منشور ماندگار(قسمت سوم)انقلاب اسلامی، موانع و عوامل پیروزی
آرشیو
چکیده
متن
و با این همه و دهها مسایل دیگر، از آن جمله به انزوا و عزلت کشیدن روحانیان و با قدرت تبلیغات، به انحراف فکری کشیدن بسیاری از آنان، ممکن نبود این ملت با این وضعیت یک پارچه قیام کند و در سرتاسر کور با ایدهی واحد و فریاد "الله اکبر" و فداکاریهای حیرتآور و معجزهآسا تمام قدرتهای داخل و خارج را کنار زده و خود مقدرات کشور را به دست گیرد.
شرح:
در شمارهی پیشین اشاره شد که وقتی غرب استعمارگر در بعد علمی به کشورهای اسلامی هجوم آورد و با پشتیبانی وحمایت سیاست بازان و حاکمان مستبد و جوسازی و تبلیغات غربزدگان شبه روشنفکر، فرهنگ الحادی و ضد انسانی و ضد خدایی خود را جایگزین فرهنگ انسانساز الهی نمود و نظام فرهنگی و تبلیغی و رسانههای نوین و پرجاذبه را در اختیار گرفت، مردم مسلمان نیز که جایگاه ویژهای برای دانش و دانشمند معتقد بوده و در برابر علم متواضع بودند، این فروتنی و تواضع را نثار این میهمانان ناخوانده کردند و سازمان فرهنگی و علمی خودی نه تنها از رسمیت افتاد، بلکه به دلیل عوامل مختلفی از قبیل:
1. نبود هیچ گونه زمینهی تشویق و ترغیب و تشکر و تقدیر از مکاتب و مدارس و حوزههای علمی و ملی خودی.
2. تحقیر و هیچ انگاری طلاب و مدرسان و دانشمندان وابسته به حوزهها و انتساب تهمتهای گوناگون و ناروا به آنها.
3. ایجاد محدودیتهای قانونی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و... برای کسانی که به این حوزهها روی میآوردند و در این مسیر گام بر میداشتند.
4. روی نیاوردن نیروهای کارآمد و خوش فکر و فعال به حوزههای علمیه به دلیل کمبود و یا نبود امکانات اقتصادی، آموزشی، اجتماعی مناسب.
5 . احساس خود کمبینی و خود سانسوری در اثر شانتاژهای تبلیغی و جوسازیهای سیستماتیک و منسجم در روحیهی خودیها.
اینها و شاید دهها دلیل و عامل دیگر روز به روز نظام فرهنگی آموزشی خودی را از کارآیی انداخت و باعث شد تا باقی ماندگان در حوزه به جای حضور فعال در صحنهی علمی و فرهنگی و به روز درآوردن اطلاعات و ابداعات علمی، به تمرین و تکرار گذشتهها بپردازند و از سیاستهای جدید استکبار جهانی غافل بمانند و در نتیجه روحانیتی که بایستی: دیدهبان بیدار و مرزبان همیشه مسلح و هوشیار و پزشک ماهر و متحرک و دلسوز جامعه اسلامی باشد و نیز پیشاهنگ حیات و تجدد و جاودانگی و تحول و راهنمای راه دنیا و آخرت و تعادل جسم و روح باشد و نیز وارث حکمت انبیا و اولیا و پاسدار فرهنگ و ارزشها باشد، تمامی این امتیازات به قهر و یا به توطئه و زمینه سازی از او گرفته شد و به وضعی گرفتار شد که هنوز و پس از بیست و هفت سال پیروزی انقلاب اسلامی نتوانسته است آثار شوم آن ایام را از مجموعهی خود زایل گرداند.
حوزههای علمیه که در طول سالهای قرون وسطی و حاکمیت تاریکی و جهل بر اروپا، تنها وارث علوم شرق و غرب و حامل فرهنگ و تمدن و دانش بود و خواجه نصیرالدین طوسی آن در شهر تبریز و مراغه شهر پژوهشی پزشکان تأسیس نموده و همه گونه امکانات ممکن آن عصر را به خدمت علم درآورده بود، از اوایل دورهی قاجار سیاست عزلت گزینی و تصوف عملی و زهد فردی و تلاش برای نجات فرد و دوری از سیاست را در پیش گرفت و تاجایی پیش رفت که در این اواخر رسماً فتوای جدایی دین از سیاست را سر میداد.
دشمن چنان زمانه را بردانش آموختگان حوزه سخت گرفت و از همه طرف او را در محظور و مشکل قرار داد و آنها را در معرض بمباران تبلیغات خود ساخت، تا آنها را وادار نمود متناسب با زمانه و زمان از خود واکنش نشان داده و عدهای در بعد افراط به توجیه خواستههای دشمن برخاسته و وعاظ السلاطین شوند و مداحی ستمگران و ملحدان نمایند و از سیاست و اجتماع تنها کرنش در برابر ستمگران را بیاموزند و عدهای دیگر در بعد تفریط و لجاجت غیر معقولانه با دشمن، سیاست را و اجتماع و تجدد و تمدن را از ریشه منکر شوند و دین را به جنگ علم و سیاست و تمدن فرا بخوانند. حضرت امام (قدس سره) در مباحث آینده به این مبحث خواهند پرداخت.
تا به اینجا حضرت امام (قدس سره): 1. تبلیغات ضد دینی 2. تفرقه افکنی 3. ترویج عیاشی و فساد به دست دولتها و مجالس فرمایشی وابسته 4. نظام آموزشی وابسته و الحادی 5 . مقابله با روحانیت و به انحراف کشیدن آن را به عنوان عواملی یاد کردند که خود به خود زمینهی هرگونه انقلاب و تحول و دگرگونی در نظام سیاسی اجتماعی و به ویژه یک تحول اسلامی را مانع میشد. نه برای گرفتاران در چنگال چنین نظام به اسارت کشیده شده و نه برای توطئه گران، هیچ گونه روزنهی نجات و رهایی دیده نمیشد، اینان ناامید بودند و آنان مطمئن که مشکلی در پیش ندارند و ناگهان معجزهی انقلاب اسلامی در خفقان آمیزترین لحظهی تاریخ چشمها را خیره کرد.
حضرت امام (قدس سره) در این فراز از وصیتنامه و همواره در طول ده سال پس از پیروزی که سایهی آن روح خدایی بر سر پیروان و عاشقانش میتابید بر سه عامل مهم در پیروزی انقلاب اسلامی تکیه میفرمود، به وجود این سه عامل و تحقق آن معترف و مصر بود و به درگاه خدا شکر میکرد و قدرشناس هرسه بود و با دید الهی و معرفتی که داشت این سه را از یکدیگر جدا نمیدانست و واقعیت این است که این سه از همه جدایی ناپذیرند: قیام یکپارچه و فراگیر مردمی، با ایده و شعار و هدف واحد، و همراه با فداکاری و ایثار حیرتآور، و این قلم یقین دارد که معرفت صحیح به این عوامل و جایگاه هر یک از آنان و سپاسگزاری مناسب و در خور از این سه عامل ـ که بهرهمندی به جا از آنها را به دنبال دارد ـ خود نیز از ویژگیهای مهم حضرت امام و از عوامل اساسی در پیروزی بود. زیرا وجود این سه عامل قدم اول و مقدمه است، مهمتر از خود این عوامل رهبری صحیح و بهرهگیری به جا از آنها است که در این عصر ویژهی حضرت امام بود. حضرت امام باقر(علیه السلام) در سخنی نغز میفرماید: لایعرف النعمة إلاّ الشاکر، ولایشکر النعمة إلاّ العارف؛ سپاس سزاوار از یک نعمت را جز کسی که قدر آن را میشناسد، به جا نمیآورد و قدرشناس واقعی نعمت جز همان شخص سپاسگزار نخواهد بود..([1])
حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خطبهای با اشاره به زمینههای بروز جنگ جمل میفرماید: ... و قد فُتِحَ بابُ الحرب بینکم و بین أهل القبله، ولایحملُ یحملن هذا العَلَمَ إلاّ أهلُ البَصَرِ والصَّبر والعلم بمواضع الحقّ...([2])؛ مسأله مبارزه با حاکمیت وابستهای که به ظاهر خودی است نیازمند بصیرتی عمیق و تحمل رنج و بردباری بسیاراست، زیرا شمشیر بر روی همسنگر کشیدن برای شیفتگان قدرت آسان است ولی برای یک انسان اصولگرا و پایبند به ضوابط و اخلاق بسیار مشکل است و این صبر با بصیرت بود که مردم مؤمن و انقلابی ما را آبدیده و کارآزموده نمود و برای یک قیام همگانی و فداکاری بینظیر مهیا نموده بود. در واقع برای پیروزی انقلاب اسلامی دو کار باید انجام میگرفت:
1. شناخت چهره واقعی دشمن و مقابله همگانی و همه جانبه با آن و فریب نفاق او را نخوردن.
2. تحمل مشکلات و سختیهایی که در پی چنین برخوردی به ناچار پیش میآمد.
حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خطبههای دیگر ـ در سرزنش سستی یارانش ـ میفرماید: ولقد کُنّا فیه رسول الله9... نقتُلُ اباءنا و ابناءنا و اِخواننا و أعمامنا: ما یزیدُنا ذلک إلاّ إیماناً و تسلیماً و مُضیّاً علی اللّقم و صبراً علی مَضَضِ الألَم، و جِدّاً فی جهاد العدوّ... فلمّا رأی الله صِدقَنَا أنزل بعدوِّنا الکبت، و أنزل علینا النّصر...([3])
فردوسی در بیتی میگوید:
به رنج اندر است ای خردمند گنج نیابد کسی گنج، نابرده رنج
و مولوی نیز میگوید:
ای مسیح خوش نفس چو نی ز رنج که نبود اندر جهان بیرنج، گنج
مردم مسلمان و مؤمن، با بصیرت و آگاهی و بردباری شگفتیهایی آفریدند که هر یک از آنها میتواند امتی را زنده کند. به عنوان نمونه حضرت امام (قدس سره) خود به داستان آن پیرزن اشاره میکند که: به من گفتند در یکی از روزهای تظاهرات عمومی پیرزنی در کنار خیابان ایستاده و در دستش کاسهای پر از دوریالی بود. من گمان کردم فقیر است و نزدیک رفتم کمکش کنم دیدم این پیرزن محترم میگوید: امروز تعطیل عمومی است و مغازهها بسته است و احتمال دارد کسی برای خبر دادن سلامتی خود به خانواده و نیافتن دو ریالی تلفن دچار مشکل شود!!([4]) به راستی چنین فداکاری و ایثار و این همه ظرافت و لطافت و عظمت را چه کسی به این مردم مؤمن الهام نموده بود؟! و هنگامی که خداوند این همه عظمت را در مردم مسلمان دید، آنان را در برابر قدرتهای داخلی و خارجی پیروز نمود. و البته تصور این امر مشکل است که مردمانی با دست خالی و بدون هیچ گونه تشکل متعارف سیاسی ـ که در فلسفههای سیاسی به آن تکیه و تأکید میشود ـ و بدون هیچ پشتوانه و پشتیبانی و اسلحه و امکانات و تنها با اتکای به خداوند و انجام وظیفهی دینی و تکلیف شرعی و آمدن به خیابان بر ساواک جهنمی شاه و سیای جنایتکار آمریکا و اطلاعات صهیونیستی و ارتش تا دندان مسلح و منظم و مقتدری که ژاندارم آمریکا و انگلیس در منطقه بود و بدتر از همهی اینها تشکلهای روشنفکری و سیاسی که همچون مار هفت سر و پر خط و خال دم از سیاست مداری و آزادی و ملیت و مردمی بودن میزدند و برای خلق خودشان! فدایی بودند و مجاهده میکردند و نهضت آزادی بر پا مینمودند و جبهههای ملی و میهنی تشکیل داده و بختیارها و امینیها را در چنته داشتند، به راستی پیروز شدن در برابر اینها تنها یک معجزهی الهی بود.
پینوشت:
[1]. محمدباقر مجلسی1، بحارالانوار، ج 75، ص 378.
[2]. نهج البلاغه، خطبهی 173.
[3]. همان، خطبهی 56 .
[4]. صحیفه نور، ج 9، ص 20.
شرح:
در شمارهی پیشین اشاره شد که وقتی غرب استعمارگر در بعد علمی به کشورهای اسلامی هجوم آورد و با پشتیبانی وحمایت سیاست بازان و حاکمان مستبد و جوسازی و تبلیغات غربزدگان شبه روشنفکر، فرهنگ الحادی و ضد انسانی و ضد خدایی خود را جایگزین فرهنگ انسانساز الهی نمود و نظام فرهنگی و تبلیغی و رسانههای نوین و پرجاذبه را در اختیار گرفت، مردم مسلمان نیز که جایگاه ویژهای برای دانش و دانشمند معتقد بوده و در برابر علم متواضع بودند، این فروتنی و تواضع را نثار این میهمانان ناخوانده کردند و سازمان فرهنگی و علمی خودی نه تنها از رسمیت افتاد، بلکه به دلیل عوامل مختلفی از قبیل:
1. نبود هیچ گونه زمینهی تشویق و ترغیب و تشکر و تقدیر از مکاتب و مدارس و حوزههای علمی و ملی خودی.
2. تحقیر و هیچ انگاری طلاب و مدرسان و دانشمندان وابسته به حوزهها و انتساب تهمتهای گوناگون و ناروا به آنها.
3. ایجاد محدودیتهای قانونی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و... برای کسانی که به این حوزهها روی میآوردند و در این مسیر گام بر میداشتند.
4. روی نیاوردن نیروهای کارآمد و خوش فکر و فعال به حوزههای علمیه به دلیل کمبود و یا نبود امکانات اقتصادی، آموزشی، اجتماعی مناسب.
5 . احساس خود کمبینی و خود سانسوری در اثر شانتاژهای تبلیغی و جوسازیهای سیستماتیک و منسجم در روحیهی خودیها.
اینها و شاید دهها دلیل و عامل دیگر روز به روز نظام فرهنگی آموزشی خودی را از کارآیی انداخت و باعث شد تا باقی ماندگان در حوزه به جای حضور فعال در صحنهی علمی و فرهنگی و به روز درآوردن اطلاعات و ابداعات علمی، به تمرین و تکرار گذشتهها بپردازند و از سیاستهای جدید استکبار جهانی غافل بمانند و در نتیجه روحانیتی که بایستی: دیدهبان بیدار و مرزبان همیشه مسلح و هوشیار و پزشک ماهر و متحرک و دلسوز جامعه اسلامی باشد و نیز پیشاهنگ حیات و تجدد و جاودانگی و تحول و راهنمای راه دنیا و آخرت و تعادل جسم و روح باشد و نیز وارث حکمت انبیا و اولیا و پاسدار فرهنگ و ارزشها باشد، تمامی این امتیازات به قهر و یا به توطئه و زمینه سازی از او گرفته شد و به وضعی گرفتار شد که هنوز و پس از بیست و هفت سال پیروزی انقلاب اسلامی نتوانسته است آثار شوم آن ایام را از مجموعهی خود زایل گرداند.
حوزههای علمیه که در طول سالهای قرون وسطی و حاکمیت تاریکی و جهل بر اروپا، تنها وارث علوم شرق و غرب و حامل فرهنگ و تمدن و دانش بود و خواجه نصیرالدین طوسی آن در شهر تبریز و مراغه شهر پژوهشی پزشکان تأسیس نموده و همه گونه امکانات ممکن آن عصر را به خدمت علم درآورده بود، از اوایل دورهی قاجار سیاست عزلت گزینی و تصوف عملی و زهد فردی و تلاش برای نجات فرد و دوری از سیاست را در پیش گرفت و تاجایی پیش رفت که در این اواخر رسماً فتوای جدایی دین از سیاست را سر میداد.
دشمن چنان زمانه را بردانش آموختگان حوزه سخت گرفت و از همه طرف او را در محظور و مشکل قرار داد و آنها را در معرض بمباران تبلیغات خود ساخت، تا آنها را وادار نمود متناسب با زمانه و زمان از خود واکنش نشان داده و عدهای در بعد افراط به توجیه خواستههای دشمن برخاسته و وعاظ السلاطین شوند و مداحی ستمگران و ملحدان نمایند و از سیاست و اجتماع تنها کرنش در برابر ستمگران را بیاموزند و عدهای دیگر در بعد تفریط و لجاجت غیر معقولانه با دشمن، سیاست را و اجتماع و تجدد و تمدن را از ریشه منکر شوند و دین را به جنگ علم و سیاست و تمدن فرا بخوانند. حضرت امام (قدس سره) در مباحث آینده به این مبحث خواهند پرداخت.
تا به اینجا حضرت امام (قدس سره): 1. تبلیغات ضد دینی 2. تفرقه افکنی 3. ترویج عیاشی و فساد به دست دولتها و مجالس فرمایشی وابسته 4. نظام آموزشی وابسته و الحادی 5 . مقابله با روحانیت و به انحراف کشیدن آن را به عنوان عواملی یاد کردند که خود به خود زمینهی هرگونه انقلاب و تحول و دگرگونی در نظام سیاسی اجتماعی و به ویژه یک تحول اسلامی را مانع میشد. نه برای گرفتاران در چنگال چنین نظام به اسارت کشیده شده و نه برای توطئه گران، هیچ گونه روزنهی نجات و رهایی دیده نمیشد، اینان ناامید بودند و آنان مطمئن که مشکلی در پیش ندارند و ناگهان معجزهی انقلاب اسلامی در خفقان آمیزترین لحظهی تاریخ چشمها را خیره کرد.
حضرت امام (قدس سره) در این فراز از وصیتنامه و همواره در طول ده سال پس از پیروزی که سایهی آن روح خدایی بر سر پیروان و عاشقانش میتابید بر سه عامل مهم در پیروزی انقلاب اسلامی تکیه میفرمود، به وجود این سه عامل و تحقق آن معترف و مصر بود و به درگاه خدا شکر میکرد و قدرشناس هرسه بود و با دید الهی و معرفتی که داشت این سه را از یکدیگر جدا نمیدانست و واقعیت این است که این سه از همه جدایی ناپذیرند: قیام یکپارچه و فراگیر مردمی، با ایده و شعار و هدف واحد، و همراه با فداکاری و ایثار حیرتآور، و این قلم یقین دارد که معرفت صحیح به این عوامل و جایگاه هر یک از آنان و سپاسگزاری مناسب و در خور از این سه عامل ـ که بهرهمندی به جا از آنها را به دنبال دارد ـ خود نیز از ویژگیهای مهم حضرت امام و از عوامل اساسی در پیروزی بود. زیرا وجود این سه عامل قدم اول و مقدمه است، مهمتر از خود این عوامل رهبری صحیح و بهرهگیری به جا از آنها است که در این عصر ویژهی حضرت امام بود. حضرت امام باقر(علیه السلام) در سخنی نغز میفرماید: لایعرف النعمة إلاّ الشاکر، ولایشکر النعمة إلاّ العارف؛ سپاس سزاوار از یک نعمت را جز کسی که قدر آن را میشناسد، به جا نمیآورد و قدرشناس واقعی نعمت جز همان شخص سپاسگزار نخواهد بود..([1])
حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خطبهای با اشاره به زمینههای بروز جنگ جمل میفرماید: ... و قد فُتِحَ بابُ الحرب بینکم و بین أهل القبله، ولایحملُ یحملن هذا العَلَمَ إلاّ أهلُ البَصَرِ والصَّبر والعلم بمواضع الحقّ...([2])؛ مسأله مبارزه با حاکمیت وابستهای که به ظاهر خودی است نیازمند بصیرتی عمیق و تحمل رنج و بردباری بسیاراست، زیرا شمشیر بر روی همسنگر کشیدن برای شیفتگان قدرت آسان است ولی برای یک انسان اصولگرا و پایبند به ضوابط و اخلاق بسیار مشکل است و این صبر با بصیرت بود که مردم مؤمن و انقلابی ما را آبدیده و کارآزموده نمود و برای یک قیام همگانی و فداکاری بینظیر مهیا نموده بود. در واقع برای پیروزی انقلاب اسلامی دو کار باید انجام میگرفت:
1. شناخت چهره واقعی دشمن و مقابله همگانی و همه جانبه با آن و فریب نفاق او را نخوردن.
2. تحمل مشکلات و سختیهایی که در پی چنین برخوردی به ناچار پیش میآمد.
حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خطبههای دیگر ـ در سرزنش سستی یارانش ـ میفرماید: ولقد کُنّا فیه رسول الله9... نقتُلُ اباءنا و ابناءنا و اِخواننا و أعمامنا: ما یزیدُنا ذلک إلاّ إیماناً و تسلیماً و مُضیّاً علی اللّقم و صبراً علی مَضَضِ الألَم، و جِدّاً فی جهاد العدوّ... فلمّا رأی الله صِدقَنَا أنزل بعدوِّنا الکبت، و أنزل علینا النّصر...([3])
فردوسی در بیتی میگوید:
به رنج اندر است ای خردمند گنج نیابد کسی گنج، نابرده رنج
و مولوی نیز میگوید:
ای مسیح خوش نفس چو نی ز رنج که نبود اندر جهان بیرنج، گنج
مردم مسلمان و مؤمن، با بصیرت و آگاهی و بردباری شگفتیهایی آفریدند که هر یک از آنها میتواند امتی را زنده کند. به عنوان نمونه حضرت امام (قدس سره) خود به داستان آن پیرزن اشاره میکند که: به من گفتند در یکی از روزهای تظاهرات عمومی پیرزنی در کنار خیابان ایستاده و در دستش کاسهای پر از دوریالی بود. من گمان کردم فقیر است و نزدیک رفتم کمکش کنم دیدم این پیرزن محترم میگوید: امروز تعطیل عمومی است و مغازهها بسته است و احتمال دارد کسی برای خبر دادن سلامتی خود به خانواده و نیافتن دو ریالی تلفن دچار مشکل شود!!([4]) به راستی چنین فداکاری و ایثار و این همه ظرافت و لطافت و عظمت را چه کسی به این مردم مؤمن الهام نموده بود؟! و هنگامی که خداوند این همه عظمت را در مردم مسلمان دید، آنان را در برابر قدرتهای داخلی و خارجی پیروز نمود. و البته تصور این امر مشکل است که مردمانی با دست خالی و بدون هیچ گونه تشکل متعارف سیاسی ـ که در فلسفههای سیاسی به آن تکیه و تأکید میشود ـ و بدون هیچ پشتوانه و پشتیبانی و اسلحه و امکانات و تنها با اتکای به خداوند و انجام وظیفهی دینی و تکلیف شرعی و آمدن به خیابان بر ساواک جهنمی شاه و سیای جنایتکار آمریکا و اطلاعات صهیونیستی و ارتش تا دندان مسلح و منظم و مقتدری که ژاندارم آمریکا و انگلیس در منطقه بود و بدتر از همهی اینها تشکلهای روشنفکری و سیاسی که همچون مار هفت سر و پر خط و خال دم از سیاست مداری و آزادی و ملیت و مردمی بودن میزدند و برای خلق خودشان! فدایی بودند و مجاهده میکردند و نهضت آزادی بر پا مینمودند و جبهههای ملی و میهنی تشکیل داده و بختیارها و امینیها را در چنته داشتند، به راستی پیروز شدن در برابر اینها تنها یک معجزهی الهی بود.
پینوشت:
[1]. محمدباقر مجلسی1، بحارالانوار، ج 75، ص 378.
[2]. نهج البلاغه، خطبهی 173.
[3]. همان، خطبهی 56 .
[4]. صحیفه نور، ج 9، ص 20.