فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴۴۱ تا ۴۶۰ مورد از کل ۱٬۴۵۰ مورد.
حوزه های تخصصی:
لیرغم توافقهای عمیقی که میان دو دیدگاه ویتگنشتاین وجود دارد هر دو از تاثیر گذار ترنی آراء فلسفی قرن بیستم به حساب می آید و نفوذ عمیقی بر سایر فیلسوفان بخصوص فیلسوفان علم داشته است تاکید این مقاله به نقش و تاثیر زبان در آراء متاخر وی و نیز تاثیر آن بر برخی از فیلسوفان علم نظیر تامس کوهن و پاول فایرابند است و نیز اینکه چگونگ پایبندی این دو به دیدگاه متاخر ویتگنشتاین یشان را در زمره نسبی گرایان قرار می دهد در حالکیه کوهن از منتسب شدن به چنین نسبی گرایی ابا دارد فایرابند خود را نه تنها نسبی گرا که آنارشیست معرفتی می داند.
هوسرل و پدیدار شناسی
ویتگنشتاین: خداباور یا ملحد؟(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ویتگنشتاین یکی از چهره های علمی قرن بیستم است که نگرش های او به طور معمول و مشخص، بازتاب های گوناگون و گسترده ای در میان اندیشمندان دیگر داشته است. دیدگاه ویتگنشتاین درباره خدا، و واقع گرایی یا غیرواقع گرایی این فیلسوف نیز از قاعده یادشده مستثنا نبوده و حتی مبنای نظری بسیاری از اندیشمندان قرار گرفته است.
در نوشتار حاضر، می کوشیم تا به تبیین نگاه ویتگنشتاین در این باره بپردازیم و بگوییم که بر اساس رساله منطقی و فلسفی، به نظر می رسد که وی برای ماورای عالم طبیعت، حقیقتی قایل نبوده، زیرا بر آن بوده است که زبان بدان عالم راه ندارد. بدین ترتیب، ویتگنشتاین را می توان ملحدی نسبت به ماورا تلقی کرد، نه غیر واقع گرا. اما از عبارت های ویتگنشتاین در پژوهش های فلسفی اش (با این مضمون که: «الهیات از بازی زبانی منحصر به فردی برخوردار است»)، تا حدودی چنین بر می آید که او در عرصه هستی شناسی امرالوهی، واقع گرا می باشد و برای خدا، امرالوهی، و اعتقادات دینی، وجهه ای مستقل از اذهان قائل است.
اگزیستانسیالیسم
پسا ساختار گرایی
تبیینی از مبانی نظری اندیشه مرجعیت زدایی اخلاقی پسا ساختارگرا و نقد آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله ضمن توصیف و توضیح روند ظهور و بروز اندیشه مرجعیت زدایی در اخلاق در بستر اندیشه های فلسفی غرب با تأکید بر رویکرد پساساختارگرایی به تبیین مقوله مرجعیت زدایی با معرفی سه تجلی ""ایده، متن و شخص"" به عنوان صورتهای مرجعیت اخلاقی پرداخته، پیامدهای مرجعیت زدایی اخلاقی را مورد نقد قرار می دهد. براورد پژوهش این است که نگاه های نسبی گرایانه به ارزش، موجب تزلزل در استحکام مرجعیت اخلاقی می شود؛ اما به نفی مطلق مرجعیت نمی انجامد در حالی که نگاه کثرت گرای پساساختارگرایی با نشانه گرفتن بنیان ارزشها به ساختارشکنی از مرجعیت می پردازد و مرجعیت اخلاقی را از اساس ویران می سازد.
تغییر مسیر زیبایی شناسی آدورنو, سده های میانی و آینده ی گذشته
منبع:
زیباشناخت ۱۳۸۷ شماره ۱۹
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه قاره ای نو مارکسیسم و مکتب فرانکفورت
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه هنر
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی قرون وسطی قرون وسطی اولیه (قرون 5-11)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی قرون وسطی قرون وسطی میانه (قرون 12 و 13)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی قرون وسطی قرون وسطی متاخر (قرون 14 و 15)
- حوزههای تخصصی هنر و معماری گروه های ویژه هنر و فلسفه
وظیفه فلسفه از نظر ویتگنشتاین
منبع:
علامه ۱۳۸۶ شماره ۱۴
بررسی دیدگاه کارنپ در مورد علم تألیفی پیشین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رودلف کارنپ منکر هرگونه علم تألیفی پیشین است. دلیل عمدة او بر نفی هرگونه شناخت (علم) تألیفی پیشین، تعریف معناداری بر طبق اصل تحقیق پذیری تجربی و یا تأیید پذیری تجربی است. بر طبق این تئوری، جمله ای که قابلیت آزمون و تأیید تجربی را نداشته باشد، شبه قضیّه، مهمل و فاقد معناست. این گونه از جمله ها، هر چند به نظر می آید که مسأله ای را مطرح می کند اما در واقع مسأله نماست که بر اثر سوء استعمال زبان و ابهام زبان طبیعی پدید می آید. لذا با کاربرد تحلیل منطقی زبان در مورد این گونه از جمله ها معلوم می شود که اساساً مسأله ای در کار نبوده است و وجه مغالطی بودن این گونه از قضایا روشن می شود. کارنپ با اینکه برای احکام ریاضی ضرورت صدق قائل است، و به همین دلیل، این گونه از احکام را نوعی تعمیم احکام تجربی نمی شمارد، مع ذلک آنها را ناقض تجربه گرایی نمی داند. چون به نظر او این گونه از احکام از نوع تحلیلی است و صدق و کذب آنها تنها با معلوم ساختن معانی واژه های آنها معلوم می گردد. حقایق بنیادین منطق که محک و معیار تحلیلیت است مبتنی بر تعریف ضمنی کلماتی است که در آنها به کار می رود. نظریة کارنپ در نفی قضیّه تألیفی پیشین، مبتنی بر اصل تحقیق پذیری تجربی، و تمایز تحلیلی و تألیفی است. اصل تحقیق پذیری و یا تأیید پذیری تجربی شدیداً مورد نقض و ایراد است و لذا جز نامی از آن در تاریخ فلسفه باقی نمانده است. کارنپ با تحلیل منطقی زبان، نتوانسته است وجه مغالطی بودن دست کم بسیاری از نظامهای مابعدالطبیعی مطرح را نشان دهد. مثالهایی که از مابعدالطبیعه می آورد و به تحلیل آنها می پردازد عمدتاً بر گرفته از آثار هگل و هایدگر است و لذا می توان نقدهای او را ناظر به فلسفة ایده آلیسم آلمان دانست.
گلاسنهایت و مسئله ی اراده در فلسفه ی هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مسئله ی اراده در فلسفه ی هایدگر حائز اهمیت فراوانی است. این مسئله را می توان از هستی و زمان تا آثار متأخّر هایدگر دنبال کرد. به نظر می رسد علیرغم نقد هایدگر بر سوبژکتیویسم و تفکّر مبتنی بر تمثّل، که نام های دیگری برای اراده هستند، وی تا زمان طرح اصطلاح پیچیده ی گلاسنهایت نتوانست به طور اساسی از اراده فاصله بگیرد. پیش از به پیش کشیدن این اصطلاح، فلسفه ی هایدگر به طور کامل از اراده عاری نیست و اراده در تصمیم های دازاین (در هستی و زمان) و یا به عنوان اراده ای ترانساندانتال (در آثار 1929-1928) که هر اراده ای را ممکن می سازد، نهفته است. پس از این دو دوره، همدلی هایدگر با هیتلر سبب می شود که هایدگر نوعی اراده گرایی جمعی را طرح کند که هر فردی باید اراده ی خود را در راه آن قربانی کند. پس از این سه دوره، هایدگر در مواجهه با نیچه از اراده روی بر می گرداند. نیچه به عنوان متفکّری در پایان متافیزیک غرب و قلّه ی بحث از اراده، هایدگر را متوجه آن می کند که وجود در دوران مدرن همان اراده است که نهایتا در قالب تفکّر تکنولوژیک به صورت ""اراده به اراده"" درآمده است. اگر نیچه مسئله را برای هایدگر مشخص می کند، این اکهارت است که شروعی را برای پاسخ به این مسئله نشان می دهد. این مقاله به روشن کردن این موضوعات می پردازد: منظور از دامنه ی اراده چیست؟، نسبت گلاسنهایت با کنش و انفعال، نسبت اراده و پرسش از وجود و نسبت هایدگر با عرفان مسیحی اکهارت.
نحوه پرسش انسان معاصر از خویش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
انسان همواره به خویش اندیشیده است. اما نحوه این اندیشه در هر زمانی به گونه ای بوده است. پرسش این مقاله آنست که انسان معاصر خود را چگونه می یابد. پرسشها، دغدغه ها، امکانات و امتهای پیش روی او کدام است؟ بدون تردید اصول جهانشمول انسان معاصر نتیجه بسط و قوام یافتن تاریخ دوره جدید (مدرنیته) است. پیوستگی و همبستگی سرنوشت انسان معاصر مقتضی کوششی پیگیر از سوی همه متفکران سنتهای مختلف برای مواجهه با پرسشهای انسان معاصر است. فهم عمیق راه طی شده و شناخت ریشه های وضعیت کنونی و کوشش برای فهم سنتهای غیر مدرن در پرتو پرسشهای معاصر مهمترین تمهید برای ورود به عرصه گفتگو و هم فکری در باب مسایل انسان معاصر است. با این وجهه نظر میتوان این مقاله را درآمدی برای ورود به چنین عرصه ای تلقی کرد. در این مقاله سنت عرفان اسلامی، بخصوص مشرب ابن عربی و شارحان وی یکی از قدرتمندترین سنتهای غیر مدرن برای مواجهه با پرسشهای انسان معاصر تلقی شده، که توضیح این اشاره و ادعا مجالی دیگر می طلبد.
چگونه در ویتگنشتاین سالیپسیزم به رآلیزم می رسد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نامه مفید ۱۳۸۰ شماره ۲۸
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه تحلیلی آباء فلسفه تحلیلی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه تحلیلی پوزیتیویسم منطقی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه تحلیلی عبور از پوزیتیویسم منطقی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق گروه های ویژه تاریخ فلسفه
چکیده:
از جمله دستاوردهاى نظریه تصویرى، ریشه یابى مغالطاتى است که تاریخ فلسفه آکنده از آن است. نزاع سالیپسیزم که افراطىترین شاخه ایدهالیزم بشمار مىرود، با رآلیزم بر پایه نظریه تصویرى راه حل بدیعى مىیابد که ویتگنشتاین به اجمال بیان کرده است. انکار عالم واقع از موضع سالیپسیزم ریشه در خلط بین دو نقش متفاوت زبان، دو حیث مجزاى مُدرِک و مرزهاى گفتمان فلسفى و علمى دارد. با تحلیل درست، مىتوان نشان داد که مطلوب سالیپسیت، اساسا بیان کردنى نیست، و غفلت از فرق حیث مُدرِکیت با حیث وجودى مُدرِک بعلاوه دست درازى ناروا به معرفت تجربى، به انکار واقع منجر مىشود. اگر آگاهانه این تمایزها را رعایت کنیم، سالیپسیزم با رآلیزم آشتى مىکند. گزارههاى متضمن اعمال نفسانى مانند «احمد معتقد است که حسن برنده شد» در تحلیل دقیق، نه دلیلى بر تبعیت واقع از ذهن و نه مثال نقض قاعده گسترش پذیرى، بلکه جملههاى دو پهلویى است که یا به گزارههاى روانشناختى تجربى تحویل مىشود و آنگاه هیچ ارزش فلسفى ندارد و یا به توتولژىهاى ضرورى الصدقى تأویل مىشود که هیچ ربطى به ایده آلیزم ندارد و البته شبه گزاره خواهد بود.