۱.
موریس مترلینگ می گوید که در زندگی بیش تر مردم چیزی جز خوردن، خوابیدن، زاد و ولد و کار وجود ندارد، ولی هنرمند از این گروه مستثنا است. او چون دیگران نمی اندیشد و چون دیگران زندگی نمی کند. هنرمند به پدیده ها چون دیگران نمی نگرد و از کنار مسائل به سادگی نمی گذرد؛ بلکه او نکته بین و نکته سنج است و پیچش موی را می بیند. گیرنده ی هنرمند قوی تر است و گاه مانند ژول ورن آینده را پیش بینی می کند.
۲.
اگرچه ایهام به عنوان ویژگی اصلی شعر حافظ شهرت یافته، امّا در نگاهی شامل تر باید ابهام را ویژگی اصلی شعر حافظ دانست. ایهام در حوزه ی فنون ادبی و بلاغت دارای تعریف مشخص و معلومی است. ایهام در شکل های مختلف خود، از ایهام نما گرفته تا ایهام واژگانی و تعبیری، موجب ظرفیتی دو معنایی و گاه چند معنایی می شود. تأمّل در وجوه ایهام و کشف ظرافت های ایهامی، سبب نوعی کشف و التذاذ هنری می گردد و بار القائی و تاثیری کلام را به نحو شگفت انگیزی تقویت می کند و به همین سبب است که ایهام از دیرباز یکی از جاذبه های هنری در شعر محسوب شده است. آن چه ابهام و ایهام را به هم مرتبط می کند، آن است که در ابهام نیز ساختار کلام و فرایند دریافت و غایت کشف و التذاذ هنری، کارکردی همانند ایهام دارد؛ ولی نکته آن است که ابهام دارای گستره ی وسیع تری است که ایهام را در درون خود جای می دهد.
۳.
دکتر علی محمد حق شناس در مقاله ای با عنوان «رمان و عصر جدید» (1) عدم اقبال عامه ی مردم به مقوله ی شعر را تحولی می دانند که در ادبیات فارسی رخ داده و آن، گذار ادبیات فارسی از مرحله ی شعر محوری به رمان محوری است. آقای حق شناس علت این اتفاق را گذار جامعه ی فارسی زبان از جوامع سنتی به جوامع مدرن، و نزدیکی آن ها به جامعه های فرهنگی همگانی و جهانی می-دانند. امروزه عدم توجه مردم، تنها به شعر و شعرای کلاسیک و متقدم ما بر نمی گردد، که این امر حتی شاعران نو سرای صاحب نام و صاحب سبک را نیز شامل می شود. درست در چنین کساد بازار شعری، شاهد اقبال عامه ی مردم به رمان و داستان کوتاه هستیم که این هر دو قالب را از غرب به وام گرفته ایم.
۵.
یکی از مسائلی که در روش و سبک سخنوری خواجه حافظ به عنوان ویژگی خاص اشعار او جلب نظر می کند، شیوه ی ستایش او از پادشاهان و بزرگان زمانش است که ساختار غزل را برای این امر برگزیده است و همواره به کوتاهی و در بیش تر اوقات تنها با آوردن نامی از ستوده و ممدوح خود یاد می کند و معمولاً هم با ویژگی های معشوق، ممدوحش را می ستاید. البته گفتنی است که حافظ، مبدع و مبتکر این شیوه نیست بلکه پایه گذار این شیوه را باید شیخ اجل سعدی دانست و اوست که نخستین بار در شیوه ی مداحی شعرای پیش از خود چنین رخنه افکنده است:
۶.
از آن جا که قرار است در این نوشتار کوتاه غزلی از حافظ بررسی شود که از جهت قالب ساقی نامه نیست اما به لحاظ معنی و محتوا می شود آن را ساقی نامه فرض کرد، ابتدا شرحی را که در باره ی ساقی نامه نوشته اند، نقل می کنم. در دایره المعارف (2/1236) ذیل ساقی نامه نوشته اند:
۷.
همان گونه که هر هنری ماده ی خام خود را دارد، آثار مکتوب نیز از ماده ی خام زبان بهره می برند. زبان، بستر مشترک همه ی آثار ادبی و غیر ادبی است و به دو دسته ی علمی( حقیقی) و ادبی( مجازی) تقسیم می شود که وجه تمایز آن ها شکل و ساختار کلام است. در زبان علمی، بافت کلام به گونه ای است که فاصله ی زبان و معنا بسیار نزدیک باشد؛ اما در زبان ادبی، ساختار زبان به گونه ای است که مخاطب با درنگ به معنا پی می برد. از این روی می توان پدیده های زبانی را با توجه به هدف گوینده از به کار بردن عناصر زبانی، تقسیم بندی کرد. تودوروف در این باره می گوید: «اگر نویسنده عناصر زبانی را با هدفی کاملاً کاربردی جهت ارتباط به کار برد، با نظام زبان کاربردی رو به رو هستیم که در آن ها، نماهای زبانی ارزش مستقل ندارند و چیزی نیستند جز وسیله ی ارتباطی. اما می شود نظام های زبانی دیگری را تصور کرد که در آن ها هدف کاربردی در مرتبه ی دوم است و نماهای زبانی ارزشی مستقل به دست می آورد.» ( تودوروف، 1385: 39)
۹.
سال هایی که مشغول فهرست نگاری کتاب های خطی فارسی بودم، به هر کتابخانه ای که می رفتم جز کتابخانه ی شخصی- تخصصی آرتور هوتوم شنیدلر به چند نسخه و شرح از دیوان حافظ بر می خوردم. مرحوم خان بابا مشار که فهرست نسخه های کتاب های چاپی فارسی -جلد2- را در سال 1351 به چاپ رسانده است، 250 نسخه از چاپ های دیوان خواجه را معرفی کرده است. شاید اکنون تعداد چاپ های متنوع آن از 250 نسخه گذشته باشد.