عبدالله آلبوغبیش

عبدالله آلبوغبیش

مطالب

فیلتر های جستجو: فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱ تا ۱۸ مورد از کل ۱۸ مورد.
۱.

ناپایداری و تزلزل در معنا؛ خوانش واسازانه داستانی کوتاه از ابوتراب خسروی(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: Poststructuralism déconstruction instability of meaning presence Abuturab Khosrawi پساساختارگرایی واسازی ناپایداری معنا حضور ابوتراب خسروی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۴۶ تعداد دانلود : ۸۸
مطالعات ادبی در پرتو اندیشه پساساختارگرا از منظری متفاوت متن را واکاوی می کنند. پساساختارگرایی ضمن رها شدن از چهارچوب تصلب یافته ساختارگرایی، خوانشی واسازانه از متن به دست می دهد و معنا و گفتمان ادعایی آن را به پرسش می گیرد. در این راهبردِ مطالعاتی، پژوهشگر از رهگذر بازشناسی تناقضات نهفته در متن، از دوگانه های پایگانی ساختارگرایی فاصله گرفته، از معنای آشکار آن مرکزیت زدایی می کند و معنای خاموش گشته را به سخن می آورد. کاربست چنین راهبردی در واکاوی متون فارسی می تواند ابعاد ویژه ای را در باب آن ها و ساختارهای فکری نویسندگان آشکار سازد. پژوهش حاضر بر بنیاد این اندیشه و با اتخاذ رویکردی استنادی تاریخی در گردآوری داده ها، داستان کوتاه «حضور» از مجموعه داستان دیوان سومنات نوشته ابوتراب خسروی را واسازی نموده است. بنابر پژوهش پیش ِرو، متن «حضور» به رغم عنوان آشکار آن، رو به غیاب دارد و امر غایب در آن به سطح حضور فرامی رود. تزلزل در رابطه متناظر دال و مدلولی و درنتیجه، ناپایداری معنامندی دال ها، ناآغازی در متن، باژگونگی کارکردها و موقعیت های دال های متن و نام زُدایی از شخصیت ها بخشی از مصادیق مرکززدایی از گفتمان مرکزیت یافته متن قلمداد می شوند. در پرتو این رابطه ناپایدار، دال های کنشگر در متن دچار تعویق و گسست از معنای نهایی شده اند و بدین ترتیب، انکسار و پراکنش معنا در متن رقم خورده است؛ برونداد چنین وضعیتی آپوریا یا تنگنا در پذیرش معنای قطعی متن است، به طوری که خواننده دیگر قادر به تحدید معنای نهایی نیست. جابه جایی حضور و غیاب و ناپایداری معنا حتی بر تمهیدات متن و موقعیت های مکانی شخصیت ها نیز سایه انداخته است و متن از درون خود را نقض کرده است.
۲.

رمان زندگینامه ای به مثابه ژانری تلفیقی با نگاهی به روایت قلندر و قلعه(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: رمان زندگینامه ای ژانر تلفیقی میان رشتگی قلندر و قلعه سهروردی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۳۸ تعداد دانلود : ۳۳
رمان زندگینامه ای در جایگاه گونه ای مدرن در تاریخ پردازش های ادبی انسان، برونداد دگرگونی های اندیشگانی و تحولات اجتماعی بوده، روندی تطوری را پیموده است. پژوهش پیش رو، ضمن توجه به فرآیند گذار زندگینامه به رمان زندگینامه ای، بسترهای فکری فلسفی شکل گیری آن را تبیین می کند و در وهله بعد، برخی از ارزش های زیبایی شناختی رمان زندگینامه ای را معرفی می نماید. همچنین، پژوهش حاضر با بهره گیری از الگوی روش شناختی توصیف و تحلیلِ پیکره مورد مطالعه، نشان می دهد رمان زندگینامه ای در پرتو سرشت تلفیقی و خصلت میان رشته ای خود، گستره همکنشی های ادبیات با علم و هنر است به گونه ای که گاهی مفاهیم و نظام های فکری آن قلمروهای معرفتی، پیکره رمان را شکل می دهند و در نتیجه، مفهوم جدیدی با عنوان «ژانر تلفیقی» شکل می گیرد که همساز با جهان چندوجهی مدرن است. بر مبنای پژوهش حاضر، رمان زندگینامه ای در سطح محتوایی، ضمن چرخش از تاریخ به فرد، بر نقش انسان در ساختن تاریخ تأکید دارد و به این ترتیب، ارزش های زیبایی شناختی ویژه ای در آن رقم می خورند و با جایگزین کردن نمادپردازی به جای توصیف، امر ذهنی را به جای امر عینی می نشاند. در این سیاق، رمان قلندر و قلعه نوشته سیدیحیی یثربی به مثابه مصداقی بر رمان زندگینامه ای واکاوی شده است. در روایت موردمطالعه، ضمن کاربست رؤیاپردازی، شاعرانگی زبان که همساز با سرشت فلسفه اشراقی اند، نماد نیز در جایگاه عنصری مرکزی عمل می کند به گونه ای که تقابل نیروهای متعارض فکری در روایت به واسطه پردازش نمادها شکل می گیرد، نمادهایی که خود امتداد شبکه ای از تقابل های گفتمانی در لایه های عمیق تر روایت اند.
۳.

واکاوی زیبایی شناختی، درونمایگانی و مفهومی عنوان ها در متون منثور فنی(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: تاریخ ادبیات فارسی متون فنی عنوان شناسی استعاره های مفهومی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۵۷ تعداد دانلود : ۵۲
عنوان های متون ادبی در هر دوره تاریخی داده های ارزشمندی را درباره مؤلفان آنها، شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه آن دوره و دیگر مسائل به دست می دهند. در این میان، عنوان های متون منثور فنی با توجه به ماهیت هنری و ادبی شان، علاوه بر به دست دادن داده های تاریخی یا اجتماعی، می توانند آشکارساز رویکردهای فرهنگی و ادبی ادوار مختلف در سنت ادبی پارسی باشند. مطالعه پیش رو با این انگاره و با اتخاذ رویکردی استنادی تاریخی در گردآوری داده ها می کوشد ضمن درنگ در عنوان های 38 متن منثور فنی، آنها را از منظر  ارزش های زیبایی شناختی، درونمایگانی و استعاره های مفهومی واکاوی نماید. مطالعه حاضر ضمن شناسایی دو کلان گروه ادبی و غیرادبی از عنوان ها از منظری زیبایی شناختی، دو زیرگروه مسجع و استعاری را در ذیل کلان گروه ادبی قرار می دهد. در این میان، هرچه محتوای متن به سوی امر عینی میل یابد، عنوان نیز به سوی سجع گرایش می یابد و در مقابل، گرایش محتوای متن به امر انتزاعی، عنوان را به سوی استعاره شدگی سوق می دهد. عنوان های غیرادبی و کارکردگرا نیز ضمن تهی شدگی از ارزش های زیبایی شناختی، بیشترین همگرایی با محتوای متن را نشان می دهند. همچنین، براساس این مطالعه، گسترده ترین دایره موضوعی عنوان ها به موضوعات تاریخی تعلق دارد که در تمام گونه ها و زیرگونه های عنوان ها دیده می شود. این گستردگی برونداد پارادایم فکری حاکم بر طبقات سیاسی حاکم و نشانگر رابطه دوسویه حاکم فرهیخته از یک سو و بیانگر نوعی گسست میان آن طبقات و توده جامعه آن روزگار ایران از سوی دیگر است. از منظر هدف گزینش عنوان هم، برخی از عنوان ها ماهیتی انگیزشی، بخشی ماهیتی کارکردگرایانه و شماری هم ماهیتی ترکیبی و درآمیخته دارند. در بخش دیگری از پژوهش با بهره گیری از اندیشه استعاره های مفهومی، مشخص شده است که حوزه معنایی جهت و حرکت و نیز گیاهان بنا به دلایل تبیین شده در پژوهش، بیشترین کاربرد را داشته اند.
۴.

ساختارشناسی دیباچه های متون منثور در پنج متن برگزیده پارسی(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: ادبیات فارسی متون منثور دیباچه نگاری ساختارشناسی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۵۰ تعداد دانلود : ۴۹
متون کهن پارسی در دو وجه منظوم و منثور خود بر مبنای ساختارهایی مشخص تکوین یافته اند که برونداد ژرف ساخت های گفتمانی حاکم بر نظام اندیشگانی مؤلفان آنها هستند. دیباچه ها در جایگاه نقطه آغازین این ساختارها، خود نیز سازمان بندی ویژه ای دارند. پژوهش حاضر با تکیه بر این انگاره و بر مبنای الگوی استنادی تاریخی در گردآوری داده ها، می کوشد ساختار حاکم بر دیباچه های پنج اثر روایی، تعلیمی، اخلاقی، عرفانی و تاریخی را با رویکردی توصیفی و تحلیلی شناسایی کرده، به سوی استخراج الگویی گام بردارد که تعمیم پذیر به تمام یا دست کم بخش عمده دیباچه های منثور ادب فارسی باشد. پژوهش پیش رو، ساختاری نُه سازه ای را در دیباچه های متون مورد مطالعه شناسایی کرده که به گونه ای تکرارشونده، نظام مند و نسبتا واحد نمود یافته، صرفا تفاوت نویسندگان از منظر ایستارهای ذهنی، شرایط اجتماعی و سیاسی و برخی عوامل دیگر باعث گسترش یا محدودیت برخی از این سازه ها شده است اما، در مجموع، این ساختار نه گانه برقرار مانده است. ساختار استخراج شده را می توان در کلان ساختار سه سازه ای «دیگری، خود، دیگری» خلاصه نمود. بر این اساس، در دیباچه های مورد مطالعه، گونه ای هنجارمندی و در نتیجه، نوعی وفاداری خودآگاه یا ناخودآگاه به این ساختار جز در مواردی معدود دیده می شود، مسئله ای که سخن درباب میزان ابتکار و نوآوری خالقان این دیباچه ها را پیش می کشد. بر مبنای پژوهش حاضر، می توان با تکیه بر همین ساختار حاکم بر دیباچه های منثور فارسی، از نوعی «زیرگونه» سخن گفت که در امتداد کلان گونه های شناخته شده در سنت ادبی فارسی شکل می گیرد و به مثابه نیروی جهت دهنده نویسندگان در فرایند خلق آثار منثور فارسی عمل می کرده است.
۵.

پیوند ادبیات و موسیقی در روایت «سمفونی مردگان»(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: مطالعه تطبیقی ادبیات مکتب نقدبنیاد ادبیات و موسیقی سمفونی مردگان شوستاکوویچ

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۶۳۳ تعداد دانلود : ۳۴۱
دگرگونی های جهان امروزین و از میان رفتن مرزبندی ها میان دانش ها، وظیفه سنگینی را متوجه مطالعات تطبیقی ادبیات کرده است. در پرتو این امر، یکی از کارکردهای چنین مطالعاتی برقراری پیوند میان ادبیات و دیگر هنرها و دانش ها است. از این منظر، تحلیل پیوند ادبیات با هنری نظیر موسیقی یکی از حوزه های فعالیت این دانش پویا و دینامیک به شمار می رود. پژوهش حاضر با این انگاره و بر مبنای روش مطالعاتی نقدبنیاد، رابطه موسیقی و ادبیات را در روایت «سمفونی مردگان» نوشته عباس معروفی تحلیل کرده و در عین حال، این روایت را از منظری ساختاری با سمفونی شماره پنج دیمیتری شوستاکوویچ مقایسه کرده است. پژوهش پیش رو نشان می دهد که موسیقی به شیوه های گوناگون در شکل دادن به سازگان روایت اثرگذار بوده است. عنوان پردازی موسیقایی روایت، عنوان گذاری فصل های متن و همسازی سیر رویدادهای موومان ها/ فصل های روایت با ماهیت فرمیک موومان های یک سمفونی در شمار مؤلفه های دخیل در شکل دادن به نظام همبسته روایت اند. بهره گیری از خصوصیت کنترپوان موسیقی و همسازی بخش بندی های موومان دوم روایت با واریاسیون های موسیقی، محورهای دیگر تلاقی این دو هنر در روایت اند . پژوهش حاضر همچنین نشان می دهد با واکاوی تطبیق گرایانه روایت می توان به شناختی دقیق تر از متن ادبی دست یازید و ظرفیت هایی را در آن کشف کرد که نقد ادبی محض بدان ها توجهی نمی کند. نویسندگان می توانند به واسطه پیوند زدن آثار خویش با هنرها و دانش های انسانی و تجربی بر غنای آن ها افزوده، لذت خوانش متن را برای مخاطبان خویش دوچندان کنند.
۶.

پیرامتن عنوان در نظم و نثر فارسی از قرن پنجم تا نهم هجری(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: پیرامتنیت عنوان ژرار ژنت سنت ادبی فارسی متون منظوم و منثور

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۳۰۷ تعداد دانلود : ۲۰۷
پیرامتنیت به مثابه مفهومی بنیادین در مطالعات ساختارگرایانه ادبیات می تواند علاوه بر کشف دلالتمندی متن ادبی، داده هایی را درباب سازمان بندی اندیشگانی نویسنده و شاعر و فضای فرهنگی و اجتماعی زیسته در آن به دست دهد. از میان گونه های مختلف پیرامتنیت، «عنوان» در جایگاه شاخص ترین پیرامتن از نظر گستردگی و تنوع کارکرد، ظرفیت بالایی برای تحلیل و واکاوی دارد. پژوهش حاضر با نگاهی به نگره های ژنت درباب پیرامتن و به روش توصیفی تحلیلی، پیرامتن عنوان را در شناخته شده ترین متون منظوم و منثور سنت ادبی فارسی از قرن پنجم تا نهم هجری بازاندیشی کرده است. پژوهش پیش رو در یک صورت بندی نسبی، عنوان های مورد مطالعه را در پنج گروه ژانرمحور، شخصیت محور ، مؤلف محور، شگردگرا و مستقیم طبقه بندی کرده است. در این دسته بندی، عنوان های شگردگرا دارای دو گونه مسجع و استعاری اند و عنوان های استعاری نیز به دو گروه عنوان های گفتمان گرا و فراگفتمانی صورت بندی می شوند. به طورعام، عنوان های استعاری در مقایسه با عنوان های مسجع شبکه دلالت های معنایی پیچیده تری را ایجاد می کنند و بنابراین، تراکم و انباشت معنایی بیشتری نسبت به عنوان های مسجع دارند. از منظری سبک شناختی، عنوان های دوره نخست ساده و کوتاه اند اما در دوره سپسین سبک شناختی، عنوان ها گسترده و دیریاب می شوند؛ اما، در پرتو توانایی مؤلف، دگرگشت های ژانریک و محتوای متن، عنوان هایی ظهور می یابند که به جای گسترش افقی، گسترش عمودی یافته، دلالت های معنایی متکثری را القا می کنند. میل به جزئی نگری به جای کلیت گرایی، پی گرفتن گونه ای نزاع اسطوره و تاریخ، فردیت نیافتن مؤلف به مثابه هویتی کنش مند و تاریخ زدایی از عنوان بخش دیگری از دستاوردهای برون تراویده از واکاوی عنوان های آثار ادوار مورد مطالعه است.
۷.

مکتب نقدبنیاد در مطالعات ادبیات تطبیقی؛ مبانی نظری و الگوهای روش شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: مطالعات تطبیقی ادبیات مکتب نقدبنیاد الگوهای روش شناختی رنه ولک

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۳۶۸ تعداد دانلود : ۲۹۳
مطالعات تطبیقی ادبیات به مثابه یک حوزه معرفتی پویا، رویکردها و الگوهای روش شناختی متعددی را به دست داده است. معرفی این الگوها ضمن آنکه سبب ساز روشمندی در پژوهش ها می شود، می تواند بستری را برای انجام مطالعاتی نوین و بسامان در این حوزه فراهم آورد. پژوهش پیش رو بر مبنای چنین انگاره ای، و با نگاهی توصیفی و تحلیل گرا، ابتدا اندیشه ها و آثار برخی از نظریه پردازان مکتب موسوم به آمریکایی را بازخوانی کرده، سپس، مبانی فکری و نظری و در پایان، چارچوب های روش شناختی پژوهش در این مکتب را استخراج کرده است. پژوهش حاضر بر آن است که هسته مرکزی مکتب یاد شده را نقد ادبی شکل می دهد؛ بر همین مبنا، اصطلاح مکتب «نقدبنیاد» برای آن پیشنهاد می شود. به پشتوانه اندیشه تحلیل مبنا و کل نگر این مکتب، می توان سه الگوی مطالعاتی را در این مکتب بازشناخت که هر کدام چشم اندازهای وسیعی را فراروی محققان می گشایند. تأثیرپژوهی و نفوذکاوی تحلیل مبنا، آنالوژی و تشابه یابی و رویکرد فرا ادبی و میان رشته ای، رویکردهای سه گانه ای هستند که می توان آن ها را از بطن نگرش های نظریه پردازان مکتب نقدبنیاد استنباط کرد. همچنین، براساس پژوهش حاضر، الگوی فرا ادبی و میان رشته ای به دو صورت اعمال شدنی است: مقایسه ادبیات در مقام یک نظام همبسته مستقل با دانش ها، هنرها و باورها و نیز کشف نقش آفرینی این سه حوزه در آفرینش متن ادبی؛ پژوهش حاضر کشف نقش آفرینی ادبیات در این سه گستره را به مثابه سومین رویکرد به رویکردهای دوگانه پیشگفته می افزاید.
۸.

همکنشی ادبیات و نقّاشی در داستانی از ابوتراب خسروی(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: مطالعات تطبیقی ادبیات نقاشی و نگارگری مینیاتورها ابوتراب خسروی دیوان سومنات

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۳۷ تعداد دانلود : ۱۱۳
مطالعات تطبیقی ادبیات در مقام یک تخصص روشمند، از سازوکارهای پژوهشی متعددی برای تحلیل متون بهره گرفته است. تعمق در متون ادبی از رهگذر کشف پیوند آنها با هنرها یکی از سازوکارهای تعریف شده در این حوزه شناختی است. پژوهش حاضر با تکیه بر این انگاره کوشیده است داستان کوتاه «مینیاتورها» از مجموعه داستان دیوان سومنات از ابوتراب خسروی را واکاوی و تحلیل نماید. براساس پژوهش حاضر، عنوان پردازی متن ادبی، کاربست اصطلاحات و مفاهیم نگارگری و نقاشی در متن ادبی، توصیف های نگارگرانه و در نتیجه اثرگذاری آنها در روند روایت از مصادیق همکنشی ادبیات و نقاشی در این متن ادبی اند. همچنین درآمیختن پرسوناژ نگارگری با شخصیت روایی و خلق گونه ای جدید از شخصیت که می توان آن را «پیکره-شخصیت» نامید، نمونه دیگری از تعامل ادبیات و نقاشی در این روایت است. کمااینکه سپردن کنش روایتگری به نگارگر و در نتیجه ظهور نگارگر به مثابه راوی علاوه بر آنکه مصداق دیگر تلاقی ادبیات و نقاشی در متن است، باعث شده تا رویدادها از روزنه ای نگارگرانه بر مخاطب عرضه شوند و طبیعتا شخصیت ها و پدیده ها براساس رنگ هایشان توصیف می شوند. مکتب شناسی مینیاتورهای متن و شناخت سبک نگارگری آنها نیز بخش دیگری از پژوهش حاضر را شکل می دهد. پژوهش پیش رو نشان می دهد که کشف کیفیت نقش آفرینی نگارگری در ادبیات می تواند به کشف توانایی ها و ظرفیت های هنری نهفته در متن ادبی نیز منجر شود و از این طریق می توان به شناختی دقیق تر از ادبیات دست یازید و این همان هدفی است که پایه گذاران مکتب ساختارگرای ادبیات تطبیقی در ورای مطالعات خویش آن را دنبال می کردند.
۹.

پیوند ادبیات و نگارگری؛ خوانش تطبیقی لیلی و مجنون جامی و نگاره ای از مظفرعلی(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: ادبیات تطبیقی رهیافت نقدبنیاد عبدالرحمن جامی نگارگری مظفرعلی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۶۳۶ تعداد دانلود : ۵۴۵
ادبیات تطبیقی در فرایند تکامل خود، روش شناسی های متنوعی را عرضه کرده است. رهیافت نقدبنیاد ادبیات تطبیقی ضمن گسستن قیدوبندهای رهیافت تاریخ گرا، بر ضرورت کشف پیوند ادبیات با دیگر هنرها و دانش ها برای استخراج و طبقه بندی قوانین عام حاکم بر ادبیات و در نتیجه، درک بهتر و جامع تر آن تأکید ورزیده است. پژوهش حاضر با تکیه بر این دیدگاه، بخشی از روایت لیلی و مجنون نورالدین عبدالرحمن جامی در مثنوی هفت اورنگ را با نگاره ای منسوب به مظفرعلی از پیروان مکتب نگارگری تبریز واکاوی کرده است. براساس پژوهش پیش رو، عناصر زمان، پیرامتنیت، توصیف و دلالتمندی جزو اصول کلی ادبیات اند؛ این مسیله از رهگذر مقایسه ادبیات با نگارگری بر ما مبرهن می شود و می توان آن را به نگارگری نیز تعمیم داد. در بخش دیگری از این پژوهش، دلالت های ضمنی نهفته در نگاره نیز استخراج شده است؛ کشف پیوند ادبیات با نگارگری می تواند میزان التذاذ هنری مخاطب حرفه ای را دوچندان سازد و نگرنده در عین قرار گرفتن در برابر یک نگاره، از هر دو لذت هنری حاصل نماید. در عین حال، دریافت مخاطب از متن نوشتاری نسبت به دریافت وی از متن دیداری متمایز است. چه، دریافت یک متن روایی به گونه ای استدلالی و در نتیجه غیرمستقیم و تدریجی رخ می دهد اما درباره یک نگاره با نوعی فهم حسی و مستقیم روبه رو هستیم. همچنین پژوهش حاضر نشان می دهد متن ادبی پس از انتقال به یک میدان دلالتگرانه دیگر، به ناگزیر بخشی از عناصر شکل دهنده خود را از دست می دهد یا این عناصر با شکل و شمایل متفاوتی ظاهر می شوند.
۱۰.

واکاوی پیوند ادبیات و عکاسی در شعر هایکو (پژوهشی میان رشته ای)(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)

کلید واژه ها: ایماژیسم تصویرگرایی هایکو عکاسی طبیعت

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۸۲۶ تعداد دانلود : ۶۷۴
ایماژیسم یا تصویرگرایی در ادبیات قرن بیستم، تحت تأثیر شعر تصویرگرای ژاپن موسوم به هایکو ایجاد شد. این مکتب با اولویت قرار دادن انعکاس تصاویر واقع گرا به دور از انتزاعات پیچیده متون گذشته به فعالیت پرداخت. هایکو به عنوان مشخص ترین نمونه آثار ایماژیستی، به دلیل کاربرد فراوان تصویر برای انتقال مفاهیم ذهنی شاعر، بیشترین تطابق و همگونی را با فن عکاسی از میان سایر هنرهای تجسمی دارد. این پژوهش با قرارگیری در حوزه مطالعات بین رشته ای به بررسی آنالوژیک ساختار و عملکرد هایکو در مقایسه با تکنیک های عکاسی از طبیعت می پردازد. پژوهش حاضر با رویکرد توصیفی تحلیلی برخی از اشعار کتاب «هایکو شعر ژاپنی از آغاز تا امروز» را که برگردان احمد شاملو و ع.پاشایی است به عنوان مرجع تحلیل و تطبیق خود قرار داده و وجوه مشترک این سبک شعر را با مؤلفه های مهم در شکل گیری یک عکس مقایسه نموده است. این پژوهش کوشیده است با بررسی تأثیرات متقابل و تطبیق مفاهیم دو رشته ادبیات و عکاسی در هایکو به نمایش اندیشه و نگاه مشترک بشر به پدیده های واحد و شیوه های بیان مختلف آن ها دست یابد. برآیند این مطالعه شناخت هرچه بیشتر غنای تصویری سبک شعر هایکو، درک شباهت ها و تفاوت های نحوه بیان در ادبیات و عکاسی و جلوه های ارتباط این دو حوزه است.
۱۱.

نقد زیست بوم گرایانة داستانی کوتاه از غلامحسین ساعدی(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: ادبیات و محیط زیست نقد زیست بوم گرا عافیتگاه غلامحسین ساعدی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۸۵۶ تعداد دانلود : ۷۱۲
واکاوی پیوند ادبیات و محیط زیست و نحوة انعکاس زیست بوم در آثار ادبی از اواخر قرن بیستم میلادی در قالب نقد زیست بوم گرا آغاز گردید. این حوزة مطالعاتی با محور قرار دادن محیط زیست و دقت در تأثیر آن بر متون ادبی، ضرورت توجه به این موضوع را در علوم انسانی مطرح می نماید و بدین ترتیب، در تلاش برای برجسته سازی جایگاه محیط زیست در متون ادبی و نیز حفظ آن در دنیای صنعتی امروز است. پژوهش پیش رو بر مبنای روش مطالعاتی همبستگی و با رویکردی توصیفی تحلیلی به بازخوانی و واکاوی داستان کوتاه عافیتگاه از مجموعه داستان دندیل اثر غلامحسین ساعدی پرداخته است. براساس پژوهش حاضر، محیط زیست به شیوه های گوناگونی در شکل دادن به نظام همبستة روایت اثرگذار بوده است. عنوان پردازی بوم شناسانة روایت، کنشگری های عنصر زیست محیطی رودخانه در تعامل با شخصیت اصلی روایت و در نتیجه تغییر روند کلی زندگی وی، برقرار شدن تقابل میان عناصر سه گانة زیست محیطی طبیعی، مصنوعی و اجتماعی و غلبة عنصر زیست بوم طبیعی در این تقابل بخشی از مصادیق نقش آفرینی محیط زیست در خلق کلیت روایت را شکل می دهند. برمبنای پژوهش پیش رو محیط زیست دیگر صرفا کارکردی زیبایی شناختی ندارد بلکه در روایت پردازی به سطح یک شخصیت مستقل ارتقاء یافته است و در پیرنگ روایت دخالتی فعالانه دارد. وارونگی معادله انسان/ سوژه - زیست بوم/ ابژه و در نتیجه بروز فاعلیت زیست بوم و انفعال انسان یکی دیگر از جلوه های اثرگذاری زیست بوم در ساختار عام روایت است.
۱۲.

مضمون شناسی اسطوره ای در ادبیات تطبیقی و کیفیت کاربست آن(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: ادبیات تطبیقی مکتب کلاسیک مضمون شناسی اسطوره ای روایت معاصر

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۷۳۶ تعداد دانلود : ۸۲۶
ادبیات تطبیقی همچون سایر علوم، دارای مبانی نظری، اصطلاح شناسی و روش شناسی ویژه خود است. مکتب کلاسیک یا تاریخگرای ادبیات تطبیقی با روش هایی نظیر تأثیر و اقتباس، تصویرشناسی و ترجمه پژوهی کوشیده است متون ادبی را مطالعه و واکاوی نماید. مضمون شناسی و واکاوی کیفیت حضور یک مضمون یا چهره ای تاریخی یا اسطوره ای اولیه در متن ادبی یکی از این روش های پژوهشی است. پژوهش حاضر کوشیده است ضمن معرفی رهیافت مضمون شناسی و تبیین کیفیت کاربست آن در مطالعات تطبیقی، به تفاوت های ماهوی مضمون شناسی با نقد مضمونی، بینامتنیت و کهن الگو، بپردازد براساس پژوهش حاضر، رجوع به پیش متن ها، اثبات وجود پیوند تاریخی میان اساطیر اولیه و روایت های منظوم یا داستانی معاصر، استخراج جوانب مورد توجه از یک اسطوره در روایت معاصر و ابعاد فروگذاشته شده آن و تبیین علل و عوامل این مسئله، ارکان اساسی یک پژوهش مضمون شناسانه را شکل می دهند. در عین حال، این پژوهش با پیشنهاد کردن روشی ترکیبی در مطالعات مضمون شناسانه، بر این باور است که پژوهشگران امروزی با وجود توجه به عوامل برون متنی و تاریخی موجود در پژوهش مضمون شناسانه، می توانند به وجه ادبی متن نیر بپردازند و از رهگذر رمزگشایی از رمزگان نهفته در آن، میزان پیوند و ارتباط روایت معاصر را با الگوی اسطوره ای نشان دهند. این امر در وهله بعد ضمن زدودن استتیک موجود در چنین پژوهش هایی، جنبه ای دینامیکی به آنها خواهد داد.
۱۳.

پیوند بینامتنیت و هستی شناسی پسامدرنیستی در داستان کوتاه «میرزا یونس» از سیروس شمیسا(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: هستی شناسی بینامتنیت ژولیا کریستوا تاریخ و تخیل

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۱۴۰ تعداد دانلود : ۸۵۸
بینامتنیت نظریه تطوریافته چندآوایی میخائیل باختین است که براساس آن، متون ادبی گذشته و حال، با همدیگر در گفت وگو هستند و هیچ متنی خودبسنده و تهی از متنهای پیش از خود نیست. ویژگی میان متنی در آثار هنری و متون ادبی باعث می شود تا استقلال این آثار به چالش گرفته شود و در مراتب بعد، مرزهای استقلال یافتگی شان از میان برداشته شود. پژوهش حاضر با تکیه بر این اندیشه، داستان کوتاه «میرزا یونس» از مجموعه داستان «آینه و سه داستان دیگر» سیروس شمیسا را کاویده است. نگارنده بر آن است که تزلزل و تعلیق مرزها میان متون ادبی، افزون بر آنکه نمودی از ویژگی دوران پسامدرنیستی است، هدفمند هم هست و در ساحت داستانی، می تواند عنصری تحکیم بخش برای سویه هستی شناسانه فضای تخیلی باشد و از رهگذر آن، متن وارگی تاریخ / واقعیت تحقق می پذیرد. براین اساس، بینامتن های متعدد در یک متن می توانند بستری فراهم آورند که تجربه های زیسته و نازیسته به گونه ای درهم تنیده شوند که اساسا تشخیص حدود و ثغور آنها امری دشوار گردد. نگارنده پژوهش همچنین بر آن است که متون ادبی صرفا با متونی مکتوب در گفت وگو نیستند بلکه قلمرو معنایی واژه «متن» گستردگی بیشتری می یابد و سویه های جدیدی را دربرمی گیرد. کمااینکه در سایه ورود دانش های گوناگون و ژانرهای مختلف به ساحت داستانی، اکنون باید از مفهوم «میانْ ژانر» سخن به میان آورد و داستان را زیرشاخه این مفهوم قرار داد.
۱۴.

نقد پسااستعماری رمانِ «روزگار تفنگ» از حبیب خدادادزاده(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: مطالعات فرهنگی ادبیات تطبیقی نقد پسااستعماری گفتمان مسلط غربی پادگفتمان واساز شرقی روزگار تفنگ

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۲۵۲ تعداد دانلود : ۱۰۰۲
نقد پسااستعماری در مقام یکی از رویکردهای ادبیات تطبیقی و مطالعات فرهنگی، بازخوردهای استعمار را در متون ادبی تحلیل می کند. در این نوع نقد فرهنگی، پژوهشگر در اندیشة بازخوانی و واسازی گفتمان استعمار است و به همین جهت با دو مقولة استعمارگر و استعمارزده پیوند می خورد. بی تردید، نقد پسااستعماری از آن رو که به دوگانه هایی نظیر «من» و «دیگری» یا استعمارگر و استعمارشده می پردازد، یکی از قلمروهای مطالعاتی ادبیات تطبیقی تلقّی می شود. از نگاه این نوع نقد، نویسندگان متناسب با رویکردها و جهت گیری موافق یا مخالف استعمار، برخی از ابعاد آن را در متن ادبی به تصویر می کشند. پژوهش حاضر با تکیه بر نظریّات پسااستعماری، رمان «روزگار تفنگ» از حبیب خدادادزاده را نقد کرده است. پژوهش حاضر نشان می دهد که نویسندگان استعمارْزُدا اغلب پادگفتمان ها و مکانیزم هایی نظیر بومی گرایی، برجسته سازی مقاومت استعمارشده یا «من» در برابر گفتمان استعمارگر یا «دیگری»، تأکید بر برتری نظام اخلاقی استعمارشده، از آنِ خود کردن دارایی استعمارگر و وارونه سازی معادلة مالک و تملّک شده، ابژه سازی و شیء واره کردن «دیگری»، و نیز اِعمال نفوذهای فرهنگی شرقی در غربی را ارائه داده، به ساخت شکنی گفتمان غرب دربارة شرق، بازتعریف تاریخ استعمارشده از چشم انداز خود، و در نهایت به بازیابی هویت خود می پردازند. همچنین بنا به این پژوهش، نویسندگان می توانند با روی آوری به چنین متونی، برخی از پیامدها یا بازخوردهای منفی استعمار را زدوده، در حیات بخشیدن به سنت های فرهنگی و ملی یا تقویت آنها به ایفای نقش بپردازند.
۱۵.

دراسة مقارنة نقدیة لقصة من ""غادة السمان"" وأخرى ل ""بیجن نجدی"" من منظور المدرسة الأمریکیة(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: الأدب المقارن المدرسة الأمریکیة المقارنة بیجن نجدی غادة السمان الجمالیة النص الأدبی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۹۷۱ تعداد دانلود : ۹۰۳
إذا کان النص الأدبی فی رؤیة المدرسة الکلاسیکیة للأدب المقارن یخضع للبحث بغیة الکشف عن تأثیراته المتبادلة مع النصوص الأدبیة الأخرى، ففی المدرسة الأمریکیة یتحول النص إلى مادة یفحصها الباحث لاستکشاف ما فیها من جمالیات، فاتحا بعد ذلک باب المقارنة بینها وبین مادة أدبیة أخرى، لتتموضع فی مکانتها التی تستحقها حسب الرؤیة العلمیة. ینطلق هذا البحث من المنظور الأمریکی المقارن، عاقدا المقارنة بین عملین أدبیین هما ""المستشفى لا، القطار"" للقاص الإیرانی بیجن نجدی و""فزاع طیور آخر"" للقاصة السوریة غادة السمان، لیبرز بذلک أهمیة الدور الذی یستطیع الأدب المقارن أن یلعبه فی فهم النصوص الأدبیة. وفی سیاق الاستنتاجات، فقد توصل البحث إلى أن المدرسة الأمریکیة قادرة فعلیا على تحقیق غایتها المتجسدة فی المزج بین حقلین معرفیین دون انصهار أحدهما بالآخر. کما یتبین أن هذه المدرسة قادرة على أن تمثل دورا فی الکشف عن الأبعاد الجمالیة للأعمال الأدبیة وذلک عبر توظیف آلیات النقد الأدبی الجدید. أضف إلى ذلک أن القاصین تمکنا من التواصل مع القارئ عبر تبنی استراتیجیات محددة تنسجم مع ما یحمله النص من معانٍ ومفاهیمَ، بید أن القاص بیجن نجدی یتقدم على القاصة غادة السمان فی إبداع الصور الفنیة لخلق لوحته الفنیة المکتوبة. فیما یکشف البحث فی جانب آخر من مخرجاته عن أن استخراج جمالیات المبدعات الفنیة لن یکون المحطة الأخیرة فی رحلته المقارنة، بل لابد له أن یضع تلک الجمالیات أمام القارئ کی یزید من فهمه للنص الأدبی ویعزز رؤیته لاختیار الأفضل لیطالب المبدع الفنی بإبداع أعمال أدبیة ذات جمالیات أغزر، بغیة تفعیل عملیة الأخذ والعطاء بین القارئ والکاتب.
۱۶.

تصویرشناسی دیگری در ادبیات خودی با تکیه بر داستان خسی در میقات از جلال آل احمد(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: منوچهری دامغانی ابن خفاجه تزاحم تصاویر تصویرگرایی محور عمودی شعر

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۶۰۶ تعداد دانلود : ۷۱۶
ادبیّات تطبیقی، رهیافت ها و رویکردهای متنوّعی را دربر می گیرد که «تصویرشناسی»، یکی از آن هاست. براساس این رهیافت، تصویر فرهنگ خودی در ادبیّات بیگانه واکاوی می شود یا برعکس، بازنمودهای تصویری از فرهنگ بیگانه در ادبیّات خودی به بررسی گذاشته می شود. پژوهش حاضر با تکیه بر رهیافت تصویرشناسی، ضمن واکاوی سفرنامة خسی در میقات از جلال آل احمد و استخراج تصاویر ارائه شده از «من» و «دیگری»، آن ها را طبقه بندی کرده است. بر اساس این پژوهش، تصویرشناسی در مقام یک رهیافت مطالعاتی در حوزة ادبیّات تطبیقی می تواند بخشی از توانایی های ادبی نهفته در متن را نیز بکاود و استخراج نماید. بنابر پژوهش حاضر، جلال آل احمد «من» ها و «دیگری» های متنوّعی را به دست داده است و در این بین کوشیده است تا از طریق تصویر «دیگری»، تصویر «من» را برجسته نماید. به بیانی دیگر، در این اثر، آل احمد حرکتی دایره وار را طی کرده، از «من»، به «من» بازگشته است، امّا از رهگذر تصویرپردازی «دیگری». کما اینکه این پژوهش، نشانگر آن است که راوی در تصویرپردازی های خود به نوعی «گزینش تصویری» دست یازیده است؛ پژوهش حاضر همچنین نشان می دهد که تصویرشناسی با بهره گیری از رویکردهای نقد ادبی نظیر نشانه شناسی و ساختارگرایی، ماهیّتی بینارشته ای دارد و صرفاً به عوامل برون متنی و غیر ادبی پیوند نمی خورد بلکه در میانة ادبیّات و دیگر علوم انسانی نظیر تاریخ و جامعه شناسی قرار می گیرد.

پالایش نتایج جستجو

تعداد نتایج در یک صفحه:

درجه علمی

مجله

سال

حوزه تخصصی

زبان