فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳۸۱ تا ۴۰۰ مورد از کل ۱٬۶۹۵ مورد.
حوزه های تخصصی:
علّامه طباطبائى در اصول فلسفه و روش رئالیسم، براى نشان دادن ارزش ادراکات و خارج نمایى مفاهیم کلى کوشیده است تا آنها را از طریق ادراک حسى مربوط به واقعیت هاى عینى نشان دهد و ازاین رو تحلیلى از ادراک حسى به دست داده است. در نظر او ادراک حسى حاصل تأثیر محسوس عینى بر اندام قوه حسى و تشکیل پدیده اى مادى در آن است. این پدیده مادى معلوم به علم حضورى است و سبب حصول صورت حسى در حاس و شکل گیرى ادراک حسى است؛ اما او در بدایة الحکمه و نهایة الحکمه تأثیر محسوس بر اندام حسى و فعل و انفعالات مادى به وجود آمده در آن را علت معدّه حضور صورت هاى حسى و خیالى نزد نفس دانسته است. صور حسى و خیالى، صورت هاى قائم به ذات اند که نفس به آنها علم حضورى دارد و با اعتبار خاصى درباره آنها و مقایسه با محسوسات خارجى که منشأ آثار خارجى اند، از آنها علم حصولى مى سازند. نظریات او در این کتاب ها با هم یکسان نیستند و تا اندازه اى ناسازگارند. با توجه به اینکه کتاب هاى بدایة الحکمه و نهایة الحکمه آثار نهایى علّامه طباطبائى هستند، نظریه نهایى او را باید نظریه اى دانست که در این کتاب ها ارائه شده است؛ یعنى ادراک حسى اعتبار خاصى است که ذهن نسبت به صورت مجرد مثالى معلوم به علم حضورى اعمال مى کند.
مقایسه دیدگاه مطهری و سوئینبرن درباره مسئله شر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مسئله شر، آن گونه که در اندیشه مطهری و سوئینبرن مطرح شده، یکی از معضلات مهم و در عین حال پیچیده در بحث باور به خدا و غایتمندی جهان است. هر دو فیلسوف از منظر عدل به مثابه مهم ترین صفت الهی بدان نگریسته و با ابتناء بر دو رهیافت عنایت و اختیار بدان پاسخ گفته اند. دشواری مسئله شر عمدتاً به روش منطقی طرح بحث باز می گردد که بر ناسازگاری، و نه صرفاً نقض، تأکید دارد. بدین معنا که با وجود خدای قادر مطلق، عالم مطلق و خیرخواه مطلق وجود شرور هیچ توجیهی نمی تواند داشته باشد. پژوهش حاضر در پی آن است تا با توجه به دیدگاه دو فیلسوف مطرح، مرتضی مطهری و ریچارد سوئینبرن، به مسئله شر بپردازد. این دو متفکر هر دو بر اساس نظام منسجم عدل الهی خود در صدد تبیین و توجیه شرور علی رغم وجود خدای قادر مطلق، عالم مطلق و خیرخواه مطلق هستند. در این مقاله، دیدگاه مطهری در دو بخش تبعیض ها و شرور مورد بحث قرار می گیرد. نظر ایشان در باب شرور ذیل سه عنوان «عدمی بودن شر»، «نسبی بودن شر» و «تفکیک ناپذیری خیر و شر» بررسی می شود. دیدگاه سوئینبرن نیز در سه محور «شر اخلاقی» (مهار منطقی، دفاع مبتنی بر اختیار، اصل صداقت و مسئولیت)، «شر طبیعی» (کسب معرفت، دفاع مبتنی بر خیرهای برتر) و «رنج حیوانات» بررسی خواهد شد. در پایان به مقایسه دیدگاه های این دو فیلسوف در محورهای انگیزه طرح عدل الهی، روش دو فیلسوف در ارائه نظریه عدل الهی، ماهیت شر، تقسم بندی شرور، فواید شرور، نظام احسن و رنج حیوانات می پردازیم، و روشن خواهد شد که هرچند هر دو متفکر در تأکید بر اختیار انسان و وجود نظام احسن الهی و فواید شرور با هم متفق القول اند، در باب ماهیت شر و تقسیم بندی شرور و برخی از توجیهات برای وجود شرور با هم اختلاف رای و رویکرد دارند. لذا می کوشیم تا وجوه اشتراک و افتراق این دو را مورد بررسی قرار دهیم.
باز هم برهان صدیقین علامه طباطبایی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
به باور برخی، برهانی که علامة طباطبایی در حاشیة اسفار برای اثبات وجود خداوند مطرح کرده است، بر هیچ اصل یا مسئلة فلسفی مبتنی نیست. در این نوشتار نشان می دهیم که این گفته نادرست است و برهان علامه، بدون بهره گیری از دو نظریة فلسفی، یعنی نظریة حداکثری مطابقت با عالم وجود و نظریة تعمیم یافتة وحدت شخصی وجود به سرانجام مطلوب نمی رسد. نوشتار حاضر به شرح و بسط برخی نکات مطرح شده در مقالة پیشین نگارنده با نام «تأملی در برهان صدیقین به تقریر علامة طباطبایی[1]»، می پردازد و تلاش دارد به انتقاداتی که بر آن مقاله ایراد شده است، پاسخ گوید.
ماهیت نفس از دیدگاه نوخاسته گرایی و ملاصدرا
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه ذهن
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
نوخاسته گرایی عموماً به منزله راهکاری در عرصه تبیین پدیدارهای طبیعی در برابر چالش های تقلیل گرایی فیزیکی طرح می گردد. به طور خاص اهمیت این راهکار در حوزه فلسفه ذهن و ماهیت نفس و رابطه آن با بدن در برابر چالش های نگاه تقلیل گرایانه و فیزیکالیستی به ذهن است که مفری برای عبور از اشکالات وارد شده به فیزیکالسیم تقلیل گرا است. آنچه این رویکرد نو را نسبت به فلسفه اسلامی و خصوصاً فلسفه صدرایی با اهمیت می سازد از دو جهت است؛ جهت نخست، اشتراک این دو در نقد تقلیل گرایی فیزیکالیستی و عدم تقلیل کامل ذهن به بدن است و جهت دوم رویکرد یگانه انگار هردو نسبت به واقعیت عالم و مخالفت با دوگانه انگاری متافیزیکی است. در این مقاله، در ابتدا با شرح و تبیین فیزیکالیسم تقلیل گرا و چالش های پیش روی آن خصوصا در عرصه ذهن، به معرفی و تبیین نوخاسته گرایی می پردازیم و پس از آن نگاه صدرایی به نفس و رابطه آن با بدن را تبیین می کنیم تا در نهایت ارزیابی مقایسه ای و تطابق دو نگاه نوخاسته گرایی و صدرایی به ذهن و رابطه آن با بدن با یکدیگر امکان پذیر گردد.
زندگانی من
حوزه های تخصصی:
مراقبه در چشم انداز ملاصدرا و اِولین آندرهیل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات فلسفه اخلاق
یکی از مسائل مشترکی که در حوزه ی عرفان غربی و اسلامی وجود دارد،سلوک عرفانی عارف، مراقبه، شرایط و لوازم آن است که متأله و عرفان پژوه انگلیسی تبار، خانم اولین آندرهیل نیز به طور تخصصی به تبیین و بررسی آن پرداخته است. ملاصدرای شیرازی نیز از این مهم غفلت نورزیده است. آثار وی مشحون است از مواردی که به طورخاص به مسأله ی مراقبه پرداخته است؛ چنانچه می توان گفت ویژگی خاص عرفان صدرایی مبتنی بر مراقبه است. آندرهیل و ملاصدرا هر دو به شیوه ی خاص خودشان به این مهم پرداخته اند. هر دو با رویکرد مشترک به سه ساحتی بودن نفس انسان، به تقدم و تفوق یکی بر دیگری توجه داشته اند. آندرهیل با مقدم دانستن احساس بر عقل و اراده، مراقبه را مبتنی بر پرورش حس عمیقی می داند که عارف را دم به دم به مراحل عمیق تر آگاهی سوق داده تا به مرحله ی نهایی آن که «نگریستن در ابدیت» و «اتحاد با حقیقت متعالی» است، نایل شود. ملاصدرا نیز با مقدم داشتن معرفت و بینش بر دو ساحت دیگر، به ذومرتبه بودن و تدریجی بودن مراقبه تأکید داشته و غایت مراقبه را تجمیع قوای نفس برای اتحاد با عقل فعال می پندارد. وجه شباهت هایی میان این دو متفکر وجود دارد؛ ازجمله اهمیت به کشف مخلوقات در طبیعت، تمرکز نفس، تدریجی بودن مراقبه، ذکر در مراقبه. همچنین اختلاف دو رأی، در ساحات نفس، توجه به جایگاه عقل نظری نزد ملاصدرا و بی اعتبار دانستن آن نزد آندرهیل و نحوه ی ورود به مراقبه را نیز جزء وجه اختلاف ها می توان عنوان کرد.
احوال و آثار ابوالحسن عامری نیشابوری
منبع:
نامه فلسفه ۱۳۷۶ شماره ۲
حوزه های تخصصی:
تنزل نفوس در عوالم وجود با تأکید بر دیدگاه ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نفس ناطقة انسانی از اسرارآمیزترین موجودات جهان هستی است که کانون توجه بسیاری از دانشمندان و از جمله فیلسوفان اسلامی بوده است. فلاسفة اسلامی تلاش کرده اند پرده از معمای رازگونة هستی و چیستی آن بردارند. یکی از مباحث مهم که پژوهش حاضر کوشیده است با روش تحلیلی همراه با نقد و بررسی به آن بپردازد این مسأله است که آیا نفوس ناطقة انسانی قبل از تعلق به بدن در عالم یا عوالمی موجود بوده اند؟ و چگونه به عالم طبیعت نازل شده اند؟ افلاطون، ارسطو، ابن سینا و سهروردی پاسخ های متفاوتی به پرسش یاد شده داده اند اما صدرالمتألهین دارای نظر منحصر به فردی است. ایشان در سیر نزول هستی از واجب تعالی از عالم عقول، عالم مثال و عالم طبیعت نام می برد. در نظر این فیلسوف نفوس ناطقة انسانی دارای مراتب وجودی مختلفی است. این نفوس در عالم عقول به وجود واحد مجرد جمعی عقلی در مرتبة علتشان موجودند و کثرتی در آنها نیست. وقتی بدن مستعدی پیدا شد نفس در سیر نزولی که دارد از تجردش کاسته می شود و به عالم مثال که برخی از احکام ماده را دارد نزول می کند، این فرو کاستن از تجرد به حد و اندازه ای ادامه می یابد تا به عالم طبیعت می آید و این در حالی است که وجود عقلی نفس در عالم عقول و وجود مثالی نفس در عالم مثال همچنان باقی است. این دیدگاه صدرالمتألهین با اشکالاتی مواجه است. از جمله قول به واحد مجرد جمعی عقلی علاوه بر این که خارج از محل نزاع است به یک معنا پذیبرش قدم نفوس است که مورد انکار ایشان است.
تحلیل تطبیقی دیدگاه علامه طباطبایی و فخر رازی دربارة تکلم الهی
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
یکی از پرمخاطره ترین مسائل در تاریخ اندیشه های کلامی، مسئله کلام خداوند است. متکلّمان مسلمان، نخست تحت تأثیر آیات قرآن و احادیث پیامبر(ص) و آنگاه در مواجهه با اندیشه های مسیحی دربارة تثلیث و فلسفة یونان، مسئلة صفات را ارائه داده اند. پس از آن بر مبنای تلقی های متفاوت از صفات الهی، اختلاف ها و مشاجره هایی دربارة متکلّم بودن خدا به وجود آمد. با توجّه به دیدگاه های متکلّمان مسلمان دربارة کلام خدا می توان گفت که در طول تاریخ این مسئله دغدغة بسیاری از متفکّران بوده و در مواجهه با مسائل فرهنگی، اجتماعی و گاه سیاسی، صورت های متفاوتی به خود گرفته است. اندیشمندان مسلمان در پی پاسخی مستدل به پرسش حقیقت کلام خداوند، مباحثی را مطرح کرده اند که در این میان اندیشة فخر رازی و نظریّة علاّمه طباطبائی از ژرف نگری خاصّی برخوردار است و نوشتار پیش رو، با هدف مقایسه و ارزیابی این دو نظریّه تدوین شده است. فخر رازی معتقد است ورای این الفاظ، در ذهن متکلّم معانی قرار دارد و حقیقت کلام همین معانی است که آن را کلام نفسی می نامند. در پاسخ گفته شده است که در ذهن متکلّم ورای الفاظ، معانی قرار دارد، امّا اینکه به این معانی کلام گفته شود، مورد قبول نیست و دلیلی بر اثبات آن وجود ندارد و در عرف به معانی، کلام گفته نمی شود، در جمله های خبری غیر از علم و در جمله های انشایی غیر از اراده و کراهت، چیزی به نام کلام نفسی وجود ندارد و هر چه است، همان علم و اراده است. در مقابل، نظرات علاّمه طباطبائی دالّ بر مجهول بودن حقیقت کلام الهی دارد. به اعتقاد علاّمه، از آیات قرآن چنین به دست می آید که خداوند با برخی از بندگان خود حقیقتاً سخن گفته است و سخن گفتن خداوند همانند سخن گفتن ما با عبور هوا از حنجره و نیز به ارتعاش درآوردن تارهای صوتی نیست، امّا اینکه حقیقت این سخن گفتن چیست، برای ما نیز معلوم نیست و تنها این را می دانیم که آثار کلام الهی همان «کشف ما فی الضّمیر» است و از این نظر، بین کلام خداوند و کلام بندگان تفاوتی نیست. کلام حق همان افاضه، افاده و ظهور علوم مکنونه و اسرار مخزونة غیبیّه بر کسانی است که حضرت الهی اراده فرموده، مورد اکرام او قرار گیرند و این کتاب های آسمانی که مجموعه ای از حروف و کلمات هستند (قرآن و سایر کتاب های الهی) همگی کلام الهی می باشند. کلام نسبت به هر متکلّمی نوعی خاصّ است و در باب حق تعالی از نظر ظهور آن در عوالم روحانی، برزخی، حسیّ و نیز از نظر متعلّقات کلام یا مخاطب های مختلف، متنوّع و ذومراتب می گردد، امّا در جهت ذات حق مراتبی ندارد.
بررسی ریشه ها و زمینه های تطبیق تفسیر زمان در اندیشه ی برگسون و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه قاره ای فلسفه های زندگی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق گروه های ویژه فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
بررسی نظام اخلاقی ابن مسکویه و سهم فلسفة یونان در آن(مقاله ترویجی حوزه)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات شخصیت ها[زندگینامه ها؛ اندیشه ها و..]
یکی از اقسام اخلاق هنجاری، اخلاق فضیلت محور است که ریشه در یونان باستان دارد. از نخستین کسانی که در محیط اسلامی مباحث اخلاق فضیلت محور را مطرح کرده، ابوعلی احمدبن محمد مسکویه رازی است. در این پژوهش کوشیده ایم نخست به بررسی آرای ایشان در باب فضیلت و سعادت بپردازیم و آن گاه تأثیرپذیری وی از فلاسفة یونان را بررسی کنیم. حاصل این پژوهش نشان می دهد که ابن مسکویه به رغم تأثیری که از متفکران یونانی پذیرفته، با توجه به فرهنگ اسلامی اخلاق فضیلت، شریعت مداری را پایه ریزی کرده که تا زمان ما نیز مورد استفاده پژوهشگران حوزة اخلاق است.
تقدم خداآگاهی بر خودآگاهی در معرفت نفس از منظر علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
چکیده
علامه طباطبایی معرفت نفس را یگانه راه به سوی کمال می داند و همانند ملاصدرا بر این باور است که چون ممکن الوجود با ربط به حضرت حق تحقق می یابد، علمش به خداوند نیز عین ربط است؛ ازاین رو معرفت رب بر دیگر معارف، حتی شناخت نفس نیز مقدم است. علامه دست کم پنج نوع دلیل بر این ادعا آورده که بازشناسی آنها برای اولین بار در این مقاله صورت گرفته و به برخی سؤالات و شبهات درباره آن پاسخ داده شده است. ضمن اینکه علم به خداوند، نوری است که به واسطه آن همه چیز شناخته می شود و بین خدا و مخلوقات، حجابی غیر از آنها نیست.
تبیینِ چیستی و چرایی دینِ وحیانی در اندیشه علامه طباطبایی
حوزه های تخصصی:
علامه طباطبایی ضمن تعریف پذیر دانستن دین از زوایای گوناگون به تعریف مفهومی، ساختاری و غایت گرایانه دین پرداخته اند. بر این اساس دین در نظر علامه نوعی روش زندگی اجتماعی است که انسان اجتماعی آن را برای نیل به سعادت اتخاذ می کند و چون حیات بشر محدود به دنیا نیست این روش مشتمل بر معارف و قوانینی است که از یک سو، سعادت دنیوی و از سوی دیگر سعادت اخروی او را تامین می نماید. چرایی و ضرورت دین در نظر علامه، همسو با تحلیل دین شناختی او و مبتنی بر نظریه انسان فطری، هویت اجتماعی بشر و حیات اخروی او تبیین می گردد. تبیین علامه گرچه بر اساس انسان شناسی فلسفی و تحلیل جامعه شناختی بشر وافی است، اما مستند و ملهم از متون دینی است. دین رافع اختلافات بشر، و تنها تامین کننده قانون سعادت بشر، و مشتمل بر نظام اخلاقی است که با اعتقاد به مبدا و ایمان به معاد از ضمانت اجرایی مطمئن برخوردار است.
تأثیر آرای ابن سینا بر فلسفه اروپا در قرون وسطی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی قرون وسطی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات تاریخ فلسفه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی فلسفه مشاء
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
تاملی بر «هستی» در اندیشه شهرزوری و کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در نظر بسیاری از متفکران، مساله بنیادی مابعدالطبیعه پرسش از «هستی» است. اما شهرزوری به عنوان یک فیلسوف آشنا با سنت فلسفه سینوی و کانت فیلسوف آلمانی از جمله متفکرانی به شمار می روند که ضمن انتقاد از «هستی» به مثابه امر عینی و واقعی، ابتنای مابعدالطبیعه بر «هستی» را انکار می کنند. البته، شهرزوری در مرزهای مابعدالطبیعه سنتی باقی می ماند و کانت- با انتقاد از مابعدالطبیعه سنتی- نوعی مابعدالطبیعه معرفت شناختی را طرح می کنند، اما میان انتقادهای آنان به «هستی»، قرابت و همسویی ویژه ای مشاهده می شود. در این نوشتار، با بررسی، تحلیل، و مقایسه اندیشه های این دو فیلسوف، به اشتراک ایشان در فضای عمومی حاکم بر مابعدالطبیعه شان اشاره خواهیم داشت. به نظر می رسد که چگونگی انتقاد و تحلیل این دو فیلسوف از هستی، بیان کننده نوعی نگاه منطقی به این مقوله است، نگاهی که راه را برای طرح و پذیرش اصالت ماهیت در سنت فلسفی هر یک از آن دو هموار می کند.