آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

از یک طرف، از دبستان­ها تا دانشگاه­ها کوشش شد که معلمان و دبیران و اساتید و رؤسای دانشگاه­ها از بین غرب­زدگان، یا شرق­زدگان و منحرفان از اسلام و سایر ادیان انتخاب و به کار گماشته شوند، و متعهدان مؤمن در اقلیت قرار گیرند، که قشر مؤثر را که در آتیه حکومت را به دست می­گیرند، از کودکی تا نوجوانی و تا جوانی طوری تربیت کنند که از ادیان مطلقاً، و اسلام به خصوص، و از وابستگان به ادیان خصوصاً، روحانیون و مبلغان، متنفر باشند. و اینان را عمال انگلیس در آن زمان، و طرفدار سرمایه­داران و زمین­خواران و طرفدار ارتجاع و مخالف تمدن و تعالی در بعد از آن، معرفی می­نمودند.
شرح:
در این فراز حضرت امام(ره) به تحلیل نظام آموزشی وارداتی و ابزار ساختن آن برای تربیت مدیرانی بیگانه از خود و وابسته به بیگانه می­پردازد. و با اشاره به شیوه تربیتی و فرهنگ­سازی استعمارگران در ایجاد کینه و نفرت از دین و تدین و متدینان به این نکته تصریح می­نماید، که آنان در پوشش تبلیغات، از روح بیگانه ستیزی مردم برای تربیت بیگانه پرستان بهره برده و نفرت مردم از خان­سالاری و سرمایه­اندوزی و خرافه و جهل را، فضایی امن برای رشد سرمایه­داری وابسته و ارتجاع مدرن و تمدن بلوارى،([1]) ساختند.
استعمار برای تسلط خود بر جوامع شرقى، فرهنگ­زدایی را با ایجاد گسست بین نسل گذشته و آینده­ی کشورهای اسلامی عملی ساخت، و با توجه به غفلت، یا تغافل مسلمانان در مدتی کوتاه به نتیجه رسید. نوجوان مسلمانی که با اطلاعاتی سطحی و کودکانه و نمادین از فرهنگ ملی و دینی در خانواده، یا فضای زندگی اجتماعی آشنا شده بود، وقتی به مدارس جدید قدم می­گذارد، که نخست اجازه­ی تأسیس آن به مبلغان مذهبی فرانسوی و آمریکایی و انگلیسی داده شد ـ در زمان محمدشاه قاجار ـ‌ و سپس توسط رشدیه و ... در عصر رضاخان گسترش یافت،([2]) شکل و محتوا و فضای آن­جا را متفاوت با آموخته­هایی می­دید، که پیش از آن فراگرفته بود. این تضاد و تعارض مجموع سال­های ابتدایی و تا اواخر دبیرستان را شامل شده و هم­زمان با ورود به دانشگاه، یا اعزام به خارج به مرحله­ی انفجار می­رسید، مرحله­ای که هم به شکل طبیعی و هم در اثر تضاد فرهنگى، مرحله­ای بحرانی و بروز تحیر و اعتراض و انتقاد و حقیقت­جویی عالمانه و خردمداری سراپای وجود انسان را فرا گرفته است.
و متأسفانه و دردمندانه تضادهای انباشته شده و به حد انفجار رسیده در اثر تداوم همان شیوه­ی آموزشی غیر بومی و وارداتی در دوره­ی دانشگاه با لعابی علمی و منطقی به سود تفکر غیر دینى، و بلکه ضد دینی حل می­گردید. و در نتیجه جوان تربیت شده در این فضای آموزشى، از اسلام و دین و فرهنگ بومی جز اطلاعاتی سطحی و به یاد مانده از دوران کودکی که با پشتوانه­ی منطق و تحقیق تقویت نشده و تحکیم نیافته است، هیچ نمی­دانست، بلکه با خیال این­که دین و فرهنگ ملی محدود در همان اطلاعات سطحی و نمادین است، که از پدربزرگ و مادر بزرگ شنیده، و یا در مسجد محله از یک واعظ معمولی و در یک سخنرانی عمومی و در سطح عوام و در حد فهم عوام شنیده است، علیه دین و فرهنگ خودی برمی­آشفت و دین را ضد علم و تمدن و عقل می­پنداشت و حوزه­های علمی خودی و روحانیان و دیگر عوامل تبلیغات دینی و ملی را بی­بهره از دانش و منطق و در حد نمادهای اساطیری می­شمرد.
وجود این همه فاصله­ی فکری و فرهنگی و شبهه و اعتراض و انتقاد بی­پاسخ مانده کافی بود تا یک نوجوان، یا جوان پرشور، نسبت به مظاهر دینی و فرهنگ ملی احساس بیگانگی و عناد و لجبازی داشته باشد، تا چه رسد به این­که با شیوه­های تبلیغی پیشرفته و هنرمندانه احساسات او را علیه دین و مذهب و مبلغان دینی برانگیزند و این آتش پرشور را برآشوبند و در فضای آزاد رها سازند.
به راستی از جوانی که از دین و اسلام و قرآن و مسجد، تنها چند عمل نمادین و توجیه ناشده را دیده و شنیده، و از سوی دیگر هر روز و هر ساعت مظاهر چشم­گیر غرب با هزاران توجیه و تحلیل و منطق در پیام­های تلویزیونی تا فرمول­های چند معادله­ای دانشگاهی در اختیار او قرار می­گیرد و در این میان پیوسته در گوش او می­خوانند که این همه علم و فرهنگ از غرب است و عامل همه­ی بدبختی­های تو دین و روحانیت است، چه انتظاری می­توان از این جوان داشت؟؛ گرچه دشمن به همین­ها قانع نشده و برای ایجاد و تحریک کینه­ها و عقده­های درون و دور نمودن نسل نو از فرهنگ ملی و خودی به تبلیغات گسترده پرداخته و از روح بیگانه ستیزی که در فطرت مسلمانان نهفته است به نفع خود بهره می­گرفت و: خود انگلیسی­ها به مردم این طور می­گفتند، که این­ها ـ روحانیت ـ‌ انگلیسی­اند؛ این­ها منحرف­اند... این­ها را گذاشته­اند برای این­که مردم را خواب بکنند! دین اصلش تخدیر است، دین مثل مخدرات می­ماند؛ مردم را خواب می­کند که آن­ها ببرند، بچاپند. روحانیت هم عامل انگلیسی­ها هستند! این­ها آمده­اند این­جا مردم را خواب کنند که آن­ها بچاپند و این­ها حرف نزنند.([3]) و روز دیگر و در توجیه تمدن ولنگاری خود می­گفتند: این آخوندها طیاره هم سوار نمی­شوند!... و این­ها با طیاره هم مخالف­اند. اصلاً با همه­ی اساس تجدد مخالف­اند. این­ها می­خواهند برگردد به آن وقتی که مثلاً الاغ سواری کنند... یا فرض کنید که شمعی بسوزانند! برق را با آن مخالف­اند. همه­ی آثار تمدن را با آن مخالف­اند.([4])
در آن زمان، روزی نبود که حادثه­ای نباشد، ایادی پنهان و آشکار آمریکا و شاه به شایعات و تهمت­ها متوسل شدند، حتی نسبت تارک الصلاة و کمونیست و عامل انگلیس به افرادی که هدایت مبارزه را به عهده داشتند، می­دادند. واقعاً روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت خود می­گریست، که چگونه آمریکا و نوکرش پهلوی می­خواهند ریشه­ی دیانت و اسلام را برکنند و عده­ای روحانی مقدس نمای ناآگاه، یا بازی خورده و عده­ای وابسته که چهره­شان بعد از پیروزی روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار می­نمودند.([5])
متن:
و از طرف دیگر، با تبلیغات سوء، روحانیون و مبلغان و متدینان را از دانشگاه و دانشگاهیان ترسانیده و همه را به بی­دینی و بی­بند و باری و مخالف با مظاهر اسلام و ادیان متهم می­نمودند؛ نتیجه آن­که دولت­مردان، مخالف ادیان و اسلام و متدینان باشند؛ و توده­های مردم، که علاقه به دین و روحانی دارند؛ مخالف دولت و حکومت و هرچه متعلق به آن است، باشند، و اختلاف عمیق بین دولت و ملت و دانشگاهی و روحانی راه را برای چپاولگران، آن­چنان باز کند که تمام شؤون کشور در تحت قدرت آنان و تمام ذخایر ملت در جیب آنان سرازیر شود؛ چنانچه دیدید به سر این ملت مظلوم چه آمد، و می­رفت که چه آید.
شرح:
همان­گونه که اشاره شد، نظام آموزشی جدید پس از انقلاب مشروطیت؛ همچون میهمانی ناخوانده بر مسند آموزش ایران، آن­چنان مغرورانه تکیه زد، که گویا این کشور استبداد زده و استعمار گزیده را نه فرهنگی بوده و نه مکتب­خانه و مدرسه و حوزه، و نه دانشگاه و محقق و فیلسوف و اندیشمندی به خود دیده است، و از سوی دیگر:
1. به وجود آمدن رقیبی قدرتمند و مغرور و با اتکا به دشمن و برخوردار از پشتیبانی عوامل استعمار به نام مدارس جدید و 2. آغاز به تبلیغ فرهنگ غیر بومی و غیر مذهبی در این نظام آموزشی جدید و 3. برخورد توهین­آمیز و پراز تحقیر با شخصیت­های علمى، تاریخی و مذهبی بومی و 4. ضعف انگیزه­های خالصانه و همت­های بلند در اثر سیطره­ی مظاهر مادی و دنیاگرایی و آسایش دوران صفویه و قاجاریه و ... این­ها و مسایلی از این قبیل باعث شد تا حوزه­ها گذشته از رویگردانی و قطع ارتباط با دانشگاه و دانشگاهیان، به علومی نیز که در مؤسسات آموزشی جدید آموزش داده می­شد، متنفر و بدبین شده و درهای تحقیق و تعامل علمی را به روی خود ببندد، و این خود زمینه­ساز عواقبی زیانبار ـ اگر نگوییم زیانبارتر از خود نظام آموزشی وابسته و وارداتی ـ گردید که از آن جمله می­توان موارد ذیل را نام برد:
1. امضا و تأیید قطع رابطه بین نسل فرهنگی خودی و وارداتی و در واقع تقدیم منفعلانه­ی نیروی جوان و فعال و آینده ساز به دشمن و شانه خالی کردن از وظیفه­ی هزارساله­ی خود در تربیت نسل فرهنگی کشور.
2. بی­خبر ماندن حوزه­های علمی دینی از روند تحولات علمی روز و عدم آمادگی برای تعامل و دریافت این تحولات و استفاده از ابزار و عوامل فرهنگی مؤثر در تبلیغ دین و حقایق دینی و به عبارت مختصر و کوتاه؛ از دست دادن زبان و زمان تبلیغ.
و نتیجه آن­که مردم متدین و متعهد به دین، به تبع روحانیون و مبلغان دین، حکومت و عوامل حاکمیت را به حال خود رها نموده، حساسیتی در برابر رفتار آنان و حیف و میل اموال عمومی و دزدی­های آنان نشان نداده، آنان را که هر یک چراغی شده بودند در دست غارتگران بی­خبر و ناآشنا با مخازن مادی و معنوی ملی رها نمودند، تا در شعاع و پوشش آنان همه­ی سرمایه­های کشور را به تاراج ببرند و چنین نیز شد. و این شیوه­ی همیشه­ی دشمن است تا با ایجاد تفرقه و جدایی بین قشرهای مختلف جامعه و به ویژه با افکندن تخم نفاق بین حاکمیت سیاسی و مردم، جای پای خود را استحکام بخشیده، سلطه­ی شیطانی خود را قوت بخشد.
چه این­که امروز نیز، تلاش دشمن این است که با طرح اختلاف بین روحانیون و سیاسیون و تقسیم قدرت به سیاسی و دینی و جدا نمودن روحانیت از سیاست همه­ی دستاوردهای پیروزی را مصادره نماید؛ همان­گونه که در نهضت مشروطه با همین شیوه، استبداد را حاکم نمود و مشروطیت ناکام ماند و در نهضت ملی با تقسیم قدرت بین مصدق و آیةالله کاشانی نتیجه را به نفع طاغوت مصادره نمود و در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی نیز می­خواست چنین تقسیمی را صورت دهد و معتقدان به لیبرال دموکراسی غربی که متظاهر به تقدس و مذهب نیز بودند این خط را در پیش گرفتند، اما حضرت امام(ره) هوشیارانه با این اندیشه­ی انحرافی برخورد نمود و در ضمن آخرین هشدارهای خود فرمود: ... تا من هستم، نخواهم گذاشت حکومت به دست لیبرال­ها بیفتد....([6]) و همان خط امروز در غیاب حضرت امام(ره) طرح جمهوریت و اسلامیت را ورد زبان نموده و در ادبیات سیاسی داخل کرده است، و البته فرقی نمی­کند که این دو را متعارض و متناقض و پارادوکسیکال بشمرند، یا هماهنگ و همراه، چون اصل خطر؛ همان اعتقاد و پذیرش دوگانگی این دو کلمه است.
حضرت امام(ره) در این فراز تصریح می­فرماید، که روحانیون و حوزه­های علمیه نیز تحت تأثیر تبلیغات استعمارگران و به بهانه­ی برخی از رفتارهای ناپسند جوانی که ریشه­ در آموزش­های وارداتى، یا کم تجربگی­ها داشت، عملاً خواسته­ی دشمن را تحقق بخشیده و نسل آینده ساز دانشگاه را یک­جا به غارتگران هدیه نمودند! و جامعه­ی علمی و مدیریتی کشور را از پشتیبانی و حمایت دلسوزان به اسلام و ملت ناامید، یا بی­بهره ساختند و این همان هدفی بود که استعمارگران در انتظار آن بودند.
پی­نوشت:
[1]. وام گرفته از جمله­ای که مخبر السلطنه ـ مهدی­قلی هدایت ـ یکی از شخصیت­های دوره قاجار و پهلوی در خاطرات خود، ص 383 نوشته است: روزی به شاه ـ رضاخان ـ عرض کردم: تمدنی که آوازه­اش عالم­گیر است، دو تمدن است: یکی تظاهرات در بلوارها، یکی تمدن ناشی از لابراتوارها، تمدنی که مفید است و قابل تقلید، تمدن ناشی از لابراتوارها و کتابخانه­هاست. گمان کردم به این عرض من توجهی فرموده­اند. آثار که بیشتر ظاهر شد، تمدن بلوارها بود که به کار لاله­زار می­خورد و مردم بی­بند و بار خواستار بودند.
[2]. ر.ک؛ تاریخ آموزش و پرورش در ایران، دکتر کمال درانى، نشر سمت، ص 127 ـ 121.
[3]. صحیفه امام، ج 9، ص 394.
[4]. همان، ج 7، ص 470.
[5] . همان ، ج 21، ص 280، منشور روحانیت.
[6] . همان، ص 286.

تبلیغات