۱.
در نظر کانت، معرفت مشتمل بر مادهای و صورتی است. مادهی آن از طریق حس به دست می آید و صورت را، ما در دو مرحله ادراک حسی و فهم بدان میبخشیم: درمرحله ادراک حسی، مکان و زمان را، و در مرحله فهم دوازده مقوله را. و آنچه از این رهگذر می شناسیم، پدیدار است نه شیء فی نفسه. اما عقل ما به اقتضای طبیعت خود، پا را از حوزهی پدیدار بیرون مینهد و تصوراتی را می سازد که در واقع توهّمند. یکی از این تصورات، تصور نفس است. عقل میخواهد با چهار استدلال مغالطی، چهار مطلب را در خصوص نفس اثبات کند: جوهریت، بساطت، شخصیت و تمایزش از ماده (نفس وجودی یقینی دارد و ماده وجودی مشکوک). ریشهی همه این مغالطات این است که «من می¬اندیشم» یا «من» که در نظر کانت یک شرط پیشینی و صوری شناخت است، یکی شیء عینی و یک متعلق معرفت شناخته میشود. در ضمن کانت در مغالطهی چهارم با طرح نظریه ایده-آلیسم استعلایی به مخالفت با ایدهآلیسم به معنی متعارف آن میپردازد و تصورات موجود در ذهن را به معنی خاصی بیرونی میداند.
۲.
در این مقاله ضمن مروری بر تلاشهای پیشین برای استقرار روانشناسی اسلامی، با نگرشی نوین، نخست به روشنسازی موضع روانشناسی اسلامی آینده نسبت به دانش آزمایشی پرداخته و ضمن تأیید آن، پایههای فلسفی الگوی روانشناسی اسلامی را مورد بررسی قرار داده و در پایان، چارچوبهای فلسفی چنین الگویی ارایه شدهاند. این مقاله نشان میدهد که روانشناسی اسلامی میتواند پایهای آزمایشی داشته و روششناسی آن را بپذیرد و در عین حال، از بنیادهای فلسفهی اسلامی سود جوید. انسان را در یک چارچوب معین آزاد بداند، محتوای روانی را شامل پدیدههای سرشتی (فطری) و آموخته بداند، نگرشی خوشبینانه به انسان داشته باشد، موجود زنده را فعال و هدفمند فرض کند، تبیینهای آزمایشی را به عنوان حلقهای در میانهی پیوستار معلول-علت اولیه ارایه کند، ارزشهای خود را از اسلام دریافت کند و هدفش کمک به موجود زنده برای خودشکوفایی به معنای اسلامی (زندگی در چارچوب ارزشهای الهی) است.
۳.
واقعنگری و درک صحیح در هر موضوعی شرط موفقیت در اندیشه اطراف آن موضوع و بررسی آثار و برکات آن خواهد بود و در رابطه با وجود انسان که در ابعاد مختلف قابل بررسی است، درک موقعیت وجودی او از جهت نیاز، وابستگی و فقر وجودی منشأ آثار علمی، عملی و اخلاقی خواهد بود که در مقاله پیش رو، سعی بر این است که بعد از بیان معنی امکان و فقر وجودی بشر به برخی از این آثار توجه شود . به لحاظ ارتباط این نوع معرفت با بینش توحیدی و خداشناسی به تحلیل و ریشهیابی این ارتباط پرداخته شده و از آنجا که در پیشآمدهای فوقالعاده و تنگناهای زندگی توجه خاص به خداوند حاصل میشود و این موقعیت ممتاز در معرفت توحیدی باعث این پرسش میشود که علت این رویکرد آنهم در مواقع خاص چیست؟ ضمن بررسی برخی موارد، موجبات پیدایش این نوع توجه و تفسیر آنها، به پاسخ این سؤال نیز پرداخته شده است.
۴.
امیرمؤمنان علیبنابیطالب(ع) از صدر اسلام تاکنون به دروازه شهر علم نبوی مشهور است، نگاه و بیان ایشان نسبت به قرآنکریم همواره مرجع مفسّران و محققان بوده است . در این زمینه، یکی از رابطههای عمیق نهجالبلاغه با قرآن، تعلیل آیات قرآن در کلام علوی است. حضرت در قسمتهایی از نهجالبلاغه به تعلیل آیات پرداخته و علل و چرایی کلام الهی را در قرآنمجید بیان میدارد. در واقع، میتوان در نهجالبلاغه پاسخ عقلی و حکمی برخی از آیات الهی را دریافت نمود و از فلسفه آن مطلع شد. از جملهی آنها تعلیل فلسفی و عقلی مفهوم آیه شریفه «سبحان الله عمّا یصفون» است که حضرت دلایل ناتوانی انسان را از توصیف حقیقت باری تعالی بیان میدارد. این نوشتار سعی دارد، دو برهان منطقی ـ قیاسی و عقلی ـ فلسفی امام علی (ع) را در «سبوحیت الهی در توصیف» و چرایی و چگونگی آنرا نشان دهد.
۵.
توحید اصل ادیان ابراهیمی است. این صفت الهی که همواره مرز ایمان و شرک بوده است، در سه دینِ ابراهیمیِ یهودیت، مسیحیت و اسلام تبلور یافته است. توحید در یهودیت و اسلام، توحید ناب است؛ اما توحید در مسیحیت، توحید تثلیثی است. یعنی تبلور سه اقنوم پدر، پسر و روحالقدس در یک ذات (خدا). این مقاله بر اساس مطالب کتاب مقدس، قرآن و کلمات بزرگان این ادیان، درصدد تبیین این آموزة الهی در این سه دین است و پس از تبیین توحید ناب، به نقد توحید تثلیثی و تثلیث میپردازد.
۶.
فیلسوفان موحد در کنار تمایلات فطری که بشر برای شناخت خداوند دارد، هریک تلاش نمودهاند، راهی استدلالی برای شناخت ذات و صفات الهی بیان نمایند، ارایه دلایل گوناگون از سوی فیلسوفان و متکلمان دربارهی خالق هستی بیش از آنکه درباره تصدیق به ذات خدا باشد، درباره تصور درست از خداوند بوده است و بر همین اساس، کوشش دانشمندان همواره در راستای شناخت درست از خالق هستی بوده است، در این میان، تلاش ابنسینا به عنوان رییس فلاسفه مشایی در جهان اسلام و توماس آکوئیناس به عنوان برجستهترین متکلم الهی مسیحی در قرون وسطی بسیار قابل توجه است، به ویژه اینکه هریک از این دو دانشمند برجسته درباره صفات الهی دیدگاهی خاص ارایه نمودهاند، ابنسینا با طرح نظریه اتحاد مصداقی و مفهومی صفات با یکدیگر و آکوئیناس با طرح نظریه آنالوژی، تلاش نمودهاند، در بین نزاعهای گسترده افراطی و تفریطی درباره ذات و صفات خداوند، راهی را برگزینند که ساحت ربوبی را از راهیابی کثرتها حتی کثرت حیثیات منزه بدارند، دیدگاه ابنسینا در بین فلاسفه مسلمان به خصوص ملاصدرا با مخالفت جدی روبه رو شده است.