مطالب
نمایش ۱ تا ۷ مورد از کل ۷ مورد.
حوزههای تخصصی:
یکی از مهم ترین دلایل ابهام و پیچیدگی شعر نو به کارگیری اسطوره است. اسطوره بازتاب دهنده ی فرهنگ، اندیشه و دریافت انسان های گذشته برای توجیه چیزی است که از راه عقلی آن را نمی توانستند اثبات کنند؛ البته اسطوره فقط مربوط به دنیای باستان و انسان های نخستین نیست و بر زندگی و باورهای انسان های امروز نیز تأثیرگذار است. اسطوره سازی هیچ گاه متوقف نمی شود و همواره ادامه دارد. یکی از تجلی گاه های اسطوره و اسطوره سازی هنر و به ویژه ادبیات است. ققنوس یکی از اساطیر ذهنی است که بر اساس برداشت های انسان های کهن شکل گرفته است و در میان فرهنگ ها و اقوام گوناگون با اسامی مختلف و ویژگی های شبیه به هم وجود دارد. در ادبیات معاصر فارسی به این اسطوره توجّه شده است و شاعران با برداشت های گوناگون خود از ققنوس، آن را به گونه ای نمادین به کار گرفته اند. «نیما یوشیج» یکی از شاعرانی است که اسطوره ی ققنوس در شعر او جایگاه ویژه ای پیدا کرده است. گردآوری داده ها در این مقاله به شیوه کتاب خانه ای صورت گرفته است و روش پژوهشِ آن تحلیلی-توصیفی است که در آن قرائتی تنگاتنگ از شعر «ققنوس» با توجه به ویژگی های این اسطوره ارائه شده است. ققنوس در شعر نیما، به عنوان نمادی خصوصی به کار رفته است که منظور از آن «شعر فارسی» است. در این مقاله بر قرینه هایی که در این زمینه در شعر «ققنوس» وجود دارد، تأکید شده است.
بررسی عناصر مدرنیسم در شعر ققنوس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقاله ی حاضر می کوشد با بازخوانیِ «محتوا» و «صورت» در شعر «ققنوس» نیما، وجوهِ «مدرن» بودن را در آن واکاود و نشان دهد که اگر ققنوس «سرآغاز شعرِ مدرنِ فارسی» قلمداد می شود، این «مدرن بودن» در کدام وجوهِ این اثر و چگونه خودنمایی می کند. برای رسیدن به هدف یاد شده، نخست ویژگی های «پارادایم»های «پیشامدرن» و «مدرن» به شکلی گذرا و فشرده از منابع استخراج و ذکر گردیده و پس از آن، آرایِ منتقدان درباره ی شعر «ققنوس» ، با آن مطابقت داده می شود و در صورت یافتن جنبه های مشترک میان این دو نظرگاه (ویژگی های اصلی و حدّاقّلی شعر و ادب مدرن و محوری ترین ویژگی های ققنوس) و هم سویی آن ها کوشش می شود جنبه های مدرنیستی شعر ققنوس، بازخوانی و بررسی و تحلیل شود. یافته های پژوهش نشان داد شعر ققنوس هم از جنبه های صوری به سوی مدرنیسم حرکت کرده است که تغییر و آزادسازیِ قالب و واکاویِ نمودهای چندمعنایی در این بخش ، نقش ویژه ای داشته است و هم از جنبه ی محتوایی، این حرکت دیده می شود؛ چون یکی از ویژگی های مهم مدرنیسم، نشان دادن مصادیق و اهمیّتِ ویژه ی تنهایی است. «گونه شناسی» تنهایی های ققنوس، نشان می دهد اصلی ترین تنهاییِ مطرح شده در شعر، تنهایی وجودی و باطنی از نوع «درک ناشدگی» است که با نگاه و خصلتِ پیامبرگونه ی نیمای نوپرداز، تناسبی تام دارد و با تنهایی مطرح در شعرهای قبل به ویژه «افسانه» که بیش تر رنگ و بوی «جداماندگی» یا «غربت» دارد، به طور کلی متفاوت است.
کاربرد نظریه نشانه شناسی مایکل ریفاتر در تحلیل شعر ققنوس نیما(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در نظریه نشانه شناسی شعر مایکل ریفاتر ، ابتدا اشعار به دو شیوه خوانش دریافتی (heuristic ) و خوانش ناپویا (retroactive ) بررسی و واکاوی می شوند که در مرحله اول به جستجوی معنا و در مرحله دوم به دلالت های زبانی توجه می شود ، در این خوانش، پس از مشخص کردن عناصر غیر دستوری در متن، ارتباط پنهانی و درونی عناصر متن در قالب انباشت و منظومه های توصیفی تبیین می گردد، سپس خواننده یا منتقد به دریافت تداعی های واژگانی و مفهومی یا موضوعات کلیدی روی می آورد و سرانجام این مباحث به دریافت و کشف شبکه ساختاری شعر می انجامد . در شعر ققنوس نیما، پس از بررسی و تحلیل عناصر غیر دستوری، به انباشت ها، منظومه های توصیفی و شبکه ساختاری زیر می توان دست یافت : انباشت ققنوس و محل زندگی و جامعه؛ منظومه های توصیفی ناامیدی و غربت شاعر و بی تفاوتی و یأس جامعه؛ شبکه ساختاری: ناامیدی- رنج و اندوه - مرگ- آینده امیدبخش.
تجلی اسطوره ققنوس وتطور معنوی آن در شعر محمود درویش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اسطوره ققنوس در شعر محمود درویش با آرمان ملّت مظلوم فلسطین و مبارزه برای رهایی از یوغ اشغالگران صهیونیست، شوق بازپس گیری اراضی اشغال شده علیرغم جنگ و کشتار و جنایات فراوان، و نیز تحوّلات شعری اش گره خورده است. او ققنوس را به عنوان نماد مقاومت و ایستادگی، و سر برآوردن از خاکستر مرگ بازخوانی کرده است. ققنوس در شعر محمود درویش از اولین دیوانی که بدان اشاره کرده است یعنی «أحبّک أو لا أحبّک» تا «کزهر اللوز أو أبعد» که آخرین دیوان اوست دستخوش تغییراتی گشته است، که در مقاله حاضر به تحلیل و بررسی ابعاد آن پرداخته ایم. مهم ترین نتیجه پژوهش در سه مسأله تجلّی یافته است: اول اینکه، اسطوره ققنوس در شعر محمود درویش به دنبال این است که بگوید که مردم فلسطین و نیز آرمان او هیچوقت نخواهد مرد، بلکه هر زمان از خون شهدایش جوانان غیوری پرورش یافته و راه آنان را ادامه خواهند داد. دوم اینکه، ققنوس در شعر درویش برخی موارد با سخن از زن و مرد همراه است که نماد زایش هستند. سوّم اینکه ققنوس در مراحل پایانی حیات درویش نماد جدال او با مرگ و رستاخیز دوباره است. روش تحقیق در مقاله حاضر تحلیل و توصیف است، و سعی کرده ایم به نقد و تحلیل اسطوره ققنوس و تحوّلات معنایی آن در شعر این شاعر بزرگ بپردازیم.
تحلیل تطبیقی «ققنوس» و «آلباتروس»؛ دو شعر از نیما و بودلر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله به مطالعة تطبیقی «ققنوس» و «آلباتروس» دو شعر از نیما و بودلر می پردازد. ابتدا سعی شده است به سمبولیسم این دو شاعر اشاره شود و بعد به تحلیل تطبیقی دو شعر مذکور از ابعاد مضمونی و ساختاری پرداخته می شود و بالاخره با بیان شباهت ها و تفاوت های موجود در دو شعر تاثیرپذیری نیما از بودلر نشان داده می شود.
تحلیل بوطیقای «سیمرغ» و «ققنوس» در گذار از حماسه و عرفان به شعر نو فارسی با تکیه بر شعرِ «ققنوس» نیما یوشیج(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش زبان و ادبیات فارسی زمستان ۱۳۹۹ شماره ۵۹
19-48
حوزههای تخصصی:
سیمرغ و ققنوس به مثابه موجوداتی اسطوره ای، جلوه های تصویری متفاوتی در هر یک از گونه های ادبی دارند. مدعای مقاله اثبات، این است که این پرندگان از حیث وجودی دارای ویژگی های متعددی هستند که هر گونه ادبی به فراخور بافتار خود، بر بخشی از آن ویژگی ها توجه می کند و این نکته در گذارِ شعرِ کلاسیک به نو فارسی کاملاً مشهود است. برای اثبات مدعای مطرح شده، شباهت ها و تمایزهای وجودی سیمرغ و ققنوس را در نمونه های برجسته حماسی، عرفانی و شعر نو بررسی کرده ایم و تمایز نگاه نیما را از این منظر تحلیل نموده ایم. پژوهش حاضر در پی پاسخگویی به دو سؤال اساسی است: خوشه های تصویری سیمرغ و ققنوس در گذار از حماسه و عرفان به شعرِ نو فارسی دچار چه تحولاتی شده است؟ بوطیقای تصویرِ ققنوس در شعرِ «ققنوس» نیما تا چه اندازه معرفِ نگاه نوی است که او به دنبال طرح و بسط آن در شعرِ نو فارسی بوده است؟ نتایج این پژوهش نشان می دهد که نیما با بهره گیری از آشنایی ذهن انسان ایرانی با تصاویرِ سیمرغ و ققنوس، این بار ققنوس را در ساختاری سمبولیک و با غلبه دادن وجه عینیت گرای شعرش و برای ارائه اندیشه سیاسی- اجتماعی اش به کار می گیرد، حال آنکه در اشعار سمبولیک پیش از او، همواره وجه انتزاعی شعر غلبه داشت. علاوه بر این ارائه روایت تام و البته کوتاه این شعر، در پرتو انسجام تصاویر شعری، تلاش تازه نیما را برای جایگزین کردن «تصویر به جای تصریح» نشان می دهد.
طایر الموت والانبعاث فی شعر نیما والسیاب؛ دراسه مقارنه حول قصیدتی ققنوس، والقصیده والعنقاء(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
للطایر الأسطوری حضور کبیر فی الأدب والفلسفه، تطرقت هذه الدراسه إلی باب الکشف عن کیفیه حضور طایرین أسطوریین فی مساحه صغیره من الأدب وتبیان دلالتهما عند شاعرین کبیرین یعدان من أبرز المؤسسین للشعر العربی والفارسی الحداثوی وهما السیاب فی قصیدته «القصیده والعنقاء» ونیما یوشیج فی قصیدته الشهیره التی تعتبر أولى قصاید الحداثه وهی قصیده «ققنوس» وکل ذلک بعد مقدمه قصیره حول الطایر الأسطوری، ویمکن أن نعتبر هذه الدراسه فی عداد دراسات التوازی أو قل إنها تندرج فی إطار الإتجاه الفرنسی الجدید للأدب المقارن الذی یبحث عن حضور المیثات الأدبیه فی الآداب المختله والذی من شأنه أن یبحث فی الأدبین من أجل تتبع التأثیرات أو عن مجرد مشابهه. یمکنک أن تحصل علی اشتراکات واختلافات عده بین هاتین القصیدتین. أما الاشتراک الرییس فهو استخدام الأسطوره فی کلتا القصیدتین لتمثیل خلق الأثر الفنی بموت یأتی بحیاه جدیده تتمثل فی تکون أثر فنی جدید علی صعید تاریخ الأدب الفارسی المعاصر، وتکون شعر الحداثه عند نیما وعلی صعید تکون وجودی عام عند السیاب، علی أنقاض الشاعر/ ققنوس عند نیما وعلی أنقاض القصیده المتکونه سابقا عند السیاب. وقصیده نیما «ققنوس» تحظى ببنیه سردیه عبر انسجام شبکه من الدلالات وتراعی تقنیه المعادل الموضوعی بأقصى درجاتها تبعد جو القصیده بشکل تام عن الغناییه والمباشره، لکن السیاب یشیر إلى قضیته المدروسه فی القصیده بغناییه ومباشره أکثر.