منشور ماندگار / شرح وصیت نامه ی حضرت امام خمینی(قدس سره) (قسمت دهم)
آرشیو
چکیده
متن
«از توطئه های مهمی که در قرن اخیر، خصوصاً در دهه های معاصر، و به ویژه پس از پیروزی انقلاب، آشکارا به چشم می خورد تبلیغات دامنه دار با ابعاد مختلف برای مأیوس نمودن ملت ها، و خصوص ملت فداکار ایران، از اسلام است».
شرح:
در این فراز ـ دومین بند از وصیت نامه ـ سه نکته ی مهم قابل توجه است:
یکی این که آنچه در مقابله ی با اسلام اتفاق می افتد، یک «توطئه» است نه یک شبهه ی علمی و یا تحلیل تاریخی و یا اجتماعی و یا در حوزه ی فلسفه ی دین. و به همین جهت همه ی عوامل ـ علم و فلسفه و سیاست و اقتصاد و فرهنگ و ... ـ برای تقویت و بزرگ نمایی آن و تأکید بر ناتوانی صاحب نظران اسلام و حوزه ی دین از مقابله با آن، بسیج می شوند. و روزنامه ها و مجله های علمی و سیاسی و اجتماعی و حتی فکاهی و ورزشی در پی تعمیق هرچه بیشتر آن به قلمزنی و طراحی می پردازند، و این همه چنان فضایی ایجاد می کند که حتی اقرار دشمن بر وجود توطئه را کسی نمی شنود و باور نمی کند. مجله اکونومیست در ویژه نامه ی اوت 1994 خود بر ضرورت مهار پدیده ی اصول گرایی اسلامی تأکید و سه پیشنهاد را برای مهار مسالمت آمیز آن ارایه می کند که عبارت است از:
هماهنگ سازی اقتصاد کشورهای اسلامی با سیستم اقتصادی غرب،
برداشتن مرزهای اخلاقی خصوصاً در روابط بین زن و مرد،
حاکم کردن اصول دموکراسی غربی در نظام های سیاسی کشورهای اسلامی.
و سپس مهم ترین مانع بر سر اجرای این موارد ر «روحانیت و اجتهاد» اعلام می کند و در آخرنتیجه گیری می کند؛ خلاصه این که اسلام برای ورود به جهان دموکراسی نیاز به رفورماسیون ـ یا اصلاحات ـ دارد.
نکته ی دیگری که حضرت امام(قدس سره) در این فراز اشاره می فرماید، «موضوع توطئه» است. هدف دشمن این است که ملت ها را از دین و خدا و معنویت و غیب مأیوس و جدا کند ـ البته معنویت در جلوه ی بت پرستی و توتم پرستی و به شیوه بوداییان و جوکی ها نه تنها مانعی ندارد، بلکه خود یکی از راه های تشویقی دنیای استکبار است ـ او می داند که تا خدا بر اندیشه ی انسان حکومت می کند و تا معاد و روز قیامت در زندگی انسان نقش دارد جایی برای هوا و هوس هوسبازان نخواهد بود. آنان می دانند که بشر به آسمان و وحی نیاز دارد وگرنه جز خود محوری و درجازدن نتیجه ای به دست نخواهد آورد و از تعالی و رشد و عروج بازخواهد ماند، و آن گاه که انسان از سیر در آسمان بازماند و خدای خود را گم کرد، ناچار به ارباب های خود ساخته و جعلی و بدلی روی خواهد آورد و آنان می خواهند که دنیا جز آنان را ارباب نشمرد و جز به آستانه ی آنان پیشانی بندگی نساید.
و سومین نکته ای که حضرت امام(قدس سره) اشاره می کند «ظرف زمانی توطئه» است. حضرت امام(قدس سره) بارها تصریح نموده که سرآغاز این توطئه از صدر اسلام بوده و در تاریخ معاصر مجدداً شدت یافته است. ایشان در جایی می فرماید:
«دست های ناپاک و عقل های ضعیف موجب این شد که بعد از رسول الله9 و صدر اسلام کم کم مردم را از آن مسایل اصلی که در نظر اسلام بوده است، منحرف کنند و مردم را متوجه فقط یک مسایل جزیی بکنند و در مسایل عمومی کلی که کشورهای اسلامی به آن احتیاج دارند بی طرف باشند و احیاناً هم مخالف باشند. این یک نقشه ی شیطانی بوده است که از زمان بنی امیه و بنی عباس طرح ریزی شده است و بعد از آن هم هر حکومتی که آمده است، تأیید این امر را کرده است و اخیراً هم که راه شرق و غرب به دولت های اسلامی باز شده این امر در اوج خودش قرار گرفت».([1])
روند قداست زدایی و مقابله با وحی و دین توسط کفار از همان وقتی طرح شد که نزول وحی را با تمام وجود خود لمس می کردند. قرآن کریم می فرماید: (وإذَا تُتْلَی عَلَیْهِم ءَایَاتُنَا قَالُوا قَدْ سَمِعْنَا لَونَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هذَا إنْ هَذَا إلاَّ أَسَاطِیرُالأوّلِینَ)([2])؛ «و چون آیات ما بر آنان خوانده شود، می گویند: به خوبی شنیدیم، اگر می خواستیم، قطعاً ما نیز همانند این را می گفتیم، این جز افسانه های پیشینیان نیست».
پس از رحلت پیامبر خاتم9 نیز با تحریم سنت او و طرح اجتهاد در مقابل نص صریح و عادی شمردن کلام پیامبر(صلی الله علیه و آله ) ادامه یافت و امروز که احساس می کنند؛ انسان مأیوس شده از اندیشه های جاهلانه ی بشری به معنویت و دین روی آورده است و اسلام ناب محمدی9 در کویر ناامیدی و تحیّر و سرخوردگی بشر و پس از قرن ها مقابله و تحقیر و توهین، حیات مجدد یافته است، شیطان با تمام توان و امکاناتش بسیج شده و سواره و پیاده خود را برای مقابله با اسلام و دین فراخوانده است.
متن:
«گاهی ناشیانه و با صراحت به این که احکام اسلام که هزار و چهارصد سال قبل وضع شده است، نمی تواند در عصر حاضر کشورها را اداره کند، یا این که اسلام یک دین ارتجاعی است و با هر نوآوری و مظاهر تمدن مخالف است و در عصر حاضر نمی شود کشورها از تمدن جهانی و مظاهر آن کناره گیرند و امثال این تبلیغات ابلهانه».
شرح:
«در این فراز به دو شبهه ی ظاهراً متفاوت، ولی با یک هدف مشترک اشاره شده است:
1. یکی از کارآمدترین شیوه های دشمن در مقابله با دین از آغاز تاریخ ادیان تاکنون اتهام فریب کارانه ی ناکارآمدی دین است که نخست از سوی فرعون بزرگ طرح گردید. تکیه بر ادراکات حسّی و مظاهر چشم گیر مادی و استخفاف و کوچک شماری دین و احکام دینی حربه ی همیشگی مستکبران در دست نابخردان ظاهربین بوده است؛ این که در قرن های اخیر رایج شده است که: ادیان مربوط به دوره ی کودکی بشر بوده و انسان امروز به بلوغ عقلی! رسیده است و یا این که: ادیان مربوط به جامعه طبقاتی بوده و امروز دموکراسی یا سوسیالیسم حاکم است و عده ی دیگری امروز می گویند: ادیان با نظام مردم سالار و لیبرالیسم تناقض دارد و یا: احکام فقهی اسلام با نگاه مرد سالارانه نوشته شده و امروز جایگاهی ندارد، برگرفته از این سخن فرعون است که: (... مَا أُرِیکُمْ إلاَّ مَا أَرَی وَمَا أهْدِیکُمْ إلاّ سَبِیلَ الرِّشَادِ)([3])؛ «جز آن چه می بینم، به شما نمی نمایم، و شما را جز به راه راست راهبر نیستم». و می گفت: (... إنّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أنْ یَظْهِرَ فِی الأَرضِ الْفَسَادَ)([4])؛ «... من می ترسم ـ موسی ـ آیین شما را تغییر دهد یا در این سرزمین فساد کند». و نیز ابن ابی العوجا که ادعای علم می نمود و منتقد بود، یک روز در محضر حضرت صادق(علیه السلام) به مناسک حج اعتراض نمود و گفت: «إنَّ مَنْ فَکَّرَ فی الأمر و قد عَلِمَ أنَّ هذا فِعْلٌ اَسَّسَهُ غیرَ حکیم ولاذی نظر([5]) ؛ به درستی که کسی که بیندیشد در این کار به این نتیجه می رسد که این کار را کسی به وجود آورده و تأسیس نموده که حکیم نیست و صاحب نظر نمی باشد». و حال آن که هر کس در مناسک حج بیندیشد و حسابگر باشد، می داند که این رفتارها براساس حکمت و دقت نیست. اینان هیچ گاه در پی پاسخ علمی به انتقادات خود نیستند و آنچه برایشان مهم است؛ این است که جز ما و اندیشه و خواست ما واقعیتی وجود ندارد.
2. شیوه ی دیگری که مستکبران به کار می برند؛ تهمت ارتجاعی بودن احکام دین و ناهماهنگی آن با مظاهر تمدن است. این سخن امروز نیست که عصر عمل به آیات قرآن سپری شده است، همان روز اول نیز عده ای آن ر «أساطیرالأوّلین» افسانه تعبیر می کردند. اینان ناشیانه و جاهلانه تعریفی ذهنی از دین می دهند و سپس می نشینند و ارزیابی می کنند که این دین نمی تواند پاسخ گوی اندیشه ی بشر باشد و یا با مبانی تمدنی انسان و مظاهر تمدن هماهنگ باشد.
استعمار پس از ناکارآمد شدن یورش های نظامی و تصرف جابرانه ی سرزمین ها و به زانو در آمدن عوامل نظامی و چکمه پوشان خود توسط مردم مستضعف و متعهد و مظلوم جهان سوم، عوامل نقابدار خود را به عنوان دانشمندان شرق شناس و تحلیل گران مسایل فرهنگی اجتماعی و کارشناسان امور سیاسی و روشن فکران نواندیش و همگی با شعار اصلاحات اجتماعی و توسعه وارد صحنه نمود و به موازات بحث های روشنفکری بحث توسعه و انحطاط را نیز در دستور کار قرار داد و شاخص های متناسب با اهداف استعماری خویش را به عنوان شاخص های بین المللی رشد و ملاک های تغییرناپذیر و قطعی و فرا ملّی و فرا زمانی توسط متخصصان دست آموز خود طرح و تبیین نمود و کوشش کرد تا رمز عقب ماندگی و دلیل انحطاط! توسط متخصصان قالبی و قالب های غربی کشف و تحلیل و مورد پذیرش قرار گیرد و نتیجه نیز از قبل پیش بینی شده بود! اگر در محکمه ای قانون را یکی از دو طرف دعوا بنویسد و خودش هم به داوری بنشیند نتیجه از پیش روشن خواهد بود و نتیجه این است که سنت گرایی مسلمانان و اصول گرایی و غیرت دینی و فقدان روح غربی ـ تجدد و تمدن ـ و سرگرم شدن به مباحث فلسفی و عرفانی و اخلاقی و حاکمیت فقه و فقها و ناآشنایی با تاریخ و فرهنگ و فلسفه ی غرب و ... هزاران اصطلاح و واژه ی فریبنده و معماگونه، این ها همه باعث عقب ماندگی شده و چاره ای جز پناه بردن به غرب نمانده است!
متن:
«و گاهی موذیانه و شیطنت آمیز به گونه ی طرفداری از قداست اسلام که اسلام و دیگر ادیان الهی سر و کار دارند با معنویات و تهذیب نفوس و تحذیر از مقامات دنیایی و دعوت به ترک دنیا و اشتغال به عبادات و اذکار و ادعیه که انسان را به خدای تعالی نزدیک و از دنیا دور می کند. و حکومت و سیاست و سررشته داری، برخلاف آن مقصد و مقصود بزرگ و معنوی است، چه این ها تمام برای تعمیر دنیاست و آن مخالف مسلک انبیای عظام است! و مع الأسف تبلیغ به وجه دوم در بعضی از روحانیان و متدیّنان بی خبر از اسلام تأثیر گذاشته که حتی دخالت درحکومت و سیاست را به مثابه ی یک گناه و فسق می دانستند و شاید بعضی بدانند! و این فاجعه ی بزرگی است که اسلام مبتلا به آن بود».
شرح:
«حضرت امام(قدس سره) در این فراز نخست شبهه یا اتهام سوم دشمنان دین برای بیرون راندن آن از صحنه ی زندگی را طرح و سپس به یکی از پیامدهای زیان بار این شبهه اشاره می کند. تهمت جدایی دین از سیاست یکی از شیوه های شیطانی است که از عصر معاویه تا به امروز بر آن تأکید شده است. حضرت امام(قدس سره) می فرماید:
«طرح مسأله ی جدا بودن سیاست از روحانیت چیز تازه ای نیست، این مسأله از زمان بنی امیه طرح شد و در زمان بنی عباس قوت گرفت».([6])
این که برخی از نویسندگان و گویندگان به ظاهر مسلمان و شاید ناآگاه می نشینند و جدایی حکومت از دیانت و سیاست از روحانیت را تئوریزه می کنند، پردازش جدیدی از شبهات کهن است که سیاستمداران استکباری دیکته کرده اند و مقلدان بازگو می نمایند.
نظریه تفکیک رسالت الهی از امامت و رهبری جوامع بشری یک نظریه ی اموی است. معاویه به گمان خود می خواست با انکار مقام رهبری و امامت رسول خدا9 موضوع وصایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) را از ریشه منتفی سازد؛ از این رو به امیرالمؤمنین می نویسد: «ألا و إنّما کان محمد رسولاً من الرّسل إلی النّاس کافة فبلّغ رسالات ربّه لایملک شیئاً غیره؛ محمد(صلی الله علیه و آله ) پیامبری از پیامبران بود که رسالت الهی خویش را رساند و جز آن هیچ مقام دیگری ندارد» و امیرالمؤمنین(علیه السلام) در پاسخ او می نویسد: والذی أنکرت من إمامة محمّد و زعمت أنّه کان رسولاً ولم یکن إماماً فإنّ إنکارک علی جمیع النّبیین الائمة و لکنّا نشهد أنّه کان رسولاً نبیاً إماماً؛([7]) این که امامت حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) را منکر شده و گمان کردی او فقط مقام رسالت داشته و مقام امامت نداشته است، این سخن در واقع انکار امامت تمامی پیامبرانی است که چون او مقام امامت داشته اند ولی ما گواهی می دهیم که پیامبر ما هم مقام رسالت داشته و هم مقام نبوت داشته و هم مقام امامت».
امروز همین دیدگاه اموی با تعبیرات گوناگون از سوی برخی بیان می شود، یکی می گوید: زمامداری رسول جزء مأموریت های پیامبر نبوده است.([8]) و دیگری می گوید: حکومت پیامبر یک اقتضای زمانی بود و نه تکلیفی الهی، و نهاد دین از نهاد حکومت جداست و لذا در تحولات فرهنگی پس از پیامبر نیز از هم جدا شد.([9]) و حضرت امام(قدس سره) بارها بر اهدافی که در پی این اندیشه ی سخیف قرار گرفته، اشاره نمود که بررسی آن ها فرصتی به سزا لازم دارد. ایشان در بخشی از پیام سال 62 به حجاج بیت الله الحرام می نویسد:
«همه می دانیم و باید بدانیم که آنچه از قرن ها پیش تاکنون بر سر مسلمین آمده ... غفلت مسلمانان از مسایل سیاسی و اجتماعی اسلام است... حتی غالب علمای اسلام گمان می کردند و می کنند که اسلام از سیاست منزه است و یک شخص مسلمان نباید در سیاست دخالت کند. چپاول گران حیله گر کوشش کردند به دست عمال به اصطلاح روشن فکر خود اسلام را همچون مسیحیت منحرف به انزوا کشانند و علما را در چارچوب مسایل عبادی محبوس کنند و ائمه جماعات را در مساجد و محافل عقد و ازدواج منزوی و مقدسین از توده را سرگرم ذکر و دعا و جوانان عزیز را سرگرم عیش و نوش و از صحنه ی امور سیاسی و اجتماعی و اهتمام به امور مسلمین و گرفتاری بلاد اسلامی خارج نمایند و در این امر توفیق به سزایی پیدا کردند و از این جهالت و غفلت، سوء استفاده نمودند».([10])
و باید امروز دردمندانه اعتراف کنیم که عده ای به حدی مرتجعانه و متحجرانه می اندیشند که باید در دامن آنان که کوزه آب مصطفای حضرت امام(قدس سره) را آب کشیدند نماز خواند، چون آن ها فقط امام(قدس سره) و بزرگانی چون امام(قدس سره) را متهم می کردند و اینان پیامبر(صلی الله علیه و آله ) را نیز متهم می کنند که به وظایف دینی خود اکتفا نکرده و در سیاست دخالت نمود و در پی آنند تا با تز اصلاح دینی آیات صریح سیاسی اجتماعی قرآن را از آن حذف نمایند؛ بگذریم!
با توجه به بند پایانی این فراز سه نکته قابل توجه است:
1. تأثیرپذیری روحانیان و متدیّنان از وسوسه های شیطان؛ این واقعیت تلخ می تواند دو پیام داشته باشد: اولاً؛ ظرافت و حساسیت وسوسه های شیطانی و شگردهای گمراه کننده ی استکبار در انحراف افکار، همان گونه که در احادیث معصومین: آمده است و دانشمندان اخلاق تذکر داده اند، کلاس درسی که شیطان برای خواص دارد متفاوت از کلاسی است که برای عوام و افراد معمولی دارد و نباید دسیسه های شیطانی را یکنواخت و سهل و آسان شمرد. و ثانیاً؛ هیچ کس در هیچ حالی نباید از مکر خدا و امتحان های او و وسوسه ی شیطان غافل باشند؛ به راستی چگونه می شود تحلیل گر مبانی ولایت فقیه و حاکمیت دینی روزی اساس حاکمیت دینی را استبدادی بشمرد؟! و یا کسی که روزی حتی مناسک عبادی اسلام را تحلیل سیاسی و اجتماعی می نمود، روز دیگر مدعی شود که اسلام جز عبادات فردی و معرفی معاد وظیفه ی دیگری ندارد؟! پس:
2. دومین نکته هشدار به این است که ممکن است انسان مسلمان تا به آن جا سقوط کند که منکر را معروف و معروف را منکر شمرد، دخالت در سیاست را گناه و فسق و نیرنگ های سیاسی و رعایت آداب در بازی های جناحی و دیپلماسی تفرقه و تحزب را مشروع و به مصلحت داند!
3. و آخرین نکته، اشاره به فاجعه ی بزرگی است که مسلمانان در گذشته نه چندان دور گرفتار آن بودند و با پرهیز از سیاست، اقتصاد و فرهنگ و استقلال، جامعه اسلامی را به اشخاصی چون قاجاریان و پهلویان سپردند. و فاجعه ی امروز بدتر از آن است؛ عده ای با تکیه بر حضور در صحنه های انقلاب اسلامی و به پشتوانه ی خون شهدایی که برای اثبات یگانگی دین و سیاست و دنیا و آخرت بر زمین ریخته شد، چهره ی روشن فکری به خود گرفته و مدعی آن هستند که اسلامیت و جمهوریت دو امر متناقض و ناهماهنگ اند و باید آن دو را با گیره ی مردم سالاری به هم پیوند داد.
امروز باید تمامی کسانی که در اثر تلاش های حضرت امام(قدس سره) و یاران و شهیدان رکابش، نفسی به راحت می کشند، چشمان خویش را باز کنند و در تصمیم گیری های کلان راهی جز راه و روش حضرت امام(قدس سره) را برنگزینند که فردا دیر خواهد بود.
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
[1]. صحیفه نور، ج 16، ص 232، 3/5/1361.
[2]. الأنفال (8) : 31.
[3]. غافر (40) : 29.
[4]. غافر (40) : 26.
[5] . علل الشرایع، ج 2، ص 403.
[6] . صحیفه نور، ج 16، ص 248، 25/5/1361.
[7]. الغارات، 121 و 122، دارالاضواء، بیروت.
[8] . مهدی حائری یزدی، حکمت و حکومت، ص 170.
[9]. محمد مجتهد شبستری، روزنامه توقیف شده خرداد، 17/8/1378.
[10]. صحیفه نور، ج 18، ص 88 ، 12/6/1362 و ر.ک؛ ولایت فقیه، ص 16 و 17.
شرح:
در این فراز ـ دومین بند از وصیت نامه ـ سه نکته ی مهم قابل توجه است:
یکی این که آنچه در مقابله ی با اسلام اتفاق می افتد، یک «توطئه» است نه یک شبهه ی علمی و یا تحلیل تاریخی و یا اجتماعی و یا در حوزه ی فلسفه ی دین. و به همین جهت همه ی عوامل ـ علم و فلسفه و سیاست و اقتصاد و فرهنگ و ... ـ برای تقویت و بزرگ نمایی آن و تأکید بر ناتوانی صاحب نظران اسلام و حوزه ی دین از مقابله با آن، بسیج می شوند. و روزنامه ها و مجله های علمی و سیاسی و اجتماعی و حتی فکاهی و ورزشی در پی تعمیق هرچه بیشتر آن به قلمزنی و طراحی می پردازند، و این همه چنان فضایی ایجاد می کند که حتی اقرار دشمن بر وجود توطئه را کسی نمی شنود و باور نمی کند. مجله اکونومیست در ویژه نامه ی اوت 1994 خود بر ضرورت مهار پدیده ی اصول گرایی اسلامی تأکید و سه پیشنهاد را برای مهار مسالمت آمیز آن ارایه می کند که عبارت است از:
هماهنگ سازی اقتصاد کشورهای اسلامی با سیستم اقتصادی غرب،
برداشتن مرزهای اخلاقی خصوصاً در روابط بین زن و مرد،
حاکم کردن اصول دموکراسی غربی در نظام های سیاسی کشورهای اسلامی.
و سپس مهم ترین مانع بر سر اجرای این موارد ر «روحانیت و اجتهاد» اعلام می کند و در آخرنتیجه گیری می کند؛ خلاصه این که اسلام برای ورود به جهان دموکراسی نیاز به رفورماسیون ـ یا اصلاحات ـ دارد.
نکته ی دیگری که حضرت امام(قدس سره) در این فراز اشاره می فرماید، «موضوع توطئه» است. هدف دشمن این است که ملت ها را از دین و خدا و معنویت و غیب مأیوس و جدا کند ـ البته معنویت در جلوه ی بت پرستی و توتم پرستی و به شیوه بوداییان و جوکی ها نه تنها مانعی ندارد، بلکه خود یکی از راه های تشویقی دنیای استکبار است ـ او می داند که تا خدا بر اندیشه ی انسان حکومت می کند و تا معاد و روز قیامت در زندگی انسان نقش دارد جایی برای هوا و هوس هوسبازان نخواهد بود. آنان می دانند که بشر به آسمان و وحی نیاز دارد وگرنه جز خود محوری و درجازدن نتیجه ای به دست نخواهد آورد و از تعالی و رشد و عروج بازخواهد ماند، و آن گاه که انسان از سیر در آسمان بازماند و خدای خود را گم کرد، ناچار به ارباب های خود ساخته و جعلی و بدلی روی خواهد آورد و آنان می خواهند که دنیا جز آنان را ارباب نشمرد و جز به آستانه ی آنان پیشانی بندگی نساید.
و سومین نکته ای که حضرت امام(قدس سره) اشاره می کند «ظرف زمانی توطئه» است. حضرت امام(قدس سره) بارها تصریح نموده که سرآغاز این توطئه از صدر اسلام بوده و در تاریخ معاصر مجدداً شدت یافته است. ایشان در جایی می فرماید:
«دست های ناپاک و عقل های ضعیف موجب این شد که بعد از رسول الله9 و صدر اسلام کم کم مردم را از آن مسایل اصلی که در نظر اسلام بوده است، منحرف کنند و مردم را متوجه فقط یک مسایل جزیی بکنند و در مسایل عمومی کلی که کشورهای اسلامی به آن احتیاج دارند بی طرف باشند و احیاناً هم مخالف باشند. این یک نقشه ی شیطانی بوده است که از زمان بنی امیه و بنی عباس طرح ریزی شده است و بعد از آن هم هر حکومتی که آمده است، تأیید این امر را کرده است و اخیراً هم که راه شرق و غرب به دولت های اسلامی باز شده این امر در اوج خودش قرار گرفت».([1])
روند قداست زدایی و مقابله با وحی و دین توسط کفار از همان وقتی طرح شد که نزول وحی را با تمام وجود خود لمس می کردند. قرآن کریم می فرماید: (وإذَا تُتْلَی عَلَیْهِم ءَایَاتُنَا قَالُوا قَدْ سَمِعْنَا لَونَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هذَا إنْ هَذَا إلاَّ أَسَاطِیرُالأوّلِینَ)([2])؛ «و چون آیات ما بر آنان خوانده شود، می گویند: به خوبی شنیدیم، اگر می خواستیم، قطعاً ما نیز همانند این را می گفتیم، این جز افسانه های پیشینیان نیست».
پس از رحلت پیامبر خاتم9 نیز با تحریم سنت او و طرح اجتهاد در مقابل نص صریح و عادی شمردن کلام پیامبر(صلی الله علیه و آله ) ادامه یافت و امروز که احساس می کنند؛ انسان مأیوس شده از اندیشه های جاهلانه ی بشری به معنویت و دین روی آورده است و اسلام ناب محمدی9 در کویر ناامیدی و تحیّر و سرخوردگی بشر و پس از قرن ها مقابله و تحقیر و توهین، حیات مجدد یافته است، شیطان با تمام توان و امکاناتش بسیج شده و سواره و پیاده خود را برای مقابله با اسلام و دین فراخوانده است.
متن:
«گاهی ناشیانه و با صراحت به این که احکام اسلام که هزار و چهارصد سال قبل وضع شده است، نمی تواند در عصر حاضر کشورها را اداره کند، یا این که اسلام یک دین ارتجاعی است و با هر نوآوری و مظاهر تمدن مخالف است و در عصر حاضر نمی شود کشورها از تمدن جهانی و مظاهر آن کناره گیرند و امثال این تبلیغات ابلهانه».
شرح:
«در این فراز به دو شبهه ی ظاهراً متفاوت، ولی با یک هدف مشترک اشاره شده است:
1. یکی از کارآمدترین شیوه های دشمن در مقابله با دین از آغاز تاریخ ادیان تاکنون اتهام فریب کارانه ی ناکارآمدی دین است که نخست از سوی فرعون بزرگ طرح گردید. تکیه بر ادراکات حسّی و مظاهر چشم گیر مادی و استخفاف و کوچک شماری دین و احکام دینی حربه ی همیشگی مستکبران در دست نابخردان ظاهربین بوده است؛ این که در قرن های اخیر رایج شده است که: ادیان مربوط به دوره ی کودکی بشر بوده و انسان امروز به بلوغ عقلی! رسیده است و یا این که: ادیان مربوط به جامعه طبقاتی بوده و امروز دموکراسی یا سوسیالیسم حاکم است و عده ی دیگری امروز می گویند: ادیان با نظام مردم سالار و لیبرالیسم تناقض دارد و یا: احکام فقهی اسلام با نگاه مرد سالارانه نوشته شده و امروز جایگاهی ندارد، برگرفته از این سخن فرعون است که: (... مَا أُرِیکُمْ إلاَّ مَا أَرَی وَمَا أهْدِیکُمْ إلاّ سَبِیلَ الرِّشَادِ)([3])؛ «جز آن چه می بینم، به شما نمی نمایم، و شما را جز به راه راست راهبر نیستم». و می گفت: (... إنّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أنْ یَظْهِرَ فِی الأَرضِ الْفَسَادَ)([4])؛ «... من می ترسم ـ موسی ـ آیین شما را تغییر دهد یا در این سرزمین فساد کند». و نیز ابن ابی العوجا که ادعای علم می نمود و منتقد بود، یک روز در محضر حضرت صادق(علیه السلام) به مناسک حج اعتراض نمود و گفت: «إنَّ مَنْ فَکَّرَ فی الأمر و قد عَلِمَ أنَّ هذا فِعْلٌ اَسَّسَهُ غیرَ حکیم ولاذی نظر([5]) ؛ به درستی که کسی که بیندیشد در این کار به این نتیجه می رسد که این کار را کسی به وجود آورده و تأسیس نموده که حکیم نیست و صاحب نظر نمی باشد». و حال آن که هر کس در مناسک حج بیندیشد و حسابگر باشد، می داند که این رفتارها براساس حکمت و دقت نیست. اینان هیچ گاه در پی پاسخ علمی به انتقادات خود نیستند و آنچه برایشان مهم است؛ این است که جز ما و اندیشه و خواست ما واقعیتی وجود ندارد.
2. شیوه ی دیگری که مستکبران به کار می برند؛ تهمت ارتجاعی بودن احکام دین و ناهماهنگی آن با مظاهر تمدن است. این سخن امروز نیست که عصر عمل به آیات قرآن سپری شده است، همان روز اول نیز عده ای آن ر «أساطیرالأوّلین» افسانه تعبیر می کردند. اینان ناشیانه و جاهلانه تعریفی ذهنی از دین می دهند و سپس می نشینند و ارزیابی می کنند که این دین نمی تواند پاسخ گوی اندیشه ی بشر باشد و یا با مبانی تمدنی انسان و مظاهر تمدن هماهنگ باشد.
استعمار پس از ناکارآمد شدن یورش های نظامی و تصرف جابرانه ی سرزمین ها و به زانو در آمدن عوامل نظامی و چکمه پوشان خود توسط مردم مستضعف و متعهد و مظلوم جهان سوم، عوامل نقابدار خود را به عنوان دانشمندان شرق شناس و تحلیل گران مسایل فرهنگی اجتماعی و کارشناسان امور سیاسی و روشن فکران نواندیش و همگی با شعار اصلاحات اجتماعی و توسعه وارد صحنه نمود و به موازات بحث های روشنفکری بحث توسعه و انحطاط را نیز در دستور کار قرار داد و شاخص های متناسب با اهداف استعماری خویش را به عنوان شاخص های بین المللی رشد و ملاک های تغییرناپذیر و قطعی و فرا ملّی و فرا زمانی توسط متخصصان دست آموز خود طرح و تبیین نمود و کوشش کرد تا رمز عقب ماندگی و دلیل انحطاط! توسط متخصصان قالبی و قالب های غربی کشف و تحلیل و مورد پذیرش قرار گیرد و نتیجه نیز از قبل پیش بینی شده بود! اگر در محکمه ای قانون را یکی از دو طرف دعوا بنویسد و خودش هم به داوری بنشیند نتیجه از پیش روشن خواهد بود و نتیجه این است که سنت گرایی مسلمانان و اصول گرایی و غیرت دینی و فقدان روح غربی ـ تجدد و تمدن ـ و سرگرم شدن به مباحث فلسفی و عرفانی و اخلاقی و حاکمیت فقه و فقها و ناآشنایی با تاریخ و فرهنگ و فلسفه ی غرب و ... هزاران اصطلاح و واژه ی فریبنده و معماگونه، این ها همه باعث عقب ماندگی شده و چاره ای جز پناه بردن به غرب نمانده است!
متن:
«و گاهی موذیانه و شیطنت آمیز به گونه ی طرفداری از قداست اسلام که اسلام و دیگر ادیان الهی سر و کار دارند با معنویات و تهذیب نفوس و تحذیر از مقامات دنیایی و دعوت به ترک دنیا و اشتغال به عبادات و اذکار و ادعیه که انسان را به خدای تعالی نزدیک و از دنیا دور می کند. و حکومت و سیاست و سررشته داری، برخلاف آن مقصد و مقصود بزرگ و معنوی است، چه این ها تمام برای تعمیر دنیاست و آن مخالف مسلک انبیای عظام است! و مع الأسف تبلیغ به وجه دوم در بعضی از روحانیان و متدیّنان بی خبر از اسلام تأثیر گذاشته که حتی دخالت درحکومت و سیاست را به مثابه ی یک گناه و فسق می دانستند و شاید بعضی بدانند! و این فاجعه ی بزرگی است که اسلام مبتلا به آن بود».
شرح:
«حضرت امام(قدس سره) در این فراز نخست شبهه یا اتهام سوم دشمنان دین برای بیرون راندن آن از صحنه ی زندگی را طرح و سپس به یکی از پیامدهای زیان بار این شبهه اشاره می کند. تهمت جدایی دین از سیاست یکی از شیوه های شیطانی است که از عصر معاویه تا به امروز بر آن تأکید شده است. حضرت امام(قدس سره) می فرماید:
«طرح مسأله ی جدا بودن سیاست از روحانیت چیز تازه ای نیست، این مسأله از زمان بنی امیه طرح شد و در زمان بنی عباس قوت گرفت».([6])
این که برخی از نویسندگان و گویندگان به ظاهر مسلمان و شاید ناآگاه می نشینند و جدایی حکومت از دیانت و سیاست از روحانیت را تئوریزه می کنند، پردازش جدیدی از شبهات کهن است که سیاستمداران استکباری دیکته کرده اند و مقلدان بازگو می نمایند.
نظریه تفکیک رسالت الهی از امامت و رهبری جوامع بشری یک نظریه ی اموی است. معاویه به گمان خود می خواست با انکار مقام رهبری و امامت رسول خدا9 موضوع وصایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) را از ریشه منتفی سازد؛ از این رو به امیرالمؤمنین می نویسد: «ألا و إنّما کان محمد رسولاً من الرّسل إلی النّاس کافة فبلّغ رسالات ربّه لایملک شیئاً غیره؛ محمد(صلی الله علیه و آله ) پیامبری از پیامبران بود که رسالت الهی خویش را رساند و جز آن هیچ مقام دیگری ندارد» و امیرالمؤمنین(علیه السلام) در پاسخ او می نویسد: والذی أنکرت من إمامة محمّد و زعمت أنّه کان رسولاً ولم یکن إماماً فإنّ إنکارک علی جمیع النّبیین الائمة و لکنّا نشهد أنّه کان رسولاً نبیاً إماماً؛([7]) این که امامت حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) را منکر شده و گمان کردی او فقط مقام رسالت داشته و مقام امامت نداشته است، این سخن در واقع انکار امامت تمامی پیامبرانی است که چون او مقام امامت داشته اند ولی ما گواهی می دهیم که پیامبر ما هم مقام رسالت داشته و هم مقام نبوت داشته و هم مقام امامت».
امروز همین دیدگاه اموی با تعبیرات گوناگون از سوی برخی بیان می شود، یکی می گوید: زمامداری رسول جزء مأموریت های پیامبر نبوده است.([8]) و دیگری می گوید: حکومت پیامبر یک اقتضای زمانی بود و نه تکلیفی الهی، و نهاد دین از نهاد حکومت جداست و لذا در تحولات فرهنگی پس از پیامبر نیز از هم جدا شد.([9]) و حضرت امام(قدس سره) بارها بر اهدافی که در پی این اندیشه ی سخیف قرار گرفته، اشاره نمود که بررسی آن ها فرصتی به سزا لازم دارد. ایشان در بخشی از پیام سال 62 به حجاج بیت الله الحرام می نویسد:
«همه می دانیم و باید بدانیم که آنچه از قرن ها پیش تاکنون بر سر مسلمین آمده ... غفلت مسلمانان از مسایل سیاسی و اجتماعی اسلام است... حتی غالب علمای اسلام گمان می کردند و می کنند که اسلام از سیاست منزه است و یک شخص مسلمان نباید در سیاست دخالت کند. چپاول گران حیله گر کوشش کردند به دست عمال به اصطلاح روشن فکر خود اسلام را همچون مسیحیت منحرف به انزوا کشانند و علما را در چارچوب مسایل عبادی محبوس کنند و ائمه جماعات را در مساجد و محافل عقد و ازدواج منزوی و مقدسین از توده را سرگرم ذکر و دعا و جوانان عزیز را سرگرم عیش و نوش و از صحنه ی امور سیاسی و اجتماعی و اهتمام به امور مسلمین و گرفتاری بلاد اسلامی خارج نمایند و در این امر توفیق به سزایی پیدا کردند و از این جهالت و غفلت، سوء استفاده نمودند».([10])
و باید امروز دردمندانه اعتراف کنیم که عده ای به حدی مرتجعانه و متحجرانه می اندیشند که باید در دامن آنان که کوزه آب مصطفای حضرت امام(قدس سره) را آب کشیدند نماز خواند، چون آن ها فقط امام(قدس سره) و بزرگانی چون امام(قدس سره) را متهم می کردند و اینان پیامبر(صلی الله علیه و آله ) را نیز متهم می کنند که به وظایف دینی خود اکتفا نکرده و در سیاست دخالت نمود و در پی آنند تا با تز اصلاح دینی آیات صریح سیاسی اجتماعی قرآن را از آن حذف نمایند؛ بگذریم!
با توجه به بند پایانی این فراز سه نکته قابل توجه است:
1. تأثیرپذیری روحانیان و متدیّنان از وسوسه های شیطان؛ این واقعیت تلخ می تواند دو پیام داشته باشد: اولاً؛ ظرافت و حساسیت وسوسه های شیطانی و شگردهای گمراه کننده ی استکبار در انحراف افکار، همان گونه که در احادیث معصومین: آمده است و دانشمندان اخلاق تذکر داده اند، کلاس درسی که شیطان برای خواص دارد متفاوت از کلاسی است که برای عوام و افراد معمولی دارد و نباید دسیسه های شیطانی را یکنواخت و سهل و آسان شمرد. و ثانیاً؛ هیچ کس در هیچ حالی نباید از مکر خدا و امتحان های او و وسوسه ی شیطان غافل باشند؛ به راستی چگونه می شود تحلیل گر مبانی ولایت فقیه و حاکمیت دینی روزی اساس حاکمیت دینی را استبدادی بشمرد؟! و یا کسی که روزی حتی مناسک عبادی اسلام را تحلیل سیاسی و اجتماعی می نمود، روز دیگر مدعی شود که اسلام جز عبادات فردی و معرفی معاد وظیفه ی دیگری ندارد؟! پس:
2. دومین نکته هشدار به این است که ممکن است انسان مسلمان تا به آن جا سقوط کند که منکر را معروف و معروف را منکر شمرد، دخالت در سیاست را گناه و فسق و نیرنگ های سیاسی و رعایت آداب در بازی های جناحی و دیپلماسی تفرقه و تحزب را مشروع و به مصلحت داند!
3. و آخرین نکته، اشاره به فاجعه ی بزرگی است که مسلمانان در گذشته نه چندان دور گرفتار آن بودند و با پرهیز از سیاست، اقتصاد و فرهنگ و استقلال، جامعه اسلامی را به اشخاصی چون قاجاریان و پهلویان سپردند. و فاجعه ی امروز بدتر از آن است؛ عده ای با تکیه بر حضور در صحنه های انقلاب اسلامی و به پشتوانه ی خون شهدایی که برای اثبات یگانگی دین و سیاست و دنیا و آخرت بر زمین ریخته شد، چهره ی روشن فکری به خود گرفته و مدعی آن هستند که اسلامیت و جمهوریت دو امر متناقض و ناهماهنگ اند و باید آن دو را با گیره ی مردم سالاری به هم پیوند داد.
امروز باید تمامی کسانی که در اثر تلاش های حضرت امام(قدس سره) و یاران و شهیدان رکابش، نفسی به راحت می کشند، چشمان خویش را باز کنند و در تصمیم گیری های کلان راهی جز راه و روش حضرت امام(قدس سره) را برنگزینند که فردا دیر خواهد بود.
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
[1]. صحیفه نور، ج 16، ص 232، 3/5/1361.
[2]. الأنفال (8) : 31.
[3]. غافر (40) : 29.
[4]. غافر (40) : 26.
[5] . علل الشرایع، ج 2، ص 403.
[6] . صحیفه نور، ج 16، ص 248، 25/5/1361.
[7]. الغارات، 121 و 122، دارالاضواء، بیروت.
[8] . مهدی حائری یزدی، حکمت و حکومت، ص 170.
[9]. محمد مجتهد شبستری، روزنامه توقیف شده خرداد، 17/8/1378.
[10]. صحیفه نور، ج 18، ص 88 ، 12/6/1362 و ر.ک؛ ولایت فقیه، ص 16 و 17.