۱.
فرآیند رقابت تسلیحاتی در میان کشورهای منطقه غرب آسیا در دو دهه اخیر شدت بیشتری یافته است، تا آنجا که بخش اعظم درآمدهای اقتصادی کشورهای این منطقه، صرف هزینه های دفاعی و خریدهای تسلیحاتی شده است؛ اما در این رقابت، آمریکا نقش بارز و مهم تری نسبت به دیگر قدرت های جهانی در این منطقه ایفا کرده است. سؤالی مهمی که در ارتباط با این فرآیند مطرح می شود این است که علت نقش برجسته آمریکا در افزایش رقابت تسلیحاتی کشورهای غرب آسیا چه بوده است؟ نتایج نشان می دهد که آمریکا به عنوان یک قدرت سرکرده و هژمون، تجارت اسلحه در غرب آسیا را در اهداف داخلی، منطقه ای و جهانی تعریف کرده است و علل بروز نقش برجسته آمریکا می تواند در سطح داخلی ناشی از رونق بخشیدن به اقتصاد و صنعت تسلیحاتی و در سطح منطقه ای ناشی از افزایش قدرت بازدارندگی کشورهای غرب آسیا که متحد آمریکا در برابر ایران هستند، توجیه حضور خود در غرب آسیا برای کسب هژمون منطقه ای، شکل دادن به نظم موردنظر خود برای تسلط بر منطقه و مبارزه با تروریسم را شامل می شود و در سطح بین المللی حفظ و ارتقای هژمونی خود در رقابت با قدرت های بزرگ است. چارچوب نظری مقاله حاضر، بر مبنای نظریه نوواقع گرایی و مفاهیم اقتصاد دفاعی طراحی شده است و با استفاده از روش کتابخانه ای، داده ها را جمع آوری نموده و با رویکرد توصیفی- تحلیلی به تحلیل آن ها پرداخته است.
۲.
در دوران پساجنگ سرد زمینه برای رشد قدرت های منطقه ای در جهان چندقطبی فراهم شد. منطقه جنوب شرق آسیا در حوزه دریای ژئوپلیتیک چین جنوبی یکی از این مناطق است. این دریا با موقعیت جغرافیایی استراتژیک به دلیل وجود ذخایر عظیم نفتی، گازی و آبزیان فراوان در پی خیزش اقتصادی چین و رشد سریع آن در دهه های گذشته به کانون مناقشه بین کشورهای همسایه ساحلی، سازمان های منطقه ای و قدرت های فرامنطقه ای تبدیل شده است. از مهم ترین تأثیرات تولد قدرت نوظهور در شرق، امکان تغییر مناسبات بین المللی و ایجاد ناهنجاری در نظم سنتی حاکم بر شرق آسیا به رهبری آمریکا است. این نوشتار ضمن تبیین مفهوم و منابع قدرت در روابط بین الملل و بررسی شرایط تقابل قدرت بین آمریکا و چین در حوزه آبی دریای چین جنوبی، این پرسش که آیا تسلط حاکمیتی چین بر دریای چین جنوبی زمینه را برای افول هژمونی سنتی آمریکا در منطقه فراهم می کند موردبررسی قرار داده است. این پژوهش از نوع کیفی و با رویکرد توصیفی-تحلیلی و با استفاده از شیوه مطالعه اسناد و کتابخانه ای به این نتیجه رسیده که رشد سریع چین و افزایش قدرت نظامی آن و اعمال حاکمیت انحصاری بر دریای چین جنوبی منجر به مخالفت شدید سایر کشورهای همسایه ساحلی و قدرت های فرامنطقه ای همچون آمریکا شده که امکان هرگونه انتقال مسالمت آمیز قدرت در منطقه را با چالش مواجه خواهد کرد.
۳.
در حالی که بسیاری از اندیشمندان معاصر، با تکیه بر شواهد میدانی و اسنادی، افول قدرت اقتصادی آمریکا را امری تحقق یافته می دانند، برخی دیگر آن را انکار کرده و یا اینکه آن را نوعی بزرگ نمایی و ساده انگاری تلقی کرده اند. تکثر آراء و دیدگاه های معارض در خصوص روند قدرت اقتصادی آمریکا سبب شده است که یک بررسی جامع در خصوص مؤلفه های کلیدی قدرت اقتصادی داخلی و بین المللی آمریکا و ارزیابی آن در طول زمان لازم آید. پژوهش حاضر ضمن ارزیابی و شناسایی مؤلفه های کلیدی قدرت اقتصادی آمریکا، به این سوال پاسخ می دهد که آیا قدرت اقتصادی آمریکا در 50 سال منتهی به 2020 دچار افول شده است؟ روش مورد استفاده برای شناسایی مولفه های قدرت اقتصادی، تحلیل محتوا و روش ارزیابی تحولات آن در طول زمان تحلیل آماری است. نتایج به دست آمده نشان می دهد که قدرت اقتصادی یک مفهوم چندبعدی است که شامل مؤلفه های متعددی می شود و در این میان تمایز میان قدرت نسبی و قدرت مطلق امری ضروری است. نتایج تحلیل آماری دلالت بر شواهد جدی و مبرهن بر افول قدرت نسبی آمریکا در سطح ملی و بین الملل دارد، اما قدرت مطلق آمریکا تابعی از درجه اهمیت و اوزان اختصاص یافته به متغیرهایی است که برای سنجش قدرت اقتصادی به کار می روند. بر این اساس هر چند قدرت نسبی آمریکا با افول شدیدی مواجه شده است، اما هنوز اقتصاد آمریکا یکی از اقتصادهای پیشرو و قدرتمند جهانی است که به دلیل مخاطره هایی از جمله نابرابری های اقتصادی، بحران های پی درپی و ورود رقبای جدید در عرصه جهانی به سرعت در معرض افول است.
۴.
در شرایط کنونی سیستم بین الملل، در سطح ژئواستراتژیک بر رقابت ها میان آمریکا با چین و روسیه افزوده شده است. این رقابت ها در سطح و ابعاد مختلف مناطق ژئوپلیتیک سیستم بین الملل را تحت تأثیر قرار داده است. پرسش اصلی پژوهش این است که چرا رقابت ها میان آمریکا با روسیه و چین در مناطق ژئوپلیتیک سیستم بین الملل افزایش یافته است؟ برای پاسخ به این پرسش می توان گفت اگرچه رقابت های آمریکا، روسیه و چین در مناطق سیستم بین الملل ناشی از تلاش برای نفوذ در مناطق و کسب منافع مادی مانند انرژی است، اما در این پژوهش تضاد و برخورد الگوهای حکمرانی به عنوان یکی از مهم ترین دلایل ایجاد گسل های ژئوپلیتیک در نظر گرفته شده است. روش پژوهش از نوع کیفی و مطالعه اسنادی با رویکردی تبیینی و تحلیلی است و روش جمع آوری داده ها و اطلاعات نیز کتابخانه ای است. بر اساس یافته های این پژوهش، رقابت های آمریکا با چین و روسیه تحت تأثیر الگوهای حکمرانی برآمده از مبانی تمدنی هویت بخش در گسل های ژئوپلیتیکی غرب آسیا و شرق آسیا در ابعاد سیاسی، اقتصادی، نظامی و تکنولوژیکی افزایش یافته است.
۵.
از زمان حادثه 11 سپتامبر 2001، آمریکا راهبردهای امنیتی خود را تغییر داد و بنا را بر جنگ علیه تروریسم با خروج از حالت تدافعی گذاشت. آمریکا با تکیه بر این واقعیت که قدرت کشورها در گرو اهمیت مناطقی است که تحت نفوذ دارند، استراتژی امنیتی خود را با حمله به افغانستان به واقع گرایی تهاجمی و تجاوز پیش دستانه تغییر داد. در پاسخ به این سؤال که راهبرد امنیتی آمریکا در افغانستان 2020-2002 چه تبعانی داشته، این فرضیه مطرح گردید که راهبرد امنیتی آمریکا در افغانستان بر پایه سیاست تعادل سازی و تجاوز پیش دستانه، تبعات منفی بر این کشور در پی داشت. در این راستا، از واقع گرایی تهاجمی جان مرشایمر به عنوان چارچوب نظری استفاده شد و اطلاعات به روش کیفی و با استفاده از منابع کتابخانه ای جمع آوری و به روش توصیفی-تحلیلی بررسی شد. نتایج نشان داد که حضور نظامی آمریکا در افغانستان بر پایه تجاوزی پیش دستانه و سیاست تعادل سازی در برابر قدرت های رقیب بوده است و این سیاست نه تنها منجر به مقابله با گروه های تروریستی، سازمان دهی نیروهای امنیتی-نظامی، کاهش جنگ داخلی و ارتقای امنیت ملی افغانستان نگردید، بلکه بر میزان اقدامات تروریستی، میزان تلفات نیروی انسانی و در مجموع بر فقر و ناامنی در این کشور نیز افزود. در واقع، راهبرد امنیتی آمریکا در افغانستان در چارچوب متعادل سازی قدرت و جلوگیری از ظهور سلطه گر و دوام در سیستم بین المللی بوده است.
۶.
بعد از وقوع انقلاب اسلامی ایران، اهداف و اقدام های آمریکا به طور مستقیم و غیرمستقیم منافع ایران را تحت تأثیر قرار داد که این مهم را به خوبی می توان در بررسی پنج دسته اسناد راهبردی و امنیت ملی آمریکا در سطح کلان که طی این سال ها منتشر شده، به خوبی مشاهده نمود. ازاین رو ماهیت این تحقیق، توصیفی-تحلیلی از نوع مطالعه موردی است که با روش تجزیه وتحلیل محتوای کیفی به بررسی موضوع مدنظر می پردازد. جامعه آماری این پژوهش شامل 42 سند رسمی و یک سند موقت امنیت ملی آمریکا است که توسط دولت بایدن در سال 2021 منتشر شده است. در بررسی این اسناد آنچه مسلم می باشد، این است که رویکرد آمریکا در تمام این سال ها نسبت به جمهوری اسلامی ایران بدون تغییر باقی مانده اما راهبردهای نیل به آن که همواره براندازی این نظام بوده، تغییر نموده و در طول سال های پس از انقلاب اسلامی همواره این عملکرد به صورت کم وبیش در رفتار خارجی آمریکا مشهود می باشد. رویکرد های رؤسای جمهور آمریکا در دوره های ریاست جمهوری بوش پدر و کلینتون بیشتر مبتنی بر قدرت نرم و البته تا حدودی سخت، در دوره بوش پسر بیشتر مبتنی بر قدرت سخت و تا حدودی نیز نرم، در دوره اوباما مبتنی بر کاربرد قدرت هوشمند ترکیبی از سخت و نرم، در دوره ترامپ مبتنی بر قدرت سخت و در دوره بایدن که امروزه با آن مواجهیم مبتنی بر قدرت نرم و هوشمند می باشد.