انتقاد و انتقادپذیری (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نقادی و نقد پذیری در راستای پرسش گری و پاسخ گویی، برای کمال و اصلاح اجتماع، سرمایهای است بس گرانبها. شناخت کاستیها و نواقص و تلاش در جهت رفع آنها، گامی مقدس در مسیر فلاح فرد و جامعه است. به جای پاسخ گویی خود را به نادانی زدن، پرده پوشی بر آنچه بوده و هست یا انکار نواقص و مشکلات، واقعیتها را عوض نکرده و دردی را درمان نمیکند. مدیریت مبتنی بر دیانت و خرد و هیأت حاکمهی ارزش مدار و الهی، همواره در جستجوی آن است که در مسیر تکاملی خود، آفتها و آسیبها را بشناسد و بزداید. اگر فرهنگ نقد و انتقاد پذیری رایج گردد، آداب و مرزهای روایی و ناروایی انتقاد و ویژگیهای ناقدان روشن شود و ناقدانی بنیاد بصیر به عرصهی نقد ورود یابند، بسیاری از تنشها و کشمکشها فروکش کرده و بسیاری از ضعفها، نقصها و کاستیها زمینهی ظهور نمییابند. به خصوص اگر مدیران از لاک خودمطلقانگاری و خودبرتربینی درآمده و معتقد باشند که در معرض خطایند، به سادگی در مییابند که هیچ کس بینیاز از تذکر و انتقاد از ناحیهی دیگران نبوده و حتی امام علی علیهالسلام ، با آن مقام عصمت و عظمت، از مردم میخواهند تا از ابراز سخن حق و خیرخواهی نسبت به روش حکومت خودداری ننمایند. (فیضالاسلام، 1351 ، خطبهی 207) و میفرمایند: «مردمی که خیرخواه یکدیگر نیستند و از خیرخواهان نیز استقبال نمیکنند، از سعادت و بهروزی بدورند.» (آمدی، 1997 ، ج 7 ، 372) و نیز میفرمایند: «بدترین برادران دینی تو آنانی هستند که با چرب زبانی و دورویی با تو رفتار میکنند و عیب تو را از خودت میپوشانند.» (محمدی ری شهری، 1363 ، ج 7 ، 146) و در جای دیگر میفرمایند: «کسی که زشتیت را از تو پوشیده دارد، دشمن تو است.» (محمدی ری شهری، 1363 ، ج 7 ، 350) کسانی هم که مورد انتقاد واقع میشوند، نباید نقد و انتقاد را کینه و عداوت تلقی کنند و آن را تضعیف موقعیت خود بدانند، چرا که در یک چرخهی صحیح نقد و انتقاد پذیری، منتقد برادری دل سوز، تیزبین و خیرخواه است که با نمایاندن نواقص و کاستیها به دنبال بهبود وضعیت موجود است. براین اساس، مقولهی نقد را گشوده و آداب و وظایف ناقدان و نقد شدگان را در راستای برآوردن عملی امر پاسخ گویی به معرض بررسی نهادهایم و کوشیدهایم تا این فرهنگ را در جامعه، به عنوان یک رسالت، مطرح نماییم.متن
مفهوم نقد و انتقاد
نقد و انتقاد به معنی جدا نمودن دینار و درهم، سره از ناسره، جدا کردن کاه از گندم، به گزینی، خردهگیری و آشکار کردن زیباییها و کاستیهای یک اثر به کار رفته است (معین، مادهی نقد). نقد سخن یعنی اظهار کردن عیبها و محاسن آن (المنجد، مادهی نَقَدَ).
سنجش و ارزیابی و بررسی، همراه با عدل و انصاف، در پدیدههای اجتماعی و نگرش دوسویه به رفتارها و عملکردها، یعنی دیدن درد و ارائهی درمان، با قصد پالایش و نجات حقیقت، چیزی از نفوذ باطل و برگرداندن فرد یا امری از آمیختگی به ناخالصی و غش، به سوی خلوص و فطرت ناب، از مقومات نقد صحیح است.
بنابر این نقد و انتقاد، حرکتی اصلاح گرانه است. هدف از انتقاد، پاره کردن و مثله کردن افکار دیگران و برهم زدن آرامش و امنیت جامعه و مردم نیست، بلکه هدف، ارج نهادن به کار مثبت دیگران و یادآوری رواها و نارواها در کنار هم است. از این رو، وجههی دیگران را خراب کردن و دامن زدن به تهمتها و بدبینیها و پدیدآوردن جو بدبینی را نمیتوان نقد و انتقاد دانست. زیرا عیب گرفتن آسان است، ولی بیان عیب به گونهای که به اصلاح صاحب عیب انجامد، کاری است بزرگ و دشوار.
خواجه عبداللّه انصاری میگوید:
عیب از یار بیندازند، اما یار را به عیب نیندازند. (یعقوبی، 1378 ، 145)
و شهید مطهری قدسسره ، در تعریف و تفسیر نقد و انتقاد، مینویسد:
قوهی نقادی و انتقاد کردن، به معنای عیب گرفتن نیست. معنای انتقاد، یک شیء را در محک قرار دادن و به وسیلهی محک زدن به آن، سالم و ناسالم را تشخیص دادن است. (مطهری، ج 1 ، 285)
ایشان در جای دیگر به این نکته اشاره میکند که در گذشته داد و ستد با نقره و سکه زده شده انجام میگرفت، کسانی بودند که سرب را به گونهی پول رایج سکه زده و با پولهای نقره میآمیختند. در کنار اینان افراد خبره و کارشناس، به عنوان صراف، در جامعه وجود داشتند که سکه شناس بودند و سکههای طلایی یا نقرهای خالص را از ناخالص جدا میکردند. (مطهری، 1364 ، 194) بعدها این واژه در مورد کسی که افکار و عملکرد دیگران را بررسی میکرد و نقاط ضعف و کمال را میشناساند، به کار رفت.
حضرت مسیح علیهالسلام فرمود:
حق و حقیقت را هر کجا و از هر کس یافتید بپذیرید، گرچه از اهل باطل باشد، و باطل را اگرچه از زبان اهل حق باشد، نپذیرید. هماره سخنان را مورد نقد قرار دهید. زیرا چه بسا گمراهی به وسیلهی آیهای از کتاب خدا آراسته شده باشد، مانند آمیختن درهمی از مس با نقره، و انسان را بفریبد و به اشتباه افکند. از این رو، در نگاه نخست درهم خالص و ناخالص، یکی مینماید و کارشناسان تیزهوش میتوانند سره از ناسرهی آن را بازشناسند. (حر عاملی، 1401 ق، ج 1 ، 71)
در این تعلیم حکیمانه، مفهوم انتقاد و جایگاه نقادان آگاه در جامعه و بایستگی آن، به روشنی، بیان شده است. یعنی کورکورانه تسلیم نشوید؛ خواه گوینده صالح باشد و خواه ناصالح. در مورد اصحاب کهف نیز آمده که آنان صراف بودند، البته نه صراف طلا و نقره، بلکه «کانوا صیارفة الکلام» (مطهری، 1362 ، ج 1 ، 286) صراف سخن بودهاند، یعنی مردمان حکیمی بودهاند. وقتی سخنی به آنها عرضه میشد آن را با نقادی میسنجیدند.
تردیدی نیست که نقد سخن و عملکرد، به عنوان عاملی اصلاحی و پیش برنده و بالنده، به برنامهریزان، سیاست گزاران، مدیران و مجریان، مجال بازنگری، وسعت دید و واقع نگری همراه با در نظر گرفتن افکار عمومی را میبخشد و جلوی بسیاری از مخارج و کارهای بیهوده، ریزشها، دوباره کاریها، اسرافها و تک رویها را میگیرد. در نتیجه طرحهای علمی و عملی را در راستای بهرهمندی بهتر و بیشتر قرار میدهد و از اترافها و ریخت و پاشهای حاشیهای و جانبی جلوگیری میکند.
مفهوم نصیحت
واژهی «نصیحت»، به معنای انتقاد سالم، در قرآن و روایات مکرر، آمده است. نصیحت به معنای خیرخواهی است، که از ماده نَصح و نُصح گرفته شده است. نَصح به معنای خالص شدن و خالص کردن است. «نَصح العسل»، یعنی عسل را صاف و خالص کرد. یعنی ناصح نیز کلام و عمل خود را از هر ناخالصی پاک نموده و انگیزهای جز خیرخواهی ندارد. و نُصح به معنای خلوص و بیغل و غش بودن است. (معین، 365) به خیاط نیز «نصاح» گفته میشود، چون قسمتهای مختلف پارچه را به هم متصل میکند و مواضع فرسودهی جامه را، که در معرض پاره شدن است، ترمیم و از پیشرفت آن جلوگیری میکند. سپس این تعبیر در مورد سخنانی که از روی خلوص و خیرخواهی و عاری از تقلب و فریب و تزویر گفته میشود، به کار رفته و گویا ناصح، با نصیحت خود، نقاط ضعف منصوح را ترمیم میکند. (ابن منظور، 1308 ق، 158) بنابر این نصیحت در مقابل غش است، و کسی که بدون هیچ گونه غرض شخصی، و صرفاً برای منافع و مصالح فرد یا جمع، اقدامی کند اهل نصیحت است. (ابن فارس، 1404 ق، 435) ابن اثیر میگوید:
نصیحت واژهای است که به وسیلهی آن جمله برای نصیحت شونده خیر خواهی بیان شود و نمیتوان این معنی را جز با همین کلمه رساند. (مجلسی، 1321 ، ج 9 ، 142)
راغب اصفهانی مینویسد:
نصیحت ابراز عمل یا گفتهای است که اصلاح نصیحت شونده در آن باشد. (خاقانی، 1419 ق، 494)
قرآن کریم دعوت به تبلیغ پیامبران را نصیحت و پیامبران را «ناصح» میخواند. حضرت نوح فرمود:
أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ أَنْصَحُ لَکُمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (اعراف، 62)
و هود فرمود:أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ أَنَا لَکُمْ ناصِحٌ أَمِینٌ (اعراف 68)
علی علیهالسلام یکی از اوصاف پیامبر اسلام را ناصح بودن ذکر میکند:
فصدع بالحق و نصح للخلق (فیضالاسلام، نهجالبلاغه، خطبهی 195)
امام صادق علیهالسلام ، علی علیهالسلام را ناصح و خیرخواه مینامد:
ان علیاً کان عبداً ناصحاً لله (حر عاملی، ج 11 ، 472)
بنابر این قوام نصیحت به چند چیز است.
الف- خیرخواهی و اصلاح امور و تلاش برای اتصال امور از هم گسیخته که مبتنی بر محبت و علاقه است. علی علیهالسلام فرمود:
النصح ثمرة المحبة (حر عاملی، 1382 ، ج 12 ، 429) النصیحة ثمر الود (آمدی، 1997 م، ج 1، 42)
نصیحت، دوستی به بار میآورد.
پس در نصیحت عیب جویی و تخریب و انگیزهی شخصی وجود ندارد، و همین میتواند فرق بین نصیحت و مفهوم کلی انتقاد باشد. زیرا نصیحت همیشه با قداست و خیر همراه است و انتقاد، غالباً، چنین است، اما ممکن است، احیاناً، به قصد عیب جویی باشد. از این رو، انتقاد با قید «سالم و سازنده» یاد میشود.
ب - نصیحت دامنهی گستردهای دارد و هرگونه گفتار و کردار خیرخواهانه را، اعم از ارشاد به مصالح دینی و دنیوی، تعلیم جاهل، تنبیه غافل، دفاع از ناتوان و جلوگیری از لغزش و سقوط، شامل میشود. (الحسینی، 1381 ق، ج 2 ، 494)
ج - نصیحت، زبان و زمان خاصی ندارد. ناصح براساس تشخیص موقعیت در جهت خیر منصوح اقدام میکند، گاه با زبان تند و انتقاد، گاه با موعظه و جدال احسن یا تکمیل و تأیید و گاه تذکر عیوب برای رفع آنها. چنان که علی علیهالسلام انتقادهای صریح خود را از عثمان و نیز اعتراضهای شدید خود را به معاویه نصیحت نامیدهاند. (فیضالاسلام، 1351 ، نامهی 28 و 73) در روایات، در مورد روابط بین دولت مردان و مردم، که احتمال جدایی و تضاد هست، این اصل بیشتر به کار رفته، و در کتب حدیثی باب «النصیحة لائمة المسلمین» وجود دارد (کلینی، 1348 ، ج 1 ، 403)، و در آنها تأکید شده است که در نظام اسلامی زمامداران و مردم پیوسته در اندیشهی خیرخواهیاند، و این امر عین دینداری است و آنان که فاقد این روحیهاند، از مسلمانی بیبهرهاند. رسول اکرم، فرمودند:
رأس الدین النصحیة لله و لدینه و لرسوله و الکتابه و الائمة المسلمین و للمسلمین عامة
اساس دین نصیحت و خیرخواهی برای خدا و دین و پیامبر و کتاب او و پیشوایان مسلمانان و برای عموم مسلمانان است.
در اهمیت این اصل همین بس که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در حجةالوداع، که مهمترین و اساسیترین مسائل امت اسلامی را بیان نمودند، ضمن خطبهای در مسجد خیف فرمودند:
ثلاث لایغل علیهن قلب امری مسلم: اخلاص العمل لله و النصیحة الائمة المسلمین و اللزوم لجماعتهم (کلینی، 1348 ، ج 1 ، 403)
قلب هیچ مسلمانی نباید در سه مورد تردید و خیانت کند: خالص کردن عمل برای خدا، نصیحت پیشوایان مسلمان و همراه بودن با جماعت مسلمانان.
در مورد دیگر برای ناصح مشفق بهشت را ضمانت کردهاند. (مجلسی، 1360 ، ج 75 و 65)
امیرالمؤمنین علیهالسلام نصیحت و خیرخواهی را از حقوق واجب خداوند بر بندگانش میشمارند. (نهجالبلاغه، خطبهی 216)، زیرا سعادت مسلمانان در همین نصیحت و انتقاد متقابل نهفته است. اگر مردم، از سر خیرخواهی، زمام داران را نصیحت کنند و معایب و محاسن امور را گوشزد نمایند و زمامداران خود را مصون از خطا ندانند و حق را بپذیرند، و زمامداران نیز، از سر خیرخواهی، مردم را نصیحت کنند و آنان را به سوی حق سوق دهند و از خلاف باز دارند، و مردم هم حق را از آنان پذیرا شوند، قلبها به یکدیگر پیوند خورده، دستها یار و یاور یکدیگر گشته و عزت و کرامت به آنان روی میکند. (دلشاد تهرانی، 1372 ، دفتر اول، 544)
روحیهی انتقاد پذیری
در این که جامعه و مدیران، و بلکه همگان، به نقد و انتقاد سالم و سازنده نیازمندند تردیدی نیست، اما این، نیمی از کار است، نیم دیگر که در واقع کامل کنندهی کار است، «نقد پذیری» و به کار بستن انتقاد ناقدان است. پذیرش انتقاد و نصیحت مشفقانه، خصلتی انسانی و اسلامی است و بیشترین نقش را در فرونشاندن آتش اختلاف و آسیبها و آفتهای فردی و اجتماعی دارد. چنان که نقد و نقادی تیزبینانه، مایهی کمال و رشد رفتارها و عملکردهاست، انتقاد پذیری نیز زمینه ساز بسیاری از خوشبینیها و امیدواریها نسبت به اصلاح امور است. تجربه نشان داده است مدیران و دست اندرکارانی که به استقبال انتقاد رفته و با سعهی صدر آن را پذیرا شدهاند، از مدیریتی بهتر و کمال یافتهتر برخوردارند و کمتر دچار دوباره کاری و نابسامانی میگردند. زمینی که گود باشد، دو بهره از باران دارد، یکی بهره مستقیم و دیگر آن که بارانی که در بلندی هم میبارد به سوی آن سرازیر میشود. پذیرش انتقاد نه تنها چیزی از شخصیت سیاسی و اجتماعی انسان نمیکاهد، بلکه روشنترین گواه بر شخصیت و کمال عقل آدمی است. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، با آن عظمت، مکرر با اصحابش مشورت میفرمود، و آراء خیرخواهانهی آنان را به کار میبست. (طباطبایی، 1396 ق، ج 4 ، 70) امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز اصحاب خود را به اظهار نظر دعوت میکرد و از آنها میخواست، با نصیحت صادقانه، وی را کمک کنند:
فاعینونی بمناصحة خلیة من الغش سلیمة من الریب (فیضالاسلام، 1351 ، خطبهی 117)
مرا، با نصیحت خالصانه و سالم، از هرگونه شک و تردید، یاری کنید.
یعنی زمامداران و مردم، هر دو، باید خواهان و پذیرای نصیحت و انتقاد خیرخواهانه باشند. زیرا لازمهی توفیق در ادارهی امور، نصیحت پذیری و انتقاد پذیری است. این امر سبب میشود که زمامداران با پذیرش خردهگیریهای خالصانه، عیوب و کاستیها را ببینند و در صدد اصلاح برآیند. علی علیهالسلام میفرماید:
بزرگترین توفیقها پذیرش نصیحت است. (آمدی، 1360 ، ج 2 ، 250)
کسی که اهل پذیرش سخن حق و اصلاح است، از تباهی نجات مییابد و از رسوایی در امان میماند. (آمدی، 1360 ، ج 5 ، 277) و من اغرض النقح هلک (همان، 153) هر که با نصیحت مخالفت کند، هلاک گردد. برای نجات از نابودی، این نصیحت امیرالمومنین علیهالسلام را باید به کار بست که فرمود:
نصیحت آن کس را که خیرخواه شماست، بپذیرید و به گوش جان بگیرید. (فیضالاسلام، 1351 ، خطبهی 171)
امیرالمؤمنین علیهالسلام ، در بخشی از یک خطبه، به خوبی این مسأله را تشریح کردهاند (و این سخن امام جان مایهی نوشتار حاضر است). ایشان ابتدا به نکوهش حاکمان مستبد کوته نگر پرداختهاند که حاضر نیستند حرف حق را بشنوند، آنگاه روحیهی متواضعانه و حقمدار و نصیحتپذیر خود را تشریح مینمایند، که حاضرند انتقاد سالم و نصیحت ناصحان خیرخواه را بشنوند. و بلکه از مردم میخواهند حقایق را بازگویند و این یکی از حقوق والی برعهدهی رعیت است و سپس میفرماید:
از پستترین حالات حاکمان نزد مردم صالح، این است که به آنان حب فخر و ستایش گمان رود و امورشان به تکبر و خود بزرگ بینی حمل شود. من خوش ندارم خیال کنید که من ثناگویی و ستایش شما را دوست دارم، و بحمداللّه این گونه نیستم و اگر هم به حسب نفس انسانی به آن تمایل داشتم، به جهت فروتنی برای خداوند متعال، آن را رها کردم تا در دایرهی چیزی که برای او سزاوارتر است، قرار نگیرم. پس با من آن چنان که با جباران سخن میگویید، گفت و گو مکنید و آن گونه که نزد ستمگران تندخو، از خود مراقبت میکنید - تا خشم آنان، متوجه شما نشود - با من رفتار نکنید و از برخورد همراه با ظاهر سازی و مدارا بپرهیزید و گمان نکنید، اگر سخن حقی به من گفته شود، قبول آن بر من سنگینی خواهد کرد و یا این که خود بزرگ بین باشم. یقیناً کسی که شنیدن حق و یا عرضهی عدالت بر او دشوار باشد، عمل به آن دو، بر او سنگینتر خواهد بود. پس، از گفتن سخن حق یا ارائهی مشورتی بر پایهی عدل، خودداری نکنید. من در خودم، این گونه نیستم که خطا نکنم و کار خود را از آن ایمن نمیدانم، مگر خداوند مرا کفایت کند. (فیضالاسلام، 1351 ، خطبهی 216)
پیام اصلی فرمایش مولی شاید همین باشد که امیرالمؤمنین علیهالسلام ، در عین معصوم بودن، عملاً، نشان میدهد که رفتار حاکم اسلامی و مناسبات او با مردم باید چگونه و بر چه اصولی استوار گردد. رفتار و گفتار حضرت، در تمامی ابعاد، به ویژه شیوهی حکمرانی، الگوست.
دنیا بداند که تربیت یافتگان قرآن، در عصری که روابط بین حاکم و مردم، جز بر پایهی ستم و استبداد نبود، سیستم حکومتی خویش را بر مردمیترین شکل آن پی نهاده و از شهروندان خود، هر کس و در هر پایه و موقعیت اجتماعی باشند، با اصرار میطلبد که خطاهای حکومتی را - گرچه خود از آن برکنار است - گوشزد کنند. همان گونه که امام علی علیهالسلام در جای دیگر میفرماید:
هیچ شخصی، گرچه در پیشگاه حق، دارای منزلتی بزرگ و در دینداری واجد پیشینهای فضیلت بار باشد، برتر از این نیست که در ادای حقی که خدا بر دوش او نهاده کمک شود. و هیچ کس، گرچه نزد دیگران خوار باشد، و در نگاهها حقیر آید، کمتر از این نیست که حاکم را، در این راه یاری دهد، یاخود بر آن یاری باشد. (فیضالاسلام، 1351 ، خطبهی 216)
شروع از خود، گام اول انتقاد
بسیاری از ما در دیدن عیب و نقص دیگران ریزبین و دقیق هستیم، با این که ناقد ابتدا باید از خود شروع کند و، در گام نخست، در جستجوی زدودن عیبهای خویش باشد. امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند:
طوبی لمن شغله عیبه عن عیوب الناس (فیضالاسلام، 1351 ، خطبهی 176)
خوشا به حال کسی که پرداختن به عیب خویش، وی را از عیب دیگران بازدارد.
و نیز میفرماید:
من لم یئس نفسه اضاعها (آمدی، 1997 ، خطبهی 176)
کسی که نفس خود را سیاست و ادب نکند، آن را تباه ساخته است.
آیینهی خویش بودن، و شهامت اعتراف به خطا و اشتباه داشتن، آدمی را از بسیاری انتقادها و اعتراضها در امان میدارد. اگر همه، ابتدا به فکر نقد خود برآیند، زمینهی نقد اجتماعی کمتری پیدا میشود و در نتیجه بسیاری از درگیریها و اختلافها، خود به خود، میخوابد. از امام حسین علیهالسلام نقل شده است:
از نشانههای عالم آن است که گفتار و کردار خویش را نقد کند. (ابن شعبه، 1384 ق، 179)
بسیارند کسانی که حاضرند، به قیمت اتهام به مؤمنان و تخریب اذهان و افکار عمومی، کار خلاف خود را موجه جلوه دهند، اما کلمهی «اشتباه کردم» را بر زبان نیاورند.
برخی، با شعار «النار و لا العار»، حاضرند آگاهانه رهسپار جهنم گردند و حاضر نیستند عار برگشت از حرف اشتباه خود را بپذیرند. حضرت امام راحل قدسسره در عمل نشان میدهند، برخلاف این شعار، کرامت و عزت نفس در اعتراف به اشتباه است و نه در اصرار بر آن:
من امروز بعد از ده سال از پیروزی انقلاب اسلامی، همچون گذشته اعتراف میکنم که بعضی تصمیمات اول انقلاب، در سپردن پستها و امور مهمهی کشور به گروهی که عقیدهی خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی نداشتهاند، اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن به راحتی از میان نمیرود. (خمینی، 1361 ، ج 21 ، 96)
شرایط انتقاد سالم
انتقاد، با همهی محسنات و اهمیتی که دارد، گاه با امور ناروا هم مرز میشود. منتقد منصف باید حریم و حرمت نقد را نگاه دارد. گاه نیت غیرالهی و گاه اغراض نفسانی و بعضی از مفاسد دیگر باعث میشود ناقد و ناصح به هدف مورد نظر اسلام، «رفع عیب و نقص»، نرسد. در این صورت خود شیوهی نقد، احتیاج به نقادی و بازنگری پیدا میکند. بنابر این انتقاد، شرایطی دارد که باید مورد دقت قرار گیرد. از جمله:
انتقاد نه تضعیف: منتقد با بررسی عملکردها، میکوشد نقاط ضعف را گوشزد کند که مبادا دوباره با آن مواجه شویم و این غیر از تضعیف و تخریب روحیهها و ناچیز شمردن خدمات است. اگر هدف بیاعتبار ساختن دیگران باشد، این انتقام است، نه انتقاد. انتقاد وقتی وجههی دینی دارد که دلسوزانه و متعهدانه انجام گیرد و بداند پاسخ گوی گفتار و رفتار خود در مقابل خدای متعال میباشد. در این صورت انتقاد مؤثر بوده و خوی انسانی محسوب میشود، اما انتقام جویی خویی حیوانی و شیطانی است که، غالباً، انسانهای حسود بدان مبتلایند: «النصیحة من الحاسد محال» (مجلسی، 1360 ، ج 75 ، 194)
امام خمینی قدسسره میفرمایند:
انتقاد غیر از انتقام جویی است. انتقاد صحیح باید باشد. هر کس میتواند انتقاد صحیح بکند؛ اما اگر قلم که دستش گرفت، انتقاد کند برای انتقامجویی، این همان قلم شیطان است. (خمینی، 1361 ، ج 13 ، 78)
سیرهی حسنهی امیرالمومنین علیهالسلام نصیحت گری و انتقاد سازنده و نصیحت خواهی بود. نصایح و انتقادهای به دور از هرگونه اغراض نفسی، و نقدهای صرفاً برای خدا، که آن حضرت از خلفای زمان و جریانات سیاسی معاصر خود داشتند، گواه این مدعاست. ایشان، صرفاً، در صدد راهنمایی بود، نه انتقام جویی و تضعیف طرف مقابل. نصیحت و مشورت خیرخواهانهی امام علیهالسلام در مورد فتح بیتالمقدس (الو اقدس، 1361 ، 148) و خراسان (ابن عثم کوفی، 1411 ق ، ج 2 ، 78) و نبرد با ایرانیان (مسعودی، 1344 ، ج 2 ، 318) مورد پذیرش خلیفهی ثانی قرار گرفت و باعث تقویت جبههی مسلمانان و نتیجه بخشی لشکرکشی مسلمین گردید و بارها خلیفهی سوم را نصیحت و راهنمایی نمود و، با انتقادهای سازنده، وی را از عواقب مسلط ساختن بنی امیه بر سرنوشت و اموال مسلمانان برحذر داشت. (طبری، 1356 ، ج 3 ، 377)
بنابراین، سیرهی امام علیهالسلام انتقادگری بود نه انتقام جویی، زیرا پرخاش گری و به کاربردن عبارات کینه توزانه، بیشتر بذر بدبینی در جامعه میافشاند و نتیجهای جز سلب آرامش و ایجاد تشنج ندارد. کسی که به بهانهی انتقاد میخواهد انتقام شخصی و یا گروهی خود را از دیگران بگیرد، با حقارت نفس دست به گریبان است، و شفای خاطر خود را در تخریب و تضعیف دیگران میبیند و این سیرهی سفاکان است «إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النّارِ» (ص، 64)
انتقاد نه توطئه: همان گونه که امام علی علیهالسلام از انتقاد و نصیحت استقبال میکرد و مردم را به آن فرامیخواند، به همان مقدار و شاید شدیدتر، سخنان و اقداماتی که بوی توطئه و حرکت علیه نظام اسلامی و نظم اجتماعی را میداد، رد میکرد. امام علیهالسلام با سه گروه و سه طرز تفکر مواجه بودند. نخست آنان که دلسوزانه و خیرخواهانه نظرات اصلاحی را ابراز میداشتند و قصدشان تضعیف یا تخریب نبود. اینان جزو دوستان و یاران مخلص حضرت بودند. دوم عدهای از روی استفهام و گاه تعجب و یا به گمان خود از روی خیرخواهی، به مواردی از سیاستها و عملکردهای امام علیهالسلام اعتراض داشتند. امام که میدیدند شخص متعرض بر اثر جهل و غفلت و کوته نظری، زبان به انتقاد ایشان گشوده است، ابتدا سخن او را میشنید و آنگاه با بیانی متین او را قانع میکرد. (المحمودی، 1418 ق، ج 2 ، 316 و 336)
اما دستهی سوم، گروهی بودند که با غرض ورزی و مقاصد ناپاک، به نام انتقاد یا نصیحت، توطئه گری و تخریب میکردند و در واقع در قالب طرح سؤال و شعار، در پی تحریک احساسات و تضعیف پایههای حکومت امام علیهالسلام ، و در نهایت براندازی نظام علوی علیهالسلام ، بودند. مقداری از این نوع انتقادهای معترضانه در نهج البلاغه، و بسیاری دیگر نیز در کتابهای حدیثی و تاریخی آمده است.
موضعگیری امام علیهالسلام در قبال این انتقادها، بسیار شدید و کوبنده بود، به گونهای که مجال هرگونه تحرک و ادامهی سخن را از او گرفته و او را از کردهی خود پشیمان میساختند.
از این برخوردهای تند امام علیهالسلام معلوم میشود به منافق و توطئه گر و کسانی که هیچ نیت خیری ندارند، نباید مجال توطئه داد، هر چند اهداف شوم خود را به لباس محترم انتقاد و نصیحت بپوشانند. چرا که توطئه و براندازی و جاده صاف کردن برای دشمن، در هر لباس و به هر زبانی باشد، شوم و ویران گر است.
در زمان حاضر نیز ما همین سه جریان و سه شیوهی تفکر را شاهدیم، دوستان انقلاب و دلسوزان واقعی نظام، با نصیحت و ارشاد و انتقادهای خود، به تقویت نظام و استمرار انقلاب کمک میکنند. اینان همان قشر مؤمن و متعهدند که از دیدن صفحههای بیعدالتی، تبعیض، سستی در امور فرهنگی، بی کاری و سایر مشکلات مردم رنج میبرند و خالصانه راه مینمایانند. مسؤولان باید این سخنان برخاسته از سر اخلاص و تعهد را به دقت گوش کرده و اشتباهات خود را اصلاح کنند. گروه دوم، افرادی هستند که غرض و قصد تضعیف ندارند و، به گمان خود، انتقادی راه گشا میکنند. نظام باید ذهن این دسته را روشن کند که تحقیق کنند، درد را بشناسند و راه علاج ارائه دهند.
اما طیف سوم، که اینک کم نیستند، یعنی اشعثها و عبداللّه ابن ابیها و ریزشیهای انقلاب، سخن آنان جز به درد نمیافزاید و طرحهای آنان جز به دل سردی مردم و پشت گرمی دشمن منتهی نمیشود، آنانند که توطئه را و حرف بیگانه را از حلقوم خودی فریاد میکنند، به اینان نباید مجال داد تا به بهانهی انتقاد و نصیحت، پایگاه دشمن شوند و سنگربانان نظام را خلع سلاح کنند و با نام اصلاحات و انتقاد، حتی به مقدسات دینی مردم یورش برند.
انتقاد نه عیب جویی و غیبت: نقد و نصیحت در فرهنگ اسلامی منوط به رعایت دستورات اخلاقی اکید است. نق زدن، اتهام چسباندن، ایرادگیری و اشکال تراشی، انتقاد نیست. چنین کاری در اسلام عیب جویی است و حرام. امام صادق علیهالسلام از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نقل میکند:
لغزشهای مؤمنان را جست و جو نکیند. زیرا هر که لغزشهای برادرش را جستجو کند، خداوند لغزشهایش را دنبال کند و هر که خداوند لغزشهایش را دنبال کند، رسوایش سازد گرچه در درون خانهاش باشد. (کلینی، 1348 ، ج 4 ، 58)
و نیز آن حضرت فرمود:
هر کس مؤمنی را به گناهی سرزنش کند نمیرد تا آن را مرتکب گردد. (همان، 59)
اشتباه امری است طبیعی که به عمد و یا سهو از انسانها سرمیزند، چه خطای شخصی، یا عمومی (مربوط به امور اجتماعی) باید در مرحلهی اول در نهان و دور از چشم دیگران به صاحب آن تذکر داده شود. علی علیهالسلام میفرماید:
النصح بین الملأ تقریعٌ (فیضالاسلام، 1351 ، نامهی 53)
نصیحت و خیرخواهی آشکارا و علنی نوعی سرکوب به شمار میرود.
امام علیهالسلام در دستورالعمل خود به مالک اشتر میفرمایند:
بر فرض اگر حکومت متوجه خطایی در کسی شد، او را مشمول عفو و گذشت خود سازد. و باید دورترین مردم و نامطلوبترین آنان در نزد حاکم کسی باشد که بیشتر در پی معایب دیگران است. چرا که در مردم عیوبی هست که والی از هر کس به پوشاندن آنها سزاوارتر است. پس هرگز عیوبی را که از تو پنهان است آشکار مساز، زیرا باید عیوب آشکار را برطرف نمایی و خدا بر نهانها حاکم است. (فیضالاسلام، 1351 ، نامهی 53)
در مرحلهی بعد، اگر عیب و نقصی است که آشکار گشته و باید مرتفع شود، باید به گونهای اقدام شود که جایگاه اجتماعی و حیثیت حقوقی و حقیقی وی صدمه نبیند. بنابر این افشاگری، در بوق و کرنا دمیدن، انتقاد نیست، آبروی طرف را ریختن است. مشکلی که با آرامی و نرمی حل میشود، چرا سر و صدا نماییم. علی علیهالسلام میفرمایند:
کسی که سخنی به مسلمانی بگوید و مقصودش بردن آبروی وی باشد، خداوندن او را در لجن زار دوزخ زندانی کند، تا از آنچه گفته عذری آورد. (مجلسی، 1360 ، ج 10 ، 110)
بنابر این باید مواظب بود انتقاد، آبرو و حیثیت کسی را نریزد و او را از موقعیت اجتماعی نیندازد. به فرمودهی امام خمینی قدسسره :
انتقاد آزاد است، به اندازهای که نخواهند کسی را خفیف کنند، یا یک گروهی را خفیف و از صحنه خارج کنند، انتقادات برای اصلاح امور لازم است. (خمینی، 1361 ، ج 14 ، 238)
روی سخن در جامعهی دینی با مسلمانان ناصح و خیرخواه و نقد پذیران منصف است. بحث توطئه گران و هتاکان جداست. در جامعهی دینی، رواج برادری و حرمت و آبرومندی، حاکم است و همه، شرعاً، مسؤول حفظ آبرو و شرف یکدیگرند. در چنین فضایی، نباید به نام انتقاد، آبروی کسی را برد. درهم شکستن جایگاه اجتماعی افراد مؤمن و مسلمان، با توبه قابل جبران نیست.
در اصول کافی از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نقل شده که خداوند بزرگ فرمود:
آن کس که بندهی مؤمن مرا خوار کند، آشکارا به جنگ با من برخاسته است. (کلینی، 1348 ، ج 4 ، 53)
و فرمود:
هر کس به یکی از دوستان من اهانت کند، به جنگ با من کمین کرده است. (همان، 52)
بنابراین به بهانهی انتقاد اسرار مردم را فاش کردن، جو را متشنج نمودن و غوغا به پا کردن از آداب اولیهی نقد اسلامی به دور است. مؤمن، همانند آیینه، بیسر و صدا و با کمال صداقت و آرامش زشتیها و معایب را نشان میدهد. چنان که امام صادق علیهالسلام فرمودند:
مسلمان آیینهی مسلمان است. اگر از برادر دینی خویش لغزشی دیدید، بر او مشورید و برای او همچون خود او باشید و او را هدایت و نصیحت نمایید و نسبت به او مهربان باشید. (مجلسی، 1360 ، ج 10 ، 97)
علاوه بر حرمت عیب جویی و سرزنش مؤمنان، انتقاد سالم باید مصون از افشای اسرار مردم و اسرار نظام باشد، زیرا این کار هم بیاعتبار شدن افراد را در پی دارد و هم باعث بیاعتباری و ضعف حکومت، در مقابل دشمنان داخلی و خارجی، میگردد.
انتقاد سالم، با غیبت نیز فرق دارد، حرمت غیبت، که از گناهان کبیره است، (حجرات، 12) موجب میشود انسان در نصیحت و انتقاد به گونهای برخورد نماید که گرفتار آن نشود، زیرا اگر نصیحت با غیبت آمیخته شد، هر چند ناصح و ناقد، خیرخواه و مسلمان باشد، از ارزش و اعتبار میافتد و تبدیل به گناه میشود. ضمن آن که این مهم، نباید مسلمان را از نصیحت و انتقاد سالم بازدارد، بلکه باید مراقب باشد که به دام غیبت نیفتد.
«تشییع فاحشه» نیز حرام است و انتقاد نباید به این آفت دچار شود. ممنوعیت انتشار و گسترش یک خلاف در اسلام بدان جهت است که موجب عادی شدن و زوال زشتی فساد و گناه میشود، و نیز آبروی مسلمان را در معرض خطر قرار میدهد. منتقد باید بداند که بازگویی و طرح مسائل گذشته و شخصی و افشای سوابق افراد، آن هم در سطح عمومی، به نام خیرخواهی انقلاب (که متأسفانه روز به روز هم بیشتر میشود)، نه تنها نصیحت تلقی نمیشود، بلکه علاوه بر زیان دیدن چهرهی یک مسلمان، ممکن است وی را در صف دشمنان و بدخواهان داخلی قرار دهد. امام صادق علیهالسلام فرمودند:
اگر کسی دربارهی برادر مؤمن خود آنچه را دیده یا شنیده است بگوید، از کسانی است که خداوند متعال فرموده است: ان الذین یحبون ان تشییع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذاب الیم (مجلسی، 1360 ، ج 72 ، 240)
البته منظور آن نیست که کارهای مهم و کلیدی را به افرادی که سابقهی سوء، یا مشکوک، دارند بسپارند. به کار نگماردن افراد مشکوک یا منحرف، غیر از پرونده سازی و افشاگری علیه شخص است و حتی در صورتی که افراد نالایقی انتخاب گردند و بیم آن باشد که از ناحیهی آنان خطر متوجه جامعهی اسلامی شود، لازم است اطلاعات لازم، از باب نصیحت، در اختیار مردم قرار گیرد و چهرهی آنان برای مردم مشخص شود.
در سخنان امیرالمومنین علیهالسلام این دو جهت کاملاً مراعات شده است، یکی عیب پوشی (و جلوگیری از افشای اسرار و خلافهای پنهانی مردم) و دیگر پاک سازی اماکن دولتی از وجود و نفوذ عناصر مشکوک فرصت طلب. در بخش اول یادآور میشوند که والی باید عیوب مردم را بپوشاند و عیب جویان را از خود دور کند. وظیفهی حاکم آن است که عیوب مکشوفه را تطهیر کند، نه اینکه عیوب مستتر و پنهان را با افشاگری برملا نماید:
دورترین و مبغوضترین مردم از تو باید کسانی باشند که دنبال عیوب مردم میگردند، زیرا در مردم عیوبی هست که حاکم از همه کس بیشتر باید در ستر آنها کوشا باشد. دنبال کشف عیوب مخفی مردم نباش. تو فقط وظیفه داری عیوبی را که برایت کشف شده تطهیر کنی و خداوند خودش در مورد عیوبی که بر تو کشف نشده قضاوت خواهد کرد. تا میتوانی ستارالعیوب مردم باش، همان طور که مایلی خداوند عیوب تو را بپوشاند. (فیضالاسلام، 1351 ، نامهی 53)
انتقاد نه باند بازی: خط و خط گرایی و باند بازی مصیبت جامعه است. در جامعهای که باند بازی رواج یابد ناقدان و ناصحان، اصول نصیحت را فراموش میکنند و تنها به دنبال مچگیری، عیب جویی و تحقیر طرف مقابلند. در چنین فضایی، خدا و مسؤولیت شرعی فراموش میشود و خودخواهی سر برمیآورد. هر چه گروه و باند گفت وحی منزل میشود و نصیحت دیگران توطئه و تضعیف تلقی میگردد. امروزه کم و بیش، چنین است. از این رو ناصح و انتقاگر منصف باید خلوص نیت داشته باشد و بدون توجه به خط و باند بازی حرف حق را بزند. بین این گروه و آن گروه فرق نگذارد. تنها عیوب دیگران را به نام انتقاد مطرح سازد. بلکه از یاران خودی نیز غفلت نکند. قرآن کریم میفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ (نساء، 135)
علی علیهالسلام هنگامی که از کارگزارانش مطلع میشود، ضمن نامهای توبیخآمیز و تهدید کننده به او مینویسد:
به خدا سوگند اگر حسن و حسین چنان میکردند که تو انجام دادی از من روی خوش نمیدیدند و به آرزو نمیرسیدند تا آن که حق را از آنان باز ستانم. (فیضالاسلام، 1351 ، نامهی 141)
از باب «حب الشیء یعمی و یصم»، بسیاری از افراد و مسؤولان نمیتوانند بپذیرند که باند و گروه آنها یا نزدیکان و بستگان آنان خطا میکنند و نیاز به نصیحت و راهنمایی دارند، و آنها، مروان وار، مهر تأیید مافوق خود را برپای هر سند و مکتوبی - ولو به قیمت ضربه به اسلام و مسلمین - میزنند.
با این که انتقاد، عیب جویی و پیدا کردن نقطه ضعف و سوژه از رقیب نیست، به خود و پیروان خود و حواشی خود پرداختن را نیز شامل میشود.
شرایط ناصح و ناقد
الف: اخلاص
اخلاص و انگیزهی خدایی داشتن نخستین شرط ناقد میباشد. ناقدی که در صدد تضعیف و تخریب، عیب جویی نیست و میکوشد خرابیها را سامان بخشد، طبعاً رضای الهی را در نظر میآورد، نه خوشآیند و بدآیند کسی را. امیرالمؤمنین علیهالسلام طالب کسانی بود که سخن حق و مشورت عادلانه نمایند. (فیضالاسلام، 1351 ، خطبهی 206) و به امام مجتبی علیهالسلام وصیت نمود:
برای برادرت نصیحت را خالص گردان، چه در نزد او نیکو و یا زشت باشد. (فیضالاسلام، 1351 ، ج 16 ، 108)
با رعایت اخلاص، زشتیها بزرگ نمایی نمیشود. آبروها محفوظ و اسرار مردم مکتوم میماند. ضمن این که تأثیر سریع و ثمربخشی دارد و شنونده از آن بوی غرض و تخریب استشمام نمیکند. کسانی که قلم به دست میگیرند و مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را نقد میکنند، باید خدا را در نظر آورند و تقوای قلم و عفت کلام را حفظ کنند. حضرت امام قدسسره از این مسأله، به عنوان «مالک نفس» خود بودن، تعبیر میکنند:
آنهایی که میخواهند صحبت کنند ... بنشینند و با خودشان فکر کنند، ببینند این زبان چماق است و میخواهد بر سر یک دسته کوبیده شود، یا این که این زبان رحمت است و برای وحدت. اگر چنان چه مالک نفس خودشان هستند، و این امر مهم را، که مالکیت شخص بر نفس خودش است... و میتوانند ادعایی را که حضرت موسی پیغمبر بزرگ کرد، آنها هم بکنند که «لا أَمْلِکُ إِلاّ نَفْسِی وَ أَخِی» (سخن بگویند و انتقاد کنند)، اما کسی که به این مقام نرسیده باید بگوید «انی لا املک نفسی و لا اخی» (خمینی، 1361 ، ج 14 ، 97)
ب : شناختن و انتقاد کردن: یکی از شرایط عمدهی ناقد، شناخت است. از لغزشهای معمولی و همیشگی ما آدمیان این است که بسیاری از مسائل را بدون برهان و بیآنکه درک کنیم، مورد انتقاد و اعتراض قرار دهیم. رد و انتقاد از هر چیز، مسبوق به درک آن است. این که کسی یک بار دریچهی ذهنش را به روی مسائل باز کند و عقیدهای را بپذیرد، سپس دریچهی ذهن را به روی همه چیز ببندد، باعث میشود هر چه را با پذیرفتههای قبلی وی ناسازگار باشد، رد کند، و به جدل و منازعه برخیزد و در صدد مغلوب ساختن طرف مقابل برآید. این حاکی از همان روحیهی جدلی انسان است که قرآن میفرماید:
کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً (کهف، 54)
و چه بسا اغلب جدالها هم به ناحق باشد.
وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدیً وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ (حج، 8)
کراراً مشاهده کردهایم که اگر پیچیدهترین مسائل فکری و علمی، که مورد اختلاف است، در جمعی مطرح شود، همگان فوراً به اظهار نظر و موضعگیری در مقابل هم پرداخته و به انتقاد و ایرادگیری میپردازند. دستهای ندانسته چیزی را میکوبند، و دستهای دیگر درک نکرده و به لُب و کنه مطلب نرسیده، رد میکنند و به اصطلاح خود آن را نقد میکنند. از این رو ناقد باید بداند با چه مشکلی روبروست. آیا آنچه پیش آمده است را فهمیده است؟ آیا از کم و کیف و شرایط قضیه خبر دارد؟ و میداند که با آن شرایط بهتر از آن چه انجام شده، قابل انجام است یا خیر؟
علی علیهالسلام میفرماید:
من قصر عن معرفة شیء عابه (مجلسی، 1360 ، ج 74 ، 420)
کسی که از شناخت چیزی ناتوان باشد، بر آن عیب میگیرد.
و نیز در وصیت گران قدر خود به امام مجتبی علیهالسلام میفرمایند:
اگر درک کردن چیزی بر تو دشوار گردد، پس آن دشواری را از نادانی خود به حساب آور، زیرا تو نخست که آفریده شدی نادان بودی، و سپس دانا شدی و چه بسا چیزهایی هست که نمیدانی و در حکم آن سرگردانی و بینشت در آن راه نمییابد، سپس بر آن بینا میگردی. (فیضالاسلام، 1351 ، نامهی 31)
بنابر این ناقد، پیش از اقدام به رد و انتقاد، تأمل میکند که آیا آنچه میخواهد دربارهاش قلم بزند یا زبان باز کند را فهمیده و دریافته است یا این که میل به شهرت و اظهار فضل وی را وامیدارد که نپذیرد، رد کند، هر چند مسأله سادهای باشد که با دقت کم، میتواند آن را هضم کند، یا لحن و گویش خود را نرمتر کند یا تغییر دهد. علاوه که در اظهار نظرها، قابلیت علمی کافی نیست. قابلیت روحی نیز لازم است. کسی که قابلیت روحی پذیرش حقیقت را ندارد، هر جا میان قبول حقیقت و منافع و وابستگیهای او تعارض پیش آید، جانب حقیقت را رها میکند. و این نشانهی خلق و خوی جاهلی است. امام صادق علیهالسلام فرمود:
من اخلاق الجاهل ... المعارضة قبل ان یفهم (مجلسی، 1360 ، ج 2 ، 62)
از ویژگیهای نادان این است که با آنچه درک نمیکند، میستیزد.
در سورهی نحل آمده است:
أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتِی وَ لَمْ تُحِیطُوا بِها عِلْماً (نمل، 84)
آیا شما آیات مرا تکذیب کردید و حال آن که دانش شما به آن احاطه نیافته بود.
در احادیث متعدد نیز آمده که حق خداوند بر بندگانش دو چیز است: یکی این که دانسته سخن بگویند و دیگر این که ندانسته سخن نگویند. (مجلسی، 1360 ، ج 2 ، 118)
ایستادگی، لجاجت و انتقاد و اعتراض به آنچه نمیداند، نشانهی نادانی است. علی علیهالسلام میفرماید:
با آنچه نمیدانید دشمنی مکنید، زیرا بیشتر دانش و دانستنیها در آن چیزی است که نمیدانید. (آمدی، 1360 ، ج 6 ، 278) اما متأسفانه این حالت عمومی انسانهاست که دشمن چیزی هستند که نمیدانند، چنان که خود علی علیهالسلام میفرماید:
الناس اعداء ماجهلوا (فیضالاسلام، 1351 ، حکمت 17)
خیرخواهی و اصلاح، بستگی به فهم و درک مطلبی دارد که میخواهد نقاط ضعف و قوت را بیابد. و لذا گفته شده مطالعهی کتب ضلال برای کسانی که بخواهند مطالب باطل آن را نقد و رد کنند لازم است. کسی تا نداند متون مکتب فکری، سیاسی و اجتماعی قدیم یا جدید چیست، حرف او چه میباشد، تاریخچهی پیدایش و سیر تکوینی و تطور آن کدام است، و کدام یک از ابعاد و زوایایش برای افکار جامعه مضر و خطرناک است، چگونه میتواند آن را مورد ارزیابی و نقد قرار دهد؟
ج : پرهیز از شتابزدگی: این شرط، بیارتباط با شرط قبلی نیست. بر فرض که ناقد به اعتقاد خودش مسألهای یا عملکردی را خوب فهمیده است، باز هم شتابزدگی برای رد و نقد صحیح نیست. در شرایط امر به معروف و نهی از منکر آمده است که:
اگر ناهی از منکر متوجه شد که شخصی که مرتکب خلاف شده اصراری بر آن ندارد و پشیمان از کردهی خویش است، امر به معروف و نهی از منکر واجب نیست. (خمینی، 1361 ، مسألهی 2791)
و گاه ممکن است به گمان ناقد، فلانی، فلان سخن را گفته باشد، در حالی که وی به آن تفوّه نکرده و یا مقصودش نبوده است، چنین کسی در واقع برداشت غلط خویش را از سخن و عملکرد طرف مقابلش به نقد میکشد. اگر محیط، محیط تفاهم، اعتماد و دوری از شتاب زدگی باشد، افراد نیک اندیش به نصیحت روی میآورند و با بررسی جوانب مختلف، راه حل ارائه مینمایند. و مادام که بطلان یا خرابی سخن و عملکرد کسی برای ناقد بصیر مسجل نگشته، با «حسن ظن» به قضایا مینگرد، و کار برادر دینی خود را بر بدی حمل نمیکند. علی علیهالسلام میفرمایند:
اموری که از برادر دینیات صادر میشود، تا زمانی که چیزی موجب غلبه بر عقیدهات نشود، آن را بر خوبی بنا بگذار، و تا هنگامی که برای سخن برادرت توجیه خیر یافتی، آن را بر بدی حمل نکن. (مجلسی، 1360 ، ج 71 ، 187)
علت پیدایش بسیاری از اختلافات همین تعجیل و شتاب زدگی در حمل بر بدی کردن سخن طرف مقابل است، با این که اگر هر کس تا آنجا که میداند اظهار نظر کند، و آنجا که نمیداند، زود قضاوت نکند و از اظهار نظر بپرهیزد، بسیاری از اختلافات از بین میرود، و یا اساساً منازعه و اختلافی پیش نمیآید. علی علیهالسلام میفرماید:
لو سکت من لایعلم سقط الاختلاف (مجلسی، 1360 ، ج 2 ، 122)
اگر کسی که نمیداند سکوت کند، اختلاف از میان میرود.
امروزه نام این اظهار نظرهای از روی نادانی را «گمانه زنی» مینهند، یعنی صرفاً با یک احتمال - بسیار ضعیف - چیزی را در ذهن خود ترسیم نموده، براساس آن به رد، انتقاد و اعتراض میپردازند، با این که قبلاً گفته شد، انتقاد ارزیابی عملکردها و سخنها پس از عمل است، نه قبل از آن و براساس پیش داوری عجولانه و بیاساس. امام علی علیهالسلام به فرزند گرامیاش امام مجتبی علیهالسلام میفرمایند:
فیلکن طلبک بتفهیم و تعلم، لابتورط الشبهات و غلو الخصومات (فیضالاسلام، 1351 ، نامهی 31)
بکوش تا همت و جستجوی تو در درک و دانستن باشد، نه به شبههها در افتادن و جدال را بیشتر کردن.
از دیگر شرایط ناقد و ناصح آن است که حیطهها، مرزها و تخصصها را بشناسد. کسی که در زمینهی مسائل اجتماعی تخصص دارد، در همان زمینه به اظهار نظر و ارائهی راه حل بپردازد، و در مسائلی که در تخصصش نیست وارد نشود. همین طور کسانی که در امور دین یا سیاست و اقتصاد، شناختی ندارند، به خود اجازهی ورود به آن مباحث را ندهند، زیرا کسی که ندانسته به رد و نقد یک مسألهی مهم، فیالمثل دینی، میپردازد، چه بسا مرتکب لغزش بسیار بزرگ شود، هر اندازه مسألهای که مورد نقد و یا انکار قرار میگیرد، مهمتر و مقدستر باشد، احتمال خطا و لغزش در آن سهمگینتر و خطرناکتر است.
بنابراین، انتقاد، اعمال تخصص است، نه دلبخواه حرفی را زدن. و انتقادگر با نقد آگاهانه و از روی تخصص خود میخواهد راه علاج و درمان را بنمایاند. انسان متخصص و متعهد آنچه را میداند میگوید و آنجا که نمیداند، عقل و شرع به وی اجازه ورود نمیدهد. و اگر بدون اطلاع اظهار نظر کند، به فرمایش امام صادق علیهالسلام نه تنها صاحب نظر نیست و نظرش صائب نیست، بلکه خردمند نیست:
ان من اجاب فی کل ما سئل عنه لمجنون (مجلسی، 1360 ، ج 2 ، 117)
کسی که به هر پرسشی پاسخ دهد قطعاً دیوانه است.
واژهی مقدس «نمیدانم» و «نظری ندارم» تنها بر زبان عدهای انگشت شمار جاری میشود. یکی از شاگردان مرحوم علامه طباطبایی میگفت:
در طول سی سال که افتخار درک محضر ایشان را داشتم هرگز کلمه «من» از ایشان نشنیدم، در عضو عبارت «نمیدانم» را بارها در پاسخ سؤالات از ایشان شنیدم. (مصباح یزدی، 37)
این خطای رایج که همگان میپندارند باید دربارهی هر مسألهای اظهار نظر و موضع داشته باشند، منشأ بروز خطاهای متعددی میگردد. و این خود انتقادی است بر آنان و نصیحتی که بدون تخصص و اطلاع از چیزی، از اظهار نظر بپرهیزند تا از آفات و پیامدهای تلخ آن در امان بمانند.
منابع و مآخذ
- قرآن مجید.
- فرهنگ معین.
- لغتنامهی دهخدا.
- آمدی، عبد الواحد بن محمد (1360)، شرح غررالحکم و دررالکلم، شرح جمال الدین محمد خوانساری، با مقدمه و تصحیح و تعلیق جلالالدین حسینی ارموی محدث، تهران، دانشگاه تهران.
- آمدی، عبدالواحدبن محمد (1997 م)، غررالحکم، برگزیده، گفتار امام علی علیهالسلام ، مرتبه اقبال حیدر حیدری.
- ابن اعثم کوفی، محمد بن علی (1411 ق)، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء.
- ابن شعبه، حسن بن علی (1384 ق)، تحف العقول عن آل الرسول، بتصحیح علی اکبر غفاری، تهران، کتابفروشی اسلامیه.
- ابن فارس، احمدابن فارس (1404 ق)، معجم مقاییس اللغه، بتحقیق و ضبط عبدالسلام محمد هارون، قم مکتب الاعلام الاسلامی.
- ابن منظور، محمد بن مکرم الانصاری (1308 ق)، لسان العرب، مصر، الدار المصریه للتألیف و ترجمه.
- الحسینی الحسنی المدنی الشیرازی، علی خان (1381 ق)، ریاض السالکین فی شرح صحیفة السجادیة بقلم ابی فضل الحسینی، تهران مطبعه الحیدری.
- المحمودی، محمد باقر (1418 ق)، نهجالسعادة فی مستدرک نهجالبلاغه باب الکتب و الرسائل، تهران، وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی، مؤسسه الطباعة و النشرة.
- الواقدی، محمد بن عمر (1361)، مغازی، تاریخ جنگهای پیامبر (ص)، ترجمهی محمود مهدوی دامغانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.
- حر عاملی، محمد بن حسن (1401 ق)، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، علق علیه ابوطالب التجلیل التبریزی، صححه هاشم الرسولی، قم،
اندیشه حوزه » شماره 49 (صفحه 152)المطبعه العلمیه .
- حرعاملی، محمد بن حسن (1382 ق)، مستدرک الوسائل، تصنیف میرزا حسین النوری طبرسی، مقدمه بقلم آغابزرگ طهرانی، طهران، المکتبه الاسلامیه.
- حرعاملی، محمد بن حسن (1411 ق)، وسائل الشیعه، برگزیده، قم، انتشارات گلستانه.
- خاقانی، محمد (1419 ق)، الفردات الاجنبیه فی العربیه و الفارسیه، بیروت، دارالروضه .
- خمینی قدسسره ، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران (1361)، توضیح المسائل، تهران انتشارات اسلامی نشر روح.
- خمینی قدسسره ، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری (1361)، صحیفهی نور، مجموعه رهنمودهای امام خمینی قدسسره ، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
- دلشاد تهرانی، مصطفی (1372)، سیرهی نبوی منطق عملی، تهران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، دفتر اول و سوم .
- طباطبایی، محمد حسین (1396 ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، بتصحیح محمد الباقر البهبودی، تهران دارالکتب الاسلامیه.
- طبری، محمد بن حریر (1356)، تاریخ طبری، ترجمه، به انشای ابوعلی محمد بلعمی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
- طریحی، فخرالدین بن محمد (1395 ق)، مجمعالبحرین، تحقیق احمد الحسینی، تهران، المکتبه المرتضویه.
- فیضالاسلام اصفهانی، علینقی (1351)، ترجمهی و شرح نهجالبلاغه، تهران، (بینام).
- کلینی، محمدبن یعقوب (1348)، اصول کافی، شرح جواد مصطفوی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت، ج 1 .
- مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی (1360)، بحارالانوار، ترجمهی موسی خسروی (و دیگران)، تهران، اسلامیه.
اندیشه حوزه » شماره 49 (صفحه 153)
- مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی (1321 ق)، مراة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، تهران، (بی نام).
- مسعودی، علی بن حسین (1344)، مروج الذهب و معادن الجوهر (فارسی)، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
- مصباح یزدی، محمد تقی، سخنی پیرامون شخصیت استاد علامه طباطبایی، یادنامه مفسر کبیر علامه طباطبایی.
- مطهری، مرتضی (1362)، اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، تهران، صدرا.
- مطهری، مرتضی (1364)، انسان کامل، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
- یعقوبی، ابوالقاسم (1378)، فرهنگ نقد از نگاه امام خمینی قدسسره ، حوزه، ش 96 .
نقد و انتقاد به معنی جدا نمودن دینار و درهم، سره از ناسره، جدا کردن کاه از گندم، به گزینی، خردهگیری و آشکار کردن زیباییها و کاستیهای یک اثر به کار رفته است (معین، مادهی نقد). نقد سخن یعنی اظهار کردن عیبها و محاسن آن (المنجد، مادهی نَقَدَ).
سنجش و ارزیابی و بررسی، همراه با عدل و انصاف، در پدیدههای اجتماعی و نگرش دوسویه به رفتارها و عملکردها، یعنی دیدن درد و ارائهی درمان، با قصد پالایش و نجات حقیقت، چیزی از نفوذ باطل و برگرداندن فرد یا امری از آمیختگی به ناخالصی و غش، به سوی خلوص و فطرت ناب، از مقومات نقد صحیح است.
بنابر این نقد و انتقاد، حرکتی اصلاح گرانه است. هدف از انتقاد، پاره کردن و مثله کردن افکار دیگران و برهم زدن آرامش و امنیت جامعه و مردم نیست، بلکه هدف، ارج نهادن به کار مثبت دیگران و یادآوری رواها و نارواها در کنار هم است. از این رو، وجههی دیگران را خراب کردن و دامن زدن به تهمتها و بدبینیها و پدیدآوردن جو بدبینی را نمیتوان نقد و انتقاد دانست. زیرا عیب گرفتن آسان است، ولی بیان عیب به گونهای که به اصلاح صاحب عیب انجامد، کاری است بزرگ و دشوار.
خواجه عبداللّه انصاری میگوید:
عیب از یار بیندازند، اما یار را به عیب نیندازند. (یعقوبی، 1378 ، 145)
و شهید مطهری قدسسره ، در تعریف و تفسیر نقد و انتقاد، مینویسد:
قوهی نقادی و انتقاد کردن، به معنای عیب گرفتن نیست. معنای انتقاد، یک شیء را در محک قرار دادن و به وسیلهی محک زدن به آن، سالم و ناسالم را تشخیص دادن است. (مطهری، ج 1 ، 285)
ایشان در جای دیگر به این نکته اشاره میکند که در گذشته داد و ستد با نقره و سکه زده شده انجام میگرفت، کسانی بودند که سرب را به گونهی پول رایج سکه زده و با پولهای نقره میآمیختند. در کنار اینان افراد خبره و کارشناس، به عنوان صراف، در جامعه وجود داشتند که سکه شناس بودند و سکههای طلایی یا نقرهای خالص را از ناخالص جدا میکردند. (مطهری، 1364 ، 194) بعدها این واژه در مورد کسی که افکار و عملکرد دیگران را بررسی میکرد و نقاط ضعف و کمال را میشناساند، به کار رفت.
حضرت مسیح علیهالسلام فرمود:
حق و حقیقت را هر کجا و از هر کس یافتید بپذیرید، گرچه از اهل باطل باشد، و باطل را اگرچه از زبان اهل حق باشد، نپذیرید. هماره سخنان را مورد نقد قرار دهید. زیرا چه بسا گمراهی به وسیلهی آیهای از کتاب خدا آراسته شده باشد، مانند آمیختن درهمی از مس با نقره، و انسان را بفریبد و به اشتباه افکند. از این رو، در نگاه نخست درهم خالص و ناخالص، یکی مینماید و کارشناسان تیزهوش میتوانند سره از ناسرهی آن را بازشناسند. (حر عاملی، 1401 ق، ج 1 ، 71)
در این تعلیم حکیمانه، مفهوم انتقاد و جایگاه نقادان آگاه در جامعه و بایستگی آن، به روشنی، بیان شده است. یعنی کورکورانه تسلیم نشوید؛ خواه گوینده صالح باشد و خواه ناصالح. در مورد اصحاب کهف نیز آمده که آنان صراف بودند، البته نه صراف طلا و نقره، بلکه «کانوا صیارفة الکلام» (مطهری، 1362 ، ج 1 ، 286) صراف سخن بودهاند، یعنی مردمان حکیمی بودهاند. وقتی سخنی به آنها عرضه میشد آن را با نقادی میسنجیدند.
تردیدی نیست که نقد سخن و عملکرد، به عنوان عاملی اصلاحی و پیش برنده و بالنده، به برنامهریزان، سیاست گزاران، مدیران و مجریان، مجال بازنگری، وسعت دید و واقع نگری همراه با در نظر گرفتن افکار عمومی را میبخشد و جلوی بسیاری از مخارج و کارهای بیهوده، ریزشها، دوباره کاریها، اسرافها و تک رویها را میگیرد. در نتیجه طرحهای علمی و عملی را در راستای بهرهمندی بهتر و بیشتر قرار میدهد و از اترافها و ریخت و پاشهای حاشیهای و جانبی جلوگیری میکند.
مفهوم نصیحت
واژهی «نصیحت»، به معنای انتقاد سالم، در قرآن و روایات مکرر، آمده است. نصیحت به معنای خیرخواهی است، که از ماده نَصح و نُصح گرفته شده است. نَصح به معنای خالص شدن و خالص کردن است. «نَصح العسل»، یعنی عسل را صاف و خالص کرد. یعنی ناصح نیز کلام و عمل خود را از هر ناخالصی پاک نموده و انگیزهای جز خیرخواهی ندارد. و نُصح به معنای خلوص و بیغل و غش بودن است. (معین، 365) به خیاط نیز «نصاح» گفته میشود، چون قسمتهای مختلف پارچه را به هم متصل میکند و مواضع فرسودهی جامه را، که در معرض پاره شدن است، ترمیم و از پیشرفت آن جلوگیری میکند. سپس این تعبیر در مورد سخنانی که از روی خلوص و خیرخواهی و عاری از تقلب و فریب و تزویر گفته میشود، به کار رفته و گویا ناصح، با نصیحت خود، نقاط ضعف منصوح را ترمیم میکند. (ابن منظور، 1308 ق، 158) بنابر این نصیحت در مقابل غش است، و کسی که بدون هیچ گونه غرض شخصی، و صرفاً برای منافع و مصالح فرد یا جمع، اقدامی کند اهل نصیحت است. (ابن فارس، 1404 ق، 435) ابن اثیر میگوید:
نصیحت واژهای است که به وسیلهی آن جمله برای نصیحت شونده خیر خواهی بیان شود و نمیتوان این معنی را جز با همین کلمه رساند. (مجلسی، 1321 ، ج 9 ، 142)
راغب اصفهانی مینویسد:
نصیحت ابراز عمل یا گفتهای است که اصلاح نصیحت شونده در آن باشد. (خاقانی، 1419 ق، 494)
قرآن کریم دعوت به تبلیغ پیامبران را نصیحت و پیامبران را «ناصح» میخواند. حضرت نوح فرمود:
أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ أَنْصَحُ لَکُمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (اعراف، 62)
و هود فرمود:أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ أَنَا لَکُمْ ناصِحٌ أَمِینٌ (اعراف 68)
علی علیهالسلام یکی از اوصاف پیامبر اسلام را ناصح بودن ذکر میکند:
فصدع بالحق و نصح للخلق (فیضالاسلام، نهجالبلاغه، خطبهی 195)
امام صادق علیهالسلام ، علی علیهالسلام را ناصح و خیرخواه مینامد:
ان علیاً کان عبداً ناصحاً لله (حر عاملی، ج 11 ، 472)
بنابر این قوام نصیحت به چند چیز است.
الف- خیرخواهی و اصلاح امور و تلاش برای اتصال امور از هم گسیخته که مبتنی بر محبت و علاقه است. علی علیهالسلام فرمود:
النصح ثمرة المحبة (حر عاملی، 1382 ، ج 12 ، 429) النصیحة ثمر الود (آمدی، 1997 م، ج 1، 42)
نصیحت، دوستی به بار میآورد.
پس در نصیحت عیب جویی و تخریب و انگیزهی شخصی وجود ندارد، و همین میتواند فرق بین نصیحت و مفهوم کلی انتقاد باشد. زیرا نصیحت همیشه با قداست و خیر همراه است و انتقاد، غالباً، چنین است، اما ممکن است، احیاناً، به قصد عیب جویی باشد. از این رو، انتقاد با قید «سالم و سازنده» یاد میشود.
ب - نصیحت دامنهی گستردهای دارد و هرگونه گفتار و کردار خیرخواهانه را، اعم از ارشاد به مصالح دینی و دنیوی، تعلیم جاهل، تنبیه غافل، دفاع از ناتوان و جلوگیری از لغزش و سقوط، شامل میشود. (الحسینی، 1381 ق، ج 2 ، 494)
ج - نصیحت، زبان و زمان خاصی ندارد. ناصح براساس تشخیص موقعیت در جهت خیر منصوح اقدام میکند، گاه با زبان تند و انتقاد، گاه با موعظه و جدال احسن یا تکمیل و تأیید و گاه تذکر عیوب برای رفع آنها. چنان که علی علیهالسلام انتقادهای صریح خود را از عثمان و نیز اعتراضهای شدید خود را به معاویه نصیحت نامیدهاند. (فیضالاسلام، 1351 ، نامهی 28 و 73) در روایات، در مورد روابط بین دولت مردان و مردم، که احتمال جدایی و تضاد هست، این اصل بیشتر به کار رفته، و در کتب حدیثی باب «النصیحة لائمة المسلمین» وجود دارد (کلینی، 1348 ، ج 1 ، 403)، و در آنها تأکید شده است که در نظام اسلامی زمامداران و مردم پیوسته در اندیشهی خیرخواهیاند، و این امر عین دینداری است و آنان که فاقد این روحیهاند، از مسلمانی بیبهرهاند. رسول اکرم، فرمودند:
رأس الدین النصحیة لله و لدینه و لرسوله و الکتابه و الائمة المسلمین و للمسلمین عامة
اساس دین نصیحت و خیرخواهی برای خدا و دین و پیامبر و کتاب او و پیشوایان مسلمانان و برای عموم مسلمانان است.
در اهمیت این اصل همین بس که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در حجةالوداع، که مهمترین و اساسیترین مسائل امت اسلامی را بیان نمودند، ضمن خطبهای در مسجد خیف فرمودند:
ثلاث لایغل علیهن قلب امری مسلم: اخلاص العمل لله و النصیحة الائمة المسلمین و اللزوم لجماعتهم (کلینی، 1348 ، ج 1 ، 403)
قلب هیچ مسلمانی نباید در سه مورد تردید و خیانت کند: خالص کردن عمل برای خدا، نصیحت پیشوایان مسلمان و همراه بودن با جماعت مسلمانان.
در مورد دیگر برای ناصح مشفق بهشت را ضمانت کردهاند. (مجلسی، 1360 ، ج 75 و 65)
امیرالمؤمنین علیهالسلام نصیحت و خیرخواهی را از حقوق واجب خداوند بر بندگانش میشمارند. (نهجالبلاغه، خطبهی 216)، زیرا سعادت مسلمانان در همین نصیحت و انتقاد متقابل نهفته است. اگر مردم، از سر خیرخواهی، زمام داران را نصیحت کنند و معایب و محاسن امور را گوشزد نمایند و زمامداران خود را مصون از خطا ندانند و حق را بپذیرند، و زمامداران نیز، از سر خیرخواهی، مردم را نصیحت کنند و آنان را به سوی حق سوق دهند و از خلاف باز دارند، و مردم هم حق را از آنان پذیرا شوند، قلبها به یکدیگر پیوند خورده، دستها یار و یاور یکدیگر گشته و عزت و کرامت به آنان روی میکند. (دلشاد تهرانی، 1372 ، دفتر اول، 544)
روحیهی انتقاد پذیری
در این که جامعه و مدیران، و بلکه همگان، به نقد و انتقاد سالم و سازنده نیازمندند تردیدی نیست، اما این، نیمی از کار است، نیم دیگر که در واقع کامل کنندهی کار است، «نقد پذیری» و به کار بستن انتقاد ناقدان است. پذیرش انتقاد و نصیحت مشفقانه، خصلتی انسانی و اسلامی است و بیشترین نقش را در فرونشاندن آتش اختلاف و آسیبها و آفتهای فردی و اجتماعی دارد. چنان که نقد و نقادی تیزبینانه، مایهی کمال و رشد رفتارها و عملکردهاست، انتقاد پذیری نیز زمینه ساز بسیاری از خوشبینیها و امیدواریها نسبت به اصلاح امور است. تجربه نشان داده است مدیران و دست اندرکارانی که به استقبال انتقاد رفته و با سعهی صدر آن را پذیرا شدهاند، از مدیریتی بهتر و کمال یافتهتر برخوردارند و کمتر دچار دوباره کاری و نابسامانی میگردند. زمینی که گود باشد، دو بهره از باران دارد، یکی بهره مستقیم و دیگر آن که بارانی که در بلندی هم میبارد به سوی آن سرازیر میشود. پذیرش انتقاد نه تنها چیزی از شخصیت سیاسی و اجتماعی انسان نمیکاهد، بلکه روشنترین گواه بر شخصیت و کمال عقل آدمی است. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، با آن عظمت، مکرر با اصحابش مشورت میفرمود، و آراء خیرخواهانهی آنان را به کار میبست. (طباطبایی، 1396 ق، ج 4 ، 70) امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز اصحاب خود را به اظهار نظر دعوت میکرد و از آنها میخواست، با نصیحت صادقانه، وی را کمک کنند:
فاعینونی بمناصحة خلیة من الغش سلیمة من الریب (فیضالاسلام، 1351 ، خطبهی 117)
مرا، با نصیحت خالصانه و سالم، از هرگونه شک و تردید، یاری کنید.
یعنی زمامداران و مردم، هر دو، باید خواهان و پذیرای نصیحت و انتقاد خیرخواهانه باشند. زیرا لازمهی توفیق در ادارهی امور، نصیحت پذیری و انتقاد پذیری است. این امر سبب میشود که زمامداران با پذیرش خردهگیریهای خالصانه، عیوب و کاستیها را ببینند و در صدد اصلاح برآیند. علی علیهالسلام میفرماید:
بزرگترین توفیقها پذیرش نصیحت است. (آمدی، 1360 ، ج 2 ، 250)
کسی که اهل پذیرش سخن حق و اصلاح است، از تباهی نجات مییابد و از رسوایی در امان میماند. (آمدی، 1360 ، ج 5 ، 277) و من اغرض النقح هلک (همان، 153) هر که با نصیحت مخالفت کند، هلاک گردد. برای نجات از نابودی، این نصیحت امیرالمومنین علیهالسلام را باید به کار بست که فرمود:
نصیحت آن کس را که خیرخواه شماست، بپذیرید و به گوش جان بگیرید. (فیضالاسلام، 1351 ، خطبهی 171)
امیرالمؤمنین علیهالسلام ، در بخشی از یک خطبه، به خوبی این مسأله را تشریح کردهاند (و این سخن امام جان مایهی نوشتار حاضر است). ایشان ابتدا به نکوهش حاکمان مستبد کوته نگر پرداختهاند که حاضر نیستند حرف حق را بشنوند، آنگاه روحیهی متواضعانه و حقمدار و نصیحتپذیر خود را تشریح مینمایند، که حاضرند انتقاد سالم و نصیحت ناصحان خیرخواه را بشنوند. و بلکه از مردم میخواهند حقایق را بازگویند و این یکی از حقوق والی برعهدهی رعیت است و سپس میفرماید:
از پستترین حالات حاکمان نزد مردم صالح، این است که به آنان حب فخر و ستایش گمان رود و امورشان به تکبر و خود بزرگ بینی حمل شود. من خوش ندارم خیال کنید که من ثناگویی و ستایش شما را دوست دارم، و بحمداللّه این گونه نیستم و اگر هم به حسب نفس انسانی به آن تمایل داشتم، به جهت فروتنی برای خداوند متعال، آن را رها کردم تا در دایرهی چیزی که برای او سزاوارتر است، قرار نگیرم. پس با من آن چنان که با جباران سخن میگویید، گفت و گو مکنید و آن گونه که نزد ستمگران تندخو، از خود مراقبت میکنید - تا خشم آنان، متوجه شما نشود - با من رفتار نکنید و از برخورد همراه با ظاهر سازی و مدارا بپرهیزید و گمان نکنید، اگر سخن حقی به من گفته شود، قبول آن بر من سنگینی خواهد کرد و یا این که خود بزرگ بین باشم. یقیناً کسی که شنیدن حق و یا عرضهی عدالت بر او دشوار باشد، عمل به آن دو، بر او سنگینتر خواهد بود. پس، از گفتن سخن حق یا ارائهی مشورتی بر پایهی عدل، خودداری نکنید. من در خودم، این گونه نیستم که خطا نکنم و کار خود را از آن ایمن نمیدانم، مگر خداوند مرا کفایت کند. (فیضالاسلام، 1351 ، خطبهی 216)
پیام اصلی فرمایش مولی شاید همین باشد که امیرالمؤمنین علیهالسلام ، در عین معصوم بودن، عملاً، نشان میدهد که رفتار حاکم اسلامی و مناسبات او با مردم باید چگونه و بر چه اصولی استوار گردد. رفتار و گفتار حضرت، در تمامی ابعاد، به ویژه شیوهی حکمرانی، الگوست.
دنیا بداند که تربیت یافتگان قرآن، در عصری که روابط بین حاکم و مردم، جز بر پایهی ستم و استبداد نبود، سیستم حکومتی خویش را بر مردمیترین شکل آن پی نهاده و از شهروندان خود، هر کس و در هر پایه و موقعیت اجتماعی باشند، با اصرار میطلبد که خطاهای حکومتی را - گرچه خود از آن برکنار است - گوشزد کنند. همان گونه که امام علی علیهالسلام در جای دیگر میفرماید:
هیچ شخصی، گرچه در پیشگاه حق، دارای منزلتی بزرگ و در دینداری واجد پیشینهای فضیلت بار باشد، برتر از این نیست که در ادای حقی که خدا بر دوش او نهاده کمک شود. و هیچ کس، گرچه نزد دیگران خوار باشد، و در نگاهها حقیر آید، کمتر از این نیست که حاکم را، در این راه یاری دهد، یاخود بر آن یاری باشد. (فیضالاسلام، 1351 ، خطبهی 216)
شروع از خود، گام اول انتقاد
بسیاری از ما در دیدن عیب و نقص دیگران ریزبین و دقیق هستیم، با این که ناقد ابتدا باید از خود شروع کند و، در گام نخست، در جستجوی زدودن عیبهای خویش باشد. امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند:
طوبی لمن شغله عیبه عن عیوب الناس (فیضالاسلام، 1351 ، خطبهی 176)
خوشا به حال کسی که پرداختن به عیب خویش، وی را از عیب دیگران بازدارد.
و نیز میفرماید:
من لم یئس نفسه اضاعها (آمدی، 1997 ، خطبهی 176)
کسی که نفس خود را سیاست و ادب نکند، آن را تباه ساخته است.
آیینهی خویش بودن، و شهامت اعتراف به خطا و اشتباه داشتن، آدمی را از بسیاری انتقادها و اعتراضها در امان میدارد. اگر همه، ابتدا به فکر نقد خود برآیند، زمینهی نقد اجتماعی کمتری پیدا میشود و در نتیجه بسیاری از درگیریها و اختلافها، خود به خود، میخوابد. از امام حسین علیهالسلام نقل شده است:
از نشانههای عالم آن است که گفتار و کردار خویش را نقد کند. (ابن شعبه، 1384 ق، 179)
بسیارند کسانی که حاضرند، به قیمت اتهام به مؤمنان و تخریب اذهان و افکار عمومی، کار خلاف خود را موجه جلوه دهند، اما کلمهی «اشتباه کردم» را بر زبان نیاورند.
برخی، با شعار «النار و لا العار»، حاضرند آگاهانه رهسپار جهنم گردند و حاضر نیستند عار برگشت از حرف اشتباه خود را بپذیرند. حضرت امام راحل قدسسره در عمل نشان میدهند، برخلاف این شعار، کرامت و عزت نفس در اعتراف به اشتباه است و نه در اصرار بر آن:
من امروز بعد از ده سال از پیروزی انقلاب اسلامی، همچون گذشته اعتراف میکنم که بعضی تصمیمات اول انقلاب، در سپردن پستها و امور مهمهی کشور به گروهی که عقیدهی خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی نداشتهاند، اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن به راحتی از میان نمیرود. (خمینی، 1361 ، ج 21 ، 96)
شرایط انتقاد سالم
انتقاد، با همهی محسنات و اهمیتی که دارد، گاه با امور ناروا هم مرز میشود. منتقد منصف باید حریم و حرمت نقد را نگاه دارد. گاه نیت غیرالهی و گاه اغراض نفسانی و بعضی از مفاسد دیگر باعث میشود ناقد و ناصح به هدف مورد نظر اسلام، «رفع عیب و نقص»، نرسد. در این صورت خود شیوهی نقد، احتیاج به نقادی و بازنگری پیدا میکند. بنابر این انتقاد، شرایطی دارد که باید مورد دقت قرار گیرد. از جمله:
انتقاد نه تضعیف: منتقد با بررسی عملکردها، میکوشد نقاط ضعف را گوشزد کند که مبادا دوباره با آن مواجه شویم و این غیر از تضعیف و تخریب روحیهها و ناچیز شمردن خدمات است. اگر هدف بیاعتبار ساختن دیگران باشد، این انتقام است، نه انتقاد. انتقاد وقتی وجههی دینی دارد که دلسوزانه و متعهدانه انجام گیرد و بداند پاسخ گوی گفتار و رفتار خود در مقابل خدای متعال میباشد. در این صورت انتقاد مؤثر بوده و خوی انسانی محسوب میشود، اما انتقام جویی خویی حیوانی و شیطانی است که، غالباً، انسانهای حسود بدان مبتلایند: «النصیحة من الحاسد محال» (مجلسی، 1360 ، ج 75 ، 194)
امام خمینی قدسسره میفرمایند:
انتقاد غیر از انتقام جویی است. انتقاد صحیح باید باشد. هر کس میتواند انتقاد صحیح بکند؛ اما اگر قلم که دستش گرفت، انتقاد کند برای انتقامجویی، این همان قلم شیطان است. (خمینی، 1361 ، ج 13 ، 78)
سیرهی حسنهی امیرالمومنین علیهالسلام نصیحت گری و انتقاد سازنده و نصیحت خواهی بود. نصایح و انتقادهای به دور از هرگونه اغراض نفسی، و نقدهای صرفاً برای خدا، که آن حضرت از خلفای زمان و جریانات سیاسی معاصر خود داشتند، گواه این مدعاست. ایشان، صرفاً، در صدد راهنمایی بود، نه انتقام جویی و تضعیف طرف مقابل. نصیحت و مشورت خیرخواهانهی امام علیهالسلام در مورد فتح بیتالمقدس (الو اقدس، 1361 ، 148) و خراسان (ابن عثم کوفی، 1411 ق ، ج 2 ، 78) و نبرد با ایرانیان (مسعودی، 1344 ، ج 2 ، 318) مورد پذیرش خلیفهی ثانی قرار گرفت و باعث تقویت جبههی مسلمانان و نتیجه بخشی لشکرکشی مسلمین گردید و بارها خلیفهی سوم را نصیحت و راهنمایی نمود و، با انتقادهای سازنده، وی را از عواقب مسلط ساختن بنی امیه بر سرنوشت و اموال مسلمانان برحذر داشت. (طبری، 1356 ، ج 3 ، 377)
بنابراین، سیرهی امام علیهالسلام انتقادگری بود نه انتقام جویی، زیرا پرخاش گری و به کاربردن عبارات کینه توزانه، بیشتر بذر بدبینی در جامعه میافشاند و نتیجهای جز سلب آرامش و ایجاد تشنج ندارد. کسی که به بهانهی انتقاد میخواهد انتقام شخصی و یا گروهی خود را از دیگران بگیرد، با حقارت نفس دست به گریبان است، و شفای خاطر خود را در تخریب و تضعیف دیگران میبیند و این سیرهی سفاکان است «إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النّارِ» (ص، 64)
انتقاد نه توطئه: همان گونه که امام علی علیهالسلام از انتقاد و نصیحت استقبال میکرد و مردم را به آن فرامیخواند، به همان مقدار و شاید شدیدتر، سخنان و اقداماتی که بوی توطئه و حرکت علیه نظام اسلامی و نظم اجتماعی را میداد، رد میکرد. امام علیهالسلام با سه گروه و سه طرز تفکر مواجه بودند. نخست آنان که دلسوزانه و خیرخواهانه نظرات اصلاحی را ابراز میداشتند و قصدشان تضعیف یا تخریب نبود. اینان جزو دوستان و یاران مخلص حضرت بودند. دوم عدهای از روی استفهام و گاه تعجب و یا به گمان خود از روی خیرخواهی، به مواردی از سیاستها و عملکردهای امام علیهالسلام اعتراض داشتند. امام که میدیدند شخص متعرض بر اثر جهل و غفلت و کوته نظری، زبان به انتقاد ایشان گشوده است، ابتدا سخن او را میشنید و آنگاه با بیانی متین او را قانع میکرد. (المحمودی، 1418 ق، ج 2 ، 316 و 336)
اما دستهی سوم، گروهی بودند که با غرض ورزی و مقاصد ناپاک، به نام انتقاد یا نصیحت، توطئه گری و تخریب میکردند و در واقع در قالب طرح سؤال و شعار، در پی تحریک احساسات و تضعیف پایههای حکومت امام علیهالسلام ، و در نهایت براندازی نظام علوی علیهالسلام ، بودند. مقداری از این نوع انتقادهای معترضانه در نهج البلاغه، و بسیاری دیگر نیز در کتابهای حدیثی و تاریخی آمده است.
موضعگیری امام علیهالسلام در قبال این انتقادها، بسیار شدید و کوبنده بود، به گونهای که مجال هرگونه تحرک و ادامهی سخن را از او گرفته و او را از کردهی خود پشیمان میساختند.
از این برخوردهای تند امام علیهالسلام معلوم میشود به منافق و توطئه گر و کسانی که هیچ نیت خیری ندارند، نباید مجال توطئه داد، هر چند اهداف شوم خود را به لباس محترم انتقاد و نصیحت بپوشانند. چرا که توطئه و براندازی و جاده صاف کردن برای دشمن، در هر لباس و به هر زبانی باشد، شوم و ویران گر است.
در زمان حاضر نیز ما همین سه جریان و سه شیوهی تفکر را شاهدیم، دوستان انقلاب و دلسوزان واقعی نظام، با نصیحت و ارشاد و انتقادهای خود، به تقویت نظام و استمرار انقلاب کمک میکنند. اینان همان قشر مؤمن و متعهدند که از دیدن صفحههای بیعدالتی، تبعیض، سستی در امور فرهنگی، بی کاری و سایر مشکلات مردم رنج میبرند و خالصانه راه مینمایانند. مسؤولان باید این سخنان برخاسته از سر اخلاص و تعهد را به دقت گوش کرده و اشتباهات خود را اصلاح کنند. گروه دوم، افرادی هستند که غرض و قصد تضعیف ندارند و، به گمان خود، انتقادی راه گشا میکنند. نظام باید ذهن این دسته را روشن کند که تحقیق کنند، درد را بشناسند و راه علاج ارائه دهند.
اما طیف سوم، که اینک کم نیستند، یعنی اشعثها و عبداللّه ابن ابیها و ریزشیهای انقلاب، سخن آنان جز به درد نمیافزاید و طرحهای آنان جز به دل سردی مردم و پشت گرمی دشمن منتهی نمیشود، آنانند که توطئه را و حرف بیگانه را از حلقوم خودی فریاد میکنند، به اینان نباید مجال داد تا به بهانهی انتقاد و نصیحت، پایگاه دشمن شوند و سنگربانان نظام را خلع سلاح کنند و با نام اصلاحات و انتقاد، حتی به مقدسات دینی مردم یورش برند.
انتقاد نه عیب جویی و غیبت: نقد و نصیحت در فرهنگ اسلامی منوط به رعایت دستورات اخلاقی اکید است. نق زدن، اتهام چسباندن، ایرادگیری و اشکال تراشی، انتقاد نیست. چنین کاری در اسلام عیب جویی است و حرام. امام صادق علیهالسلام از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نقل میکند:
لغزشهای مؤمنان را جست و جو نکیند. زیرا هر که لغزشهای برادرش را جستجو کند، خداوند لغزشهایش را دنبال کند و هر که خداوند لغزشهایش را دنبال کند، رسوایش سازد گرچه در درون خانهاش باشد. (کلینی، 1348 ، ج 4 ، 58)
و نیز آن حضرت فرمود:
هر کس مؤمنی را به گناهی سرزنش کند نمیرد تا آن را مرتکب گردد. (همان، 59)
اشتباه امری است طبیعی که به عمد و یا سهو از انسانها سرمیزند، چه خطای شخصی، یا عمومی (مربوط به امور اجتماعی) باید در مرحلهی اول در نهان و دور از چشم دیگران به صاحب آن تذکر داده شود. علی علیهالسلام میفرماید:
النصح بین الملأ تقریعٌ (فیضالاسلام، 1351 ، نامهی 53)
نصیحت و خیرخواهی آشکارا و علنی نوعی سرکوب به شمار میرود.
امام علیهالسلام در دستورالعمل خود به مالک اشتر میفرمایند:
بر فرض اگر حکومت متوجه خطایی در کسی شد، او را مشمول عفو و گذشت خود سازد. و باید دورترین مردم و نامطلوبترین آنان در نزد حاکم کسی باشد که بیشتر در پی معایب دیگران است. چرا که در مردم عیوبی هست که والی از هر کس به پوشاندن آنها سزاوارتر است. پس هرگز عیوبی را که از تو پنهان است آشکار مساز، زیرا باید عیوب آشکار را برطرف نمایی و خدا بر نهانها حاکم است. (فیضالاسلام، 1351 ، نامهی 53)
در مرحلهی بعد، اگر عیب و نقصی است که آشکار گشته و باید مرتفع شود، باید به گونهای اقدام شود که جایگاه اجتماعی و حیثیت حقوقی و حقیقی وی صدمه نبیند. بنابر این افشاگری، در بوق و کرنا دمیدن، انتقاد نیست، آبروی طرف را ریختن است. مشکلی که با آرامی و نرمی حل میشود، چرا سر و صدا نماییم. علی علیهالسلام میفرمایند:
کسی که سخنی به مسلمانی بگوید و مقصودش بردن آبروی وی باشد، خداوندن او را در لجن زار دوزخ زندانی کند، تا از آنچه گفته عذری آورد. (مجلسی، 1360 ، ج 10 ، 110)
بنابر این باید مواظب بود انتقاد، آبرو و حیثیت کسی را نریزد و او را از موقعیت اجتماعی نیندازد. به فرمودهی امام خمینی قدسسره :
انتقاد آزاد است، به اندازهای که نخواهند کسی را خفیف کنند، یا یک گروهی را خفیف و از صحنه خارج کنند، انتقادات برای اصلاح امور لازم است. (خمینی، 1361 ، ج 14 ، 238)
روی سخن در جامعهی دینی با مسلمانان ناصح و خیرخواه و نقد پذیران منصف است. بحث توطئه گران و هتاکان جداست. در جامعهی دینی، رواج برادری و حرمت و آبرومندی، حاکم است و همه، شرعاً، مسؤول حفظ آبرو و شرف یکدیگرند. در چنین فضایی، نباید به نام انتقاد، آبروی کسی را برد. درهم شکستن جایگاه اجتماعی افراد مؤمن و مسلمان، با توبه قابل جبران نیست.
در اصول کافی از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نقل شده که خداوند بزرگ فرمود:
آن کس که بندهی مؤمن مرا خوار کند، آشکارا به جنگ با من برخاسته است. (کلینی، 1348 ، ج 4 ، 53)
و فرمود:
هر کس به یکی از دوستان من اهانت کند، به جنگ با من کمین کرده است. (همان، 52)
بنابراین به بهانهی انتقاد اسرار مردم را فاش کردن، جو را متشنج نمودن و غوغا به پا کردن از آداب اولیهی نقد اسلامی به دور است. مؤمن، همانند آیینه، بیسر و صدا و با کمال صداقت و آرامش زشتیها و معایب را نشان میدهد. چنان که امام صادق علیهالسلام فرمودند:
مسلمان آیینهی مسلمان است. اگر از برادر دینی خویش لغزشی دیدید، بر او مشورید و برای او همچون خود او باشید و او را هدایت و نصیحت نمایید و نسبت به او مهربان باشید. (مجلسی، 1360 ، ج 10 ، 97)
علاوه بر حرمت عیب جویی و سرزنش مؤمنان، انتقاد سالم باید مصون از افشای اسرار مردم و اسرار نظام باشد، زیرا این کار هم بیاعتبار شدن افراد را در پی دارد و هم باعث بیاعتباری و ضعف حکومت، در مقابل دشمنان داخلی و خارجی، میگردد.
انتقاد سالم، با غیبت نیز فرق دارد، حرمت غیبت، که از گناهان کبیره است، (حجرات، 12) موجب میشود انسان در نصیحت و انتقاد به گونهای برخورد نماید که گرفتار آن نشود، زیرا اگر نصیحت با غیبت آمیخته شد، هر چند ناصح و ناقد، خیرخواه و مسلمان باشد، از ارزش و اعتبار میافتد و تبدیل به گناه میشود. ضمن آن که این مهم، نباید مسلمان را از نصیحت و انتقاد سالم بازدارد، بلکه باید مراقب باشد که به دام غیبت نیفتد.
«تشییع فاحشه» نیز حرام است و انتقاد نباید به این آفت دچار شود. ممنوعیت انتشار و گسترش یک خلاف در اسلام بدان جهت است که موجب عادی شدن و زوال زشتی فساد و گناه میشود، و نیز آبروی مسلمان را در معرض خطر قرار میدهد. منتقد باید بداند که بازگویی و طرح مسائل گذشته و شخصی و افشای سوابق افراد، آن هم در سطح عمومی، به نام خیرخواهی انقلاب (که متأسفانه روز به روز هم بیشتر میشود)، نه تنها نصیحت تلقی نمیشود، بلکه علاوه بر زیان دیدن چهرهی یک مسلمان، ممکن است وی را در صف دشمنان و بدخواهان داخلی قرار دهد. امام صادق علیهالسلام فرمودند:
اگر کسی دربارهی برادر مؤمن خود آنچه را دیده یا شنیده است بگوید، از کسانی است که خداوند متعال فرموده است: ان الذین یحبون ان تشییع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذاب الیم (مجلسی، 1360 ، ج 72 ، 240)
البته منظور آن نیست که کارهای مهم و کلیدی را به افرادی که سابقهی سوء، یا مشکوک، دارند بسپارند. به کار نگماردن افراد مشکوک یا منحرف، غیر از پرونده سازی و افشاگری علیه شخص است و حتی در صورتی که افراد نالایقی انتخاب گردند و بیم آن باشد که از ناحیهی آنان خطر متوجه جامعهی اسلامی شود، لازم است اطلاعات لازم، از باب نصیحت، در اختیار مردم قرار گیرد و چهرهی آنان برای مردم مشخص شود.
در سخنان امیرالمومنین علیهالسلام این دو جهت کاملاً مراعات شده است، یکی عیب پوشی (و جلوگیری از افشای اسرار و خلافهای پنهانی مردم) و دیگر پاک سازی اماکن دولتی از وجود و نفوذ عناصر مشکوک فرصت طلب. در بخش اول یادآور میشوند که والی باید عیوب مردم را بپوشاند و عیب جویان را از خود دور کند. وظیفهی حاکم آن است که عیوب مکشوفه را تطهیر کند، نه اینکه عیوب مستتر و پنهان را با افشاگری برملا نماید:
دورترین و مبغوضترین مردم از تو باید کسانی باشند که دنبال عیوب مردم میگردند، زیرا در مردم عیوبی هست که حاکم از همه کس بیشتر باید در ستر آنها کوشا باشد. دنبال کشف عیوب مخفی مردم نباش. تو فقط وظیفه داری عیوبی را که برایت کشف شده تطهیر کنی و خداوند خودش در مورد عیوبی که بر تو کشف نشده قضاوت خواهد کرد. تا میتوانی ستارالعیوب مردم باش، همان طور که مایلی خداوند عیوب تو را بپوشاند. (فیضالاسلام، 1351 ، نامهی 53)
انتقاد نه باند بازی: خط و خط گرایی و باند بازی مصیبت جامعه است. در جامعهای که باند بازی رواج یابد ناقدان و ناصحان، اصول نصیحت را فراموش میکنند و تنها به دنبال مچگیری، عیب جویی و تحقیر طرف مقابلند. در چنین فضایی، خدا و مسؤولیت شرعی فراموش میشود و خودخواهی سر برمیآورد. هر چه گروه و باند گفت وحی منزل میشود و نصیحت دیگران توطئه و تضعیف تلقی میگردد. امروزه کم و بیش، چنین است. از این رو ناصح و انتقاگر منصف باید خلوص نیت داشته باشد و بدون توجه به خط و باند بازی حرف حق را بزند. بین این گروه و آن گروه فرق نگذارد. تنها عیوب دیگران را به نام انتقاد مطرح سازد. بلکه از یاران خودی نیز غفلت نکند. قرآن کریم میفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ (نساء، 135)
علی علیهالسلام هنگامی که از کارگزارانش مطلع میشود، ضمن نامهای توبیخآمیز و تهدید کننده به او مینویسد:
به خدا سوگند اگر حسن و حسین چنان میکردند که تو انجام دادی از من روی خوش نمیدیدند و به آرزو نمیرسیدند تا آن که حق را از آنان باز ستانم. (فیضالاسلام، 1351 ، نامهی 141)
از باب «حب الشیء یعمی و یصم»، بسیاری از افراد و مسؤولان نمیتوانند بپذیرند که باند و گروه آنها یا نزدیکان و بستگان آنان خطا میکنند و نیاز به نصیحت و راهنمایی دارند، و آنها، مروان وار، مهر تأیید مافوق خود را برپای هر سند و مکتوبی - ولو به قیمت ضربه به اسلام و مسلمین - میزنند.
با این که انتقاد، عیب جویی و پیدا کردن نقطه ضعف و سوژه از رقیب نیست، به خود و پیروان خود و حواشی خود پرداختن را نیز شامل میشود.
شرایط ناصح و ناقد
الف: اخلاص
اخلاص و انگیزهی خدایی داشتن نخستین شرط ناقد میباشد. ناقدی که در صدد تضعیف و تخریب، عیب جویی نیست و میکوشد خرابیها را سامان بخشد، طبعاً رضای الهی را در نظر میآورد، نه خوشآیند و بدآیند کسی را. امیرالمؤمنین علیهالسلام طالب کسانی بود که سخن حق و مشورت عادلانه نمایند. (فیضالاسلام، 1351 ، خطبهی 206) و به امام مجتبی علیهالسلام وصیت نمود:
برای برادرت نصیحت را خالص گردان، چه در نزد او نیکو و یا زشت باشد. (فیضالاسلام، 1351 ، ج 16 ، 108)
با رعایت اخلاص، زشتیها بزرگ نمایی نمیشود. آبروها محفوظ و اسرار مردم مکتوم میماند. ضمن این که تأثیر سریع و ثمربخشی دارد و شنونده از آن بوی غرض و تخریب استشمام نمیکند. کسانی که قلم به دست میگیرند و مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را نقد میکنند، باید خدا را در نظر آورند و تقوای قلم و عفت کلام را حفظ کنند. حضرت امام قدسسره از این مسأله، به عنوان «مالک نفس» خود بودن، تعبیر میکنند:
آنهایی که میخواهند صحبت کنند ... بنشینند و با خودشان فکر کنند، ببینند این زبان چماق است و میخواهد بر سر یک دسته کوبیده شود، یا این که این زبان رحمت است و برای وحدت. اگر چنان چه مالک نفس خودشان هستند، و این امر مهم را، که مالکیت شخص بر نفس خودش است... و میتوانند ادعایی را که حضرت موسی پیغمبر بزرگ کرد، آنها هم بکنند که «لا أَمْلِکُ إِلاّ نَفْسِی وَ أَخِی» (سخن بگویند و انتقاد کنند)، اما کسی که به این مقام نرسیده باید بگوید «انی لا املک نفسی و لا اخی» (خمینی، 1361 ، ج 14 ، 97)
ب : شناختن و انتقاد کردن: یکی از شرایط عمدهی ناقد، شناخت است. از لغزشهای معمولی و همیشگی ما آدمیان این است که بسیاری از مسائل را بدون برهان و بیآنکه درک کنیم، مورد انتقاد و اعتراض قرار دهیم. رد و انتقاد از هر چیز، مسبوق به درک آن است. این که کسی یک بار دریچهی ذهنش را به روی مسائل باز کند و عقیدهای را بپذیرد، سپس دریچهی ذهن را به روی همه چیز ببندد، باعث میشود هر چه را با پذیرفتههای قبلی وی ناسازگار باشد، رد کند، و به جدل و منازعه برخیزد و در صدد مغلوب ساختن طرف مقابل برآید. این حاکی از همان روحیهی جدلی انسان است که قرآن میفرماید:
کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً (کهف، 54)
و چه بسا اغلب جدالها هم به ناحق باشد.
وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدیً وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ (حج، 8)
کراراً مشاهده کردهایم که اگر پیچیدهترین مسائل فکری و علمی، که مورد اختلاف است، در جمعی مطرح شود، همگان فوراً به اظهار نظر و موضعگیری در مقابل هم پرداخته و به انتقاد و ایرادگیری میپردازند. دستهای ندانسته چیزی را میکوبند، و دستهای دیگر درک نکرده و به لُب و کنه مطلب نرسیده، رد میکنند و به اصطلاح خود آن را نقد میکنند. از این رو ناقد باید بداند با چه مشکلی روبروست. آیا آنچه پیش آمده است را فهمیده است؟ آیا از کم و کیف و شرایط قضیه خبر دارد؟ و میداند که با آن شرایط بهتر از آن چه انجام شده، قابل انجام است یا خیر؟
علی علیهالسلام میفرماید:
من قصر عن معرفة شیء عابه (مجلسی، 1360 ، ج 74 ، 420)
کسی که از شناخت چیزی ناتوان باشد، بر آن عیب میگیرد.
و نیز در وصیت گران قدر خود به امام مجتبی علیهالسلام میفرمایند:
اگر درک کردن چیزی بر تو دشوار گردد، پس آن دشواری را از نادانی خود به حساب آور، زیرا تو نخست که آفریده شدی نادان بودی، و سپس دانا شدی و چه بسا چیزهایی هست که نمیدانی و در حکم آن سرگردانی و بینشت در آن راه نمییابد، سپس بر آن بینا میگردی. (فیضالاسلام، 1351 ، نامهی 31)
بنابر این ناقد، پیش از اقدام به رد و انتقاد، تأمل میکند که آیا آنچه میخواهد دربارهاش قلم بزند یا زبان باز کند را فهمیده و دریافته است یا این که میل به شهرت و اظهار فضل وی را وامیدارد که نپذیرد، رد کند، هر چند مسأله سادهای باشد که با دقت کم، میتواند آن را هضم کند، یا لحن و گویش خود را نرمتر کند یا تغییر دهد. علاوه که در اظهار نظرها، قابلیت علمی کافی نیست. قابلیت روحی نیز لازم است. کسی که قابلیت روحی پذیرش حقیقت را ندارد، هر جا میان قبول حقیقت و منافع و وابستگیهای او تعارض پیش آید، جانب حقیقت را رها میکند. و این نشانهی خلق و خوی جاهلی است. امام صادق علیهالسلام فرمود:
من اخلاق الجاهل ... المعارضة قبل ان یفهم (مجلسی، 1360 ، ج 2 ، 62)
از ویژگیهای نادان این است که با آنچه درک نمیکند، میستیزد.
در سورهی نحل آمده است:
أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتِی وَ لَمْ تُحِیطُوا بِها عِلْماً (نمل، 84)
آیا شما آیات مرا تکذیب کردید و حال آن که دانش شما به آن احاطه نیافته بود.
در احادیث متعدد نیز آمده که حق خداوند بر بندگانش دو چیز است: یکی این که دانسته سخن بگویند و دیگر این که ندانسته سخن نگویند. (مجلسی، 1360 ، ج 2 ، 118)
ایستادگی، لجاجت و انتقاد و اعتراض به آنچه نمیداند، نشانهی نادانی است. علی علیهالسلام میفرماید:
با آنچه نمیدانید دشمنی مکنید، زیرا بیشتر دانش و دانستنیها در آن چیزی است که نمیدانید. (آمدی، 1360 ، ج 6 ، 278) اما متأسفانه این حالت عمومی انسانهاست که دشمن چیزی هستند که نمیدانند، چنان که خود علی علیهالسلام میفرماید:
الناس اعداء ماجهلوا (فیضالاسلام، 1351 ، حکمت 17)
خیرخواهی و اصلاح، بستگی به فهم و درک مطلبی دارد که میخواهد نقاط ضعف و قوت را بیابد. و لذا گفته شده مطالعهی کتب ضلال برای کسانی که بخواهند مطالب باطل آن را نقد و رد کنند لازم است. کسی تا نداند متون مکتب فکری، سیاسی و اجتماعی قدیم یا جدید چیست، حرف او چه میباشد، تاریخچهی پیدایش و سیر تکوینی و تطور آن کدام است، و کدام یک از ابعاد و زوایایش برای افکار جامعه مضر و خطرناک است، چگونه میتواند آن را مورد ارزیابی و نقد قرار دهد؟
ج : پرهیز از شتابزدگی: این شرط، بیارتباط با شرط قبلی نیست. بر فرض که ناقد به اعتقاد خودش مسألهای یا عملکردی را خوب فهمیده است، باز هم شتابزدگی برای رد و نقد صحیح نیست. در شرایط امر به معروف و نهی از منکر آمده است که:
اگر ناهی از منکر متوجه شد که شخصی که مرتکب خلاف شده اصراری بر آن ندارد و پشیمان از کردهی خویش است، امر به معروف و نهی از منکر واجب نیست. (خمینی، 1361 ، مسألهی 2791)
و گاه ممکن است به گمان ناقد، فلانی، فلان سخن را گفته باشد، در حالی که وی به آن تفوّه نکرده و یا مقصودش نبوده است، چنین کسی در واقع برداشت غلط خویش را از سخن و عملکرد طرف مقابلش به نقد میکشد. اگر محیط، محیط تفاهم، اعتماد و دوری از شتاب زدگی باشد، افراد نیک اندیش به نصیحت روی میآورند و با بررسی جوانب مختلف، راه حل ارائه مینمایند. و مادام که بطلان یا خرابی سخن و عملکرد کسی برای ناقد بصیر مسجل نگشته، با «حسن ظن» به قضایا مینگرد، و کار برادر دینی خود را بر بدی حمل نمیکند. علی علیهالسلام میفرمایند:
اموری که از برادر دینیات صادر میشود، تا زمانی که چیزی موجب غلبه بر عقیدهات نشود، آن را بر خوبی بنا بگذار، و تا هنگامی که برای سخن برادرت توجیه خیر یافتی، آن را بر بدی حمل نکن. (مجلسی، 1360 ، ج 71 ، 187)
علت پیدایش بسیاری از اختلافات همین تعجیل و شتاب زدگی در حمل بر بدی کردن سخن طرف مقابل است، با این که اگر هر کس تا آنجا که میداند اظهار نظر کند، و آنجا که نمیداند، زود قضاوت نکند و از اظهار نظر بپرهیزد، بسیاری از اختلافات از بین میرود، و یا اساساً منازعه و اختلافی پیش نمیآید. علی علیهالسلام میفرماید:
لو سکت من لایعلم سقط الاختلاف (مجلسی، 1360 ، ج 2 ، 122)
اگر کسی که نمیداند سکوت کند، اختلاف از میان میرود.
امروزه نام این اظهار نظرهای از روی نادانی را «گمانه زنی» مینهند، یعنی صرفاً با یک احتمال - بسیار ضعیف - چیزی را در ذهن خود ترسیم نموده، براساس آن به رد، انتقاد و اعتراض میپردازند، با این که قبلاً گفته شد، انتقاد ارزیابی عملکردها و سخنها پس از عمل است، نه قبل از آن و براساس پیش داوری عجولانه و بیاساس. امام علی علیهالسلام به فرزند گرامیاش امام مجتبی علیهالسلام میفرمایند:
فیلکن طلبک بتفهیم و تعلم، لابتورط الشبهات و غلو الخصومات (فیضالاسلام، 1351 ، نامهی 31)
بکوش تا همت و جستجوی تو در درک و دانستن باشد، نه به شبههها در افتادن و جدال را بیشتر کردن.
از دیگر شرایط ناقد و ناصح آن است که حیطهها، مرزها و تخصصها را بشناسد. کسی که در زمینهی مسائل اجتماعی تخصص دارد، در همان زمینه به اظهار نظر و ارائهی راه حل بپردازد، و در مسائلی که در تخصصش نیست وارد نشود. همین طور کسانی که در امور دین یا سیاست و اقتصاد، شناختی ندارند، به خود اجازهی ورود به آن مباحث را ندهند، زیرا کسی که ندانسته به رد و نقد یک مسألهی مهم، فیالمثل دینی، میپردازد، چه بسا مرتکب لغزش بسیار بزرگ شود، هر اندازه مسألهای که مورد نقد و یا انکار قرار میگیرد، مهمتر و مقدستر باشد، احتمال خطا و لغزش در آن سهمگینتر و خطرناکتر است.
بنابراین، انتقاد، اعمال تخصص است، نه دلبخواه حرفی را زدن. و انتقادگر با نقد آگاهانه و از روی تخصص خود میخواهد راه علاج و درمان را بنمایاند. انسان متخصص و متعهد آنچه را میداند میگوید و آنجا که نمیداند، عقل و شرع به وی اجازه ورود نمیدهد. و اگر بدون اطلاع اظهار نظر کند، به فرمایش امام صادق علیهالسلام نه تنها صاحب نظر نیست و نظرش صائب نیست، بلکه خردمند نیست:
ان من اجاب فی کل ما سئل عنه لمجنون (مجلسی، 1360 ، ج 2 ، 117)
کسی که به هر پرسشی پاسخ دهد قطعاً دیوانه است.
واژهی مقدس «نمیدانم» و «نظری ندارم» تنها بر زبان عدهای انگشت شمار جاری میشود. یکی از شاگردان مرحوم علامه طباطبایی میگفت:
در طول سی سال که افتخار درک محضر ایشان را داشتم هرگز کلمه «من» از ایشان نشنیدم، در عضو عبارت «نمیدانم» را بارها در پاسخ سؤالات از ایشان شنیدم. (مصباح یزدی، 37)
این خطای رایج که همگان میپندارند باید دربارهی هر مسألهای اظهار نظر و موضع داشته باشند، منشأ بروز خطاهای متعددی میگردد. و این خود انتقادی است بر آنان و نصیحتی که بدون تخصص و اطلاع از چیزی، از اظهار نظر بپرهیزند تا از آفات و پیامدهای تلخ آن در امان بمانند.
منابع و مآخذ
- قرآن مجید.
- فرهنگ معین.
- لغتنامهی دهخدا.
- آمدی، عبد الواحد بن محمد (1360)، شرح غررالحکم و دررالکلم، شرح جمال الدین محمد خوانساری، با مقدمه و تصحیح و تعلیق جلالالدین حسینی ارموی محدث، تهران، دانشگاه تهران.
- آمدی، عبدالواحدبن محمد (1997 م)، غررالحکم، برگزیده، گفتار امام علی علیهالسلام ، مرتبه اقبال حیدر حیدری.
- ابن اعثم کوفی، محمد بن علی (1411 ق)، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء.
- ابن شعبه، حسن بن علی (1384 ق)، تحف العقول عن آل الرسول، بتصحیح علی اکبر غفاری، تهران، کتابفروشی اسلامیه.
- ابن فارس، احمدابن فارس (1404 ق)، معجم مقاییس اللغه، بتحقیق و ضبط عبدالسلام محمد هارون، قم مکتب الاعلام الاسلامی.
- ابن منظور، محمد بن مکرم الانصاری (1308 ق)، لسان العرب، مصر، الدار المصریه للتألیف و ترجمه.
- الحسینی الحسنی المدنی الشیرازی، علی خان (1381 ق)، ریاض السالکین فی شرح صحیفة السجادیة بقلم ابی فضل الحسینی، تهران مطبعه الحیدری.
- المحمودی، محمد باقر (1418 ق)، نهجالسعادة فی مستدرک نهجالبلاغه باب الکتب و الرسائل، تهران، وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی، مؤسسه الطباعة و النشرة.
- الواقدی، محمد بن عمر (1361)، مغازی، تاریخ جنگهای پیامبر (ص)، ترجمهی محمود مهدوی دامغانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.
- حر عاملی، محمد بن حسن (1401 ق)، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، علق علیه ابوطالب التجلیل التبریزی، صححه هاشم الرسولی، قم،
اندیشه حوزه » شماره 49 (صفحه 152)المطبعه العلمیه .
- حرعاملی، محمد بن حسن (1382 ق)، مستدرک الوسائل، تصنیف میرزا حسین النوری طبرسی، مقدمه بقلم آغابزرگ طهرانی، طهران، المکتبه الاسلامیه.
- حرعاملی، محمد بن حسن (1411 ق)، وسائل الشیعه، برگزیده، قم، انتشارات گلستانه.
- خاقانی، محمد (1419 ق)، الفردات الاجنبیه فی العربیه و الفارسیه، بیروت، دارالروضه .
- خمینی قدسسره ، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران (1361)، توضیح المسائل، تهران انتشارات اسلامی نشر روح.
- خمینی قدسسره ، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری (1361)، صحیفهی نور، مجموعه رهنمودهای امام خمینی قدسسره ، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
- دلشاد تهرانی، مصطفی (1372)، سیرهی نبوی منطق عملی، تهران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، دفتر اول و سوم .
- طباطبایی، محمد حسین (1396 ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، بتصحیح محمد الباقر البهبودی، تهران دارالکتب الاسلامیه.
- طبری، محمد بن حریر (1356)، تاریخ طبری، ترجمه، به انشای ابوعلی محمد بلعمی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
- طریحی، فخرالدین بن محمد (1395 ق)، مجمعالبحرین، تحقیق احمد الحسینی، تهران، المکتبه المرتضویه.
- فیضالاسلام اصفهانی، علینقی (1351)، ترجمهی و شرح نهجالبلاغه، تهران، (بینام).
- کلینی، محمدبن یعقوب (1348)، اصول کافی، شرح جواد مصطفوی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت، ج 1 .
- مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی (1360)، بحارالانوار، ترجمهی موسی خسروی (و دیگران)، تهران، اسلامیه.
اندیشه حوزه » شماره 49 (صفحه 153)
- مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی (1321 ق)، مراة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، تهران، (بی نام).
- مسعودی، علی بن حسین (1344)، مروج الذهب و معادن الجوهر (فارسی)، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
- مصباح یزدی، محمد تقی، سخنی پیرامون شخصیت استاد علامه طباطبایی، یادنامه مفسر کبیر علامه طباطبایی.
- مطهری، مرتضی (1362)، اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، تهران، صدرا.
- مطهری، مرتضی (1364)، انسان کامل، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
- یعقوبی، ابوالقاسم (1378)، فرهنگ نقد از نگاه امام خمینی قدسسره ، حوزه، ش 96 .