آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۵

چکیده

مباحث و ابواب منطق دارای ترتب عقلانی است و نمی‌توان مباحث منطق را به دلخواه آغاز کرد؛ چرا که مفاهیم و محتویات ذهن روابط خاص و آرایش ویژه‌ای دارند. در سخنان منطق‌دانان درباره تعداد ابواب منطق و ترتیب آنها و وجه آن، تفاوت‌هایی وجود دارد که می‌توان آنها را به سه دسته تقسم کرد: دستة اول مربوط به تعداد ابواب منطق ارسطوست که بعضی آنها را شش، برخی هفت و بعضی هشت باب شمرده‌اند؛ دستة دوم مربوط به حذف و اضافه‌هایی است که در ابواب منطق ارسطو صورت گرفته است؛ زیرا بعضی یک باب به ابواب منطق ارسطو افزوده‌اند و برخی یک بابِ آن را حذف کرده‌اند، و بعضی قسمتی از یکی از ابواب آن را جدا کرده و در باب مستقل قرار داده‌اند؛ دستة سوم نیز مربوط به ترتیب بین ابواب منطق و وجه آن است؛ چرا که بعضی جایگاه یکی از ابواب منطق را بر یک یا چند باب دیگر مقدم می‌دانند و برخی جایگاه همان باب را نسبت به آن یک باب یا چند باب مقدم نمی‌دانند و گاه نیز در وجوب یا اولویت تقدیم یک باب بر باب یا ابوابی دیگر اختلاف کرده‌اند و هرکدام بر مدعای خود دلیلی ذکر می‌کند. این مقاله سخنان منطق‌دانان را دربارة تعداد ابواب منطق و ترتیب بین آنها و وجه آن، بررسی می‌کند.

متن

چکیده :
مراد از «ساختار منطق» بحثی است دربارة ابواب و اجزای علم منطق و ترتیب بین آنها و دلیل طرح هر باب در منطق. این بحث همچنین به وجه ترتیب بین آنها و به تغییراتی که در این ابواب حاصل شده است می‌پردازد؛ چه از جهت تعداد ابواب و چه از جهت ترتیب بین آنها.
ممکن است مراد از «ساختار منطق» را مفهوم گسترده‌تری بدانیم؛ یعنی بحث در باب تمام مطالبی که در علم منطق مطرح شده است و دلیل طرح هر یک و ترتیب بین آنها و وجه این ترتیب، و نیز تغییراتی که در این مطالب پدید آمده است؛ چه این مطالب از ابواب و اجزای علم منطق باشد و چه از مباحث مقدمه‌ای آن، و چه مباحثی که به مناسبتی خاص در بابی از ابواب این علم مطرح شده است. البته در این نوشته قصد داریم «ساختار منطق» را به معنای نخست بررسی کنیم.
بررسی ابواب و اجزای منطق و ترتیب آنها و غرض از طرح هر یک از این مباحث در علم منطق، کانون توجه منطقدانان بوده است. می‌توان گفت همة منطق‌دانان به ابواب منطق و شمار و ترتیب آنها، و نیز غرض از هر کدام اشاره کرده‌اند. همچنین از آنجا که مدون منطق ارسطوست، کسانی‌که به شرح منطق وی پرداخته‌اند به غرض از هر باب و به وجه تقدم و تأخر ابواب از نظر او اشاره کرده‌اند(ابن زرعه، منطق، 25).[1]
پیش از پرداختن به ابواب منطق، گفتنی است ابواب و اجزای یک علم، مانند ابواب و اجزای علم منطق، با ابواب و اجزای کتابی که در آن علم نوشته می‌شود، متفاوت است. بنابراین ممکن است کسی در علم منطق کتابی بنویسد و آن را به سه یا چهار یا پنج بخش تقسیم کند،[2] و در بخش اول، از مطالبی بحث کند که از اجزا و ابواب علم منطق نیست؛ بلکه از مباحث مقدمه‌ای این علم است و در بعضی یا تمام بخش‌های دیگر از تمام ابواب منطق (که هفت، هشت، نه یا ده باب است بنابر آنچه خواهد آمد) بحث کند. بنابراین ابواب و اجزای یک کتاب در علم منطقْ یک چیز است، و ابواب و اجزای خود علم منطق چیزی دیگر؛ و این دو را نباید با یکدیگر خلط کرد؛ زیرا خلط این دو، آدمی را به اشتباه می‌اندازد (جرجانی، حواشی شرح شمسیه قطب رازی، 24).
ساختار منطق را از دو جهت می‌توان بررسی کرد: 1. ساختار نفس‌الامری و واقعی منطق؛
_________________________________
1. در منطق ابن‌زرعه آمده است که غرض ارسطو در منطق، برهان است و اما بحث از مقولات و قضایا برای تحصیل مقدمات برهان است.
2. در منابع مختلف برای نام‌گذاری این بخش‌ها از تعابیر مختلقی چون «مقاله»، «فن»، «کتاب»، «قسم»، «جزء»، «مقدمه»، «خاتمه»، «مقصد»، «فصل» و تعابیر دیگر استفاده می‌شود.
_________________________________
2.ساختار تدوینی و تاریخی منطق. مراد از ساختار نفس‌الامری منطق، ترتیبی است که به طور طبیعی بین اجزا و ابواب آن برقرار است و طبع مباحثْ آن ترتیب را بر می‌تابد، اعم از اینکه در مقام تدوینْ همان ترتیب رعایت شود یا خیر، و مراد از ساختار تدوینی و تاریخی ابواب منطق، تغییراتی است که منطق‌دانان از جهت ترتیب و حذف و اضافه در این ابواب پدید آورده‌اند.
ساختار نفس‌الامری منطق
از آنجا که در منطق از «موصل» و از «مقدمات موصل» بحث می‌شود، و موصل، «تصوری» یا «تصدیقی» است (سبزواری، شرح منظومه، 75)، و از آنجا که تصور بر تصدیق تقدم دارد (قطب رازی، شرح المطالع، 24)، و نیز از آنجا که اجزای موصل تصوری بر موصل تصوری، و اجزای موصل تصدیقی بر موصل تصدیقی تقدم دارند (سهروردی، منطق التلویحات، 3) و همچنین از آنجا که بحث از مطلق مقدم بر بحث از خاص است (ابن‌سینا، برهان شفا، 54) ترتیب طبیعی بین اجزای منطق اقتضا دارد که ابتدا از تصور و موصل به آن، و سپس از تصدیق و موصل به آن بحث شود. همچنین ابتدا از مقدمات و اجزای موصل، و سپس از خود موصل بحث شود؛ و نیز ابتدا از مطلق قیاس و سپس از قیاس‌های خاص بحث شود، و منطق‌دانان نیز تصریح کرده‌اند که ترتیب طبیعی اقتضا دارد که بحث از بسایط و مفرداتْ مقدم بر بحث از مرکبات، و بحث از مرکبات به ترکیب اول مقدم بر بحث از مرکبات به ترکیب دوم، و بحث از قیاس مطلق مقدم بر بحث از قیاس‌های خاص باشد (همان، 54).
بنابراین بحث از تصور و موصل به آن، و تصدیق و موصل به آن، و بحث از مقدمات هر کدام، باید در منطق مطرح شود و به طور طبیعی ابتدا باید از تصورات و سپس از تصدیقات بحث کرد. یعنی ابتدا باید مباحث منطق را به دو بخش تصورات و تصدیقات تقسیم کرد، و سپس به تصورات پرداخت و بعد وارد تصدیقات شد.
دو بخشی بودن مباحث منطق به این معنا، کانون توجه همة منطق‌دانان بوده است. همة منطق‌دانان، هم از تصورات و موصل به آنها، و هم از تصدیقات و موصل به آنها بحث کرده‌اند؛ گرچه ممکن است در ترتیب مطالب با همدیگر تفاوت داشته باشند. ارسطو نیز که مدون منطق است، به این دو بخش توجه داشته است. او هم از مباحث حد بحث کرده است و هم از مباحث قیاس و برهان. پس از ارسطو نیز منطق‌دانان از هر دو بخش تصورات و تصدیقات بحث کرده‌اند؛ گرچه در تدوین ابواب منطق با یکدیگر تفاوت‌هایی دارند و همین تفاوت‌ها موجب شده که درتدوین منطق به یک روشْ «نُه بخشی» و به روش دیگر «دو بخشی» اطلاق شود. البته باید گفت اساساً منطقِ نُه بخشی وجود ندارد و منطق نزد همة منطق‌دانان دو بخشی است؛ یعنی بخش تصورات و بخش تصدیقات، و اگر بخواهیم برای منطق دو بخشی و نه بخشی وجهی فراهم کنیم فقط ناظر به ساختار تدوینی منطق می‌تواند باشد نه ساختار واقعی و نفس‌الامری آن.
ساختار تدوینی و تاریخی منطق
مباحث منطق ترتیب طبیعی خاصی دارند؛ به گونه‌ای که ابتدا باید از مفردات و تصورات آغاز کرد و سپس وارد مرکبات و قضایا و قیاس مطلق و قیاس‌های خاص شد؛ ولی تدوین مباحث منطق در گذر تاریخ تدوین آن دستخوش تفاوت‌ها و تغییرهایی شده است که می‌توان آنها را به دو بخش کلی تقسیم کرد: بخش اول تفاوت‌هایی است که به روش‌های مختلف در ارائة یک ساختار برای تدوین منطق باز می‌گردد، و بخش دوم تفاوت‌هایی است که ناظر به تعداد ابواب منطق و ترتیب بین آن ابواب و دلیل این ترتیب است.
بخش اول: روش‌های مختلف در تدوین منطق
الف) ساختار تدوینی منطق نزد ارسطو
ابواب منطق را نزد ارسطو گاهی شش بخش (مشکوهْْ ‌الدینی، منطق نوین، 102)، گاهی هفت یا هشت باب (الفارابی، الالفاظ المستعمله فی المنطق، 106) و گاه هشت باب (قطب شیرازی، درهْْ التاج، 1/87؛ ابن خلدون، مقدمه، 487) دانسته‌اند.
این ابواب عبارت‌اند از: قاطیغوریاس (مقولات)، باری ارمینیاس (قضایا)، آنالوطیقای اول (قیاس)، آنالوطیقای دوم (برهان)، طوبیقا (جدل)، ریطوریقا (خطابه)، سوفسطیقا (مغالطه) و ابوطیقا (شعر).
فارابی دربارة ابواب منطق ارسطو می‌گوید:
اجزای علم منطق از نظر ارسطو را می‌توان هفت یا هشت جزء دانست؛ چون اگر ابواب و اجزای منطق به اعتبار اسامی کتاب‌هایی باشد که توسط ارسطو در علم منطق تدوین شده است، ابواب و اجزای منطق هفت جزء است؛ چون ارسطو بحث از قیاس و برهان را در یک کتاب آورده است؛ و اگر اجزای منطق به اعتبار اغراض باشد، این علم دارای هشت جزء است (الالفاظ المستعملهْْ، 106).
فرفوریوس که از تابعان ارسطو بود پانصد سال پس از وی بحث الفاظ و کلیات خمس را که ارسطودر باب معانی مفرده آورده بود، جدا کرد و در بابی مستقل و به منزلة مدخلی بر منطق ارسطو قرار داد و آن را ایساغوجی نام گذاشت (فارابی، منطقیات، 1/37؛ ابن ندیم، الفهرست،313؛ درهْْ‌التاج، 1/78). با افزوده شدن این باب به ابواب هشت‌گانة منطق ارسطو، منطق دارای نه باب شد. منطق‌دانان این ابتکار فرفوریوس را کار نیکویی می‌شمارند (درهْْ‌التاج، 1/78) و از این زمان به بعد مشهور شد که منطق دارای نه باب است و منطق‌دانان پرشماری به نُه‌بابی بودن منطق به این معنا اشاره کرده‌اند (ابن‌سینا، شفا فی المنطق؛ محقق طوسی، تجرید المنطق؛ دشتکی، معیارالعرفان، 48؛ الخوارزمی، رسائل منطقیه فی الحدود و الرسوم، 93).
فارابی در بیان وجه هفت یا هشت‌بابی بودن منطق می‌گوید:
غرض از منطق شناخت جهات و اموری است که ذهن ما را به سوی پذیرش حکمی ایجابی یا سلبی سوق می‌دهند و نیز شناخت مقدمات آن جهات و آن امور؛ و از این روی، اجزا و ابواب منطق به تعداد اقسام پذیرش ذهن و به تعداد اقسام اموری که در سوق دادن ذهن به حکمی نقش دارند و نیز به تعداد مقدمات این امور است، و از آنجا که این امور پنج قسم‌اند و سه مقدمه دارند، منطق هشت باب دارد که عبارت‌اند از:
جزء اول که معقولات مفرده را در بر دارد و کتاب مربوط به این جزء را «المقولات» می‌نامند؛ جزء دوم که مشتمل بر مقدمات (قضایا و عبارات) است و کتاب ناظر این جزء را «باری میناس» به معنای عبارت، می‌خوانند؛ جزء سوم که به تبیین امر قیاس مطلق می‌پردازد و نام کتاب آن «آنالوطیقای اولی»، به معنای تحلیلات بالعکس است؛ جزء چهارم که مشتمل بر تبیین امور براهین است و نام کتابش «آنالوطیقای ثانی» است؛ جزء پنجم که ناظر به اشیای جدلیه است و کتاب آن «طوبیقا» به معنای مواضع، خوانده می‌شود؛ جزء ششم که امور مغالطی را در بر دارد و کتابش «سوفسطیقا» است به معنای مغالطاتی که به قصد افادة علم به کار رفته‌اند ولی مفید نیستند؛
جزء هفتم که به اموری می‌پردازد که ذهن را به تصدیقات خطابیه سوق می‌دهند و نام کتاب
آن «ریطوریقا» به معنای خطابیات و بلاغیات است؛ و سرانجام جزء هشتم که مشتمل بر
اموری است که با آن امور پذیرش ذهنی شعریات صورت می‌گیرد و کتاب آن ابوطیقا به
معنای شعریات می‌نامند.
سپس فارابی می‌گوید: ارسطو کتاب قیاس و کتاب برهان را در یک کتاب قرار داده و هر دو را کتاب ثالث نامیده است، و از این روی، طوبیقا (جدل) را کتاب چهارم و سوفسطیقا (مغالطه) راکتاب پنجم قرار داده است. پس اگر اجزای منطق را به اعتبار اسامی کتب در نظر آوریم، منطق دارای هفت باب است، و اگر به اعتبار اغراض مختلف درنظر بگیریم منطق دارای هشت باب است (الالفاظ المستعملهْْ فی المنطق، 106؛ المنطقیات للفارابی، 1؛ التوطئهْْ فی المنطق، 13).
امروزه روشن شده کتاب ایساغوجی (المدخل) که بحث از الفاظ و کلیات خمس (درهْْ‌التاج، 1/78) است، کتاب و باب مستقلی در منطق ارسطو نبوده است، اگرچه ارسطو درخلال ابواب دیگر به مباحث الفاظ (منطق ارسطو، 1/19؛ ابن‌رشد، کتاب العبارهْْ، 57) و کلیات خمس[1] (ابن‌رشد، الجدل، ص173) اشاره کرده (درهْْ‌التاج، 1/78)، و فارابی نیز کتاب ایساغوجی (المدخل) یعنی مباحث الفاظ و کلیات خمس را به منزلة باب یا ابوابی از منطق مطرح نکرده است؛ گرچه دربارة الفاظ (المنطقیات للفارابی، ج1، کتاب باری ارمیناس، ص83) و از کتاب ایساغوجی (المنطقیات للفارابی، ج1، کتاب ایساغوجی، ص28) (المدخل) بحث کرده و به اینکه فورفوریوس کتاب ایساغوجی را نوشته اشاره داده است (المنطقیات للفارابی، ج1، کتاب ایساغوجی، ص37).
ب) ساختار تدوینی منطق نزد ابن‌سینا
ابن سینا دربارة ابواب و اجزای منطق دو گونه سخن گفته است: یکی آنچه مطابق با شفا است که برای منطق نه باب بر شمرده است؛ یعنی همان هشت باب منطق ارسطو به همراه ایساغوجیِ (المدخل) فورفوریوس. در این ساختار مباحث حد در کتاب برهان آورده می‌شود؛
دیگری آنچه مطابق با اشارات است که ابتدا منطق را به دو قسم تصور و تصدیق تقسیم می‌کند و سرانجام نه باب برای منطق بر می‌شمارد؛ زیرا در بخش تصورات مبحث الفاظ مفرده و کلیات خمس (المدخل) و مبحث تعاریف را آورده است، و در بخش تصدیقات مبحث قضایا و مبحث حجت و مباحث صناعات خمس، یعنی برهان و جدل و خطابه و شعر و مغالطه را، ولی مباحث مقولات را از منطق حذف کرده است.
ج) ساختار تدوینی منطق پس از ابن‌سینا
منطق¬دانان پس از ابن‌سینا، در باب ساختار منطق و روش طرح مباحث آن به دو راه رفته‌اند؛ برخی نُه باب منطق را به سبک شفا آورده‌اند، مانند محقق طوسی در تجرید المنطق و بهمنیار در التحصیل
_________________________________
1. نظیر بحث از جنس و نوع و خاصه و فصل در بحث مواضع در کتاب جدل (که برخی ایساعوجی فورفوریوس را برگرفته و جمع‌آوری شده از این‌گونه مطالب می‌دانند).
_________________________________
و دشتکی در معیارالعرفان؛ و بعضی دیگر نُه باب منطق را به سبک اشارات آورده‌اند، یعنی ابتدا آن را به دو بخش (تصور و تصدیق) تقسیم کرده‌اند و در نهایت برای منطق نُه باب آورده‌اند (البته با حذف کتاب مقولات (گرچه در مباحث کلیات خمس در مراتب جنس به جنس الاجناس و اجناس عالیه اشاره می‌شود) و با جداسازی بحث حد و تعریف از کتاب برهان و مطرح کردن آن به منزلة بابی مستقل). از این گروه می‌توان غزالی، فخر رازی، شیخ اشراق، ارموی، ابهری، کاتبی، تفتازانی و ملاصدرا را نام برد.
دربارة مباحث الفاظ نیز اختلافی پدید آمده است: مشهور بر آن‌اند که مباحث الفاظ از مقدمات علم منطق است و از ابواب به شمار نمی‌آید؛ و برخی نیز معتقدند از ابواب علم منطق است. بنابر قول اخیر، منطق ده باب است (قطب رازی، شرح المطالع، 22؛ حاشیه ملاعبدالله، 221) که قطب رازی می‌گوید نه باب از آنها مقصود بالذات و یک باب مقصود بالعرض است و منظور از نه باب ابواب منطق به سبک اشارات است و مراد از باب بالعرض مبحث الفاظ است.
بخش دوم: اقوال مختلف در تعداد، ترتیب، و تغییراتی که در ابواب منطق پدید آمده است
منطق‌دانان دربارة تعداد ابواب منطق و ترتیب بین آنها اختلاف‌هایی دارند. این اختلاف نظرها را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد:
قسم اول: اختلاف در تعداد ابواب منطق
چنان‌که گذشت، فارابی منطق را هفت یا هشت باب می‌داند ولی متأخران بر آن هشت باب، ایساغوجی را هم افزوده‌اند و آنها را نُه باب می‌دانند. کسانی نیز که از ساختار اشارات پیروی می‌کنند ابواب منطق را نه یا ده باب می‌شمارند، ولی با این اختلافی که در تعداد ابواب و بخش‌های منطق است ماهیت مباحث منطق تغییر نمی‌کند و در همة منابع منطقی بحث از مفردات و بسائط و مرکبات به ترکیب اول و مرکبات به ترکیب دوم و بحث از قیاس مطلق و قیاسات خاصه، مطرح شده است، و اگر اختلافی هست در جایگاه مباحث و ترتیب آنها و تفصیل و اجمال است، و جز تفاصیل بیشتر یا جداسازی مطالب چیز جدیدی به رئوس مباحث منطق ارسطو افزوده نشده و حتی کتاب ایساغوجی را برگرفته از مطالب ارسطو می‌دانند. البته متأخران مطالب جدیدی را که در منطق ارسطو نبوده است وارد منطق کرده‌اند؛ مانند قیاسات اقترانیة شرطیه که ابن‌سینا معتقد است ابتکار اوست (خونجی، کشف‌الاسرار، 2/77)؛ گرچه خود ابن‌سینا احتمال داده است این مباحث در منطق ارسطو بوده ولی به زبان ما ترجمه نشده است، و محقق طوسی نیز این سخن ابن‌سینا رااحتمال صرف و از باب حسن ظن ابن‌سینا به ارسطو می‌داند (محقق طوسی، شرح اشارات، 283) و نیز مثل بحث از انعکاس سالبة جزئیه به عکس مستوی، اگر مشروطة خاصه یا عرفیة خاصه باشد، که مطلب از ابهری است (محقق طوسی، تجرید المنطق، 29)، و نیز پاره‌ای مباحث دیگر (حسن‌زادة آملی، حواشی شرح المنظومه، 63)؛ ولی این مباحث از رئوس مطالب نیست و این‌گونه تفاصیل هنوز هم امکان دارد. قطب شیرازی دربارة این حذف و اضافه‌ها می‌گوید: ارسطو در تدوین منطق شرایط مصنفان را حفظ کرده و از زیاده و نقصان در آنچه لازم است آورده شود، پرهیخته است؛ زیاده‌هایی که متأخران آنها را در منطق آورده‌اند و هیچ نفعی در دنیا و آخرت ندارند، نظیر بحث از لوازم متصلات و منفصلات (که به تفصیل در مطالع ارموی و شرح مطالع قطب رازی آمده است) و بحث از اقترانات شرطیه (که به تفصیل در کشف الاسرار خونجی آمده است) و نقصان‌هایی که متأخران در منطق وارد کرده‌اند، مثل بحث از صناعات خمس که بعضی متأخران، تمام این مباحث، و برخی دیگر، جدل و خطابه و شعر را حذف کرده‌اند و برهان و مغالطه را نیز به شکل ناقص آورده‌اند (قطب شیرازی، شرح حکمهْْ‌الاشراق، 29).
از خود ابن‌سینا نیز این مطلب بسیار نقل شده است که در منطق شفا پس از ذکر کلام ارسطو مبنی بر رنجی که در تدوین منطق برده است، دربارة منطق نگاری او می‌گوید: «ای گروه دانش‌پژوه، بنگرید که بعد از ارسطو تا امروز، با این دوری عصر و درازی زمان آیا کسی پیدا شده است که بر منطقِ تألیفیِ وی چیزی بیفزاید یا نقصان و قصوری برای آن اثبات کند؟ نه، بلکه آنچه ارسطو آورده کامل و تمام، و میزان صحیح و حق صریح می‌باشد»[1] (ر.ک: شهرزوری، شرح حکمهْْ الاشراق، 26؛ سبزواری، شرح منظومه، 71؛ محمود شهابی، رهبر خرد، دیباچه، ص «کا»).
قسم دوم: اختلافی که مربوط است به اینکه مطلبی خاص در علم منطق مطرح بشود یا نشود
ارسطو کتاب مقولات را در منطق آورده است. کسانی مانند محقق طوسی و دشتکی نیز همین کار را انجام داده‌اند، ولی ابن‌سینا می‌گوید: این مباحث نباید در منطق مطرح شود، و کسانی مثل فخر رازی و غزالی از او پیروی کرده‌اند.
ابن‌سینا به مطرح شدن مباحث کتاب قاطیغوریاس (مقولات) در علم منطق اشکال می‌گیرد
و می‌گوید:
این مطالب به هیچ کس در صناعت منطق کمک نمی‌کند. منطق بدون این مباحث تمام
_________________________________
1. عین این عبارت در منطق شفا یافت نشد (‌حسن زاده آملی، حواشی شرح منظومه،71) ولی در پایان کتاب سفسطه عباراتی شبیه به این عبارت مشهور وجود دارد (شفا، منطق، 4/110).
_________________________________
است و متعلم منطق پس از شناخت مباحث الفاظ و کلیات خمس می‌تواند به تعلم قضایا و اقسام آن و قیاسات و تحدیدات و اصناف آن و مواد قیاس‌ها و حدود برهانی و غیر برهانی و اجناس و انواع آن منتقل شود، اگرچه اینکه مقولات عشری وجود دارد، به ذهن او خطور نکرده باشد. شناخت این مباحث از جهات مختلف بر عهدة فلسفه اولی یا علم طبیعی یا علم لغت است، و از این روی، باید به این نکته توجه کرد که غرض از این کتاب (مقولات) در علم منطق این است که اعتقاد به این مطلب پیدا شود که امور ده‌گونه‌اند که آنها اجناس عالیه‌اند و شامل همة موجودات می‌شوند و الفاظ مفرده بر آنها واقع می‌شود. نیز اعتقاد به این مطلب پیدا شود که یکی از امور جوهر است و نُه قسم دیگر عرض‌اند و این اعتقاد اعتقادی موضوع و مسلم است، بدون آنکه برهان بر این مطالب اقامه شود؛ و اگر کسی مشغول اقامة برهان بر این مطالب در این کتاب (مقولات) در علم منطق شود این کار او تکلف است، و دلیل حق بودن این سخن این است که منطقیان می‌گویند غرض از این کتاب (مقولات) نظر در طبایع موجودات نیست بلکه غرض از آن نظر در موجودات است از آن جهت که مدلول الفاظ مفرده‌اند، و اگر برای مقولات خواصی باشد از آن جهت که مدلول الفاظ مفرده‌اند به گونه‌ای که صرف موجود بودن آنها شامل این خواص نباشد و بحث در کتاب مقولات در منطق منحصر در این خواص باشد، شاید بتوان گفت این سخن منطقی‌ها درست است و غرض از این کتاب (مقولات) همین است و این بحث از این جهت بحثی منطقی است و مربوط به فلسفة اولی و فلسفة طبیعیه نیست. این نکتة دقیق و لطیفی است، ولی اصرار آنها بر اینکه این بحث بحثی منطقی و متعلق به الفاظ است، تکلف محض است (شفاء، مقولات، ص8).
فخر رازی در انارات به این عقیدة شیخ اشاره کرده، می‌گوید: شیخ معتقد است کتاب قاطیغوریاس از منطق نیست و از این روی در اشارات گفته است: « منطق علمی است که آموخته می‌شود در آن علم، ضروب انتقالات از اموری که حاصل‌اند در ذهن به اموری که قصد تحصیل آن امور را داریم، و نیز آموخته می‌شود در آن علم، احوال آن اموری که انتقالات از آن امور حاصل می‌شود»؛ یعنی شیخ گفته است: «علم منطق بحث می‌کند از آن انتقالات و از احوال آن اموری که با آن احوال، انتقالات با آن امور انجام می‌گیرد» و نگفته است: «علم منطق بحث می‌کند از خود اموری که در آن امور آن احوال وجود دارد».
فخر رازی بر آن است که ما سه چیز داریم: 1. انتقالات که در منطق در آنالوطیقای اولی و ثانیه مورد بحث قرار می‌گیرد؛ 2. الامور التی عنها الانتقالات (قاطیغوریاس ¬= ¬مقولات)؛ 3. الجهات التی لتلک الامور، التی بحسبها تستعد تلک الامور لتلک الانتقالات (ایساغوجی). شیخ نیز می‌گوید که در منطق از انتقالات و از جهات و احوال مقولات که مقولات با آن احوال مستعد انتقالات می‌شوند، بحث می‌شود. به این ترتیب شیخ می‌گوید در منطق از انتقالات و از ایساغوجی بحث می‌شود، و نگفته است از خود مقولات نیز بحث به میان می‌آید (انارات فی شرح اشارات، 18،19).
فخر رازی در ادامه می‌گوید: کسانی که کتاب مقولات را از منطق می‌دانند احتجاج کرده‌اند که منطق از ترکیب مفردات از جهت خاصی بحث می‌کند؛ پس باید آن مفردات را شناخت و آنها اجناس عالیه‌اند. ولی شیخ این استدلال را این‌گونه ابطال کرده است: کسی که از ترکیب بحث می‌کند باید از جهات مستعد برای قبول تألیف بحث کند، و بحث از جهات مستعد برای قبول تألیف در مفردات، بحث از جنسیت و فصلیت و ذاتیت و موضوعیت و محمولیت و ... است، و
اما بحث از حقایق آن امور و طبایع آنها و کیفیت انقسام آن امور به انواعشان و خواص آنها، خارج
از منطق است، و منطقی هیچ نفعی از آن نمی‌برد مگر از این جهت که در هر مسئله‌ای بر
ایراد مثال‌های پرشماری توانایی می‌یابد که این منفعت هم متوقف بر آموختن مقولات نیست؛ چون منطقی به قصد تفهیم غرضش می‌تواند در هر بابی هر مثالی بزند، چه آن مثال‌ها صحیح و
چه باطل باشد (الانارات، 21).
محقق طوسی ابواب منطق را به سبک شفا مطرح می‌سازد و آوردن کتاب مقولات را در منطق لازم دانسته، سخن شیخ را نقد می‌کند. شیخ می‌گوید: «بحث کردن از تعداد اجناس عالیه و ماهیت آنها و بحث نکردن از اجناس متوسطه و سافله به گونه‌ای که گویا آن بحث مهم است ولی این بحث مهم نیست، خروج از آنچه در منطق لازم است، می‌باشد» و محقق طوسی می‌گوید: شیخ به دیگر منطقیان اعتراض می‌کند چون ارسطو و به تبع او جمهور منطقیان در آغاز علم منطق بحث از مقولات عشر را که همان اجناس عالیه‌اند، مطرح ساخته‌اند و معانی و خواص آنها را در کتاب قاطیغوریاس بیان کرده‌اند.
محقق طوسی سپس می‌گوید: بی¬شک بحث از مقولات عشر بحثی منطقی نیست، لیکن حکم به این که نظر در مقولات عشر از جهت مهم یا غیر مهم بودن جاری مجرای نظر در اجناس متوسطه و سافله است، خروج از انصاف است؛ زیرا منطقی از ایراد اجناس متوسطه و سافله که در عددی منحصر نیست، بی‌نیاز است؛ زیرا اجناس عالیه که محدود و محصورند مشتمل بر آنهایند؛ ولی منطقی، در استعمال قوانین منطق برای اقتناص حدود و اکتساب مقدمات محتاج به بحث مقولات عشر است، چون تا محدودش را و نیز هر کدام از دو طرف مطلوبش را نشناسد که تحت کدام‌یک
از اجناس عالیه است برای او ممکن نخواهد بود که فصول مترتب و دیگر محمولات را که
تعریف از آنها ساخته می‌شود و تصدیقات از آنها استفاده می‌شوند، بشناسد، و این دأب اصحاب صناعات علمیه است که آنچه به خاطر تتمیم صناعتشان لازم دارند به آن می‌افزایند اگر چه آن
چیز خارج از صناعتشان باشد و هدفشان از این کار کامل شدن رسیدن به غایات آن صناعتشان است (شرح الاشارات، 83).
قسم سوم: اختلاف در ترتیب ابواب منطق
اختلاف در ترتیب ابواب منطق را از دو جهت می‌توان بررسی کرد: 1. اختلاف در ترتیب مقولات و قضایا و قیاس و صناعات خمس؛ 2. اختلاف در ترتیب خود صناعات خمس.
الف) اختلاف در ترتیب مقولات و قضایا و قیاس و صناعات خمس
فارابی دربارة ترتیب کتاب مقولات و کتاب العباره و کتاب قیاس می‌گوید: مرتبة کتاب العباره قبل از کتاب قیاس است؛ اما اینکه آیا بعد از کتاب مقولات است یا قبل از آن، امری است مشکوک و نیاز به تحقیق دارد (فارابی، منطقیات، 2/4). اگر بخواهیم در ترتیب این کتب حال متعلمان منطق را لحاظ کنیم باید گفت آموختن آنچه در کتاب العباره آمده است برای متعلم آسان‌تر است از آنچه در کتاب مقولات آمده است و او می‌تواند آنچه را در کتاب العباره است را بیاموزد اگر چه هیچ چیزی را از آنچه در کتاب مقولات آمده است نشناخته باشد. پس از این جهت می‌توان گفت مرتبة کتاب العباره قبل از کتاب مقولات است؛ چنانچه قبل از آن به مقدمه‌ای نیاز است که در آن از الفاظ مفرده مانند اسم و کلمه بحث شده باشد[1] (فارابی، منطقیات، 2/8). ولی چون ارسطو پس از بیان مقولات در آغاز کتابش گفته است: «این مقولات اگر به شکل منفرد ذکر شود ایجاب و سلب به آنها گفته نمی‌شود و زمانی به آنها موجبه و سالبه گفته می‌شود که با همدیگر تألیف شوند»، روشن می‌شود که او کتاب مقولات را مقدم بر کتاب العباره می‌دانسته است. اما اگر بخواهیم در ترتیب این کتب، رابطة آنها را با صناعت منطق در نظر بگیریم باید گفت کتاب مقولات مقدم بر کتاب العباره است چون آنچه در کتاب مقولات است، اولِ منطق است چون در حکم ماده و موضوع برای جمیع اجزای منطق است. پس از آنجا که در کتاب مقولات از مواد مطلقه، و در کتاب العباره از تألیف آن
_________________________________
1. از همین روی برخی کتاب العباره را جزء اول منطق دانسته¬اند و کتاب المقولات را مقدمة کتاب طوبیقا (الجدل)، و نام آن را «ماقبل کتاب طوبیقا» گذارده‌اند.
_________________________________
مواد، و در کتاب قیاس از تألیف قضایا بحث می‌شود، می‌باید کتاب العباره را بعد از کتاب مقولات و قبل از کتاب قیاس قرار داد.
ابن‌مقفع کتاب ایساغوجی (المدخل) را قبل از کتاب قاطیغوریاس (مقولات) آورده است و در آغاز ترجمة کتاب قاطیغوریاس می‌گوید: کتاب ایساغوجی را مقدم کردیم چون عادت جاری شده بر مقدم شدن آن. سپس کتاب مزیار مانیس[1] و پس از آن کتاب آنولوطیقا را که از کتب منطقی ارسطویند ترجمه کرده است (منطق ابن مقفع، 9).
ابن‌سینا در منطق شفا نُه باب مزبور را آورده است و در کتاب مقولات می‌گوید: شناخت احوال الفاظ پنجگانة مفرده برای شناخت الفاظ مرکبه معین و مفید است؛ چنان‌که در شناخت قیاسات و حدود و رسوم مفید است پس شناخت احوال الفاظ مفرده قبل از شروع در مرکبات امری ضروری یا مثل ضروری است (شفاء، ج1، مقولات، ص4)، و در برهان شفا می‌گوید: ترتیب طبیعی اقتضا دارد که بحث از بسایط و مفردات بر بحث از مرکبات مقدم باشد و بحث از ترکیب اول بین مفردات بر بحث از ترکیب دوم مقدم باشد و بحث از قیاس مطلق بر قیاسات خاصه مقدم باشد (برهان شفا، 54).
بنابراین بحث تصور بسیط (مثل مباحث الفاظ و کلیات خمس و مقولات) بر تصور مرکب مقدم است و نیز بحث قضیة حملیه بر قضیة شرطیه مقدم است و همة مباحث قضایا بر حجت مقدم است و بحث از قیاس به طور مطلق بر صناعات خمس تقدم دارد (مصباح یزدی، شرح برهان شفا، 1/56).
عبارات منطق‌دانانی که ابواب منطق را به سبک اشارات آورده‌اند، در بیان ترتیب ابواب و وجه آن، بسیار شبیه همدیگر است (ساوی، البصائر النصیریهْْ، 30؛ همو ، تبصره، 4؛ غزالی، معیارالعلم، 40؛ همو، مقاصد الفلاسفهْْ، 37؛ علامه حلی، الاسرار الخفیهْْ، 15؛ قطب رازی، شرح المطالع، 21؛ کاتبی، منطق‌العین، 175؛ ارموی، بیان الحق، 7؛ قطب شیرازی، شرح حکمهْْ‌الاشراق، 26؛ سبزواری، شرح منظومه، ص75).
ترتیب منطقی ابواب منطق (مدخل، حد، قضایا،‌قیاس، صناعات خمس) را با توجه به سخنان منطق‌دانان این‌گونه می‌توان بیان کرد: از آنجا که در فکر انسان خطا رخ می‌دهد (اجوبهْْ محقق طوسی، 251؛ منطق العین، 175؛ قطب رازی، شرح شمسیه، 57؛ علامه حلی، القواعد الجلیه، 186؛ ملاعبدالله، حاشیه، 34) و خطا یا در صورت فکر است یا در مادة آن (ابن‌سینا، النجاهْْ، 8؛ منطق التلویحات، 2) و از آنجا که فکر یا با قول شارح (موصل به تصور مجهول) صورت می‌گیرد و یا با حجت (موصل به تصدیق مجهول) و از آنجا که تصور بر تصدیق مقدم است (شرح المطالع، 24) و اجزای قول شارح بر قول شارح، و
_________________________________
1. ابن بهریز به آن کتاب التلخیص یا کتاب فریرمینیاس گفته است (حدود، 120) و آن کتاب باری ارمیناس یا کتاب العباره است.
_________________________________
اجزای حجت بر حجت تقدم دارد (منطق التلویحات، 3)، باید گفت اقسام خطای در فکر انسان به این ترتیب حاصل می‌شود: 1. خطای در مفردات (موضوع و محمول‌ها که یا از جهت الفاظ مفرده و یا معانی مفرده، و یا از جهت صورت حدود و رسوم است)؛ 2. خطای در اجزای حجت (قضایا)؛
3. خطای در حجت از جهت صورت آن؛ 4. خطای در حجت و قیاس از جهت نوع ماده و قضایای آن، و نیز از جهت اغراض مستدل.
اگر خطای اول (خطای در تعاریف و مفردات) رخ دهد خطای در قضایا و پس از آن خطای در حجج و قیاسات رخ خواهد داد. از این روی، نخست باید آن را رفع کرد که علم منطق با وضع ابوابی چون باب الفاظ و باب ایساغوجی و باب مقولات و باب تعاریف قوانین فکر را از این جهت تبیین کرده است، که در صورت مراعات آنها، فکر انسان گرفتار این نوع خطا نخواهد شد. منشأهای گوناگون خطای اول در ابواب الفاظ و ایساغوجی و مقولات و تعاریف مورد نظر بوده است. از این روی، به تناسب، مباحث مختلفی در این ابواب مطرح شده است: ابتدا از قوانین الفاظ و کلیات خمس و مقولات بحث می‌شود که بحث از اجزای قول شارح است و سپس از قوانین خود قول شارح بحث می‌شود. همچنین اگر از خطای اول پیش‌گیری شد، در صورتی که خطای دوم (خطای در قضایا) رخ دهد، خطای در حجج و قیاسات نیز رخ خواهد داد. از این روی ابتدا باید خطای در قضایا را مرتفع ساخت، که علم منطق با وضع باب قضایا، قوانین فکر را از این جهت تبیین کرده است، و در صورت مراعات آن، این نوع خطا رخ نخواهد داد. منطق¬دانان در زمینة منشأهای مختلف خطای دوم اندیشیده‌اند، و به تناسب، مباحث مختلفی را در باب قضایا مطرح کرده‌اند. اگر از خطای اول و دوم پیش‌گیری شود (یعنی مفردات و قضایا صحیح باشند) در صورتی که خطای سوم یعنی خطا در صورت استدلال و حجت رخ دهد، خطای چهارم نیز رخ خواهد داد. بنابراین باید خطای صوری استدلال را رفع کرد، که علم منطق با وضع باب حجت، قوانین فکر را از این جهت نیز تبیین کرده است و بر اساس منشأهای گوناگونی که این خطا دارد، مباحث مختلفی در این باب مطرح می‌شود. سرانجام بر فرض‌ِ پیش‌گیری از خطای اول و دوم و سوم، با مراعات قواعد منطق و قوانین فکر، یعنی بر فرض صحت مفردات و قضایا و استدلال از جهت صورت، باز هم ممکن است در فکر انسان خطا رخ دهد، ولی این خطا با توجه به نوع قضایای استدلال و با توجه به غرض مستدل از استدلال صورت می‌پذیرد؛ یعنی ممکن است قضایای به کاررفته در استدلال با غرض مستدل تناسب نداشته باشند؛ مثلاً در مقام اقامة برهان، به جای یقینیات از وهمیات استفاده کنند (شهرزوری، شرح حکمهْْ‌الاشراق، 35) یا در مقام ساکت کردن خصم از یقینیات بهره گیرند، یا به طور کلی به این نکته بی‌توجهی ورزند که لکل مقام مقال
(مظفر، المنطق، 412)، و در نتیجه به مقتضای حال مخاطب و به غرض از استدلال و نیز به
شرایط زمانی و مکانی و ... توجه نکنند. در منطق برای جلوگیری از این‌گونه خطاها، باب صناعات خمس را گشوده‌اند.
اگر مفردات، قضایا، و صورت قیاس صحیح باشند و مقدمات استدلال متناسب با غرض بوده، استدلالْ مفید غرض مستدل باشد، مستدل به غرض خود از استدلال خواهد رسید، و خطای دیگری در فکر او رخ نخواهد داد، و از این روی، افزون بر ابواب منطق نیاز به باب دیگری نیست و چون این خطاها ترتیب منطقی دارند، رفع آنها و حفظ ذهن از آنها نیز باید به همان ترتیب باشد.
اما این که صناعات خمس چه ترتیبی دارند و کدام مقدم و کدام مأخرند، غالباً بدان نپرداخته‌اند؛ گرچه پاره‌ای منابع از این نکته نیز بحث کرده‌اند.
ب) اختلاف در ترتیب صناعات خمس
ترتیب میان صناعات خمس به دو لحاظِ تعلیمی و ارزش معرفتی قابل بررسی است. در سخنان منطق‌دانان به ترتیب میانِ صناعات خمس، از هر یک از این دو جهت اشاره شده است.
1. ترتیب صناعات خمس به لحاظ تعلیمی
ابن‌سینا دربارة ترتیب طبیعی ابواب منطق و ترتیب صناعات خمس می‌گوید: ترتیب طبیعی اقتضا دارد که بحث از بسایط و مفردات (الفاظ مفرده و معانی مفرده و مقولات) بر بحث از مرکبات مقدم باشد، و بحث از ترکیب اول بین مفردات بر ترکیب دوم، و بحث از قیاس مطلق (باب حجت) بر قیاسات خاصه (صناعات خمس) مقدم باشد. اما اینکه کدام‌یک از صناعات خمس بر دیگری مقدم است، باید گفت در اینجا ترتیب خاصی وجود ندارد که تقدیم یکی و تأخیر دیگری را اقتضا کند؛ زیرا هر کدام از جهتی می‌تواند بر دیگری مقدم باشد. ولی ارسطو از باب تقدیم اهم بر مهم و تقدیم واجب بر مستحب، برهان را بر دیگر صناعات مقدم داشته است؛ زیرا مهم‌ترین هدف در تمام مباحث گذشتة منطق و نیز در باب قیاس، دست¬یابی به حق و یقیین است، و از میان صناعات خمس فقط برهان است که به این هدف می‌انجامد؛ چون دیگر صناعات خمس یا آموخته می‌شوند، تا این که از آن دوری شود مانند مغالطه، یا برای تمرین و کسب مهارت است، یا برای مغلوب ساختن دشمنانِ حق، مثل جدل، و یا برای تأثیرگذاری بر جمهور مردم از راه ظن و تخییل آنان است، تا به آنچه مصلحت ایشان است تشویق و تحریک شوند، نظیر خطابه و شعر. البته بحث از همة صناعات خمس برای تکمیل اقسام مورد نیاز است.
ابن‌سینا در ادامه می‌نویسد: بعضی می‌گویند تقدم جدل بر برهان بهتر است. این قول به شدت رد و انکار شده است ولی مستحق این مقدار رد نیست؛ زیرا اگر عمر به انسان مهلت دهد که جدل را پیش از برهان بیاموزد، این کار از جهتی بهتر است؛ گرچه تقدیم برهان بر جدل از جهتی دیگر بهتر است. تقدم جدل بر برهان از باب تقدم اعم بر اخص است؛ زیرا جدل از جهت صورت و ماده اعم از برهان است، و از جهت تقدم عام بر خاص ، جدل بر برهان مقدم است. اعم بودن جدل از برهان از جهت صورت به این دلیل است که در جدل از قیاس ظاهری و حقیقی و از استقرا و تمثیل استفاده می‌شود، ولی در برهان فقط از قیاس حقیقی بهره می‌گیرند، و اعم بودن جدل از برهان از جهت ماده به این دلیل است که مواد برهان بدیهیات، و مواد جدل مشهورات است، و مشهورات اعم از بدیهیات است.
جدل از جهت ضوابط و شرایط مقدمات و نیز شرایط و ضوابط حدود قیاس (موضوع و محمول‌های مقدمات قیاس) اعم از برهان است؛ یعنی مراعات شرایطی که برای مقدمات برهان و برای حدود مقدمات برهان بیان شده است در جدل الزامی نیست. پس از این جهت نیز جدل اعم از برهان است و این نیز وجهی است برای مقدم ساختن جدل بر برهان. همچنین اعم بودن جدل از برهان، گرچه با اعم بودن قیاس از برهان فرق دارد ‌ـ چون اعم بودن قیاس از برهان بدان روست که قیاس مقوم و ذاتی و جنس برهان است و اعم بودن جدل از برهان امری عرضی است چون مشهورات و شهرت نسبت به بدیهیات و بداهت امری عرضی است نه امری ذاتی، چون ممکن است یک بدیهی مشهور نباشد ‌ـ لکن گرچه امر اعم نسبت به امر اخص مقوم و ذاتی نباشد باز هم شروع از اعم و انتقال به اخص امری نافع است و حصول ملکة برهان نیز به همین صورت است که انسان ابتدا متفطن قیاس جدلی شود، سپس به برهان منتقل گردد.
ابن‌سینا در ادامه به جایگاه خطابه و شعر و مغالطه اشاره می‌کند و می‌گوید:
صناعت خطابه و صناعت شعر هیچ نفعی در امور کلی نظری ندارد؛ زیرا موضوع این دو، امور جزئیه است و اگر صناعت شعر یا خطابه به امور کلیه منتقل شوند به این امور ستم شده است؛ چه، در مسائل فلسفی جای خطابه و شعر نیست؛ زیرا مواد خطابی و شعری، مواد ظنی وخیال‌پردازانه‌اند، در صورتی که غرض در معقولات کسب علم و یقین است، و با آن مواد، این غایت به دست نمی‌آید (مصباح یزدی، شرح برهان شفا، 7). صناعت مغالطه نیز گرچه مانند جدل بر برهان تقدم زمانی دارد امّا تقدم جدل بر برهان تقدم نافع است و تقدم مغالطه بر برهان تقدم ضارّ، و مغالطه هیچ نفعی ندارد. همچنین از جهت ماده نیز هیچ مشارکتی با برهان ندارد؛ زیرا بین برهان و مغالطه از جهت صورت و ماده هیچ تطابقی در کار نیست. خطابه نیز بر برهان تقدم زمانی دارد و از این جهت شبیه جدل یا مغالطه است، ولی ملاک تقدم در این صناعات تقدم زمانی نیست، بلکه ملاک تقدم نافع است که با نوعی مشارکت در ماده یا صورت همراه است (برهان شفاء، 56).
محقق طوسی در اساس الاقتباس می‌گوید: مباحثی چون الفاظ مفرده و معانی مفرده و مقولات و قضایا از جهت تقدم طبعی اجزا بر کل، بر قیاس مقدم‌اند، و قیاس بر برهان تقدم دارد؛ زیرا قیاس اعم از برهان است و ترتیب طبیعی در تعلیم، تقدیم اعم بر اخص را اقتضا می‌کند؛ چه، اعم به عقل نزدیک‌تر است، چنانکه اخص به حس نزدیک‌تر است. پس قیاس به تقدیم اولی است. همچنین از میان صناعات چهارگانة دیگر، گرچه به اعتبار مواد به وجهی از برهان عام‌ترند (و از این نظر از باب تقدیم اعم بر اخص، باید قبل از برهان قرار گیرند) برهان به چند جهت بر بقیه مقدم است، و از این روی، ابتدا از برهان بحث می‌کنیم.
وجوه تقدیم برهان بر صناعات چهارگانة دیگر عبارت‌اند از: 1. برهان مطلوب بالذات است و دیگر صناعات مطلوب بالعرض‌اند؛ 2. برهان هم به حسب شخص نافع است و هم بر حسب نوع، و دیگر صناعات فقط بر حسب مشارکت نوعی نافع‌اند؛ 3. خطابه و شعر به مطالب جزئی تعلق می‌گیرند، برخلاف برهان، و اما مغالطه و جدل گرچه متعلق به مطالب کلی‌اند مغالطه بالذات نافع نیست، بلکه بالعرض نافع است؛ زیرا منفعت آن از این جهت است که از آن دوری گزینند. مواد جدل نیز گرچه از جهتی از مواد برهان عام‌ترند اما اعم عرضی‌اند؛ بر خلاف قیاس که اعم ذاتی از برهان است. با این وجوه، تقدیم برهان بر دیگر صناعات واجب است (اساس الاقتباس، 343).
با توجه به این عبارتِ محقق طوسی باید گفت از نظر ایشان تقدیم برهان بر جدل واجب است، و تقدیم جدل بر برهان ممنوع؛ زیرا گرچه مواد جدل اعم از مواد برهان است، این اعم بودن از باب ذاتی بودن اعم برای اخص نیست، بلکه امری عرضی است، و اعم عرضی نباید بر اخص عرضی مقدم شود، بلکه آن اعم ذاتی است که بر اخص مقدم است.
پاسخ این سخن محقق طوسی را چنین داده‌اند که گرچه مقدمات سخن ایشان صحیح است، حداکثر اولویتِ تقدمِ برهان بر جدل را به کرسی می‌نشاند، نه وجوب آن را. بنابراین تقدیم جدل بربرهان به لحاظ همان اعم بودن عرضی خالی از وجه نیست (شرح برهان شفا، 1/63).
2. ترتیب صناعات خمس به لحاظ ارزش معرفتی
اگر بخواهیم ترتیب بین صناعات خمس را از باب تقدیم عام بر خاص بیان کنیم، نخست باید تخییل (شعر) و سپس ترجیح (خطابه) و سپس ترویج (مغالطه) و سپس تسلیم (جدل) و سپس تحقیق (برهان)؛ زیرا هر قضیه که مفید تحقیق باشد غالباً در معرض تسلیم و ترویج نیز هست، و هر قضیه که مقارن ترویج یا تسلیم باشد مقتضی ترجیح نیز هست، و هر قضیه‌ای که مقتضی ترجیح باشد مشتمل بر تخییل نیز هست، ولی عکس این مطالب صادق نیست؛ یعنی واجب نیست که هر قضیه‌ای که مقارن ترویج با تسلیم است مفید تحقیق نیز باشد. همچنین واجب نیست که هر قضیه‌ای مقتضی ترجیح باشد در صدد ترویج و تسلیم نیز باشد، و نیز لازم نیست که هر قضیه مقتضی تخییل است مفید و مستلزم ترجیح و تصدیق باشد (اساس الاقتباس، 349). همچنین اگر بخواهیم ترتیب صناعات خمس را از باب تقدیم آنچه تأثیر آن بر مردم بیشتر است بیان کنیم باید گفت تخییل (شعر) بر دیگر صناعات مقدم است؛ زیرا نفوس عوام در برابر تخییل مطیع‌ترند تا تصدیق؛ و از میان اقسام تصدیق در برابر اقناعیات مطیع‌ترند تا یقینیات (همان، 348). نیز اگر بخواهیم ترتیب صناعات خمس را از جهت اهمیت فایده‌ای که هر یک در بر دارد بیان کنیم باید گفت برهان در مرتبة نخست است که بالذاتْ مفید یقین است، و دوم جدل است که مفید رأیی مشهور و مقتضی الزام است، و سوم مغالطه است که مفید اعتقاد جازم غیر مطابق با واقع است، و چهارم خطابه است که مفید اعتقاد غیر جازم است، و پنجم شعر است که مفید تصدیق نیست، بلکه مفید تخییل است.
ابن‌سینا در اشارات در مقام بیان اقسام تصدیق می‌گوید: «تصدیقاً علمیاً او ظنیاً او وضعیاً و تسلیمیاً»، و فخر رازی در شرح این عبارت پس از تعریف علم و ظن و وضع و تسلیم می‌گوید: سبب تقدیم علمی بر ظنی و تقدیم ظنی بر وضعی و تسلیمی این است که قیاس پنج قسم است: برهان، خطابه، جدل، مغالطه و شعر.
اما قیاس شعری در تصدیق مؤثر نیست، بلکه قائم مقام تصدیق در ایجاد ترغیب و ترهیب است، و چون قیاس شعری و مبادی آن در تصدیق مفید و مؤثر نمی‌افتند ابن‌سینا در اشارات متعرض آن نشده است (طوسی، شرح اشارات، 14). همچنین هدف از آموختن قیاس مغالطی و شناخت مبادی آن به کار بردن آن نیست، بلکه احتراز از آن است. بنابراین قیاس‌های مطلوبْ قیاس برهانی و جدلی وخطابی‌اند، و از همین روی شیخ در اشارات فقط به مبادی این سه اشاره کرده و به مبادی شعر و مغالطه نپرداخته است، و از میان برهان و خطابه و جدل، برهان شریف‌ترین قیاس‌هاست؛ زیرا مفید یقین است. اما این باره که پس از برهان، کدام یک از جدل و خطابه شریف‌تر است اختلاف نظر وجود دارد. ابن‌سینا خطابه را بر جدل مقدم داشته است چون جدل برای خواص یقین و اعتقادی به همراه نمی‌آورد ولی خطابه برای عوام مفید ظن است. پس فقط برهان و خطابه است که برای مردم تصدیق به همراه می‌آورد؛ زیرا برهان برای خواص مفید یقین است و خطابه برای عوام مفید ظن؛ ولی فایدة جدل اندک و نادر است، و از این روی، خطابه بر جدل مقدم است. همچنین قرآن کریم خطابه را بر جدل مقدم داشته است (نحل،125)، که مراد از موعظه حسنه همان خطابه است. ابن‌سینا نیز مبادی برهان (علمیات) را بر همه مقدم داشته، و سپس مبادی خطابه (ظنیات)، و پس از آن مبادی جدل (وضع و تسلیم) را آورده است (الانارات، 15).
از بحث‌های گذشته این نتایج به دست می¬آید:
1. مباحث منطق ترتیب عقلانی دارند؛
2. ساختار واقعی و نفس‌الامری منطق دو بخشی است: بخش تصورات و بخش تصدیقات؛ و این نکته کانون توجه همة منطق‌دانان و نیز ارسطو، مدوّن منطق، بوده است؛
3. سخنان منطق‌دانان در ساختار تدوینی منطق متفاوت است و این تفاوت‌ها را در چند زمینه می‌توان برشمرد:
اول. ارائة طرحی برای مطرح کردن مباحث منطق که بعضی رأساً هفت یا هشت یا نه باب را آورده‌اند و برخی ابتدا آن را به دو بخش تصورات و تصدیقات تقسیم کرده‌اند، و در بخش اولْ دو یا سه مبحث، و در بخش دوم هفت مبحث را آورده‌اند، و در مجموع نه یا ده باب را برشمرده‌اند؛
دوم. مطرح کردن یا مطرح نکردن بحثی خاص مانند بحث از مقولات در علم منطق؛
سوم. ترتیب ابواب منطق یعنی باب مقولات و قضایا و قیاس و صناعات خمس، و نیز ترتیب میان خود صناعات خمس.
منابع
1. ابن اشعر، ابوالولید، تلخیص کتاب ارسطو فی الجدل، الهیئهْْ المصریهْْ العامهْْ للکتاب، 1980م.
2. ابن¬خلدون، عبدالرحمن، مقدمه، منشورات محمد علی بیضون، بیروت، دارالکتب ¬¬العلمیهْْ، چاپ هشتم، 1424 ق.
3. ابن¬سینا، حسین بن علی، النجاهْْ من الغرق فی بحر الضلالات، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1364ش.
4. ــــــــــــــــــــ ، الشفاء، برهان، قم، منشورات مکتبهْْ آیت¬الله العظمی المرعشی النجفی، 1404ق.
5. ابن¬مقفع، المنطقیات، تهران، انتشارات انجمن فلسفه ایران، 1357ش.
6. ابن ندیم، محمد بن اسحق، الفهرست، تهران، انتشارات اساطیر، 1381ش.
7. ارسطو، النص الکامل، المنطق ارسطو، بیروت، دارالفکر اللبنانی، 1999م.
8. جرجانی، حواشی بر شرح شمسیه، قم، انتشارات بیدار، 1382ش.
9. حلی، حسن بن یوسف، الاسرار الخفیه، مرکز انتشارات دفتر تبلیغاتی اسلامی، 1379ش.
10. ــــــــــــــــــــ ، القواعد الجلیه، قم، مؤسسهْْ النشر الاسلامی، 1412ق.
11. الخونجی، کشف الاسرار عن غوامض الافکار (پایان‌نامه)، به اهتمام: حسن ابراهیمی نائینی، دانشگاه تهران، دانشکده الهیات و معارف اسلامی، 1373ش.
12. دشتکی، معیار الفرقان(پایان‌نامه)، مصحح: وجیهه حسینی فر، کرج، دانشگاه آزاد اسلامی، 1375ش.
13. رازی، قطب‌الدین، شرح المطالع، قم، انتشارات کتبی نجفی، ]بی‌تا[.
14. الاعسم، عبدالامیر، رسائل منطقیه فی الحدود و الرسوم لفلاسفهْْ العرب، بیروت، دار المناهل، چاپ اول، 1413ق.
15. الساوی، عمر بن سهلان، البصائر النصیریه، بیروت، دارالفکر للبنانی، 1993م.
16. ــــــــــــــــــــ ، التبصره، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1337ش.
17. سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، تصحیح و حواشی: حسن حسن‌زاده آملی، چاپ اول، نشر ناب، 1369ش.
18. سهروردی، شهاب‌الدین، منطق التلویحات، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1334ش.
19. شهابی، محمود، رهبر خرد، تهران، کتابخانه خیام، 1340ش.
20. شهرزوری، شمس‌الدین محمد، شرح حکمهْْ‌الاشراق، تصحیح و تحقیق: حسین ضیائی تربتی، تهران، انتشارات مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه)، 1372ش.
21. قطب، شیرازی، قطب الدین، شرح حکمهْْ الاشراق، مصحح: مهدی محقق وعبدالله نورانی، تهران، انتشارات مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران،1380ش.
22. طوسی، نصیرالدین محمد، اساس الاقتباس، تصحیح: مدرس رضوی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1326ش.
ــــــــــــــــــــ ، تجرید المنطق، بیروت، منشورات مؤسسهْْ الاعلمی للمطبوعات، 1408 ق.
2. ــــــــــــــــــــ ، شرح اشارات، قم، نشر البلاغهْْ، 1375ش.
3. غزالی، معیار العلم، تعلیق و شرح: علی بوملحم، بیروت، دار الهلال، 1421ق.
4. ــــــــــــــــــــ ، مقاصد الفلاسفه، مصر، دارالمعارف، 1961م.
5. فارابی، ابونصر، الالفاظ المستعمله فی المنطق، بیروت، دارالمشرق، ]بی‌تا[.
6. ــــــــــــــــــــ ، المنطقیات للفارابی، مکتبهْْ آیت‌‌الله العظمی المرعشی النجفی، قم، 1409ق.
7. فخر رازی، الانارات فی شرح الاشارات(پایان‌نامه)، دانشگاه تهران، دانشکده الهیات و معارف اسلامی، 1374ش.
8. شیرازی، درهْْ التاج، تهران، ‌انتشارات حکمت، چاپ سوم، 1369ش.
9. کاتبی قزوینی، ابوالحسن نجم¬الدین علی بن عمر بن علی، منطق العین، مشهد، مؤسسة چاپ و انتشارات دانشگاه فردوسی، چاپ اول، 1397 ق.
10. مشکوهْْ‌الدینی، عبدالمحسن، منطق نوین، تهران، مؤسسة انتشارات آگاه، 1360ش.
11. مصباح یزدی، محمدتقی، شرح برهان شفا (ج1و2)، تحقیق و نگارش: محسن غرویان، قم، مرکز انتشارات مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی?، 1384ش.
12. مظفر، محمدرضا، المنطق، مؤسسهْْ النشر الاسلامی، 1423ق.
13. ملاعبدالله، الحاشیه، تعلیق: سید مصطفی حسینی دشتی، 1363ش.

تبلیغات