از میان نامه ها
آرشیو
چکیده
متن
جناب آقاى مهدى مهریزى،سر دبیر محترم فصلنامه «علوم حدیث»، سلام علیکم.
نخستین شماره فصلنامه علوم حدیث را به دقت مورد مطالعه قراردادم و از اینکه نشریه اى علمى ـ تخصصى با گرایش حدیث قدم در عرصه مطبوعات کشور نهاده خشنود گردیدم. خصوصا هنگامى که در راستاى رهنمودهاى مکرّر مقام معظّم رهبرى در زمینه ضرورت توجه به نقد و بررسى، در سرمقاله فصلنامه، این جمله دلنشین را خواندم که: «… امید به همدلى، همیارى، پیشنهاد و نقد اهل نظر بسته ایم و…». به هرحال امیدوارم در راهى که برگزیده اید و روشى که ادّعا نموده اید پایدار باشید و مانند نشریاتى چون «آینه پژوهش» و «بیّنات»، فصل کاملى از فصلنامه خود را به «نقد و بررسى»ها اختصاص دهید بدون آنکه ملاحظه اى محدودکننده و تدبیرى مصلحت آمیز در آن اعمال نمایید؛ اجازه دهید تا در این فصل، اندیشه ها و آرا، محترمانه با یکدیگر برخورد کنند تا در تضارب آنها با یکدیگر، روزنه هاى جدید گشوده شده و ناگفته ها گفته آید.
همانطور که گفتم فصلنامه را به دقّت مطالعه کردم؛ هنوز اشکالاتى در صفحه آرایى (صفحه 17ـ29)، ویراستارى، اندازه حروف، دوستونى بودن برخى از مقالات و برخى امور شکلى دیگر وجود دارد که قطعا در شماره هاى بعد مرتفع خواهد شد؛ امّا از جهت محتوا، اکثر مقالات خواندنى و مفید هستند و در میان آنها مقاله حدیث شناس تلاشگر، علاّمه سید مرتضى عسکرى، از استحکام متن و بافت درونى بسیار خوبى برخوردار بود و مقاله هاى محقّقان دانشمند آقایان سیّدمحمدرضا حسینى جلالى و عباس جلالى نیز بسیار دلچسب و روشنگر بود و در میان سایر مقالات، مقاله جناب آقاى مهریزى و نوشته جناب نعمت الله صفرى، حاوى سخنانى در خور تأمل و تدبّر مى باشند. امّا درباره یکى از مقالات فصلنامه، یعنى مقاله عالم پارسا و دانشمند فرزانه حضرت آیةاللّه مشکینى که تحت عنوان «سنّت در نگاه اهل تشیع و تسنن» به چاپ رسیده است، احتمالا به دلیل شتابزدگى در تألیف و اصرار بر خلاصه نویسى، اشکالاتى وجود دارد که ضمن پاسداشت مقام شامخ علمى و عملى مؤلف آن، به برخى از آنها اشاره مى کنم:
1ـ در ابتداى مقاله آمده است: «کتاب، مجموعه الفاظى است که از زبان مبارک پیامبر اسلام شنیده شده، لکن الفاظ و معانى آن، هردو، از طرف خداى تعالى است» و سپس در ترجمه حدیث قدسى گفته شده: «آن نیز کلام منقول از حق تعالى است، لکن الفاظى است که خداوند به پیامبران سابق نیز القا فرموده است».
این تعریف از حدیث قدسى، به غایت نارسا و در میان اهل حدیث، ناشناخته است. همانطور که همه مى دانیم کلام الهى بر سه قسم است: الف: قرآن کریم که برترین و شریف ترین کلام است که بر وجه اعجاز نازل گردیده، و تمام آن به نحو متواتر، بدون تحریف و هرگونه تبدیلى به دست ما رسیده است. ب: کتابهایى که به انبیاى سلف نازل شده ولى در طول زمان، مورد تحریف قرار گرفته اند. ج: احادیث قدسى که مضمون و محتواى آنها به وسیله وحى یا الهام به رسول خدا(ص) رسیده و آن حضرت به الفاظ خود، آن را نقل نموده اند. همانطور که مشاهده مى شود حدیث قدسى، «کلام منقول از حق تعالى» نمى باشد؛ بلکه کلامى است که مضمون و محتوایش ـ معناى آن ـ از جانب حق تعالى و الفاظ و عباراتش از خود پیامبران مى باشد.
2ـ در صفحه11 همان مقاله، سطر 22و23 آمده است: «احادیث و سنت پیامبر، تا زمان غیبت امام عصر(عج) یعنى سال 260هجرى، مصون از خطا و اشتباه بوده و سلسله راویان غیرمعصوم، مربوط به فاصله زمانى میان ما و آخرین معصوم است».
جمله مذکور، درباره موقعیّت سنّت در نزد شیعه است و از آن، دو مطلب برداشت مى شود: اول: سنّت نبوى که در زمان ائمه طاهرین علیهم السلام و از طریق شیعه روایت شده، مصون از خطا و اشتباه است. دوم: اینکه راویان احادیث در نزد شیعه دو دسته اند: الف: راویان احادیث در قبل از سال 260هجرى، که بر اساس جمله مذکور معصوم از خطا و اشتباه بوده اند. ب: راویان احادیث در بعد از سال 260هجرى که از چنان عصمتى برخوردار نبوده اند.
حقیر باید عرض کنم از سه برداشت فوق که از جمله ذکرشده استفاده مى شود، دو برداشت اوّل کاملا باطل است و بطلان آنها در نزد اهل حدیث از مسلّمات مى باشد؛ چراکه بسیارى از روایات وجود دارد که در زمان ائمه و از زبان ایشان نقل شده و خود آن بزرگواران صریحا آنها را نادرست و جعلى معرفى نموده اند؛ مصادیق این مورد در میان احادیث فقهى و تاریخى آن چنان زیاد است که نیازى به ذکر مثال نمى بینم؛ و از طرف دیگر، در میان راویان قبل از سال 260هجرى و از اصحاب ائمه طاهرین کسانى را مى شناسیم که نه تنها از خطا و اشتباه مصون نبوده اند، بلکه ائمه طاهرین علیهم السلام آنها را به صراحت جاعل و کذّاب معرفى کرده اند؛ مانند مغیرةبن سعید که امام صادق(ع) وى را به دلیل جعل حدیث و دستکارى در احادیث امام باقر(ع) لعن فرمود، و مانند مختار ثقفى که به تصریح امام صادق(ع) سخنان دروغى را از امام سجّاد منتشر مى نمود و….
بنابراین معلوم مى شود که نظریه «مصونیت اصحاب ائمه از خطا و اشتباه» نظریّه اى نادرست است و بى شباهت به نظریه اهل سنت درباره «توثیق جمیع صحابه» نمى باشد.
سخن صحیح و صریح در این باره آن است که: الف: احادیث شیعه، همانطور که بعد از غیبت امام عصر(عج) دچار سه آفت عمده یعنى: 1ـ تحریف اهل غلوّ 2ـ تأویل جاهلان 3ـ جعل جاعلان حدیث بوده، در زمان حیات ائمه نیز ـ گرچه کمتر ـ ولى دچار همین آفات بوده است؛ به همین دلیل نیز ائمه طاهرین علیهم السلام، قوانین و اصول بسیارى را براى تشخیص حدیث صحیح از سقیم بیان مى فرمودند. ب: از نظر علم رجال، هیچ فرقى بین راویانى که پیامبر یا ائمه طاهرین را درک کرده اند، با سایر راویان حدیث وجود ندارد و نظریه اهل سنت درباره توثیق جمیع صحابه، و به دنبال آن، نظریه مصونیت اصحاب و راویان معاصر با ائمه، باطل و غیر قابل قبول است.
3ـ در صفحه10، همان مقاله، سطر3 آمده است: «سنّت که روایت و حدیث و نصّ نیز بدان اطلاق مى شود …». باید گفت اطلاق «نصّ» بر سنّت و معادل قراردادن این دو با یکدیگر محل گردید و تأمّل است و در استعمالات اهل حدیث و اصول، چنین استعمالى مشاهده نشده است و به لحاظ فنّى نیز معادل قرار دادن این دو اصطلاح با یکدیگر محلّ اشکال است.
4ـ در همان صفحه، سطر 5ـ 8 آمده است: «مراد اصولیّین از سنّت، قول، فعل و تقریر صادره از پیامبر است و لذا کتابت را جزو سنّت نیاورده اند؛ روشن است که اگر سنت، به واسطه امام معصوم رسیده باشد، قسم چهارمى هم خواهد داشت و آن کتابت است».
و شاید در این صورت صحیح باشد که بگوییم: اگر سنت به واسطه روات به ما رسیده باشد، قسم پنجمى هم خواهد داشت و آن روایت است و اگر به واسطه قرائت و مناوله و اجازه و…؛ در حالى که همگى بر این نکته واقفیم که سنّت، همانطور که مؤلف محترم مقاله فرموده اند: قول، فعل و تقریر پیامبر است؛ و کتابت یا روایت و امثال اینها، حاکى سنّت و ابزار انتقال آن مى باشند نه از افراد سنّت.
درباره مقاله «درآمدى بر شیوه هاى ارزیابى اسناد حدیث» نیز تذکّر نکات ذیل را مفید مى دانم:
1ـ نویسنده محترم مقاله در ص73 مى فرماید: «شیخ حرّ عاملى، 22دلیل بر صحّت مآخذ وسائل الشیعه اقامه نموده … [ج20، ص96ـ104]». درحالى که شیخ حرّ عاملى در صدر صفحه96 از جلد بیستم وسائل مى فرماید: «اصطلاحات جدیدى که در نزد متأخّرین رایج شده و حدیث را به صحیح، حسن، موثّق و ضعیف تقسیم کرده اند، اساس و پایه اى ندارد و در نزد قدما، صحت حدیث به امور دیگرى بوده که آن امور عبارتند از: …» و سپس دلائل و قرائنى را که به کمک آنها، متقدّمین، صحّت و اعتبار یک حدیث را به دست مى آورند، تحت 22عنوان بیان مى نماید.
بنابراین باید توجه شود که شیخ حرّ عاملى در ص96ـ104 بدانگونه که مؤلف مقاله فرموده اند، در صدد اقامه دلیل براى اثبات صحّت مآخذ وسائل الشیعه نمى باشد، و حتما خوانندگان گرامى توجه دارند که اثبات صحّت یک کتاب در زمان شیخ حرّ عاملى ـ که صنعت نشر رواج نداشته و اثبات انتساب کتابها به مؤلفشان به وسیله اجازات و قرائات و غیره بوده است ـ با اثبات صحّت احادیث موجود در آن کتابها، دو امر جدا از هم بوده است؛ به عنوان مثال، یکبار درباره صحّت انتساب نهج البلاغه به سیّدرضى بحث مى شده، و یکبار درباره اینکه آیا فلان نسخه اى که اکنون در دست من است همان نهج البلاغه سیدرضى است؟ و یکبار هم درباره صحّت و اعتبار فلان خطبه یا نامه نهج البلاغه بحث مى شده است؛ و بر اهل فنّ پوشیده نیست که بحث درباره هریک از اینها لازم بوده و ثبوت یکى از آنها الزاما اثبات کننده دیگرى نبوده است.
2ـ نویسنده محترم درباره اصحاب اجماع مى فرمایند: «اگر روایتى تا به اینها از سند صحیح برخوردار باشد، سند بعد از آنها قابل قبول است». در این مورد نیز متذکر مى شوم که مقتضاى دلیل درباره اصحاب اجماع و قدر متیقّن درباره آنها، فقط توثیق مشایخ ایشان است نه همه کسانى که اصحاب اجماع از آنها روایت کرده اند؛ بنابراین لازم است که اگر واسطه بین اصحاب اجماع و معصوم(ع) بیش از یکى است، احوال رجالى راویان دیگر مورد بررسى قرارگیرد.
3ـ مؤلف دانشمند مقاله در ص95، سطر6 به بعد فرموده اند: «صاحب وسائل، 21قرینه براى اعتبار حدیث در نزد قدما یاد کرده است». درحالى که این 21قرینه فقط براى اثبات اعتبار حدیث نمى باشد و عین عبارت شیخ حرّ عاملى در ج20، ص93 این است که آن امور را بر سه امر گواه مى گیرد:
1ـ ثبوت خبر براى معصوم (که فقط تعدادى از 21قرینه مذکور به این مورد برمى گردد)؛
2ـ صحّت مضمون خبر، ولو که سند آن ضعیف و یا مضمون آن محتمل الکذب باشد؛
3ـ مرجّح یکى از دو خبر متعارض.
بنابراین لازم است که در استفاده از آثار دیگران، دقیق تر عمل شود تا مقصود آنها کاملا بیان گردد و نیز باید از شتابزدگى در برداشت از کلام دیگران خوددارى شود.
4ـ مؤلف محترم مقاله در ص96 مى فرمایند: «راویانى که معروف به کذب هستند و روایت آنها را هیچ ثقه اى نقل نکرده، قابل قبول نیستند». درحالى که باید گفت: اصل اولیّه در مورد تمام احادیثى که در سند آنها یکى از جاعلان حدیث وجود دارد، عدم اعتبار است چه آن را افراد ثقه روایت کرده باشند و چه غیرثقه؛ و در اینجا هیچ خصوصیّتى در نقل ثقه وجود ندارد.
5ـ در همان صفحه، ستون دوّم، سطر2 مى فرمایند: «اصل در نقل اینها نادرستى است». و بهتر بود به جاى این جمله نارسا مى گفتند: اصل در رابطه با اینگونه احادیث، عدم اعتبار است.
6ـ مؤلف محترم در ص97 مى فرمایند: «مخالفت با کتاب و سنت، درواقع به این حقیقت برمى گردد که سخن منسوب به هر متکلّم را باید با نقلهاى مسلّمى که از او رسیده و اهداف و مقاصد قطعى او سنجید و ارزیابى کرد». بنده هرچه در این جمله تفکر کردم، معنى آن را نفهمیدم و ارتباط این کلام را با عنوان مبحث که «مخالفت با سنّت» است درک ننمودم و خیلى هم تأسف خوردم که در ذیل چنین عنوان مهمى، چرا ایشان بیش از این توضیحى نداده اند.
برادران دانش دوست فصلنامه علوم حدیث، ارادت خالصانه این جانب را بى چون وچرا بپذیرید؛ بدان امید که در شماره هاى بعد این نشریه وزین، شاهد مقالاتى هرچه پربارتر و گفتارهایى سودمندتر باشیم. با تقدیم احترام.
تهران، محمد روحانى على آبادى
سماحة الأخ المحقّق الشیخ مهدى مهریزى، اعزّه اللّه.
السلام علیکم ورحمةاللّه وبرکاته.
تلقیت ببالغ السرور العدد الأوّل من مجلّة «علوم حدیث» الّتى جاء صدورها استجابة لحاجة ماسّة کانت ولما تزل فى أوساطنا العلمیّة، فى ما یتعلّق بالاهتمام بالحدیث الشّریف وتعاطى علومه ودراستها. فقد ظلّ الإهتمام بدراسة السنّة الشریفة لایتجاوز المبادرات الفردیّة، وانحسرت الکتابات والمؤلّفات فیها سنوات طویلة، فى ما تمحورت جهود علمیّة واسعة حول علوم أخرى أقلّ منها اهمّیة، ونشأ عن ذلک آثار سلبیّة فادحة امتدّت إلى غیر واحد من المعارف الاسلامیّة، وهذا ما نراه جلیا فى عملیة الاستنباط الفقهى الّتى ظهر انفصالها عن السنّة الشریفة واعتمادهااحیانا على أصول عقلیّة نظریّة لاتستقى من روح القرآن الکریم والسنّة الشریفة، وهکذا نجد ذلک فى الدّراسات الاخلاقیّة وابتعادها عن الأبعاد الاجتماعیّة المباشرة فى حیاة المسلمین، وغیابها فى متاهات نظریّة تجریدیّة تبعا لابتعادها عن السنّة الشریفة.
أکرّر شکرى وسرورى بهذا المبادرة الرّائدة، الّتى آمل ان تنشط حرکة الدّراسات الحدیثیّة فى مجامعنا العلمیّة وتساهم فى حضور فاعل للسنّة الشریفة فى معارفنا وحیاتنا العلمیّة.
مع خالص تحیّاتى وامتنانى لأسرة التحریر الموقّرة.
عبدالجبّار الرّفاعى، قم،
رجب 1417هـ.
سردبیر محترم فصلنامه «علوم حدیث»، جناب مهریزى، سلام علیکم.
انتشار فصلنامه اى ویژه حدیث و حدیث پژوهى، بسیار دلگرم کننده و مایه امید و امتنان است. دست شما و بانیان این نهاد خیر، دردنکند و إن شاءالله پاداش شایسته خداوند نیز در پیش خواهد بود. غرض از مکاتبه، عرض سپاس و تبریک، و نیز تذکّرى چند است که امیدوارم مفید افتد و در بهبود کیفى آن مجلّه مغتنم، به کار آید:
1) عنوان مجلّه، با اهداف و زمینه هاى کارى یادشده در مقدّمه شماره نخست، تناسب کاملى ندارد. عنوان علوم حدیث، گویاى دانشهاى حوزه حفظ، روایت و درایت حدیث است و نه بیشتر. نگاهى اجمالى به تألیفاتى که پیش از این، با عنوان «علوم الحدیث» منتشر شده اند، از معرفة علوم الحدیث حاکم نیشابورى تا علوم الحدیث دکتر صبحى صالح، مى رساند که این عنوان، نزد اهل فن، به آنچه گفتیم تعریف شده است و نه گسترده تر. حال آنکه حوزه کار این مجلّه، به استناد آن مقدّمه استوار و آرمانى، بسیار گسترده تر (و شامل نقد، کتابشناسى، معرّفى نسخ، اطلاع رسانى، هماهنگ سازى، ارائه روش تحقیق و تصحیح و برخى دانشها و فنون و خدمات دیگر) خواهد بود.
این نکته را یادآور شدم تا در نام دانشکده علوم حدیث (که امید است به زودى گشایش یابد) نیز دیگربار، از سر دقّت نگریسته شود. گمان من این است که عنوان «حدیث»، خود، جامع و مانع و نمادگونه است. و باید دانست که نارسایى و تنگى عنوان، بویژه پس از ترجمه به سایر زبانها، از فراخ یا بى ربط بودن آن، مشکل سازتر است.
2) گفتگوى با اهل تحقیق را با عکسها، گزارشهاى اجمالى، ضمایم، راهنماییهایى در پانوشت و… ـ همچنان که در سایر نشریّات تخصّصى مرسوم است ـ همراه سازید تا خوانندگان اهل تحقیق، در مراجعه به آثار یا مراکز علمى و اطلاع رسانى و… که در گفتگو معرّفى مى شوند، مجبور به جستجو و مکاتبه و تماسهاى تلفنى نباشند.
3) دو مقاله ارزشمند «تدوین حدیث» و «درآمدى بر شیوه هاى ارزیابى اسناد حدیث»، که حقیقتا راهگشا و محقّقانه نوشته شده اند، فاقد کتابنامه کاملى در پانوشت هستند. درست است که مجلّه، تخصّصى است و خوانندگان مقالات، با غالب منابع آشنا هستند، لیک، در عصر اطّلاعات و کثرت و تنوّع مطبوعات، هر محقّقى باید زحمت تنظیم دقیق کتابنامه را به خود بدهد، تا بهره نوشتار او هرچه افزونتر گردد. شیوه استاد علامه عسکرى در مقاله عمیقشان درباره سنّت، نمونه اى امروزین و قابل ستایش است؛ و همین طور شیوه محقّق گرامى سید محمدرضا جلالى حسینى در نقد علمى شان بر «فتح المنّان» (با کتابنامه اى در پایان مقاله).
4) در ترجمه شرح دعاى عرفه از متن عربى به فارسى، ایرادى به نظر این برادرتان رسید و آن اینکه ترجمه فارسى آن اثر عرفانى، چیزى از غموض تعابیر و اصطلاحات آن نکاسته است و لذا همچنان ویژه متخصّصان این فن و آشنایان این زبان است؛ و روشن است که آشنایان به زبان عرفان، بى هیچ استثنایى، عربى نیز مى دانند. با این حساب، استاد حجّتى مى بایست به شرح برخى تعابیر و اصلاحات عرفانى معصوم و شارح در پانوشتها مى پرداختند و یا در معرّفى نسخه، تنها متن عربى شرح را منتشر مى نمودند.
5) در مقاله ابتکارى «نقدى بر حدیث اصحابى کالنجوم» اشکالات زیر به نظر رسید که رفع آنها پیش از هر نشر مجدّد، ضرورى مى نماید:
الف) مقاله از حیث ارجاعات در پانوشت و معرّفى منابع، کاستیهایى دارد که با وجود برنامه هاى نرم افزارى حدیث، به آسانى قابل رفع اند. دیگر اینکه ارجاعات کلّى (مثل ارجاع بیش از بیست نکته ـ یکجا ـ به «النّص والاجتهاد» ) براى مقاله اى که مخاطبانش على القاعده، اهل سنّت اند، قابل قبول نیست و حدّاقل مى بایست به نقل از همین کتاب، براى یک یک موارد، سندى ذکر مى شد.
ب) نقلها به روشنى از متن، متمایز نشده اند. مثل نقل بالاى صفحه 163 و نقل صفحه 167.
ج) مؤلف محترم، در نقل متن اصلى حدیث نجوم (متن تحریف نشده)، به حدیثى از «مستدرک» اشاره نموده اند که مى فرماید: النجوم أمان لأهل السماء واهل بیتى أمان لأمّتى. در این باره باید عرض کنم که اوّلا سهوى در پانوشت مقاله صورت گرفته و به جاى مستدرک حاکم، مستدرک الوسائل نوشته شده است. ثانیا، حاکم نیشابورى، در مستدرک خود، همین حدیث را به یک طریق دیگر نیز آورده که آن را صحیح دانسته است. نشانى این حدیث، با دو طریقش، بدین گونه است: [طریق اوّل: المستدرک على الصحیحین، ابن البیع محمدبن عبدالله حاکم نیشابورى (م403هـ.)، طبع مرعشلى، دارالمعرفة، بیروت، ج3، ص457؛ کنزالعمّال، علاءالدین على المتّقى (م975هـ.)، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1409هـ، ج12، ص96و101] [طریق دیگر: المستدرک، ج2، ص448؛ کنزالعمّال، ج12، ص102]
باید اضافه کنم که حاکم نیشابورى در مستدرک خویش، به سندش، حدیث صحیح زیر را نیز نقل کرده است: النجوم أمان لأهل الارض من الغرق واهل بیتى أمان لأمّتى من الاختلاف، فإذا خالفتها قبیلة من العرب اختلفوا فصاروا حزب ابلیس. [المستدرک، ج3، ص149؛ مجمع الزّوائد، نورالدین على الهیثمى (م807هـ.)، طبع الدرویش، دارالفکر، بیروت، 1412هـ، ج9، ص277؛ کنزالعمّال، ج12، ص102]
6) چقدر بجاست اگر علوم حدیث، هرساله، یک یا دو گاهنامه عربى منتشر کند تا مقالاتى را که شناسنده شیعه اند و یا مخاطبان آنها حدیث پژوهان و دانشمندان اهل سنت اند، به گوشه و کنار جهان اسلام برساند و بدین ترتیب، نشاط و پویایى حوزه هاى حدیث شیعه را نیز بیفزاید. این، راهى براى گفتگو و نقد علمى از سویى و جذب دانش پژوهان علاقه مند از گوشه گوشه عالم اسلامى به دانشکده علوم حدیث (مکتب اهل بیت) از سوى دیگر است. این کار، با ترجمه مقالات مزبور و درج خلاصه سایر مقالات، نقدها، گزارشها و… شدنى است.
7) در پایان، یادآور مى شوم که ظاهرا در میان مسلمانان، بیش از 200میلیون نفر به زبان اردو تکلّم مى کنند و گاهنامه علوم حدیث به زبان اردو نیز (به شیوه اى که یادشد)، آغازگر نهضتى در جهان اسلام، براى شناخت حقیقت سنّت در مکتب اهل بیت(ع) خواهد بود. وهو ولىّ التوفیق وکفى به وکیلا.
قم ـ مهدیارهادى
نخستین شماره فصلنامه علوم حدیث را به دقت مورد مطالعه قراردادم و از اینکه نشریه اى علمى ـ تخصصى با گرایش حدیث قدم در عرصه مطبوعات کشور نهاده خشنود گردیدم. خصوصا هنگامى که در راستاى رهنمودهاى مکرّر مقام معظّم رهبرى در زمینه ضرورت توجه به نقد و بررسى، در سرمقاله فصلنامه، این جمله دلنشین را خواندم که: «… امید به همدلى، همیارى، پیشنهاد و نقد اهل نظر بسته ایم و…». به هرحال امیدوارم در راهى که برگزیده اید و روشى که ادّعا نموده اید پایدار باشید و مانند نشریاتى چون «آینه پژوهش» و «بیّنات»، فصل کاملى از فصلنامه خود را به «نقد و بررسى»ها اختصاص دهید بدون آنکه ملاحظه اى محدودکننده و تدبیرى مصلحت آمیز در آن اعمال نمایید؛ اجازه دهید تا در این فصل، اندیشه ها و آرا، محترمانه با یکدیگر برخورد کنند تا در تضارب آنها با یکدیگر، روزنه هاى جدید گشوده شده و ناگفته ها گفته آید.
همانطور که گفتم فصلنامه را به دقّت مطالعه کردم؛ هنوز اشکالاتى در صفحه آرایى (صفحه 17ـ29)، ویراستارى، اندازه حروف، دوستونى بودن برخى از مقالات و برخى امور شکلى دیگر وجود دارد که قطعا در شماره هاى بعد مرتفع خواهد شد؛ امّا از جهت محتوا، اکثر مقالات خواندنى و مفید هستند و در میان آنها مقاله حدیث شناس تلاشگر، علاّمه سید مرتضى عسکرى، از استحکام متن و بافت درونى بسیار خوبى برخوردار بود و مقاله هاى محقّقان دانشمند آقایان سیّدمحمدرضا حسینى جلالى و عباس جلالى نیز بسیار دلچسب و روشنگر بود و در میان سایر مقالات، مقاله جناب آقاى مهریزى و نوشته جناب نعمت الله صفرى، حاوى سخنانى در خور تأمل و تدبّر مى باشند. امّا درباره یکى از مقالات فصلنامه، یعنى مقاله عالم پارسا و دانشمند فرزانه حضرت آیةاللّه مشکینى که تحت عنوان «سنّت در نگاه اهل تشیع و تسنن» به چاپ رسیده است، احتمالا به دلیل شتابزدگى در تألیف و اصرار بر خلاصه نویسى، اشکالاتى وجود دارد که ضمن پاسداشت مقام شامخ علمى و عملى مؤلف آن، به برخى از آنها اشاره مى کنم:
1ـ در ابتداى مقاله آمده است: «کتاب، مجموعه الفاظى است که از زبان مبارک پیامبر اسلام شنیده شده، لکن الفاظ و معانى آن، هردو، از طرف خداى تعالى است» و سپس در ترجمه حدیث قدسى گفته شده: «آن نیز کلام منقول از حق تعالى است، لکن الفاظى است که خداوند به پیامبران سابق نیز القا فرموده است».
این تعریف از حدیث قدسى، به غایت نارسا و در میان اهل حدیث، ناشناخته است. همانطور که همه مى دانیم کلام الهى بر سه قسم است: الف: قرآن کریم که برترین و شریف ترین کلام است که بر وجه اعجاز نازل گردیده، و تمام آن به نحو متواتر، بدون تحریف و هرگونه تبدیلى به دست ما رسیده است. ب: کتابهایى که به انبیاى سلف نازل شده ولى در طول زمان، مورد تحریف قرار گرفته اند. ج: احادیث قدسى که مضمون و محتواى آنها به وسیله وحى یا الهام به رسول خدا(ص) رسیده و آن حضرت به الفاظ خود، آن را نقل نموده اند. همانطور که مشاهده مى شود حدیث قدسى، «کلام منقول از حق تعالى» نمى باشد؛ بلکه کلامى است که مضمون و محتوایش ـ معناى آن ـ از جانب حق تعالى و الفاظ و عباراتش از خود پیامبران مى باشد.
2ـ در صفحه11 همان مقاله، سطر 22و23 آمده است: «احادیث و سنت پیامبر، تا زمان غیبت امام عصر(عج) یعنى سال 260هجرى، مصون از خطا و اشتباه بوده و سلسله راویان غیرمعصوم، مربوط به فاصله زمانى میان ما و آخرین معصوم است».
جمله مذکور، درباره موقعیّت سنّت در نزد شیعه است و از آن، دو مطلب برداشت مى شود: اول: سنّت نبوى که در زمان ائمه طاهرین علیهم السلام و از طریق شیعه روایت شده، مصون از خطا و اشتباه است. دوم: اینکه راویان احادیث در نزد شیعه دو دسته اند: الف: راویان احادیث در قبل از سال 260هجرى، که بر اساس جمله مذکور معصوم از خطا و اشتباه بوده اند. ب: راویان احادیث در بعد از سال 260هجرى که از چنان عصمتى برخوردار نبوده اند.
حقیر باید عرض کنم از سه برداشت فوق که از جمله ذکرشده استفاده مى شود، دو برداشت اوّل کاملا باطل است و بطلان آنها در نزد اهل حدیث از مسلّمات مى باشد؛ چراکه بسیارى از روایات وجود دارد که در زمان ائمه و از زبان ایشان نقل شده و خود آن بزرگواران صریحا آنها را نادرست و جعلى معرفى نموده اند؛ مصادیق این مورد در میان احادیث فقهى و تاریخى آن چنان زیاد است که نیازى به ذکر مثال نمى بینم؛ و از طرف دیگر، در میان راویان قبل از سال 260هجرى و از اصحاب ائمه طاهرین کسانى را مى شناسیم که نه تنها از خطا و اشتباه مصون نبوده اند، بلکه ائمه طاهرین علیهم السلام آنها را به صراحت جاعل و کذّاب معرفى کرده اند؛ مانند مغیرةبن سعید که امام صادق(ع) وى را به دلیل جعل حدیث و دستکارى در احادیث امام باقر(ع) لعن فرمود، و مانند مختار ثقفى که به تصریح امام صادق(ع) سخنان دروغى را از امام سجّاد منتشر مى نمود و….
بنابراین معلوم مى شود که نظریه «مصونیت اصحاب ائمه از خطا و اشتباه» نظریّه اى نادرست است و بى شباهت به نظریه اهل سنت درباره «توثیق جمیع صحابه» نمى باشد.
سخن صحیح و صریح در این باره آن است که: الف: احادیث شیعه، همانطور که بعد از غیبت امام عصر(عج) دچار سه آفت عمده یعنى: 1ـ تحریف اهل غلوّ 2ـ تأویل جاهلان 3ـ جعل جاعلان حدیث بوده، در زمان حیات ائمه نیز ـ گرچه کمتر ـ ولى دچار همین آفات بوده است؛ به همین دلیل نیز ائمه طاهرین علیهم السلام، قوانین و اصول بسیارى را براى تشخیص حدیث صحیح از سقیم بیان مى فرمودند. ب: از نظر علم رجال، هیچ فرقى بین راویانى که پیامبر یا ائمه طاهرین را درک کرده اند، با سایر راویان حدیث وجود ندارد و نظریه اهل سنت درباره توثیق جمیع صحابه، و به دنبال آن، نظریه مصونیت اصحاب و راویان معاصر با ائمه، باطل و غیر قابل قبول است.
3ـ در صفحه10، همان مقاله، سطر3 آمده است: «سنّت که روایت و حدیث و نصّ نیز بدان اطلاق مى شود …». باید گفت اطلاق «نصّ» بر سنّت و معادل قراردادن این دو با یکدیگر محل گردید و تأمّل است و در استعمالات اهل حدیث و اصول، چنین استعمالى مشاهده نشده است و به لحاظ فنّى نیز معادل قرار دادن این دو اصطلاح با یکدیگر محلّ اشکال است.
4ـ در همان صفحه، سطر 5ـ 8 آمده است: «مراد اصولیّین از سنّت، قول، فعل و تقریر صادره از پیامبر است و لذا کتابت را جزو سنّت نیاورده اند؛ روشن است که اگر سنت، به واسطه امام معصوم رسیده باشد، قسم چهارمى هم خواهد داشت و آن کتابت است».
و شاید در این صورت صحیح باشد که بگوییم: اگر سنت به واسطه روات به ما رسیده باشد، قسم پنجمى هم خواهد داشت و آن روایت است و اگر به واسطه قرائت و مناوله و اجازه و…؛ در حالى که همگى بر این نکته واقفیم که سنّت، همانطور که مؤلف محترم مقاله فرموده اند: قول، فعل و تقریر پیامبر است؛ و کتابت یا روایت و امثال اینها، حاکى سنّت و ابزار انتقال آن مى باشند نه از افراد سنّت.
درباره مقاله «درآمدى بر شیوه هاى ارزیابى اسناد حدیث» نیز تذکّر نکات ذیل را مفید مى دانم:
1ـ نویسنده محترم مقاله در ص73 مى فرماید: «شیخ حرّ عاملى، 22دلیل بر صحّت مآخذ وسائل الشیعه اقامه نموده … [ج20، ص96ـ104]». درحالى که شیخ حرّ عاملى در صدر صفحه96 از جلد بیستم وسائل مى فرماید: «اصطلاحات جدیدى که در نزد متأخّرین رایج شده و حدیث را به صحیح، حسن، موثّق و ضعیف تقسیم کرده اند، اساس و پایه اى ندارد و در نزد قدما، صحت حدیث به امور دیگرى بوده که آن امور عبارتند از: …» و سپس دلائل و قرائنى را که به کمک آنها، متقدّمین، صحّت و اعتبار یک حدیث را به دست مى آورند، تحت 22عنوان بیان مى نماید.
بنابراین باید توجه شود که شیخ حرّ عاملى در ص96ـ104 بدانگونه که مؤلف مقاله فرموده اند، در صدد اقامه دلیل براى اثبات صحّت مآخذ وسائل الشیعه نمى باشد، و حتما خوانندگان گرامى توجه دارند که اثبات صحّت یک کتاب در زمان شیخ حرّ عاملى ـ که صنعت نشر رواج نداشته و اثبات انتساب کتابها به مؤلفشان به وسیله اجازات و قرائات و غیره بوده است ـ با اثبات صحّت احادیث موجود در آن کتابها، دو امر جدا از هم بوده است؛ به عنوان مثال، یکبار درباره صحّت انتساب نهج البلاغه به سیّدرضى بحث مى شده، و یکبار درباره اینکه آیا فلان نسخه اى که اکنون در دست من است همان نهج البلاغه سیدرضى است؟ و یکبار هم درباره صحّت و اعتبار فلان خطبه یا نامه نهج البلاغه بحث مى شده است؛ و بر اهل فنّ پوشیده نیست که بحث درباره هریک از اینها لازم بوده و ثبوت یکى از آنها الزاما اثبات کننده دیگرى نبوده است.
2ـ نویسنده محترم درباره اصحاب اجماع مى فرمایند: «اگر روایتى تا به اینها از سند صحیح برخوردار باشد، سند بعد از آنها قابل قبول است». در این مورد نیز متذکر مى شوم که مقتضاى دلیل درباره اصحاب اجماع و قدر متیقّن درباره آنها، فقط توثیق مشایخ ایشان است نه همه کسانى که اصحاب اجماع از آنها روایت کرده اند؛ بنابراین لازم است که اگر واسطه بین اصحاب اجماع و معصوم(ع) بیش از یکى است، احوال رجالى راویان دیگر مورد بررسى قرارگیرد.
3ـ مؤلف دانشمند مقاله در ص95، سطر6 به بعد فرموده اند: «صاحب وسائل، 21قرینه براى اعتبار حدیث در نزد قدما یاد کرده است». درحالى که این 21قرینه فقط براى اثبات اعتبار حدیث نمى باشد و عین عبارت شیخ حرّ عاملى در ج20، ص93 این است که آن امور را بر سه امر گواه مى گیرد:
1ـ ثبوت خبر براى معصوم (که فقط تعدادى از 21قرینه مذکور به این مورد برمى گردد)؛
2ـ صحّت مضمون خبر، ولو که سند آن ضعیف و یا مضمون آن محتمل الکذب باشد؛
3ـ مرجّح یکى از دو خبر متعارض.
بنابراین لازم است که در استفاده از آثار دیگران، دقیق تر عمل شود تا مقصود آنها کاملا بیان گردد و نیز باید از شتابزدگى در برداشت از کلام دیگران خوددارى شود.
4ـ مؤلف محترم مقاله در ص96 مى فرمایند: «راویانى که معروف به کذب هستند و روایت آنها را هیچ ثقه اى نقل نکرده، قابل قبول نیستند». درحالى که باید گفت: اصل اولیّه در مورد تمام احادیثى که در سند آنها یکى از جاعلان حدیث وجود دارد، عدم اعتبار است چه آن را افراد ثقه روایت کرده باشند و چه غیرثقه؛ و در اینجا هیچ خصوصیّتى در نقل ثقه وجود ندارد.
5ـ در همان صفحه، ستون دوّم، سطر2 مى فرمایند: «اصل در نقل اینها نادرستى است». و بهتر بود به جاى این جمله نارسا مى گفتند: اصل در رابطه با اینگونه احادیث، عدم اعتبار است.
6ـ مؤلف محترم در ص97 مى فرمایند: «مخالفت با کتاب و سنت، درواقع به این حقیقت برمى گردد که سخن منسوب به هر متکلّم را باید با نقلهاى مسلّمى که از او رسیده و اهداف و مقاصد قطعى او سنجید و ارزیابى کرد». بنده هرچه در این جمله تفکر کردم، معنى آن را نفهمیدم و ارتباط این کلام را با عنوان مبحث که «مخالفت با سنّت» است درک ننمودم و خیلى هم تأسف خوردم که در ذیل چنین عنوان مهمى، چرا ایشان بیش از این توضیحى نداده اند.
برادران دانش دوست فصلنامه علوم حدیث، ارادت خالصانه این جانب را بى چون وچرا بپذیرید؛ بدان امید که در شماره هاى بعد این نشریه وزین، شاهد مقالاتى هرچه پربارتر و گفتارهایى سودمندتر باشیم. با تقدیم احترام.
تهران، محمد روحانى على آبادى
سماحة الأخ المحقّق الشیخ مهدى مهریزى، اعزّه اللّه.
السلام علیکم ورحمةاللّه وبرکاته.
تلقیت ببالغ السرور العدد الأوّل من مجلّة «علوم حدیث» الّتى جاء صدورها استجابة لحاجة ماسّة کانت ولما تزل فى أوساطنا العلمیّة، فى ما یتعلّق بالاهتمام بالحدیث الشّریف وتعاطى علومه ودراستها. فقد ظلّ الإهتمام بدراسة السنّة الشریفة لایتجاوز المبادرات الفردیّة، وانحسرت الکتابات والمؤلّفات فیها سنوات طویلة، فى ما تمحورت جهود علمیّة واسعة حول علوم أخرى أقلّ منها اهمّیة، ونشأ عن ذلک آثار سلبیّة فادحة امتدّت إلى غیر واحد من المعارف الاسلامیّة، وهذا ما نراه جلیا فى عملیة الاستنباط الفقهى الّتى ظهر انفصالها عن السنّة الشریفة واعتمادهااحیانا على أصول عقلیّة نظریّة لاتستقى من روح القرآن الکریم والسنّة الشریفة، وهکذا نجد ذلک فى الدّراسات الاخلاقیّة وابتعادها عن الأبعاد الاجتماعیّة المباشرة فى حیاة المسلمین، وغیابها فى متاهات نظریّة تجریدیّة تبعا لابتعادها عن السنّة الشریفة.
أکرّر شکرى وسرورى بهذا المبادرة الرّائدة، الّتى آمل ان تنشط حرکة الدّراسات الحدیثیّة فى مجامعنا العلمیّة وتساهم فى حضور فاعل للسنّة الشریفة فى معارفنا وحیاتنا العلمیّة.
مع خالص تحیّاتى وامتنانى لأسرة التحریر الموقّرة.
عبدالجبّار الرّفاعى، قم،
رجب 1417هـ.
سردبیر محترم فصلنامه «علوم حدیث»، جناب مهریزى، سلام علیکم.
انتشار فصلنامه اى ویژه حدیث و حدیث پژوهى، بسیار دلگرم کننده و مایه امید و امتنان است. دست شما و بانیان این نهاد خیر، دردنکند و إن شاءالله پاداش شایسته خداوند نیز در پیش خواهد بود. غرض از مکاتبه، عرض سپاس و تبریک، و نیز تذکّرى چند است که امیدوارم مفید افتد و در بهبود کیفى آن مجلّه مغتنم، به کار آید:
1) عنوان مجلّه، با اهداف و زمینه هاى کارى یادشده در مقدّمه شماره نخست، تناسب کاملى ندارد. عنوان علوم حدیث، گویاى دانشهاى حوزه حفظ، روایت و درایت حدیث است و نه بیشتر. نگاهى اجمالى به تألیفاتى که پیش از این، با عنوان «علوم الحدیث» منتشر شده اند، از معرفة علوم الحدیث حاکم نیشابورى تا علوم الحدیث دکتر صبحى صالح، مى رساند که این عنوان، نزد اهل فن، به آنچه گفتیم تعریف شده است و نه گسترده تر. حال آنکه حوزه کار این مجلّه، به استناد آن مقدّمه استوار و آرمانى، بسیار گسترده تر (و شامل نقد، کتابشناسى، معرّفى نسخ، اطلاع رسانى، هماهنگ سازى، ارائه روش تحقیق و تصحیح و برخى دانشها و فنون و خدمات دیگر) خواهد بود.
این نکته را یادآور شدم تا در نام دانشکده علوم حدیث (که امید است به زودى گشایش یابد) نیز دیگربار، از سر دقّت نگریسته شود. گمان من این است که عنوان «حدیث»، خود، جامع و مانع و نمادگونه است. و باید دانست که نارسایى و تنگى عنوان، بویژه پس از ترجمه به سایر زبانها، از فراخ یا بى ربط بودن آن، مشکل سازتر است.
2) گفتگوى با اهل تحقیق را با عکسها، گزارشهاى اجمالى، ضمایم، راهنماییهایى در پانوشت و… ـ همچنان که در سایر نشریّات تخصّصى مرسوم است ـ همراه سازید تا خوانندگان اهل تحقیق، در مراجعه به آثار یا مراکز علمى و اطلاع رسانى و… که در گفتگو معرّفى مى شوند، مجبور به جستجو و مکاتبه و تماسهاى تلفنى نباشند.
3) دو مقاله ارزشمند «تدوین حدیث» و «درآمدى بر شیوه هاى ارزیابى اسناد حدیث»، که حقیقتا راهگشا و محقّقانه نوشته شده اند، فاقد کتابنامه کاملى در پانوشت هستند. درست است که مجلّه، تخصّصى است و خوانندگان مقالات، با غالب منابع آشنا هستند، لیک، در عصر اطّلاعات و کثرت و تنوّع مطبوعات، هر محقّقى باید زحمت تنظیم دقیق کتابنامه را به خود بدهد، تا بهره نوشتار او هرچه افزونتر گردد. شیوه استاد علامه عسکرى در مقاله عمیقشان درباره سنّت، نمونه اى امروزین و قابل ستایش است؛ و همین طور شیوه محقّق گرامى سید محمدرضا جلالى حسینى در نقد علمى شان بر «فتح المنّان» (با کتابنامه اى در پایان مقاله).
4) در ترجمه شرح دعاى عرفه از متن عربى به فارسى، ایرادى به نظر این برادرتان رسید و آن اینکه ترجمه فارسى آن اثر عرفانى، چیزى از غموض تعابیر و اصطلاحات آن نکاسته است و لذا همچنان ویژه متخصّصان این فن و آشنایان این زبان است؛ و روشن است که آشنایان به زبان عرفان، بى هیچ استثنایى، عربى نیز مى دانند. با این حساب، استاد حجّتى مى بایست به شرح برخى تعابیر و اصلاحات عرفانى معصوم و شارح در پانوشتها مى پرداختند و یا در معرّفى نسخه، تنها متن عربى شرح را منتشر مى نمودند.
5) در مقاله ابتکارى «نقدى بر حدیث اصحابى کالنجوم» اشکالات زیر به نظر رسید که رفع آنها پیش از هر نشر مجدّد، ضرورى مى نماید:
الف) مقاله از حیث ارجاعات در پانوشت و معرّفى منابع، کاستیهایى دارد که با وجود برنامه هاى نرم افزارى حدیث، به آسانى قابل رفع اند. دیگر اینکه ارجاعات کلّى (مثل ارجاع بیش از بیست نکته ـ یکجا ـ به «النّص والاجتهاد» ) براى مقاله اى که مخاطبانش على القاعده، اهل سنّت اند، قابل قبول نیست و حدّاقل مى بایست به نقل از همین کتاب، براى یک یک موارد، سندى ذکر مى شد.
ب) نقلها به روشنى از متن، متمایز نشده اند. مثل نقل بالاى صفحه 163 و نقل صفحه 167.
ج) مؤلف محترم، در نقل متن اصلى حدیث نجوم (متن تحریف نشده)، به حدیثى از «مستدرک» اشاره نموده اند که مى فرماید: النجوم أمان لأهل السماء واهل بیتى أمان لأمّتى. در این باره باید عرض کنم که اوّلا سهوى در پانوشت مقاله صورت گرفته و به جاى مستدرک حاکم، مستدرک الوسائل نوشته شده است. ثانیا، حاکم نیشابورى، در مستدرک خود، همین حدیث را به یک طریق دیگر نیز آورده که آن را صحیح دانسته است. نشانى این حدیث، با دو طریقش، بدین گونه است: [طریق اوّل: المستدرک على الصحیحین، ابن البیع محمدبن عبدالله حاکم نیشابورى (م403هـ.)، طبع مرعشلى، دارالمعرفة، بیروت، ج3، ص457؛ کنزالعمّال، علاءالدین على المتّقى (م975هـ.)، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1409هـ، ج12، ص96و101] [طریق دیگر: المستدرک، ج2، ص448؛ کنزالعمّال، ج12، ص102]
باید اضافه کنم که حاکم نیشابورى در مستدرک خویش، به سندش، حدیث صحیح زیر را نیز نقل کرده است: النجوم أمان لأهل الارض من الغرق واهل بیتى أمان لأمّتى من الاختلاف، فإذا خالفتها قبیلة من العرب اختلفوا فصاروا حزب ابلیس. [المستدرک، ج3، ص149؛ مجمع الزّوائد، نورالدین على الهیثمى (م807هـ.)، طبع الدرویش، دارالفکر، بیروت، 1412هـ، ج9، ص277؛ کنزالعمّال، ج12، ص102]
6) چقدر بجاست اگر علوم حدیث، هرساله، یک یا دو گاهنامه عربى منتشر کند تا مقالاتى را که شناسنده شیعه اند و یا مخاطبان آنها حدیث پژوهان و دانشمندان اهل سنت اند، به گوشه و کنار جهان اسلام برساند و بدین ترتیب، نشاط و پویایى حوزه هاى حدیث شیعه را نیز بیفزاید. این، راهى براى گفتگو و نقد علمى از سویى و جذب دانش پژوهان علاقه مند از گوشه گوشه عالم اسلامى به دانشکده علوم حدیث (مکتب اهل بیت) از سوى دیگر است. این کار، با ترجمه مقالات مزبور و درج خلاصه سایر مقالات، نقدها، گزارشها و… شدنى است.
7) در پایان، یادآور مى شوم که ظاهرا در میان مسلمانان، بیش از 200میلیون نفر به زبان اردو تکلّم مى کنند و گاهنامه علوم حدیث به زبان اردو نیز (به شیوه اى که یادشد)، آغازگر نهضتى در جهان اسلام، براى شناخت حقیقت سنّت در مکتب اهل بیت(ع) خواهد بود. وهو ولىّ التوفیق وکفى به وکیلا.
قم ـ مهدیارهادى