فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱ تا ۲۰ مورد از کل ۶۳۵ مورد.
حوزه های تخصصی:
ماهیت عامل انگیزش اخلاقی، درونی یا برونی بودن و خودمحور یا غیرخودمحور بودنِ آن، ازجمله ابعاد بحث انگیزش اخلاقی در حوزه روان شناسی اخلاق هستند. جان فینیس، اندیشمند مسیحی معاصر، با تکیه بر ظرفیت ها و قوای طبیعی انسان و با رهیافتی درون گرایانه، ریشه انگیزه اخلاقی را در داشته های طبیعیِ فاعل اخلاقی جست وجو می کند و آن را غیرخودمحور جلوه می دهد. علامه طباطبایی نیز با رهیافتی غیرخودمحورانه بر ظرفیت های طبیعی انسان تأکید و تحقق انگیزه اخلاقی را در بستر ترکیبی از امیال طبیعی و عقلانیت انسان تبیین کرده است. بررسی اندیشه این دو در بُعد روان شناسی اخلاق نشان می دهد این دو دیدگاه در رهیافت درون گرایانه و برون گرایانه و تبیین فرایند ایجاد انگیزه اخلاقی با یکدیگر متفاوت هستند؛ علاوه براین، در تبیین عامل اصلیِ انگیزش نیز با یکدیگر متفاوت اند؛ زیرا در نگرش فینیس انگیزه تنها درصورتی اخلاقی خواهد بود که در راستای خیرهای پایه باشد؛ اما علامه عنصر اصلی را در تبدیل شدن انگیزه به انگیزه اخلاقی، رضایت الهی می داند. این مقاله تلاش می کند با روش تحلیلی، اندیشه این دو را درباره ابعاد انگیزش اخلاقی بازسنجی و مقایسه کند.
انسجام اخلاقی و موازنه متأملانه گسترده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در دهه های اخیر، شاهد سطحی از انسجام اخلاقی با عنوان «موازنه متأملانه گسترده» هستیم که از درجه اعتماد بالاتری نسبت به سطح محدود انسجام اخلاقی برخوردار است؛ زیرا برای توجیه یک باور اخلاقی، علاوه بر انسجام آن با باورهای اخلاقی دیگر، ضروری است آن باور اخلاقی با باورهای غیراخلاقی مناسب و مرتبط از قبیل باورهای روان شناختی، زیست شناختی، جامعه شناختی و انسان شناختی نیز منسجم باشد. آنچه اهمیت دارد این است که چنین سطحی از انسجام نیز با چالش هایی مواجه بوده و نسبت به نظریه رقیب، یعنی مبناگرایی اخلاقی موفق نیست. این نوشتار می کوشد پس از تبیین سطح گسترده انسجام اخلاقی، یعنی موازنه متأملانه گسترده، این رویکرد کلی را نقد کند. درنهایت روشن خواهد شد که اگر تصور شود یک باور اخلاقی در موازنه متأملانه گسترده، موجه است، اما این باور تنها به طور مسامحه ای موجه است؛ یعنی تا این اندازه موجه است که فاعل دلیلی معرفتی برای پذیرش یا ردّ آن گزاره ندارد و لذا نمی توان آن را به طور معرفتی موجه دانست.
فقر معرفت شناختی و روان شناختی در اندیشة پاولف و مکتب رفتار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نظریة پاولف و مکتب رفتار، به عنوان یکی از روش های آموزش به ویژه در روان شناسی یادگیری و نیز یکی از شیوه ها و راه های پرورشی، مورد توجه و قابل تأمل است و می توان از رهاورد آن برای بخش هایی از تعلیم و تربیت، بهره های ارزشمندی گرفت. اگر این مشرب درمعرض نقّادی ما قرار می گیرد، ازآن روست که افکار و افعال آدمی را تماما در قالب محرّک ها، بازتاب ها، محیط و نیز فرآیند فیزیولوژیک انسان تحلیل و تعقیب می کنند. آنجاست که هم این روند و هم مبانی آن که همان فلسفه پوزیتیویسم و ماتریالیسم و نیز آموزه های داروینی و دکارتی است، مورد نقد و چالش قرار می گیرد. ما با این نظریه، به منظور یک تکنیک علمی سر ناسازگاری نداریم،محل نزاع ما دیدگا ه های فلسفی،شناخت شناسی و روان شناختی و انسان است که صاحب نظران آنان، چنین نظریه ای را از دل آن استخراج کرده اند. همچنین با آن جهان بینی و معرفتی است که به دلایل ناصواب، به حذف روان شناسی و معنویت و نظام ارزش ها و باورهای قدسی آ دمیان پای می فشارند و به آن رنگ و بوی حیوانی می دهند. فقر اصالت و استقلال در اندیشه و معرفت انسان، فقر خودشناسی، تفکر و هنر، مغایرت با حقایق عقلی، جبرگرایی محیطی و فیزیولوژیک، انکار پدیده های روانی و نیز ناباوری به کیان اخلاق و ارزش ها، نقدهایی است جدی بر مکتب شرطی.
اخلاق ناصری و نسبت آن با اخلاق نیکوماخوس در تربیت اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی یونانِ باستان و روم سقراط تا ارسطو ارسطو (384-322 ق.م)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات شخصیت ها[زندگینامه ها؛ اندیشه ها و..]
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی تعلیم و تربیت اسلامی تربیت تربیت اخلاقی
هدف این مقاله بررسی نسبت اخلاق ناصری با اخلاق نیکوماخوس در حوزه تربیت اخلاقی است. برای دستیابی به این هدف از روش پژوهش تحلیل محتوا و روش تحلیل و استنتاج منطقی بهره گرفته شده است. بدین منظور ابتدا به لحاظ تاریخی به طور مختصر، منابع خواجه نصیر در نگاشتن اخلاق ناصری و جایگاه اخلاق نیکوماخوس در این میان بررسی، و تلاش شد نشان داده شود که اخلاق ناصری بویژه در حوزه تربیت اخلاقی از طریق تهذیب الاخلاق ابن مسکویه با اخلاق نیکوماخوس پیوند استواری می یابد. در ادامه با بررسی چهار اصل مهم تربیت اخلاقی در اخلاق ناصری، شامل «هیچ خُلقی طبیعی نیست»، «در تربیت اخلاقی باید به طبیعت اقتدا کرد»، «در تربیت اخلاقی حفظ سنتها و ارزشهای اخلاقی بر نقد آنها مقدم است» و «برای تخلّق به فضیلت های اخلاقی لازم است، کودک به تکرار عمل با هدف کسب عادت واداشته شود»، ریشه های آنها در اخلاق نیکوماخوس مشخص، و تفاوتها و همانندیهای میان این دو برجسته شد. نتایج پژوهش حاکی است که اگرچه میان گفته های خواجه نصیر در اخلاق ناصری و ارسطو در اخلاق نیکوماخوس در زمینه تربیت اخلاقی همانندیهای انکارناپذیری هست که احتمالاً فراروایت تقدم طبیعت بر صناعت مهمترین آن باشد، تفاوتهای مهمی نیز در این میان قابل مشاهده است که یکی از مهمترین آنها کمرنگ شدن جایگاه حکمت عملی (فرونسیس) و به طور کلی عقلانیت در تربیت اخلاقی مورد نظر خواجه نصیر است.
آیا پایه های اخلاق عقلانی اند؟ نقدی بر نگرش گنسلر در باب عقلانیّت اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در قلمروی اخلاق، از طرفی مناقشات فراوانی در جریان است، و از طرفی، رسیدن به اجماع نهایت اهمیّت را دارد. هری جی. گنسلر سعی می کند با الگوبرداری از منطق صوری، اصولی صوری را در اخلاق بازشناسد و طرحی را برای عقلانیّت اخلاقی پی افکند تا اخلاق را بر عقلانیّت مبتنی سازد و راهی به سوی این اجماع باز کند. به نظر می رسد که این تلاش، در عین سودمندی، قرین توفیق نیست: اولاً، دعوی استنتاج قاعدة زرّین بر اساس اصولی صوری و برآمده از عقل محض و پیشین، و بنابراین مقبول همگان، پذیرفتنی نیست. ثانیاً، هیچ تقریری از قاعدة زرّین دقیق و خالی از هر نوع عیب و ایراد و کاستی نیست، وثالثاً، این قاعده برای حلّ اختلافات مهمّی که در اخلاق وجود دارد کارآیی ندارد. قاعدة زرّین برای اخلاق بسیار اساسی است، لکن با همة ابهام هایی که در آن هست؛ ابهام هایی که اختلافات در اخلاق را ممکن می سازند.
نسبت سنجی اخلاق پولسی و اخلاق فضیلت ارسطویی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی یونانِ باستان و روم سقراط تا ارسطو ارسطو (384-322 ق.م)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی قرون وسطی
مسئله اخلاق نزد ارسطو و پولس، پاسخ به این پرسش است که چگونه باید بود؟ و نه، چه باید کرد؟ موضوع در هر دو اخلاق، فضایل هستند و نه اعمال. در نتیجه، اخلاق در هر دو، از مجموعه قواعد و اصول رفتاری، به پرداختن به خویشتن بدل می شود. با این حال، اختلاف مبانی پولس و ارسطو، امکان یکسانی این دو متفکر را در سامان دهی ن ظریة اخ لاقی واحدی فروکاهد. شالوده اخلاق پولس بر پایه سه اصل ایمان، امید و عشق است. ارسطو بر فضایل چهارگانة عدالت، حکمت، شجاعت و عفت تأکید دارد که هریک پیامدهای معرفت شناختی چندی را در حوزه اخلاق ب ه دنبال دارد. ثانیاً، تأکید بر ن قش فیض در سعادت انسان، در اخلاق پولس از یک سو و تعریف متفاوت فضیلت و تکیه بر نقش معرفت شناسانه حکمت عملی در اخ لاق ارسطو از سوی دیگر، این تفاوت را بارزتر می سازد. به رغم تأثیر پولس از فرهنگ یونانی در شکل دهی الهیاتش، وی کاملاً مستقل از اخلاق فضیلت ارسطو، مبانی اخلاقی خویش را ساماندهی کرده است. تعریف اخلاق فضیلت نزد ارسطو، بررسی مختصات کلی اخلاق پولس و بازخوانی سه اصل مذکور در رسالات وی و شرح و بسط تمایز آن با اخلاق ارسطو، از جمله موضوعاتی است که این پژوهش بدان پرداخته است.
رابطه بین فضایل اخلاقی و عقلانی از منظر فارابی و زاگزبسکی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی فلسفه مشاء
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات شخصیت ها[زندگینامه ها؛ اندیشه ها و..]
ازجمله مسائل مورد مناقشه درباره فضیلت، ارتباط فضایل با یکدیگر است که اولین بار سقراط و افلاطون به آن پرداختند و نظریه یگانگی فضیلت را مطرح کردند. ارسطو این نظریه را نپذیرفت و فضیلت را به دو قسم عقلانی و اخلاقی تقسیم نمود. او بیشتر به بحث درباره فضیلت اخلاقی پرداخت و به این پرسش که چه رابطه ای میان فضیلت عقلانی و اخلاقی وجود دارد، پاسخ شفافی نداد. فارابی و زاگزبسکی، نظریه یگانگی فضیلت را نمی پذیرند و معتقدند فضایل عقلانی، غیر از فضایل اخلاقی هستند؛ فارابی در پاسخ به ارتباط بین فضایل، نظریه تقدم و تأخر و زاگزبسکی نیز نظریه زیرمجموعه را مطرح کرده اند. تحلیلی که فارابی و زاگزبسکی از ارتباط بین فضایل مطرح می کنند، درنهایت تقریر دیگری از یگانگی فضیلت ها است.
بررسی انتقادی نظریة زایتگایستِ اخلاقیِ داوکینز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
داوکینز در دیدگاه «اخلاق ژنتیکی مبتنی بر نظریة تکامل» مدعی است که یک «زایتگایست اخلاقی» یا «روح زمانة اخلاقی» وجود دارد که در جوامع تکامل می یابد. وی با رد اصول اخلاقی مبتنی بر دین و مطلق گرایی اخلاقی معتقد است که ماهیت اخلاقیات بر اساس روح زمانه به سرعت در حال تغییر است و هر دوره ای اصول اخلاقی مختص به خود را می طلبد. به ادعای او دین و اخلاق محصول فرایند زیستی تکامل و انتخاب طبیعی هستند. اخلاقیات نیز ریشه در دین ندارند، بلکه منشأ داروینی دارند. ژن های دگرخواه در خلال فرایند تکامل انتخاب شده اند و ما به طور طبیعی واجد نوع دوستی هستیم و حس ترحم و نیک خواهی و سایر اخلاقیات را می توان بر اساس تکامل تبیین کرد. نه تنها تمام حیات بلکه اخلاق نیز حاصل فعالیت ژن هاست. ژن ها با واداشتن ارگانیسم به رفتار نیکوکارانه و اخلاقی، بقای خود را تضمین می کنند. طبق نظر او عمل اخلاقی عبارت است از عملی که توانایی بقا را در بلندمدت افزایش می دهد و عمل غیراخلاقی عملی است که از این توانایی می کاهد. این مقاله درصدد بیان اشکالات دعاوی داوکینز است. پیش فرض بی مبنای طبیعت گرایی، تقلیل گرایی گزافی، نسبی گرایی فاجعه بار اخلاقی، نابسندگی تحلیل تکاملی از سرعت تحول زایتگایست اخلاقی، تعارض تحلیل داوکینز با شهود اخلاقی انسان ها، ناموجه بودن پاداش و جزا و تعلیم و تربیت با تکاملی دانستن اخلاق، تعبیر نامناسب از مطلق گرایی، جبر ژنتیکی نافی اختیار انسان، خطاهای روشی- مغالطة منشأ، تلقی نادرست از ابتنای اخلاق بر دین و ایدئولوژی گرایی علمی از جملة انتقادات به دیدگاه وی هستند.
ارزیابی انتقادی فمینیسم از منظر اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بسیاری از فمینیست ها قائل هستند نقش ها و اشکال رفتاری ملازم با «جنسیت» زن بودن را جوامع مختلف بطور تاریخی تولید کرده اند. اخلاق فمینیستی تلاشی است برای بازنگری و بازسازی تفکر دوباره درباره جنبه های اخلاق سنتی غرب که تجربیات اخلاق زنان را بی ارزش و کم بها تلقی کرده است. و معتقدند در تاریخ دوهزار ساله اخلاق غرب صدای اخلاق زنانه غایب بوده لذا برای پایان دادن به این نابرابری و عدم تعادل می گویند: جنسیت نه تنها در اصل انسانیت، و نه در مسائل اخلاقی و رفتارهای اخلاقی تأثیرگذار نیست. فمینیسم با قائل شدن به تشابه زنان و مردان در حوزه رفتارهای اخلاقی نقش های جنسیتی اخلاقی که نظام آفرینش برعهده هر یک از زن و مرد نهاده را فراموش کرده و با طرح مشابهت و همسانی زنان و مردان به اخلاق «زن مرد Androgyny » رو آورده است که این گونه نگرش ها پیامدهای غیراخلاقی همچون نفی خانواده، همجنس گرایی و امحاء تفاوت های فطری زنان و مردان را در پی داشته است. این نوشتار ضمن جریان شناسی نحله های مختلف فمینیستی، در راستای نقد تأثیرگذاری آنها روی اخلاق، به پیامدهای اخلاقی دیدگاه های فمینیستی پرداخته است.
مراقبه در چشم انداز ملاصدرا و اِولین آندرهیل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات فلسفه اخلاق
یکی از مسائل مشترکی که در حوزه ی عرفان غربی و اسلامی وجود دارد،سلوک عرفانی عارف، مراقبه، شرایط و لوازم آن است که متأله و عرفان پژوه انگلیسی تبار، خانم اولین آندرهیل نیز به طور تخصصی به تبیین و بررسی آن پرداخته است. ملاصدرای شیرازی نیز از این مهم غفلت نورزیده است. آثار وی مشحون است از مواردی که به طورخاص به مسأله ی مراقبه پرداخته است؛ چنانچه می توان گفت ویژگی خاص عرفان صدرایی مبتنی بر مراقبه است. آندرهیل و ملاصدرا هر دو به شیوه ی خاص خودشان به این مهم پرداخته اند. هر دو با رویکرد مشترک به سه ساحتی بودن نفس انسان، به تقدم و تفوق یکی بر دیگری توجه داشته اند. آندرهیل با مقدم دانستن احساس بر عقل و اراده، مراقبه را مبتنی بر پرورش حس عمیقی می داند که عارف را دم به دم به مراحل عمیق تر آگاهی سوق داده تا به مرحله ی نهایی آن که «نگریستن در ابدیت» و «اتحاد با حقیقت متعالی» است، نایل شود. ملاصدرا نیز با مقدم داشتن معرفت و بینش بر دو ساحت دیگر، به ذومرتبه بودن و تدریجی بودن مراقبه تأکید داشته و غایت مراقبه را تجمیع قوای نفس برای اتحاد با عقل فعال می پندارد. وجه شباهت هایی میان این دو متفکر وجود دارد؛ ازجمله اهمیت به کشف مخلوقات در طبیعت، تمرکز نفس، تدریجی بودن مراقبه، ذکر در مراقبه. همچنین اختلاف دو رأی، در ساحات نفس، توجه به جایگاه عقل نظری نزد ملاصدرا و بی اعتبار دانستن آن نزد آندرهیل و نحوه ی ورود به مراقبه را نیز جزء وجه اختلاف ها می توان عنوان کرد.
خودمختاری از دیدگاه کریستین کرسگارد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این نوشته دیدگاه کرسگارد درباره عمل و مؤلفه های ساختاری آن بررسی می شود. وی معتقد است کارکرد ساختاری عمل، تقوم بخشی به فاعل است. از سوی دیگر، خودمختاری و کارآیی دو خصوصیت ساختاری فاعل هستند. از آنجا که خصوصیت ساختاری هر شیء برای آن شیء، جنبه هنجاری دارد، هر فاعلی باید مختارانه و کارآمد عمل کند تا فاعلیت خود را تقوم بخشد. رویه ای که کرسگارد برای دست یابی به خودمختاری و کارآیی پیشنهاد می کند، امر مطلق و مشروط کانت است. کرسگارد معتقد است عمل مختص انسان نیست و حیوانات نیز گرچه تابع اوامر کانتی نیستند، از نوعی خودمختاری برخوردارند، اما خودمختاری در معنای دقیق و عمیق آن، به معنای انتخاب اصول عمل است و در این معنا فقط انسان را می توان خودمختار دانست.
فضیلت، علم و سعادت مبنای اخلاق دکارت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله درباره نظام اخلاقی در منظومه فکری دکارت است. در مرحله اول این نوشتار می خواهیم نشان دهیم که حتی اگر بپذیریم دکارت یک نظریه منسجم و نظام مند اخلاقی پرورش نداده و به طور خاص تر کتابی مستقل و صریح درخصوص فلسفه اخلاق ننوشته است، اما دغدغه های اخلاقی دارد و میان انواع سبک های زندگی و رفتارهای مختلف تفاوت جدی می نهد. او در آثار گوناگون خود به اصول و مبانی ای اشاره می کند که ما می توانیم براساس آن ها، نظریه اخلاقی منسجمی به دکارت نسبت بدهیم. در مرحله بعد، می خواهیم به ماهیت و ساختار نظر اخلاقی دکارت اشاره کنیم. در این مسیر، ضمن بررسی مختصر دیگر تفسیرهای موجود، تفسیر مورد نظر خود را از اخلاق دکارتی شرح می دهیم و مؤلفه های مهم و اساسی آن را بیان می کنیم. همچنین، در ضمن بحث، به این مطلب نیز اشاره می کنیم که رأی او به چه گروهی از فیلسوفان اخلاق متأخر شباهت بیشتری دارد. همان طورکه خواهیم دید، اخلاق دکارت چهار مؤلفه اصلی دارد: فضیلت، علم، محدودیت معرفت و سعادت. این ها چهار مؤلفه بنیادینی اند که به نظر می رسد توضیح اخلاق دکارت، بدون آن ها ناقص و حتی نادرست باشد. 1
مسئله فهم در معرفت شناسی ملاصدرا و نظریه فضیلت محور زاگزبسکی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی معرفت شناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات فلسفه اخلاق
ملاصدرا و زاگزبسکی دایره معرفت را به فهم وسعت داده اند، معتقدند فاعل شناسا می تواند با کسب فضایل عقلانی و اخلاقی به طور ارادی بستر مناسب شکل گیری باور صادق را مهیا نماید. ایشان فضایل عقلانی را موجد باور می دانند و معتقدند فضایل اخلاقی در مؤدی بودن باور به صدق مؤثرند و رذایل اخلاقی مانع حصول باور صادق هستند. از نظر زاگزبسکی و ملاصدرا فاعل شناسا به طور آگاهانه و ارادی می تواند برخی از فضایل اخلاقی و عقلانی را در خود ایجاد کند و رذایل اخلاقی را از بین ببرد تا زمینه و شرایط اعتمادپذیر و قابل اطمینانی برای شکل گیری و ایجاد باورها ایجاد شود. از نظر ایشان فاعل شناسایی که انگیزه و نیّت کسب معرفت را دارد می تواند با ایجاد بستر و زمینه مناسب برای حصول باور صادق، به صدق دست یابد. در این پژوهش پی گیری می شود در نظریه معرفت شناختی و فلسفه ملاصدرا دایره آگاهی های معتبر انسان به گستردگی فهم است؟ و اگر اینگونه است از نظر ملاصدرا چه عواملی در شکل گیری و مؤدی به صدق بودن فهم به عنوان علل زمینه ای مؤثر هستند؟
تبیین و ارزیابى دیدگاه زگزبسکى درباره بُعد هنجارى در قلمرو شناختفصل نامه اى علمى پژوهشى در زمینه علوم فلسفى تابستان 1395(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دیدگاه زگزبسکى به بعد هنجارى شناخت، نگاهى نو محسوب مى شود که بر اساس رویکرد اخلاق فضیلت مدار، در پى شکل بندى جدیدى از عقلانیت در این حوزه است. به نظر او مهم ترین مؤلفه هر فضیلت، انگیزه و توفیق مندى آن است. زگزبسکى بر اساس اصابه همیشگى باور، میان معرفت و باور موجه تفاوت مى گذارد؛ ازاین روى، معرفت را به عمل و انگیزه فضیلت مندانه شناسایى مى کند تا صدق دایمى معرفت را لحاظ کند و از سوى دیگر چون چنین شرطى در توجیه نیست و قبول باور موجه بر اساس معقول بودن است، مى کوشد قبول باور از سوى دارنده حکمت عملى در شرایط باورنده را، معیار توجیه قرار دهد. در ادامه، نوشته پیش روى تلاش مى کند این نگاه را ارزیابى کند.
مفهوم شناسی وجدان اخلاقی و گستره تأثیرگذاری آن در نظم عمومی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حاکمیت نظم و قانون مداری از مهم ترین مؤلفه های اجتماعِ به سامان است که بستر امنیت و آرامش را برای سیر افراد در جهت اه داف ف ردی و جمعی امکان پذیر می سازد. دستی ابی به جامع ة بهره مند از نظم عمومی، نیازمند وجود قوانین مربوط و مابازای قانونی مناسب برای اجرای این قوانین است. بی شک مهم ترین ضامن اجرای قوانینِ دارای جنبه نظم عمومی، دولت ها و نهادهای اجتماعی قضایی و انتظامی هستند؛ اما توجه به اخلاقیات، حاکی از وجود مابازای اخلاقی و درونی برای رعایت قوانین یادشده است. ازاین رو هماهنگی و همراهی الزامات خارجی و درونی، مهم ترین دستاورد برای رسیدن به نظم عمومی خواهد بود. در تحقق این هدف، مفهوم وجدان اخلاقی با توجه به کارکردهای آن، نقش اساسی دارد. در این نوشتار با مراجعه به آرای اندیشمندان، ضمن مفهوم شناسی «وجدان اخلاقی»، تأثیر این عاملِ در دسترس و همگانی برای تربیت افراد اخلاقی و به تبع آن تشکیل جوامع اخلاقی که نظم داری و قانون مداری را سرلوحه فعالیت های خود قرار دهند، بررسی شده و تلاش گردیده است تا مفهوم اخلاقی وجدان به صورتی کاربردی تر ارائه شود.
بررسی تطبیقی اندیشه اخلاقی ارسطو و خواجه نصیرالدین طوسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی یونانِ باستان و روم سقراط تا ارسطو ارسطو (384-322 ق.م)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات شخصیت ها[زندگینامه ها؛ اندیشه ها و..]
این مقاله بر مبنای بررسی تطبیقی نظرات اخلاقی ارسطو و خواجه نصیرالدین طوسی و بررسی شباهت دیدگاه های اخلاقی آنان نگاشته شده است. چنانکه نشان داده خواهد شد، فضایل اخلاقی نقش مهمی را در رسیدن به سعادت ایفا می کنند. سعادت برترین خیری است که هر کس فقط به خاطر خود سعادت، به دنبال آن است. خواجه نصیر همچون ارسطو می اندیشید که اخلاقیات، مبانی و پایه های عینی و واقعی دارند؛ اما برخلاف ارسطو، باور داشت که عقل انسان به تنهایی قادر نیست که به همه این مبانی برسد و علاوه بر عقل باید در به دست آوردن معرفت کامل در مورد ویژگی های اخلاقی، از شریعت یاری جست. همچنین شریعت با معرفی جهان آخرت چشمان ما را به روی یک زندگی پایان ناپذیر باز می کند که جزییات آن جهان توسط عقل شناخته نشده است. به هر روی، شریعت در نظر خواجه نصیر برای زندگی در متن چنین جهانی، لازم و ضروری خواهد بود. «عدالت» به عنوان منشأ فضایل و سعادت بشری، نقطه مشترک اندیشه اخلاقی ارسطو و خواجه نصیر است که هم در اخلاق ناصریو هم در اخلاق نیکوماخوسبر آن تأکید می کنند. عدالت در رویکرد آنان منشأ همه فضیلت ها (و نه جزیی از آن) است و تا عدالت نباشد، سعادت میسر نخواهد شد.
دیدگاه اخلاقی هگل در پرتو نقدهای او به دیدگاه اخلاقی کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ایمانوئل کانت در کتاب مبانی مابعدالطبیعیِ اخلاق، یگانه هدف خویش را جست وجو و برپایی عالی ترین اصل اخلاق معرفی می کند؛ اصلی که همچون قطب نمایی برای افعال اخلاقی باشد؛ اما هگل بر این باور است که دیدگاه اخلاقی کانت، انتزاعی و گویی بی محتواست؛ افزون براین، اصول اخلاقی کانت تناقض هایی دارد؛ ازاین رو، این نظام اخلاقی را درعمل ناممکن می کند. کانت اخلاق را در درجه اول، به حوزه فردی مربوط می داند؛ اما از دیدگاه هگل، فردی دانستن اخلاق، نادیده گرفتن جهانی اجتماعی و سیاسی را درپِی دارد که در پَس عمل اخلاقی فرد نهفته است؛ افزون براین، از منظر وی، تأکید کانت بر کلی سازی قانون اخلاق، ایرادهایی دارد؛ برای مثال، کلیسازی قاعده ها، آزمونی صرفاً سلبی است؛ یعنی حتی اگر این آزمون با موفقیت به انجام رسد، فقط نشان می دهد ازلحاظ اخلاقی چه نباید بکنیم؛ اما نمی گوید چه باید بکنیم. در این جستار برآنیم تا باتوجه به نقدهای هگل به دیدگاه اخلاقی کانت، مهم ترین اصول اخلاقی هگل را واکاوی کنیم.
نقد و بررسى مفهوم «سبک زندگى» در اندیشه بوردیو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پى یر بوردیو، از نظریه پردازان تأثیرگذار و مطرح در حوزه سبک زندگى است که اندیشه و آثارش یکى از منابع اصلى در این زمینه شمرده مى شود. سؤال اصلى نوشتار حاضر، که به روش اسنادى و توصیفى تحلیلى انجام شده، این است که مفهوم «سبک زندگى» و عوامل و نیروهاى تأثیرگذار بر تولید، تثبیت و تغییر آن، در اندیشه بوردیو کدام است؟ یافته هاى این مطالعه نشان مى دهد که بوردیو سبک زندگى را در پیوند با مفاهیم «عادت واره، میدان، سرمایه، و ذوق و سلیقه» تحلیل مى کند. از دید وى، «سبک زندگى»، همان اعمال و رفتارهایى است که به شیوه اى خاص طبقه بندى شده و حاصل ادراک فرد به تبع فضاى اجتماعى و جایگاه او در میدان هاى گوناگون فعالیت اجتماعى است. همچنین «سبک زندگى» مجموع فعالیت هاى نظام مندى است که از عادت واره و ذوق و سلیقه فرد ناشى شده، بیشتر جنبه عینى و تحقق یافته دارد. در عین حال، به صورت نمادین به افراد و گروه هاى اجتماعى ملتزم بدان هویت مى بخشد و عامل تمایز اقشار گوناگون اجتماعى از یکدیگر محسوب مى شود.
شانس اخلاقی از نظر برنارد ویلیامز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شانس اخلاقی از جمله بحث های مهم در فرااخلاق است که به دلیل تعارض با اصل کنترل، ارزیابی ، قضاوت و مسئولیت اخلاقی ما را به چالش می کشد. برنارد ویلیامز اولین کسی است که واژه شانس اخلاقی را به کار می برد و به انگیزه نشان دادن معانی متناقض این دو کلمه، به طور مدون و جدّی تر از گذشتگان خود به شرح و تبیین آن می پردازد. ویلیامز با دیدگاه کانت و پیروانش و شهودات معمول ما درباره اخلاقیات، مبنی بر اینکه اخلاقیات مصون از شانس است و برخلاف سایر ارزش ها، برای تمام انسان ها قابل دسترسی است، مخالفت می کند. به باور او، اگر ارزش اخلاقی برای همگان قابل دسترسی باشد علاوه بر مصونیت از شانس، باید متعالی نیز باشد. وی بر اساس سه مفهوم توجیه، تأسف و تأثیر تأملات و تصمیمات پیشینی فاعل در عمل، ضمن مثالهایی نشان می دهد اخلاقیات دو شرط مذکور را ندارد. تامس نیگل با معرفی شانس اخلاقی در چهار نوع نتیجه، محیطی، سازنده و علّی، شانس اخلاقی ویلیامز را از نوع شانس اخلاقی نتیجه می داند و به نقد آن می پردازد. این مقاله پس از تعریف معنا و اقسام شانس اخلاقی به تبیین و نقد دیدگاه ویلیامز می پردازد. انتقادات نیگل و دیگران نشان می دهد که هر چند عده ای از آنان با دیدگاه او هم سو هستند اما با موفقیت او در اثبات این موضوع مخالف می باشند. در نهایت به نظر می رسد عدم توانایی ویلیامز در بیان و اثبات دیدگاهش نه تنها از اهمیت موضوع نکاسته است بلکه ایده های قویتری توسط تامس نیگل را در این رابطه شکل داده است.
بررسی و تحلیل ضعف اخلاقی از منظر آگوستین و توماس آکوئیناس؛ با بهره گیری از آموزه های اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی قرون وسطی آباء کلیسا (قرن 3 و 4)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی قرون وسطی قرون وسطی میانه (قرون 12 و 13)
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی ادیان دیگر
«ضعف اخلاقی»، پدیده ای روانی است و این پرسش را مطرح می کند که چگونه انسان با وجود آگاهی از نادرستی یک عمل، بدان دست می زند. این مقاله به بررسی دیدگاه دو تن از متالهان مسیحی و فیلسوفان مدرسی درباره ضعف اخلاقی، یعنی آگوستین و آکوئیناس می پردازد. از نگاه آگوستین، گناه اخلاقی هنگامی پدید می آید که آدمی، اراده اش از خیر سرمدی و نامتناهی غافل باشد و یا اینکه از آن روی گردان باشد. آدم، نخستین انسانی بود که با ضعف ارادة خود، دچار گناه شد و آن موجب سقوط وی گردید. این ضعف اراده، در نسل آدم جریان یافته و موجب بروز شرور اخلاقی در وی می گردد. توماس بر این باور است نفس را دو قوه است که از این دو، یکی پست تر و دیگری برتر است؛ اولی میل و دومی را اراده می نامد. از نظر وی، برای انجام فعل اخلاقی، صرف داشتن معرفت کافی نیست، بلکه صدور فعل، نیازمند شکل گیری سایر مبادی فعل اختیاری است. از نظر وی، انسان عادی به عنوان یک فاعل اخلاقی خطاکار، هرگز از روی لجبازی و با برنامه ریزی قبلی مرتکب گناه نمی شود، بلکه فقط در شرایطی که از اختیار برخوردار است، دچار سوء استفاده از قدرت انتخاب خود می شود. درحالیکه انسان فاسد و شرور به عکس، «از روی انتخاب» مرتکب عمل زشت می شود؛ زیرا این گونه اعمال، اساساً در راستای اصول و اهدافی است که برای زندگی خود برگزیده است.