مقالات
حوزه های تخصصی:
طبق اصول فلسفی، ضرورت علّی لازمه اثبات جریان علیّت در تمام امور از باری تعالی تا اقصی موارد کائنات می باشد. علی الظاهر این قاعده با برخی مسائل مسلّم عقلی و وجدانی دچار تعارضاتی است که عمومیت و بعضاً اساس صحت این قاعده را زیر سوال برده است. اختیار وجدانی یکی از این دست موارد مورد شبهه در تقابل با ضرورت علّی است. در مقاله حاضر تعارض میان قاعده ضرورت (اصل مسلّم فلسفی) و اختیار (اصل مسلّم عقلی و نقلی) با روش تحلیلی- منطقی طبق مبانی جریان فکری تفکیک (از مکاتب مخالفِ روش و مبانی فلسفی) مورد بررسی قرار گرفته است. از نگاه اصحاب تفکیک اساس تشخیص نسبت اصل عام علیّت با مفاهیمی چون ضرورت و اختیار، جستجوی علیّت در موطن نفس است. با مراجعه به نفس، مشخص می شود اساساً چنین استلزامی میان علیّت و ضرورت برقرار نیست و با رهایی از این استلزام ناصواب راه برای حل مسأله اختیار گشوده خواهد شد. مکتب تفکیک ضمن نقد و بیان تالی فاسدهای بیان فلاسفه از قدرت، اثبات حقیقت واحد قدرت و عدم تعدد آراء در آن، اثبات رابطه عرضی میان اسباب و علل با مشیّت و قضاء، و توجه به نقش فاعل مختار حین انجام فعل بعنوان معیّن فعل یا ترک، گوهر دوسویه اختیار را کلید اصلی حل معما می داند و با پذیرش استثناء در ضرورت علّی- معلولی به نحو سالبه جزئیه؛ یعنی در خصوص افعال اختیاری احتمال تحقق صدفه را نفی کرده بلکه بدون این استثناء، اثبات اختیار را محال می دانند..
بررسی و نقد ربط وجود خالق به مخلوق از منظر میرزا مهدی اصفهانی بر پایه مبانی حکمی صدرالمتالّهین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
صدرالمتالهین در تحلیل دقیق ربط وجود خالق و مخلوق که محصول تحلیلی جدید از اصل علیت و همچنین سنخیت میان علت و معلول می باشد به این نتیجه می رسد به دلیل تعلقی بودن و عین الربط بودن معلول نسبت به علت، وجود مخلوق حیثیتی جز تجلّی وجود خالق ندارد. و این امر را با بیان مبانی بنیادی ای چون اصالت وجود، تشکیک و تشأن وجود به اثبات می رساند. اما در مقابل، میرزا مهدی اصفهانی در مسئله چگونگی ربط وجود خالق و مخلوق با رد تمامی مبانی صدرالمتألهین موضع متفاوت و پیچیده ای را اتخاذ می کند که صرفا در جهت تخریب مبانی نظری ملاصدرا و حفظ عقاید کلامی خویش است نه دادن نظریه ای جدید. ایشان به دلیل عدم ایجاد تشابه میان خالق و مخلوق نظریه علیت و نظریه سنخیت را زیر سوال برده و در جهت حفظ مبانی کلامی خویش در باب قدرت لایتناهی خداوند قاعده الواحد و همچنین نظریه وجود صدرایی را نیز مورد نقد قرار داده است. اما نکته مهم این است که ایشان مبنای جدیدی برای نظریه وجود وضع نمی کند و صرفاً در جهت تبیین فرضیه های پیش داوری شده مثل نفی وحدت وجود، عدم سنخیت وجود خالق و مخلوق و ابطال اصل علیت، از آن سود می برد. در این مقاله موضع فلسفی صدرا و موضع تخریبی میرزا مهدی اصفهانی را در جهت نقد و بررسی اندیشه های میرزای اصفهانی در مباحث ذکر شده مورد واکاوی و مقایسه قرار می دهیم
مقایسه انتقادی رابطه علم و ایمان از منظر علامه طباطبایی و علامه جوادی آملی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله قصد دارد رابطه ایمان و علم را از منظر علامه طباطبایی و علامه جوادی آملی بررسی کند. هردوی آنها عمل را از دایره ایمان خارج می دانند و عقد قلب و اذعان نفسانی را رکن ایمان می دانند. اما دیدگاه آنها درباره دخالت علم استدلالی در ایمان متفاوت است. علامه طباطبایی حصول ایمان به خدا را بدون علم استدلالی ممکن نمی داند، اما آیت الله جوادی آملی ایمان را بدون علم به وجود خدا و صرفا از روی تقلید نیز قابل تحقق می داند. این مقاله با استفاده از روش انتقادی و مقایسه ای، ضمن تقریر صحیح نظر علامه طباطبایی و نقد بعضی برداشت ها از دیدگاه ایشان قائل است علامه طباطبایی ایمان تقلیدی را ایمان نمی داند اما علامه جوادی ایمان تقلیدی را هرچند ایمان به حساب می آورد اما برای ثمربخش بودن قائل است ایمان باید از روی علم باشد و تقلید صرف کافی نیست. در این مقاله به روش عقلی و تحلیل مفهومی ضمن انتقاد به هر دو نظریه، ذکر خواهد شد که ایمان تقلیدی و از روی شک نیز در بعضی موارد برای انسان مفید خواهد بود.
نسبت «فیض» و «اراده» در تفکر ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف مقاله ی حاضر بررسی و پاسخ بدین پرسش اساسی است: با توجه به این که نظریه ی فیض در تفکّر ابن سینا، به معنای فیضان و سرریزشدنِ «ضروری» موجودات از حق تعالی است، این نظریه، چگونه با اراده ی الهی سازگار می شود؟ به سخن متفاوت، چگونه می توان میان «ضرورت» و «اراده» بر بستر نظریه فیض جمع کرد، حال آن که در ظاهر این دو مقوله همدیگر را نفی می کنند؟ براساس مبانی متافیزیکی، الاهیاتی ابن سینا، نویسنده بدین نتایج دست یافته است: اولاً نظریه ی فیض در تفکّر ابن سینا براساس مبانی و اصولِ متافیزیکی و الاهیاتی معیّنی استوار شده است که از یک حیث این مبانی و اصول با صدر و ذیل فلسفه ی ابن سینا هم پوشانی دارند. ثانیاً به جهت مذکور، نظریه ی فیض تنها براساس همان مبانی و اصول قابل درک است. ثالثاً با توجّه به نگاه ابن سینا به مبادی موجودات، ساختار جهان، ذات و صفات باری تعالی به خصوص علمِ عِنایی و اراده ی او، ضرورتِ فیض نه تنها منافی با اراده ی الاهی نیست؛ بلکه برخاسته از ذات، علم و اراده ی وجوبیِ اوست. یعنی جهانْ لازمه ی ضروریِ ذاتِ واجب براساس اراده ی ضروریِ اوست؛ لذا هیچ ممکنی سوای حق تعالی نمی تواند ضرورتی را بر او تحمیل نماید. دشواریِ فهمِ نظریه ی فیض ابن سینا و اعتراضات، نخست از عدم توجّه و اعتنا به مبانی او، دوم از قیاس و هم سان پنداریِ ذات الاهی با عرصه ی انسانی برمی خیزد. نظریه ی فیضِ ابن سینا یک تحوّلِ منطقی و اساسی در توضیح ظهور کثرت از مبدأ واحد نسبت به اسلاف او به شمار می آید.
نقد جایگاه سلف در منطق فهم سلفیه از دین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
گذشته گرایی و فهم سلف، به ظاهر جایگاه کاشفیت را در منطق نقلی سلفیه در فهم دین دارد و نه به عنوان منبع مستقل در عرض سنت نبوی برای دین شناسی؛ لیکن این شیوه، در عمل پس از سنت نبوی و حتی گاهی برتر از آن قرار گرفته و از مهم ترین شیوه های عملی فهم دین از منظر سلفیان است که این نوشتار بر پایه روش توصیفی تحلیلی، به نقد این گونه از منطق نقلی سلفیه در فهم دین می پردازد و می نماید که اصل ورود فهم سلف به منطق فهم دین و لزوم پیروی از ایشان، بی اساس و ابداع شخصیت حقوقی برای آنان است که به تسری عصمت برای کسانی می انجامد که چنین پیراستگی ای ندارند، از این رو پیروی از آنان مصداق نفی قرآنی بر تقلید کورکورانه از کسانی است که نه تنها عدالت ندارند؛ بلکه معیارهای قرآنی الگوی شایسته را نیز در آنان نمی توان یافت. از سویی برتری فهم سلف با چالش های بسیار قرآنی، روایی و عقلی روبروست که نوشتار حاضر با دقت نظر به تبیین آن ها پرداخته و روشن می سازد که سلفیان در کاربست سلف گرایی در فهم دین به اشتباه رفته و به جای بهره گیری از خاندان عصمت و طهارت:، به دامان کسانی دست آویخته اند که صلاحیت لازم برای راهبری و راهنمایی در فهم دین را ندارند و به این خطا نیز بسنده نکرده و در موارد بسیاری سنت سلف را نه تنها بر خلف، بلکه بر سنت نبوی و حتی شریعت برتری بخشیده اند که بطلان آن روشن است.
بررسی و نقد مبانی فلسفی رویکرد اکتسابی بودن «ملکات اخلاقی» با تأکید بر مباحث نفس شناسی ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از مباحث مهم در اخلاق کیفیت حصول ملکات اخلاقی است. اما متاسفانه از جمله خلاهای مهم در حوزه دانش اخلاق عدم تبیین نظریات اخلاقی بر اساس مبانی نفس شناسی فلسفی است.ابن سینا تاحدودی از این امر مستثنی است. وی همانند سایر اندیشمندان ملکات اخلاقی را اکتسابی می داند و برای آن دلیل عقلی و نقلی اقامه نموده است. ابن سینا بر مبنای اصول خویش در نفس شناسی مانند؛ جوهریت نفس، تجرد ذاتی نفس، روحانیه الحدوث و البقا بودن نفس و حرکت استکمالی نفس به تبیین کیفیت پیدایش و زوال ملکات اخلاقی پرداخته است. وی نفس را جوهرِ مجردِ ذاتی می داند که در تعامل با بدن بوده و با استفاده از قوای مختلف، افعالی را از خود بروز می دهد که آن رفتار، حالاتی در نفس ظاهر می کنند و به علت تکرار آن اعمال و در اثر حرکت، آن حالات در نفس به ملکات راسخی تبدیل می گردند که استکمال عرضی نفس را در پی-دارند. اما مبانی انسان شناسی ابن سینا با ناسازگاری هایی همچون: ناسازگاری تجرد نفس با خالی بودن نفس از کمالات، ناسازگاری تجرد نفس با رویکرد اکتسابی بودن بر اساس مفهوم حرکت، ناسازگاری هدف اخلاق با حرکت در اعراض و عدم تغییر در ذات نفس و نیز عدم سنخیت نفس مجرد با بدن مادی مواجه می باشد. براین اساس رویکرد اکتسابی بودن ملکات به دلیل ناسازگاری با برخی از مبانی نفس شناسی ابن سینا مورد پذیرش نیست. در این پژوهش تلاش شده است تا ضمن بررسی و نقد رویکرد اکتسابی ملکات اخلاقی رویکردی جایگزین با عنوان نظریه انکشاف در ملکات اخلاقی مطرح شود.
آدم، نیای انسان نوین و نقطه عطفی در روند تکامل انسان (نظریه ای قرآنی، روایی برای برون رفت از چالش تکامل)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از آنجا که نظریه تکامل انواع تا حد زیادی مورد پذیرش دانشمندان علوم تجربی واقع شده است، تعارض میان این دیدگاه علمی با برداشت سنتی از نظرگاه قرآنی در باره آفرینش انسان، چالش بزرگی را برای ارزش علمی قرآن و دیگر متون دینی هم راستا فراهم آورده و اذهان بسیاری را درگیر خود کرده است. این نوشتار برداشت متفاوتی از داده های قرآن و روایات در باب آفرینش آدم} را فراپیش خواهد نهاد تا نشان دهد که آدم} نه نخستین انسان، بلکه سرسلسله انسان نوین (نسل امروزین انسان ها) و نخستین انسان اندیشه ورز دارای فطرت توحیدی است که پس از نسل های متعدد از انسان ها و انسان نماها، خدای متعال او را به طور متمایزی آفریده و یا برگزیده است. در صورت تأیید یافتن این دیدگاه، می توان گفت تضاد و تعارض غیر قابل حلی میان گزارش قرآن روایی از آفرینش آدم با یافته های تجربی درباره پیدایش انسان و به طور خاص با نظریه تکامل انواع، وجود ندارد و بلکه می توان میان آن گزارش با پیدایش تکاملی انسان مدرن از انسان های پیشین و دیگر جانداران در زمین، جمع کرد.
بررسی و نقد تحلیل ایزوتسو پیرامون مسئله ی جبر و اختیار در قرآن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
« جبر و اختیار » یکی از موضوعات مهم و غامض علوم اسلامی اعم از کلام، فلسفه و عرفان می باشد که دانشمندان هر یک از علوم مذکور برای حل این مسئله، دیدگاه های متفاوتی را برگزیده اند. در این میان ایزوتسو، اسلام شناس و قرآن پژوه معاصر در تحلیل آیات ناظر بر جبر و اختیار در قرآن با بن بست مواجه گردیده و اساسا اندیشه ی قرآنی را متفاوت از منطق عقل بشری دانسته است. در پژوهش حاضر که با روش توصیفی - تحلیلی گردآوری شده ، تلاش بر آنست که منشا این نگرش ایزوتسو را جست و جو نموده و پس از یافتن مواضع او در باب جبر و اختیار طی آثار مختلف او ، تحلیل و نقدی نسبت به آن ها ارائه گردد . نتایج حاکی از آنست که اگر چه ایزوتسو در تحلیل قرآنی مسئله ی جبر و اختیار راه خطا را پیموده است اما با توجه به همگرایی و تاسی او از مبانی عرفان ابن عربی در بسیاری از موضوعات از جمله جبر و اختیار ، به نظر می رسد وی پیرو همان آموزه «امر بین الامرین» می باشد که از فحوا و نه نص سخنان ابن عربی نیز می توان همین حکم را استنباط نمود.
ارزیابی نظریه غلام احمد پرویز در تجدیدپذیری وحیِ سنت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در دو قرن اخیر، عده ای از متفکران مسلمان در شبه قاره هند، جنبش هایی را با اهدافی نوگرایانه پدید آوردند که به لحاظ نظری به برداشت های خاصی از دین منتهی شد. آن ها که بعدها به قرآنیون مشهور شدند، رویکردی انتقادی، در مواجهه با سنّت نبوی داشتند. نکته محوری در مباحث همه قرآنیان شبه قاره هند، تأکید بر قرآن بسندگی و بی نیازی از سنّت بود. غلام احمد پرویز، متفکر قرآنی معاصر شبه قاره، از جمله شخصت هایی است که در قرآن-بسندگی، تقریری نو نسبت به نظریه های قبلی دارد. از دیدگاه وی، وحی قرآن ثابت است و وحی سنت تجدیدپذیر. از آن جا که این نظریه، متأثر از نظریه های نواندیشانه غربی درباره وحی است و با نظریه های اسلامی تناقض دارد، نوشته حاضر، در صدد برآمد تا با روش توصیفی- تحلیلی و تکیه بر منابع اسلامی به بررسی و نقد نظریه اش بپردازد. بر اساس بررسی ها، نظریه پرویز چهار مولفه دارد: بر اساس آیات قرآن، فرمان های پیامبر(ص) در حوزه سنت، مانند هر انسان دیگری در معرض اشتباه قرار دارد؛ پیامبر(ص) و اصحابش برای سنتی که در قالب حدیث ثبت شده بود، اهتمامی نداشته اند؛ عقل برای تشریح جزئیات دین، تحت دلالت و هدایت قرآن، در تمام حالات کافی و وافی خواهد بود؛ طبق آیاتی از قرآن، وحی سنّت نسبت به غیر پیامبر(ص) خاصیت تعمیم پذیری دارد. نقد هایی که بر این مولفه ها وارد است، عبارتند از: آیاتی که پرویز بر اساس آن ها مدعی خطاپذیری سنّت پیامبر(ص) است، دلالتی بر این امر ندارند. برخلاف نظر وی، پیامبر(ص) و یاران او در زمان حیاتش، اهتمام فراوانی به سنت داشته اند. ...
رویکردی چندوجهی و قرآن محور به الهیات سلبی و ایجابی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«الهیات سلبی» و «الهیات ایجابی»، معمولاً، به عنوان دو نظریه یا دو روی کرد متضاد معرفتی و زبانی به خداوند، اوصاف و ویژگی های او در نسبت با انسان معرفی شده اند. مشهور است که الهیات سلبی خداوند، اوصاف و اسماء او را غیرقابل شناخت و غیرقابل گفتگوی ایجابی توسط انسان می داند و الهیات ایجابی خداوند، اوصاف و اسماء او را توسط انسان شناختنی و گفتگو کردنی می شمرد. اما دلیلی وجود ندارد تا الهیات سلبی و ایجابی را به دو بعد یا دو وجه معرفتی و زبانی محدود کنیم، برعکس شواهدی در آثار فیلسوفان و متکلمان متأله وجود دارد که نشان می دهد آن دو الهیات می توانند ابعاد و وجوه هستی شناختی و عمل شناختی هم داشته باشند. این مقاله با بهره گیری از روش توصیفی و تحلیلی، ابتدا کوشش می کند، با ذکر شواهدی از آراء فیلسوفان و متکلمان برجسته مغرب زمین، به توضیح، مستندسازی و توجیه ابعاد چهارگانه الهیات سلبی و ایجابی بپردازد. پس از آن، با تکیه بر آیات قرآن کریم، یک الهیات چند وجهی را با وجوه معرفت شناختی، زبان شناختی، عمل شناختی، و هستی شناختی، معرفی و پیش رو قرار دهد. این الهیات، در همه وجوه، نسبت به ذات و ذاتیات خداوند سلبی اما نسبت به اسماء خداوند ایجابی است. براساس روی کرد الهیاتی ایجابی چند وجهی قرآنی اتخاذ شده در این مقاله، نخستین مرحله برای ارتباط انسان با خدا معرفتی است.
رابطه ولایت الهی وضرورت انسان کامل درحکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مساله ی این جستار، بررسی رابطه تحقق ولایت مطلق حق تعالی ووجود انسان کامل واعتبارمناصب ولایت درحکمت متعالیه است.پرسش این است که چه ارتباطی بین تحقق ولایت الهی ازسویی ووجود انسان کامل وجعل نبوت وامامت ازدیگرسوی درنظام فلسفی حکمت متعالیه وجود دارد؟ دراین پژوهش، مدعای رابطه ی ضروری بین ولایت مطلق حق تعالی وتحقق انسان کامل به عنوان مظهراسماء الهی واعتبارمناصب ولایت(نبوت وامامت) برای وی، تبیین می شود. طبق سنت الهی ازبدوآفرینش انسان تا ختم نظام عالم درهرعصری، انسان کامل وولی الهی وجود دارد. ضرورت تحقیق،دراهمیت موضوع ولایت است واینکه توحید حقیقی نظری وعملی برای انسان، ازمشکاه ولایت وتولی به ولایت ولی الهی حاصل می شود.وجه تمایزاین تحقیق، درطرح موضوع مسأله محور وتبیین فرضیه ها است. روش پژوهش،توصیفی وتحلیلی ازطریق تحلیل مفهومی وگزاره ای است. مهمترین نتایجی که این تحقیق به آنهادست یافته عبارتنداز:1- ولایت مطلق بالذات به حق تعالی اختصاص دارد و دارای وجوه واقسامی است. 2- انسان کامل، حق مخلوق به ؛یعنی جهان به سبب اوآفریده شده وغایت مطلوب جهان است.3- انسان کامل، مظهراسم جامع وجامع اسماء است.4- انسان کامل، دارای مقامات ومراتبی است. 5- ولایت الهی، مستلزم خلافت انسان کامل است.6- ضرورت نبوت نبی (ع) وامامت امام(ع) ثابت است. 7-ولایت تشریعی الهی، مستلزم تداوم تکلیف وهدایت انسان کامل است.8- تداوم تکلیف الهی، مستلزم استخلاف وظهورمنجی (عج) درآخرالزمان است.
مقایسه مدرسه کلامی ماوراء النهر با مکتب کلامی کوفه و قم تا قرن پنجم هجری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کلام امامیه را در موقعیت های جغرافیایی متفاوت و همچنین به لحاظ تاریخی می توان مورد بررسی قرار داد. بر این اساس و با هدف این که پژوهشی در مورد مقایسه دیگر مکاتب کلامی با مدرسه کلامی ماوراء النهر سامان نیافته است، این نوشتار مورد بررسی قرار گرفته است. مکتب کلامی کوفه و قم به دلیل جایگاه ویژه ای که در مکاتب کلامی دارند و به خاطر تأثیر و تأثراتشان با حوزه ماوراء النهر انتخاب شده است. این پژوهش به روش مقایسه ای و تحلیلی نشان می دهد که این مکاتب به لحاظ اندیشه های مشترک برخی عالمان و راه یافتن جریان های فکری و تأثیرگذار این عالمان به ماوراء النهر دارای اشتراک بوده و از جهت تعامل با اهل سنّت و جهت گیری معتدلانه و رویکرد تقریبی حوزه ماوراء النهر از همدیگر متمایز می شوند. همچنین مشخص گردید بیشترین نقاط اشتراک مدرسه ماوراءالنهر با مکتب قم بوده است؛ با این وجود، عدم گرایش به اندیشه نظریه سهو النبی از سوی برخی شاگردان ابن ولید همچون «حیدر بن محمّد بن نعیم سمرقندی» و «جعفر بن علی بن احمد قمی» در دیار ماوراء النهر و همچنین عدم همراهی با جریان فکری سعد اشعری در ماوراء النهر که مقابل جریان فکری هشام بن حکم بوده است، از نقاط افتراق این دو مکتب می باشد