جهاد با نفس(9)
آرشیو
چکیده
متن
مؤلف وسائل الشیعه باب 17 از ابواب جهاد النفس را باب استحباب ذم النفس و تأدیبها و مقته نامیده است. مفاد این عنوان این است که دشمنی با نفس اماره و معیوب دانستن آن و ادب کردن آن، مستحب است.
پیشتر )بخش دوم این مقالات شمارة 51) گفتیم که واژه نفس معناهای چندی دارد و آنگاه که سخن از جهاد با نفس و مبارزه با آن در میان است، خود، روح، دل یا نفس اماره مورد نظر است.
آنجا گفتیم که مبارزه با نفس به معنای خود و روح و دل جایی است که انسان خواستهای مغایر با خواست خدا داشته باشد، و مبارزه با نفس به معنای نفس اماره آن است که با بعد شر طلبی و میل نفس به بدیها مبارزه شود. به دیگر سخن، مبارزه با نفس، مبارزه با تمایلات و گرایشهایی است که منطبق بر عقل و شرع نیست.
آنجا همچنین گفتیم که مبارزه با نفس، سرکوب کامل نفس و بی پاسخ گذاشتن همه خواستههای آن نمی باشد. این راهی نیست که اسلام و دیگر ادیان الهی آن را پذیرفته باشند، هر چند نحلههایی مانند مرتاضان یا فرقههایی از صوفیان به این راه بروند و احیاناً به آثاری نیز دست یابند، اما چنین نیست که هر اثری حکایت از درستی مؤثر داشته باشد.
در خبر است که روزی کسی نزد امام صادق(ع) آمد که گفته می شد از غیب خبر دارد. امام(ع) با قدرت خدادادی تخم پرندهای را از درختی در جزیرهای برداشت و آن را در دست خود پنهان کرد و پرسید: در دست من چیست؟ آن مرد نگاهی به اطراف کرد و گفت: تخم پرندهای است که آن را از آشیانهاش در درختی در جزیرهای برداشتهاى! امام(ع) از او پرسید: تو چگونه به این توانمندی رسیدهاى؟ مرد گفت: با مبارزه با نفس! امام فرمود: اسلام بیاور. مرد نپذیرفت. امام فرمود: چرا اسلام نمی آورى؟ مرد گفت: دلم نمی خواهد. امام فرمود: مگر تو اهل مبارزه با نفس نیستى؟ با خواسته دل و نفس خود مبارزه کن و اسلام بیاور. آن مرد دید حرف درستی است و باید طبق برنامهای که در مبارزه با خواستههای نفسانی دارد، اسلام بیاورد و آورد. پس از تشرف او به اسلام امام(ع) چیزی از جیب خود در دست گرفت و گفت: حالا بگو ببینم در دست من چیست؟ مرد گفت: نمی دانم. امام فرمود: تو پیش از تشرف به اسلام از راه نادرست و باطل به آن مقام رسیده بودی و اکنون می توانی از راه راست و درست به همان مقام و بالاتر از آن برسى.
اکنون به بازخوانی دو حدیث از سه حدیثی که شیخ حرّ عاملی1 در باب 17 آورده است می پردازیم.
حدیث1. حسن بن جهم این حدیث قدسی را از امام موسی کاظم7 گزارش کرده است: ذمّک لنفسک أفضل من عبادتک أربعین سنة؛ معیوب دانستن تو نفس خودت را از عبادت چهل سالهات بهتر است.
حدیث 2. امیر المؤمنین(ع) فرموده است: أیها الناس تولّوا من أنفسکم تأدیبها و اعدلوا بها عن ضراوة عاداتها؛ مردم! به ادب کردن نفس خود بپردازید و از رفتن به سوی آنچه عادتهای مورد علاقه او شما را به سوی آن می کشاند بپرهیزید.)[1])
باب 18 در وجوب اطاعت خداست. واژه وجوب گاهی در معنای الزام و تکلیف به کار می رود و گاهی در معنای شرطیت. اینجا مراد از آن با توجه به روایاتی که در این باب آورده شده است شرطیت است و نه تکلیف و الزام.
چنانچه گفته شود برای نماز وضو گرفتن واجب است این وجوب، وجوب تکلیفی نیست؛ بلکه شرطیت وضو برای نماز را بیان میکند. همچنانکه هرگاه گفته شود در خرید و فروش، مشخص و معلوم بودن جنس مورد معامله واجب است، وجوب به معنای شرطیت میباشد، یعنی معلوم و مشخص بودن جنس، شرط صحت بیع است؛ زیرا معاملهای که روی جنس مبهم و نامشخص صورت بگیرد صحیح نیست.
اطاعت اوامر الهی در روایات این باب شرط نجات و رستگاری و سعادت دانسته شده است.
در حدیث 1 این باب از امام صادق(ع) نقل شده که فرموده است: لا تذهب بکم المذاهب فوالله ما شیعتنا إلا من أطاع الله عزّوجل؛ به این سو و آن سو نروید )گرفتار اوهام و خیالات نشوید) به خدا سوگند شیعه ما کسی است که خدای متعال را اطاعت کند. مفاد این حدیث که نظیر آن فراوان است آب پاکی روی دست کسانی می ریزد که به دلخوشی شیعه بودن، خود را مجاز به ارتکاب گناه می دانند!
در حدیث 2 امام باقر(ع) از پیامبر(ص) گزارش می کند که فرموده است: إنه لا یُدْرَکُ ما عندالله إلا بطاعته؛ همانا مقامات الهی را جز با اطاعت خدا نمی توان به دست آورد.
در حدیث 3 جابر می گوید: امام باقر(ع) به من فرمود: جابر! آیا کسی که تشیع را مذهب خود قرار داده است، سزاوار است که به ادعای محبت ما اهل بیت بسنده کند؟! به خدا سوگند شیعه ما جز کسی که پرهیزکار و مطیع خدا باشد، نیست. جابر! شیعیان ما جز به تواضع، خشوع، امانتدارى، بسیار به یاد خدا بودن و روزه، نماز، نیکی به پدر و مادر و تعهد نسبت به همسایگان ]و[ مستمندان و بدهکاران و یتیمان و همچنین راستگویى، تلاوت قرآن و نگهداری زبان خود از پرداختن به مردم مگر به نیکى، شناخته نمی شوند. شیعیان، مورد اعتماد قبیلههای اطراف خود هستند ... ]و آنها[ محبوبترین بندگان نزد خدا، پرهیزکارترین مردم، داناترین مردم به ]چگونگى[ طاعت خدا می باشند. جابر! به خدا سوگند ما جز با طاعت و بندگى، تقرب به خدا نمی جوییم و تضمینی بر معافیت از آتش ]دوزخ[ به ما داده نشده است و هیچکس در برابر خدا سندی در دست ندارد. هر کس مطیع خدا باشد، دوست ماست و هر کس خدا را نافرمانی کند، دشمن ماست و به ولایت ما جز با عمل ]صالح[ و پرهیزکاری نمی توان رسید.
حدیث 4. از امام باقر(ع) چنین گزارش شده است: .... من کان منکم مطیعاً لِلّه تنفعه ولایتنا و من کان منکم عاصیاً لِلّه لم تنفعه ولایتنا، و یحکم لا تغترّوا، و یحکم لا تغترّوا؛ کسی که مطیع خدا باشد، ولایت ما او را سود دهد و کسی که خدا را نافرمانی کند، ولایت ما سودی به او نبخشد. وای بر شما مغرور نشوید! وای بر شما مغرور نشوید!.
هماهنگ با چهار حدیث بالا احادیث فراوان دیگری نیز از پیشوایان معصوم: گزارش شده است که اینجا برخی از آنها را بازگو میکنیم:
d پیامبر(ص) فرموده است: أیها الناس! خدا نه با کسی خویشاوندی دارد و نه به چیزی جز عمل ]صالح[ به کسی پاداش می دهد یا بدی را از او دور می کند. هان ای مردم! کسی ادعای بی اساس نکند و خیال خام در سر نپرورد. قسم به کسی که مرا به حق برگزید جز عمل ]صالح[ و رَحْم ] و مروت[ چیزی نجاتبخش نیست. من هم چنانچه گناه کنم ساقط می شوم! خدایا شاهد باش که ]رسالت تو را[ ابلاغ کردم.)[2])
d امام کاظم7 فرموده است: چنانچه به وارسی حال شیعیانم بپردازم، آنها را جز اظهار کننده به زبان نمی یابم و چنانچه آنها را بیازمایم، آنها را خارج شدگان از دین بیابم و چنانچه آنها را امتحان کنم، از هر هزار نفر بیش از یک نفر قبول نخواهد شد و چنانچه آنها را غربال کنم، چندان چیزی در غربال نخواهد ماند! اینها چه خوب بر تختها تکیه میزنند و میگویند: ما شیعه علی(ع) هستیم! شیعه علی کسی است که کردار او با گفتارش یکی باشد.)[3])
d از امام صادق(ع) نقل شده که فرموده است: إنّ ممّن ینتحل هذا الأمر لمن هو شرٌّ من الیهود و النصاری و المجوس و الّذین أشرکوا؛ در میان کسانی که خود را شیعه می دانند کسانی هستند که از یهود و نصارا و مجوس و مشرکین بدترند.)[4])
d امام حسین(ع) در واکنش به گفتة مردی که ادعای تشیع می کرد فرمود: إنّ شیعتنا من سلمت قلوبهم من کل غشٍّ و غل و دغل....؛ شیعیان ما کسانی هستند که دلهایشان از هرگونه غل و غش و دغلکاری پاک باشد.)[5])
شهید مطهری(ره) می فرماید: گروهی از عوام شیعه صرفاً انتساب ظاهری به امیر المؤمنین(ع) را برای نجات کافی میشمارند و این فکر عامل اساسی بیچارگی شیعه در عصر اخیر به شمار می رود.)[6])
او همچنین می گوید: یکی از عوامل انحطاط و تباهی اجتماعات مسلمان در عصر حاضر، غرور عجیبی است که در آنان در دورههای متأخر پدید آمده است. اگر از این افراد پرسیده شود که آیا اعمال نیک غیر شیعه مورد قبول درگاه خدا واقع می شود، بسیاری از آنها جواب می دهند: نه، و اگر از آنان پرسیده شود که اعمال بد و گناهان شیعه چه حکمی دارد، جواب می دهند: همه بخشیده شده است!.)[7]) او سپس می گوید: افرادی که تحت تأثیر وساوس شیطانی قرار گرفته و به این دل خوش کردهاند که ناممان در میان نامهای دوستان علی بن أبی طالب7 است... باید بدانند که خیلی کور خواندهاند، پرده غفلت جلو چشمشان را گرفته است. روزی چشم بازخواهند کرد که خود را غرق در عذاب جانفرسای الهی ببینند و دچار چنان حسرتی گردند که اگر امکان مرگ بود هزار بار می مردند. پس امروز از خواب غفلت بیدار شوند و توبه نمایند و مافات را جبران کنند.)[8]) این استاد بزرگ در پایان این بحث می فرماید: به طور کلی در باب عقاب گناهان... هیچیک از آنها مخصوص کافران یا مسلمانان غیرشیعه نیست....)[9])
در حدیث 5 باب 18 از پیامبر(ص) این حدیث قدسی نقل شده است که خدا می فرماید: یابن آدم أطعنی فیما أمرتک و لا تعلّمنی ما یصلحک: فرزند آدم! دستورات مرا اطاعت کن و در پی این مباش که مصلحت خودت را به من یاد بدهی )من مصلحت تو را بهتر از تو می دانم).
ذیل این حدیث قدسی )جمله: و لا تعلّمنی ما یصلحک) اشاره به این است که آدمی باید به آنچه روزی او شده است، راضی باشد و چنانچه کمبودی در زندگی خود دید پس از آنکه تلاش لازم و معقول را برای رفع آن کمبود به کار بست و مؤثر واقع نشد، ناراحت و افسرده نباشد و بر این باور باشد که همان نقیصه به مصلحت او است )... عَسی) أنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی) أنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللّهُ یَعْلَمُ وَ أنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ()[10])، )... فَعَسی )) أنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ یَجْعَلَ اللّهُ فیهِ خَیْرًا کَثیرًا()[11]). چه بسا کسانی که از نعمتهای ظاهری سوء استفاده کرده و نعمت خدا را به دست خود، به نقمت و بلا تبدیل نمودهاند: )ألَمْ تَرَ إِلَی الّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّهِ کُفْرًا وَ أحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ()[12]).
در حدیث 6 نیز حدیث قدسی دیگری از پیامبر(ص) نقل شده است و آن اینکه خداوند می فرماید: هر یک از بندگان من که مرا اطاعت کند، او را به دیگری جز خودم وا مگذارم و هر بندهای که مرا نافرمانی کند او را به خودش واگذار کنم و پروا نخواهم داشت که در کدام وادی هلاک شود.
در حدیث 7 امام صادق(ع) آیة شریفه: )... اتّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ...()[13])؛ از خدا پروا کنید و حق تقوا را به جا آورید، را چنین تفسیر فرمودهاند: باید خدا را اطاعت نمود و از معصیت او اجتناب ورزید، باید همواره به یاد خدا بود و او را فراموش نکرد، باید شکر خدا را به جای آورد و کفران نعمت نکرد.
در حدیث 8 که آخرین حدیث این باب است از نهج البلاغه نقل شده است که امیر المؤمنین(ع) فرمودهاند: إنّ الله جعل الطاعة غنیمة الأ کیاس عند تفریط العجَزَة: خداوند طاعت و فرمانبرداری خود را غنیمتی قرار داده است که هوشمندان به آن روی می آورند؛ و این افراد عاجز و کودن هستند که نسبت به دستورات پروردگار سهل انگاری می کنند. ادامه دارد...
پینوشت:
[1]. نهج البلاغه، حکمت 359.
[2]. شرح ابن ابی الحدید، ج 10، ص 183.
[3]. روضة کافى، ج 2، ح 290.
[4]. بحار الأنوار، ج 65، ص 162، ح 19.
[5]. همان، ص 156، ح 11.
[6]. عدل الهى، ص 291.
[7]. همان، ص 351.
[8] . همان، ص 364.
[9]. همان، ص 367.
[10]. البقره )2) : 216.
[11]. النساء )4) : 19.
[12]. ابراهیم )14) : 28.
.[13] آل عمران /102.
پیشتر )بخش دوم این مقالات شمارة 51) گفتیم که واژه نفس معناهای چندی دارد و آنگاه که سخن از جهاد با نفس و مبارزه با آن در میان است، خود، روح، دل یا نفس اماره مورد نظر است.
آنجا گفتیم که مبارزه با نفس به معنای خود و روح و دل جایی است که انسان خواستهای مغایر با خواست خدا داشته باشد، و مبارزه با نفس به معنای نفس اماره آن است که با بعد شر طلبی و میل نفس به بدیها مبارزه شود. به دیگر سخن، مبارزه با نفس، مبارزه با تمایلات و گرایشهایی است که منطبق بر عقل و شرع نیست.
آنجا همچنین گفتیم که مبارزه با نفس، سرکوب کامل نفس و بی پاسخ گذاشتن همه خواستههای آن نمی باشد. این راهی نیست که اسلام و دیگر ادیان الهی آن را پذیرفته باشند، هر چند نحلههایی مانند مرتاضان یا فرقههایی از صوفیان به این راه بروند و احیاناً به آثاری نیز دست یابند، اما چنین نیست که هر اثری حکایت از درستی مؤثر داشته باشد.
در خبر است که روزی کسی نزد امام صادق(ع) آمد که گفته می شد از غیب خبر دارد. امام(ع) با قدرت خدادادی تخم پرندهای را از درختی در جزیرهای برداشت و آن را در دست خود پنهان کرد و پرسید: در دست من چیست؟ آن مرد نگاهی به اطراف کرد و گفت: تخم پرندهای است که آن را از آشیانهاش در درختی در جزیرهای برداشتهاى! امام(ع) از او پرسید: تو چگونه به این توانمندی رسیدهاى؟ مرد گفت: با مبارزه با نفس! امام فرمود: اسلام بیاور. مرد نپذیرفت. امام فرمود: چرا اسلام نمی آورى؟ مرد گفت: دلم نمی خواهد. امام فرمود: مگر تو اهل مبارزه با نفس نیستى؟ با خواسته دل و نفس خود مبارزه کن و اسلام بیاور. آن مرد دید حرف درستی است و باید طبق برنامهای که در مبارزه با خواستههای نفسانی دارد، اسلام بیاورد و آورد. پس از تشرف او به اسلام امام(ع) چیزی از جیب خود در دست گرفت و گفت: حالا بگو ببینم در دست من چیست؟ مرد گفت: نمی دانم. امام فرمود: تو پیش از تشرف به اسلام از راه نادرست و باطل به آن مقام رسیده بودی و اکنون می توانی از راه راست و درست به همان مقام و بالاتر از آن برسى.
اکنون به بازخوانی دو حدیث از سه حدیثی که شیخ حرّ عاملی1 در باب 17 آورده است می پردازیم.
حدیث1. حسن بن جهم این حدیث قدسی را از امام موسی کاظم7 گزارش کرده است: ذمّک لنفسک أفضل من عبادتک أربعین سنة؛ معیوب دانستن تو نفس خودت را از عبادت چهل سالهات بهتر است.
حدیث 2. امیر المؤمنین(ع) فرموده است: أیها الناس تولّوا من أنفسکم تأدیبها و اعدلوا بها عن ضراوة عاداتها؛ مردم! به ادب کردن نفس خود بپردازید و از رفتن به سوی آنچه عادتهای مورد علاقه او شما را به سوی آن می کشاند بپرهیزید.)[1])
باب 18 در وجوب اطاعت خداست. واژه وجوب گاهی در معنای الزام و تکلیف به کار می رود و گاهی در معنای شرطیت. اینجا مراد از آن با توجه به روایاتی که در این باب آورده شده است شرطیت است و نه تکلیف و الزام.
چنانچه گفته شود برای نماز وضو گرفتن واجب است این وجوب، وجوب تکلیفی نیست؛ بلکه شرطیت وضو برای نماز را بیان میکند. همچنانکه هرگاه گفته شود در خرید و فروش، مشخص و معلوم بودن جنس مورد معامله واجب است، وجوب به معنای شرطیت میباشد، یعنی معلوم و مشخص بودن جنس، شرط صحت بیع است؛ زیرا معاملهای که روی جنس مبهم و نامشخص صورت بگیرد صحیح نیست.
اطاعت اوامر الهی در روایات این باب شرط نجات و رستگاری و سعادت دانسته شده است.
در حدیث 1 این باب از امام صادق(ع) نقل شده که فرموده است: لا تذهب بکم المذاهب فوالله ما شیعتنا إلا من أطاع الله عزّوجل؛ به این سو و آن سو نروید )گرفتار اوهام و خیالات نشوید) به خدا سوگند شیعه ما کسی است که خدای متعال را اطاعت کند. مفاد این حدیث که نظیر آن فراوان است آب پاکی روی دست کسانی می ریزد که به دلخوشی شیعه بودن، خود را مجاز به ارتکاب گناه می دانند!
در حدیث 2 امام باقر(ع) از پیامبر(ص) گزارش می کند که فرموده است: إنه لا یُدْرَکُ ما عندالله إلا بطاعته؛ همانا مقامات الهی را جز با اطاعت خدا نمی توان به دست آورد.
در حدیث 3 جابر می گوید: امام باقر(ع) به من فرمود: جابر! آیا کسی که تشیع را مذهب خود قرار داده است، سزاوار است که به ادعای محبت ما اهل بیت بسنده کند؟! به خدا سوگند شیعه ما جز کسی که پرهیزکار و مطیع خدا باشد، نیست. جابر! شیعیان ما جز به تواضع، خشوع، امانتدارى، بسیار به یاد خدا بودن و روزه، نماز، نیکی به پدر و مادر و تعهد نسبت به همسایگان ]و[ مستمندان و بدهکاران و یتیمان و همچنین راستگویى، تلاوت قرآن و نگهداری زبان خود از پرداختن به مردم مگر به نیکى، شناخته نمی شوند. شیعیان، مورد اعتماد قبیلههای اطراف خود هستند ... ]و آنها[ محبوبترین بندگان نزد خدا، پرهیزکارترین مردم، داناترین مردم به ]چگونگى[ طاعت خدا می باشند. جابر! به خدا سوگند ما جز با طاعت و بندگى، تقرب به خدا نمی جوییم و تضمینی بر معافیت از آتش ]دوزخ[ به ما داده نشده است و هیچکس در برابر خدا سندی در دست ندارد. هر کس مطیع خدا باشد، دوست ماست و هر کس خدا را نافرمانی کند، دشمن ماست و به ولایت ما جز با عمل ]صالح[ و پرهیزکاری نمی توان رسید.
حدیث 4. از امام باقر(ع) چنین گزارش شده است: .... من کان منکم مطیعاً لِلّه تنفعه ولایتنا و من کان منکم عاصیاً لِلّه لم تنفعه ولایتنا، و یحکم لا تغترّوا، و یحکم لا تغترّوا؛ کسی که مطیع خدا باشد، ولایت ما او را سود دهد و کسی که خدا را نافرمانی کند، ولایت ما سودی به او نبخشد. وای بر شما مغرور نشوید! وای بر شما مغرور نشوید!.
هماهنگ با چهار حدیث بالا احادیث فراوان دیگری نیز از پیشوایان معصوم: گزارش شده است که اینجا برخی از آنها را بازگو میکنیم:
d پیامبر(ص) فرموده است: أیها الناس! خدا نه با کسی خویشاوندی دارد و نه به چیزی جز عمل ]صالح[ به کسی پاداش می دهد یا بدی را از او دور می کند. هان ای مردم! کسی ادعای بی اساس نکند و خیال خام در سر نپرورد. قسم به کسی که مرا به حق برگزید جز عمل ]صالح[ و رَحْم ] و مروت[ چیزی نجاتبخش نیست. من هم چنانچه گناه کنم ساقط می شوم! خدایا شاهد باش که ]رسالت تو را[ ابلاغ کردم.)[2])
d امام کاظم7 فرموده است: چنانچه به وارسی حال شیعیانم بپردازم، آنها را جز اظهار کننده به زبان نمی یابم و چنانچه آنها را بیازمایم، آنها را خارج شدگان از دین بیابم و چنانچه آنها را امتحان کنم، از هر هزار نفر بیش از یک نفر قبول نخواهد شد و چنانچه آنها را غربال کنم، چندان چیزی در غربال نخواهد ماند! اینها چه خوب بر تختها تکیه میزنند و میگویند: ما شیعه علی(ع) هستیم! شیعه علی کسی است که کردار او با گفتارش یکی باشد.)[3])
d از امام صادق(ع) نقل شده که فرموده است: إنّ ممّن ینتحل هذا الأمر لمن هو شرٌّ من الیهود و النصاری و المجوس و الّذین أشرکوا؛ در میان کسانی که خود را شیعه می دانند کسانی هستند که از یهود و نصارا و مجوس و مشرکین بدترند.)[4])
d امام حسین(ع) در واکنش به گفتة مردی که ادعای تشیع می کرد فرمود: إنّ شیعتنا من سلمت قلوبهم من کل غشٍّ و غل و دغل....؛ شیعیان ما کسانی هستند که دلهایشان از هرگونه غل و غش و دغلکاری پاک باشد.)[5])
شهید مطهری(ره) می فرماید: گروهی از عوام شیعه صرفاً انتساب ظاهری به امیر المؤمنین(ع) را برای نجات کافی میشمارند و این فکر عامل اساسی بیچارگی شیعه در عصر اخیر به شمار می رود.)[6])
او همچنین می گوید: یکی از عوامل انحطاط و تباهی اجتماعات مسلمان در عصر حاضر، غرور عجیبی است که در آنان در دورههای متأخر پدید آمده است. اگر از این افراد پرسیده شود که آیا اعمال نیک غیر شیعه مورد قبول درگاه خدا واقع می شود، بسیاری از آنها جواب می دهند: نه، و اگر از آنان پرسیده شود که اعمال بد و گناهان شیعه چه حکمی دارد، جواب می دهند: همه بخشیده شده است!.)[7]) او سپس می گوید: افرادی که تحت تأثیر وساوس شیطانی قرار گرفته و به این دل خوش کردهاند که ناممان در میان نامهای دوستان علی بن أبی طالب7 است... باید بدانند که خیلی کور خواندهاند، پرده غفلت جلو چشمشان را گرفته است. روزی چشم بازخواهند کرد که خود را غرق در عذاب جانفرسای الهی ببینند و دچار چنان حسرتی گردند که اگر امکان مرگ بود هزار بار می مردند. پس امروز از خواب غفلت بیدار شوند و توبه نمایند و مافات را جبران کنند.)[8]) این استاد بزرگ در پایان این بحث می فرماید: به طور کلی در باب عقاب گناهان... هیچیک از آنها مخصوص کافران یا مسلمانان غیرشیعه نیست....)[9])
در حدیث 5 باب 18 از پیامبر(ص) این حدیث قدسی نقل شده است که خدا می فرماید: یابن آدم أطعنی فیما أمرتک و لا تعلّمنی ما یصلحک: فرزند آدم! دستورات مرا اطاعت کن و در پی این مباش که مصلحت خودت را به من یاد بدهی )من مصلحت تو را بهتر از تو می دانم).
ذیل این حدیث قدسی )جمله: و لا تعلّمنی ما یصلحک) اشاره به این است که آدمی باید به آنچه روزی او شده است، راضی باشد و چنانچه کمبودی در زندگی خود دید پس از آنکه تلاش لازم و معقول را برای رفع آن کمبود به کار بست و مؤثر واقع نشد، ناراحت و افسرده نباشد و بر این باور باشد که همان نقیصه به مصلحت او است )... عَسی) أنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی) أنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللّهُ یَعْلَمُ وَ أنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ()[10])، )... فَعَسی )) أنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ یَجْعَلَ اللّهُ فیهِ خَیْرًا کَثیرًا()[11]). چه بسا کسانی که از نعمتهای ظاهری سوء استفاده کرده و نعمت خدا را به دست خود، به نقمت و بلا تبدیل نمودهاند: )ألَمْ تَرَ إِلَی الّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّهِ کُفْرًا وَ أحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ()[12]).
در حدیث 6 نیز حدیث قدسی دیگری از پیامبر(ص) نقل شده است و آن اینکه خداوند می فرماید: هر یک از بندگان من که مرا اطاعت کند، او را به دیگری جز خودم وا مگذارم و هر بندهای که مرا نافرمانی کند او را به خودش واگذار کنم و پروا نخواهم داشت که در کدام وادی هلاک شود.
در حدیث 7 امام صادق(ع) آیة شریفه: )... اتّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ...()[13])؛ از خدا پروا کنید و حق تقوا را به جا آورید، را چنین تفسیر فرمودهاند: باید خدا را اطاعت نمود و از معصیت او اجتناب ورزید، باید همواره به یاد خدا بود و او را فراموش نکرد، باید شکر خدا را به جای آورد و کفران نعمت نکرد.
در حدیث 8 که آخرین حدیث این باب است از نهج البلاغه نقل شده است که امیر المؤمنین(ع) فرمودهاند: إنّ الله جعل الطاعة غنیمة الأ کیاس عند تفریط العجَزَة: خداوند طاعت و فرمانبرداری خود را غنیمتی قرار داده است که هوشمندان به آن روی می آورند؛ و این افراد عاجز و کودن هستند که نسبت به دستورات پروردگار سهل انگاری می کنند. ادامه دارد...
پینوشت:
[1]. نهج البلاغه، حکمت 359.
[2]. شرح ابن ابی الحدید، ج 10، ص 183.
[3]. روضة کافى، ج 2، ح 290.
[4]. بحار الأنوار، ج 65، ص 162، ح 19.
[5]. همان، ص 156، ح 11.
[6]. عدل الهى، ص 291.
[7]. همان، ص 351.
[8] . همان، ص 364.
[9]. همان، ص 367.
[10]. البقره )2) : 216.
[11]. النساء )4) : 19.
[12]. ابراهیم )14) : 28.
.[13] آل عمران /102.