جهاد با نفس 8
آرشیو
چکیده
متن
شیخ حر عاملى(ره) باب ششم از ابواب جهاد النفس وسائل الشیعه را باب استحباب تخلق به اخلاق خوب نامیده و در آن احادیثی چند آورده است.
در نخستین حدیث این باب از امام صادق(ع) نقل شده که آن حضرت فرموده است: خداوند متعال اخلاق خوب را از ویژگیهای پیامبران قرار داده است. هر کس از این نعمت برخوردار است خدا را سپاس گوید و کسی که دستش از این سرمایه خالی است به درگاه خدا تضرّع کند و آن را از او بخواهد. سپس امام(ع) پرهیزکاری و قناعت و صبر و شکر و حلم و حیاء و سخاوت و شجاعت و غیرت و نیکی به مردم و راستگویی و برگرداندن امانت به سپارنده آن را به عنوان برخی از خوبیهای اخلاق برشمرده است.
درس ویژهای که از این حدیث شریف می گیریم، این است که در تخلق به اخلاق خوب زانو زدن نزد استاد اخلاق و فراگیری علم اخلاق و خواندن کتابهای اخلاقی به جای خود اما از خواستن از خدا آن هم با تضرّع و گریه و زاری نیز نباید غفلت کرد. امام(ع) می فرماید: و من لم تکن فیه فلیتضرّع إلی الله عزوجل ولیسأله إیّاها: کسی که اخلاق خوب ندارد باید با تضرّع و گریه ولابه درِ خانه خدا برود و اخلاق خوب را از او بخواهد[1].
در حدیث 6 همین باب، گذشت از کسی که به تو ظلم کرده است و رابطه برقرار کردن با کسی که با تو قطع رابطه کرده است و بخشش به کسی که در بخششی که به دیگران داشته تو را بی نصیب ساخته است و گفتن حرف حق هر چند به ضرر تو باشد، جزء اخلاق خوب شمرده شده است.
باب هفتم درباره این است که آدمی باید تنها خدا را در رزق و روزی و مدّت عمر و نفع و ضرر، مؤثر حقیقی بداند و در حدیث پنجم از این باب از امام صادق(ع) نقل شده که فرموده است: من صحة یقین المرء المسلم أن لا یُرضِیَ الناس بسخط الله و لا یلومهم علی مالم یؤته الله فإن الرّزق لا یسوقه حرص حریص و لا یرده کراهیّة کاره. و لو أن أحدکم فرّ من رزقه کما یفر من الموت لأدرکه رزقه کما یدرکه الموت. إن الله بعدله و قسطه جعل الرّوح و الرّاحة فی الیقین و الرّضا و جعل الهمّ و الحزن فی الشک و السّخط: نشانه یقینِ درست داشتن یک مسلمان این است که با کاری که موجب سخط و غضب خداست مردم را از خود راضی نکند، و به خاطر چیزی که خدا به او نداده است از این و آن گلایه نکند چه آنکه رزق و روزی هر کس نه با حرص و آز فراهم می شود و نه با بی علاقگی کم می شود حتی چنانچه کسی از روزی خود همان گونه که از مرگ فرار می کنند فرار کند آن روزی به او می رسد همانطور که مرگ هر کسی به موقع سراغ او می آید. خداوند متعال با دادگری خود نشاط و آسایش را در یقین و حالت رضا قرار داده است و غم و غصه را در تزلزل اعتقادی و نارضایتى[2].
باب هشتم در وجوب پیروی از عقل و خود داری از جهالت ورزی است.
معنای عقل در اینگونه مباحث عبارت است از قوه شناخت حقایق اشیاء؛ و عاقل کسی است که بتواند حقایق اشیاء را بشناسد، و به عوامل و اسباب آنها پی ببرد. جهل چون در کنار عقل و در مقابل آن به کار برده شود به معنای بیخردى، ندانمکاری و سفاهت است. جهل معنای دیگری هم دارد و آن بی دانشی است و این معنا وقتی از آن اراده می شود که در مقابل علم به کار رود.
در نخستین حدیث این باب از امام باقر(ع) نقل می شود که آن حضرت فرموده است: خداوند متعال آنگاه که عقل را آفرید به او فرمود جلو بیا، آمد. سپس به او فرمود برگرد، برگشت. سپس فرمود قسم به عزت و جلالم که من مخلوقی که نزد من از تو محبوبتر باشد را نیافریدم و تو را در حد کمال جز به کسی که او را دوست دارم نمی دهم. بدان که امر و نهی من متوجه تو است و کیفر و پاداش من نیز به تو تعلّق می گیرد[3].
معنای این سخن که کیفر و پاداش متوجه عقل است این است که هر کس به اندازه بهرهای که از عقل دارد مکلّف به تکالیف است و به اندازه تکلیفی که دارد کیفر و پاداش می بینید.
در حدیث 3 می خوانیم که کسی از امام صادق(ع) پرسید عقل چیست؟ امام پاسخ داد عقل چیزی است که به وسیله آن خدا پرستش می شود و بهشت به دست می آید. گفته شد آن چیزی که معاویه داشت چه نام دارد؟ امام فرمود: آن چیز ناپسندی است، آن شیطنت است که شبیه به عقل است و عقل نیست[4].
از امام رضا(ع) روایت شده که فرموده است: صدیق کلّ امریءٍ عقله و عدوه جهله: دوست هر کسی عقل او است و دشمن او جهلسفاهت و بی خردی او است[5].
از نشانههای خردمندی و عاقلی این است که آدمی در برابر آراء و افکار دیگران نه پیرو چشم و گوش بسته باشد و نه مخالف بی دلیل و در موضع دایمی رد و انکار. راه میانه که مطلوب هم هست این است که هر رأی و نظر را با موازین و مبانی درست و ثابت شده قبلی خود بسنجد، آن را چنانچه مطابق با آن اصول یافت بپذیرد و گرنه، نه. نه دون پایه بودن صاحب یک نظر می تواند دلیل رد حرف و نظر او از روی بی توجهی باشد و نه شخصیتدار بودن صاحب یک نظر می تواند دلیل پذیرش بی چون و چرای نظر او. افراد یک جامعه، چنانچه این اصل بسیار مهم را همواره در زندگی به کار بندند همای سعادت را بر بالای سرخود خواهند دید و دین و دنیایشان اصلاح و آباد خواهد شد.
قرآن مجید با زیباترین بیان و شیواترین تعبیر به ارزش و اهمیت این اصل اساسی تأکید ورزیده و گفته است:
)وَ الّذینَ اجْتَنَبُوا الطّاغُوتَ أنْ یَعْبُدُوها وَ أنابُوا إِلَی اللّهِ لَهُمُ الْبُشْری فَبَشِّرْ عِبادِ ? الّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتّبِعُونَ أحْسَنَهُ أُولئِکَ الّذینَ هَداهُمُ اللّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا اْلألْبابِ([6].
هشام بن حکم که از اصحاب فهیم و با استعداد امام صادق و امام کاظم8 است می گوید: ابوالحسن موسی بن جعفر(ع) به من گفتند: هشام! خداوند صاحبان عقل و فهم را در کتاب خودقرآن بشارت داده و فرموده است: )... فَبَشِّرْ عِبادِ ? الّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتّبِعُونَ أحْسَنَهُ أُولئِکَ الّذینَ هَداهُمُ اللّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا اْلألْبابِ([7] . هشام! لقمان به فرزند خود گفت: در برابر حق کرنش کن تا عاقلترین مردم باشی و شمار چنین کسانی اندک است. فرزندم! دنیا دریای ژرفی است که بسیاری با اینکه دانشمند بودهاند در آن غرق شدند، تو پرهیزکاری را کشتی خود ساز ... هشام! هر چیزی نشانهای دارد و نشانه عقل تفکر است و نشانه تفکر سکوت. هر چیزی مرکبی دارد و مرکب عقل فروتنی است و تو را در جهالت ورزی و سفاهت همین بس که چیزی را که ]از سوی خدا[ از آن باز داشته شدهای مرتکب شوى. هشام! خدا بر مردم دو حجّت دارد: حجّت ظاهری و حجّت باطنى، حجّت ظاهری او پیامبران و ائمهاند و حجّت باطنی او عقلهاست... هشام! آدم خردمند بهرهمندی اندک از دنیا را که با حکمت همراه باشد بر بهرهمندی فراوان از دنیا همراه با بهره اندک از حکمت ترجیح می دهد و لذا تجارت آنان را می توان پر سود به حساب آورد. خردمندان، به اضافیهای دنیا رو نمی آورند تا چه رسد به گناهان، چه آنکه ترک اضافیهای دنیا امتیاز است و ترک گناه واجب. هشام! آدم عاقل به دنیا و اهل دنیا نگاه می کند و می فهمد که دنیا جز با رنج و زحمت به دست نمی آید و به آخرت هم نگاه می کند و می فهمد که آخرت نیز جز با تلاش و مشقت به دست نمی آید، سپس از ایندو آن را بر می گزیند که پایدارتر است.[8]
باب نهم در وجوب غلبه دادن عقل بر شهوت و حرمت غالب ساختن شهوت بر عقل است.
در این باب از امیر المؤمنین(ع) گزارش شده که آن حضرت فرموده است: کم من شهوة ساعة أورثت حزناً طویلا: چه بسا پیروی کوتاه مدتی از شهوت که اندوه طولانی مدت به بار می آورد[9].
و از پیامبر(ص) روایت شده که فرموده است: کم من أکلة منعت أکلات: چه بسا یک خوردنی که از خوردنها محروم می کند[10]. یعنی زیاده روی در خوردن یا خوردن غذای نامناسب در یک نوبت می تواند انسان را بیمار کند و او را مدّتها از خوردن معمولی محروم سازد.
در باب دهم که درباره وجوب پناه بردن به خداوند متعال است این روایت از امام صادق(ع) نقل شده است: خداوند متعال به داود(ع) وحی کرد و فرمود: ما اعتصم بی عبد من عبادی دون أحدٍ من خلقی عرفت ذلک من نیّته ثم یکیده السّماوات و الأرض و من فیهنِّ إلاّ جعلت له المخرج من بینهن و ما اعتصم عبد من عبادی بأحد من خلقی عرفت ذلک من نیّته إلاّ قطعت أسباب السّماوات من یدیه و أسَخْتُ الأرض من تحته و لم أُبال بأیّ واد یهلک: بندهای از بندگان من صادقانه به من پناه نبَرد جز اینکه هر چند آسمانها و زمین و کسانی که در آنها هستند برای او نقشه سوء کشیده باشند راه برون رفت و نجات از خطرها را برای او باز خواهم کرد. بندهای از بندگان من به کسی از آفریدههای من پناه نبَرد جز اینکه من دست او را از اسباب و علل آسمانی کوتاه و زمین را فرو برنده او می سازم و پروا نخواهم کرد که در کدام وادی به هلاکت برسد.[11]
باب یازدهم دربارة وجوب توکل بر خدا و سپردن امور به او است و در یکی از احادیث آن از امام صادق(ع) نقل شده که فرموده است: إن الغنی و العز یجولان فإذا ظفرا بموضع التوکل أوطنا: بی نیازی و عزّت اینطرف و آنطرف می گردند و هرگاه به جایی که توکل وجود دارد برسند آنجا مستقر می شوند.[12]
در باب دوازدهم که مربوط به جایز نبودن امیدواری به غیرخداست از امام صادق(ع) روایت می شود که فرموده است: خداوند تبارک و تعالی می فرماید: و عزّتی و جلالی و مجدی و ارتفاعی علی عرشی لأقطعن أمل کل مؤمل من الناس غیری بالیأس و لأکسونّه ثوب المذلّة عندالناس ولأنحیّنّه من قربی ولأُبعدنّه من فضلى. أیؤمل غیری فی الشّدائد و الشدائد بیدى؟ و یرجو غیری و یقرع بالفکر باب غیری و بیدی مفاتیح الأبواب و هی مغلقة و بابی مفتوح لمن دعانى؟ ... فلو أن أهل سماواتی و أهل أرضی أمّلوا جمیعاً ثم أعطیت کل واحد منهم مثل ما أمّل الجمیع ما انتقص من ملکی عضو ذرّة و کیف ینقص ملک أنا قیّمه؟ فیا بؤساً للقانطین من رحمتی و یابؤساً لمن عصانی و لم ییراقبنى: قسم به عزت و جلال و شکوه و جایگاه بلندم امید هر کس را که جز به من باشد نا امید می کنم و جامه خواری نزد مردم بر او می پوشانم و او را از قرب خودم دور و از فضل خودم محروم می کنم. آیا در گرفتاریها به غیر من امید می بندد در حالی که ]رفع[ گرفتاریها در دست من است و آیا با فکر خود دَرِ خانه دیگران را برای حل مشکل خود می زند در حالی که کلید درهای بسته در دست من است و دَرِ ]خانه[ من برای کسی که مرا بخواند باز است ... هرگاه اهل آسمانها و زمین همگی چیزهایی را آرزو کنند و من به هر یک از آنها خواسته همگی را بدهم ذرهای از سلطنت من کم نمی شود و چگونه میتواند از سلطنتی که من به پا دارنده آن هستم چیزی کاسته شود؟ بدا به حال ناامیدان از رحمت من، بدا به حال کسی که مرا نافرمانی کند و مراقب ]امر و نهى[ من نباشد[13].
باب سیزدهم که دربارة وجوب جمع بین خوف و رجاست از امام صادق(ع) نقل شده است که درباره سفارشهای لقمان به فرزندش می فرماید: در آن، مطالب عجیبی بود و از عجیبترین آنها این بود که فرمود: از خدا بترس آنچنان ترسیدنی که چنانچه به اندازه کارهای خوب همه جن و انس کار خوب کردهای بترسی تو را عذاب کند؛ و به او امید داشته باش چنان امید داشتنی که چنانچه به اندازه گناه همه جن و انس گناه کردهای امیدوارباشی تو را مورد رحمت قرار دهد. امام(ع) سپس می فرماید: پدرمامام باقر(ع) همواره میفرمود در قلب هر مؤمنی دو نور وجود دارد: نور ترس و نور امید، نه این بیش از آن است و نه آن بیش از این.[14]
علّت اینکه با وجود کارهای به ظاهر خوب باید از عذاب خدا ترسید این است که ما نمی دانیم اولاً آیا کارهای خوب ما شرایط قبولی را داشته و پذیرفته شده است یا نه و ثانیاً آیا در آینده هم به کار خوب موفق خواهیم شد یا اینکه خدای ناکرده کارهای بدی از ما سر خواهد زد که اثر همة کارهای خوب ما را از میان میبرد. و علّت اینکه با وجود کارهای بد باید به رحمت خدا امیدوار بود این است که چه بسا توفیق توبه نصیب گردد و انسان گنهکار موفق شود گذشته را جبران نماید.
در این باب همچنان روایت شده است که کسی به امام صادق(ع) می گوید: کسانی هستند که گناه می کنند و می گویند ما ]به رحمت خدا[ امیدواریم و پیوسته چنینند تا مرگ آنان فرا رسد! امام(ع) می فرماید: اینها کسانی هستند که در آمال و آرزوها روزگار می گذرانند، اینها دروغ می گویند، اینها اهل امید نیستند، کسی که به چیزی امید داشته باشد آن را می جوید و کسی که از چیزی بترسد از آن می گریزد[15].
آن حضرت همچنین فرموده است: مؤمن، مؤمن راستین نخواهد بود مگر اینکه ]از خدا[ ترسان ]و به او[ امیدوار باشد و ترسان و امیدوار نخواهد بود مگر اینکه عمل موافق با خوف و رجا داشته باشد[16].
ابو حمزه ثمالی از امام صادق(ع) نقل می کند که فرموده است: ارج الله رجاءً لا یجرّؤک علی معصیته و خف الله خوفاً لا یؤیسک من رحمته: به خدا امیدوار باش امیدواری ای که به تو جرئت معصیت ندهد و از او بترس آنچنان ترسیدنی که تو را از رحمت او نا امید نکند[17].
در باب چهاردهم از امام صادق(ع) گزارش شده که فرموده است: من خاف الله أخاف اللهُ منه کلَّ شیءٍ و من لم یخف الله أخافه اللهُ من کل شیء: کسی که از خدا بترسد خدا همه چیز را از او می ترساند و کسی که از خدا نترسد خدا او را از همه چیز می ترساند [18].
مضمون بالا در سفارشهای پیامبر(ص) به علی(ع) آمده است با این افزایش: یا علی ثلاث منجیات: خوف الله فی السّرّ و العلانیة و القصد فی الغنی و الفقر و کلمة العدل فی الرّضا و السّخط: یا على! سه چیز نجات دهنده است: ترس از خدا در پنهان و آشکار، میانه روی در ثروتمندی و تهیدستی و سخن عادلانه در حالت رضامندی و خشم[19].
حدیث جالب دیگری که دربارة ترس از خدا روایت شده است حدیثی است که در آن امام صادق(ع) به اسحاق ابن عمّار فرموده است: یا إسحاق! خف الله کأنک تراه و إن کنت لا تراه فإنه یراک، و إن کنت تری أنه لا یراک فقد کفرت و إن کنت تعلم أنه یراک ثم برزت له بالمعصیة فقد جعلته من أهون الناظرین علیک: از خدا آنگونه بترس که گویا او را می بینى. تو اگر او را نمی بینی او تو را می بیند و اگر معتقد باشی که او تو را نمی بیند به راستی که کافر شدهاى، و اگر بدانی که او تو را می بیند و در عین حال معصیت کنى، او را بیننده دون پایهای دانستهاى!.[20]
در باب پانزدهم به گریه ناشی از خشیت و خوف از خدا پرداخته شده است. از آثار خوف از خدا گریه بر سستیها و کاستیها و گناهان است. گریه راستین نشانگر توبه و پشیمانی از گذشته و عزم و اراده بر دگرگونی در آینده است و چنین گریهای می تواند آثار همه نافرمانیهای گذشته را از میان بردارد. لذا امام عسگری از پدرانش از امام صادق(ع) نقل کرده است که : فاصله کسی تا بهشت ممکن است به خاطر بسیاری گناهانش بیش از فاصلة زمین تا عرش باشد اما با گریهای که از ترس خدا و با پشیمانی بر گناهان گذشته می کند به بهشت آنچنان نزدیک می شود که پلک چشم به چشم نزدیک است.[21]
در باب شانزدهم خوشبین بودن به خداوند متعال همانند امیدواری به او صفتی دانسته شده است که لازم است انسان آن را دارا باشد.
امام باقر(ع) می فرماید: ما در کتاب علی(ع) یافتیم که پیامبر(ص) بر منبر فرمود: قسم به کسی که جز او معبودی نیست هرگز به یک مؤمن خیر دنیا و آخرت داده نمی شود مگر به خاطر خوشبین بودن او به خدا، امیدواری به خدا، خوش اخلاقی و خودداری از غیبت مؤمنان.[22]
نقش خوشبینی به خداوند متعال تا آن پایه است که امام صادق(ع) می فرماید: بندهای را ]که با نافرمانی خدا[ به خود ستم کرده است روز قیامت می آورند و خدا به او می فرماید: آیا تو را به اطاعت خودم امر نکردم؟ آیا تو را از معصیت خودم نهی نکردم؟ او پاسخ می دهد: چرا ای پروردگار من اما شهوت بر من چیره شد و اکنون چنانچه مرا عذاب کنی به من ستم نکردهای بلکه گناه من سبب آن است. خداوند فرمان می دهد که او را به سوی آتش ببرند که ناگاه می گوید: خدایا! گمان من به تو چنین نبود! خداوند می فرماید چه گمانی نسبت به من داشتى؟ آن بنده می گوید من به تو بسیار خوشبین بودم. خداوند می فرماید او را به بهشت ببرید و به او می گوید خوشگمانی تو به من، هم اکنون تو را به کار آمد[23].
ادامه دارد...
پینوشت:
[1]. وسائل الشیعه، أبواب جهاد النفس،باب 6، ح1.
.[2] همان، باب 7، ح5.
[3]. همان، باب 8 ، ح1.
[4]. همان، ح 3.
[5]. همان، ح 4.
[6] . الزّمر39 : 17 و 18.
[7]. همان.
[8] . وسائل الشیعه، ابواب جهاد النفس، باب 8، ح 6.
[9]. همان، باب 9، ح 4.
[10]. همان، ح 5.
[11]. همان، باب 10، ح 2.
[12]. همان، باب 11، ح 2.
[13]. همان، باب 12، ح 1.
[14]. همان، باب 13، ح 1.
[15]. همان، ح 2.
[16]. همان، ح 5.
[17]. همان، ح 7.
[18]. همان، باب 14،ح 4.
[19]. همان، ح 5.
[20]. همان،ح 6.
[21]. همان، باب15، ح 10.
[22]. همان، باب 16، ح 3.
[23]. همان، ح 9.
در نخستین حدیث این باب از امام صادق(ع) نقل شده که آن حضرت فرموده است: خداوند متعال اخلاق خوب را از ویژگیهای پیامبران قرار داده است. هر کس از این نعمت برخوردار است خدا را سپاس گوید و کسی که دستش از این سرمایه خالی است به درگاه خدا تضرّع کند و آن را از او بخواهد. سپس امام(ع) پرهیزکاری و قناعت و صبر و شکر و حلم و حیاء و سخاوت و شجاعت و غیرت و نیکی به مردم و راستگویی و برگرداندن امانت به سپارنده آن را به عنوان برخی از خوبیهای اخلاق برشمرده است.
درس ویژهای که از این حدیث شریف می گیریم، این است که در تخلق به اخلاق خوب زانو زدن نزد استاد اخلاق و فراگیری علم اخلاق و خواندن کتابهای اخلاقی به جای خود اما از خواستن از خدا آن هم با تضرّع و گریه و زاری نیز نباید غفلت کرد. امام(ع) می فرماید: و من لم تکن فیه فلیتضرّع إلی الله عزوجل ولیسأله إیّاها: کسی که اخلاق خوب ندارد باید با تضرّع و گریه ولابه درِ خانه خدا برود و اخلاق خوب را از او بخواهد[1].
در حدیث 6 همین باب، گذشت از کسی که به تو ظلم کرده است و رابطه برقرار کردن با کسی که با تو قطع رابطه کرده است و بخشش به کسی که در بخششی که به دیگران داشته تو را بی نصیب ساخته است و گفتن حرف حق هر چند به ضرر تو باشد، جزء اخلاق خوب شمرده شده است.
باب هفتم درباره این است که آدمی باید تنها خدا را در رزق و روزی و مدّت عمر و نفع و ضرر، مؤثر حقیقی بداند و در حدیث پنجم از این باب از امام صادق(ع) نقل شده که فرموده است: من صحة یقین المرء المسلم أن لا یُرضِیَ الناس بسخط الله و لا یلومهم علی مالم یؤته الله فإن الرّزق لا یسوقه حرص حریص و لا یرده کراهیّة کاره. و لو أن أحدکم فرّ من رزقه کما یفر من الموت لأدرکه رزقه کما یدرکه الموت. إن الله بعدله و قسطه جعل الرّوح و الرّاحة فی الیقین و الرّضا و جعل الهمّ و الحزن فی الشک و السّخط: نشانه یقینِ درست داشتن یک مسلمان این است که با کاری که موجب سخط و غضب خداست مردم را از خود راضی نکند، و به خاطر چیزی که خدا به او نداده است از این و آن گلایه نکند چه آنکه رزق و روزی هر کس نه با حرص و آز فراهم می شود و نه با بی علاقگی کم می شود حتی چنانچه کسی از روزی خود همان گونه که از مرگ فرار می کنند فرار کند آن روزی به او می رسد همانطور که مرگ هر کسی به موقع سراغ او می آید. خداوند متعال با دادگری خود نشاط و آسایش را در یقین و حالت رضا قرار داده است و غم و غصه را در تزلزل اعتقادی و نارضایتى[2].
باب هشتم در وجوب پیروی از عقل و خود داری از جهالت ورزی است.
معنای عقل در اینگونه مباحث عبارت است از قوه شناخت حقایق اشیاء؛ و عاقل کسی است که بتواند حقایق اشیاء را بشناسد، و به عوامل و اسباب آنها پی ببرد. جهل چون در کنار عقل و در مقابل آن به کار برده شود به معنای بیخردى، ندانمکاری و سفاهت است. جهل معنای دیگری هم دارد و آن بی دانشی است و این معنا وقتی از آن اراده می شود که در مقابل علم به کار رود.
در نخستین حدیث این باب از امام باقر(ع) نقل می شود که آن حضرت فرموده است: خداوند متعال آنگاه که عقل را آفرید به او فرمود جلو بیا، آمد. سپس به او فرمود برگرد، برگشت. سپس فرمود قسم به عزت و جلالم که من مخلوقی که نزد من از تو محبوبتر باشد را نیافریدم و تو را در حد کمال جز به کسی که او را دوست دارم نمی دهم. بدان که امر و نهی من متوجه تو است و کیفر و پاداش من نیز به تو تعلّق می گیرد[3].
معنای این سخن که کیفر و پاداش متوجه عقل است این است که هر کس به اندازه بهرهای که از عقل دارد مکلّف به تکالیف است و به اندازه تکلیفی که دارد کیفر و پاداش می بینید.
در حدیث 3 می خوانیم که کسی از امام صادق(ع) پرسید عقل چیست؟ امام پاسخ داد عقل چیزی است که به وسیله آن خدا پرستش می شود و بهشت به دست می آید. گفته شد آن چیزی که معاویه داشت چه نام دارد؟ امام فرمود: آن چیز ناپسندی است، آن شیطنت است که شبیه به عقل است و عقل نیست[4].
از امام رضا(ع) روایت شده که فرموده است: صدیق کلّ امریءٍ عقله و عدوه جهله: دوست هر کسی عقل او است و دشمن او جهلسفاهت و بی خردی او است[5].
از نشانههای خردمندی و عاقلی این است که آدمی در برابر آراء و افکار دیگران نه پیرو چشم و گوش بسته باشد و نه مخالف بی دلیل و در موضع دایمی رد و انکار. راه میانه که مطلوب هم هست این است که هر رأی و نظر را با موازین و مبانی درست و ثابت شده قبلی خود بسنجد، آن را چنانچه مطابق با آن اصول یافت بپذیرد و گرنه، نه. نه دون پایه بودن صاحب یک نظر می تواند دلیل رد حرف و نظر او از روی بی توجهی باشد و نه شخصیتدار بودن صاحب یک نظر می تواند دلیل پذیرش بی چون و چرای نظر او. افراد یک جامعه، چنانچه این اصل بسیار مهم را همواره در زندگی به کار بندند همای سعادت را بر بالای سرخود خواهند دید و دین و دنیایشان اصلاح و آباد خواهد شد.
قرآن مجید با زیباترین بیان و شیواترین تعبیر به ارزش و اهمیت این اصل اساسی تأکید ورزیده و گفته است:
)وَ الّذینَ اجْتَنَبُوا الطّاغُوتَ أنْ یَعْبُدُوها وَ أنابُوا إِلَی اللّهِ لَهُمُ الْبُشْری فَبَشِّرْ عِبادِ ? الّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتّبِعُونَ أحْسَنَهُ أُولئِکَ الّذینَ هَداهُمُ اللّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا اْلألْبابِ([6].
هشام بن حکم که از اصحاب فهیم و با استعداد امام صادق و امام کاظم8 است می گوید: ابوالحسن موسی بن جعفر(ع) به من گفتند: هشام! خداوند صاحبان عقل و فهم را در کتاب خودقرآن بشارت داده و فرموده است: )... فَبَشِّرْ عِبادِ ? الّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتّبِعُونَ أحْسَنَهُ أُولئِکَ الّذینَ هَداهُمُ اللّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا اْلألْبابِ([7] . هشام! لقمان به فرزند خود گفت: در برابر حق کرنش کن تا عاقلترین مردم باشی و شمار چنین کسانی اندک است. فرزندم! دنیا دریای ژرفی است که بسیاری با اینکه دانشمند بودهاند در آن غرق شدند، تو پرهیزکاری را کشتی خود ساز ... هشام! هر چیزی نشانهای دارد و نشانه عقل تفکر است و نشانه تفکر سکوت. هر چیزی مرکبی دارد و مرکب عقل فروتنی است و تو را در جهالت ورزی و سفاهت همین بس که چیزی را که ]از سوی خدا[ از آن باز داشته شدهای مرتکب شوى. هشام! خدا بر مردم دو حجّت دارد: حجّت ظاهری و حجّت باطنى، حجّت ظاهری او پیامبران و ائمهاند و حجّت باطنی او عقلهاست... هشام! آدم خردمند بهرهمندی اندک از دنیا را که با حکمت همراه باشد بر بهرهمندی فراوان از دنیا همراه با بهره اندک از حکمت ترجیح می دهد و لذا تجارت آنان را می توان پر سود به حساب آورد. خردمندان، به اضافیهای دنیا رو نمی آورند تا چه رسد به گناهان، چه آنکه ترک اضافیهای دنیا امتیاز است و ترک گناه واجب. هشام! آدم عاقل به دنیا و اهل دنیا نگاه می کند و می فهمد که دنیا جز با رنج و زحمت به دست نمی آید و به آخرت هم نگاه می کند و می فهمد که آخرت نیز جز با تلاش و مشقت به دست نمی آید، سپس از ایندو آن را بر می گزیند که پایدارتر است.[8]
باب نهم در وجوب غلبه دادن عقل بر شهوت و حرمت غالب ساختن شهوت بر عقل است.
در این باب از امیر المؤمنین(ع) گزارش شده که آن حضرت فرموده است: کم من شهوة ساعة أورثت حزناً طویلا: چه بسا پیروی کوتاه مدتی از شهوت که اندوه طولانی مدت به بار می آورد[9].
و از پیامبر(ص) روایت شده که فرموده است: کم من أکلة منعت أکلات: چه بسا یک خوردنی که از خوردنها محروم می کند[10]. یعنی زیاده روی در خوردن یا خوردن غذای نامناسب در یک نوبت می تواند انسان را بیمار کند و او را مدّتها از خوردن معمولی محروم سازد.
در باب دهم که درباره وجوب پناه بردن به خداوند متعال است این روایت از امام صادق(ع) نقل شده است: خداوند متعال به داود(ع) وحی کرد و فرمود: ما اعتصم بی عبد من عبادی دون أحدٍ من خلقی عرفت ذلک من نیّته ثم یکیده السّماوات و الأرض و من فیهنِّ إلاّ جعلت له المخرج من بینهن و ما اعتصم عبد من عبادی بأحد من خلقی عرفت ذلک من نیّته إلاّ قطعت أسباب السّماوات من یدیه و أسَخْتُ الأرض من تحته و لم أُبال بأیّ واد یهلک: بندهای از بندگان من صادقانه به من پناه نبَرد جز اینکه هر چند آسمانها و زمین و کسانی که در آنها هستند برای او نقشه سوء کشیده باشند راه برون رفت و نجات از خطرها را برای او باز خواهم کرد. بندهای از بندگان من به کسی از آفریدههای من پناه نبَرد جز اینکه من دست او را از اسباب و علل آسمانی کوتاه و زمین را فرو برنده او می سازم و پروا نخواهم کرد که در کدام وادی به هلاکت برسد.[11]
باب یازدهم دربارة وجوب توکل بر خدا و سپردن امور به او است و در یکی از احادیث آن از امام صادق(ع) نقل شده که فرموده است: إن الغنی و العز یجولان فإذا ظفرا بموضع التوکل أوطنا: بی نیازی و عزّت اینطرف و آنطرف می گردند و هرگاه به جایی که توکل وجود دارد برسند آنجا مستقر می شوند.[12]
در باب دوازدهم که مربوط به جایز نبودن امیدواری به غیرخداست از امام صادق(ع) روایت می شود که فرموده است: خداوند تبارک و تعالی می فرماید: و عزّتی و جلالی و مجدی و ارتفاعی علی عرشی لأقطعن أمل کل مؤمل من الناس غیری بالیأس و لأکسونّه ثوب المذلّة عندالناس ولأنحیّنّه من قربی ولأُبعدنّه من فضلى. أیؤمل غیری فی الشّدائد و الشدائد بیدى؟ و یرجو غیری و یقرع بالفکر باب غیری و بیدی مفاتیح الأبواب و هی مغلقة و بابی مفتوح لمن دعانى؟ ... فلو أن أهل سماواتی و أهل أرضی أمّلوا جمیعاً ثم أعطیت کل واحد منهم مثل ما أمّل الجمیع ما انتقص من ملکی عضو ذرّة و کیف ینقص ملک أنا قیّمه؟ فیا بؤساً للقانطین من رحمتی و یابؤساً لمن عصانی و لم ییراقبنى: قسم به عزت و جلال و شکوه و جایگاه بلندم امید هر کس را که جز به من باشد نا امید می کنم و جامه خواری نزد مردم بر او می پوشانم و او را از قرب خودم دور و از فضل خودم محروم می کنم. آیا در گرفتاریها به غیر من امید می بندد در حالی که ]رفع[ گرفتاریها در دست من است و آیا با فکر خود دَرِ خانه دیگران را برای حل مشکل خود می زند در حالی که کلید درهای بسته در دست من است و دَرِ ]خانه[ من برای کسی که مرا بخواند باز است ... هرگاه اهل آسمانها و زمین همگی چیزهایی را آرزو کنند و من به هر یک از آنها خواسته همگی را بدهم ذرهای از سلطنت من کم نمی شود و چگونه میتواند از سلطنتی که من به پا دارنده آن هستم چیزی کاسته شود؟ بدا به حال ناامیدان از رحمت من، بدا به حال کسی که مرا نافرمانی کند و مراقب ]امر و نهى[ من نباشد[13].
باب سیزدهم که دربارة وجوب جمع بین خوف و رجاست از امام صادق(ع) نقل شده است که درباره سفارشهای لقمان به فرزندش می فرماید: در آن، مطالب عجیبی بود و از عجیبترین آنها این بود که فرمود: از خدا بترس آنچنان ترسیدنی که چنانچه به اندازه کارهای خوب همه جن و انس کار خوب کردهای بترسی تو را عذاب کند؛ و به او امید داشته باش چنان امید داشتنی که چنانچه به اندازه گناه همه جن و انس گناه کردهای امیدوارباشی تو را مورد رحمت قرار دهد. امام(ع) سپس می فرماید: پدرمامام باقر(ع) همواره میفرمود در قلب هر مؤمنی دو نور وجود دارد: نور ترس و نور امید، نه این بیش از آن است و نه آن بیش از این.[14]
علّت اینکه با وجود کارهای به ظاهر خوب باید از عذاب خدا ترسید این است که ما نمی دانیم اولاً آیا کارهای خوب ما شرایط قبولی را داشته و پذیرفته شده است یا نه و ثانیاً آیا در آینده هم به کار خوب موفق خواهیم شد یا اینکه خدای ناکرده کارهای بدی از ما سر خواهد زد که اثر همة کارهای خوب ما را از میان میبرد. و علّت اینکه با وجود کارهای بد باید به رحمت خدا امیدوار بود این است که چه بسا توفیق توبه نصیب گردد و انسان گنهکار موفق شود گذشته را جبران نماید.
در این باب همچنان روایت شده است که کسی به امام صادق(ع) می گوید: کسانی هستند که گناه می کنند و می گویند ما ]به رحمت خدا[ امیدواریم و پیوسته چنینند تا مرگ آنان فرا رسد! امام(ع) می فرماید: اینها کسانی هستند که در آمال و آرزوها روزگار می گذرانند، اینها دروغ می گویند، اینها اهل امید نیستند، کسی که به چیزی امید داشته باشد آن را می جوید و کسی که از چیزی بترسد از آن می گریزد[15].
آن حضرت همچنین فرموده است: مؤمن، مؤمن راستین نخواهد بود مگر اینکه ]از خدا[ ترسان ]و به او[ امیدوار باشد و ترسان و امیدوار نخواهد بود مگر اینکه عمل موافق با خوف و رجا داشته باشد[16].
ابو حمزه ثمالی از امام صادق(ع) نقل می کند که فرموده است: ارج الله رجاءً لا یجرّؤک علی معصیته و خف الله خوفاً لا یؤیسک من رحمته: به خدا امیدوار باش امیدواری ای که به تو جرئت معصیت ندهد و از او بترس آنچنان ترسیدنی که تو را از رحمت او نا امید نکند[17].
در باب چهاردهم از امام صادق(ع) گزارش شده که فرموده است: من خاف الله أخاف اللهُ منه کلَّ شیءٍ و من لم یخف الله أخافه اللهُ من کل شیء: کسی که از خدا بترسد خدا همه چیز را از او می ترساند و کسی که از خدا نترسد خدا او را از همه چیز می ترساند [18].
مضمون بالا در سفارشهای پیامبر(ص) به علی(ع) آمده است با این افزایش: یا علی ثلاث منجیات: خوف الله فی السّرّ و العلانیة و القصد فی الغنی و الفقر و کلمة العدل فی الرّضا و السّخط: یا على! سه چیز نجات دهنده است: ترس از خدا در پنهان و آشکار، میانه روی در ثروتمندی و تهیدستی و سخن عادلانه در حالت رضامندی و خشم[19].
حدیث جالب دیگری که دربارة ترس از خدا روایت شده است حدیثی است که در آن امام صادق(ع) به اسحاق ابن عمّار فرموده است: یا إسحاق! خف الله کأنک تراه و إن کنت لا تراه فإنه یراک، و إن کنت تری أنه لا یراک فقد کفرت و إن کنت تعلم أنه یراک ثم برزت له بالمعصیة فقد جعلته من أهون الناظرین علیک: از خدا آنگونه بترس که گویا او را می بینى. تو اگر او را نمی بینی او تو را می بیند و اگر معتقد باشی که او تو را نمی بیند به راستی که کافر شدهاى، و اگر بدانی که او تو را می بیند و در عین حال معصیت کنى، او را بیننده دون پایهای دانستهاى!.[20]
در باب پانزدهم به گریه ناشی از خشیت و خوف از خدا پرداخته شده است. از آثار خوف از خدا گریه بر سستیها و کاستیها و گناهان است. گریه راستین نشانگر توبه و پشیمانی از گذشته و عزم و اراده بر دگرگونی در آینده است و چنین گریهای می تواند آثار همه نافرمانیهای گذشته را از میان بردارد. لذا امام عسگری از پدرانش از امام صادق(ع) نقل کرده است که : فاصله کسی تا بهشت ممکن است به خاطر بسیاری گناهانش بیش از فاصلة زمین تا عرش باشد اما با گریهای که از ترس خدا و با پشیمانی بر گناهان گذشته می کند به بهشت آنچنان نزدیک می شود که پلک چشم به چشم نزدیک است.[21]
در باب شانزدهم خوشبین بودن به خداوند متعال همانند امیدواری به او صفتی دانسته شده است که لازم است انسان آن را دارا باشد.
امام باقر(ع) می فرماید: ما در کتاب علی(ع) یافتیم که پیامبر(ص) بر منبر فرمود: قسم به کسی که جز او معبودی نیست هرگز به یک مؤمن خیر دنیا و آخرت داده نمی شود مگر به خاطر خوشبین بودن او به خدا، امیدواری به خدا، خوش اخلاقی و خودداری از غیبت مؤمنان.[22]
نقش خوشبینی به خداوند متعال تا آن پایه است که امام صادق(ع) می فرماید: بندهای را ]که با نافرمانی خدا[ به خود ستم کرده است روز قیامت می آورند و خدا به او می فرماید: آیا تو را به اطاعت خودم امر نکردم؟ آیا تو را از معصیت خودم نهی نکردم؟ او پاسخ می دهد: چرا ای پروردگار من اما شهوت بر من چیره شد و اکنون چنانچه مرا عذاب کنی به من ستم نکردهای بلکه گناه من سبب آن است. خداوند فرمان می دهد که او را به سوی آتش ببرند که ناگاه می گوید: خدایا! گمان من به تو چنین نبود! خداوند می فرماید چه گمانی نسبت به من داشتى؟ آن بنده می گوید من به تو بسیار خوشبین بودم. خداوند می فرماید او را به بهشت ببرید و به او می گوید خوشگمانی تو به من، هم اکنون تو را به کار آمد[23].
ادامه دارد...
پینوشت:
[1]. وسائل الشیعه، أبواب جهاد النفس،باب 6، ح1.
.[2] همان، باب 7، ح5.
[3]. همان، باب 8 ، ح1.
[4]. همان، ح 3.
[5]. همان، ح 4.
[6] . الزّمر39 : 17 و 18.
[7]. همان.
[8] . وسائل الشیعه، ابواب جهاد النفس، باب 8، ح 6.
[9]. همان، باب 9، ح 4.
[10]. همان، ح 5.
[11]. همان، باب 10، ح 2.
[12]. همان، باب 11، ح 2.
[13]. همان، باب 12، ح 1.
[14]. همان، باب 13، ح 1.
[15]. همان، ح 2.
[16]. همان، ح 5.
[17]. همان، ح 7.
[18]. همان، باب 14،ح 4.
[19]. همان، ح 5.
[20]. همان،ح 6.
[21]. همان، باب15، ح 10.
[22]. همان، باب 16، ح 3.
[23]. همان، ح 9.