در طی چند دهه اخیر استدلال های مختلفی برای انتساب ابداع لعاب زرین فام به یکی از کشورهای ایران، مصر و عراق از سوی صاحبنظران حوزه سرامیک اسلامی بیان شده است....
در این مقاله آثار هنری هند باستان و ایران باستان با عنایت به نوع جهانبینی مورد بررسی تطبیق قرار گرفتهاند . از یک سو در جهانبینی کوروش کبیر هخامنشی غور شده و آثار منبعث از آن در عهد هخامنشی مورد بررسی قرار گرفته است ، و از سوی دیگر هنر امپراطوری موریایی ، خصوصاَ در عهد آشوکا در ارتباط با جهانبینی حاکم بر این سلسله به نقد در آمده است. مطالعات تاریخی و روابط دو ملت در عهد باستان نیز بخشی از این مطالعه تطبیقی را تشکیل میدهد. تشابه آثار این دو سلسله از لحاظ محتوایی ، ساختاری و خصوصاَ شیوه حجاری از ارتباط تنگاتنگ هنری دو دوره حکایت میکند که تصاویر و نقوش ارائه شده مؤید همین مطلب است...
بدون شک دردنیای ایران باستان ، مانی یکی ازمعروفترین مبلغان مذهبی به شمارمی رود . او که داعیه پیامبری داشت برای ارائه دین خود که درواقع تلفیقی ازمهمترین ادیان آن زمان بود ، بابهره گیری ازروشی نوین درتبلیغ دین جدیدش، تبدیل به یکی ازنام آورترین شخصیتهای دینی ایران باستان گردید.هوشمندی مانی وپیروانش دراستفاده آگاهانه ازهنرهای بصری وتجسمی که شاخص ترین آنها هنرنقاشی ونگارگری بود چنان اثروسیعی درانتشاراین آیین نوظهورداشت که به تدریج ازمرزهای سیاسی ایران فراتر رفت ونفوذ وتسلط آن برافکارآدمیان درشرق تا به چین ودرغرب تا اروپای شرقی کشیده شد.استفاده ابزاری و هوشمندانه مانویان دراستفاده ازهنرطراحی ونقاشی ، چنان اثرعمیق وقدرتمندی درتاریخ ایران باستان برجای گذاشت که نتایج آن تا قرنها بعدوحتی درعصرحاضر، به عنوان کاربرد تبلیغی هنردرعرصه های مختلف وازجمله درتزیین کتب که ازآن به عنوان کتاب آرایی یادمی شود ، به خوبی مشهوداست. تحقیق حاضربرآن است تابانگاهی به علم تبلیغات دردنیای معاصربه بررسی کاربردتبلیغی هنرنقاشی درترویج عقایدمانی بپردازد که ازجمله پیشگامان استفاده ازهنر به مثابه ابزارتبلیغاتی جهت ترویج ونشرعقایدخویش دردنیای باستان محسوب می گردد.روش تحقیق دراین پژوهش توصیفی-تحلیلی بوده وبرمبنای گردآوری اطلاعات اسنادی واستفاده ازمنابع مکتوب صورت گرفته است
هزاره ی دوم و اول ق- م دوران شکوفایی فرهنگ مفرغ در بخش غربی زاگرس، خصوصاً دره ی سیمره و دشت های میان کوهی ناحیه ی کوهستانی کبیرکوه می باشد. در این عصر اقوام مهاجر به این منطقه سرازیر شده و از امکانات غنی طبیعی آن بهره مند شده اند. قوم کاسی یا کاسیت از جمله ی این اقوام است. یافته های باستان شناسی بخشی از آثار و شناسه های فرهنگی مکشوفه ، متعلق به این عصر را معرفی و مورد بررسی قرار داده است. تلاش های علمی هیات های باستان شناسی، خصوصاً هیات بلژیکی در دهه ی 1960 یافته های ارزشمندی از فرهنگ عصر برنز (دوران طلایی عصر برنز) را در این منطقه ارائه نموده است. هرچند باستان شناسانی چون اشمیت، استین، فرانک هول و... در منطقه ی غربی زاگرس مطالعات علمی داشته اند، اما فعالیت های هیات بلژیکی به سرپرستی پروفسور لویی واندنبرگ در زمینه ی تحقیقات عصر برنز این ناحیه، بسیار گسترده بوده و قابل تحسین می باشد. این هیات توانست بسیاری از گورستان های منسوب به این دوره را مورد شناسایی قرار داده و با حفاری آن ها، آثار و شواهد فرهنگی این عصر را کشف و معرفی نماید. فرهنگ برنز در این عصر رونق به سزایی پیدا کرده است. به طوری که فکر و اندیشه ی ساکنان منطقه موجب ایجاد واحدهای ذوب فلزات شده و با ذوب و ترکیب عناصری چون مس و قلع موفق به ساخت ابزارهای برنزی شده اند.
براساس تعریفی اولیه، پتکانه نوعی گوشه سازی است شامل چند ردیف تاقچه (تاسه) که روی هم سوار می شوند و جلو می آیند. توسعه و تکامل این اندام منجر به شکل گیری یکی از جالب ترین و پیچیده ترین تاق های ایرانی به نام تاق پتکانه می گردد که به دلیل شباهت با برخی دیگر از گونه های تاقی و پوشش های تزئینی، کمتر به عنوان یک پوشش مستقل به آن پرداخته شده است. این مقاله در پاسخ به یک سؤال بنیادی شکل گرفته است که «مفهوم پتکانه به عنوان یکی از گونه های پوشش فضا در معماری ایران چیست؟» در پاسخ به این پرسش، مقاله حاضر پیشینه شکل گیری این اندام را از نخستین گام های پیدایش بررسی می کند. بدین منظور، ابتدا اطلاعات مربوط به نمونه های نخستین از طریق «مشاهده و برداشت مستقیم میدانی»، «مصاحبه با استادکاران و مرمت گران ابنیه» و «مطالعات کتابخانه ای» برداشت می شود. پس از آن، نظام هندسی و ساختار سازه ای نمونه ها از طریق مدل سازی با نرم افزارهای سه بعدی سازی پیاده می شود. در نهایت، مقایسه و تحلیل یافته های مرتبط به همه نمونه ها، با استفاده از روش توصیفی تحلیلی، به تعیین اندام ها و اجزای سازنده پوشش پتکانه و مرزشناسی آن با دیگر پوشش ها می انجامد. براین اساس، پتکانه در بدو ظهور، با ایده گوشه سازی در گنبدخانه در معماری پیش از اسلام، ارتباط معناداری دارد. در ادوار بعدی، با ارتقای دانش فنی معماران مسلمان، باربری بالای باریکه تاق ها موجب می شود که از آن ها برای پوشش یک کنج استفاده شود و ترکیبی از یک باریکه تاق و دو تاسه به وجود آید. در ادامه، این ایده در چهار سوی دهانه تکرار و با پیدایش «گوشه سازی سه کنج با باریکه تاق»، مسئله گوشه سازی با کارایی بهتر و هندسه غنی تر حل می شود. در نهایت، ترکیب باریکه تاق های مطبق موجب ایجاد فضاهای پلکانی در زیر سازه و توسعه افقی و عمودی تاسه ها و ایجاد ماهیتی یکپارچه می شود که می توان آن را پوششی نو به نام «پتکانه» خواند.