۱.
سن کودک از جمله مسائل مهم و چالش برانگیزی است که امروزه کانون توجه حقوقدانان و حامیان حقوق کودک قرار گرفته است. مطابق ماده 1 کنوانسیون حقوق کودک مصوب 1989، 18 سالگی معیار بزرگسالی شناخته شده است. اما در فقه اسلامی ملاک اصلی برای ثبوت احکام و تکالیف، سن بلوغ می باشد و در حقوق موضوعه ایران نیز به تبعیت از فقه اثنی عشری، سن مسؤلیت مدنی و همچنین مسؤلیت کیفری، سن بلوغ دانسته شده است. عمده دلیل این تغایر میان قوانین داخلی و کنوانسیون ها، التفات به عنصر بلوغ در فقه امامیه می باشد. مسأله حائز اهمیت این است که کاهش یا افزایش سن در تعیین «کودکی» چه آثاری را بر حقوق و تأمین مصالح کودک، بر جای خواهد گذاشت؟ همچنین، با عنایت به اینکه سن کودک در حقوق ایران متبع از فقه امامیه می باشد، چگونه می-توان بر خلاف آن عمل کرد و سن مذکور را منطبق بر مفاد کنوانسیون های بین المللی دانست؟ بدین جهت در پژوهش حاضر سعی شده است تا امکان تبعیت از کنوانسیون های بین المللی در تعیین سن کودک با توجه به امکان صدور احکام ثانویه و حکم حکومتی حاکم اسلامی در موارد تشخیص مصلحت، مورد بررسی قرار گیرد.
۲.
آموزه «امامت»، موضوعی است که از جنبه های مختلف کلامی، فقهی، عرفانی و قرآنی مورد کاوِش و پژوهش قرار گرفته است. در این میان، شناخت مفهوم «امامت انبیاء» از منظر قرآن کریم، می تواند راهگشای طریقی باشد که حاصل آن، شناختی مبنایی از آموزه امامت به معنی الاخص، از زاویه ای تاریخی است. به رغم کوشش فراوان مفسران فریقین در جهت تبیین مقام امامت حضرت ابراهیم(ع) در آیه 124 سوره بقره، هنوز شاهد یک نظریه منسجم و خالی از اشکال در این زمینه نمی باشیم. افزون بر آن، خلط مباحثی همچون معناشناسی امام، لوازم امامت، ویژگی های امام و... بر شعله این اختلافات دامن زده است. نظر بر اهمیت و جایگاه این مبحث در اندیشه اسلامی، پژوهش حاضر کوشیده است تا با روش تحلیلی- انتقادی ضمن سنجش اجمالی آراء مفسران فریقین در حوزه «معناشناسی امامت انبیاء»، راهکار جدیدی را با تفحّص همه جانبه از آیات امامت انبیاء، عرضه نماید. در سایه تبیین این چالش، دیگر ابعاد موضوع امامت قرآنی نیز که عموما در امامت اهل بیت(علیهم السلام) متبلور بوده، رخ خواهد نمود. نتایج پژوهش حاکی از آن است که با محورگیری «کتاب» و «شریعت الهی» در میان سلسله انبیاء، قادر خواهیم بود تا مقام امامت انبیاء در اندیشه قرآنی را تحلیل نماییم.
۳.
در قرآن آیاتی بیانگر این مطلب هستند که مرحله اول معاد با ظهور نشانه های رستاخیز یا به تعبیر قرآن و به تبعِ آن کتاب های تفسیری،«اشراط الساعه»آغاز می گرددموضوع این مقاله آرای مفسران درباره آیات اشراط الساعه: تحلیل ومقایسه آراء است.این نوشتار روند تاریخی آراء مفسران از تفسیرهای بسیط قبل از قرن دوم هجری که در قلمرو برداشت های اثری و نقلی اکتفا ورزیده اند و مطالب سنتی و سمبلیک را باور نموده اند، تا آثار مدوّن دوران های معاصر که مبنای تطبیق قرآن با علم روز را داشتنددرخصوص آیات مرتبط با نفخ صور و دابه الأرض و برخی تحول های آسمان را گزارش می دهد. سپس نشان می دهد که پیشرفت علوم ونجوم و بالا رفتن آگاهی مفسران در تفسیر واژگان قرآن درزمان های مختلف تأثیرگذار است و سبب گردیده است که در قرون اخیر مفسران از منظر دیگری به صور و دابّه و برخی تحول های کرات آسمانی بنگرند و سعی نمایند به گونه ای عقلانی و منطقی، مطالب دینی را با رویکردی اثباتی روشن کنندمهم ترین یافته های این پژوهش مقایسه و تطبیق آراء متفاوت مفسران با توجه به مبانی مختلف آنان در قرون متمادی در مواجهه با تعبیر نفخ صور و دابها لأرض و برخی تحول های آسمان به ویژه در عصر حاضر است که فهمی کاملا مادی و طبیعی ارائه می کنند
۴.
از یک سو خداوند، مثل و مانند ندارد و از سوی دیگر، نفس آدمی آینه ای برای شناخت پروردگار معرفی شده است. سئوالی که مطرح می شود این است که این دو امر چگونه قابل جمع اند؟ آیا نفس بالجمله دالّ بر ربّ است یا فی الجمله؟ آیا حدیث «من عرف نفسه، فقد عرف ربّه»، تعلیق به محال است یا ناظر به امکان؟ و در صورت امکان، این دلالت، چگونه است؟ و بین نفس و ربّ چه تفاوت ها و تشابه هایی وجود دارد؟ و در حدیث «ان الله خلق آدم علی صورته»، منظور از آدم کیست؟ و ضمیر «صورته» به کجا بر می گردد؟ و منظور از صورت چیست؟ مطالعه ی حاضر در پی پاسخ به این سئوال است. از نظر نگارنده اینگونه احادیث تعلیق به محال نبوده و ناظر به امکان شناخت ربّ توسط معرفت نفس هستند و این شناخت، قطعاً به خاطر اختلاف مراتب وجودی، فی الجمله است و نه بالجمله و منظور از آدم، بنی آدم است و ضمیر «صورته» به خدا بر می گردد و منظور از صورت نیز صورت معنوی و اوصافی است و از آنجایی که نفس، در دسترس ترین موجود برای نفس است و خودش، خودش است، خداشناسی از این طریق، یک شناخت شهودی و حضوری قابل اعتماد به حساب می آید.
۵.
بافت متنی، شرایط نزول و مخاطب اولیه ی قرآن کریم از یک سو و فرض جاودانگی و جهان شمولی قرآن کریم از سوی دیگر بستر طرح شبهات و سؤالات مهمّی را به خصوص ناظر به اجزای متن قرآن کریم به وجود آورده است. یکی از این شبهات ناظر به تمثیلات قرآنی و تاریخ مند بودن آن ها مطرح شده است. مطابق چنین نگرشی، تمثیلات قرآنی بازتاب تامّی از فرهنگ عصر نزول بوده و جز برای مخاطب اوّلیه کارایی ندارند. پژوهه ی حاضر با روش توصیفی تحلیلی در واکاوی داده ها تلاش دارد نظریه ی تاریخ مندانگاری تمثیلات قرآن کریم را مبتنی بر آراء قرآنی علامه طباطبایی به بوته ی نقد و نظر قرار بدهد؛ یافته های تحقیق حاکی از آن است که تاریخ مندانگاری قرآن حاصل برقراری نسبتی میان داده کاوی درون قرآنی درباره ی تمثیلات قرآن با ادبیّات معهود عصر نزول است. این قسمت ضمن آن که دارای نقصان محتوایی است، اساس تاریخ مندانگاری قرآن را مخدوش می کند، اساساً بر پایه ی اصل جاودانگی و جهان شمولی قرآن، عمومیّت تأویل پذیری آیات و بررسی مصادیق تمثیلات قرآن به لحاظ عمومیّت و اطلاق آن ها، نمی توان تمثیلات قرآنی را بازتابی تامّ از فرهنگ زمانه ی عصر نزول قلمداد کرد.
۶.
تقیه یکی از آموزه هایی است که ادله قرآنی، روایی و عقلی بر مشروعیت آن دلالت دارند. بر این اساس اختلافی در اصل جواز آن میان مسلمانان وجود ندارد، ولی به دلیل مختصات خاص تاریخی، شیعه بیشتر به آن شهرت یافته است. به این سبب مخالفان شیعه، آن را دستاویزی برای حمله به شیعه قرار داده اند. ابن تیمیه سلفی و ناصر قفاری از وهابیان معاصر، تمسک شیعه به این آموزه را غالیانه دانسته-اند. منافقانه بودن، تعمیم نادرست، لسانی دانستن تقیه، اضرار به غیرو قوام آن بر امام شناسی نادرست از جمله شبهات آنان بر شیعه در این آموزه است. در جستار حاضر، این شبهات به روش توصیفی تحلیلی بر اساس منابع کتابخانه ای مورد نقد قرار گرفت. یافته های پژوهش نشان می دهد بر خلاف ادعای این دو، شیعه تقیه را تنها در شرایط اضطرار، به صورت موردی، به قدر ضرورت و مشروط به عدم اضرار به دیگران مجاز می داند. ادله جواز تقیه برعمومیت آن دلالت داشته و تنها تقیه در مقابل کفار را اثبات نمی کند. هم چنین مفهوم تقیه با نفاق مصطلح متفاوت بوده و نیز ادله این دو در روی-آوری شیعه به تقیه ناصواب می باشد.