجام این عمل شایسته به امید آن پاداش، مورد توجه این روایات است؛ عنوان باب در وسائل الشیعه گویاى این حقیقت است: «باب استحباب الإتیان بکلّ عمل مشروع روى له ثواب عنهم ـ علیهم السلام ـ.»14
بنابراین تنها مى توان درباره دلالت احادیث «من بلغ» سخن گفت: بعضى تساهل و تسامح در مستحبات را از این احادیث استفاده نکرده اند و سمع و بلغ را بر سماع و بلوغ معتبر حمل کرده اند و نیز از جمله اوتیه وان لم یکن الحدیث کما بغله هیچ تسامح و تساهلى را دریافت نکرده اند. رجالى کبیر مرحوم مامقانى در مقباس الهدایة از این گروه است.15 ولى اکثر عالمان معتقدند که این احادیث بر تساهل و تسامح دلالت دارد و انصاف نیز چنین است. البته در نوع این تساهل، توجیه ها و بیانها گوناگون و تا حدى نزدیک به هم است.
این پذیرفته است که شخصیتى چون مرحوم مامقانى این روایات را دالّ بر تساهل و تسامح نداند، ولى دغدغه صحّت و صدور این روایات و مناقشه سندى در آنها آن گونه که در کتاب الموضوعات فى الاثار والاخبار آمده است هرگز پذیرفته نیست.
در پایان این بخش، براى توجه بیشتر به درستى برداشت مشهور از این روایات، چند نکته را تذکّر مى دهیم:

یک: دقت در واژه بلوغ و سماع در دو جمله من بلغه… و من سمع…: این دو واژه مطلق است. اگر گفته شود: «اذا بلغک خبر فتفحص عنه فان کان على مابلغت فاعمل وان لم یکن على ما بلغک فلاتعمل» در این جمله بلغ داراى اطلاق است. نیز اگر گفته شود: «اذا بلغت خبر فاعمل به فانّک مثاب وان لم یکن على مابغلک.» از این جمله در مى یابیم که دقت و تفحص لازم نیست.

دو: جمله «اوتیه وان لم یکن الحدیث کما بلغه» نیز برداشت مشهور را تأیید مى کند، بویژه با انضمام به صدر حدیث و جمله من بلغه، آن گونه که هم اکنون توضیح داده شد.

سه: دقت به این نکته که دلایل کسانى که این فهم را تخطئه مى کنند کامل نیست؛ چنانکه در بحث موانع حجیّت روایات «من بلغ» خواهیم گفت.
گفتنى است که در «دفاع از حدیث» بیشتر اثبات اعتبار روایات درنظرگرفته مى شود، وگرنه در باب محتواى روایات «من بلغ»، نظر مشهور مخالفانى نیز دارد و آنچه درباره مفاد روایات «من بلغ» آوردیم تنها بدین جهت بود که چنین تصور نشود که نظر مشهور بى اساس بوده است.

4 ـ موانع حجیّت احادیث «من بلغ»
چنانکه گفتیم درکتاب الموضوعات فى الاثار والاخبار ادّعا شده است که این احادیث، پشتوانه اى براى مشروع جلوه دادن روایات جعلى است؛ بدعتها با این احادیث پا مى گیرد و دروغها مشروعیّت پیدا مى کند و… با توجه به محدوده مشمول این احادیث، روشن مى شود که بدعتها و زشتیها مشمول این حدیث نیست. کارهاى شایسته اى را که ثوابى براى آن درنظر گرفته شده است، در صورت عدم اطمینان از صحت آن ثواب مى توان انجام داد و مطمئن بود که ثواب آن عمل داده خواهد شد. همه به این حقیقت تصریح دارند که احتمال جهت در چنین عملى مانع اند توجه به احتمال استحباب و مطلوبیت است. عنوان «خیر» که در یکى از این دسته روایات آمده است، مفروض بودن خبریت عمل را گوشزد مى کند، چه رسد به این که عمل مذکور بدعت و زشت باشد.
عالمان همچنین تصریح کرده اند که اجراى قانون تسامح به دست فقیه است و اوست که از راه آشنایى کامل با زوایاى دین مورد را بررسى مى کند و مطمئن مى شود که بدعت و حرامى صورت نمى گیرد و گرنه قانون تسامح تطبیق پیدا نمى کند. روایت ضعیفى که دروغ باشد و با عقل سالم و به تعبیر کتاب الموضوعات فى الاثار و الاخبار با منطق ادیان الهى ناسازگار باشد، هرگز مشمول احادیث من بلغ نیست، و نیز هیچ عالم شیعى به وسیله احادیث «من بلغ» ترغیب به عملى که مخالف عقل و ادیان الهى باشد، نکرده است.
با نگاهى به گفتار عالمان درباره احادیث «من بلغ» در مى یابیم که این احادیث پشتوانه دروغ، بدعت و حرام و تحریف نیست و هرکس به زبانى این حقیقت را بازگو کرده است. شیخ بهایى گفته است:
مورد تطبیق احادیث «من بلغ» جایى است که ظن به کذب نباشد گرچه ظن به صدق با توجه به احادیث من بلغ لازم نیست.16
پیش از این گفتیم که هاشم معروف الحسنى در تفسیر سوم خود بر احادیث «من بلغ» معتقد مى شود که این احادیث بر این امر دلالت دارند که در باب مستحبات مى توان به روایات ضعیف عمل کرد به این معنى که شرایط حجیّت خبر از قبیل موافقت با قرآن در این دسته از روایات مربوط به امور مستحبى، معتبر نیست. باید پرسید: کدام عالم شیعى در سایه احادیث «من بلغ»، احادیث خلاف قرآن را حجت دانسته است؟ موافقت با کتاب از شرایطى است که هرگز ساقط نمى شود.

5 ـ تحلیل مفاد احادیث «من بلغ»
مفاد این احادیث در کتابهاى اصولى تحلیل شده است و در تنبیهات مبحث برائت به طور فنّى از آن گفتگو کرده اند، بنابراین در اینجا تنها فهرستى از نظر ها و تحلیلها را مى آوریم:

1 ـ از اخبار «من بلغ» استحباب ذاتى عملى را که ثوابى براى آن گفته شده است استفاده کنیم.

2 ـ از اخبار «من بلغ» استحباب عملى را که براى آن ثوابى بیان شده به عنوان ثانوى «من بلغه…» استفاده شود.

3 ـ از اخبار «من بلغ» تنها اعطاى ثواب گفته شده استفاده شود نه استحباب ذاتى عمل و نه استحباب به عنوان ثانوى.

4 ـ از اخبار «من بلغ» حسن احتیاط فهمیده شود و در سایه این اخبار، رجحان انجام عمل به امید احتمال مطلوبیت استفاده شود؛ یعنى حسن انقیاد و احتیاط.

5 ـ از اخبار «من بلغ» حجیت خبر ضعیف در باب مستحبات استفاده شود.
6 ـ عالمان شیعه و احادیث «من بلغ»
براى توجه بیشتر به جایگاه احادیث «من بلغ» و موقعیّت ویژه آن در بین عالمان شیعه در این بخش گوشه اى از گفتارشان را مى آوریم. عموم عالمان متأخر شیعى در کتابهاى اصولى در تنبیهات برائت به احادیث «من بلغ» پرداخته اند. ما در اینجا تنها برخى از گفته ها را مى آوریم.

یک: سخن سیّد بن طاوس:
وسوف نذکر من طریق الاخبار طرقاً [طرفاً] من العبادات والاسرار فى اللیل والنهار المقتضیة لنعیم دار القرار فلا تکن عن الخیر نوّاماً ولالنفسک یوم القیامة لوّاماً واذا لم نذکر اسناداً لکلّها فسوف نذکر احادیث مسندة عن الثّقات انّه من بلغه اعمال صالحة وعمل بها فانّه یظفر بفضلها وقد قدّمناها فى اوّل المهمّات وانّما اعددناها هیهنا فى المراقبات.
فمن ذلک انّنا روینا باسنادنا إلى أبی جعفر بن بابویه ـ رضوان اللّه علیه ـ من کتاب «ثواب الأعمال» فیما رواه باسناده إلى صفوان عن أبی عبداللّه الصادق ـ علیه السلام ـ انّه قال: من بلغه شئ من الخیر فعمل به کان له اجر ذلک وان کان رسول اللّه ـ صلّى اللّه علیه واله ـ لم یقله.
اقول: ومن ذلک مارویناه باسنادنا الى محمد بن یعقوب الکلینى ـ رحمة اللّه ـ من کتاب «الکافى» فى باب، من بلغه ثواب من اللّه تعالى على عمل وصنعه، فقال ماهذا النظر:
على بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابى عمیر عن هشام بن سالم عن ابى عبداللّه ـ علیه السلام ـ قال: من سمع شیئاً من الثواب على شىء وصنعه کان له وان لم یکن کما بلغه. ووجدنا هذا الحدیث فى اصل هشام بن سالم ـ رحمه اللّه ـ عن الصادق ـ علیه السلام ـ من ذلک باسنادنا ایضاً الى محمّد بن یعقوب فقال عن محمّد بن یحیى عن محمد بن الحسین عن محمد بن سنان عن عمران الزعفرانى عن محمّد بن مروان قال سمعت اباجعفر ـ علیه السلام ـ یقول: من بلغه ثواب من اللّه ـ عزّوجل ـ على عمل فعمل ذلک العمل التماس ذلک الثواب اوتیه وان لم یکن الحدیث کما بلغه.
اقول: وهذا فضل من اللّه ـ جلّ جلاله ـ وکرم ما کان فى الحساب انّک تعمل عملاً لم ینزّله فى الکتاب ولم یأمر اللّه ـ جلّ جلاله ـ رسوله ان یبلّغه الیک فتسلم ان یکون خطر ذلک العمل علیک وتصیر من سعادتک فى دنیاک وآخرتک فاعلم انّ هذا له مدخل فى صفات الاسعاد والارقاد فکیف لایکون من صفات رحمته وجوده لذاته ومن لانهایة لهباته ومن لاینقصه الاحسان ولایزیده الحرمان ومن کلّ ماوصل الى أهل مملکته فهو زائد فى مملکته وتعظیم دولته.
ولقد رویت ورأیت اخباراً لابن الفرات الوزیر وغیره انّهم زوّر علیهم جماعة رقاعاً بالعطایا فعلموا انّها زوّر علیهم وأظلموا ماوقع فى التزویر وهى من الاحادیث المشهورة عند الأعیان فلا اطیل بذکرها فى هذا المکان وقد جائت شریعتنا المعظمة بنحو هذه المساعى المکرّمة وذاک انّ حکم الشریعت المحمدیّة انّه لو التقى صفّ المسلمین فى الحرب بصفّ الکافرین فتکلّم واحد من أهل الاسلام کلمة اعتقدها کافر انّه قد أمّته بذلک الکلام لکان ذلک للکافر ماتاً من القتل ودرعاً له من دروع السلامة والفضل وقد تناصر ورود الرّوایات ادرؤا الحدود بالشبهات فکن فیما نورده عاملاً على الیقین بالظفر ومعرّقاً بحق محمّد صلوات اللّه علیه سیدّ البشر.17
و نیز همو گفته:
وقد ذکرنا فیما تقدم من اعتمادنا فى مثل هذه الاحادیث على مارویناه عن الصادق ـ علیه السلام ـ انّ من بلغه متى من الخیر فعمل کان له ذلک وان لم یکن الأمر کما بلغه.18

دو: سخن شهید اوّل:
انّ اخبار الفضائل یتسامح فیها عند اهل العلم.19

سه: شیخ جعفر کاشف الغطاء:
البحث الثانى والخمسون فى بیان تفاصیل السنن وهى اقسام: اوّلها: ما علم فیه استحباب الأصل وشکّ فى رجحان الخصوصیّة، ثانیها: مادار المباح والسنّة، ثالثها: ما جهل حکمها بالمرّة رابعها: ما لم تثبت شرعیّته بالأصل ولا معارض له کوضوء الحائض والجنب، خامسها: ما کان مخالفاً عدة شرعیة کصوم النافلة فی السفر ونذر الاحرام قبل المیقات و نذر الصوم حضراً وسفراً ورکعتى الوتیرة ان جعلت نافلة للعشاء والزیادة على الثّنتین فى النوافل، سادسها: ما کان داخلاً تحت عموم ادلّة التحریم والکراهة الذاتیّین.
والظاهر فى القسم الأول الاکتفاء بمجرد المظنّة من قول فقیه او من غیره فضلاً عن الروایة الضعیفة بل الاحتمال القوى کاف لانّ طریق الاحتیاط فى تحصیل رجحان الخصوصیّة حجّة شرعیّة کما هو کذلک فیما یحتمل الوجوب والحرمة، والقسم الثانى ویقع فى الآداب والرواجح الغیر المشروطة بالنّیة ملحق بسابقه، الثالث والرابع لایثبتان الاّ بحجة ولو روایة ضعیفة لدخولها فى ادّلة السنن، وامّا القسم الخامس فیحتمل فیه ذلک نظراً الى انّ الروایة الضعیفة لما استفید انّها حجّة فى السنن والاداب والمکروهات ارتفع احتمال التشریع بوجود الدلیل ویقوّى الحاقه بالقسم الاتى لانّ الخبر الضعیف لاینهض فى تخصیص القاعدة المستفادة من الادلّة ورفع التّشریع انّما هو فى الاقسام الادلّة، واما السادس فلاینبغى الشک فى مساوات لسائر الاحکام ولایعتمد فیه على ضعف الأخبار.20

چهار: سخن آخوند خراسانى:
ثم انّه لایبعد دلالة بعض تلک الأخبار على استحباب مابلغ علیه الثواب فانّ صحیحة هشام بن سالم المحکیّة عن المحاسن عن أبی عبداللّه ـ علیه السلام ـ قال: «من بغله عن النبی(ص) شىء من الثواب فعمله کان اجر ذلک له و ان کان رسول اللّه(ص) لم یقله» ظاهرة فى انّ الاجر کان مترتّباً على نفس العمل الّذى بلغه عنه(ص) انّه ذو ثواب وکون العمل متفرّعاً على البلوغ وکونه الداعى إلى العمل غیر موجب لان یکون الثواب انّما یکون مترتّباً علیه فیما اذا اتى برجاء انّه مأمور به وبعنوان الاحتیاط بداهة ان الداعى الى العمل لایوجب له وجهاً و عنواناً یؤتى به ذلک الوجه والعنوان.
واتیان العمل بداعى طلب قول النبى(ص) کما قیّد به فى بعض الأخبار وان کان انقیاداً الاّ ان الثواب فى الصحیحة انّما رتّب على نفس العمل ولاموجب لتقییدها به لعدم المنافاة بینهما بل لواتى به کذلک او التماساً للثواب الموعود کما قیّد به فى بعضها الاخر، لاوتى الاجر والثواب على نفس العمل لا بما هو احتیاط وانقیاد فیکشف عن کونه بنفسه مطلوباً واطاعة فیکون ذرانه ذران (من سرّح لحیته) او (من صلى اوصام فله کذا) ولعلّه لذلک افتى المشهور بالاستحباب فافهم وتأمل.21

پنج: سخن مرحوم مامقانى:
وامّا مانقله عن الاکثر وحسّنه من العمل بالخبر الضعیف وان لم ینجبر فى السنن والقصص والمواعظ ففیه نظر ظاهر ضرورة ان کون المواعظ والقصص محض الخبر لیس الاّ، لایسوغ نسبة الخبر الى المعصوم ـ علیه السلام ـ من دون طریق معتبر و ورود الاذن بالمسامحة فى ادلّة السنن عن النبى المختار ـ صلوات اللّه علیه وآله ـ والأئمة الأطهار ـ سلام اللّه تعالى علیهم ـ ممنوع، والأخبار الّتى استدلّ بها علیه قاصرة عن افادة مطلوبه وان وافقه فى الاستدلال به الاکثر الاّ انّهم عند التأمل والتحقیق اشتبهوا فى فهم معناها کما اوضحناه فى محلّه.
ومجمل المقال فى حلّه: ان البلوغ فیها لیس هو البلوغ ولو بطریق لایطمأنّ به بل المراد به البلوغ العقلائى المطمأنّ به نحو البلوغ فى الالزامیّات لیس المراد عاقیه فضیلة خصوص المندوبات بل کلّ ما فیه فضل اعمّ منها ومن الواجبات فالمراد بتلک الاخبار ـ واللّه العالم ـ انّه اذا بلغ المکلف بالطریق العقلایى المطمأنّ به رجحان عمل مع المنع من ترکه او مع عدم المنع من ترکه وامتثله العبد طاعةً وانقیاداً ورجاءً للأجر الموعود علیه وظهرت یوم القیامة مخالفة البالغ المأتیّ به للواقع ونفس الأمر، لم یضیّع اللّه الکریم المنّان عمل ذلک العامل لمجرّد تخلّفه عن الواقع بل تفضّل علیه بالأجر المأتى بالعمل برجائه ومن البیّن انّ وعداته تعالى بالتفضّل بالأجر المرجوّ لایدلّ بشى من الدلالات على رجحان نفس ذلک العمل وکونه واجباً او مستحبّاً وکیف یعقل وجوب او استحباب مالامصلحة فیه اصلاً؛ نعم اقدام العبد على الاطاعة بذلک العمل فیه حسن ورجحان والتفضل بالأجر انّما هو بالنظر الیه وان لم یمکن نفس العمل راجحاً فظهر ان التسامح فى ادلّة السنن والکراهة ممّا لاوجه له وان حالها حال الاحکام الالزامیّة فى توقف ثبوتها والتعبد بها على دلیل شرعى غایة الأمر فى المقامین جواز الاتیان بهما لمجرّد احتمال الوجوب والندب والترک لمجرد احتمال الحرمة والکراهة لحکم العقل بحسن انقیاد العبد لمولاه باتیانه بمحتمل المطلوبیّة وترکه لمحتمل المغبوضة لکن ذلک لایثبت الاستحباب والوجوب الشرعیّین ولا الکراهة والحرمة الشرعیّین….22
ایشان با این که در این کلام، استفاده تسامح درادلّه سنن از احادیث «من بلغ» را منع مى کنند، ولى با توجّه به صدر و ذیل کلامشان روشن مى شود که نوعى از تسامح را قبول دارند؛ به این معنى که اگر عمل به امید ثواب و براساس انقیاد انجام شود ثواب بر آن مترتّب خواهد بود، ولى همان گونه محققان متأخر مى گویند استفاده استحباب و یا کراهت نفس عمل ممنوع است و در نتیجه در سایه خبر ضعیف، نفس مستحب نمى شود ولى انجام آن به دلیل اخبار «من بلغ» ثواب دارد و یا به تعبیر دیگر، رجحان احتیاطى عمل را منکر نیستند. در هر صورت ایشان پس از پذیرش روایات «من بلغ» در مفاد آن نظر مى دهند و نوعى از تسامح را استفاده مى کنند.

شش: سخن شیخ بهایى
…وظاهر الإطلاق ان ظنّ صدق الناقل غیر شرط فى ترتب الثواب فلو تساوى صدقه وکذبه فى نظر السامع وعمل بقوله فاز بالأجر، نعم یشترط عدم ظنّ کونه لقیام بعض القرائن.23
شیخ بهایى همچنین پس از نقل اوّلین حدیث از احادیث «من بلغ» مى نویسد:
هذا الحدیث حسن الطریق متلقى بالقبول وقد تأیّد باخبار اخرى.24
آنگاه چند روایت دیگر احادیث «من بلغ» را نقل مى کند و مى افزاید:
… وهذا هو سبب تساهل فقهائنا فى البحث عن دلائل السنن وقولهم باستحباب بعض الأعمال التى ورد بها اخبار ضعیفة وحکمهم یترتّب الثواب علیها فلایرد علیهم انّهم قداتّفقوا على انّ الحدیث الضعیف لاتثبت مالاحکام الشرعیة والاستحباب حکم شرعى لانّ حکمهم باستحباب تلک الاعمال وترتّب الثواب علیها لیس مستنداً فى الحقیقة الى تلک الاحادیث الضعیفة بل الى هذا الحدیث الحسن المشتهرالمعتضد بغیره من الاحادیث.25
12 ـ دفاع از یک حدیث نبوى
نقد حدیث نبوى در کتاب ارشاد الطالب

حضرت آیة اللّه حاج شیخ جواد تبریزى ـ دام ظلّه العالى ـ در کتاب ارشادالطالب مى نویسند:
وامّا النّبوی «من عظّم صاحب الدنیا وأحبّه طمعاً فی دنیاه سخط اللّه علیه وکان فى درجته مع قارون فی التابوت الأسفل من النار» فضعیف جدّاً وباطل مضموناً لجواز تعظیم المزبور و عدم کونه موجباً لعقاب فضلاً عن العقاب الوارد فیه.26
ایشان محتواى این حدیث نبوى شریف را باطل مى دانند، چرا که تعظیم و تکریم دنیا دار و عشق ورزى به او جایز است و خشم و عذاب الهى را به دنبال ندارد، چه رسد به این که این شخص با تعظیم دنیا دار، با او همدرجه و همراه با قارون وارد جهنم گردد. ایشان به علاوه سند این حدیث نبوى را ضعیف مى دانند.

دفاع ما

1 ـ حضور این حدیث در کتابهاى روایى شیعه

یک: ثواب الاعمال
ابن المتوکّل، عن محمّد بن جعفر، عن موسى بن عمران، عن عمّه الحسین بن یزید، عن حمّاد بن عمرو النصیبى، عن أبی الحسن الخراسانى، عن میسرة بن عبداللّه، عن أبی عائشة السعدى، عن یزید بن عمربن عبدالعزیز، عن أبی سلمة بن عبدالرحمن، عن أبی هریرة وعبداللّه بن عبّاس قالا: خطبنا رسول اللّه ـ صلّى اللّه علیه وآله ـ قبل وفاته وهى اخر خطبة خطبها بالمدینة….
ومن تولّى خصومة ظالم او اعانه علیها نزل به ملک الموت بالبشرى بلعنه اللّه ونار جهنّم خالداً فیها وبئس المصیر ومن خفّ بسلطان جابر فى حاجة کان قرینه الى النار، ومن دلّ سلطاناً على الجور قرن مع هامان وکان هو والسلطان من اشدّ اهل النار عذاباً، ومن عظّم صاحب دنیا وأحبّه لطمع دنیاه سخط اللّه علیه وکان فى درجته مع قارون فی التابوت الأسفل من النار ومن علّق مسوطاً بین یدى سلطان جائر ومن سعى باخیه الى سلطان جائر؛27
… هر کس دفاع از ستمگرى را عهده دار بشود یا آنکه او را در راه دفاع از خویش کمک کند، فرشته مرگ با بشارت لعنت خدا و آتش جهنم بر او فرود مى آید، وى در جهنم همیشه خواهد ماند و جهنم بازگشت گاه بدى است. هرکس براى عملى ساختن منویّات پادشاه زورگویى آماد باشد، همراه و همنشین او در آتش خواهد بود؛ و کسى که پادشاهى را در راه ستم راهنمایى کند، همراه و همنشین هامان خواهد شد و او و پادشاه از جهنمیانى هستند که عذابشان از همه سخت تر است؛ و هر کس دنیادارى [پادشاه ستمگر] را احترام کند و او را به طمع دنیایش در دل دوست بدارد، خداوند بر او خشم گیرد و او در رتبه آن دنیا دار و همراه و همنشین با قارون در تابوت زیرین آتش خواهد بود….

دو: من لایحضره الفقیه
روى عن شعیب بن واقد، عن الحسین بن زید، عن الصادق جعفر بن محمّد، عن أبیه، عن آبائه، عن أمیرالمؤمنین علىّ بن أبى طالب ـ علیهم السلام ـ قال: نهى رسول اللّه ـ صلّى اللّه علیه وآله ـ… ونهى عن المدح وقال احثوا فى وجوه المدّاحین التراب وقال ـ صلّى اللّه علیه وآله ـ: من تولّى خصومة ظالم او اعان علیها ثمّ نزل به الموت قال له: ابشر بلعنة اللّه ونار جهنّم وبئس المصیر. وقال: من مدح سلطاناً جائراً وتخفّف وتضعضع له طمعاً فیه کان قرینه فى النار. وقال ـ صلّى اللّه علیه وآله ـ: قال اللّه ـ عزّوجلّ ـ «ولاترکنوا الى الّذین ظلموا فتمسّکم النار» ومن ولّى جائراً على جور کان قرین هامان فی جهنم؛28
… پیامبر اکرم(ص) از ستایش افرادمنع کردند و فرمودند: به صورت مدح گویان خاک بپاشید، و فرمودند: هرکس که دفاع از ستمگرى را به عهده گیرد و یا در دفاع از ستمگر نقش داشته باشد، پس از مرگ به او گفته مى شود: بشارت باد تو را به لعنت خدا و آتش جهنّم که بد بازگشت گاهى است. و فرمود: کسى که پادشاه ستمگرى را بستاید و براى او تواضع و کرنش کند تا به او دست یابد، همنشین او درجهنم خواهد بود. پیامبر فرمود: که خداى عزّوجل فرمود: «به ستمگران گرایش و تکیه نداشته باشید که آتش به شما خواهد رسید»، و هرکس که همراه و همکار ستمگرى در ظلم شود همنشین هامان درجهنم خواهد گردید….

سه: امالى صدوق
عن حمزة بن محمّد العلوى، عن عبدالعزیز محمد بن عیسى الأبهرى، عن محمّد بن زکریّا الجوهری الغلابیّ، عن شعیب من واقد، عن الحسین بن زید عن الصادق جعفر بن محمّد، عن أبیه، عن آبائه، عن امیرالمؤمنین ـ علیهم السلام ـ قال: نهى رسول اللّه ـ صلّى اللّه علیه واله ـ… ونهى عن المدح وقال: احثوا فى وجوه المدّاحین التراب، وقال ـ صلّى اللّه علیه واله ـ: من تولّى خصومة ظالم او اعان علیها ثم نزل به ملک الموت قال له: أبشر بلعنة اللّه ونار جهنّم وبئس المصیر، وقال: من مدح سلطاناً جائراً و تخفّف وتضعضع له طمعاً فیه کان قرینه الى النار وقال ـ صلّى اللّه علیه واله ـ: قال انّه عزّوجلّ: «ولا ترکنوا الى الّذین ظلموا فتمسّکم النّار»، ومن دلّ جائراً على جور کان قرین هامان فى جهنّم…29

چهار: نهج البلاغه
ومن اتى غنیّاً فتواضع له لغناه ذهب ثلثاً دینه؛30
هرکس نزد ثروتمندى برود و به جهت ثروتش براى او تواضع و فروتنى کند دوسوم دینش از دست مى رود.

پنج: امالى مفید
عن المفید، عن ابن قولویه، عن الکلینى، عن علىّ بن ابراهیم، عن محمّد بن عیسى، عن محمد بن زیاد، عن رفاعة قال: سمعت ابا عبداللّه ـ علیه السلام ـ یقول: اربع فى التوراة والى جنبهنّ اربع… ومن أتى غنیّاً فتضعضع له لیصیب من دنیاه فقد ذهب ثلثا دینه…؛31
هر کس نزد ثروتمندى برود و براى او کرنش کند تا از دنیاى او بهره مند شود محقّقاً دوسوم دینش از دست رفته است…

شش: اختصاص مفید
عن رفاعة، عن أبى عبداللّه(ع) قال: فى التوراة اربع مکتوبات وأربع إلى جانبهنّ… ومن اتى غنیّاً فتضعضع له لشى یصیبه منه ذهب ثلثاً دینه…32

هفت: جامع الاخبار
… وایّاکم و التواضع لغنىّ فما تضعضع احه لغنىّ إلاّ ذهب نصیبه من الجنّة.33

هشت: ارشاد القلب
لعن اللّه من اکرم الغنىّ لغناه ولعن اللّه من اهان الفقیر لفقره ولایفعل هذا الاّ منافق ومن اکرم الغنى لغناه واهان الفقه لفقره سمّى فى السماوات عدوّ اللّه وعدوّ الأنبیاء لایستجاب له دعوة ولایقضى له حاجة.34

نه: تفسیر على بن ابراهیم
اخبرنا أحمد بن إدریس قال حدثنا أحمد بن محمد، عن محمّد بن سیّار، عن المفضل بن عمر، عن أبى عبداللّه(ع) قال: لما نزلت هذه الآیة: «ولاتمدنّ عیناک الى ما متّعنا به ازواجاً منهم ولاتحزن علیهم واخفض جناحک للمؤمنین» قال رسول اللّه(ص)… ومن أتى ذا میسرة فیخشع له طلب ما فى یده ذهب ثلثا دینه ثم قال: ولاتعجل ولیس یکون الرجل یسأل من الرجل الرفق فیجلّه ویوقّره فقد یجب ذلک له ولکن یراه انّه یرید یتخشّعه ما عنداللّه ویرید ان یحیله عمّا فى یده.35

ده: تفسیر عیاشى
عن عمروبن جمیع رفعه الى امیرالمؤمنین(ع) قال: مکتوب فى التوراة… ومن أتى غنیّاً فتواضع لغنائه ذهب اللّه بثلثى دینه…36

یازده: تحف العقول
1 ـ وصیته لامیرالمؤمنین(ع) یا على… ومن أتى غنیّاً فتضعضع له ذهب ثلثا دینه…37
2 ـ قال على(ع): مکتوب فى التوراة فى صحیفتین… ومن تواضع لغنىّ طلباً لما عنده ذهب ثلثا دینه.38

دوازده: مجموعه ورّام
ومن أتى غنیّاً فتضعضع له لیصیب من دنیاه ذهب ثلثا دینه.39
مرحوم مجلسى در دوازده جاى بحارالأنوار همین مضمون را از کتابهایى که بدان اشاره رفت آورده است.40
در کتابهاى من لایحضر الفقیه، ثواب الاعمال و امالى مرحوم شیخ صدوق مضمون حدیث بسیار نزدیک به هم است.

2 ـ اعتبار سندى و دلالى این حدیث
ما بر این باوریم که یک نگاه به این حدیث نبوىّ و توجه به حضور این حدیث و مضمون مشابه آن در کتابهاى شیعى، راه را بر مناقشه سندى ودلالى درروایت مى بندد.
حضور این روایت نبوىّ شریف در مجامع روایى شیعه به ویژه درکتاب من لایحضره الفقیه ـ که از کتب اربعه است ـ اطمینان به صدور روایت را زنده مى سازد و بر مبناى مقبول حجیّت خبر موثوه به، با قراین بسیارى که وجود دارد، این روایت حجّت و معتبر مى شود، بویژه که روایت مشابه در امالى شیخ مفید کاملاً معتبر است و سند بسیار خوبى دارد.

سند روایت در «امالى» مفید
مرحوم شیخ مفید از استاد خود «محمد بن قولویه» و او از استاد خویش «محمد بن یعقوب الکلینى» و ایشان از استاد خود «على بن ابراهیم قمى» این روایت را نقل مى کند که همه از شخصیتهاى بزرگ تشیع هستند. درادامه حدیث با نام این رجال برخورد مى کنیم که همه از شخصیتهاى برجسته و بلندمرتبه شیعه و مورد اعتمادند:
«محمدبن عیسى و یونس»، «محمد بن زیاد»، «محمد بن عیسى بن عبید»، «محمد بن عیسى بن سعید»، «یونس بن عبداللّه الرحمن»، «محمد بن زیاد»، «محمّد بن أبی عمیر» و «رفاعة بن موسى الأسدی النخاس»، بنابراین روایت از نظر سندى اعتبار ویژه اى دارد، گرچه ما بیشتر دفاع از مضمون و محتواى روایت را منظور داریم:
تعظیم و تبجیل دنیا دار به جهت دنیا و به طمع رسیدن به دنیا، دین انسان را کم رنگ مى کند و به تعبیر روایات دوسوم دین را نابود مى سازد، و در صورتى که دنیادار پادشاهى ستمگر باشد ـ آن گونه که در روایت ثواب الأعمال به قرینه قبل و بعد چنین بود ـ این تعظیم، خشم الهى را در پى دارد و باعث مى شود تا شخص، همراه آن پادشاه ستمگر با قارون محشور شود.
تعظیم دنیادار با توجّه به شخص دنیا دار و دیگر خصوصیات مراتبى پیدا مى کند که در روایات بدان توجه شده است. در بیشتر روایات آمده که دو سوم دین را از بین مى برد؛ در روایتى مى خوانیم چنین کارى باعث مى شود که شخص در آسمانها دشمن خدا و پیامبران معرفى شود؛ در دیگر روایت آمده که از بهشت محروم مى شود، و در روایت من لایحضره الفقیه و امالى شیخ صدوق آمده که شخص در جهنم، همنشین پادشاه ستمگر دنیا دار خواهد بود.

3 ـ چکیده کلام

1 ـ عنوان صاحب دنیا که درروایت ثواب الأعمال آمده، به قرینه قبل و بعد آن و همچنین به دلیل روایت من لایحضره الفقیه و امالى مرحوم شیخ صدوق، به معناى پادشاهى است که دنیا را در چنگ خویش دارد.

2 ـ حضور روایت نبوى با مضمون مشابه در حدود چهارده کتاب روایى، اعتبار روایت را تضمین مى کند. به علاوه بعضى از روایات، سندى قوى و معتبر دارد.

3 ـ در روایت ثواب الأعمال به تعظیم و بزرگداشت دنیا دار همراه با محبت قلبى به او اشاره شده است. این محبّت قلبى در روایات مشابه دیگر نیست؛ چرا که در روایات دیگر فقط تواضع در برابر ثروتمند اشاره شده است و شاید سرّ تفاوت عقاب و پى آمد کار در این دو دسته روایت همین باشد که در مورد اوّل تعظیم، همراه با محبّت قلبى است و این چیزى است که انسان را از دین جدا مى سازد، ولى در مورد دوم صرفاً تعظیم جوارحى در کار است که پیامد آن کمتر است.

4 ـ تحلیل این مفهوم که چگونه توجه به دنیادار ثروتمند، دین انسان را بر باد مى دهد: به نظر مى رسد تحلیل زشتى این خصلت دشوار نیست. در این راستا توجه به گفته امام صادق(ع) به صفوان درباره کرایه دادن شترها به هارون براى سفرحج بسیار درس آموز است:
… قال دخلت على أبى الحسن الاوّل ـ علیه السلام ـ فقال لى: یا صفوان کلّ شى منک حسن جمیل ماخلا شیئاً واحداً. قلت: جعلت فداک اىّ شى؟ قال: اکرأوک جمالک من هذا الرجل ـ یعنى هارون ـ قلت: واللّه ما اکریته اشراً ولابطراً ولا للصید ولا للّهو ولکنّى اکریته لهذا الطریق ـ یعنى طریق مکّة ـ ولا اتولاّه ولکن ابعث معه غلمانى. فقال لى: یا صفوان ایقع کراؤک علیهم. قلت: نعم جعلت فداک: فقال لى: اتحبّ بقاؤهم حتى یخرج کراک، قلت نعم، قال: فمن احبّ بقاءهم فهو منهم ومن کان منهم کان وردالنار. فقال صفوان: فذهبت وبعت جمالى عن اخرها…41

13 ـ دفاع از حدیث «الشوم فى ثلاثة»
این دفاع در پى نقد حدیث «الشوم فى ثلاثة» در مجله پیام زن صورت مى گیرد:
این که با تاثیرپذیرى از فرهنگ غیر دینى با انگیزه هاى گوناگون جعل شده و در حقیقت پیرایه اى است بر پیکره شریعت اسلامى مثل اینکه از پیامبر(ص) نقل شده است: «دفن دختران کرامت است»، «قبر، داماد خوبى است»، «شومى در سه چیز است: مرکب، زن و خانه».
این گفته ها خلاف اصول قرآنى است و عالمان حدیث شناس آنها را در زمره احادیث جعلى قرار داده اند. از این نمونه احادیث بسیار است و آنها را باید با معیارهاى علم حدیث شناسایى کرده و کنار گذاشت.42

دفاع ما
1 ـ حضور گسترده این روایات در مجامع روایى شیعه:

یک: کافى
عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن ابن بکیر، عن محمّد بن مسلم، عن أبى عبداللّه(ع) قال: من برکة المرأة خفّة مؤونتها و تیسیر ولادتها ومن شؤمها شدّة مؤونتها و تعسیر ولادتها.43

دو: کافى
وعنه عن عثمان بن عیسى، عن خالد بن نجیح عن أبى عبداللّه(ع) قال: تذاکروا الشوم عند أبى عبداللّه(ع) فقال: الشوم فى ثلاث: فى المرأة والدابّة والدار، فامّا شوم امرأة فکثرة مهرها و عقم رحمها.44

سه: من لایحضره الفقیه
و روى عن خالد بن نجیح عن أبى عبداللّه الصادق ـ علیه السلام ـ قال: تذاکروا الشوم عنده، فقال: الشوم فى ثلاثة: فى المرأة والدابّة والدار، فامّا شوم المرأة فکثرة مهرها و عقوق زوجها و امّا الدابّة فسوء خلقها ومنعها ظهرها وامّا الدار فضیق ساحتها و شرّ جیرانها و کثرة عیوبها.45

چهار و پنج: روایت فوق را مرحوم شیخ صدوق در کتاب خصال46 و امالى47 نیز آورده است.

شش: من لایحضره الفقیه
روى حمّاد بن عمرو وانس بن محمّد عن أبیه جمیعاً عن جعفر بن محمّد عن أبیه عن جدّه عن، على بن أبى طالب(ع) عن النّبى(ص) انّه قال:… یا على ان کان الشوم فى شى ففى لسان المرأة…48
هفت: من لایحضره الفقیه
روى عن عبداللّه بن بکیر عن محمّد بن مسلم قال: قال ابو عبداللّه(ع): من برکة المرأة خفّة مؤونتها و تیسیر ولادتها ومن شومها شدّة مؤونتها و تعسیر ولادتها.49

هشت: من لایحضره الفقیه
وروى أنّ: من برکة المرأة قلّة مهرها و من شومها کثرة مهرها.50

نه: تهذیب الاحکام
وعنه، عن محمّد واحمد ابنى الحسن، عن أبیها، عن عبداللّه بن بکیر، عن محمّد بن مسلم، عن أبى عبداللّه(ع) قال: الشوم فى ثلاثة اشیاء: فى الدّابة والمرأة والدار، فامّا المرأة فشومها غلاء مهرها و عسر ولادتها، وامّا الدابّة فشومها کثرة عللها وسوء خلقا، وامّا الدار فشومها ضیقها و خبث جیرانها.51

ده: تهذیب الاحکام
وعنه، عن محمّد و أحمد، عن أبیها، عن عبداللّه بن بکیر، عن محمّد بن مسلم، عن أبى عبداللّه(ع) قال: من برکة المرأة خفّة مؤنتها وتیسیر ولادتها ومن شومها شدّة مؤنتها و تعسیر ودلادتها.52

یازده: معانى الاخبار
أبی رحمه اللّه قال: حدّثنا على بن ابراهیم بن هاشم، عن أبیه، عن عبداللّه بن میمون، عن أبی عبداللّه(ع) قال: قال رسول اللّه(ص): الشوم فى ثلاثة اشیاء: فى الدّابة والمرأة والدار، فامّا المرأة فشؤمها غلاء مهرها وعسر ولادتها، وامّا الدابه فشؤمها کثرة عللها وسوء خلقها، وامّا الدار فشؤمها ضیقها و خبث جیرانها وقال: من برکة المرأة خفّة مؤونتها ویسر ولادتها وشؤمها شدّة مؤونتها وتعسّر ولادتها.53

دوازده: معانى الاخبار
محمد بن على ماجیلویه، عن محمّد بن یحیى، عن سهل بن زیاد، عن عثمان بن عیسى، عن خالد بن نجیح، عن أبى عبداللّه(ع) قال: تذاکرنا الشوم عنده قال: الشوم فى ثلاثة: فى المرأة والدابّة والدار، فامّا شوم المرأة فکثرة مهرها و عقوق زوجها، وامّا الدابة فسوء خلقها ومنعها ظهرها، وامّا الدار فضیق ساحتها وشرّ جیرانها وکثرة عیوبها.54

سیزده: بصائر الدرجات
محمّد بن الحسین، عن جعفر بن بشیر، عن عنبسة، عن ابى عبداللّه(ع) قال: فى کتاب على(ع) الّذى املأ رسول اللّه ـ صلّى اللّه علیه واله ـ: ان کان الشوم فى شىء ففى النساء.55

چهارده: دعائم الاسلام
عن رسول الله(ص) انّه قال: ان کان الشوم فى شىء ففى المرأة والدار والدّابة.56

پانزده: دعائم الاسلام
من یمن المرأة تیسیر نکاحها وتیسیر رحمها.57

شانزده و هفده و هجده: در کتابهاى عوالى اللئالى58، روضة الواعظین59 والشهاب60 نیز این روایت آمده است.
بحارالانوار نیز این روایت را در چندین مورد نقل کرده است.

1 ـ ج64، ص179، ح38، باب 7؛ به نقل از کتاب الشهاب؛

2 ـ ج64، ص198، ح43، ح43 و 44؛ به نقل از معانى الاخبار و امالى؛

3 ـ ج76، ص149، ح6، باب26؛ به نقل از خصال، معانى الاخبار و امالى؛

4 ـ ج103، ص227 و ح19، باب 2؛ به نقل از بصائر الدرجات؛

5 ـ ح103، ص229؛ به نقل از خصال، معانى الاخبار و امالى؛

6 ـ ج103، ص231، ح7؛ به نقل از معانى الأخبار.

وسائل الشیعه نیز این مجموعه روایات را در دو باب آورده است.61
________________________________________
2 ـ اعتبار قطعى سندى و دلالى این روایات
برادران اهل سنّت آن گونه که مرحوم مجلسى درچند جاى بحارالانوار آورده است، بین طیرة ولاشوم و بین الشوم فى ثلاثه تنافى دیده اند. و براى حلّ تنافى گاه همچون عائشه اصل الشوم فى ثلاثة را منکر شده اند، و گاه آن را از طیرة استثنا کرده اند و گاه تفسیرى براى الشوم فى ثلاثة بیان کرده اند.62 ولى روشن است که «شوم» ضدّ «یمن» و «برکت» است درمواردى حقیقت دارد، آنچه نادرست است تشأم هاى بى اساس است؛ مثلاً پریدن کلاغ از سمت چپ شوم نیست، ولى کوچکى خانه و همسایه بد واقعاً شوم است و هیچ تنافى اى بین این دو جمله نیست. جمله لاطیرة و لاشوم اشاره به تطیّرها و تشأم هاى بى اساسى است که از نظر اسلام غلط است، ولى حضور شوم در سه چیز کاملاً صحیح است و روایات این حقیقت روشن را بیان مى دارد.
هم اکنون روشن است که این روایات هرگز برخلاف قرآن نیست و معلوم نیست که به چه دلیلى روایت الشوم فى ثلاثه خلاف اصل قرآنى دانسته شده است. آیا اگر روایت بالا بودن مهر زن و یا بدزایمان کردن او را شوم دانست، با آیات قرآنى درباره زنان منافات دارد؟
این مجموعه که با سندهاى مختلف نقل شده است در پنج نقل سندى معتبر و بدون دغدغه دارد. تظاهر این روایات که در کتب اربعه و دیگر مجامع روایى شیعه آمده به گونه اى است که همدیگر را تأیید مى کنند. و بنابراین جاى انکارى باقى نمى ماند که این روایات هرگز با اصول قرآنى مخالف نیست.
سندهاى روایات اوّل، هفتم، نهم، دهم و یازدهم قطعاً صحیح و معتبر است و جاى هیج دغدغه اى نیست. حضور گسترده این مضمون در مجامع شیعى حاکى از درستى مضمون و اعتناى عالمان شیعه به این روایت است. چرا باید بدون تأمل و تنها با توجه به سخن بعضى از اهل تسنّن، این روایات را نادرست و ناسازگار با قرآن بدانیم و بدون بررسى آنها در مجامع شیعى آنها را ردّ کنیم؟
آیا اگر بالا بودن مهر زن را ضد ارزش، بد یمن و شوم و داراى آثار بدى بدانیم سخن به ناصواب گفته ایم، و یا اگر نازایى زن را نامیمون و شوم و داراى آثار بدى دانستیم، نادرست گفته ایم؟ شومتر از بى اعتنایى زن به شوهر شایسته خویش، کجا سراغ دارید؟ عدم توجّه زن به خواسته هاى به حق شوهر، تشکیلات خانواده را بر هم مى زند و جمعى را به تباهى مى کشد. اینک مى پرسیم حقوق زوج درروایت شوم، دانسته شد، این سخنى ناصواب است؟ بازگشتى چنین به روایات از نظر «دفاع از حدیث» هرگز مطلوب نیست.
________________________________________
1 . الموضوعات فى الآثار و الاخبار، هاشم معروف الحسنى، ص88
2 . همان، صص170 ـ 174
3 . الکافى، ج2، ص87، باب: من بلغه ثواب من اللّه على عمل، ح1
4 . همان، ج2، ص87، ح2
5 . ثواب الاعمال، ص160
6 . المحاسن، ج1، ص93، ح1
7 . همان، ح2.
8 . رسائل فقهیه، شیخ مرتضى انصارى، چاپ کنگره، ص143
9 . الموضوعات فى الآثار والاخبار، صص 170 ـ 174
10 . الذریعة، ج4، ص173 ـ 174
11 . اقبال الاعمال، سید بن طاووس، ص627
12 . الاربعون حدیثا، شیخ بهایى، دارالثقلین، ص388
13 . مصباح الاصول، آیة الله خویى، ج2، ص318
14 . وسائل الشیعه، ج1، ص80، باب 17
15 . مقباس الهدایة، مامقانى، ج1، صص196 ـ 197
16 . الاربعون حدیثاً، شیخ بهایى، انتشارات اسلامى، ص387
17 . اقبال الاعمال، سید بن طاووس، ص627
18 . همان، ص556
19 . ذکرى الشیعة، شهید اولّ، ص68
20 . کشف الغطاء، جعفرکاشف الغطاء، ص43
21 . کفایة الاصول، آخوند خراسانى، آل البیت، ص352
22 . مقباس الهدایة، مامقانى، آل البیت، ج1، ص196
23 . الاربعون حدیثاً، ص387
24 . همان، ص388
25 . همان، ص389
26 . ارشاد الطالب، آیة اللّه شیخ جواد تبریزى، ص250
27 . ثواب الاعمال،ص331
28 . من لایحضره الفقیه، انتشارات اسلامى، ج4، ص3، ح4968
29 . الامالى، شیخ صدوق، بیروت، مؤسسه اعلمى، ص344
30 . نهج البلاغه، حکمت 224
31 . الامالى، شیخ مفید، ص188
32 . الاختصاص، همو، ص226
33 . جامع الاخبار، ص156
34 . ارشاد القلوب، ص194
35 . تفسیر على بن ابراهیم، ج1، ص381
36 . تفیرعیاشى، ج1، ص120
37 . تحف العقول، ص7
38 . همان، ص152
39 . مجموعه ورّام، ج2، ص50 و 170
40 . بحارالانوار، ج13، ص348، ح35؛ ج72و ص196، ح21؛ ج73، ص169، ح7؛ ج75، ص374، ح26؛ ج77، ص43، ح13؛ ج77، ص65، ح4؛ ج78، ص69، ح17؛ ج78، ص196، ح18و…
41 . معجم رجال الحدیث، ج1، ص133؛ به نقل از رجال الکشى.
42 . مجلّه پیام زن، سال پنجم، شماره هشتم (شماره مسلسل 56)، مقاله: زن در فرهنگ اسلامى، نوشته مهدى مهریزى
43 . الکافى، ج5، ص564، ح37
44 . همان، ص567، ح51
45 . من لایحضره الفقیه، ج3، ص566
46 . الخصال، شیخ صدوق، ص100
47 . الامالى، همو، ص229
48 . من لایحضره الفقیه، ج4، ص364
49 . همان، ج3، ص387
50 . همان.
51 . تهذیب الاحکام، ج7، ص391، ح2
52 . همان، ح3
53 . معانى الاخبار، ص152، ح2
54 . همان، ح1
55 . بصائر الدرجات،ص166، ح15
56 . دعائم الاسلام، ج1، ص198، ح727
57 . همان،ج1، ص221، ح825
58 . عوالى اللئالى، ج1، ص136
59 . روضة الواعظین، ص386
60 . ر.ک: بحارالانوار، ج64، ص179، ح38
61 . وسائل الشیعه، ج14، ص78، باب استحباب تخفیف مؤونة التزویج و تقلیل المهر وکراهة تکثیره؛ ج15، ص9، باب پنجم: باب استحباب قلّة المهر وکراهة کثرته.
62 . بحارالانوار، ج64، ص179، 186 و 198؛ ج58، ص320؛ ج71 ، ص305

تبلیغات