خوانشی دلوزی از سیستم استبداد پارانوئیک در شمال آفریقا و ظهور زایش میل در تحولات بهار عربی (مطالعه موردی: مصر، تونس، لیبی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
خیزش جهان عرب در قالب بهار عربی فصل جدیدی در تحولات خاورمیانه ایجاد کرد. از این زمان به بعد، تغییرات مهمی در ساختار سیاسی و اجتماعی برخی از کشورهای عربی ایجاد شد. در فرایند بهار عربی، استبداد جهان عرب به چالش کشیده شد و انرژی توده های ناراضی در قالب اعتراض های پیوسته خیابانی و انقلابی نمایان شد. تحلیل این خیزش ها از جهت روانی تأمل برانگیز است. به شکلی که توده های ناراضی جهان عرب با ایجاد نشانگان همراه با تغییر، نظام نشانگانی استبداد دیرپای عربی را به چالش کشیدند و توانستند مطلوب های نشانگانی خود را بروز دهند و آن را از ساحت قدرت مطالبه کنند. از آنجا که این اعتراض ها جنبه بنیادین نداشت، بیشتر در قالب ائتلاف سیاسی بی نتیجه نمایان شد و توانست به صورت ایجابی ماهیت انقلاب سیاسی و همه جانبه را از خود نشان دهد. در این مقاله به دنبال پاسخ این پرسش هستیم که فرایند تنوع و تحول در کشور های شمال آفریقا به واسطه بهار عربی چگونه بوده و سیاست میل به قدرت چه مسیری را طی کرده است؟ فرضیه این مقاله ریشه داربودن ساختار پارانوئیک نظام استبدادی در جهان عرب را مانع اصلی استقرارنیافتن نظم دموکراتیک در این جوامع می داند. در این مقاله می خواهیم روند تحولات بهار عربی را با بهره گیری از نظریه ژیل دلوز بررسی و تحلیل کنیم.