آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۴

چکیده

متن

تصور: (یکی از اقسام علم حصولی، و قسیم تصدیق به معنای صورت ذهنی خالی از حکم)تصور به صورت مشترک لفظی در دو معنا به کار می‎رود: به معنای عام ولابشرط که مرادف با علم حصولی است ( ßعلم حصولی)، و به معنای صورت ذهنی خالی از حکم (تحریر القواعد المنطقیهْْ، 42- 43؛ القواعد الجلیهْْ، 183ـ 184).
تصور، در لغت، به معنای وجه، هیئت، ظاهر شیء و حقیقت شیء (معجم مقاییس اللغه و لسان العرب، ذیل «صور»)، نقش بستن و صورت پذیرفتن (آموزش فلسفه، 164) به کار رفته است. در فارسی قدیم به آن «اندر رسیدن» گفته‌اند (دانشنامة علائی، 3) و در اصطلاح منطقی می‌توان آن را به «صورت یا پدیدة سادة ذهنی که از امری ورای خود حکایت دارد» تعریف کرد. این تعریف
دارای سه عنصر «صورت ذهنی بودن»، «حکایت از امری ورای خود» و «ساده بودن» است.
واژة «ساده» در این تعریف، برای احتراز از «همراهی با حکم» است، که به تصدیق اختصاص دارد و قید «حکایت از امری ورای خویش» و «صورت ذهنی بودن» برای احتراز از
«علم حضوری» است.
تعاریف دیگری از تصور نیز وجود دارد. در تعاریف مختلفِ تصور، تفاوت‌هایی قابل توجه است. از جمله، برخی در تعریف این معنا از تصور، صرفاً معنای عام آن را که با علم حصولی مترادف است مطرح ساخته‌اند و برخی دیگر تفاوت آن را با تصدیق بیان کرده‌اند. دیگر آنکه، برخی به جنبة حاکی بودن و دلالت بالفعل مفهومِ تصور، از ورای خود، در تعریفِ تصور، اهمیت داده‌اند، و در مقابل برخی دیگر، برای جنبة حاکی بودنِ بالقوة آن، از وجود مصداق خارجی در تعریف، اهمیت ویژه‌ای قایل شده‌اند؛ به نحوی که گویا حکایت بالفعل از ورای خویش را مورد تردید قرار می‌دهند (آموزش فلسفه، 1/164). ابوالبرکات بغدادی, تصور معنا را ادراکی می‌داند که پس از ادراک شدن، در نفس استقرار یابد و نفس نسبت به آن خود آگاه شود ( المعتبر، 394) و در عبارتی دیگر کاربرد بیشتر تصور را منحصر به ادارک صورت‌های قابل مشاهده با چشم و دارای رنگ و شکل می‌داند و بنابراین, ادراک طعم و بو و صورت‌های بدون رنگ و شکل را تصور به حساب نمی‌آورد (همان، 35 و 395) و در فرازی دیگر تصوّر را متفاوت با فهم قلمداد کرده و تمثل‌های بدست آمده از مشاهده با چشم را تصور و تمثل‌هایی را که مدلول الفاظ هستند فهم نامیده
است. (همان، 35) افزون بر این، غالبِ منطق‌دانان تصور را صورت ذهنی خالی از حکم
دانسته‌اند، اما برخی تصور را صورتی ذهنی می‌دانند که از حکم آن قطع نظر شده است (رسالهْْ التصور و التصدیق، 59).
از ویژگی‌«خالی بودن از حکم» در تصور، این نکتة معرفت‌شناختی نیز برمی‌آید که در تصور، صواب و خطا و صدق و کذب راه ندارد (محک النظر، 67؛ الشفاء، المدخل، 17؛ حل شبههْْ الجذر الاصم، 6ـ7) هرچند تقسیم تصور به تصور حقیقی و غیر‌حقیقی، ممکن است با این ادّعا مغایر به نظر آید، اما با دقت در مفهوم تصوری که مقابل تصدیق است این شبهه برطرف می‌شود (تعدیل المعیار، 141؛ الشفاء، البرهان، 53).
افزون بر این، در تبیین حقیقت تصور باید به تفاوت آن با حقیقت متصور نیز توجه داشت، همان‌گونه که حقیقت تصدیق غیر از حقیقت مصدق بها است (تقویم‌الایمان، 366 ـ 337) .
از آنجا که تصدیق بدون تصور امکان ندارد، و تصور شرط لازم تصدیق است، تصدیق را متوقف بر تصور و تصور را مقدم بر تصدیق دانسته‌اند ( الاسرار الخفیهْْ، 11).
تقسیم علم حصولی به تصور و تصدیق، تحولی در ساختار مباحث منطقی در آثار منطق‌دانان مسلمان پدید آورده است. پس از فارابی معمولاً کتاب‌های منطقی فیلسوفان مسلمان با تقسیم علم به تصور و تصدیق آغاز می‌شود (دو اصطلاح، 443) و مباحث منطقی با توجه به این تقسیم، از هم تفکیک شده‌اند. و تفکیک مباحث معرّف و حجت به این تقسیم باز می‌گردد.
در این که مبتکر این تقسیم کیست، اختلاف است. برخی معتقدند: اول بار, این تقسیم را فارابی انجام داده است (کلیات منطق، 53). برخی عباراتِ بی‌سابقة فارابی، از قبیل «العلم ینقسم الی تصور مطلق کما یتصور الشمس و ...» (عیون المسائل، 65) و «المعارف صنفان تصور و تصدیق» (المنطقیات، 1/266) می‌تواند شاهدی بر این مدعا باشد. اما در مقابل، برخی دیگر برآن‌اند که هرچند این دو واژه و این تقسیم در منطق ارسطو به کار نرفته است، اما از این عبارتِ ارسطو «کل تعلیم و تعلم ذهنی انما یکون من معرفهْْ متقدمهْْ الوجود، بعضها تحتاج من الضرورهْْ إلی ان تتقدم فتتصور أنها موجودهْْ و بعضها الأولی أن نفهم فیها علی ماذا یدل القول» (منطق ارسطو، 2/ 329ـ330) می‌توان مفهوم تصور و تصدیق و تقسیم علم به این دو قسم را استفاده کرد. به علاوه، طرح بحث از تصور و تصدیق در آغاز کتاب‌های برهان فیلسوفان و منطق‎دانان مسلمان، مثل ابن‎سینا و ابن‎رشد، شاهدی بردلالت عبارات کتاب برهان ارسطو بر تقسیم علم به تصور و تصدیق است (رسالتان، مقدمه محقق، 6)، و همچنین تفکیک ارسطو میان لفظ و قول جازم چیزی جز همین تقسیم نیست (دو اصطلاح، 449). ولفسن، مدعی است ارسطو برای اصطلاح تصور noesis را به کار برده است (دو اصطلاح، 454) و معادل آن در اصلاحات رواقی phantasia logike است (همان, 456ـ455) اما، قبل از همه، مفاد این تقسیم از عبارات برخی رواقیانِ پس از ارسطو، قابل استنباط است (همان، 453ـ454). با این همه، به نظر می‌رسد با فرق گذاشتن میان قضیه و تصدیق و تفاوت نهادن میان توجه به امری با تصریح و اظهار به آن، می‌توان عبارات ارسطو در کتاب العبارهْْ (منطق ارسطو، ج1/ 99ـ100، 102 ـ 103) و همچنین سخنان رواقیان را صرفاً ناظر به تفاوت نهادنِ میان مفرد (لفظ) و مرکب تام خبری (قول جازم) دانست، و عبارت ارسطو در کتاب برهان صرفاً دلیلِ توجه وی به تفاوت میان تصور و تصدیق است.
از جمله مسائل قابل توجه در بحث تصور و تصدیق، واژه‌های مختلفی است که در مقسم آن به کار رفته است پاره‌ای از این واژه‌ها عبارت‌اند از: معارف (المنطقیات، 1/266)، معرفت(همان، 329؛ النجاهْْ، 7)، علم (عیون المسائل، 65؛ الاشارات، 133)، علم حصولی (شرح الرسالهْْ المعمولهْْ، 92)، علم حصولی حادث (همان، 93ـ94)، علم حادث(همان؛ رسالهْْ التصور و التصدیق، 46 ـ 47) و علم حصولی انفعالی (همان)، علم متجدّد (شرح التلویحات، 4 ؛ الرسالهْْ المعمولهْْ، 92؛ شرح حکمهْْ الاشراق(شهرزوری)، 38)، اشیای موجود در اوهام و أذهان ما (منطق المشرقیین، 9) ادراک حقیقت (کتاب المحصل، 81)، حصول صورت شیء در عقل یا ذهن (الجوهر النضید، 300؛ قواعد المرام، 21).
مطالب قابل توجهی در دلیل انتخاب بعضی از این واژه‎ها در منابع منطقی مطرح شده است. امّا به نظر می‌رسد دلیلی بر ضرورت افزودن قیدی به واژة علم، غیر از واژه «حصولی» وجود ندارد.
اگر مقسم را علم حصولی بدانیم، که چنین است، در منطقی بودن این تقسیم اختلافی نیست. از این روی، برخی اشاره کرده‎اند که حاصر بودن این تقسیم در صورتی است که مراد از علم، علم حصولی باشد و بنابراین، علم خداوند متعال و عقول و نفوس به ذوات خویش از مقسم خارج‌اند. (شرح حکمهْْ الاشراق(شهرزوری)، 39 ـ 40).
تصور خود دارای تقسیماتی است (ß ضمائم[1]) که مهم‌ترین آنها تقسیم تصور به تصور کلی (ßکلی) و تصور جزئی (ßجزئی), تصور بدیهی٭[2] و تصور نظری٭, تصور تام٭ و تصور ناقص٭, معرفت ]تصور[3][ ذاتی٭ و معرفت ]تصور[ عرضی٭, معارف ]تصور[ مجمل و معارف ]تصور[ مفصل (ß علم اجمالی), تصور حقیقی و تصور غیرحقیقی (ßتصور حقیقی) است.
از جمله مباحث مطرح شده در باب تصور و تصدیق آن است که این دو مفهوم از کدام مقوله‌اند. بسیاری از منطق‎دانان تصریح کرده‎اند که تصور از مقولة انفعال و تصدیق از مقولة فعل است (شرح عیون الحکمهْْ، 271؛ رسالهْْ التصور و التصدیق، 66). اما به نظر می‌رسد از مقولة انفعال دانستن همة تصورات، از جمله تصوراتی که نتیجة فعالیت قوة متصرفه‌اند، جای تأمل دارد، و از مقولة فعل بودن تصدیق نیز مورد مناقشه قرار گرفته است (شرح المطالع(قطب رازی)، 8). برخی منطق‎دانان به این نکته نیز توجه داده‎اند که مفهوم تصور، معقول ثانی منطقی است (تعدیل المعیار، 146؛ رسالهْْ التصور و التصدیق، 52).
ضمائم:
‌أ) اصطلاح‌نامه:
تصور: در منطق از ردة علم است و و مترادفات آن عبارت است از: تصور مطلق، (عیون المسائل، 65) علم اول، (البصائر، 26؛ النجاهْْ، 7) ادراک مفرد، (السُلّم، 5؛ محک النظر، 67) تصور ساده، (تعدیل المعیار، 141؛
_________________________________
[1]. مراد از ضمائم، بخش ضمائم همین مقاله است.
[2]. علامت ٭ حاکی از آن است که این لفظ، عیناً مدخل اصلی در این فرهنگ‌نامه قرار گرفته است.
[3]. علامت ] [ نشان آن است که این لفظ در متن منابع به کار نرفته است، اما نگارنده از آن معنای داخل کروشه را برداشت کرده است.
_________________________________
تحریر القواعد المنطقیه، 42ـ43؛ الشفاء، البرهان، 269؛ الجوهر النضبد، 300) معرفت، (محک النظر، 67؛ المعتبر، 1/34ـ35) معرفت اولی، ( النجاهْْ، المنطق،7) علم تصوری، تصور بشرط لا، (تحریر القواعد المنطقیهْْ، 42) تصور مجرد، (المنطق (مظفر)،13) ادارک ساده، (شرح المطالع، 9؛ مطالع الانوار، 7) ادارک مجرد، (نقد الآراء المنطقیهْْ، 1/67). صورت جمع این اصطلاح، واژه‎‎های تصورات (منطق التلویحات، 1) و معلومات تصوری (البصائر، 26) است.
تقسیمات تصورعبارت است از: تصور تام (یا اتم)، تصور ناقص (یا انقص) (المنطقیات، 1/266؛ درهْْ التاج، 366)؛ تصور ضروری (بدیهی)،تصور کسبی(نظری) ( الجوهر النضید، 300)؛ معرفت [تصور] ذاتی، معرفت [تصور] عرضی. ( المعتبر، 38ـ39)؛ تصور جزئی، تصور کلی ( المعتبر، 38-39؛ سرمایه ایمان، 11)؛ تصور حقیقی، تصور غیرحقیقی، (تعدیل المعیار، 141؛ الشفاء، البرهان، 53) (که آن را تصور به حسب ذات (ماهیت)‌و به حسب اسم نیز می‎نامند.) (المنطقیات، 1/334-335؛ البصائر، 85؛ شرح الاشارات (طوسی)، 133)؛ تصور حقیقی، تصور غیرحقیقی و تصور شبه‌حقیقی ( النجاهْْ، المنطق، 7)؛ تصور عقلی (یا نطقی)، تصور خیالی.(رسالهْْ النفس، 76ـ77)؛ معارف [تصور] مجمل، معارف [تصور] مفصل ( المعتبر, ص60)؛ تصور واحد، مثل تصور انسان، تصور متعدد بدون نسبت مثل تصور انسان و کاتب، تصور متعدد با نسبت غیرتام تقییدی مثل حیوان ناطق، تصور متعدد با نسبت غیرتام اضافی مثل غلام زید، تصور متعدد با نسبت تام غیرخبری مثل إِضرب، تصور متعدد با نسبت تام خبری مشکوک. (حاشیة تحریر القواعد، 30-31)
‌أ) تعاریف
1) فکما ان الشیء قد یعلم تصوراً ساذجاً مثل علمنا بمعنی اسم المثلث ... کذلک الشیء قد یجهل من
طریق التصور، فلا یتصور معناه إلی ان یتعرف مثل ... ]ذی الاسمین[ و ]المنفصل[ و غیرهما. ( الاشارات، 1/ 133)
2) أن الشیء یعلَم من وجهین، أحدهما ان یتصور فقط حتی إذا کان له اسم فنطق به، تمثل معناه فی الذهن، و ان لم یکن هناک صدق أو کذب، کما اذا قیل: انسان أو قیل: افعل کذا، فانک اذا وقفت علی معنی ما تخاطب به من ذلک، کنت تصورته ... فامّا اذا شککت أنه کذلک، أو لیس کذلک، فقد تصورت مایقال، فانک لاتشک فیما لاتتصوره و لا تفهمه و لکنک لم تصدق به بعد. ( الشفا، المدخل، 17)
بل الاقوال الجازمهْْ قد تتصور و قد یصدق بها ولکن یکون ذلک من وجهین امّا التصور فمن جههْْ ان معناها
_________________________________
1) قائم فی النفس کقولک، الانسان حیوان... . ( الشفاء، البرهان، 53)
2) الاشیاء التی تحصل فی اوهامنا و أذهاننا لابُدّ لها ان تتمثل فی أذهاننا فنتصورها و حینئذٍ لایخلو امّا أن نکون قد تصورنا منها تصوراً لایصحبه تصدیق ... و التصور الذی لایصحبه تصدیق مثل تصورنا معنی قول القائل «الانسان» و قولنا «الحیوان المائت« و قولنا «هل نمشی» (منطق المشرقیین، 9)
3) التصور هو العلم الأول. ( النجاهْْ، المنطق، 7؛ التحصیل، 4؛ البصائر، 26)
4) التصور هو حصول صورهْْ شیء ما فی الذهن مثل ما اذا کان له اسم فنطق به، تمثل معناه فی الذهن، مثل تمثل معنی المثلث أو الانسان فی الذهن دون ان یقترن به حکم بوجودهما أوعدمهما او وجود حالهْْ أو عدمها لهما، فانّا قد نشک فی وجود شیء او عدمه فیحصل فی ذهننا المعنی المفهوم من لفظه. ( البصائر، 26)
5) تصور، یعنی صورت چیزی دریافتن و معنی او در خاطر آوردن، ... بی‎آنکه هیچ دانشی دیگر با او بود. (تبصره، 4)
6) العلم اماّ «تصور فقط» و هو حصول صورهْْ الشیء فی العقل و امّا ... (تعدیل المعیار، 139؛ الرسالهْْ الشمسیهْْ، 30)
7) امّا التصور، فهو ادراک الذوات التی یدل علیها بالعبارات المفردهْْ، علی سبیل التفهیم و التحقیق ـ و فی نسخهْْ «التفهّم و التحقق» ـ کادراک المعنی المراد بلفظ (الجسم) و (الشجر) ... . (مقاصد الفلاسفه، القول فی المنطق، 33)
8) العلم ینقسم الی العلم بذوات الاشیاء ... و یسمی هذا العلم تصوراً ... . (معیار العلم، 40)
9) و العلم من وجه ینقسم الی قسمین، تصور و تصدیق و التصور قد یکون مطلقاً محضاً ... و التصور هو العلم الاول اذ یقع هو بلا تصدیق. (بیان الحق بضمان الصدق، المنطق، المدخل، 123 ـ 124)
10) التصور بالجملهْْ هو حصول جملهْْ الامر الذی من خارج فی النفس من حیث یوجد مدلولا علیه باسمه دون ان یحکم علیه بشیء البتهْْ. ( المنطقیات، 3/ 296)
11) قد یتقرر للاشیاء الموجودهْْ فی الأعیان صور فی الأذهان کأنها مثل و اشباح یلحظها الانسان بذهنه و أعیانها الموجودهْْ غیر ملحوظهْْ ... تمثل هذه الصورهْْ فی الأذهان من مشاهدات الاعیان یسمی تصوراً. ( المعتبر، 1/34ـ35)
12) تمثل هذه الصورهْْ ] صورهْْ الشخص المشاهد[ فی الأذهان من مشاهدات الأعیان یُسمّیٰ تصوراً و من مدلولات الالفاظ یُسمیٰ فهما... (همان، 35)
13) فان النفس اذا ادرکت شیئاً و استقرت علی ادراکه و استثبتت المدرک و ادرکت ادراکها کان ذلک تصوراً للمعنی ... . (همان، 394)
اکثر مایقال التصور لما له صورهْْ مرئیهْْ بالعین ذات شکل و لون و لا یقال لمحصول الطعوم و الارایح عند 1) المدرک تصور و کذلک کل ما عداهما ممّا لاشکل و لا لون له. (همان، 395)
2) العلم امّا تصور و هو حصول صورهْْ الشیء فی العقل... . (منطق التلویحات، 1)
3) العلم الذی یجب ان یتقدم علی کل ما شأنه ان یدرَک بفکر و قیاس علی ضر بین، امّا علم بأن الشیء موجود أو غیر موجود ـ و هو العلم الذی یسمی تصدیقاً ـ و امّا علم بماذا یدل علیه اسم الشیء ـ و هو الذی یسمی تصوراً ... ـ (تلخیص کتاب البرهان، 34)
4) اذا ادرکنا امراً من الامور، فان لم نحکم علیه بحکم البتهْْ نفیاً کان أو اثباتاً فذاک هو التصور ... و الفرق بین التصور و التصدیق هو فرق بین المرکّب و البسیط. (شرح عیون الحکمهْْ، 1/43؛ منطق الملخص، 7)
5) الامور الحاضرهْْ فی الذهن تنقسم الی المتصور فقط و الی المصدق بها، فالمتصور هو الذی یکون فی الذهن من غیر ان یحکم علیه بوجوده أو عدم، أو وجود حالهْْ له أو عدمها عنه و بالجملهْْ لا یحکم علیه بأن له ما یطابقه فی الخارج أو لیس. (الانارات، 12)
6) فالتصور هو ادراک الماهیهْْ من غیر ان تحکم علیها بثبوت أو اثبات کقولک الانسان فانک تفهم اولاً
معناه ثم تحکم علیه امّا بالثبوت و امّا بالانتفاء. فذلک الفهم السابق هو التصور. (معالم اصول الدین، 19؛
الاسرار الخفیّهْْ، 11)
7) بباید دانستن که دانستن بر دو گونه است یکی در رسیدن دویم بگرویدن و در رسیدن آن باشد که مفهومی در خاطر أفتد چنانکه بر وی هیچ حکم کرده نشود نه بنفی و نه باثبات و درین مقام باید که فرق میان عدم حکم و میان حکم بعدم معلوم باشد و در رسیدن را بتازی تصور گویند. (البراهین در علم کلام، 2/ 289)
8) اذا ادرکنا حقیقهْْ فامّا ان نعتبرها من حیث هی هی من غیر حکم علیها لا بالنفی و لا بالاثبات و هو التصور... . (کتاب المحصل، 81)
9) العلم امّا تصور، ان کان ادراکاً ساذجاً ... . (کشف الاسرار، 4؛ مطالع الانوار، 7)
10) هر علمی و ادراکی که باشد چون آن را اعتبار کنند از دو حال خالی نباشد یا مجرد یابند از حکم چه به اثبات، چه به نفی و آن را تصور خوانند. (اساس الاقتباس، 18)
11) التصور هو الادراک الساذج، فکأنهم قسّموا المعانی الی نفس الادراک و الی ما یلحقه و قسّموا ما یلحقه الی ما یجعله محتملاً للتصدیق و التکذیب، و الی ما لا یجعله کذلک، کالهیئات اللاحقهْْ به فی الامر و النهی و الاستفهام و التمنّی و غیرذلک و سّموا القسمین الاولین بالعلم. (نقد المحصل، 6)1) فالتصور ادراک الشیء من حیث هو مقطوع النظر عن کونه خالیاً عن الحکم بها أو علیه بایجاب أو سلب و المنظور الیه مع أحدهما هو التصدیق فانّا اذا قلنا مثلاً: الانسان حیوان أو لیس بجماد، فانّا ندرک اولاً معنی الانسان و معنی الحیوان،أو الجماد و معنی هوهو، أو لیس هوهو، ثم نقول: انه حیوان أو انه لیس بجماد. فالادراک السابق هو التصور. (بیان الحق و لسان الصدق، 3)
2) و المبادئ: امّا تصوریهْْ أو تصدیقیهْْ. فان حضور شیء ما عند الذهن یسمی تصوراً، و هو نفس الادراک. (الجدید فی الحکمهْْ، 152)
3) ان تعقل الشیء وحده من غیر حکم علیه بنفی أو إثبات یسمی تصوراً. (طوالع الانوار، 13)
4) ان المعانی الحاصلهْْ‌ فی الاذهان فانّها امّا ان تعتبر بالنسبهْْ الی نفس حصولها فی الاذهان الذی هو نفس ادراکها فقط ... و {هذا الاعتبار} هو التصور. (شرح حکمهْْ ‌الاشراق (شهرزوری)، 34-35)
5) حصول صورهْْ الشیء فی العقل امّا ان یتجرد عن الحکم و یُسمّی ذلک الحصول معرفهْْ و تصوراً... . (قواعد المرام، 21)
6) فالتصور هو حصول صورهْْ الشیء فی العقل مع قطع النظر عن الحکم، لست اقول مع‎التجرد عن الحکم، کما قال جماعهْْ ‌من المتأخرین: ان الامر الحاصل فی العقل ان لم یکن معه حکم فهو التصوّر. (شرح حکمهْْ الاشراق (قطب‌شیرازی)، 41)
7) ... علم کی عبارت است از حضور شیء در ذهن ـ یا از حاضر در ذهن؛ جه علم را بر ادراک و (بر) مدرک هر دو اطلاق می‎کنند از دو بیرون نباشد؛ یا مجرد باشد از تصدیق و تکذیب و آنرا تصور ساذج خوانند... پس علم یا مجرد باشذ از تصدیق و تکذیب لغوی ... . (درهْْ‌التاج،2)
8) العلم هوحصول صورهْْ الشیء فی الذهن و هذا الحصول لایخلوا امّا ان لایقترن به شیء من الاحکام و هو التصور الساذج. (الجوهر النضید، 300)
9) حُدّ التصور بأنه عبارهْْ عن حصول صورهْْ الشیء فی العقل. (القواعد الجلیهْْ، 182)
10) العلم امّا تصور و یسمیه بعضهم معرفهْْ و هو حصول صورهْْ الشیء فی العقل مطلقاً فیرادف العلم عندهم، أو مقیداً بعدم الحکم (نهایهْْ المرام، ص 62)
11) العلم ... ان خلا عن الحکم فتصور. (المواقف، 1/87)
12) العلم ان کان اذعاناً للنسبهْْ فتصدیق و الّا فتصور. (تهذیب المنطق، 14 ـ 15)
العلم ان کان حکماً ای اذعاناً و قبولاً للنسبهْْ فتصدیق و الا فتصور و اختلافهما بالحقیقهْْ و لا بمجرد1) الاضافهْْ. (شرح المقاصد، متن، 1/19)
2) اول مراتب وصول النفس الی المعنی شعور فاذا حصل وقوف النفس علی تمام ذلک المعنی فتصور. (شرح المقاصد، 1/18)
3) أقول، قد اشتهر تقسیم العلم الی التصور و التصدیق و قد استبعده بعضهم لما بینهما من اللزوم اذ لا تصدیق بدون التصور، بل ذکروا انه لا تصور بحسب الحقیقهْْ بدون التصدیق بالتحقیق و انّما الکلام فی التصور بحسب الاسم فعدلوا الی التقسیم الی التصور الساذج، ای المشروط بعدم الحکم و الی التصدیق و أجاب آخرون... . (شرح المقاصد، شرح، 1/19)
4) العلم امّا تصور فقط، ای تصور لا حکم معه و یقال له «التصور الساذج» کتصورنا الانسان من غیر حکم علیه بنفی أو اثبات ... امّا التصور: فهو حصول صورهْْ الشیء فی العقل فلیس معنی تصورنا الانسان الّا ان ترتسم منه صورهْْ فی العقل بها یمتاز الانسان عن غیره عند العقل کما تثبت صورهْْ الشیء فی المرآهْْ‌، الّا ان المرآهْْ لایثبت فیها الّا مثل المحسوسات و النفس مرآهْْ ینطبع فیها مثل المعقولات و المحسوسات، فقوله «و هو حصول صورهْْ ‌الشیء فی العقل اشارهْْ الی تعریف مطلق التصور دون التصور فقط ...» (تحریر القواعد المنطقیهْْ، 30 ـ 31)
5) العلم ... ان خلا عن الحکم ای ایقاع النسبهْْ أو انتزاعها فتصور سواء کان المعلوم ممّا لانسبهْْ فیه اصلاً کالانسان أو فیه نسبهْْ تقییدیهْْ کالحیوان الناطق أو انشائیهْْ‌ کقولک اضرب أو نسبهْْ خبریهْْ لم یحکم بأحد طرفیها کما اذا شککت فی زید قائم فان هذه کلها علوم خالیهْْ عن الحکم المذکور. (شرح المواقف، 87)
6) اعلم ان العلم ... امّا مجردهْْ‌عن نسبتها الی الخارج عنها، أو لا، و الاول هو المسمی بـ«التصور» سواء کان متضمناً لها، أو غیر متضمن. (المناهج، 2)
7) ادارک مفردٍ تصوراً عُلِم ـ و درک نسبهٍْْ بتصدیق وُسِم. (السُلّم، 5)
8) و امّا التصور فلما لم یکن الّا ارتسام شیء فی الذهن، سواء کان للمرتسم مع قطع النظر عن ذلک الارتسام و الوجود التصوری تحقق فی نفسه أولا... . (تعلیقات منطقیهْْ، 295)
9) العلم امّا تصدیق و هو الاعتقاد الراجح سواء بلغ حد الجزم ... أو لا ... و امّا غیره فتصور. (التنقیح فی المنطق، 6)
10) العلم امّا تصور لیس بحکم و امّا ... و الاول لایسمی باسم غیرالتصوّر. (رسالهْْ التصور و التصدیق، 56)
11) فالتصور هو حصول صورهْْ الشیء فی العقل مع قطع النظر عن اعتبار الحکم و عدمه لسنا نقول: مع التجرد عن الحکم، کما قاله اکثر المتأخرین؛ و الّا یلزم المحذور المذکور من تقوم الشیء بنقیضه أو اشتراطه به علی اختلاف المذهبین. (همان‌)
1) گاه باشد که تصور گویند و علم به معنی اعمّ خواهند و در این هنگام تصور مقابل تصدیق را تصور ساذج گویند. ( گوهر مراد، 55)
2) التصور هو بحسب الاسم تصور مفهوم الشیء الذی لایوجد وجوده فی الاعیان و هو جار فی الموجودات و المعدومات. ( الکلیات، ذیل «تصوّر»)
3) العلم إن کان ادراکا للنسبهْْ التامهْْ ‌الخبریهْْ‌ علی سبیل الاذعان فتصدیق و الّا فتصور. ( کتاب البرهان (شیخ‎زاده کلنبوی)، 11-12)
4) علم حصولی بر دو قسم است یا نسبت حکمیه در آن نیست، و تصور خالص و ساده است یا ... قسم اوّل را تصور ... خوانند. (رهبر خرد، 8- 9)
5) اذا رسمت مثلثاً تحدث فی ذهنک صورهْْ له، هی علمک بهذا المثلث و یُسمی هذا العلم بالتصور و هو تصور مجرّد لایستتبع جزماً و اعتقاداً. ( المنطق (مظفر)، 13)
6) سمی الاول ]التصور المجرد ای غیر المستتبع للحکم[ تصوراً،‌لانه تصور محض ساذج مجرّد، فیستحق اطلاق لفظ «التصور» علیه مجرداً من کل قید. (همان، 15)
7) ینقسم العلم الحصولی الی تصور و تصدیق لانه اما صورهْْ حاصلهْْ من معلوم واحد أو کثیر من غیر ایجاب أو سلب و یُسمی «تصوراً» کتصور الانسان... . (بدایهْْ‌الحکمهْْ، 181؛ ر.ک: نهایهْْ الحکمهْْ، 4/ 979)
8) إنهم ان ارادوا بالتصور هو الادراک بشرط عدم الحکم اعنی بشرط لا فیلزمه ان تکون التصورات الموجودهْْ‌ مع التصدیق ـ شرطاً أو شطراً ـ قسماً ثالثاً للعلم لانها لیست من التصور الساذج لکونها مع الحکم. (نقد الآراء المنطقیهْْ، 1/ 69)
9) تصور در لغت به معنای «نقش بستن» و «صورت پذیرفتن» است و در اصطلاح اهل معقول عبارت است از پدیدة ذهنی ساده‎ای که شأنیت حکایت از ماورای خویش را داشته باشد مانند تصور کوه دماوند. (آموزش فلسفه، 1/184)

منابع
1. ابن ترکه اصفهانی، صائن الدین ، کتاب المناهج فی المنطق، تحقیق: ابراهیم دیباجی، تهران، موسسه مطالعات اسلامی، چاپ اول، 1376ق.
2. ابن رشد، ‌ابوالولید، تلخیص کتاب البرهان، تصحیح محمود قاسم، قاهره، الهیئهْْ المصریهْْ العامه‌للکتاب، 1982م.
3. ــ، رسالهْْ النفس، جیرارجهامی، تقدیم و تعلیق: د. رفیق العجم، بیروت، دارالفکر اللبنانی، چاپ اوّل، 1994 م.
4. ابن سینا، حسین ابن عبدالله، 1.المدخل [در«الشفاء؛ المنطق»]، مراجعه: ابراهیم مدکور، قم، کتابخانه مرعشی، چاپ اول،1404ق.
5. ، 5.البرهان [در«الشفاء؛ المنطق»]، مراجعه: ابراهیم مدکور، قم، کتابخانه مرعشی، چاپ اول،1404ق.
6. ـ ، الاشارات والتنبیهات [در«شرح الاشارات»]، تحقیق: سلیمان دنیا، قاهره، دارالمعارف، چاپ سوم، 1985م.
7. ، النجاهْْ، محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، 1364ش.
8. ، منطق المشرقیین، قم، کتابخانه مرعشی، 1405ق.
9. ـ ، دانشنامه علائی، تصحیح و تعلیق: احمد خراسانی، تهران، کتابخانه فارابی، 1360ش.
10. ابن کمونه، سعد بن منصور، شرح التلویحات، بی‌جا، بی‌تا.
11. ، الجدید فی الحکمهْْ، تصحیح: حمید مرعید الکبیسی، بغداد، وزارهْْ اوقاف والشؤون الدینیه، 1403ق.
12. أخضری، السُلّم المُرَرنق، مندرج در «شرح السُلّم فی المنطق للأخضری» المکتبهْْ‌الازهریهْْ للتراث، 1418 ق. ـ 1998 م.
13. ارسطو، منطق ارسطو(3جلد)، تحقیق: عبدالرحمان بدوی، بیروت، دار القلم، چاپ اول،1980م.
14. ارموی، سراج الدین محمود، بیان الحق و لسان الصدق(پایان‌نامه)، غلامرضا ذکیانی، تهران، دانشگاه تهران، 1374‌ش.
15. اصفهانی ، ابو الثناء محمود ، مطالع الانظار فی شرح طوالع الانوار، ترکیه، 1305ق.
16. ایجی، عبدالرحمن بن احمد، المواقف، بیروت، عالم الکتاب، [بی تا].
17. بحرانی، میثم بن علی بن میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، تحقیق: سید احمد حسینی، قم، مکتبهْْ آیهْْ الله العظمی المرعشی النجفی، چاپ دوّم، 1406 ق.
1. البغدادی، ابوالبرکات، المعتبر فی الحکمهْْ، اصفهان، دانشگاه اصفهان، چاپ دوم، 1373ش.
2. بیضاوی، عبدالله بن عمر، طوالع الانوار [در«مطالع الانظار»]، ترکیه ، 1305 ‌ق.
3. تفتازانی، سعد الدین مسعود، تهذیب المنطق [در«الحاشیه»]، قم، جامعه مدرسین، چاپ دهم، 1421ق.
4. ، شرح المقاصد، استانبول، محرم افندی البنوی، 1305ق.
5. ، شرح المقاصد، تحقیق و تعلیق و تقدیم: دکتر عبدالحسین عمیره، ج 1، چاپ اوّل، 409ق. ـ 1989 م.
6. جرجانی، میر سید شریف ، حاشیه بر تحریر القواعد المنطقیهْْ لقطب الدین محمد بن محمد الرازی فی شرح الرسالهْْ الشمسیهْْ‌ مندرج در تحریر القواعد المنطقیهْْ، پاورقی، تصحیح: محسن بیدار، قم، انتشارات بیدار، چاپ اوّل، 1382 ش. ـ 1424 ق.
7. ، شرح المواقف، قم، منشورات الشریف الرضی، [بی تا].
8. حسینی کفوی، ابوالبقاء ایوب بن موسی، الکلیات، (معجم فی الصطلحات و الفروق اللغویهْْ )، بیروت، مؤسسهْْ ‌الرسالهْْ‌، چاپ دوّم، 1413 ق. ـ 1993 م.
9. حلّی، حسن بن یوسف،‌ الاسرار الخفیهْْ فی العلوم العقلیهْْ، قم، دفتر تبلیغات اسلامی قم ، چاپ اول 1379ش.
10. ، ‌ الجوهر النضید فی شرح منطق التجرید، تصحیح: محسن بیدار، قم، انتشارات بیدار، چاپ اول، 1381ش.
11. ، القواعد الجلیه فی شرح الرسالهْْ الشمسیهْْ، تصحیح: فارس حسون تبریزیان، قم، دفترانتشارات اسلامی، چاپ اول، 1412ق.
12. ، نهایهْْ‌المرام فی علم الکلام، تحقیق: فاضل عرفان، ج 2، قم، مؤسسهْْ‌الامام الصادق، چاپ اوّل، 1419ق.
13. خونجی، افضل الدین محمد، کشف‌الاسرار عن غوامض الافکار(پایان‌نامه)، تصحیح: حسن ابراهیمی و محمدرضا پورسینا، تهران، دانشگاه تهران، 1373ش.
14. رازی، فخرالدین محمد، الانارات فی شرح الاشارا‌ت(پایان نامه)، امیر فرهپور، تهران، دانشکده الهیات دانشگاه تهران، 1374ش.
15. ، شرح عیون الحکمهْْ، تصحیح: احمد حجازی السقا، تهران، مؤسسة الصادق، چاپ اول، 1373ش.
16. ، منطق الملخص، تحقیق و تعلیق: احد فرامرز قراملکی و آدینه اصغری‌نژاد، تهران، دانشگاه امام صادق ?، چاپ اول، 1381ش.
1. ، البراهین در علم کلام، ج 2، مقدمه و تصحیح: سید محمد باقر سبزواری، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1342 ش.
2. ، کتاب معالم اصول الدین، تقدیم و تعلیق: د. سمیع دغیم، دارالفکر اللبنانی، بیروت، چاپ اول، 1992م.
3. رازی، قطب الدین، الرسالهْْ المعمولهْْ فی التصور و التصدیق [در«رسالتان فی التصور و التصدیق»]، تصحیح: مهدی شریعتی، قم، مؤسسه اسماعیلیان، چاپ اول، 1416ق.
4. ، تحریر القواعد المنطقیه فی شرح الرسالهْْ الشمسیه، تصحیح: محسن بیدار، قم، انتشارات بیدار، 1382ش.
5. ، شرح المطالع فی المنطق، قم، کتبی نجفی، [بی تا].
6. ساوی عمر بن سهلان، تبصره در منطق، تحقیق: محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1372ش.
7. سهلان ساوی، البصائر النصیریهْْ، تصحیح: رفیق العجم، بیروت، دارالفکر اللبنانی، چاپ اول، 1993م.
8. شهابی ، محمود ، رهبر خرد، تهران، کتابخانه خیام، چاپ سوم، 1380ق.
9. شهرزوری، شمس الدین محمد، ‌شرح حکمهْْ الاشراق، تصحیح: حسین ضیایی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، 1372ش.
10. شیرازی، صدرالدین محمد، حلّ شبههْْ الجذر الاصم، مندرج در کتاب «مجموعه رسائل فلسفی صدر المتألهین»، تحقیق و تصحیح: حامد ناجی اصفهانی، تهران، انتشارات حکمت، چاپ دوّم، 1378ش. ـ 1420ق.
11. ، التنقیح فی المنطق، تصحیح: غلامرضا یاسی پور و دیگران، تهران، بنیاد حکمت صدرا، چاپ اول، 1378ش.
12. ، التصور و التصدیق [در«رسالتان فی التصور و التصدیق »]، تصحیح: مهدی شریعتی، قم، مؤسسه اسماعیلیان، چاپ اول، 1416ق.
13. شیرازی، قطب‌الدین، درهْْ التاج، تصحیح: محمد مشکوهْْ، تهران، حکمت، چاپ سوم، 1369ش.
14. ، شرح حکمهْْ الاشراق، به کوشش: مهدی محقق و عبدالله نورانی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول،1380ش.
15. طباطبائی، علامه محمدحسین، بدایهْْ ‌الحکمهْْ، تصحیح و تعلیق: علی زارعی سبزواری، قم، موسسه نشر اسلامی، چاپ 18، 1422 ق.
، نهایهْْ الحکمهْْ، تصحیح و تعلیق: غلامرضا فیاضی، قم، مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی

تبلیغات