مقالات
حوزه های تخصصی:
محققان حوزه شعر عرفانی ساختار روایی بیشتر مثنوی های عرفانی فارسی به ویژه مثنوی های شگرف سه گانه آن یعنی حدیق ه الحقیقه سنایی، منطق الطیر عطار، و مثنوی معنوی مولوی را دارای ساختاری مشترک، و مبتنی بر پیرنگ کلان و طرح سراسری می دانند. مثنوی های الهی نامه و منطق الطیر و مصیبت نامه عطار که سفرنامه روحانی به شمار می آیند، افزون بر داشتن پیرنگ کلان از ساختار روایی خُرد متفاوتی نیز بهره مند هستند. در جستار حاضر با روش توصیفی -تحلیلی و رویکرد روایت شناسی که هدف نه ایی آن کش ف الگوی جامع روایت است، کوشیدیم از رهگذر تبیین ساختارهای روایی مثنوی های سه گانه به راز حکایت-تمثیل ها و کارکرد اصلی آن ها پی ببریم. در نهایت به این نتیجه رسیدیم که عطار ضمن ساختار وحدتی - کثرتی مبتنی بر طرح سراسری این مثنوی ها، از ساختارهای روایی سفرنامه ه ای هزارویک شبی و کتاب مقدسی نیز بهره جسته است و راز اصلی حکایت - تمثیل های وی این است که تاریخ روزگار خویش را بر اساس الگوی روایت تاریخ انبیا می سنجد و به حوادث تاریخی روزگار خود ارجاع نمی دهد.
ترتیب ارکان جمله و ساخت اطلاع در متون نثر قرن پنجم هجری
حوزه های تخصصی:
متون منثور برجای مانده از قرن 5 ق که از زبان عربی و متون فارسی دوره پیشین تأثیر پذیرفته اند، موردِ پژوهشیِ مناسبی در قلمرو زبان شناسی هستند. می توان از رهگذر چارچوب های نقش گرایانه به متون این دوره نظر انداخت و ویژگی های زبانی شان را به گونه ای تشریح کرد که دستمایه تحقیقات سبک شناسانه واقع شود. بررسی ترتیب ارکان جمله و ساخت اطلاع، و ارتباط این دو مقوله با یکدیگر به زبان پژوه امکان آن را می دهد که رابطه معنی (کاربرد) با صورت زبانی را بهتر فهم کند، به علاوه می تواند ابزاری برای شناخت ویژگی های سبکی هر دوره باشد. در این پژوهش تلاش شده تا در چارچوب دستور نقش گرای نظام مند، وضعیت ساخت اطلاع در قرن پنجم بررسی شود و با نگاهی آماری، وضعیت ترتیب ارکان جمله و ساختمان نحوی در این دوره توصیف گردد. پیکره ای شامل 1200 جمله از کتاب های کشف المحجوب ، تاریخ بیهقی ، رساله قشیریه ، التفهیم ، قابوس نامه و دانش نامه علایی گردآوری، و الگوهای ترتیب سازه های اصلی در این متون مشخص گردید. معین شد که هر جمله با کدام یک از الگوهای ساخت اطلاع مطابقت می کند. این تحقیق نشان داد که در قرن 5 ترتیب بنیادین یا صورت بی نشان ارکان اصلی جمله در جملات گذرا، مطابق با الگوی فاعل-مفعول-فعل و در کل جملات مطابق با الگوی هسته پایانی است. تعداد جملات با ترتیب های نشان دار فقط 10 درصد کل پیکره را تشکیل می داد که به معنای انعطاف کمِ متون این دوره به لحاظِ ترتیب ارکان جمله است. بررسی وضعیت ساخت اطلاع در این دوره نیز نشان داد که فقط 5 درصد از جملات منطبق با الگوهای نشان دار ساخت اطلاع بودند.
بنیاد فرهنگی استعاره های عشق در آثار مولوی
حوزه های تخصصی:
فرهنگ و مؤلفه هایش از آن رو که سازنده هویت جمعی و شخصیت اجتماعی افراد جامعه است، نقشی مهم در ایجاد ساختارهای ذهنی، الگوهای اندیشگانی، گفتار، رفتار و کردار افراد جامعه دارد. به ویژه باورها و آیین های مربوط به آفرینش و رستاخیز بنیاد اکثر باورها، اندیشه ها، گفتارها و اعمال انسان ها است. شاعران وارثان و ناقلان فرهنگ و اندیشه هستند و شاعران بزرگ و محبوب مانند فردوسی، مولوی، سعدی، و حافظ، نه تنها اصلی ترین واسطه های انتقال فرهنگی و بزرگ ترین معماران پندار، گفتار و کردار ایرانیان ، که بسیاری از ملل مجاور و حتی دورند. برای شناخت هویت خود و بنیان های اندیشگانی خود ناگزیر از مطالعه فرهنگ، باورها و آیین های کهن هستیم. در این مقاله با رویکرد زبان شناسیِ فرهنگی، نقش فرهنگ در پردازش استعاره های عشق در آثار مولوی بررسی شده است تا کارکرد عشق در نظریه عرفان اسلامی و مبانی فرهنگی و قالب معرفتی بنیادین آن شناسایی و معرفی گردد. از تحلیل استعاره های عشق دانسته می شود که کارکردهای عمده عشق از نظر مولوی عبارت اند از: حیات بخشی، زیبایی (خیر)، تزکیه کنندگی (رهانندگی، پناه دهندگی و ارتقادهندگی)، و عاملیت در معرفت و وصل به حقیقت. این کارکردها از فرهنگ اسلامی، فرهنگ ایران باستان، و فرهنگ یونانی اخذ شده و در استعاره های عشق بازتاب یافته اند.
دگردیسی های واژگانی در غزلیات بیدل
حوزه های تخصصی:
انجام پژوهش های زبانی دشوارتر از سایر حوزه های ادبی است، و اگر پژوهش درباره شاعری با عظمت میرزا عبدالقادر بیدل باشد کار دشوارتر خواهد بود. او از شاعرانی است که در دوران بلوغ شعری خویش، به شعرهای کهن خود دست برده و اصلاحاتی در آن ها انجام داده است. این پژوهش در پی آن است که با در نظر گرفتن نسخه گنج بخش به عنوان منبعی که غزلیات بیدل تا ۵۳ سالگی در آن درج شده است، و مقایسه آن با کتابت همان اشعار در نسخه های خطّی متأخر، سیر شاعرانگی او را از طریق دگردیسی واژگان نشان دهد. کوشش بر این بوده است تا با روش توصیفی-تحلیلی انواع دگردیسی های زبانی انجام شده در غزلیات بیدل در چهار قالب کلیِ «دگردیسی از طریق حذف واژگان»، «دگردیسی از طریق تغییر واژگان»، «دگردیسی از طریق افزایش واژگان» و «دگردیسی از طریق تغییر کامل یک مصرع» برجسته شود. بایستگی مطالعه درباره مسائل زبانی ادبیات فارسی و جایگاه شامخ میرزا عبدالقادر بیدل در سبک هندی، ضرورت و اهمیت این پژوهش را روشن می کند. یافته های پژوهش نشان می دهد که بیشترین دگردیسی در غزلیات بیدل از طریق تغییر واژگان بوده است و حذف یا افزایش واژگان بسامد چندان زیادی نداشته اند. همچنین در این پژوهش مشخص شد که بیدل با تغییر نگرش نسبت به شعر، واژگان، و تصویرهای شعری توانست خود را از زیر سایه شاعران بزرگ سبک هندی درآورد و جایگاهی ویژه در ادب فارسی داشته باشد.
شیوه های کاربرد سازه دستوری "واژه عطف" در متون ادبی
حوزه های تخصصی:
در زبان فارسی کلمه های مرکبی که با الگوی ساختاری «واژه + و + واژه = واژه» ساخته می شوند، واژه عطف می خوانند. این نام گذاری بر کلمه و مرکب بودن این نوع سازه ها در تقابل با ترکیب و گروه نحویِ همپایه تأکید می کند. با توجه به مطالعات زبانی و دستوری که پیشینه پژوهش حاضر بوده و از جنبه های گوناگون به ویژگی های ساختاری و معنایی این سازه مرکب و تبیین روابط میان پایه های آن پرداخته اند، واژه عطف متناسب با ساختار غالباً معنای ترکیبی و تصویر روشنی دارد که در راستای اهداف نوواژگانی و مقوله سازی در زبان فارسی کاربرد می یابد. مقاله حاضر ضمن توجه به این ویژگی ها، به توصیف و تحلیل کیفیِ کاربردهای این ساخت دستوری در پیکره ای متشکل از چند متن ادبی پرداخته است. یافته های تحقیق نشان می دهد که اجزای این سازه مرکب با توجه به ساخت نحویِ آن هم آییِ واژگانی، و استقلال نمایشی دارند و با این ویژگی ها جابه جایی، تفکیک، و تغییرِ ترتیب آن ها در متون ادبی روایی و رواج یافته است. ازاین رو، خمسه نظامی عرصه کاربردهای بی پروای گونه مرکب عطفی است، کاربرد مرکب اتباعی و اصوات مرکب عطفی در شعر مولانا تشخص دارد، و اصوات مرکب عطفی در شعر نیمایی و غزل معاصر دارای بسامد است. نوعی یکسان انگاری میان سازه واژه عطف با ساخت نحوی همپایه در متون ادبی محسوس است تا آنجا که در متون معتدلی همچون شعر سعدی و غزل حافظ، چیدمان و توزیع نحوی کلام به گونه ای است که تشخیص مرکب عطفی از گروه نحویِ همپایه با دشواری بیشتری همراه است.
ساختار صنعت استخدام و تشخیص آن بر پایه حذف
حوزه های تخصصی:
«استخدام» از صنایع معنوی بدیع بر پایه دو یا چندمعنایی است. ابهامی که در تعریف این صنعت در کتاب های بدیع فارسی وجود دارد، موجب برداشت اشتباه یا غیردقیق از این صنعت و مصداق های آن شده است. نگارنده در این جستار با بررسی تعاریف، دسته بندی و جمع بندی آن ها در صدد ارائه تعریفی جامع از این صنعت است به گونه ای که مانع برداشت اشتباه یا غیردقیق شود. در این تحقیق بنیادی که با استفاده از ابزار کتابخانه ای صورت گرفت، عناصر تأثیرگذار در شکل گیری استخدام مانند ژرف ساخت عبارات، روابط معنایی میان کلمات، و برخی ویژگی های دستوری مرتبط بررسی گردید تا روشی دقیق برای تشخیص، دریافت و درک این صنعت تعیین گردد. برای درک بهتر، شواهد و مثال هایی که در کتاب های بدیع فارسی آمده، تحلیل شدند و مؤلفه های تشکیل دهنده صنعت در آن ها تبیین گردید. انواع استخدامی که در کتاب های بدیع مطرح شده بود، بازبینی شد و تلاش گردید دسته بندی منسجمی ارائه شود. آشکار شد تشخیص «حذف به قرینه لفظی» در روساخت عبارت، روشی برای تشخیص و دریافت استخدام است. هم چنین روابطی که میان برخی ترفندهای بدیعی و بیانی با استخدام وجود دارد، بررسی شد. آشکار شد که میان برخی از آن ها رابطه تقویت کننده و میان برخی دیگر رابطه هم پوشانی وجود دارد.